پاسخ به شبهات وارده بر دیانت بهائی

بهائی‌آزاری در ایران: از قاجار تا جمهوری اسلامی

داود خدابخش
iran-emrooz.net | Tue, 20.04.2010, 16:29

فریدون وهمن در آخرین کتاب خود تصویری زنده از سرکوب پیروان یک آیین دینی در ایران معاصر ارائه می‌دهد. شواهد وهمن نشان می‌دهد که بهائیان ایران با وجود سرکوب‌های متمادی هرگز به خشونت و دروغ و تقیه روی نیاوردند.

در ایران اسلامی از دیانت بهائی سخن راندن تابویی است که ورود به قلمرو ممنوعه‌‌ی آن بیشتر به نجوای در گوش مانند است، مگر بخواهند ناسزایی نثار آن کنند. آزار و سرکوب پیروان آیین بهایی برای بسیاری روحانیان شیعه امری است واجب که پیشینه‌ی آن به پیش از نهضت مشروطه بازمی‌گردد.

فریدون وهمن، ایران‌شناس، دین‌شناس و استاد زبان‌شناسی دانشگاه کپنهاگ در کتاب پژوهشی اخیر خود به تاریخچه‌ی بهائی‌آزاری در ایران پرداخته است. “یکصد و شصت سال مبارزه با دیانت بهائی” (گوشه‌ای از تاریخ اجتماعی- دینی ایران در دوران معاصر) عنوان کتاب فریدون وهمن است که در سال ۲۰۰۹ توسط انتشارات عصر جدید در آلمان به چاپ رسیده است.

کتاب پژوهشی است در ۷۷۸ صفحه در قطع وزیری در مجلدی نفیس، با چاپ شماری عکس‌ها و اسنادی دولتی و غیردولتی متعلق به دو دوره‌ی پیش و پس از انقلاب در زمینه‌ی بهائی‌ستیزی و پیگرد پیروان این دین. این کتاب در هفده فصل و در دو پاره تنظیم شده است. پاره‌ی نخست که شامل پنج فصل است، مسائلی چون معمای بهائیت و دلایل مخالفت با دیانت بهائی، و مبارزه با بهائیان در دوره‌های سلطنت پهلوی پدر و پسر را برمی‌رسد. در پاره‌ی دوم، نویسنده به بهایی‌آزاری در حکومت جمهوری اسلامی و رویارویی آن با جامعه بهائی ایران می‌پردازد. فریدون وهمن در سراسر کتاب پژوهشی خود جا به جا به منابع و اسناد معبتر و تحقیقات دیگران استناد کرده و از آنها سود جسته است.

ایمان و منش دینی بهائیت

با مطالعه‌ی این کتاب، خواننده در وهله‌ی نخست به این نکته پی می‌برد، که بهائیان، برخلاف برخی دین‌های ابراهیمی، اهل تقیه نبوده‌اند و نیستند. به عبارت دیگر، پیروان آیین بهائی، همانند بابیان، ایمان دینی خود را در هیچ شرایطی کتمان نمی‌کردند و همین امر آنها را در برهه‌های مختلف در برابر مخالفان دینی آسیب‌‌پذیر ساخته است.

فریدون وهمن بهائیت را دینی برخاسته «از بطن فرهنگ و عرفان ایران» تعریف می‌کند که «علاوه بر اسلام، از دیانت و اعتقادات دین زردشت و جهان‌بینی آن» تأثیر پذیرفته است. همان گونه که از نظر نویسنده‌ی کتاب، برخی آموزه‌های اسلامی نیز از دو مذهب یهودی و مسیحیت نشأت گرفته‌اند. (بنگرید به ص ۵۷ کتاب)

نویسنده به سرفصل‌هایی از دیانت بهایی نیز می‌پردازد. اینها از جمله مواردی است که ستیز بی‌امان روحانیان مسلمان شیعه را علیه پیروان آیین بهایی برمی‌انگیزد. از جمله اینکه، بهائیان تفاوتی میان ادیان گوناگون نمی‌بینند؛ همه‌ی ادیان از خدایی یکتا سرچشمه گرفته‌اند؛ و هر دینی به دوره‌ای از تاریخ و تمدن بشری تعلق دارد.

از سوی دیگر آیین بهایی بر این باور است که «پیامبران بیشماری در میان نسل‌ها و قبایل و طوایف جهان برای هدایت انسان ‌آمده‌اند» که بهاءالله یکی از این فرستادگان است. پیروان این آیین باور دارند که هیچ کودکی از بدو تولد بهائی نیست و هر فرد در سن بلوغ است که دین خود را برمی‌گزیند. به همین دلیل “جست‌وجوی حقیقت” از جمله آموزه‌های پراهمیت در بهائیت است.

از دیگر ویژگی‌های اعتقادات بهایی می‌توان اشاره کرد به: تساوی حقوق زن و مرد، آزادی انتخاب همسر، اعتقاد به تک‌همسری، ضرورت همخوانی علم، عقل و دین که با محبت و انسانیت توأم است، ترویج علم و دانش، مخالفت با جهل و خرافات، اعتقاد به اصل مشورت، مخالفت با جنگ و خشونت (جز در دفاع از کشور)، ترویج شادی و امیدواری و تشویق در اعتلای موسیقی و هنر و تأتر (بنگرید به صص ۵۹ − ۶۴). از نظر فریدون وهمن، به همین دلیل بهائیت به دینی اصلاح‌طلب و عجین با فرهنگ ملی ایرانیان شهرت دارد که آموزه‌هایش در تضاد با دین مسلط بر ایران است.

این اعتقادات دینی از آموزه‌های دو پیشوای دینی بهائیان نشأت گرفته‌اند. پیروان دین بهائی سید علی محمد شیرازی ملقب به “باب” (۱۸۱۹ یا ۱۸۲۰ − ۱۸۵۰) را مبشر دین خود می‌دانند. وی از ظهور دینی دیگر سخن می‌راند که شارع آن به زودی از سوی خداوند فرستاده خواهد شد.

علی محمد باب در سال ۱۸۵۰ در تبریز به فرمان امیرکبیر تیرباران شد. گفته‌ می‌شود پیروانش جسد او را نخست چند سالی پنهان کرده و سپس به خواست بهاءالله آن را به منطقه‌ی فلسطینی عکا انتقال داده‌اند. امروز بر روی کوه کرمل در اسرائیل مقبره‌‌‌ای پرشکوه به نام “مقام اعلی” برافراشته شده که می‌گویند محل دفن باب است.

به اعتقاد بهائیان میرزا حسینعلی نوری مشهور به “بهاء‌الله” (۱۸۱۷ − ۱۸۹۲) همان پیامبری است که باب از آن خبر می‌داد که به دنبال پیامبران سلف خود آمده است. بهاءالله که از رهبران جنبش بابی و بنیانگذار دین بهائی است، یک سال پس از مرگ باب، به قلمرو امپراتوری عثمانی تبعید شد «تا سرانجام در زندانی در شهر دورافتاده‌ی عکا جای گرفت» و در نزدیکی همان شهر جان سپرد.

سرکوب بابیان و بهائیان در دوره قاجار

با قتل فجیع باب گروهی از پیروان وی به خونخواهی او برخاستند و قصد جان ناصرالدین‌شاه را کردند. مخالفت بهاء‌الله، به عنوان یکی از پیشوان جنبش بابی، با ترور شاه سودی نبخشید و ترور صورت گرفت. ولی شاه از این سوءقصد جان به در برد. در پی این رویداد بود که به نام دین و دربار بابی‌کشی در سراسر ایران به راه افتاد که می‌توان آن را از سیاه‌ترین دوره‌های تاریخ معاصر دانست.

این فقط عاملان ترور نبودند که باید مجازات می‌شدند. از پیروان باب باید خون زن و کودک و پیر و جوان در سراسر کشور ریخته می‌شد تا خشم مهد علیا، مادر ناصرالدین‌شاه، فرو بنشیند. بابی‌کشی با مشارکت مردمی مسخ‌شده چنان ابعاد شنیع و ددمنشانه‌ به خود گرفت که اعتراض دیپلمات‌های اروپایی و روسیه را برانگیخت. افسر اتریشی کاپیتان آلفرد فون گومونز که در آن زمان در ایران مأموریت داشت در گزارش خود چنین نوشت:

«… روشی که این شکنجه‌گرها بکار می‌برند، شرایط محیط، مصیبتی که بدن این محکومین بخت‌برگشته تا لحظه دادن جان باید تحمل کنند، همه و همه به قدری ناگوار است که یادآوری آن خون را در رگهای من به غلیان می‌آورد. بدن محکومین را با میله‌های سرخ داغ می‌کنند، چشم‌های آنان را با مته سوراخ می‌کنند، سرشان را با پتک خرد می‌کنند، در بدنشان سوراخ‌های متعدد ایجاد کرده در آن شمع می‌گذارند، پوست کف پای ایشان را کنده پایشان را در روغن مذاب می‌گذارند و بعد به آن نعل می‌کوبند و مجبورشان می‌سازند که با همان حال در بازارها راه بروند. محکوم بدبخت کوشش می‌کند بدود اما بر زمین می‌خورد. تصور نکنید حال با یک تیر او را خلاص می‌کنند. خیر، بدن متلاشی شده‌ی این محکومین را به طور واژگون با دست‌هایشان از درخت آویزان می‌نمایند و آنگاه حاضران باید با طپانچه مهارت خود را با نشانه رفتن مغز و یا قلب و یا چشم محکوم نشان دهند … در اسلام چیزی به نام ترحم وجود ندارد.» (ص ۳۷۷)

بسیاری پژوهشگران تاریخ مشروطه جنبش بابی را از پیشتازان حرکت ترقی‌خواهی و تجددطلبی در ایران می‌دانند. «نام بابی و بهائی بسیار زود با دیگراندیشی، تجدد، سنت‌شکنی و گذشتن از مرزهایی که قرن‌ها کسی از آن جرأت گذر نداشت همراه شد … کلمه بابی در برخی اعجاب و تحسین، در گروهی بیم و هراس و در طبقه روحانی ایران نوعی دشمنی و نفرت به وجود آورد.» (ص ۳۸۰)

بابی و بهائی از نگاه تاریخ‌نگاران ایرانی

نگار متحده در پژوهش خود درباره زنان دوره‌ی قاجار برخاستن باب را نقطه عطفی در تاریخ معاصر می‌داند که در سفرنامه‌های اروپاییان نیز ثبت شده است. پس از ظهور باب زنی که با دیگران فرق داشته و از خود صاحب فکر و نظر بوده است را بابی می‌نامیده‌اند. متحده در این رابطه اشاره دارد به خاطرات شاهزاده‌ی قاجار تاج‌السطنه، دختر ناصر‌الدین‌شاه که نوشت:

«تا هیجده سالگی به من آموخته بودند آسمان با زنجیرهایی که در دست ملایک هست از بالا آویخته شده و رعد و برق نشان غضب و خشم خداست … وقتی که در مطالعات [علمی] خود پیش‌تر رفتم روز به روز بی دین‌تر گردیدم. چون این افکار برایم تازه بود بسیار مایل بودم که آنها را با مادرم، بستگانم و فرزندانم در میان بگذارم. اما تا دهان باز می‌کردم که در این مسائل چیزی بگویم، مادرم مرا نفرین می‌کرد و می‌گفت تو هم بابی شده‌ای و بستگانم گوشهایشان را می‌گرفتند و از خدا برای من طلب بخشایش می‌نمودند.» (ص ۳۸۲)

ولی این تنها مردم عامی مسخ‌شده نبودند که در سرکوب و آزار پیروان باب شرکت داشتند. ضدیت با بابیت و بهائیت به سنتی بدل شده بود که به ذهنیت پژوهشگران تاریخ از جمله فریدون آدمیت نیز راه یافت. وی در کتاب “امیرکبیر و ایران” از “فتنه‌ی باب” نام می‌برد و آیین باب را با فعالیت‌های یک جاسوس انگلیسی ربط می‌دهد و منبع خود را، بدون ذکر صفحه، خاطرات آرتور کانلی یک جاسوس انگلیس ذکر می‌کند. با اعتراض مجتبی مینوی، مبنی بر اینکه کانلی در خاطرات خود کوچکترین اشاره‌ای به باب و پیروانش نکرده است، آدمیت به سوءتعبیر خود اعتراف کرده و در چاپ‌های بعدی داستان ارتباط جاسوس انگلیسی و باب را حذف می‌کند. (صص ۲۹۹) به گفته‌ی فریدون وهمن، «آدمیت سیاست ضدبهائی خود را از دست نگذارد و نوعی دیگر از جعل و افترا پیشه گرفت».

عباس امانت از پژوهشگران تاریخ مشروطه و استاد ایران‌شناس دانشگاه‌های آمریکا در چندین کتاب خود این شیوه‌ی آدمیت را مورد انتقاد شدید قرار می‌دهد که رویکرد آدمیت نه تحقیقی واقع‌بینانه است و نه علمی. امانت در کتاب “رستاخیز و تجدید” می‌نویسد: «… علاوه بر اشتباهات واضح او در مورد حقایق تاریخی، که نمایانگر آشنایی اندک و بی‌دقتی او در متدولوژی تاریخ است، در سرتاسر فصل “داستان باب”، در شرح باورها و فعالیت‌های بابیان لحنی کاملا اعتراض‌آمیز و زبانی ناسزاگویانه بکار می‌گیرد. افکار باب را “انبانی پر از کاه” که “جایی در جهان خرد و اندیشه” ندارد می‌نامد، رزمندگان بابی زنجان را احمق‌های بیچاره و دیگر بابیان را شارلاتان، قاتل، جلاد، اهریمن می‌خواند. آدمیت با این کار خود تصویر نگران‌کننده‌ای از مکتب تاریخ‌نگاری مدرن ایران که خود راهبر آن بود بدست می‌دهد.» (ص ۳۰۱)

هرچه باشد باب به فرمان امیرکبیر تیرباران شده بود و امیرکبیر صدراعظمی بود که به نوبه‌ی خود به فرمان ناصرالدین‌شاه به قتل رسید و آدمیت نیز نگارنده‌ی زندگی‌نامه و کارنامه‌ی امیرکبیر بود. ولی معلوم نیست چرا آدمیت به متن درخواست پناهندگی امیرکبیر از سفارت انگلیس، پیش از آنکه به قتل برسد، اشاره‌ای نکرده است. عباس امانت در کتاب “قبله‌ی عالم” از آدمیت خرده می‌گیرد که او در اسنادی که در اختیار داشته، متن عریضه امیرکبیر مبنی بر درخواست پناهندگی را به کلی نادیده گرفته است و می‌افزاید: «گویی زندگانی‌نویسش نمی‌تواند اجازه دهد که قهرمانش به سفارتخانه‌ای خارجی پناه ببرد، آن هم به سفارت انگلیس». (ص ۲۹۸)

هما ناطق که خود از پژوهشگران تاریخ مشروطه است در کتاب “ایران در راهیابی فرهنگی” می‌نویسد: «معیار ما در هر زمینه، در هر آرمان و هر جا که باشیم مذهبی است. چه معتقد به مذهب باشیم و چه نباشیم. داوری تاریخی برایمان حکم تکبیر یا تکفیر دارد. یا بزرگداشت مطلق است و یا طرد مطلق. مردان تاریخ یا منجی هستند و برگردانی از امام زمان و یا ملعونند و چهره‌ای از ابلیس …»

همنوایی حکومت‌های پهلوی در سرکوب بهائیان

تجددخواهی جنبش بابی در دیانت بهائی به حیات خود ادامه داد، همان گونه که خشونت و سرکوب نیز علیه آیین بهائیت به حکومت‌های پهلوی پدر و پسر و جمهوری اسلامی راه گشود. کتاب وهمن به شرح دقیق سرکوب و کشتارهای بابیان و بهائیان می‌پردازد، که از جمله می‌توان نام برد از: فاجعه‌ بهائی‌کشی در یزد سال ۱۲۸۲ به تحریک یک امام جمعه سی‌ ساله که در پی بابی‌کشی اصفهان در پی شهرت و محبوبیت در یزد بود؛ بهائی‌کشی در خراسان (تربت حیدریه)، کشتار بهائیان و غارت خانه و اموال آنها در شاهرود در سال ۱۳۲۴، قتل دکتر سلیمان برجیس، رئیس محفل روحانی کاشان به دست مسلمانان افراطی و تبرئه قاتلان در دادگاه؛ اشغال نظامی و تخریب مرکز اداری بهائیان ایران (حظیرةالقدس) در تهران به تحریک حجت‌الاسلام فلسفی با حمایت شهربانی؛ آزار و پیگرد بهائیان و تاراندان آنها از خانه و زندگی در شهرهای آباده، اردستان، نی‌ریز، ده بید، نجف‌آباد، منشاد، نطنز، کاشان، بیرجند، رشت، کرج ماه‌فروزک، مشهد، حصار خراسان در دهه‌ی ۱۳۳۰.

تشکیل انجمن ضد بهائیت حجتیه نیز نقطه عطفی در مبارزه مسلمانان افراطی شیعه علیه پیروان دیانت بهائی بود. این انجمن که رهبری آن را شیخ محمود ذاکرزاده تولایی موسوم به حلبی برعهده داشت، می‌کوشید با توجیه جلوگیری از نفوذ بهائیان در ارگان‌های دولتی نفوذ کند. فعالیت‌های این انجمن در دوران پس از انقلاب ادامه یافت و برخی آن را “مافیای حجتیه” نامیدند. (صص ۲۷۶)

مصدق و مسئله بهائیان

گروه فدائیان اسلام با قتل احمد کسروی به خاطر مبارزاتش با شیعه‌گری و خرافات اسلامی، قتل هژیر، وزیر دربار که به دروغ متهم به بهائیت بود و قتل رزم‌آرا، نخست وزیر، فضایی از بهائی‌ستیزی در کشور گسترانده بود که مورد حمایت آیت‌الله کاشانی و آیت‌الله بروجردی نیز بود.

یکی از مهم‌ترین صحنه‌گردانان مبارزه علیه بهائیان واعظ مشهور حجت‌الاسلام محمد تقی فلسفی بود که در هماهنگی با این دو روحانی پرنفوذ دولت مصدق را زیر فشار می‌گذارد تا علیه بهائیان وارد عمل شود. فلسفی در خاطرات خود می‌نویسد که در نخستین سال نخست‌وزیری مصدق با او ملاقاتی می‌کند و از جانب آیت‌الله بروجرودی برای او پیام می‌برد، مبنی بر اینکه جلوی فعالیت بهائیان در تهران و شهرستان‌ها باید گرفته شود. وی می‌افزاید: «دکتر مصدق بعد از تمام شدن صحبت من به گونه‌ای تمسخرآمیز قاه قاه با صدای بلند خندید و گفت: “آقای فلسفی،از نظر من مسلمان و بهائی فرق ندارند. همه از یک ملت و ایرانی هستند”.» فلسفی پیام مصدق را به آیت‌الله بروجردی می‌رساند و می‌نویسد: «ایشان نیز به حالت بهت و تحیّر پیام وی را استماع کرد». (ص ۲۴۳)

پس از کودتای ۲۸ مرداد آتش بهائی‌آزاری بار دیگر شعله‌ور شد. فلسفی که سخنرانی‌هایش ظهرها به مدت یک ساعت از رادیوی دولتی پخش می‌شد، زمینه را برای یورش به بهائیان در سراسر کشور و تخریب “حظیرة‌القدس” بهائیان در تهران فراهم ساخت. وهمن می‌نویسد که حظیرةالقدس نه عبادتگاه بود و نه یک مکان مقدس، بلکه ساختمانی بود برای امور اداری و تشکیلاتی بهائی که به خاطر علاقه به فرهنگ ایران این بنا را با گنبدی زیبا بر اساس معماری سبک صفوی ساخته بودند.

فلسفی در خاطراتش می‌نویسد که سخنرانی‌هایش با توافق آیت‌الله بروجردی و شاه بوده است. آیت‌الله بروجردی به او گفته بود: «حالا که قضیه نفت حل شده و کار توده‌ای‌ها هم به اتمام رسیده، باید برای بهائی‌ها هم فکری کرد و قد علم نمود» (ص ۲۴۵). در پی آن فلسفی با شاه ملاقات کرده و خواست این مرجع تقلید را مطرح می‌کند.

سخنرانی‌های آتشین فلسفی علیه بهائیان در چندین شهر به سوزاندن خانه‌ها و مغازه‌های آنها، آتش زدن دام و حشم آنها و ضرب و شتم بهائیان و ربودن دخترانشان انجامید. در شهرهای رشت، آباده، اصفهان، اهواز، تکور و حصار، ارومیه، شیراز، کرج و ماهفروزک املاک و خانه‌های بهائیان غارت و تخریب شد و مراکز و دفاتر تجاری آنها نیز به غارت رفت و به آتش کشیده شد. فقط در هرمزک یزد هفت نفر کشته شدند (صص ۲۴۸، ۲۶۷).

اسدالله علم، وزیر وقت کشور نگران از گسترش ناآرامی‌ها از فلسفی می‌خواهد مردم را به آرامش دعوت کند. علم در خاطرات خود نوشت که فلسفی هم شاه و هم مقامات نظامی را فریب داد و کشور را به مرز فاجعه کشانید. به تأکید دولت، توصیه‌های فلسفی در رادیو مبنی بر اینکه مردم از حدود قانون فراتر نروند سودی نبخشید، زیرا روحانیانی که در شهرها و روستاها سردمدار تحریک مردم مسخ‌شده‌ی مسلمان علیه مردم بهائی بودند، این وضعیت را بهترین فرصت برای کسب مقام و شخصیت و شهرت خود می‌دیدند (ص ۲۴۹).

بالاخره دولت برای فرونشاندن تنش‌ها در کشور و به دست آوردن دل روحانیان شیعه، تسلیم خواست آنها شد و فرمانداری نظامی تهران در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۳۴ اعلامیه‌ای صادر کرد. در این اعلامیه آمده که «چون تظاهرات و تبلیغات فرقه بهائی موجب تحریک احساسات عمومی شده است»، فرمانداری به منظور حفظ نظم و انتظامات عمومی دستور حظیرة‌القدس را می‌دهد.

شخصیت محمد تقی فلسفی

همان روز فلسفی در نطقی از رادیو تهران به مردم ایران گفت: «افسر و سرباز مسلمان کشور لانه فساد بهائی‌ها را اشغال کردند … درود بر آن افسران، درود بر آن درجه‌داران و سربازان که رفته‌اید حظیرة‌القدس را اشغال کرده‌اید …» آیت‌الله بهبهانی نیز پیام‌های تبریکی به شاه و آیت‌الله بروجردی فرستاد. آیت‌الله بروجردی نیز به نوبه‌ی خود در پیام تبریک مشابهی به فلسفی که در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید، از جمله نوشت: «خدمات پرقیمتی را که این چند روزه نسبت به دیانت مقدسه اسلام بلکه مطلق دیانات و نسبت به قرآن کریم بلکه مطلق کتب مساوات و نسبت به استقلال مملکت و حفظ مقام سلطنت و دولت و آرتش و تمام افراد ملت ایران و مسلمانان جهان انجام داده‌اید … موجب مسرت حقیر و عموم مسلمانان بلکه مسرت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه می‌باشد …» (ص ۲۵۵).

خاطرات فلسفی در سال ۱۳۸۲ از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی انتشار یافت. ولی پیش از آن خاطرات اسدالله علم انتشار یافته بود که در آن درباره شخصیت محمد تقی فلسفی چنین می‌‌خوانیم: «چند شب مجلس روضه‌خوانی رفتم. در یکی محمد تقی فلسفی روی منبر بود. این آخوند تاریخچه درازی دارد. اولا بسیار واعظ زبردستی است. ثانیا حافظه بسیار خوبی دارد. ثالثا لحن صدای او در نطق کردن واقعا گیرا است. ولی افسدالنّاس است. مرد پلیدی است. این همه که سنگ اسلام به سینه می‌زند، خود فاسق‌ترین آدم‌هاست. تریاک‌کش و عرق‌خور است، ولی ظاهری بسیار آراسته دارد… وقتی نخست وزیر بودم باز هم علمدار علما و فئودال‌ها بر علیه اصلاحات شاه شد تا غائله ۱۵ خرداد… پیش آمد. آن وقت من او را گرفتم و حبس کردم. در محبس فقط از من عرق و تریاک خواسته بود که برایش فرستادم.» (ص ۲۶۷)

مبارزه با بهائیت در جمهوری اسلامی

از نظر فریدون وهمن، تمامی رژیم‌های سیاسی معاصر، چه در دوره‌ی قاجار و چه در دوره‌ی پهلوی، هرگاه که حکومت به بحران درغلتیده و خود را در شرف تحول، دگرگونی و فروپاشی دیده، جامعه بهائی را به زیر ضرب برده‌ است. هدف از این شگردی که با همکاری درباریان و روحانیان عملی می‌شده است، منحرف کردن مردم از ستیز با حاکمیت و راه‌ انداختن جنگ‌های مذهبی بوده است.

در واپسین ماه‌های حیات رژیم پهلوی یک رشته یورش‌ها علیه جامعه بهائیت توسط ساواک با همکاری برخی روحانیان آغاز شد که دنباله‌ی آن به سال‌های پس از انقلاب کشیده شد. در کشتار و آتش‌‌سوزی که در قریه سعدیه شیراز در آذر ۵۷ صورت گرفت، صدها مغازه و خانه‌ی بهائیان غارت شد و شماری کشته شدند. یورش بر بهائیان بویراحمدی در دی‌ماه ۵۷ و اشغال مرکز بهائیان اصفهان (حظیرة‌القدس) در اردبیهشت ۵۸ آغازگر موج جدید بهائی‌ستیزی در ایران اسلامی پس از انقلاب بود.

از آن پس رهبران جامعه بهائی ایران در شهرهای مختلف یا ربوده و سربه نیست شدند و یا آنها را به جرم جاسوسی برای اسرائیل به جوخه‌های اعدام سپردند، بی‌ آنکه جرم آنها اثبات شده باشد. وهمن شرح موج دستگیری‌ها و اعدام‌ها را به همراه عکس قربانیان در پاره‌ی دوم کتاب به تفصیل آورده است.

ویران ساختن اماکن مذهبی و تاریخی بهائی، ضبط اموال موروثی بهائیان، اخراج بهائیان از مشاغل دولتی و خصوصی و محرومیت از تحصیل از جمله مواردی است که فریدون وهمن به آن می‌پردازد.

نجس شماردن بهائیان توسط فقهای شیعه

در دوره پهلوی پیروان آیین بهایی را نه تنها می‌توان در میان شخصیت‌های علمی، فرهنگی و هنری شاهد بود، بلکه آنها در برخی مقام‌ها بالای اداری و دولتی نیز به خدمت گرفته شده بودند. بر اساس پژوهش عباس میلانی شماری از صنعتگران پایه‌گذار ایران عصر پهلوی پیرو آیین بهایی بودند. ولی از سوی دیگر روحانیان شیعی در میان عوام تحقیر، خوار داشتن و نجس شماردن بهائیان را ترویج می‌دادند.

بی‌جهت نیست که پس از انقلاب افرادی با عنوان‌های مبارز، انقلابی، متعهد و مؤمن در برابر افرادی دیگر با عنوان مفسد، ساواکی، بهائی، منافق و ضدانقلاب قرار گرفتند. فریدون وهمن با شرح مسئله تحقیر، خوار داشتن و نجس شماردن بهائیان توسط رهبران شیعی جمهوری اسلامی، به نقل از سایت آیت‌الله خامنه‌ای به پرسش‌های ردیف ۳۲۸ تا ۳۳۱ مقلدان و پیروانش اشاره می‌کند. رهبر جمهوری اسلامی در پاسخ به این پرسش‌ها می‌گوید که «همه‌ی پیروان فرقه گمراه بهائیت محکوم به نجاست هستند و در صورت تماس آنها با چیزی … طهارت واجب است». وی در پاسخی دیگر می‌‌افزاید: «آنها نجس و دشمن دین و ایمان شما هستند». (صص ۴۱۶)

هم‌اکنون ده‌ها نفر از فعالان جامعه بهائیت ایران و پیروان دینی آنها در زندان‌های جمهوری اسلامی به سر می‌برند. آنها به فعالیت علیه نظام و جاسوسی برای بیگانگان متهم شده‌اند. در جنبش اعتراضی مردم علیه نتایج اعلام‌شده‌ی انتخابات ریاست جمهوری اسلامی، مسئولان قضایی و امنیتی ایران حتا بهائیان را در ایجاد بحران شریک دانسته بودند. توکلی طرقی در زمینه اتهاماتی از این دست به بهائیان می‌نویسد: «کیشی برآمده از بطن فرهنگ دینی ایران را به کل ساخته‌ی استعمارگران تلقی کردند … و این کار در واقع شگردی برای دگرسازی و پاکسازی دگردینان و دگراندیشان از گستره‌ی زندگی سیاسی و دینی ایران بود». (ص ۴۳۷)

امروز در جمهوری اسلامی ده‌ها سایت و وبلاگ علیه بهائیت در تکاپو هستند. در این رسانه‌ها دو موضوع مهدویت و بهائی‌ستیزی با یکدیگر آمیخته‌اند و پیروان دیانت بهائی را نه فقط افرادی نجس و ناپاک بلکه عامل بیگانه معرفی می‌کنند. و این میراث عصر قاجار است که به جمهوری اسلامی به ارث رسیده. آمیختگی “نجاست” بهائیان و “جاسوسی” آنها برای بیگانگان، پیروان دیانت بهائی را به طعمه‌ای‌‌ برای قربانی کردن بدل ساخت؛ و این امر گواهی است بر نفوذ مذهب بر سیاست.

روشنگر آلمانی گوتهولد افراهیم لسینگ در نمایشنامه خود با عنوان “ناتان خردمند” با طرح یک قیاس، سه دین ابراهیمی را به سه انگشتر مشابه یکدیگر تشبیه کرد که فقط یکی از آنها می‌توانست انگشتر حقیقی بوده باشد. به باور این فیلسوف سده‌ی هیجدهم، هر سه دین ابراهیمی به یکسان هم حقیقی‌اند و هم جعلی. وی می‌گوید: “هیچ دینی، دین بهتر و برتر نیست، بلکه همه یکسان‌اند”. از نظر لسینگ، معیار و سنجه‌ی حقیقی بودن هر یک از ادیان را فقط باید در میزان مهرورزی و بزرگواری، انسان‌دوستی و رواداری، و تدبیر و عقلانیت آنها جست.


http://iran-emrooz.net/index.php?/think/more/22057