پاسخ به شبهات وارده بر دیانت بهائی

به سوی صلح

2007-02-16

یكی ازتعاریفی كه برای انسان شده این است كه گفته اند « انسان موجودی است اجتماعی» وگفته شده كه اجتماعی بودن او، امری است فطری نه اكتسابی. به غیر ازوجود تعاون وتعاضد وتقسیم كار كه ازمزایای زندگی اجتماعی است چنین به نظر می رسدكه اصولاً درپیكره اجتماع نیروئی كششی وجود داردكه افراد را به طرف خود جذب می كند.

یك كودك دوسه ساله هرچقدر هم اسباب بازی های گوناگون دردسترس داشته باشد معهذا وقتی صدای قهقه خنده هم سن وسال های خود را می شنود ویا جست وخیز نشاط آفرین آنان رامی بیند، معمولاً اسباب بازی ها را رها كرده، محو تماشای كودكان می گردد ونهایتاً به جمع آنان می پیوندد. بزرگ ترین زجر برای یك انسان معمولی آن است كه او را از زندگی كردن دراجتماع محروم ومجبور سازند كه درانزاوا زندگی كند.
یكی ازدوستان كه مدت نسبتاً مدیدی را درسلول انفرادی گذرانده ورنج دوران تنهائی را تاحدی چشیده بود چنین تعریف می كردكه: «علیرغم غم دیوارهای بتنی یك پارچه ودرب آهنین سنگینی كه حتی ورود هوارانیزمشكل می ساخت، گاه اتفاق می افتاد كه حشره كوچكی همچون مورچه، مگس ویا بچه سوسك ره گم كرده بخت برگشته ای درداخل محوطه سلول توجهم را به خود جلب می كرد. مقدمش را گرامی می داشتم وساعت ها با مشاهده حركات وسكناتش سرگرم می شدم. اگرچه دردنیای خارج ازمحوطه سلول این گونه حشرات هیچ گونه جذابیتی برایم نداشت، ولی درآن جا كه هیچ امكانی برای مشاهده ویا مكالمه با همنوعان خود را نداشتم، همزیستی با این حشرات برایم نعمتی بود. اگرچه ظاهراً وجه مشتركی بین ما وجود نداشت ولی درحقیقت علت این گرایش وجوه مشترك متعددی بود كه قبلاًبه آن توجهی نكرده بودم. ازجمله این كه ما هردوموجود بودیم، هردو زنده بودیم و زندگی را دوست می داشتیم، هردو برای ادامه زندگی محتاج هوا و غذا بودیم وبالاخره این كه هردودریك زمان و دریك مكان بودیم واگر داشتن دست وپاوچشم وگوش وبینی وغیره را كه درهردو وجود داشت نیزبه آن اضافه كنیم وجوه مشترك ما از حد تصور بیشتر بود وحال آن كه برای ایجادارتباط تنها یك وجه مشترك كافی بود».
راستی هیچ فكر كرده ایم كه وقتی حداقل یك وجه مشترك بین دوموجود كاملاً متفاوت می تواند همزیستی مسالمت آمیزی بین آن دو برقرار كند آیا چگونه است كه بعضی انسان ها با هزاران وجوه مشتركی كه دارند دشمن خونین همدیگرند. مگر غیر ازاین است كه ما همه ابناء بشرهستیم، همه خواهران و برادران همدیگریم وهمه به كمك یكدیگراحتیاج داریم؟ پس چرا این چنین سرسختانه با هم می جنگیم؟
واقعیت این است كه علت این اختلافات هرچه باشد جنگ و خونریزی ناشی از آن هزاران سال است كه گریبان جوامع بشری را گرفته است. حرارت شعله های آتشی كه متجاوز از دوهزار سال قبل به دستور اسكندر مقدونی ساختمان باشكوه تخت جمشید ایران را به تلی ازخاكستر تبدیل كرد هنوز چشمان هرمشاهده كننده ای را می سوزاند. آثار خرابی ها و ویرانگری های سپاه چنگیز خان مغول كه حدود هفتصد وپنجاه سال قبل كشور ما را مورد تاخت و تاز قرار داد هنوزدرجای جای این مرز وبوم مشاهده می گردد و فریاد وفغان زنان و كودكانی كه درزیر سم ستوران آن قوم پایمال شدند هنوز باگوش دل شنیده می شود. دیوارهای اطراف قلعه سرخ درپایتخت كشورهندوستان هنوز براین واقعیت گواهی می دهد كه به دستور نادرشاه افشار برای باز شدن دروازه این دژمستحكم و دسترسی به ثروت هنگفت و پرزرق و برق پادشاه هند، دسته دسته مردم بی گناه شهرهای اطراف را برلب خندقی كه به منظور حفاظت دراطراف این قلعه حفروپرآب شده بود؛ سربریدند تا نهایتاً دل شاه هندوستان ازمشاهده این وضع به دردآمد ودستور داد دروازه قلعه را بازكنند.
تاریخ بشریت جرم وجنایاتی راكه دردوجنگ جهانی اخیر اتفاق افتاد ومنجر به كشته شدن متجاوز از پنجاه میلیون انسان گردید، مخصوصاً جنایات ناشی از انفجار دوبمب اتمی دركشور ژاپن راهرگزازیاد نخواهدبرد. وقایع اسفناك فوق الذكر وهزاران وقایع مشابهی كه ازبدوپیدایش انسان درگوشه وكنارجهان رخ داده است، هنوزهم ادامه دارد. نسل امروز نیزهمه روزه شاهد فجایع ناگواری است كه درنقاط مختلف جهان آدمیان رابه نحو دلخراشی به خاك وخون می كشد.
جنگ ها وزدو خوردهای قدیم وجدید تنها فرقشان دراین است كه درازمنه گذشته معمولاً جنگ ها تن به تن وبالطبع تعداد كشته شدگان ومیزان خرابی ها اندك بود؛ ولی امروزه درسایه علم و پیشرفت تكنولوژی با فشار دادن یك دكمه ابدان هزاران نفر تكه تكه می گردد وچه مناطق آبادی كه دریك لحظه به تلی ازخاك تبدیل می شود. تفاوت مهم دیگری كه بین علت درگیری های قدیم و جدید وجود دارد این است كه درگذشته علت درگیری هاناشی ازاعتقادات و باورها و به طور كلی ناشی از فرهنگ مردم آن زمان هابود كه بسته به قدمتشان به گونه های مختلف ظاهر می شدند؛ اماامروز منبعث ازفرهنگ متمدن توحش ویافرهنگ نیمه متمدن آن می باشند؛ چیزی كه ماآن را اوج تمدن بشریت می دانیم.

آری بشر قرن بیستم دررشته های مختلف علم وصنعت آن چنان پیشرفت حاصل نموده كه برای تضمین سلامتی وطولانی شدن عمر انسان تا اعماق وجودعنصری آدمی را كاویده است وبا تلاش هزاران دانشمندِ انسان دوست، ماامروزشاهد درمان قطعی وحتی ریشه كن شدن بسیاری ازامراض واگیر دار ازقبیل وبا، طاعون، سل، آبله وغیره كه تاقرن پیش سالیانه میلیون ها نفررا به كام مرگ می كشاند، هستیم. ولی جای بسی تعجب وتاسف است كه بااین همه پیشرفت درعلم وصنعت چرا بشر تاكنون یك قدم واقعی درجهت ممنوعیت جنگ و ایجاد صلحی پایدار بین ابناء خود برنداشته است.
برای پاسخ به سوال فوق لازم است ابتدا نحوه عملكرد انسان های متخاصم را از دوران توحش تابه امروز به صورت گذرا مورد بررسی قرار دهیم وسپس به چگونگی امكان تبدیل دشمنی ها به دوستی ویالااقل پیداكردن راه چاره ای غیرازجنگ وكشت وكشتار، بپردازیم.
آن چه مسلم است این است ك انسان اولیه برای احقاق حق خویش از قانون جنگل استفاده می كرده است؛ قانونی كه امروز هم نظام طبیعت برمدارآن می چرخد. به طورخلاصه، قانون جنگل یعنی قانون زور، یعنی وقتی دوموجود منافع مشتركی پیدا می كنند حق انتخاب باموجودی است كه زورش بیشتر است. این قانون درمورد جمادات، نباتات و حیوانات، همواره كاربرد داشته وهنوزهم دارد. وقتی دوجسم آسمانی دركنار هم قرار می گیرند، آن كه جرمش بیشتر است دیگری را به طرف خود می كشاند، وقتی دو گیاه درجنگلی دركنارهم می رویند گیاه برتر چنان شاخه و برگ خود رامی گستراندكه گیاه ضعیف را از فیض بهره برداری ازتابش آفتاب ونورمحروم می سازدوهنگامی كه حیوان درنده ای با هزارزحمت شكاری را صید می كند وقبل ازاین كه حتی لقمه ای ازآن را بچشداگر درمعرض دید حیوان درنده قوی تری قرار گیرد، شرط عقل این است كه لقمه حاضر وآماده را تقدیم نموده، پی كارخودرودوالاباتنی مجروح وحالتی زارونزارمجبور به انجام این كار خواهد شد. موضوع درخورتوجه این كه اگربرای رسیدگی به تخلفات اجزاء طبیعت محكمه ای وجود داشت وضعفای هریك از موارد فوق برای استیفای حق خودبه این محكمه شكایت می كرد، یقیناً حكم چنین دادگاهی این بود كه « حق به حق دار رسیده است» ؛ زیرا درسرای این دادگاه فرضی باخط درشت نوشته اند:
برو قوی شو اگر طالب بقا هستی كه درنظام طبیعت ضعیف پامال است
آری، انسان اولیه ازهمین قانون استفاده می كردولی ازآن جایی كه ازهمان ابتدا سرنوشت اوباسایر مخلوقات متفاوت وبه منظور كسب مقام برترین مخلوق جهان واحراز سمت خلیفه گری خداوندبرروی كره زمین خلق شده بود، از بدو خلقت تا به امروز درسایه رهبری های نوابغ روزگار ومعلمین واقعی اخلاق سیرتكاملی چشم گیری را طی كرده است كه می توان ازتشكل های خانوادگی، قومی، طایفه ای، قبیله ای، نژادی، دینی و ملی نام بردكه اگر چه درمجموع این مسیر تكاملی او بوده است ولی درعین حال هرمرحله ورطه ای بوده كه خروج ازآن وورودبه مرحله بعدی خالی از اشكال نبوده است. و مانع اصلی رسیدن به صلح واقعی همین اشكالات می باشد. مثلاً اعراب قبل از اسلام كه درمرحله تشكل قبیله ای به سر می بردند پس از ظهور حضرت محمد، وتحت تاثیراین شعارالهی كه «همانامسلمانان برادرانند» به مرحله تكامل دینی ارتقاء پیدا كردند و بدین ترتیب اختلافات طایفه ای و قبیله ای دروحدت دینی حل گردیدودرسایه تعالیم حضرت رسول اكرم جنگ های قبیله ای به صلح و آشتی ودوستی تبدیل شد.
ولی متاسفانه چندی بعد اختلافات مذهبی وملی، وحدت دینی را مخدوش ساخت وجنگ بین پیروان ادیان مختلف نیز مزید برعلت گشته، جوامع بشری را بیش از پیش به جان هم انداخت. به طوری كه بعد از ظهور حضرت بهاءالله ودعوت جوامع بشری به «وحدت عالم انسانی» بسیاری ازرهبران سیاسی ومذهبی وصول به این وحدت را نه تنها غیر ممكن، بلكه مغایر عرق ملی ودینی و نژادی دانستند؛ درحالی كه سال ها بعد ازاظهار امر حضرت بهاءالله وپس ازمدت ها جنگ و خونریزی، بالاخره عده ای ازانسان های متفكر هم چاره كاررا دروصول به وحدت عالم انسانی دانسته، با تشكیل سازمان ملل متحدووضع قوانین بین المللی ظاهراً انسان را تامرزاین مرحله پیش بردند؛ ولی به علت وجود موانعی چند، سال هاست كه ما شاهد توقف ودرجازدن كاروان بشریت درحواشی این مرزمی باشیم كه موارد زیررا می توان ازجمله علل اصلی این توقف دانست:
اول: اِعمال زور كشورهای قدرتمند درنحوه تشكیل سازمان های جهانی ووضع قوانین بین المللی حاكم براین سازمان ها، به گونه ای كه همواره منافع كشورهای قدرتمند برمنافع كشورهای ضعیف ترجیح داده می شود.

دوم: عدم پایبندی عده ای به اجرای قوانین ومقررات بین المللی وتمسك متعصبانه به قوانین ملی وباورهای دینی ونژادی. مثلاً درحالی كه اكثر قریب به اتفاق ممالك جهان عضو سازمان ملل می باشند ولازمه این عضویت ترجیح دادن منافع بین المللی برمنافع ملی ونژادی ودینی است؛ هنوز عده ای كشور خود را بهترین كشورها، نژاد خود را برترین نژادها وغیر همدینان خود را نجس وغیر قابل معاشرت می دانند. عده ای پارا ازاین هم فراترنهاده، پایبند هبچ تشكلی نیستندو فقط به فكر منافع شخصی خودمی باشند.
دیانت بهائی معتقد است ولو آن كه درطبیعت قانون جنگل كاربرد داشته باشد؛ در جوامع بشری به وسیله زورحق به حق دارنخواهد رسید. نتیجه سال ها جنگ و خونریزی بین دو مملكت كه نهایتاً به پیروزی یكی وشكست دیگری منجر شود، مشخص شدن این مسئله است كه كشورپیروز، نیرو وتجهیزات جنگی قوی تری د ارد والاموضوع اختلاف بین آن دومملكت هنوز به قوت خود باقیست وهمواره این احتمال وجود دارد كه درآینده نیزبه دفعات وارد جنگ وجدال شوند. هرگونه اختلافی بین ممالك باید درمحاكم صالحه بین المللی حل و فصل و رای صادره توسط مراجع قدرتمند بین المللی به موقع اجرا درآید. البته لازمه انجام دادن این كار خلع سلاح عمومی می باشد.
سوم: تبعیت كوركورانه و یا مجبور انه توده اجتماع از رهبران سیاسی وپیشوایان دینی وعقیدتی كه صرفاً به خاطر حفظ منافع شخصی وبه بهانه های واهی مردم را به جان هم می اندازند. درباره این علت كه می توان آن را مهم ترین مانع رسیدن به صلح دانست جناب نعیم سده ای چنین می فرماید:

این همه تیپ وتوپ و طیاره این همه تیروتیغ وخمپاره
وین همه نیزه وتفنگ وفشنگ موزروپیش تادوقداره
این همه بمب واین همه بالون این همه حصن واین همه باره
این همه موج وفوج خنجركش این همه جوش وجیش جراره
تانمائیم ماهمه خود را خوار وزارواسیر وآواره
نیم ماخونِ نیم ماریزد به مراد سه چار خونخواره

واقعیت این است كه درحالت عادی، اكثریت مردم دنیای امروز همدیگر را دوست دارند واگر بعضی از رهبران سیاسی وپیشوایان دینی وعقیدتی این دوستی را به دشمنی تبدیل نكرده بودند، به احتمال قریب به یقین بشر تاكنون طعم صلح واقعی را چشیده بود. اگر دخالت رهبران سیاسی نبود برای نسل جوان چه تفاوتی داشت كه در كشور آمریكا متولد شده باشند یا دركشور روسیه؟ ولی متاسفانه تلقینات وآموزش های نابخردانه رهبران سیاسی ومذهبی باعث گردیده است كه هر مملكتی سرزمین ها و ساكنین داخل مرزهای خودرامقدس ودوست وخارج ازمرز هارا نامقدس ودشمن بداند وحال آن كه همه این مرزها قراردادی وتوسط خودبشر معین شده است.
باری، وحدت عالم انسانی وصلح عمومی كه حضرت بهاءالله متجاوز ازیك قرن قبل به جهانیان عرضه داشتند، اگر چه ظاهراً مورد ادعای سیاستمداران امروزی نیزهست ولی درحقیقت این دو با هم تفاوت بسیار دارد. تحقق آن چه مورد نظرحضرت بهاءالله می باشد وپیروان ایشان درپی اجرای آنند، مستلزم مقدماتی است كه تا این مقدمات فراهم نشود صلح عمومی برقرار نمی گردد. اهم این امور عبارت است از: ترك تعصبات دینی، ملی و نژادی؛ تعلیم وتربیت عمومی واجباری؛ تساوی حقوق زن ومرد؛ تطابق دین با علم وعقل؛ اختراع ویا انتخاب خط و زبان بین المللی وغیره. لازم به ذكر است كه دربدو امر، این تعالیم مورد توجه بسیاری ازروشنفكران ایرانی وپیشوایان دینی واقع گردید، ولی متاسفانه دستگاه حكومتی قاجار مخصوصاً ناصرالدین شاه كه این تعالیم را سدی درمسیر حكومت استبدادی خویش می پنداشت، سرسختانه دربرابر انتشار وپیشرفت امر حضرت بهاءالله ایستادگی كرد. همچنین عده ای از پیشوایان دینی كه این نهضت را مانع كسب مقامات اجتماعی ومنافع مالی خودمی دیدند، علم مخالفت برافراشتند و برای این كه مردم را از معاشرت با پیروان این آیین باز دارند، انواع واقسام دروغ ها و تهمت های ناروا را به جامعه بهائی بستند. مثلاً چون مردم ایران به مصداق آیه شریفه «حب الوطن من الایمان» وبراساس حماسه های ملی به كشور خود عشق می ورزیدند چنین شایع كردند كه بهائیان افرادی وطن فروش، خیانت پیشه و جاسوس می باشند ویا چون مردم ایران به انسجام خانواده بسیار پایبندند ونسبت به رعایت عفت وعصمت وعقدونكاح حساسیت دارند، به بهائیان تهمت های ناموسی زدندویاچون ملت ایران اكثراً شیعه ای مذهب ونسبت به ائمه اطهار وكتاب قرآن مجید احترام خاصی قائلند، چنین گفتند كه اینان استغفرالله دشمنان ائمه اطهارند وقرآن را می سوزانندو درمورد علمای شیعه هم كه به دیانت بهایی گرویده ومی گروند، گفتند كه این افراد دیوانه شده اند.

اینگونه اتهامات ودهها اتهام مشابهی كه توسط بعضی ازمخالفین به جامعه بهائیان ایران وارد شد، گرچه دیدگاه بعضی ازمسلمین را نسبت به بهائیان عوض كرد وروابط دوستی وصمیمیت وحتی خویشاوندی بین آنان را مخدوش نمود وسبب شد كه بهائیان موردانواع واقسام بی مهری ها ومحرومیت های اجتماعی قرار گیرند؛ ولی درعین حال باعث شد كه خود بهائیان نسبت به عقیده خویش راسخ تر شوند وافراد وخانواده های غیربهائی نیزكه باآنان معاشر و باتعالیم دینی آنان آشنا بودند بردوستی وصمیمیتشان بیفزایند؛ زیرا متوجه شدند كه چون ایرادی به تعالیم حضرت بهاءالله وارد نیست، مخالفین به دروغ پردازی ووارد كردن اتهامات ناروا متوسل شده اند واین خود دلیلی برحقانیت این دین می باشد.
درهر حال حضرت بهاءالله به عنوان پیغمبر صلح و دوستی متجاوز ازیك قرن پیش پیام خود را به جهانیان عرضه داشتند ونحوه انتشار این پیام را توسط پیروان خود ودركمال دوستی ومحبت، آن هم فقط برای گوش های شنوا وطالبان حقیقت، بیان فرمودند وهرگونه نزاع و جدال حتی درگیری های لفظی وبه كار بردن جملات و كلمات ركیك وناخوش آیند را دور ازشان انسان دانستند. حال دیگر برداشت هموطنان ایشان ازاین تعالیم چه باشدورفتار آنان نسبت به پیروانشان چگونه، بستگی به قضاوت وانصاف هموطنان عزیزخواهدداشت.


منبع: سایت نقطه نظر