نگارنده: وحيد رأفتى
عيد رضوان بنا بر تصريح جمال قدم در کتاب مستطاب اقدس عيدى است که در آن حضرت رحمن بر من فى الامکان باسماء حسنى و صفات علياى خود تجلّى فرموده است. (١)
در اين فقره از کتاب اقدس قضاياى “رحمن”، “اسماء حسنى و صفات علياى الهى” و مفهوم “تجلّى” اهميّتى خاصّ دارد و لذا موضوع مطالعهٴ اجمالی ما در سطور ذيل خواهد بود.
رحمن از نظر لغوى صيغهٴ مبالغه است و لذا دوام و استمرار لطف و مهربانى و احسان حضرت يزدان را افاده ميکند. کلمهٴ رحمن در قرآن با احتساب دفعاتى که در عبارت “بسمالله الرّحمنالرّحيم” بکار رفته ١٦٩ مرتبه تکرار شده است. (٢) از مهمّترين مواردى که کلمهٴ رحمن در قرآن مذکور شده چند موردى است که بجاى کلمهٴ “الله” بکار رفته است. مثلاً در سورهٴ بقره آيهٴ ١١٦ ميفرمايد: “و قالوا اتّخذالله ولداً” و در سورهٴ مريم آيهٴ ٨٨ ميفرمايد: “و قالوا اتّخذ الرّحمن ولداً” و در سورهٴ اسراء آيهٴ ١١٠ ميفرمايد: “قل ادعوا الله او ادعوا الرّحمن”.
رحمن در نظر قرآنشناسان حاکى از رحمت عامّ الهى است و لذا بهفيض منبسط و نَفَس رحمانى که شامل کلّ وجود است اختصاص دارد. در مقايسه با رحمن، اسم رحيم الهى دالّ بر رحمت خاصّ و محدود الهى نسبت به اهل ايمان است، چنانچه در قرآن ميفرمايد: “الله يختصّ برحمته من يشاء” (بقره، آيهٴ ١٠٥) و در آيهٴ ديگرى ميفرمايد “و کان بالمؤمنين رحيما” (احزاب، آيهٴ ٤٣). بنا بر اين اگرچه رحمن و رحيم هر دو دالّ بر مهر و رحمت و احسان الهى اند امّا رحمن فيض شامل و نامحدود الهى است و رحيم احسان خاصّ الهى نسبت به اهل ايمان است. (٣)
“اسماء حسنى و صفات عليا” که در کتاب اقدس مذکور شده سابقهٴ قرآنى دارد.
خداوند در قرآن ميفرمايد “و لله الاسماء الحسنىٰ” (اعراف، آيهٴ ١٨٠) و در آيهٴ ديگرى ميفرمايد “و ايّا ما تدعوا فله الاسماء الحسنىٰ” (اسراء، آيهٴ ١١٠) (٤)
بر اساس آيات فوق زعماى علوم قرآنى بيش از صد اسم و صفت در آن سفر جليل براى خداوند تعيين نموده اند و آنها را به انحاء گوناگون تقسيمبندى کردهاند. مثلاً معتقدند که بعضى از اسماء الهى نظير الله، ربّ، قدّوس و عزيز از اسماء ذاتاند و اسماء ديگرى نظير حىّ، شکور و قهّار از اسماء صفات و بالاخره گروهى ديگر از اسماء الله مانند باعث، مجيب و حکيم از اسماء افعال الهى محسوب ميگردند. ذات الهى بهنسبت صفت معيّنى از صفات و باعتبار تجليّات گوناگون خدا بهاسماء عديده ناميده مىشود. مثلاً رحمن عبارت از ذاتى است که رحمت و لطف از آن اوست. باين نحو هر اسمى از اسماء الهى مظهرى از ذات حقّ جلّجلاله است. مثلاً اسامى اوّل، آخر، ظاهر و باطن در آيهٴ “انّه هو الاوّل و الآخر و الظّاهر و الباطن” به ترتيب مظهر ازليّت، ابديّت، ظهور و بطون الهى است.
مفهوم تجلّى و کلمهٴ همريشهٴ آن يعنى “جلوه” و کلمهٴ تقريباً مترادف با اين دو يعنى کلمهٴ “ظهور” از مهمّترين و مشکلترين و پرمعنا ترين اصطلاحات عرفانى و مذهبى محسوب ميگردند. (٥)
يکى از مفاهيم تجلّى جلوه دادن و هويدا کردن کمالات وجود است. مفهوم ديگر تجلّى پديدار شدن و آشکار گشتن است. در سرگذشت حضرت موسى در قرآن چنين مذکور است که خداوند بر کوه طور “تجلّى” نمود و در اثر اين تجلّى کوه متلاشى شد و حضرت موسى مدهوش گشت.
تجليّات الهى با کلمات “پرتو” و”نور” و “نور خدا” نيز توصيف شدهاست. در شعر حافظ آمده است که:
“روشن از پرتو رويت نظرى نيست که نيست
منّت خاک درت بر بصرى نيست که نيست”
و نيز در غزلی ديگر ميگويد:
“در خرابات مغان نور خدا مىبينم
اين عجب بين که چه نورى زکجا مىبينم”
و يا اين بيت:
“از پاى تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بى پا و سر شوى”
تفسيرات مربوط بهنور هستى بر منطوق قرآنى است که ميفرمايد “الله نور السّموات و الارض” (سورهٴ نور، آيهٴ ٣٦)
نظر بهاين معنى تجويرى در کشف المحبوب چنين نوشتهاست که ” … تجلّى تأثير انوار حقّ باشد بحکم اقبال بر دل مقبلان، کى بدان شايستهٴ آن شوند که بهدل مر حقّ را ببينند”. (٦)
تجليّات الهيّه در آثار اهل عرفان بانحاء گوناگون تقسيمبندى شده است. (٧) از جمله تجلّى ذاتى يا حبّى الهى است که از آن بهفيض اقدس و مرتبهٴ عما تعبير مىشود. (٨) اين تجلّى صرفاً در ذات و براى خود ذات است و هنوز به خارج ذات سرايت ننموده است. اين تجلّى مرادف با مرحلهٴ کنز مخفى و يا مرتبهٴ احديّت نيز هست، مرتبهاى که نه نعتى دارد و نه صفتى. در اين تجلّى ذات الهى بر صور ممکنات که در عالم الهى مستور و مهجوراند تجلّى مينمايد. صور ممکنات در اين مرحله درصقع معقولاتاند و هنوز در عالم عين و شهود وجود خارجى نيافته اند. صور معقولهٴ ممکنات در اين مرحله بهاعيان ثابته نيز تسميه شدهاند. (٩)
تجلّى دوم، تجلّى حقّ در صدر اسماء الهى است. اين مرتبه از تجلّى را فيض مقدّس ناميده اند. (١٠) در اين مرحله اعيان ثابته يا صور معقولهاى که در مرحلهٴ اوّل تجلّى از آنها ياد شد در صور شهودى و عينى خود ظاهر و پديدار ميگردد. در اين تجلّى که آنرا تجلّى صفاتى ميگويند صفتى از صفات الهى مبدأ تجلّى و ظهور واقع مى شود. مطابق منطوق کتاب مستطاب اقدس در تجلّى عيد رضوان رحمانيّت الهيّه مبدأ وجود واقع شدهاست. بنا بر اين مفهوم رحمانيّت الهيّه که جامع مفاهيم لطف، کرم، محبّت، احسان و عنايت عامّ الهى است از عالم غيبى و علمى بهعرصهٴ شهود آمده، وجود عينى پذيرفته و در همهٴ مدارج وجود سريان و جريان يافته است. به اين تعبير رحمانيّت الهيّه در اين دور صمدانى مبدأ حرکت، تغيير و جهشى تازه در عالم واقع شده و فيض وجود از منبع لطف و دهش حضرت يزدان بهحرکت درآمده است. جمالقدم غير از کتاب اقدس در سورة الظّهور نيز به اين لطيفهٴ ربّانيّه اشاره نموده و چنين ميفرمايند: ” … انّ جمال الرّحمن عن قطب الرّضوان ينادى ملأ البيان بابدع اللحنات … “.
تجلّى رحمانيّت الهيّه در عيد رضوان بر حسب ظاهر ظاهر نيز با لطافت باغ و عطر ازهار و وزش نسيم ارديبهشتى در دارالسّلام (بغداد) (١١) قرين گشته و تجمّع همهٴ اين صفات و کمالات حسنهٴ طيّبهٴ مبارکه بمنزلهٴ طليعهٴ همهٴ ملکات فاضلهاىاست که در اين دور صمدانى بايد در حيات فرعى و اجتماعى و عاطفى و عقلی افراد انسانى تجلّى و ظهور يابد.
تجلّى در نظر بعضى از صناديد اهل عرفان نظير ابن عربى و صدرالدّين قونوى مبدأ آفرينش است. مقصود از آفرينش در اين مقام آوردن شيئ از عدم محض بهعرصهٴ وجود نيست بلکه مفهوم تجلّى برداشتن استار از وجه حقائق موجود است، حقائق اگرچه موجودند و معلوم امّا در پس پردهٴ غيب مخفىاند و باين اعتبار معدوم. چون تجلّى الهى صورت گيرد پرده خرق شود و حقايق موجود در عالم پنهان بر خلق واضح و عيان گردد. از اين نظر مقصود از تجلّى الهى که مبدأ آفرينش محسوب ميگردد آنست که در اثر تجلّى حشر عظيم بهپا ميشود، آفتاب فلک قديم و نور وجه منير طلوع مينمايد و در اثر اين طلوع و تجلّى آنچه در هويّت اراضى قابليّات و استعدادات و کمون حقايق موجودات مستور و مکنون است بهعرصهٴ شهود قدم ميگذارد و هويدا ميشود. پس مقصود از آفرينش و خلق جديد انتقال حقايق وجود از کتم غيب، و نه از کتم عدم، بهساحت مشهود است.
در اثر تجلّى الهى اوّل تغيير و اشرف تحوّل در احوال و اطوار و اعمال اهل اقبال تحقّق مى پذيرد و بعد انسان مقبل و منقلب و مؤمن است که در محيط خود منشأ تحرّک و تغيير مىشود و دامنهٴ خلق جديد را بهافقهاى تازه ميکشاند، چه انسان بنا بهفرمودهٴ حضرت عبدالبهاء “جلوهگاه تجلّى جميع کمالات الهيّه است.” (١٢) در عيد رضوان با تجلّى جمال جانان وجود جلوهگاه رحمانيّت الهيّه شد، قلوب مجذوب نور جمال گشت و عقول را جلال الهى دربر گرفت.
ظهور انوار فجر جديد سرائر وجود را ظاهر ساخت: نفوس فارغهٴ مستعدّه بهکمالات روحانيّه فائز شدند؛ صفات بشرى را سوختند و باطن را به تجليّات و کمالات و انوار يوم جديد آراستند و آنان که در حجب اهواء و تقاليد خود گرفتار ماندند از تجلّى نور ظهور محروم شدند.
تجلّى جمال قدم در عيد رضوان اختيار انسان را بهامتحان کشيد.
يادداشتها
١_آيهٴ مبارکه در بارهٴ ايّام رضوان درکتاب مستطاب اقدس چنين است:
” … ايّام فيها تجلّى الرّحمن علی من فى الامکان باسمائه الحسنى و صفاته العليا … ” (کتاب اقدس، فقرهٴ ١١٠)
٢ _ براى ملاحظهٴ شرح مفصّل در بارهٴ کلمهٴ “رحمن” در قرآن بهکتاب اسماء و صفات الهى (طهران: اسلامى، ١٣٧٢ ه ش)، ج ١، ص ٥٢٥_٥٣٩ مراجعه فرمائيد. اين اثر بوسيلهٴ دکتر محمّدباقر محقّق در دو جلد تأليف شده است.
٣ _ حضرت عبدالبهاء در تفسير بسمالله الرّحمن الرّحيم (مکاتيب عبدالبهاء، قاهره: کردستان العلميّه، ١٩١٠ م، ج ١، ص ٦٠_٦٢) دو اسم رحمن و رحيم را تحت کلمهٴ رحمت مورد مطالعه قرار داده و رحمت را بهدو نوع ذاتى و صفاتى تقسيم فرموده اند. رحمت ذاتى همان فيض اقدس يا افاضهٴ وجود بهجميع من فى الوجود است و ميتواند معادل با صفت رحمانيّت تلقّى گردد. رحمت صفاتى عبارت از فيض مقدّس است و آن فيضى است که بر حسب استعدادات و قابليّات که در اعيان موجودات وجود دارد بهآنها افاضه ميشود. رحمت صفاتى در اصطلاح حضرت عبدالبهاء معادل مفاهيم رحيم در اصطلاح اهل عرفان است.
حضرت عبدالبهاء در همين تفسير رحمت ذاتى را بهرحمت خاصّه و عامّه تقسيم نموده اند که هر دو از فيض اقدس صادر ميگردد و افاضهٴ وجود بهموجودات مجرّده و ماديّه ميکند. اين رحمتى است که در بسمله بهصورت رحمن و رحيم آمده است.
رحمت صفاتى را نيز مقسوم بهرحمت خاصّه و عامّه فرموده اند که هر دو از فيض مقدّس صادر مىشوند و اين رحمت صفاتى همان است که بهصورت رحمن و رحيم در فاتحهٴ قرآن مذکور گرديده و در حمد و ستايش الهيّه است.
٤ _ براى ملاحظهٴ شرح اسماء حسنى و صفات علياى الهى بهکتاب اسماء و صفات الهى مذکور در فوق و کتاب دانشنامهٴ قرآن و قرآن پژوهى (طهران: دوستان_ ناهيد، ١٣٧٧ ه ش)، ج ١، ص ٢٢٢_٢٢٦ که بهکوشش بهاءالدّين خرّمشاهى بهطبع رسيده مراجعه فرمائيد.
٥ _ براى ملاحظهٴ مطالب مربوط به “تجلّى” ميتوان به چند مأخذ ذيل مراجعه نمود:
الف _ سيّد جعفر سجّادى، لغات و اصطلاحات و تعبيرات عرفانى (طهران: ظهورى، ١٩٩١ م)، ص ٢٢٣_٢٢٨.
ب _ احمدعلی رجائى بخارائى، فرهنگ اشعار حافظ (طهران: علمى، ١٣٦٤ ه ش)، ص ١١٧_١٢٣.
ج _ بهاءالدّين خرّمشاهى، حافظ نامه (طهران: انتشارات علمى و فرهنگى و انتشارات سروش، ١٣٦٨ ه ش)، ج ١، ص ٥٩٨_٦٠٢.
د _ سعيد رحيميان، تجلّى و ظهور در عرفان نظرى (قم: دفتر تبليغات اسلامى حوزهٴ علميّهٴ قم، ١٣٧٦ ه ش).
٦ _ علىّبن عثمان الهجويرى، کشفالمحجوب (طهران: ظهورى، ١٩٧٩ م)، ص ٥٠٤.
٧ _ جمالقدم در لوح سلمان با توجّه به آراء اهل عرفان بهسهنوع تجلّى اشاره نموده چنين مىفرمايند: ” … بارى جميع اشياء را مظاهر تجلّى ذاتى حقّ ميدانند و تجلّى را هم سهقسم ذکر نمودهاند ذاتى و صفاتى و فعلی … ” (مجموعهٴ الواح مبارکه، قاهره: سعادت، ١٩٢٠ م، ص ١٤٠).
٨ _ براى ملاحظهٴ شرحى مبسوط در بارهٴ “عما” به مقالهٴ شرح قصيدهٴ رشح عما که در سفينهٴ عرفان (دارمشتات: عصر جديد، ١٩٩٩ م)، ج ٢، ص ٥٠_٨٦ بهطبع رسيدهاست مراجعه فرمائيد.
٩ _ اين تجلّى را ميتوان تجلّى جمالقدم در ايّام قبل از اظهار امر علنى در باغ رضوان محسوب داشت، ايّامى که مرور عرف نفحات رحمانيّه در کمال رقّت و لطافت بوده و از آن به عما تعبير شده است.
١٠ _ براى ملاحظهٴ مطالب مربوط بهفيض اقدس و فيض مقدّس ميتوان بهکتاب قاموس ايقان (طهران: مؤسّسهٴ مطبوعات امرى، ١٢٨ بديع)، ج ٣، ص ١١٩٤_١٢٠٤ اثر جناب عبدالحميد اشراقخاورى مراجعه نمود.
١١ _ دارالسّلام بهمعناى سراى سلامتى و آرامش است و از اصطلاحات قرآنى است (سورهٴ يونس آيهٴ ٢٥ و سورهٴ انعام آيهٴ ١٢٧) که بهمعنى بهشت به کار ميرود. براى ملاحظهٴ شرح مطالب در اين باره بهکتاب قاموس ايقان، ج ٢، ص ٦٧٣_٦٧٦ مراجعه فرمائيد.
١٢ _ حضرت عبدالبهاء، مفاوضات (ليدن: بريل، ١٩٠٨ م)، ص ١٥٠.