پاسخ به شبهات وارده بر دیانت بهائی

سوال11:دلايل حقانيت و الهي بودن ديانت بهايي چيست؟

براي پرداختن به اين موضوع بايد در اديان گذشته نظر نمود. چه چيز سبب الهي بودن اديان گذشته بوده است؟ چه دلايلي بوده است که سبب گرديده مردم مظاهر ظهور را از جانب خدا بدانند؟ در همه ظهورات، يکي از اصلي ترين اصول براي دانستن حقيقت دين، خصوصيات و منش و يا سيره مظهر ظهور بوده است، يعني خصوصيات فردي پيامبران ( که اين خصوصيات نيز به وسيله خداوند در ايشان به وديعه گذاشته شده) سبب اقبال مومنين مي گرديد که از اين خصوصيات مي توان به صداقت، امانت، پاکي و درستي ايشان اشاره نمود که برقلوب ديگران اثر مي نمود. در اين ظهور نيز اين خصوصيات به صورت اولي نمايان بود، يعني حضرت اعلي و حضرت بهاءالله از نظر حسن اخلاق و پاکي ضمير شهره اطرافيان بودند.

دليل ديگر که مي توان اديان گذشته را از جانب پروردگار دانست، اين است که همه آنها طبق سنت الهي (بر اساس آيات قرآن) دچار صدمات و زحمات فراوان گرديدند و حتي در مواردي جان خويش را در اين راه فدا نمودند. اگر به تاريخ حيات اين ظهور نظر نماييد به اين نکته پي خواهيد برد که مظاهر اين ظهور نيز دچار شدائد فراوان گرديده اند . حضرت اعلي آماج صدها تير بلا گشتند و حضرت بهاءلله نيز بيشتر عمرگرانمايه خويش را در تبعيد و زندان گذراندند. همچنين از جمله دلايلي که مي توان آن را در زمره دلايل ثانويه براي الهي بودن اين ظهور بيان نمود بشارتها و نشانه هايي است که در ظهورات گذشته در کتب و يا ديگر آثار بيان گرديده است که دقيقا به اين ظهور اشاره مي نمايند.

اعراض و بلواي منکرين، خود دليلي محکم ديگري بر الهي بودن اين امر است، چنانکه حضرت بهاءالله مي فرمايند: «هَلْ يَقْدِرُ أَحَدٌ أَنْ يَتَكَلَّمَ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِهِ بِما يَعْتَرِضُ بِهِ عَلَيْهِ العِبَادُ مِنْ كُلِّ وَضِيعٍ وَشَرِيفٍ؟ لا فَوَالَّذِي عَلَّمَ القَلَمَ أَسْرَارَ القِدَمِ إِلاّ مَنْ كانَ مُؤَيَّداً مِنْ لَدُنْ مُقْتَدِرٍ قَدِيرٍ»[i] يعني آيا احدي قادر است که از جانب خود سخني بگويد که تمام بندگان از شريف و پست بر عليهش اعتراض کنند؟ نه قسم به کسي که به اسرار قدم آگاه است، تنها کسي که از جانب خداوند مقتدر قدير است (مي تواند).

دليل ديگر که سبب مي شد نفوس کثيري بر الهي بودن اديان گذشته مقر ومعترف گردند، همان قدرت نزول آيات و بياناتي بود که از اين نفوس مبارک جاري مي گرديد. در اين دو ظهور اخير نيز همين آيات و بينات با قدرتي افزون تر از فم مبارک اين دوظهور بروز نمود، به طوري که حضرت اعلي در يک شب چندين برابر قرآن آيات نازل نمودند و حضرت بهاءالله در دوران پر ثمر عمرشان آثار بي شماري را به تحرير در آوردند. حضرت بهاءالله با آنکه تحصيلات رسمي نداشتند، بيش از 100 جلد کتاب آسماني نازل فرموده اند، که بر خلاف کتب فلاسفه و عرفا و دانشمندان که محصول علوم اکتسابي است و نفوذش محدود است، نافذ در افکار و قلوب بوده و تا حال هزاران نفر از اديان و نژادها در نقاط مختلف جهان چنان تربيت نموده که بيش از 20000 نفرشان در راه تحقق تعاليمش جان خود را رايگان داده اند و جامعه اي متشکل از بيش از 7 ميليون نفر تشکيل داده اند که علي رغم قدرت و ثروت ظاهري و بدون آلوده شدن به فسادها و منازعات و اختلافات مذهبي و سياسي، نه تنها از بين نرفته، بلکه نزد جميع ملل و دول و سازمان هاي جهاني همچون سازمان ملل مشهور و مورد احترام و طرف مشورت واقع شده و صد ها نفر از بزرگان جهان بر عظمت تعاليم آن شهادت داده اند. حضرت بهاءالله درباره قدرت نزول آثار مي فرمايند: «تويي آن مقتدري که به قلم، امر مبرمت را نصرت فرمودي[ii]».

در کتب آسماني قبل همچون تورات و انجيل و قرآن، ملاک هايي براي الهي بودن و حقانيت اديان و علامت بطلان مدعيان دروغين ارائه شده است. مثلا حضرت مسيح فرموده اند: «درخت را از ميوه اش مي شناسند»، چنان که بوته حنظل هرگز ميوه شيرين نمي آورد. در قرآن مجيد نيز نازل شده است که: «وَقُلْ جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا»[iii] يعني و بگو حق آمد و باطل نابود شد آرى باطل همواره نابودشدني است.

در جايي ديگر ضمن مقايسه حق و باطل مي فرمايد: «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ وَمَثلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ وَيُضِلُّ اللّهُ الظَّالِمِينَ وَيَفْعَلُ اللّهُ مَا يَشَاءُ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ»[iv] يعني آيا نديدي خدا چگونه مثل زده سخني پاك كه مانند درختي پاك است كه ريشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است ميوهاش را هر دم به اذن پروردگارش ميدهد و خدا مثلها را براي مردم ميزند شايد كه آنان پند گيرند و مثل سخني ناپاك چون درختي ناپاك است كه از روي زمين كنده شده و قراري ندارد خدا كساني را كه ايمان آوردهاند در زندگي دنيا و در آخرت با سخن استوار ثابت ميگرداند و ستمگران را بيراه ميگذارد و خدا هر چه بخواهد انجام ميدهد آيا به كسانى كه [شكر] نعمتخدا را به كفر تبديل كردند و قوم خود را به سراي هلاكت درآوردند ننگريستي.

در جايي ديگر نيز پس از آنکه مي فرمايد، قرآن مجيد وحي خدا و کلام رسول است و قول شاعر و يا کاهن و غيبگو نيست، تأکيد مي فرمايد: «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ وَإِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ»[v] يعني و اگر [او] پارهاى گفتهها بر ما بسته بود دست راستش را سخت ميگرفتيم سپس رگ قلبش را پاره مىكرديم و هيچ يك از شما مانع از [عذاب] او نميشد و در حقيقت [قرآن] تذكاري براى پرهيزگاران است). يعني هرکه نسبتي دروغ به خدا بندد، خدا او را نابود خواهد کرد و امرش را از بين خواهد برد.

از دلايل فوق علماي اعلام استدلالي را براي تشخيص دين حقيقي از دين باطل استخراج کرده اند که هم عقلاني است و هم وحياني و به آن دليل تقرير مي گويند. و آن اين که: 1- اگر شخصي مدعي رسالت شود، 2- و ديني بياورد، 3- و آن را به خدا نسبت دهد، 4- و آن دين نفوذ نمايد و در عالم باقي بماند، اين بقا و نفوذ دليل حقانيت است؛ چنان چه اگر چنين نگردد، همان طور که در فوق ذکر شد، حتما از بين خواهد رفت و ريشه کن خواهد شد.[vi] البته اين چهار شرط همه بايد با هم وجود داشته باشند. جناب نعيم شاعر معروف بهايي ضمن استدلالي، خلاصه دلايل فوق را در شعر زير، چنين آورده اند:

اولين حجت ارتفاع نداست      وان ندا هر دليل را داراست

با نفوذ کلام و ردّ ملل      با نزول کتاب و حمل بلاست

ارتباط نفوس و جذب قلوب       وضع قانون و بعد از آن اجراست

يک تنه بي سپاه و جنگ       و اثاث ايستادن برابر اعداست

اندکي فکر اگر کني گويي       به خدا اين ندا، نداي خداست

اين ندا چون که نسبتش به حق است      نفس دعوي، به صدق خويش گواست

مؤيد دليل تقريري، اين است که مي فرمايد: «وَالَّذِينَ يُحَاجُّونَ فِي اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا اسْتُجِيبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ »[vii] يعني و كساني كه در باره خدا پس از اجابت [دعوت] او به مجادله ميپردازند حجتشان پيش پروردگارشان باطل است و خشمي [از خدا] برايشان است و براي آنان عذابي سختخواهد بود. توجه فرماييد که اين سوره در مکه نازل شده و در آن وقت عده کمي به اسلام مؤمن شده بودند، با اين حال مي فرمايد پس از آنکه همين عده قليل نيز به اسلام ايمان آورده اند، هرکه مجادله نمايد و دليل الهي بودن اسلام را رد کند عذاب و غضب الهي بر اوست! همين دليل است که جز خدا کسي نمي تواند ادعاي آوردن دين نمايد، چنان که پنج آيه بعد در همين سوره مي فرمايد: «أَمْ لَهُمْ شُرَكَاء شَرَعُوا لَهُم مِّنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَن بِهِ اللَّهُ وَلَوْلَا كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»[viii] يعني آيا براى آنان شريكاني است كه در آنچه خدا بدان اجازه نداده برايشان بنياد آييني نهادهاند و اگر فرمان قاطع [در باره تاخير عذاب در كار] نبود مسلماً ميانشان داوري ميشد و براى ستمكاران شكنجهاي پر درد است.

به عبارتي يعني آيا تا حالا شده است که احدي دين و شريعتي بدون اجازه خدا تشريع نموده باشد که اين ظالمان، امر اسلام را به آن قياس کنند و شريعت مجعوله شمرند؟! بنابراين طبق اين آيه، ديانت بهايي نيز که ظاهر شده و حال پس حدود 165سال، بيش از هفت ميليون در جهان از اديان و نژادهاي مختلف پيرو دارد، جز از طرف خدا نمي تواند باشد و اگر از جانب خدا نبود، حتماً تا حال با وجود اين همه مخالفت و بلاياي وارده بر شارع دين و پيروانش از بين رفته بود.

حضرت بهاءالله مي فرمايند: «اگردر آنچه ظاهر شده تفكر نمائي خود را غني و مستغني از سؤال مشاهده كني. حقّ مقدّس است از ظنون و اوهام و مشيّت و اراده انام با علم يفعل ما يشاء و راية يحكم ما يريد آمده حجّة و برهان فوق مقامات اهل امكان ظاهر فرموده آياتش در كتب و زبر و الواح موجود و مشهود و بيّناتش در سور ملوك و رئيس ظاهر و هويدا .[ix]»


[i]. لوح سلطان

[ii]. ادعيه حضرت محبوب – صفحه 341

[iii]. سوره الاسراء – آيه 81

[iv]. سوره ابراهيم – آيات 24 – 28

[v]. سوره حاقّه – آيات 44 – 48

[vi]. برگرفته از فرائد

[vii]. سوره شوري – آيه 16

[viii]. سوره شوري – آيه 21

[ix]. ادعيه حضرت محبوب – صفحه 384