وصيات فردی پيامبران (که اين خصوصيات نيز به وسيله خداوند در ايشان به وديعه گذاشته شده) سبب اقبال مومنين مي گرديد که از اين خصوصيات مي توان به صداقت، امانت، پاکی و درستی ايشان اشاره نمود که برقلوب ديگران اثر مي نمود. در اين ظهور نيز اين خصوصيات به صورت اولي نمايان بود، يعني حضرت اعلی و حضرت بهاءالله از نظر حسن اخلاق و پاکی ضمير شهره اطرافيان بودند.
دليل ديگر که می توان اديان گذشته را از جانب پروردگار دانست، اين است که همه آنها طبق سنت الهی (بر اساس آيات قرآن) دچار صدمات و زحمات فراوان گرديدند و حتی در مواردی جان خويش را در اين راه فدا نمودند. اگر به تاريخ حيات اين ظهور نظر نماييد به اين نکته پی خواهيد برد که مظاهر اين ظهور نيز دچار شدائد فراوان گرديده اند. حضرت اعلی آماج صدها تير بلا گشتند و حضرت بهاءلله نيز بيشتر عمرگرانمايه خويش را در تبعيد و زندان گذراندند. همچنين از جمله دلايلی که مي توان آن را در زمره دلايل ثانويه براي الهي بودن اين ظهور بيان نمود بشارتها و نشانه هايی است که در ظهورات گذشته در کتب و يا ديگر آثار بيان گرديده است که دقيقا به اين ظهور اشاره مي نمايند.
اعراض و بلواي منکرين، خود دليلی محکم ديگري بر الهی بودن اين امر است، چنانکه حضرت بهاءالله مي فرمايند: «هَلْ يَقْدِرُ أَحَدٌ أَنْ يَتَكَلَّمَ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِهِ بِما يَعْتَرِضُ بِهِ عَلَيْهِ العِبَادُ مِنْ كُلِّ وَضِيعٍ وَشَرِيفٍ؟ لا فَوَالَّذِي عَلَّمَ القَلَمَ أَسْرَارَ القِدَمِ إِلاّ مَنْ كانَ مُؤَيَّداً مِنْ لَدُنْ مُقْتَدِرٍ قَدِيرٍ»[i] يعني آيا احدي قادر است که از جانب خود سخنی بگويد که تمام بندگان از شريف و پست بر عليهش اعتراض کنند؟ نه قسم به کسی که به اسرار قدم آگاه است، تنها کسی که از جانب خداوند مقتدر قدير است (مي تواند).
دليل ديگر که سبب مي شد نفوس کثيری بر الهي بودن اديان گذشته مقر ومعترف گردند، همان قدرت نزول آيات و بياناتی بود که از اين نفوس مبارک جاري مي گرديد. در اين دو ظهور اخير نيز همين آيات و بينات با قدرتی افزون تر از فم مبارک اين دوظهور بروز نمود، به طوری که حضرت اعلی در يک شب چندين برابر قرآن آيات نازل نمودند و حضرت بهاءالله در دوران پر ثمر عمرشان آثار بی شماری را به تحرير در آوردند. حضرت بهاءالله با آنکه تحصيلات رسمی نداشتند، بيش از 100 جلد کتاب آسمانی نازل فرموده اند، که بر خلاف کتب فلاسفه و عرفا و دانشمندان که محصول علوم اکتسابي است و نفوذش محدود است، نافذ در افکار و قلوب بوده و تا حال هزاران نفر از اديان و نژادها در نقاط مختلف جهان چنان تربيت نموده که بيش از 20000 نفرشان در راه تحقق تعاليمش جان خود را رايگان داده اند و جامعه ای متشکل از بيش از 7 ميليون نفر تشکيل داده اند که علي رغم قدرت و ثروت ظاهری و بدون آلوده شدن به فسادها و منازعات و اختلافات مذهبی و سياسی، نه تنها از بين نرفته، بلکه نزد جميع ملل و دول و سازمان های جهاني همچون سازمان ملل مشهور و مورد احترام و طرف مشورت واقع شده و صد ها نفر از بزرگان جهان بر عظمت تعاليم آن شهادت داده اند. حضرت بهاءالله درباره قدرت نزول آثار مي فرمايند: «تويی آن مقتدری که به قلم، امر مبرمت را نصرت فرمودی[ii]».
در کتب آسماني قبل همچون تورات و انجيل و قرآن، ملاک هايي براي الهي بودن و حقانيت اديان و علامت بطلان مدعيان دروغين ارائه شده است. مثلا حضرت مسيح فرموده اند: «درخت را از ميوه اش مي شناسند»، چنان که بوته حنظل هرگز ميوه شيرين نمي آورد. در قرآن مجيد نيز نازل شده است که: «وَقُلْ جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا»[iii] يعني و بگو حق آمد و باطل نابود شد آرى باطل همواره نابودشدني است.
در جايي ديگر ضمن مقايسه حق و باطل مي فرمايد: «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ وَمَثلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ وَيُضِلُّ اللّهُ الظَّالِمِينَ وَيَفْعَلُ اللّهُ مَا يَشَاءُ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ»[iv] يعني آيا نديدي خدا چگونه مثل زده سخني پاك كه مانند درختي پاك است كه ريشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است ميوهاش را هر دم به اذن پروردگارش ميدهد و خدا مثلها را براي مردم ميزند شايد كه آنان پند گيرند و مثل سخني ناپاك چون درختي ناپاك است كه از روي زمين كنده شده و قراري ندارد خدا كساني را كه ايمان آوردهاند در زندگي دنيا و در آخرت با سخن استوار ثابت ميگرداند و ستمگران را بيراه ميگذارد و خدا هر چه بخواهد انجام ميدهد آيا به كسانى كه [شكر] نعمتخدا را به كفر تبديل كردند و قوم خود را به سراي هلاكت درآوردند ننگريستي.
در جايي ديگر نيز پس از آنکه مي فرمايد، قرآن مجيد وحي خدا و کلام رسول است و قول شاعر و يا کاهن و غيبگو نيست، تأکيد مي فرمايد: «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ وَإِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ»[v] يعني و اگر [او] پارهاى گفتهها بر ما بسته بود دست راستش را سخت ميگرفتيم سپس رگ قلبش را پاره مىكرديم و هيچ يك از شما مانع از [عذاب] او نميشد و در حقيقت [قرآن] تذكاري براى پرهيزگاران است). يعني هرکه نسبتي دروغ به خدا بندد، خدا او را نابود خواهد کرد و امرش را از بين خواهد برد.
از دلايل فوق علماي اعلام استدلالي را براي تشخيص دين حقيقي از دين باطل استخراج کرده اند که هم عقلاني است و هم وحياني و به آن دليل تقرير مي گويند. و آن اين که: 1- اگر شخصي مدعي رسالت شود، 2- و ديني بياورد، 3- و آن را به خدا نسبت دهد، 4- و آن دين نفوذ نمايد و در عالم باقي بماند، اين بقا و نفوذ دليل حقانيت است؛ چنان چه اگر چنين نگردد، همان طور که در فوق ذکر شد، حتما از بين خواهد رفت و ريشه کن خواهد شد.[vi] البته اين چهار شرط همه بايد با هم وجود داشته باشند. جناب نعيم شاعر معروف بهايي ضمن استدلالي، خلاصه دلايل فوق را در شعر زير، چنين آورده اند:
اولين حجت ارتفاع نداست
وان ندا هر دليل را داراست
با نفوذ کلام و ردّ ملل
با نزول کتاب و حمل بلاست
ارتباط نفوس و جذب قلوب
وضع قانون و بعد از آن اجراست
يک تنه بي سپاه و جنگ و اثاث
ايستادن برابر اعداست
اندکي فکر اگر کني گويي
به خدا اين ندا، نداي خداست
اين ندا چون که نسبتش به حق است
نفس دعوي، به صدق خويش گواست
مؤيد دليل تقريري، اين است که مي فرمايد: «وَالَّذِينَ يُحَاجُّونَ فِي اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا اسْتُجِيبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ »[vii] يعني و كساني كه در باره خدا پس از اجابت [دعوت] او به مجادله ميپردازند حجتشان پيش پروردگارشان باطل است و خشمي [از خدا] برايشان است و براي آنان عذابي سختخواهد بود. توجه فرماييد که اين سوره در مکه نازل شده و در آن وقت عده کمي به اسلام مؤمن شده بودند، با اين حال مي فرمايد پس از آنکه همين عده قليل نيز به اسلام ايمان آورده اند، هرکه مجادله نمايد و دليل الهي بودن اسلام را رد کند عذاب و غضب الهي بر اوست! همين دليل است که جز خدا کسي نمي تواند ادعاي آوردن دين نمايد، چنان که پنج آيه بعد در همين سوره مي فرمايد: «أَمْ لَهُمْ شُرَكَاء شَرَعُوا لَهُم مِّنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَن بِهِ اللَّهُ وَلَوْلَا كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»[viii] يعني آيا براى آنان شريكاني است كه در آنچه خدا بدان اجازه نداده برايشان بنياد آييني نهادهاند و اگر فرمان قاطع [در باره تاخير عذاب در كار] نبود مسلماً ميانشان داوري ميشد و براى ستمكاران شكنجهاي پر درد است.
به عبارتي يعني آيا تا حالا شده است که احدي دين و شريعتي بدون اجازه خدا تشريع نموده باشد که اين ظالمان، امر اسلام را به آن قياس کنند و شريعت مجعوله شمرند؟! بنابراين طبق اين آيه، ديانت بهايي نيز که ظاهر شده و حال پس حدود 165سال، بيش از هفت ميليون در جهان از اديان و نژادهاي مختلف پيرو دارد، جز از طرف خدا نمي تواند باشد و اگر از جانب خدا نبود، حتماً تا حال با وجود اين همه مخالفت و بلاياي وارده بر شارع دين و پيروانش از بين رفته بود.
حضرت بهاءالله مي فرمايند: «اگر در آنچه ظاهر شده تفكر نمائي خود را غني و مستغني از سؤال مشاهده كني. حقّ مقدّس است از ظنون و اوهام و مشيّت و اراده انام با علم يفعل ما يشاء و راية يحكم ما يريد آمده حجّة و برهان فوق مقامات اهل امكان ظاهر فرموده آياتش در كتب و زبر و الواح موجود و مشهود و بيّناتش در سور ملوك و رئيس ظاهر و هويدا .[ix]»
[i]. لوح سلطان
[ii]. ادعيه حضرت محبوب – صفحه 341
[iii]. سوره الاسراء – آيه 81
[iv]. سوره ابراهيم – آيات 24 – 28
[v]. سوره حاقّه – آيات 44 – 48
[vi]. برگرفته از فرائد
[vii]. سوره شوري – آيه 16
[viii]. سوره شوري – آيه 21
[ix]. ادعيه حضرت محبوب – صفحه 384