ج) رَجعَت (عود) از منظر منابع بهائی
بخش اوّل- رَجعَت از منظر آثار بهائی
- «یا حسین، بعضی از احزاب ارض منتظر ظهور حسینی بودند چه که از قبل اصفیای حق جلّ جلاله عباد را بشارت دادهاند به ظهور آن حضرت بعد از قائم و همچنین اخبار فرمودند که در حین ظهور آن مطلع فیوضات الهی، جمیع انبیاء و مرسلین حتّی قائم در ظلّ عَلَم مبارک آن حضرت جمع میشوند. چون وقت رسید و عالم به انوار وجه منوّر گشت، کلّ اعراض نمودند؛ مگر نفوسی که اصنام ظنون و هوی را به قوّت مالک اسماء شکستند و قصد مدینۀ ایقان نمودند. امروز رحیق مختوم به اسم قیوم ظاهر و جاری؛ خُذ کأساً منه ثُمَّ اشْرَب بهذا الأسم المُبارکِ المحمود…»(منتخبات آثار حضرت بهاءالله، نشر آلمان، فقرۀ9) (مضمون جملۀ عربی: جامی از آن برگیر و به این نام مبارک محمود درنوش.)
- «ان وجدتَ احداً من احبائى و یَسئَلُ منّى قل تاللّه انّى خرجتُ عن مدینة السّجن حین الّذى کان الحسین مطروحاً علی الارض و کان رُکبَةُ الشّین علی صدره و یُرید أن یقطعَ رأسَه و کان السَّنان واقفاً تلقاء الرّأس و ینتظر بان یرفعَه علی السِّنان کذلک کان الامرُ فى سرّ السّر إن انتم تشعرون.»(مجموعۀ هفتجلدی، آثار قلماعلی4، فونت نیورومن14، ص467) (مضمون: اگر یکی از احبایم را دیدی و از حال من سؤال کرد، بگو: به خدا قسم من از زندانشهر خارج شدم در حالی که حسین بر خاک افتاده بود و دو زانوی شمر بر سینهاش قرار داشت و میخواست سرش را از تن جدا کند و سَنان نیز بالای سرش ایستاده و منتظر بود که آن را بر سِنان (نیزه) کند. امر در سِرِّ سِرّ اینگونه است، اگر شما میفهمید.)
- «ادّعای رَجعَت حسینی: «تالله هذا لَهوالّذی قد ظهر مرّة باسم الرّوح ثمّ باسم الحبیب ثمّ باسم علیّ ثمّ بهذاالاسم المبارك المتعالی المهیمن العلیّ المحبوب. و إنّ هذا لَحسینُ بالحق. قد ظهر بالفضل فی جبروت العدل و قام علیه المشركون بما عندهم من البغی و الفحشاء. ثمّ قطعوا رأسَهُ بسیف البغضاء و رفعوه علی السّنان بین الارض و السّماء و اذاً ینطق الرأس علی الرّماح بان یا ملاء الاشباح فاستَحیوا عن جمالی ثمّ عن قدرتی و سلطنتی و كبریایی »(رمزوراز، ص106)
- «ای دوست من، اگر قدری در سماوات معانی فرقان طیران فرمائی و در ارض معرفت الهی که در آن مبسوط گشته تفرّج نمائی بسیار از ابواب علوم بر وجه آن جناب مفتوح شود و خواهید یقین نمود بر اینکه جمیع این امور که الیوم این عباد را منع مینماید از ورود در شاطی بحر ازلی، بعینها در ظهور نقطۀ فرقان هم مردم آن عصر را منع نموده از اقرار به آن شمس و اذعان به آن. و همچنین بر اسرار رَجعَت و بعثت مطلّع شوی و به اعلی غُرف یقین و اطمینان مقرّ یابی.»(ایقان، فقرۀ156)
- «همچنین در آیۀدیگر میفرماید تعرّضاً به اهل زمان (به مردم زمان حضرت محمّد): “وَ کانوا مِن قَبْلُ یسْتَفتِحُونَ عَلَی الَّذینَ کَفَرُوا فَلَمّا جاءهُم ما عَرَفُوا کَفَروا بِهِ فَلَعْنَةُاللّهِ عَلَی الکافِرینَ.” میفرماید: بودند این گروه که با کفّار مجاهده و قتال مینمودند در راه خدا و طلب فتح مینمودند برای نصرت امراللّه، پس چون آمد ایشان را آن کسی که شناخته بودند کافر شدند به او. پس لعنت خدا بر کافران. حال ملاحظه فرمائید که از آیه چنین مستفاد میشود که مردم زمان آن حضرت (محمّد) همان مردمی بودند که در عهد انبیای قبل برای ترویج آن شریعت و ابلاغ امراللّه مجادله و محاربه مینمودند و حال آنکه مردم عهد عیسی و موسی غیر مردم زمان آن حضرت بودند. و دیگر آنکه آن کسی را که از قبل شناخته بودند موسی بود صاحب تورات و عیسی بود صاحب انجیل. مع ذلک چرا آن حضرت میفرماید چون آمد به سوی ایشان آن کسی که او را شناخته بودند که عیسی باشد یا موسی، به او کافر شدند؟ و حال آنکه آن حضرت نظر به ظاهر، موسوم به اسم دیگر بودند که محمّد باشد و از مدینه دیگر ظاهر شدند و به لسان دیگر و شرع دیگر آمدند. مع ذلک چگونه حکم آیه ثابت میشود و ادراک میگردد؟ حال حکم رجوع را ادراک فرما که به چه صریحی در خود فرقان نازل شده و احدی تا الیوم ادراک آن ننموده. حال چه میفرمائید؟ اگر میفرمائید که آن حضرت رَجعَت انبیای قبل بودند چنانچه از آیه مستفاد میشود، و همچنین اصحاب او هم رَجعَت اصحاب قبل خواهند بود، چنانچه از آیات مذکوره هم رَجعَت عباد قبل واضح و لائح است؛ و اگر انکار کنند بر خلاف حکم کتاب که حجّت اکبر است قائل شدهاند.»(ایقان، فقرات159 و160)
- «انتم یا احبائى لا تنسوا لقائى فى ایّامى و لا تنکروا شفقتى بکم و لا فضلی علیکم و لا تکوننّ من الغافلین. فو اللّه قد ارَجعَت سنّة اللّه فى نفس الحسین بل سنن المُرسَلین الی أن ورد فى هذا السّجن الابعد البعید.»(آثار قلم اعلی4، لوح القدس) (مضمون:ای دوستان من، دیدارم را در روزگارم فراموش نکنید و محبت و رحمتم را به خود انکار منمایید، و از غافلین مباشید. به خداوند قسم، نه فقط سنّت الهی، بلکه سنّتهای رسولان نیز در نفس حسین رجوع نمود تا این که در این زندان دور دست ورود فرمود.)
- «مسئلۀ سرُّ التّنکیس لِرَّمز الرَّئیس.. تنکیس دو معنی دارد یکی به معنی عود است و دیگری به معنی سرنگونی، میفرماید یوم ظهور موعود، کور سابق به جمیع شئون عود مینماید؛ یعنی در کور سابق چه قیامتی برپا شد کتاب جدید آمد و شریعت جدیده نازل شد آسمان ادیان منطوی گشت، به همچنین در کور لاحق عیناً مثل سابق عود خواهد کرد. این است که حضرت رسول علیه السّلام میفرماید طابقوا النّعل بالنّعل و معنی ثانوی که سرنگونیاست، مقصد آن است که در یوم موعود یجعل اعلاکم اسفلکم و اسفلکم اعلاکم این مختصر بیان است که ذکر شد.»(منتخبات مکاتیب4، فقرۀ168، ص192)
- «در کتب مقدّسه و صحف الهیّه ذکر رَجعَت موجود، ولی نادانان پی به معانی آن نبردند و تناسخ گمان نمودند؛ زیرا مقصود انبیای الهی از رجوع، رجوع ذاتی نیست؛ بلکه رجوع صفاتیست؛ یعنی رجوع مظهر نیست، رجوع کمالاتست.»(حضرت عبدالبهاء، کتاب مفاوضات، ص218)
- «باری، ذکر رَجعَت در کتب الهی مذکور و این مقصد، رجوع شئون و آثار و کمالات و حقائق انواریست که در هر کور عود مینماید، نه مقصد اشخاص و ارواح مخصوصه است. مثلاً گفته میشود که این سراج دیشب عود نموده است و یا آنکه گل پاری امسال باز در گلستان رجوع کرده است. در این مقام مقصود حقیقت شخصیه و عین ثابته و کینونت مخصوصه آن نیست؛ بلکه مراد آن شئون و مراتبی است که در آن سراج و در آن گل موجود بود حال در این سراج و گل مشهود؛ یعنی آن کمالات و فضائل و مواهب ربیع سابق در بهار لاحق عود نموده است. مثلاً این ثمر همان ثمر سال گذشته است، در این مقام نظر به لطافت و طراوت و نضارت و حلاوت آن ثمره است و الّا البتّه آن حقیقت منیعه و عین مخصوصه رجوع ننموده.»(حضرت عبدالبهاء، مکاتیب1، ص250- 249)
- «الفرق بینَ المَعاد و الرَّجعَة: المعادُ امرٌ عینی و الرَّجعَةَ امرٌ علمی من حیث الشؤون و الآثار یدلُّ علی الوحدة الحقیقیّة بین الابرار.»(حضرت عبدالبهاء، مائدۀ آسمانی9، ص26) (مضمون: فرق میان مَعاد و رَجعَت این است که مَعاد امری عینی است و رَجعَت امری علمی که از لحاظ شئون و آثار به وحدت حقیقی میان ابرار دلالت دارد.)
- «در خصوص رَجعَت ثانوی حضرت مسیح مرقوم نموده بودید که در میان احبا اختلافست. سبحان اللّه به کرّات و مرّات از قلم عبدالبهاء جاری و به نصّ صریح قاطع صادر که مقصود در نبوّات از ربّ الجنود و مسیح موعود جمال مبارک و حضرت اعلی است و باید عقاید کلّ مرکوز بر این نصّ صریح قاطع باشد؛ امّا نام من عبدالبهاء، ذات من عبدالبهاء، صفت من عبدالبهاء، حقیقت من عبدالبهاء، ستایش من عبدالبهاء.»(حضرت عبدالبهاء، مائدۀ آسمانی9، ص145)
- «جمال مبارک در ایقان بیان این مطلب (مسئلۀ رَجعَت) را مفصّل و مشروح مرقوم فرمودهاند، بخوانید؛ حقیقت این مسأله (برایتان) واضح و مشهود گردد.»(حضرت عبدالبهاء، مفاوضات مبارک، ص99، بخش33- لج)
- «حضرت مسیح فرمود این (یوحنّای معمّدان) ایلیاست، یعنی این شخص مظهر فیض و کمالات و اخلاق و صفات و فیوضات ایلیاست و یوحنّای معمّدان گفت من ایلیا نیستم. حضرت مسیح نظر به صفات و کمالات و اخلاق و فیوضات هر دو داشتند و یوحنّا نظر به مادّه و شخصیت خویش داشت. مثل این چراغ حاضر، شب پیش بوده و امشب نیز روشن و شب آینده ایضاً لامع. گوییم که چراغ امشب، همان سراج دیشب است و آن چراغ رجوع کرده. مقصد نور است نه روغن و فتیل و شمعدان و این تفاصیل در رسالۀ ایقان مشروح و مفصّل.»(حضرت عبدالبهاء، مفاوضات مبارک، ص101، بخش 33- لج)
- «در انجیل اشاره به رجوع است و آن رجوع صفات است نه ذات تفصیل در رساله ایقان مشروح و ترجمه گردیده و مطبوع شده آن را مطالعه نمایید.»(حضرت عبدالبهاء، منتخبات مکاتیب3، ص100)
- «از تناسخ سؤال نموده بودی؛ تناسخی که مفهوم خلق است باطل است؛ ولی در انجیل اشاره به رجوع است و آن رجوع صفات است نه ذات. تفصیل در رسالۀ ایقان مشروح و (به انگلیسی) ترجمه گردیده و مطبوع شده آن را مطالعه نمایید.»(منتخبات مکاتیب3، ص100)
- «در کتاب ایوب فصل بیست و نهم آیۀبیست و پنجم و بیست و ششم و بیست و هفتم که آن شخص استدلال به تناسخ کرده است، چقدر منافی حقیقت است و واضح است، چرا؟ میفرماید من میدانم که ولیّ من زنده است و در ایّام آخر بر زمین خواهد برخاست. این، عبارت از بعث روحانی است؛ زیرا میفرماید بعد از آنگاه این پوست من تلف شود، بدون جسدم نیز خدا را خواهم دید، میفرماید بدون جسد خواهم دید. این، مشاهدۀ روحانیاست و این بیان را جمال مبارک در رسالۀ ایقان فرمودهاند که مراد عود و رجوع صفات است و تشبیه میفرمایند که این گلی که در این بهار شکفته، چون نظر به لطافت و رائحه و لون کنی بعینه گل پارسال را ماند؛ چنانچه گفته میشود بهار آمد و باز گل آمد نه مقصود حقیقت مرکّبۀ آن است.»(منتخبات مکاتیب4، ص185، لوح شماره166)
- «در بهار سال گذشته گل و ریاحین بشکفت و میوه خوشگوار بار آمد. در سال آینده گوییم که آن میوه خوشگوار باز آمد و آن گل و ریاحین و ازهار عود و عروج نمود. از این بیان مقصد آن نیست که اجزاء مرکّبه گل پارسال بعینه بعد از تحلیل دوباره ترکیب یافت و عود و رجوع نمود؛ بلکه مراد اینست که آن لطافت و ملاحت و رائحۀ طیبه و لون بدیع که در گل پارسال بود بعینه در گل امسال مشهود و واضح است. خلاصه مقصود تشابه و تماثل بین این گل و آن گل است و رَجعَتی که در صحائف الهیّه مذکور اینست و این معنی در رسالۀ ایقان به قلماعلی مفصّل و مشروح گشته مراجعت نمایید تا بر حقائق اسرار الهیّه مطلّع گردید.»(حضرت عبدالبهاء، مفاوضات مبارک، ص218، بخش 81- فا)
- «کلام الهی در خصوص رَجعَت حقیقی را میتوانیم در ایقان بخوانیم، و آن عبارت از رَجعَت صفات روحانیه در بندگان الهی است.»(ترجمه، حضرت عبدالبهاء، مندرج در مقالۀ “مقام و موقف کتاب مستطاب ایقان”، خاضع فناناپذیر و سینا فاضل)
- «حضرت مسیح قرنها قبل، به حال مردم مدینهای که دیدارش را نخواسته و حمایتش را ردّ کرده بودند، گریست. و اکنون در زمان رَجعَتش، دوباره همان حادثه رخ داد. امّا این بار، کسانی که خشم خداوند را برانگیختند، نه مردم یک مدینه، بلکه مردم کلّ جهان بودند.»(مرور معبود، ص28)
- «این اثر وزین(کتاب بیان فارسی)همچنین به نحوی استادانه، معانی بعضی عبارات، مثل بهشت، دوزخ، مرگ، قیامت، رَجعَت، میزان، ساعت، جزا و مانند آنها را، که مکرّراً در کتب ادوار گذشته ظاهر شده، توضیح و تبیین مینماید.»(مرور معبود، ص71)
- «حضرت بهاءالله، برای بنیاسرائیل، تجسّم «ربّ الجنودِ» موعود و «پدر سرمدی» است که «با هزاران هزار مقدّسین» فرود آمده؛ و برای مسیحیّت، حضرت عیسی است که «در جلال اَب سماوی» بازگشته؛ و برای شیعۀ اسلام، رَجعَت حضرت امام حسین؛ و برای سنّی اسلام، نزول روحالله (حضرت مسیح) است؛ و برای زرتشتیان، شاه بهرام موعود؛ و برای هندوها، تجسّم دگربارۀ حضرت کریشنا؛ و برای بوداییان، بودای پنجم میباشد.»(مرور معبود، ص154)
- «(حضرت بهاءالله در لوح دوّم خطاب به ناپلئون سوّم، امپراطور قدرتمند فرانسه) به وضوح پیشبینی میکند که مملکتش «گرفتار اغتشاش» و آشوب خواهد شد و «امپراطوریش از دستش» بیرون خواهد رفت، و «فتنه و فساد همۀ مردمان سرزمینش را فرا خواهد گرفت»، مگر آن که به حمایت امر خداوند برخیزد و از فرمان کسی که رَجعَت همان روحُالله موعود است (حضرت مسیح- م) پیروی نماید.»(مرور معبود، ص296)
- «رهبران مذهبیِ مسیحیّتبیتوجّه به ندای حضرت بهاءالله، به گونۀ حائل و مانعی بین رَجعَت حضرت مسیح در جلال اَبِ سماوی و پیروان و تابعان خود عمل نمودند.»(مرور معبود، ص324)
- «حضرت باب ظهورش همان رَجعَت ایلیای (Elijah) نبیّ بود.»(مرور معبود، ص381)
- «این کتاب (ایقان)معانی عباراتی نمادین، مانند «رَجعَت»،را توضیح میدهد.»(حضرت ولیِّامرالله، مرور معبود، ص211- 210)
- «طبق نبوّات کتب مقدّسه یهود ظهور مبارک (حضرت بهاءلله) همان ظهور “پدر سرمدی” و “رب الجنود” است که “با هزاران هزار مقدّسین” ظاهر گشته و همچنین نزد ملّت روح، مجیء ثانی مسیح است که با “جلال اب سماوی” آمده و در نظر شیعۀ اسلام “رَجعَت حسینی” و به اصطلاح اهل سنّت و جماعت نزول “روحُاللّه” و به اعتقاد زرتشتیان ظهور شاه بهرام موعود و نزد هندوها رجوع کریشنا و نزد بودائیها بودای پنجم است.»(معهد اعلی، کتاب مستطاب اقدس، بخش توضیحات، توضیح شماره160)
- «اوائل قرن نوزدهم زمانی بود که در بسیاری از کشورهای جهان پیروان ادیان، ظهور پیامبر موعودی را انتظار میکشیدنددر اروپا و آمریکا گروههایی از قبیل هَیکلیون (Templers) و پیروان میلر (Millerites) یقین نمودند که در کتب مقدّسۀ مسیحی شواهد و آثاری یافتهاند که مؤیّد اعتقاد راسخ آنان در این مورد است که به زودی تاریخ به پایان میرسد و رَجعَت حضرت مسیح قریب الوقوع است.»(معهد اعلی، رسالۀ حضرت بهاءالله، صص6-5)
- «فقط چند هفتهای قبل از ورود حضرت بهاءاللّه به زندان عکّا، عدّهای از رهبران نهضت هیکلیّون از پروتستانهای آلمان(German Protestant Templer)، از اروپا با کشتی به طرف ارض اقدس حرکت نمودند تا در دامنۀ کوه کرمل مستقرّ شوند و در آنجا از رَجعَت حضرت مسیح که معتقد بودند در شرف وقوع است، استقبال کنند. بر سر در خانههای کوچک چندی که در ساحل خلیج در طرف مقابل زندان حضرت بهاءاللّه بنا نموده بودند، بر روی سنگ عباراتی مانند “ظهور ربّ نزدیک است” به زبان آلمانی نقش شده بود که تا این زمان نیز باقی و قابل رؤیت است» . (معهد اعلی، رسالۀ حضرت بهاءالله، صص55-54)
بخش دوّم- رَجعَت از منظر محقّقین و مؤلّفین بهائی
- «مقصود از رَجعَتکه در کلمات اولیاء سلام الله علیهم وارد شده است، رَجعَت حقایق و آثار ظهور قبل است در ظهور بدیع و تجلّی روح قدسی در قمیص جدید؛ زیرا که حقیقةالحقایق در هر وقت ظهور فرماید و به هر قمیص تجلّی نماید همان حقیقت واحدۀ ازلیّه است و همان جوهر قدسیّۀ الهیّه که در آغاز تجلّی نموده و ظهور فرموده است. تعدّد، مظاهر حقیقت واحده را متعدّد نگرداند و کثرت، مجالی شمس متجلّی را متکثّر ننماید.»(جناب ابوالفضائل گلپایگانی، کتاب فصل الخطاب، ص199)
- «موضوع این کتاب مبارک (قیّومُالاسماء که به تفسیر سورۀ یوسف و به تفسیر احسنُالقِصص معروف است) تفسیر آیات قرآنیه به باطن و بشارت به ظهور موعود و رَجعَت حسینی است و آیات مبارکه در آن بر نهج و لهجۀ قرآن نازل شده و در مقامی از جمال مبارک جلّ جلاله، به بقیّةُاللّه تعبیر فرموده و آرزوی شهادت و فدا در راه حضرتش نمودهاند.»(عبدالحمید اشراقخاوری، گنجینۀ حدود و احکام، ص273)
- «در فصل اوّل کتاب اعمال رسولان مذکور است که در موقع صعود حضرت مسیح به حواریّون گفته شد “همین عیسی که از نزد شما به آسمان بالا برده شد، باز خواهد آمد؛ به همین طوری که او را به سوی آسمان روانه دیدید” . نظر به اینگونه بیانات، بسیاری از مسیحیان انتظار میکشند که وقتی پسر انسان “سوار بر ابرهای آسمان با قوّت و جلال عظیم” بیاید آنها او را به همین هیکل بشری عیسی مسیح که دو هزار سال پیش در کوچههای اورشلیم راه میرفت و سرانجام خونش ریخته و به صلیب آویخته شد ببینند و متوقّعند بتوانند با انگشتان خود جای میخهایی که به دستها و پاهای او کوبیده شده لمس کنند و دستهای خود را به زخم نیزه در پهلوی او بکشند. ولی به طور حتم کمی فکر در بارۀ آنچه خود مسیح گفته است، اینگونه تصوّر را باطل خواهد کرد. یهودیان زمان مسیح نیز چنین تصوّراتی در بارۀ رَجعَت ایلیا داشتند. ولی حضرت مسیح خطای آنها را بیان کرد و توضیح فرمود که نُبُوَّت (پیشگویی) انبیای سابق مشعر بر اینکه “ایلیا باید اوّل بیاید” تحقّق یافته است؛ امّا نه آن طور که ایلیای سابق شخصاً و با همان هیکل رَجعَت کرده باشد بلکه در هیکل یوحنّای معمِّدانی “به روح و قوّت الیاس” ظاهر شد و حضرت مسیح فرمود “اگر خواهید قبول کنید این همان الیاس است که باید بیاید هر که گوش شنوا دارد بشنود” . بنابراین رَجعَت الیاس به این معنی بود که شخصی دیگر از پدر و مادر دیگر ظاهر شود، ولی با همان روح و قوّت از خداوند الهام گیرد. از این کلمات حضرت مسیح به خوبی میتوان نتیجه گرفت که رجوع مسیح نیز به همین قسم در هیکل شخصی دیگر و متولّد از مادر دیگر تحقّق خواهد یافت؛ ولی مانند مسیح روح و قوّت الهی را دارا خواهد بود. (بهاءالله و عصر جدید، صص253- 252)
- «مقصود از اینکه ایلیا از آسمان میآید، یعنی چه؟ معنی رَجعَت یعنی چه؟ ایلیائی که در دورۀ مسیح و در دورۀ رسولالله و در این ظهور اعظم آمد، که بود؟ تمام این رموز را از آیات متشابهه که در کتب قبل ذکر شده است، در الواح مبارکه ایقان و جواهرالاسرار و سایر الواح مهمه ذکر فرمودهاند. شما کمتر لوحی است که مطالعه بفرمائید، مگر آنکه سرّی از اسرار راجع به کتب مقدّسۀ قبل در آن واضح و آشکار شده باشد.»(عبدالحمید اشراقخاوری، تقریرات در بارۀ کتاب اقدس، صص31- 30)
- «(در اصفهان) معتمد الدّوله خودش یکمرتبه به منزل امام جمعه برای تشرّف به حضور باب آمد. در آن مجلس اغلب علمای اصفهان حاضر بودند. منوچهرخان از علما در بارۀ اثبات نُبُوَّت خاصّه دلیل خواست هیچکدام جواب کافی ندادند. از حضرت باب درخواست کرد که بیانی بفرمایند. حضرت باب فرمودند جواب کتبی میخواهی یا شفاهی؟ عرض کرد جواب کتبی به مراتب بهتر استحضرت باب قلم برداشتند و به فاصلۀ دو ساعت، بیش از پنجاه صفحه نگاشتند و حقانیت اسلام را مبرهن داشتنددر خاتمۀ آن به ظهور قائم موعود و رَجعَت حسینی نیز اشاره فرمودند.»(علاءالدین قدسجورابچی، بهاءالله موعود کتابهای آسمانی، ص173)
- «میرزا جانى در تاریخ خویش به استناد روایات شیعى ظهور پنج رایت را در روز قیامت تصریح کرده است: ١- رایت یمانى، رایت حضرتباب ٢- رایت حسینى، رایت جناب قدّوس ٣- رایت خراسانى، رایت جناب باب الباب ٤- رایت طالقانى، رایت جناب طاهره ٥- رایت سفیانى، رایت ناصر الدّین شاه. ذوق اصحاب حضرت باب در تطبیق روایات مربوط به روز قیامت در خور کمال دقّت است. با این حال باید توجّه داشت که به فرمودۀ حضرت باب در کتاب دلائل سبعه، این قبیل تعبیرات و اشارات ” اقتراناتى” است از براى سکون قلب مؤمنین و الاّ به فرمودۀ حضرتشان در همان کتاب جلیل، اعظم دلیل بر اثبات حقانیت مظهر ظهور همان نزول آیات به فطرت است. و نیز باید توجّه داشت که آنچه میرزا جانى نوشته، استنباط شخصى او بوده و اصولاً مراد از “رایت حسینى” در روایات شیعى، رایت جمال اقدس ابهى است که به یک اعتبار، ظهور رَجعَت حسینى است.»(نصرتالله محمّدحسینی، کتاب “حضرت طاهره”، زیرنویس شماره11)
- «به عقیدۀ طاهره، حضرت باب همان ظهور موعود غائب و مراد از رَجعَت ائمّه، رَجعَت سابقین از مؤمنین است.»(نصرتالله محمّدحسینی، کتاب “حضرت طاهره”، بخش هشتم)
- «حال نزد اولوالبصیرة و النّهُى (صاحبان بینش و هوش) معلوم است از جهتى به دو طلوع بشارات کبرى بود و از طرفى روز قیامت؛ از سمتى باب فضل و جود بر وجوه منفىالوجود مفتوح شد و انتظارات عشّاق آن نیر آفاق خاتمه یافت و آثار قرب و وصل باهر شد و از جهتى دیگر یوم رَجعَت معرضین و منکرین و ناکثین عهود و قرون و جمیع اعصار و دهور رسید. پس ظلمت با نور مقاومت خواست و باطل با حقّ معارضت طلبید. تشکیل دو صف شد؛ صفّى از ناقضان عهدشکن، صفّى از عاشقان جان برکف..»(کتاب طراز الهی1، ص…**)
- «همچنانکه حقیقت هر مظهر الهى بعینه همان حقیقت مظاهر مقدّسه قبل از او است، مؤمنین به وى نیز در واقع و معنى، رَجعَت پیروان ادیان گذشتهاند. حضرت بهاءالله در بیان این نکته تمثیل جمیل ذیل را ارائه مىفرمایند: “مثلاً اگر شاخسار گلی در مشرق ارض باشد و در مغرب هم از شاخۀ دیگر آن گل ظاهر شود اطلاق گل بر او مىشود. دیگر در این مقام نظر به حدودات شاخه و هیئت آن نیست؛ بلکه نظر به رائحه و عطرى است که در هر دو ظاهر است.” »(ادیب طاهرزاده، نفحات ظهور حضرت بهاءالله، مطالب مهمۀ کتاب ایقان، بخش دوّم)
- «”مَبعوثون “: یعنی مبعوث شدگان. إسمِ مفعول است. فعل نیست و زمان ندارد. میتواند هم برای گذشته و هم حال و هم آینده به کار رود. در قیامت همه مبعوث میشوند. قیامت مثل بهار است. بهار موجب رشد همه گیاهان و دانهها میشود. ولی گیاهی که تلخ دانه یا تلخ میوه بوده، میوه یا دانه تلخش مشخص میشود. میوه و دانهاش تلخ است. بعثت این گیاه، منفی است. در نفی است. حضرت محمد برای کافران مثال میزنند که حمزه و أبوذر که ایمان آوردهاند، زنده شدهاند و زنده هستند. کافران میگفتند که تو حمزه و أبوذر و دیگر مومنان را گول زدهای و جادو و سِحر کرده ای. “إن هذا إلّا سِحرٌ مُبینٌ ” این کاری که کردهای و این اتفاقی که افتاده است جادوی آشکاری است.اگر ترجمۀ این آیه را (هود7) را به صورتی که علمای اسلام تفسیر کردهاند بگیریم، یعنی: اگر بگویی به این کافران که شما بعد از مردن، زنده و مبعوث خواهید شد (یعنی این کار در آینده انجام خواهد شد و هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده است) جواب کافران باید این باشد که تو دروغ میگویی و بلوف میزنی. دروغگو هستی، نه این که بگویند سحر و جادو کرده ای. چون هنوز که اتفاقی نیفتاده است و عملا کاری نکرده. ولی اگر همان طور که جمال قدم ترجمه فرمودهاند ، در نظر بگیریم یعنی: بگویی به این مشرکان که مبعوث شدهاید بعد از مردن (در گذشته یا در حال، انجام شده است.) آن وقت بقیۀ آیه معنی پیدا میکند که مشرکان میگویند تو جادو کردهای و چون مطالبِ مربوط به قیامت، مستقل از زمان است هم برای ظهور حضرت محمد و هم حضرت مسیح و هم قائم صادق است.
“وَ إن تَعجَب فَعَجَبٌ قَولُهُم: أ ئِذا کُنّا تُراباً؟ أ ئِنّا لَفی خَلقٍ جَدیدٍ؟”: (رعد5) این آیه را نیز جمال مبارک ترجمه فرمودهاند که کافران تعجب میکردند و میگفتند: آیا ما قبلا خاک بودیم و حالا مبعوث و زنده شده ایم؟ در واقع علت این که کافران با تعجب میپرسیدند ما کی مردیم و کی زنده شدیم که خودمان هم خبردار نشدیم، این بود که آنها گر چه مبعوث شدند ولی بعثتشان منفی بود . در نفی و عدم ایمان بود. آنها اصلا زندۀ روحانی نشده بودند .( وگر نه در خودشان این حیات جدید روحانی را حس میکردند و این گونه سوالات نمیپرسیدند.) خلق جدید، خلق مادۀ جدید نیست خلق صورتِ جدید است. تغییر در خُلق و خو و سلوک است. ترک خرافات است.
حضرت ولیّ امرالله میفرمایند: ” هدف غایی حضرت بهاءالله آن است که افراد جدیدی خلق شوند، یعنی مردمی نیکوکار، مهربان، باهوش و صدیق و شریف که بر مبنای احکام و موازین این امر اعظم که در این مرحلۀ جدید از تکامل عالم انسانی ظاهر شده عمل نمایند. خود را بهایی نامیدن کافی نیست بلکه باید در تمام وجود ما آثار حیات بهایی نمودار باشد .
“أ فَعَیینا بِالخَلقِ الأوّلِ؟ بَل هُم فی لَبسٍ مِن خَلقِ الجَدید.”: (ق15) این آیه را جمال قدم ترجمه فرمودهاند. تفسیر علما از این آیه همان خلق جسمانی و خلق عالم خلقت و جهان مادی است. تعبیر جمال قدم عبارت از خلق روحانی است. یعنی آیا ما بعد از دفعۀ اوّلی که با فرستادنِ مظاهر امر، خلق روحانی و ایجاد شریعت و دین جدید کردیم، عاجز شدیم که دیگر نتوانیم این کار را انجام دهیم؟ خلق همیشه ادامه دارد. کسی که عاجز باشد فیض را قطع میکند نه خدای توانا و یفعل ما یشاء.»(کتاب راهنمای مطالعۀ ایقان، پریوش طالبی، ص56-55)
بخش سوّم- رَجعَت در کتاب ایقان از منظر کتاب رمز و راز
- «گرچه در هر دو مذهب (سنّی و شیعه) مهدی باید از خاندان حضرت محمّد باشد، امّا در این مورد سنّت شیعه روشنتر است: در اینجا قائم رَجعَت عینی امام دوازدهم است كه در سال 260 هجری قمری غائب شد. حضرت باب خود را همین قائم خوانـدنـد. ایـن هویتِ آن حضـرت، گـرچـه نسبت به بسیاری از مُدّعیّات دیگرشان كمتر به چشم آمده، امّا از جمله، در فقرۀ زیر تأیید و تصریح میگردد: “اآن كس كه قرآن را بر محمّد رسولالله نازل نمودبه همان صورت بیان رابر آن كس كه قائم شما وهادی شما و مهدی شما است، نازل كرد.” (ترجمه)» [«منتخبات آیات از آثار حضرت نقطۀ اولی»(انگلیسی) ص139] (رمزوراز، ص98)
- «یكی از روایـات دالّ بر رَجعَت امام حسین، حدیث معروفی است كه ابن عمر از جعفر صادق، امام ششم، نقل كرده است. اهمّیت این حدیث به این سبب است كه «شاید بلندترین حدیث ثبت شده در ادبیّات روایتی امامیّه میباشد.» اما در این حدیث، امام حسین در مقایسه با قائم (یا مهدی) نقش جزییتری را به عهده دارد. در این روایت، هدف رَجعَت امام حسین این است كه انتقام شهادت خود و قتل عام اصحابش را در كربلا بگیرد. امّا روایت دیگری كه ساشدینا (sachedina) آن را وصف میكند، نقش مهمتری را به امام حسین نسبت میدهد: “امام صادق در توضیح فقرۀ قرآنی كه میفرماید: “ثمّ رَدَدْنا لكم الكَرَّة علیهم و اَمْدَدْناكم..”(قرآن 6/17) بیان میدارند كه مقصود از “رَدَدْنا” رَجعَت امام حسین است كه توسّط هفتاد و دو تن اصحابش كه در صحرای كربلا شهید شدند، همراهی خواهد شد.»(رمزوراز، ص104)
- «در هر واقعه ای، اصول و عملكرد بابی، البتّه با ابتعادِ بسیار از تناسخ، ناظر به تجدید حیات نمادهای گذشته است كه در درام رستاخیزی آینده، انعكاس مییابد. همان طور كه امانت اشاره میكند: «روایات، زمینـۀ كُلّی را آماده نمود و این درحالی است كه نظریّۀ شیخی دالّ بر معاد غیرمادّی، اجازۀ همسانی نمادین با قهرمانان دیرین را فراهم ساخت.»(رمزوراز، ص105)
- «در دورۀ بغداد، به داعیۀ حضرت بهاءالله دایر بر رَجعَت حسینی، برجستگی چندانی داده نشده و چنین انتظاری مخصوصاً در كتاب ایقان انعكاسی نیافته است. یكی از دلایل این قضیه، همانگونه كه مك ایون، به ضرورت استدلال تجربتاً آن را میپذیرد، ممكن است این باشد كه «این نظر كه بهاءالله رَجعَت حسینی استتحت مُحاق عقاید وسیعتر ظهور موعود (بیان – م) واقع شد.»(رمزوراز، ص105)