ب) لِقاءُالله از منظر منابع بهائی به خصوص کتاب ایقان
بخش اوّل- لِقاءُالله در نصوص بهائی
- «مقصود از آنچه از سماء عنایت نازل و در کتب الهیّه مذکور و مسطور، لِقاءُالله بوده؛ طوبی لمن فاز به و ورد شطرالذی من افقه اَضاء شمسُ رحمةِ ربِّه العلیِّ العظیم.»(جزوه تفاسیر وجوه آیات، صص37- 36) (مضمون بخش عربی: خوشا به حال کسی که به آن فائز گشت و به جایگاهی وارد شد که از افق آن، خورشید رحمت پروردگار علیّ و عظیمش درخشیدن گرفت.)
- «یا قوم، قد وعدتم فی کل الالواح بلِقاءالله و هذا یوم فیه کشف الجمال و ظهر النور و ناد المناد و شقت السماء بالغمام اتقوالله و لا تغضوا عیونَکم عن جمال قدس دُرّیا.»(مائدۀ آسمانی4، ص298، سورةُالصَّبر) [مضمون: بگو این قوم به راستی در تمامی الواح (کتب آسمانی) به دیدار خداوند وعده داده شدید و این، روزی است که در آن، جمال الهی کشف نقاب نمود و نور به جلوه آمد و منادی ندا درداد و آسمان به واسطۀ ابر دو نیمه گشت؛ بترسید از خداوند و چشم بر جمال پاکیزۀ نورانی مبندید.]
- «فلما ختمَ النبوةَ بحبیبه و وعد العباد لقائَه یومَ القیامة کما انتم فی الکتاب تقرؤون، بحیث ما احصینا فی الکتاب امراً اعظم من ذلک فلما جاءالوعد و مضی الایّام و قضی الامر و غنَّت الروح و نادتِ الورقاء و جاءالله علی ظلل من الانوار و الملائکة کانوا فی حوله علی بوارق النور یرکبون.»(حضرت بهاءالله، مندرج در اسرارالآثار3، ص168) (مضمون: همانگونه که در کتاب ملاحظه میکنید، هنگامی که نُبُوَّت را به حبیب خود (حضرت محمّد) ختم نمود، به بندگان وعدۀ لقای خود را در روز قیامت داد ، طوری که در کتاب (قرآن) امری بزرگتر از این برآورد نکردیم؛ تا این که ایّام گذشت و روز موعود فرارسید و امر مقدّر شد و روح به تغنّی آمد و ورقاء ندا درداد، و خداوند در سایههای نور، در حالی که گروه فرشتگان در اطرافش بر اشعههایی انوار سوار بودند، نزول اجلال نمود.)
- «در ذکر لقاء نازل شده آنچه که از برای منکرین مجال رد و عدم قبول نمانده و نیست قوله تبارک و تعالی (أللّهُ الّذِی رَفَعَ السَّمَوَات بغَیرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ و سَخَّرَ الشَّمْسَ و القَمَرَ کلٌّ یجْرِی لِأَجلٍ مُسَمّی یدَبّرُ الأمْرَ یفَصّلُ الآیاتِ لَعَلّکُمْ بِلِقَاء رَبّکمْ تُوقِنُون) و میفرماید (مَن کان یرْجوا لِقاءالله فَانّ أجَلَ اللّهِ لآتٍ وَ هُو السّمیعُ العلیمُ) الی قوله تعالی )و الّذینَ کفرُوا بایاتِ اللّهِ وَ لقائهِ أولئکَ یئسوا مِنْ رَحمتی و أولئک لهم عذابٌ ألیم ) و همچنین میفرماید (قالوا أ ئذا ضللنا فی الأرضِ أ ئنّا لفی خلقٍ جدیدٍ بل هم بلقاء ربّهمْ کافرون) و همچنین میفرماید (ألا انّهُم فی مِریةٍ مِنْ لِقاء ربّهمْ ألا انّهُ بکلّ شیءٍ محیط) و همچنین میفرماید (ان الّذِینَ لا یرجونَ لِقاءَنا وَ رَضوا بالحیاة الدّنیا و اطمانوا بها و الّذِینهم عنْ آیاتِنا غافلون أولئکَ مأواهُم النّارُ بما کانوا یکسبون) و همچنین میفرماید (و إذا تُتْلی علیهم آیاتُنا بینات قالَ الّذین لا یرجون لقاءَنا ائت بقرآن غیر هذا أو بدّله قل ما یکونُ لی أن أبدّلهُ من تلقاء نفسی إن أتّبعُ الّا ما یوحی إلیّ انّی أخافُ أن عصیتُ ربّی عذابَ یومٍ عظیم) و همچنین میفرماید (ثُمّ آتینا موسی الکتاب تماماً علی الّذی أحسنَ و تفصیلاً لکلّ شیءٍ و هدًی و رحمةً لعلّهم بِلقاء ربّهم یؤمنون) و همچنین میفرماید (أولئکَ الّذینَ کفروا بایات ربّهم و لِقائهِ فحبطَتْ أعمالهُم فلا نقیم لهم یومَ القیامةِ وزنا. ذلک جزاؤهم جهنّمُ بما کفرُوا و اتّخذوا آیاتی و رُسلی هزُواً) و همچنین میفرماید (هلْ أتاکَ حدیثُ موسی إذ رأی ناراً فقالَ لأهله امکثوا انّی آنست ناراً لعلّی آتیکم منها بقبسٍ أو أِجدُ علی النّار هدًی. فلمّا أتاها نُودی یا موسی انّی اَنا رَبُّکَ فَاخلعْ نعلیک انک بالواد المقدّس طُوًی. و اَنَا اخترتکَ فاستمعْ لما یوحی اِنَّنی اَنَا اللّهُ لا إله إلّا اَنا فاعبدْنی) و همچنین میفرماید (أَ وَ لَم یتفکّرُوا فی انفسهمْ ما خلقَ اللّهُ السَّموات و الأرْضَ و ما بینهما إلّا بالحقّ و أجلٍ مسمّی و إنّ کثیراً مِن النّاس بلقاء ربّهم لکافرون) و همچنین میفرماید (أ لا یظنُّ أولئکَ اَنّهُم مبعوثون لیومٍ عظیمٍ یومَ یقومُ النّاسُ لرَبِّ العالمین) و همچنین میفرماید )و لقدْ آتینا موسی الکتاب فلا تکن فی مِریة مِنْ لقائهِ) و میفرماید ( کَلّا إذا دُکَّتِ الأرْضُ دَکّاً دَکّا وَ جاء رَبّکَ و الملَکُ صفّاً صفّاً) و همچنین میفرماید (یریدونَ لیطْفئوا نورَ اللّه بافواهِهِمْ و اللّهُ متمُّ نورِه ولو کره الکافرُون) و همچنین میفرماید )فلمّا قضی موسی الأجلَ وَ سارَ باهلهِ آنَس من جانب الطّورِ ناراً. قال لأهله امکُثُوا انّی آنستُ ناراً لعلّی آتیکم منها بخبرٍ أو جذْوَةٍ من النّار لعلّکم تصْطلون.
فلمّا أتاها نودی من شاطئ الوادی الأیمن فی البقعة المبارکة منَ الشَّجَرة أن یا مُوسی انّی اَنَا اللّهُ ربُّ العالمین) انتهی در جمیع کتب الهی وعده لقاء صریح بوده و هست و مقصود از این لقاء لقاء مشرق آیات و مطلّع بینات و مظهر اسماء حسنی و مصدر صفات علیای حقّ جلّ جلالهُ است. حقّ بذاته و بنفسه غیب منیع لا یُدْرَک بوده پس مقصود از لقاء، لقاء نَفسی است که قائم مقام اوست ما بین عباد و از برای او هم شبه و مثلی نبوده و نیست چه اگر از برای او شبه و مثلی مشاهده شود، کیف یثبتُ تقدیسُ ذاته و تنزیه کینونته عن الأشباه و الأمثال. باری در مقامات لقاء و تجلّی در کتاب ایقان نازل شده آنچه که منصفین را کفایت نماید. نسأله تعالی أن یؤید الکلّ علی الصّدق الخالص و یقرّبهم الیه انّهُ هو المقتدر القدیر لا إله إلّا هو السّامع النّاطق العزیز الحمید.»(لوح خطاب به شیخ نجفی، صص88- 85) - «یا ملأ الرّهبان قد تضوّعت نفحات الرّحمن فی الأكوان طوبی لمن نبذ الهوی و اخذ الهدی انّهُ ممّن فاز بلِقاءالله فی هذا الیوم الّذی فیه اخذت الزّلازل سكان الأرض و فزع من علیها الاّ من شاء اللّه مالك الرّقاب.»(نداء رب الجنود، لوح پاپ) [مضمون:ای گروه راهبان، به راستی نفحات (بوهای خوش) خداوند رحمن در همۀ هستی پراکنده شد، خوشا به حال کسی که هوی را گذاشت و هُدی را گرفت؛ همانا او از کسانی است که به دیدار خدوند در این یوم فائز شدند؛ یومی که در آن، زلزله ساکنان زمین را اخذ کرد و همۀ ساکنانش (از ترس) مدهوش گشتند، مگر کسی که خداوند، مالک گردنها، محافظتش کرد.]
- «شهد اللّه اَنّهُ لا اله الّا هو و الّذی ینطق اِنّهُ لهو النّاطق فی الطّور و المشرق من أفق الظّهور و به ظهرت الاسرار و انفجرت الانهار و ما هو المسطور فی كتب اللّه المهیمن القیوم و به ثبت حكم اللّقاء فی یوم به تزین كلّ صحف و زُبُر . طوبی لمن فاز به موقناً بلِقاءالله و وصاله انّهُ ممّن عرف ما انزله الرّحمن فی الفرقان نشهد انّهُ من اهل الایقان فی لوح محفوظ.»(ادعیۀ حضرت محبوب، چاپ جدید، ص270) [مضمون: گواهی داد خداوند که نیست خدایی جز او، و کسی که نطق میکند، همان ناطق در کوه طور و درخشنده از افق ظهور است و به واسطۀ او اسرار ظاهر شد و انهار جریان یافت و هر آنچه در کتب خداوند مهیمن قیّوم نوشته شده بود پدیدار گشت، و توسّط او، حکم لقاء ثابت و محقّق شد؛ آن هم در یومی که به (ذکر) آن، کل کُتُب و صُحُف و زُبُر زینت یافته است. خوشا به حال کسی که، با یقین به لِقاءالله و وصالش، به او (مظهر الهی) فائز شد. چنین شخص از کسانی است که آنچه را خداوند رحمن در فرقان نازل نموده است فهمیدند. شهادت میدهیم که او در لوح محفوظ از اهل ایقان (مذکور) است.]
- «انک یا ایها المذکور فی ملکوت اللّه، استقدر من ربّک، قم و قل یا ملأ الارض قد جاء محیی العالم و مضرم النّار فی قلب العالم و قد نادی المناد فی برّیة القدس باسم علیّ قبل نبیل و بشّر النّاس بلِقاءالله فی جنّة الابهی و قد فتح بابها بالفضل علی وجوه المقبلین.»(اقتدارات و چند لوح دیگر، ص94) [مضمون: توای کسی که در ملکوت الهی مذکور آمده ای، از پروردگارت یاری بطلب، سپس به پاخیز و بگو “ای اهل ارض، به راستی حیاتبخش عالم و افروزندۀ آتش در قلب بنیآدم آمد؛ و منادی در بیابان قدس به نام علی قبل نبیل (حضرت اعلی) ندا بلند کرد و مردمان را به لِقاءالله در جنّت ابهی بشارت داد؛ و به راستی به فضل و رحمت الهی، درب آن بر وجوه مقبلان گشوده گشت.]
- «معرفت سلطان قدم حاصل نشود مگر به معرفت اسم اعظم. اوست مکلّم طور که بر عرش ظهور ساکن و مستویست و اوست غیب مکنون و سرّ مخزون. کتب قبل و بعد الهی به ذکرش مزیّن و به ثنایش ناطق. به نصب عَلَم العلم فی العالم و ارتفعت رایة التّوحید بین الامم . لِقاءُالله حاصل نشود مگر به لقاء او.»(تجلّی اوّل از لوح تجلّیات، اقتدارات و چند لوح دیگر، ص201)
- «وَأَشْهَدُ بان مَنْ عَرَفَكَ فَقَدْ عَرَفَ اللهَ وَمَنْ فَازَ بِلَقِائِكَ فَقَدْ فَازَ بِلَقَاءِ اللهِ.»(زیارتنامۀ جمال مبارک، کتاب نسائمالرحمن) [مضمون: و گواهی میدهم که هرکس تو (مظهر الهی) را شناخت، خداوند را شناخته است؛ و هر کس به لقای تو فائز شد، به لقای خداوند فائز گشته است.]
- «فاعرف بان للحیوةِ مقامینِ مقامٌ یتعَلّقُ بظاهر البشریةِ فى جسدِ العنصریةِ و هذا معلومٌ عندَ جنابِکَ و عندَ کلِّ مَنْ عَلی الْارضِ بمثلِ الشّمسِ فى وسطِ السّماء و هذه الحیوةُ تَفْنى مِن موتِ الظاهریةِ و هذا حقٌ مِن عندِ اللّهِ و لا مفّرَّ لِاَحدٍ و امّا الحیوةُ الّتى هىِ المذکور فى کتبِ الانبیاء وَ الاولیاءِ لَمْ یکن اِلّا الحیوةُ العرفانیةُ اَى عرفان العبدِ آیةَ تجلّىِ مُجلیهِ بما تجلّى لَه بِه بنفسه و ایقانه بلِقاءالله فى مظاهرِ امره و هذه هى الحیوةُ الطیبةُ الباقیةُ الدائمةُ الّتى مَن یحیى به لَنْ یموتَ ابداً و یکونُ باقیاً ببقاء رَبّهِ و دائماً بدوامِ بارئِه.»(جواهرالاسرار، ص25، ب64) (مضمون: بدان که برای حیات دو مقام است، یک مقام به ظاهر بشر و به جسد عنصری مربوط است؛ امری که نزد شما و نزد همۀ اهل ارض، مثل خورشید در میانۀ آسمان، معلوم و مشخّص است؛ و این حیات، به مرگ ظاهری فانی میشود و این حقّی است از نزد خداوند و هیچ کس را از آن گریزی نیست. امّا حیاتی که در کتب انبیاء و اولیاء مذکور آمده، همان حیات عرفانی است؛ یعنی عرفان بنده نسبت به آیۀجلوۀ مجلّی به او به نفس خود، و ایقان او است نسبت به لِقاءالله در مظاهر امرش؛ و این همان حیات پاکیزۀ جاویدانی است که هرکس به آن زنده شود، هرگز نمیرد؛ به بقاء پروردگارش باقی است و به دوام خالقش پاینده است.)
- «بصر سِرّ و شهاده را از توجّه ما سِوَی اللّه پاک و مقدّس نموده تا به جمال او در هر ظهور فائز شوید و بلقای او که عین لِقاءُالله است مرزوق گردید و این است قول حقی که سبقت نگرفته او را قولی و از عقب در نیاید او را باطلی. لم یزل در مشکاة کلمات چون سراج منیر ربانی روشن و مُضیء بوده و خواهد بود. چه نیکوست حال نفسی که به نفس خود به انوار این ضیاء قدس صمدانی منیر گردد. فهنیئاً للعارفین.»(مجموعۀ الواح چاپ مصر، ص315)
- «یا شیخقدری در آیات لقاء که از مالک ملکوت اسماء در فرقان نازل شده تفکّر نما شاید راه مستقیم را بیابی و سبب و علّت هدایت خلق شوی.»(لوح شیخ نجفی، ص84)
- «علّتی که جمیع ناس را از لِقاءُالله محروم نموده و بما سِواه مشغول داشته اینست که به وهم صرف کفایت نمودهاند و به آنچه از امثال خود شنیده قناعت کردهاند، به راههای مهلک تقلید مشی نمودهاند و از مناهج تجرید محروم شدهاند.»(آیات الهی1، فقرۀ 14نوامبر)
- «یکبار به طور تقدیس قدم گذار و به قلب فارغ و لسان طاهر “ربّ اَرنی” گو تا لازال از مکمن قدس بیزوال “انظُر تَرانی” بشنوی و به لقاء جمال بیمثال حضرت ذوالجلال فائز گردی؛ یعنی لقاء مظهر نفس او که به یک تجلّی از تجلّیات انوار فضلش یتَغَنّی اشجارُ الوجود مِن الغَیب و الشّهود بما نَطَقت سدرةُ الطّور.»(آیات الهی1، فقرۀ 16نوامبر) (مضمون بخش عربی: آواز میخوانند درختان وجود از غیب و شهود به آنچه شجرۀ طور نطق نمود .)
- «ناظر به ایّام قبل شوید که چقدر مردم از اعالی و ادانی که همیشه منتظر ظهورات احدیّه در هیاکل قدسیّه بودهاند به قسمی که در جمیع اوقات و اَوان مترصّد و منتظر بودند و دعاها و تضرّعها مینمودند که شاید نسیم رحمت الهیّه بوزیدناید و جمال موعود از سُرادق غیب به عرصۀ ظهور قدم گذارد و چون ابواب عنایت مفتوح میگردید و غمام مکرمت مرتفع و شمس غیب از افق قدرت ظاهر میشد، جمیع تکذیب مینمودند و از لقای او که عین لِقاءُالله است، احتراز میجستند.»(منتخبات آثار مبارکه، نشر آلمان،ص20، فقرۀ13)
- «هنوز یهود به حجبات نفسیّۀ شیطانیه و ظنونات افکیّۀ نفسانیّه محتجب بوده و هستند و منتظرند که هیکل مجعول با علامات مذکوره که خود ادراک نمودهاند، کِی ظاهر خواهد شد؛ کذلک اخذهم اللّه بذنبهم و اخذ عنهم روحَ الایمان و عذَّبهم بنار کانت فیهاویة الجحیم موقودا و این نبود مگر از عدم عرفان یهود عبارات مسطوره در توراة را که در علائم ظهور بعد نوشته شده؛ چون به حقیقت آن پی نبردند و به ظاهر هم چنین امور ظاهر نشد، لهذا از جمال عیسوی محروم شدند و به لِقاءُالله فائز نگشتند.»(منتخبات آثار مبارکه، نشر آلمان، ص22، فقرۀ13)
- «از جملۀ ادلّه بر اثبات این امر (عدم اقبال صاحبان قدرت و ثروت و مقام به مظاهر احدیّه) آنکه در هر عهد و عصر که غیب هویّه در هیکل بشریّه ظاهر میشد بعضی از مردمی که معروف نبودند و علاقه به دنیا و جهتی نداشتهاند، به ضیاء شمس نُبُوَّت مستضیء و به انوار قمر هدایت مهتدی میشدند و به لِقاءُالله فائز میگشتند؛ لهذا این بود که علمای عصر و اغنیای عهد استهزاء مینمودند.»(منتخبات آثار مبارکه، نشر آلمان، ص119، فقرۀ91)
- «ما نشهد فی ظهورهم (مظاهر مقدّسۀ آینده) الّا ظهور اللّه و فی بطونهم الّا بطونه إن انتم تعرفون و کلّهم مرایا اللّه بحیث لا یُری فیهم الّا نفس اللّه و جماله و عزّ اللّه و بهائه لو انتم تعقلون و ما سویهم مرایاهم و هم مرایا الاولیّه إن انتم تفقهون ما سبقهم احد فی شیء و هم یسبقون.»( منتخبات آثار حضرت بهاءالله، فقرۀ 30) [مضمون: در ظهور آنان (مظاهر مقدّسۀ آینده) جز ظهور خداوند و در بطونشان جز بطون او را مشاهده نمیكنیم، اگر شما از شناسندگانید؛ و همۀ آنان آینههای ذات خداوندند، آنچنان كه در وجودشان دیده نمیشود مگر نفس خداوند و جمال او و عزّت او و بهاء او، اگر شما از عاقلانید؛ و ماسوای آنان آینههای جمال آنانند و آنان آینههای اولیّهاند اگر شما از دانایانید؛ و هیچ كس در هیچ موردی از آنان سبقت و پیشی نگیرد و آنان از همگان سبقت گیرند.]
- «ان اللّهَ تبارکَ و تعالى بعد الّذى خَتَم مقامَ النبوةِ فى شان حبیبه و صفیه و خیرَتهِ مِن خلقهِ کَما نُزِّلَ فى ملکوتِ العزّةِ “و لکنَّه رسولُالله و خاتَمُالنَّبیینَ” وَعَدَ العبادَ بلقائِهِ یومَ القیمةِ لعظمةِ ظهورِ الْبعدِ کما ظهرَ بالحقِّ و لم یکنْ جنةٌ اعظمَ مِن ذلکَ و لا رتبتة (رتبةٌ؟) اکبَر مِن هذا إن انتم فى آیاتِ القرآن تتفکّرونَ. فهنیئاً لِمَن ایقنَ بلقائِه یومَ ظهورِ جمالِه و إنى لو اذکرُ لکَ آیاتِ النّازلَة فى هذِه الرّتبةِ العالیةِ لَیطولُ الکلامُ و نَبُعُد عنِ المرامِ لکنْ اذکُرُ هذهِ الایةَ و نکتَفى بها لِتقّرَ عیناکَ و تصلَ اِلی ما کُنزَ فیها و خُزنَ بِها و هِىَ هذِه ” اللّهُ الّذى رفعَ السمواتِ بِغیرِ عَمَدٍ ترونَها ثمَ اسْتَوى علَى العرشِ و سخَّر الشمسَ و القمَر کلٌّ یجرى لِاَجلٍ مُسمّى یدبِّرُ الامرَ یفصّلُ الایاتِ لعلّکُم بلقاءِ ربِکُّم توقِنونَ” اذاً فَالتفتْ یا حبیبى فى ذکرِ الایقان فى هذه الآیة کان السمواتِ و الارضَ و العرشَ و الشمسَ و القمَر کلَهُنَّ خُلقِنَ لاِیقان العبادِ لقائَهُ فى ایّامه فَوَ اللّهِ یا اخَى فانظُر عظمةَ هذا المقامِ و شان هولاءِ العبادِ فى هذهِ الایّام ” کانهُم حمرٌ مُستنفرةٌ” فرّتْ عن طلعة الالهیةِ و جمالِ الهویةِ.»(مجموعۀ هفتجلدی، آثار قلماعلی3، فقرۀ67، ص408) (همانگونه که از ملکوت عزّت نازل شده که “امّا رسول خداوند و خاتَمَالنَّبیّین”، خداوند تبارک و تعالی، بعد از آنکه نُبُوَّت را در شان حبیبش و صفیَّش و نیکوترین خلقش (حضرت محمّد) ختم کرد ، برای (نشان دادن) عظمت ظهور، همانگونه که به راستی ظاهر شد، بندگان را به لقای خود در روز قیامت وعده داد. اگر در آیات قرآن تفکّر کنید (متوجّه میشوید) که هیچ جنّتی عظیمتر از این نیست، و هیچ مقامی عالیتر از این نه. پس خوشا به حال کسی که به لقای او در یوم ظهور جمالش یقین نمود. من اگر آیات نازله در این مقام متعالی را برای شما ذکر کنم، کلام به درازا میکشد و از مرام باز میمانیم؛ ولی این آیه را ذکر میکنم و به آن اکتفا مینمایم تا چشمانت روشن شود و به آنچه در آن به گنج نهاده شده، واصل گردی؛ و آن این است: “خدا [همان] کسی است که آسمانها را بدون ستونهایی که آنها را ببینید، برافراشت؛ آنگاه بر عرش استیلا یافت و خورشید و ماه را رام گردانید؛ هر کدام برای مدّتی معیّن به سیر خود ادامه میدهند. [خداوند] در کار [آفرینش] تدبیر میکند و آیات [خود] را به روشنی بیان مینماید؛ امید که شما به لقای پروردگارتان یقین حاصل کنید.” اکنونای دوست من، به ذکر یقین در این آیه توجّه کن. انگار که آسمانها و زمین و عرش و خورشید و ماه، تمامیشان برای ایقان عباد به لقای او در ایّام ظهورش خلق شدهاند. ترا به خدا قسم، ای برادر من، عظمت این مقام را بنگر، و شان این عباد را در این ایّام (ملاحظه کن)؛ ” گویی گورخرانی رمیدهاند” که از طلعت احدیّه و جمال هویّه میگریزند.)
- «اُریدُ أن اذکر لجنابکَ بعضَ ما غنّت الورقاءُ فى قطبِ العَماءِ فى معنى الحیوةِ و الموت و لو انّ هذا ممتنعٌ لانى لَو اریدُ أن اُفسّرَ لکَ کما هوَ المکتوبُ فى الواحِ المحفوظِ لن تحملَهُ الالواحُ و لن تسعَهُ الاوراقُ و لن تُطیقَهُ الارواحُ و لکنْ اذکرُ على ما ینبغى لِهذَا الزمان و هذهِ الْاوان لیکونَ دلیلاً لِمَنْ اَرادَ أن یدخلَ فى رَفرفِ المعانى و یسمعَ نغماتِ الرُوحانى مِن هذا الطیرِ المعنوىِ الالهىّ و یکونَ مِن الذینهُم انقطَعُوا اِلی اللّهِ و کانوا الیومَ بلِقاءالله یستبشرونَ.»(مجموعۀ هفتجلدی، آثار قلماعلی3، فونت نیورومن14، جواهرالاسرار، صفحۀ کلی409- 408) (مضمون: میخواهم برای آن جناب بعضی نکاتی را که کبوتر بهشتی در قطب عالم غیب در معنای زندگی و مرگ تغنّی کرده، ذکر نمایم. امّا این کاری غیر ممکن است، چون اگر بخواهم آنگونه که در الواح محفوظ نوشته شده، تفسیر نمایم؛ الواح حملش ننماید و اوراق گنجایش نتواند و ارواح طاقت نیاورد. بنا بر این، آنگونه که متناسب این زمان و این اوان است، ذکر مینمایم، تا دلیلی باشد برای کسی که میخواهد به اوج معانی فائر شود و نغمات روحانی را از این طیر معنوی الهی بشنود و از کسانی باشد که در راه خدا از همه چیز گسستند و امروز به لِقاءُالله بشارت مییابند.)
- «قد دعونا کلّ الاشیا الی لقاء ربّک مالک الاسماء طوبى لمن اقبل الی اللّه مالک یوم الدّین.»(مجموعۀ هفتجلدی، آثار قلماعلی1، فونت نیورومن14، فقرۀ6، ص52) (تمامی اشیاء را به دیدار پروردگارت، که مالک نامها است، دعوت نمودیم. خوشا به حال کسی که به خداوند، مالک یوم دین، اقبال نمود.)
- «قد ظهر ملکوت اللّه و استقرّ علی العرش محبوب العالمین. به فتحت ابواب اللّقاء علی وجوه النّبیین و المُرسَلین.»(مجموعۀ هفتجلدی، آثار قلماعلی1، فونت نیورومن14، فقرۀ10، ص60) (مضمون: ملکوت خداوند ظاهر شد و محبوب عالمیان بر عرش (عظمت) مستقر گشت. به واسطۀ او، دربهای دیدار به روی انبیاء و رسولان باز شد.)
- «هذا کتاب من لدنّا الی الّذى اقبل الی اللّه و انقطع عمّا سویه اَلا انّهُ ممّن فاز بلِقاءالله المهیمن العزیز الحکیم و طاف بقعة اللّه الی أن دخل فیها باذنه و حضر تلقاء العرش بخضوع مبین.»(مجموعۀ هفتجلدی، آثار قلماعلی1، فونت نیورومن14، فقرۀ23، ص78) (مضمون: این کتابی از نزد ما به سوی کسی است که به خداوند اقبال کرد و از غیر او گسست؛ همانا او، در زمرۀ کسانی است که به دیدار خداوند مهیمن عزیز حکیم فائز شدند و به طواف بقعۀ الهی پرداختند تا این که به اذن خداوند، به آن داخل گشتند و با خضوع تمام، در برابر عرش الوهیت حاضر شدند.)
- «قد تشرّف برُّ الشّام بقدوّم ربّک العزیز العلّام. هذه ارض فیها ارتفع نداء النّبیین و المُرسَلین. اِنّا خاطبناها طوبى لک بما فزت بلقاء ربّک. هل الّذین سکنوا فیک یقبلون الی اللّه مالک الاسماء او ینکرونه کما انکروا اوّل مرّة؟ اذاً نادت و قالت انک انت العلیم الخبیر.»(مجموعۀ هفتجلدی، آثار قلماعلی1، فونت نیورومن14، فقرۀ78، ص134) [مضمون: بیابان شام به قدوم پروردگار عزیز و علّام مشرّف شد. این سرزمینی است که در آن، ندای انبیاء و مرسلین بلند گشت. ما آن را مخاطب نمودیم (و گفتیم): “خوشا بر تو چون که به لقاء پروردگارت فائز شدی. آیا کسانی که در تو ساکنند به خداوند، که مالک نامها است، روی میآورند یا او را انکار مینمایند؟ همانگونه که نخستینبار انکارش کردند ؟ در این موقع (سرزمین شام) ندا برآورد و گفت: همانا تو علیم و خبیر هستی.]
- «هذا کتاب من لدنا الی الذّى استشرق من بوارق انوار ربّه و استغرب عن الاوطان الی أن ورد فى جوار رحمة ربّه الرّحمن فى الارض الّتى سمّیناها من قبل بالجزیرة الخضراء و من بعد بِاَرض السّرّ بما قدّر فى لوح القضاء من لدن علیم حکیم. طوبى لک بما فزت بلِقاءالله مرّةً بعد اخرى و استخبرت منه فى هذا السّجن البعید.»(مجموعۀ هفتجلدی، آثار قلماعلی1، فونت نیورومن14، فقرۀ164، ص220) (مضمون: این کتابی است از نزد ما به سوی کسی که از درخشش انوار پروردگارش نورانی شد و از وطنها برید تا این که به جوار رحت پروردگار رحمانش رسید؛ آن هم در سرزمینی که از قبل جزیرۀ سرسبزش نامیدیم و بعد از آن هم، به سبب آنچه که در لوح قضا مقدّر شد، “ارض سرّ”ش خواندیم. خوشا به حال تو که یک بار دیگر، به لِقاءالله فائز شدی و از احوال او، در این “سجن بعید” ، جویا گشتی.)
- «تبارک الّذى اظهر البهاء و جعله مشرق سلطانه لمن فى الاکوان. من النّاس من عرف و سرع الی المنظر الاکبر و منهم من ادبر و اتّبع کلّ مشرک مکّار و الّذى اقبل انّهُ ممّن فاز بلِقاءالله و الّذى اعرض من اصحاب النّار فى کتاب ربّک العزیز المختار.»(مجموعۀ هفتجلدی، آثار قلماعلی1، فقرۀ204، ص260) [مضمون: خجسته است کسی که بهاء (حضرت بهاءالله) را ظاهر نمود و او را مشرق سلطنتش برای همۀ اهل اکوان قرار داد. از مردمان کسانی شناختند و به سوی منظر اکبر شتافتند و کسانی روی برتافتند و از هر مشرک شکّاک پیروی کردند؛ کسی که اقبال نمود در زمرۀ آنانی است که به لِقاءُالله فائز شدند و کسی که اعراض کرد، در کتاب پروردگار عزیز و مختار، از اصحاب نار (اهل دوزخ) محسوب گشت.]
- «ان الّذین خرقوا الاحجاب اولئک فازوا بلِقاءالله فى المآب الا انّهُم من الفائزین.»(مجموعۀ هفتجلدی، آثار قلماعلی2، فونت نیورومن14، ص6) (مضمون: کسانی که حجابها را دریدند، در روز آمدن (خداوند) به لِقاءُالله فائز شدند؛ بدان که آنان از فائزانند.)
- «انک سمعتَ النّداء و اَقبلتَ الی الزّوراء (بغداد) مقرّ عرش ربّک فاطر السّماء الی أن دخلتَ المقام المحمود و فُزتَ بلِقاءالله مالک الغیب و الشّهود.»(مجموعۀ هفتجلدی، آثار قلماعلی2، فقرۀ1، فونت نیورومن14، صفحۀ کلی596) (مضمون: تو ندای الهی را شنیدی و به سمت بغداد، مقرّ عرش پروردگارت که شکافندۀ آسمان است، شتافتی، تا این که به مقام محمود داخل شدی و به لقاء خداوند که مالک غیب و شهود است، فائز گشتی.)
- «تعالی الرّحمن الّذی انزل البیان و بشّر الکلّ بلِقاءالله المقتدر المهیمن العلیم الحکیم.»(مجموعۀ هفتجلدی، آثار قلماعلی2، فونت نیورومن14، ص190) (مضمون: والامقام است خداوند رحمن که (کتاب) بیان را نازل نمود و همگان را به دیدار خداوند مقتدر مهیمن علیم حکیم، بشارت داد.)
- «یا ابن ندّاف کم من عارفٍ منع عن المقصود و کم من امّیّ اخذه سکر کوثر البیان حیث نبذ العالم شوقاً للِقاءالله مُنزل الاٰیات.»(مجموعۀ هفتجلدی، آثار قلماعلی2، فونت نیورومن14، ص69) (مضمون:ای پسر ندّاف، چه فراوان عارفانی که از مقصود منع شدند و چه بسیار مردمی اُمّی که مستی کوثر بیان الهی اخذشان نمود، آنچنان که به شوق لِقاءُالله، نازل کنندۀ آیات، دنیا را رها کردند.)
- «سبحانک یا اله الاسماء و فاطر السّماء لک الحمد بما عرّفت عبادک هذا الیوم الّذی فیه جری کوثر الحیوان من اصبع کرمک و ظهر ربیع المکاشفة و اللّقاء بظهورک لمن فی سمائک و ارضک.»(مجموعۀ هفتجلدی، آثار قلماعلی2، فونت نیورومن14، ص121) (مضمون: پاکیزهای توای خداوند نامها و گشایندۀ آسمانها؛ ستایش تو راست چون که این روز را به بندگانت شناساندی؛ روزی که در آن، به دست بخششت، چشمۀ زندگی جاری شد و به ظهورت در آسمان و ارضت، بهاران مکاشفه و لقاء نمودار گشت.)
- «قل یا ملأ الارض ضِعوا الاقوالَ و تمسّکوا بالاعمال کذلک یأمُرکم الغنیُّ المتعال لو انتم تشعرون. هذا یوم الذّکر و الثّناء و هذا یوم المکاشفة و اللّقاء ولکنّ النّاس عنه معرضون.»(مجموعۀ هفتجلدی، آثار قلماعلی2، فونت نیورومن14، ص168) (مضمون: بگوای زمینیان، اقوال را بگذارید و به اعمال بچسبید؛ بینیاز بلندمرتبه، اینگونه شما را امر میکند، اگر میفهمید. این، روز ذکر و ثنا است و این، یوم مکاشفه و لقاء است، ولی مردمان از آن رویگردانند.)
- «قدّرنا فى هذا اللّوح لاکثر الاحباب بان یکتبوا الواحاً فى اثبات هذا الامر و یُرسلوها الی البلاد لعلّ بذلک لن یحتجبَ احدٌ عن لِقاءالله العزیز الجمیل. أن یا عبدُ فَاعمَل بما اُمِرتَ و لا تأخَّر امرَ ربّک و کن من العاملین.»(مجموعۀ هفتجلدی، آثار قلماعلی4، لوح رضوان الاقرار، فونت نیورومن14، ص509) (مضمون: در این لوح برای اکثر احباب مقرّر داشتیم که مقالاتی در اثبات این امر بنویسند و به اطراف بلاد بفرستند، شاید به این سبب کسی از دیدار خداوند عزیز و جمیل محجوب نماند.ای بنده، به آنچه امر شدی عمل کن و فرمان پروردگارت را به تأخیر مینداز و از عاملین باش.)
- «یا ملأ الابن قد ارسلنا الیکم یوحنّا (حضرت باب) مرّة اخرى انّهُ نادى فى برّیة البیان: یا خلق الاکوان طهّروا عیونکم قد اقترب یوم المشاهدة و اللّقاء.»(مجموعۀ هفتجلدی، آثار قلماعلی1، فقرۀ1، ص15) (مضمون:ای گروه پسر (مسیحیان)، یک بار دیگر، یوحنّا (حضرت باب) را به سوی شما فرستادیم و او، در بیابان بیان ندا بلند نمود کهای خلق هستیها، چشمهای خود را پاکیزه دارید، زیرا روز مشاهده و لقاء نزدیک شد.)
- «باری بصر سِرّ و شهاده را از توجّه ما سوی الله پاک و مقدّس نموده تا به جمال او در هر ظهور فائز شوید و به لقای او که عین لِقاءُالله است مرزوق گردید. و این است قول حقّی که سبقت نگرفته او را قولی و از عقب در نیاید او را باطلی؛ لم یزل در مشکاة کلمات چون سراج منیر ربانی روشن و مضیء بوده و خواهد بود. چه نیکوست حال نفسی که به نفس خود به انوار این ضیاء قدس صمدانی منیر گردد. فهنیئاً للعارفین.»(حضرت بهاءالله، پیام ملکوت، ص341)
- «باری حضرت اعلی روحی له الفداء در جمیع کتب خویش بشارت به ظهور بهاءالله داد که در سنۀ تسع ظهور عجیبی ظاهر میشود و هر خیری حاصل میگردد و کلّ به لِقاءُالله فائز میشوند یعنی ظهور ربّ الجنود خواهد بود و آفتاب حقیقت طالع و روح ابدی دمیده خواهد شد.»(حضرت عبدالبهاء، خطابات جلد3، ص6)
- . «أیها السائل الجلیل المتوجّه الی الملکوت العظیم، اِعلَم أنّ الرؤیة فی یوم اللّه مذکور فی جمیع الصحائف و الزبر و الالواح النازلة من السماء علی الانبیاء فی غابر الازمان العصور الخالیة و القرون الأوّلیة و کلّ نبی من الانبیاء بشّر قومه بیوم اللقاء فارجع الی النصوص الموجودة فی الانجیل و الزبور و التوراة و القرآن قال اللّه تعالی فی الفرقان “اِعلَموا اِنَّکم مُلاقوه” یوم القیامة و ایضاً “قد خَسِرَالّذین کذَّبوا بلقاءِ ربّهم” و أیضاً “لعلّکم بلقاء ربِّکم توقِنون” و فی حدیث مروی من أحد و عشرین من الصحابة ان رسولالله صلّی اللّه علیه و آله قال “سترون ربّکم کما ترون البدر فی لیلة أربعة عشر” و قال علی علیه السّلام “رأیت اللّه و الافریدوس برأی العین” و أیضاً قال “و رأیته و عرفته فعبدته لا أعبد ربا لم أره” مع هذه العبارات المصرّحة و النصوص الصریحة و الروایات المأثورة اختلف الاقوام فی هذه المسئلةإنّ هذه المنحة المختصّة بالاصفیاء و یختصّ برحمته من یشاء اِنَّما تتیسّر فی الیوم الّذی ترتعش فیه أرکان الأرض و السماء و تقوم القیامة الکبری و تنکشف الواقعة عن الطامّة العظمی. هذا ماورد فی جمیع التفاسیر و التأویل (التآویل؟) من أعلم علماء الاسرار فی کلّ الاعصار من جمیع الاقطار. و امّا جوهر المسئلة و حقیقة الامر انّ اللقاء أمر مسلّم محتوم منصوص فی الصحف و الواح الحی القیوم.»(حضرت عبدالبهاء، مکاتیب1، صص105- 103) [مضمون:ای پرسنده برازنده، که متوجه به ملکوت عظیم هستی، بدان که در تمام صحف و زبر و الواح نازل شده از آسمان بر انبیاء در گذشتههای دور، عصرهای گذشته و قرنهای اوّلیّه، فرایند رؤیت در یوم الله، مذکور آمده؛ و هر نبیی از انبیاء الهی، قوم خود را به لِقاءُالله بشارت داده است. به نصوص موجوده در انجیل و زَبور و تورات و قرآن مراجعه کن. خداوند تعالی در قرآن فرمود “بدانید که شما در روز قیامت او را ملاقات خواهید کرد”، و نیز “کسانی که دیدار پروردگارشان را دروغ پنداشتند، زیان کردند” و نیز «شاید که به دیدار پروردگارتان یقین کنید” و در حدیث روایت شده از بیست و یک نفر از صحابه است که رسول الله، درود خداوند بر او و بر خاندانش باد، فرمود “به زودی پروردگارتان را، همچون ماه در شب چهاردهم، دیدار خواهید کرد”، و علی علیه السلام گفت “من به چشم ظاهر خداوند و افریدوس را دیدم”، و نیز فرمود “من او را دیدم، و شناختم و پرستیدم، من پروردگاری را که نبینم پرستش نمیکنم”. با وجود این عبارات واضح و نصوص صریح و روایات منقول، اقوام در این مسئله دچار اختلاف شدنداین عطیهای است مخصوص اصفیاء، زیرا خداوند رحمتش را به هر کس که بخواهد اختصاص میدهد، و در روزی میسَّر میشود که ارکان زمین و آسمان به لرزه درآیند، و قیامت کبری برپا گردد، و واقعه از طامۀ عظمی بروز کند. این چیزی است که در تمام تفاسیر و تآویل بزرگترین علمای علم اسرار، در همۀ سرزمینها و در تمام زمانها، وارد شده است. و امّا جوهر مسئله و حقیقت امر این است که لقاء (دیدار خدا) امری مُسلَّم و محتوم بوده، منصوص صحف و الواح حیِّ قیُّوم است.]
- «فَاعلَم بان الرؤیة و اللقاءمن حیث الظهور و البروز و التجلّی و کشف الحجاب و ازالة السحاب و رفع النقاب فی یوم الایاب فالرؤیة أمر مشروع موعود فی الیوم المشهود یختصّ اللّه بِها من یشاء من أهل السجود الّذین لهم نصیب مفروض من هذا المقام المحمود و البرهان واضح منصوص مثبوت و یشهد به العقول المستویة الربانیة الالهیّة.»(حضرت عبدالبهاء، مکاتیب1، ص107)
بخش دوّم- لِقاءُالله در آثار محقّقین و مؤلّفین بهایی
- «حضرت باب در آثار مبارکه خود تصریح فرمودهاند که مقصد از لِقاءُالله که در کتب مقدّسه وعده داده شده لقاى من یظهرهالله بودهاست.»(ادیب طاهرزاده، کتاب نفحات ظهور حضرت بهاءالله، فصل هجدهم)
- «آمدن خدا در روز واپسین که به مدلول آیات”قرآن”اثبات مىشود، بر طبق معتقدات اهل بهاء نمىتواند به هبوط ذات الهى از عالم حقّ به عالم خلق تعبیر شود و ناگزیر با کسانى که حفظ توحید را مستلزم این میدانند که آمدن خدا را به آمدن امر او و آیات او تفسیر کنند. همزبانند و مسلّم است که امر خدا جز با مظهر امر او، و آیات خدا جز با مطلّع وحى او نمى تواند”بیاید”. آنچه از آیات این ظهور بدیع قبلاً در این خصوص آورده شد براى اثبات این معنى کافى است. امّا چون تنزیه خدا در نظر اهل بهاء مطلب اصلی این رساله است، بهتر آنکه هر فرصتى را براى تأکید در باره این مطلب مغتنم شماریم و در این مورد به آیۀدیگرى از قلماعلی که تصریح به این معنى دارد، استناد کنیم. قوله تعالی: “حقّ جلّ جلاله از براى ظهور جواهر معانى از معدن انسانى آمده. الیوم دینالله و مذهب الله آنکه مذاهب مختلفه و سبل متعدّده را سبب و علّت بغضاء ننمایند. این اصول و قوانین و راههاى محکم متین از مطلّع واحد ظاهر و از مشرق واحد مشرق (مقام توحید) و این اختلافات نظر به مصالح وقت و زمان و قرون و اعصار بوده (مقام تحدید). اى اهل بهاء کمر همّت را محکم نمایید که شاید جدال و نزاع مذهبى از بین اهل عالم مرتفع شود و محو گردد. حبا لله و لعباده بر این امر عظیم خطیر قیام نمایید. ضغینه و بغضاى مذهبى نارى است عالمسوز و اطفاء آن بسیار صعب. مگر ید قدرت الهیّه ناس را از این بلاء عقیم نجات بخشد” . در نقل آیات برخلاف آنچه معمول ماست قائل به تفصیل شدیم تا اندکى از مقصد صاحب این امر آگاه شویم و شمّهاى از تعالیم او را در باره وحدت ادیان و لزوم ترک نزاع دینى و اجتناب از بغض مذهبى و صرف نظر از اختلاف در فروع و تمسّک به اساس واحد امر الهى به یاد آوریم. و آنگاه دوباره بدانچه مربوط به بحث کنونى ماست باز گردیم. در ابتداى این آیات فرمودهاند: “حقّ جلّ جلاله از براى ظهور جواهر معانى از معدن انسانى آمده” اگرچه بر اهل بهاء مطلب به قدرى آشکار است که حاجت به توضیح ندارد ولیکن چون ممکن است دیگران را چنین گمان رود که آمدن حقّ جلّ جلاله مستلزم حلول و نزول ذات حقّ است و این معنى با تنزیه و توحید منافات دارد، قلماعلی همین آیه را در لوح دیگرى بعینها نقل فرموده و مراد از آن را بشخصه تعیین نمودهاست تا چنین گمانى را باطل نماید و هرگونه شبههاى را در این باره زائل فرماید و خود او معنى حقیقى تمام آیاتى را که در بعضى از موارد در آثار قلماعلی آمده، و در طىّ آنها به نحوى از انحاء به آمدن خدا در یوم لقاء اشاره شدهاست، روشن سازد. قوله تعالی: “حقّ جلّ جلاله از براى ظهور جواهر معانى از معدن انسانى آمده. یعنى مشارق امر و مخازن لئالی علم او، چه که انّهُ غیب مکنون مستور عن الانظار. انظر ما انزله الرّحمن فى الفرقان: لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللّطیف الخبیر” . مفاد کلمات عربى اواخر آیات چنین مىشود، خداى تعالی پنهان و ناپیدا و پوشیده از دیدگان است. آنچه را که خدا در”قرآن”فرمود به یاد آورید: او را به دیدگان ادراک نمى توان کرد و او دیدگان را ادراک مىکند و اوست لطیف و خبیر.»(دکتر علیمراد داودی، الوهیّت و مظهریّت، نیورومن14، صص78- 77)
- «”در کتاب مبین رب العالمین بعد از ذکر ختمیت، فى قوله تعالی: ولکن رسولالله و خاتمالنّبیین جمیع ناس را به لقاى خود وعده فرموده چنانچه آیات مدلّه بر لقاى آن ملیک بقاء در کتاب مذکور است و بعضى از قبل ذکر شده. و خداى واحد شاهد مقال است که هیچ امرى اعظم از لقاء و اصرح از آن در فرقان ذکر نیافته. فهنیئاً لمن فاز به فى یوم اعرض عنه اکثرالنّاس کما انتم تشهدون. معذلک به حکم اوّل از امر ثانى معرض گشتهاند با اینکه حکم لقاء در یوم قیام منصوص است در کتاب. و قیامت هم به دلائل واضحه ثابت و محقّق شد که مقصود قیام مظهر اوست بر امر او. و همچنین از لقاء لقاى جمال اوست در هیکل ظهور او. اذ انّهُ لا تدرکهالابصارو هو یدرک الابصار” . توجّه باید داشت که جمال قدم پس از اینکه در این آیات بینات فرمود که لقاى موعود در قرآن مانع از این است که به ختم تشریع شرایع قائل شویم، زیرا لقاى خدا جز لقاى مظاهر امر او که تشریع شرایع مىکنند معنى دیگرى ندارد، در ختام کلام به سیاق سایر آیات به لحن اکید بیان داشت که مقصود از اینکه لقاى خدا را لقاى صاحب امر و شارع دین مىدانیم این است که ذات حقّ را در مقام تقدیس و تنزیه نگاه داریم، چون ذات او در مقامى است که “لاتدرکه الابصار و هو یدرک الابصار ” و چون قصد صاحب امر این باشد که همواره در حفظ تنزیه ذات خدا اصرار فرماید، چه نیکوتر از آنکه ما نیز از تکرار این معنى ابا نکنیم و در ختام این مطلب چند کلمه دیگر از سخنان مشک افشان او را بیاوریم تا رفع شبههحلول زیب ایندفتر مختصر در همه فصول و ابواب آن باشد.»(دکتر علیمراد داودی، الوهیّت و مظهریّت، فونت نیورومن14، صص58- 55)
- «شیخ احمد احسایی (متوفّی به 1825/1241)، بنیانگذار مکتب شیخی، و مبشّر بلا فصل و اعتقادی ادیان بابی/بهایی، قبلاً آیات دالّ بر لقای رستاخیزی خدا را (قرآن: 33:44، 10:45، 6:31، 2:249، 2:46، 11:29، 69:20، 13:2، 6:154، 18:111، 29:23) به ظهور قائم موعود تعبیر و تفسیر کرده بود. رویکرد شیخ احمد به این آیات قیامتنشان، که آنها را به عنوان آیات متشابهات در نظر گرفته بود، «منطقی»(با نفی انسانگونهانگاریِ خدا) و استعاری بود. از جمله او، تعبیر ظاهری برای «دیدن» خدا در روز داوری را به نفع یک تعبیرِ با محوریت شخص امام، مردود دانست. شیخ احمد بر اساس بعضی احادیث شیعی، روز قیامت را به عنوان روز ظهور قائمِ منتظَر تفسیر نمود؛ کسی که دگرگونیهایی در حیات اجتماعی، اخلاقی، و دینی جهان ایجاد خواهد کرد.»(رفعتی، 119- 118). (کریستفر باک، مقالۀ “در ورای خاتَمُالنَّبیین”، صص9- 8)
- «حضرت بهاءالله با انحراف توجّه پیامبرگرایانه از آیۀخاتَمیَّت، و تمرکز آن بر آیات متعدّد دالّ بر “لِقاءُالله”، زمینۀ لازم را برای یک ظهور فراقرآنی مهیّا نمودند. از منظری معیّن، تمامیّت خطّ استدلالی ایشان در کتاب ایقان، در جهت اثبات اولویّت و ارجحیّت آیۀ33:44 است بر آیۀ33:40. آن حضرت بر اهمّیت آیۀ قرآنیِ مشتمل بر عبارت «خاتَمَالنَّبیّین» اذعان مینمایند، امّا در عین حال، توجّه را به سهو و اهمالی که نسبت به تفسیر چهار آیه آن سوتر اِعمال شده است، جلب میکنند.»(کریستفر باک، مقالۀ “در ورای خاتَمُالنَّبیین”، ص9)
- «مىدانید در”قرآن” آیات زیادى وارد شده که حکایت از این مىکند که باید منتظر لقاء خدا بود، و حتّى این امر شرط ایمان است و کسى که خودش را مأیوس بخواهد، مأیوس باشد از لِقاءُالله نسبت کفر به او داده شده و عدم اعتقاد به امر لقاء یأس از رحمت خدا تلقّى شدهاست . خدا، یا آمدن خدا از علائم یوم قیامت است: “جاء ربّک و الملک صفاً صفاً و یوم یأتى ربّک” . ما اهل بهاء قائل به این هستیم که خدا منزّه از این عالم است، نه مىآید، نه مىزاید، نه دیده مىشود، نه حتّى نسبتى به این عالم پیدا مىکند. پیوسته در مقام تنزیه خود مىماند. در”کتاب مستطاب ایقان” به صراحت و به تفصیل این مطلب را روشن فرمودهاند که لقاء خدا یعنى لقاء مظهر امر خدا . پس هرجا که گفته مىشود من میخواهم خدا را ببینم، قصد رؤیت مظهر امر است، از آن لحاظ که مظهر تجلّى کمالات و صفات و اسماء الهى است. حتّى مىتوانیم بگوییم مظهر ذات الهى است. براى اینکه ذات، از آن لحاظ که غیب است، ظاهر نمىشود و از آن لحاظ که ظاهر مىشود ناگزیر در چیزى باید ظاهر بشود. حالا ممکن است کسى بگوید که چرا اصلاً به خدا ظاهر بگوییم. ولی ناگزیریم، لااقلّ به حکم ایمان دینى ظاهر بگوییم. ناگزیریم بگوییم :”هو الاوّل و الاخر و الظّاهر و الباطن” آیۀ”قرآن” است که خدا اوّل است و آخر است و ظاهر است و باطن است . پس علاوه بر باطن، ظاهر هم هست. بنابراین وقتى ظاهر مىشود، ناگزیر در جائى و در چیزى و در کسى باید ظاهر بشود، و این ظهور هم صرف به عنوان ظهور او در مظهر امر در عالم امر و خلق است لاغیر. بنا براین وقتى گفته مىشود خدایا خودت را به من نشان بده، یعنى ما رؤیت مظهر امر را باید انتظار ببریم. اگر قصد ما این باشد که خود خدا را ببینیم، جواب ما”لن ترانى” است، یعنى هیچوقت مرا نخواهى دید. امّا اگر بخواهیم چنانچه در حدّ خودمان است، او را ببینیم، این دیدن را به معنى دیدار مظهر امر تلقّى مىکنیم. پس در واقع در زمان ظهور جمال مبارک، کسى که مىخواست خدا را ببیند، براى اینکه مظهر امر در عالم ظاهر بود مىتوانست به او بگوید که”انظر ترانى” نگاه کن مرا خواهى دید. اگر مرا نمىبینى براى این است که نگاه نمىکنى، اگر نگاه کنى مرا خواهى دید. این جواب را صدبار خواهى شنید که تو نگاه کن تا ببینى. در اینجا ممکن است این سؤال به نظر برسد که اگر مظهر امر یک حقیقت بیشتر نیست، و همه مظاهر امر حقیقت واحدهاند و این حکم در باره همه صادق است، پس چطور در زمان موسى”لن ترانى” گفته شده یعنى نخواهى دید مرا، و حال آنکه موسى خواسته بود که ببیند و به او”لن ترانى” گفته شده بود و حالا”انظر ترانى” است؟ آنجا مظهر امر خواسته بود که خدا را ببیند، یعنى در واقع رؤیت خود خدا انتظار مىرفت و جواب”لن ترانى” بود. امّا اینجا مظهر امر مىگوید به کسى که مىخواهد ببیند، نگاه کند تا ببیند، یعنى در واقع اینجا دیده شدن مظهر امر است از طرف مردم که به منزله رؤیت خدا مىتواند باشد، و در آنجا منظور دیده شدن خود خدا از طرف مظهر امر بود که این کار امکان نداشت. همان طور که در زمان حضرت محمّد هم امکان نداشت براى اینکه فرمود:”ما عرفناک حقّ معرفتک” . ما تو را چنانکه باید نشناختیم. چون به هر صورت مراتب محفوظ است، مظهر امر نسبت به خدا در مرتبه فروتنى است، بنابراین امکان ادراک مرتبه بالاتر، کما هو حقّه، در شان او هم نیست.»(دکتر علیمراد داودی، الوهیّت و مظهریّت، فونت نیورومن14، ص14- 13)
- «”ناظر به ایّام قبل شوید که چقدر مردم از اعالی و ادانى که همیشه منتظر ظهورات احدیه درهیاکل قدسیّه بودهاند. به قسمى که در جمیع اوقات و اوان مترصّد و منتظر بودند و دعاها و تضرّعها مىنمودند که شاید نسیم رحمت الهیّه بوزیدناید و جمال موعود از سرادق غیب به عرصه ظهور قدم گذارد و چون ابواب عنایت مفتوح میگردید و غمام مکرمت مرتفع و شمس غیب از افق قدرت ظاهر مىشد. جمیع تکذیب مىنمودند و از لقاى او که عین لِقاءُالله است احتراز مىجستند…” و هم به سبب غفلت از همین معنى بود که ختم نُبُوَّت را دلیل بر ختم ظهورات الهیّه و نهایت تشریع ادیان دانستند. یعنى اگر لِقاءُالله را به معنى صحیح آن که لقاى شارع شرع جدید و مظهر امر بدیع باشد مىگرفتند، چگونه میسّر مىشد که با وجود تصریح به لقاء موعود در “قرآن” مجید و نزول آیات متواتره در این مورد و نهى از انکار لقاء و تعبیر آن به یأس از رحمت خدا، منکر ظهور دیگرى بعد از رسول اکرم باشند ولو نام نبى بر خویشتن نگذارد و یا خود را به وصف رسالت موصوف نسازد.»(دکتر علیمراد داودی، الوهیّت و مظهریّت، فونت نیورومن14، ص57)
- «آیات نازله در “قرآن” که حاکى از لقاى خداست بسیار است. بارها در این کتاب شریف آمدهاست که: خدا را دیدار مىکنید، به دیدار پروردگار امیدوار باشید، موعد این دیدار فرا مىرسد، به این دیدار یقین کنید، انکار لقاء خدا یأس از رحمت اوست، کسانى که به چنین یأسى دچار شوند به عذاب الیم گرفتار مىآیند. قوله تعالی: “الله الّذى رفع السّموات بغیر عمد ترونه اثمّ استوى علیالعرشیدبّر الامر یفصّل الآیات لعلّکم بلقاء ربّکم توقنون” . و قوله تعالی: “من کان یرجو لِقاءالله فان اجلالله لآتٍ و هوالسّمیع العلیم” . و قوله تعالی: “والّذین کفروا بایاتالله و لقائه اولئک یئسوا من رحمتى و اولئک لهم عذاب الیم” . امّا ذات خدا نادیدنى است. نه تنها خدا را نمىتوان دید بلکه چنانکه گفتیم به ذات وى در مقام حقّ مطلق نمىتوان راه یافت. او را چنانکه اوست نمى توان شناخت. این است که براى حفظ توحید و تنزیه و تقدیس، مقصود از لقاى خدا را لقاى مظهر امر او در هر زمان باید دانست. نه خدا را بدین جهان مىتوان فرود آورد تا انسان به دیدار او نائلآید و نه انسان را در هر جهانى به مقامى میتوان فرا برد که نادیدنى را ببیند یا ناشناختنى را بشناسد. پس این دیدار را معنى دیگرى است و آن معنى جز این نیست که خدا را در خلق او، و البتّه در اعلی مرتبه خلق او و مظهر امر اوست، بتوان دید، و این دیدار را که دیده آدمى در ظاهر و باطن بدان سوى آن راهى ندارد، دیدار پروردگار دانست. راستى چه میتوان گفت؟ از یک سوى به لقاى خدا موعودیم، از سوى دیگر خود را از مقام او که مقام حقّ است چنان دور مىبینیم که چنین امرى را ممکن نمىشماریم. اگر لِقاءُالله را تجلّى خدا در ذات او بنگاریم، کسى را از عالم خلق بدین مقام راهى نیست. امّا اگر به تجلّى خدا در ماسواى او تعبیر کنیم، پیداست که برترین مرتبه این تجلّى در مظاهر امر اوست. اهل بهاء مىگویند که لقاى خدا در عالم حقّ میسّر نیست، چه اگر به چنین قولی قائل باشند یا خداى متعال را از علوّ تنزیه فرو آورده یا انسان را به ساحت جلال او فرا بردهاند، و این هر دو منافى توحید است. امّا اگر این لقاء در عالم خلق باشد، ناگزیر در اعلی مراتب خلق که مقام عصمت و طهارت و عزّت است در پى آن باید رفت، یعنى لقاى او لقاى مظهر امر اوست. این امر به هر صورت صادق است، خواه لِقاءُالله را به دیدار ظاهر و به دیده ظاهربین بگیریم، خواه این مقام را به معنى وصول و ادراک و عرفان بشماریم. بنا بر آنچه گفتیم لقاى او لقاى مظهر امر او در عالم خلق است، نه دیدار ذات ناپیداى او در عالم حقّ. قوله تعالی: “هر نفسى که به این انوار مضیئۀ ممتنعه و شموس مشرقۀ لائحه در هر ظهور موفّق و فائز شد. او به لِقاءُالله فائز است و در مدینه حیات ابدیۀ باقیه وارد” . و قوله تعالی: “تفکّر در اصحاب عهد نقطه فرقان نما که چگونه از جمیع جهات بشریّه و مشتهیات نفسیه به نفحات قدسیّه آن حضرت پاک و مقدّس گشتند و قبل از همۀ ارض به شرف لقاء که عین لِقاءُالله بود فائزو حال همان ثبوت و رسوخ و انقطاع را بعینه ملاحظه فرما در اصحاب نقطۀ بیان راجع شده” . “بصر سرّ و شهادت را از توجّه بما سوىالله پاک و مقدّس نموده تا به جمال او در هر ظهور فائز شوید و به لقاى او که عین لِقاءُالله است مرزوق گردید و این است قول حقّى که سبقت نگرفته او را قولی و از عقب در نیاید او را باطلی” . و قوله تعالی: “در جمیع کتب الهى وعدۀ لقاء صریح بوده و هست و مقصود از این لقاء لقاء مشرق آیات و مطلّع بینات و مظهر اسماء حسنى و مصدر صفات علیاى حقّ جلّ جلاله است. حقّ بذاته و بنفسه غیب منیع لایدرک بوده. پس مقصود از لقاء لقاء نفسى است که قائم مقام اوست مابین عباد و از براى او هم شبه و مثلی نبوده و نیست. چه اگر از براى او شبه و مثلی مشاهده شود کیف یُثبَتُ تقدیسُ ذاته و تنزیه کینونته عن الاشباه و الامثال. بارى در مقامات لقاء و تجلّى در کتاب ایقان نازل شده آنچه که منصفین را کفایت نماید” . و قوله تعالی: “چون ابواب عنایت مفتوح مىگردید و غمام مکرمت مرتفع و شمس غیب از افق قدرت ظاهر مىشد، جمیع تکذیب مىنمودند و از لقاى او که عین لِقاءُالله است احتراز مىجستند” .
و قوله تعالی: “منتهى فیض الهى که براى عباد مقدّر شده لِقاءُالله و عرفان اوست که کلّ به آن وعده داده شدهاند و این نهایت فیض فیاض قدم است براى عباد او و کمال فضل مطلق است براى خلق او که هیچیک از این عباد به آن مرزوق نشدند و به این شرافت کبرى مشرّف نگشتند و با اینکه چقدر از آیات منزله که صریح به این مطلب عظیم و امر کبیر است، معذلک انکار نمودهاند و به هواى نفس خود تفسیر کردهاند، چنانچه میفرماید: والّذین کفروا بایاتالله و لقائه اولئک یئسوا من رحمتى و اولئک لهم عذاب الیم جمیع این آیات مدلّه بر لقاء را که حکمى محکمتر از آن در کتب سماوى ملحوظ نگشته انکار نمودهاند و از این رتبه بلند اعلی و مرتبه ارجمند ابهى خود را محروم ساختهاند. و بعضى ذکر نمودهاند که مقصود از لقاء تجلّىالله است در یوم قیامت و حال آنکه اگر گویند تجلّى عام مقصود است، این امر در همه اشیاء موجود است چنانچه از قبل ثابت شدو اگر گویند مقصود تجلّى خاصّ است. آن هم اگر در عین ذات است در حضرت علم ازلاً چنانچه جمعى از صوفیه این مقام را تعبیر به فیض اقدس نمودهاند. بر فرض تصدیق این رتبه، صدق لقاء براى نفسى در این مقام صادق نیاید، لاجل آنکه این رتبه در غیب ذات محقّق است و احدى به آن فائز نشود. السّبیل مسدود و الطّلب مردود افئده مقرّبین به این مقام طیران ننماید تا چه رسد به عقول محدودین و محتجبین. و اگر گویند تجلّى ثانى است که معبّر به فیض مقدّس شده، و این مسلّماً در عالم خلق است، یعنى در عالم ظهور اوّلیه و بروز بدعیه و این مقام مختص به انبیاء و اولیاى اوست چه که اعظم و اکبر از ایشان در عوالم وجود موجود نگشته چنانچه جمیع بر این مطلب مقرّ و مذعنند” . مفاد آیۀ شریفۀ منقوله این است: کسانى که به آیات خدا و لقاى او کافر شوند، از رحمت او مأیوسند و آنان را عذابى دردناک در پى است. تبیین مرکز میثاق را از این آیات بینات در یکى از الواح عربى باید خواند و آنگاه با رجوع به تاریخ ملل و نحل به این نکته پى برد که بحث در باره رؤیت خدا را که این همه اوراق در کتب اوایل و اواخر به بحث در باره آن اختصاص یافتهاست و در این معرکه هراس انگیز محنتخیز خونها ریخته و تازیانهها زده و زندانها انباشتهاند، چگونه مىتوان به بیانى ساده و آسان در آورد که هر عقلی دریابد و هر دلی بپذیرد. رؤیت خدا در روز واپسین موعود همه ادیان است، رؤیت ذات ممکن نیست و آنچه امکان دارد و صادق مىآید و محقّق مىشود، ادراک تجلّى خدا در اشرف خلق او در یوم موعود است. و اگر چنین نگوییم یا تنزیه خدا را از میان برده و اعتقاد را به شرک آلوده ایم، یا با انکار لقاى خدا یأس از رحمت او یافته و راه کفران سپرده ایم. تصّور نشود که تنها لقاى یکى از مظاهر امر را لقاى خدا مىانگاریم، بلکه جمله آنان را مظهر تجلّى خدا مىشماریم و در مقام توحید، به حکم کتاب خدا، فرقى در میان رسل نمىگذاریم، دیدار همه آنان را دیدار خدا میخوانیم و با لقاى آنان خود را به لقاى خدا فائز مىدانیم.»(دکتر علیمراد داودی، الوهیّت و مظهریّت، فونت نیورومن14، صص58- 55) - «توجّه باید داشت که جمال قدم پس از اینکه در این آیات بینات فرمود که لقاى موعود در قرآن مانع از این است که به ختم تشریع شرایع قائل شویم، زیرا لقاى خدا جز لقاى مظاهر امر او که تشریع شرایع مىکنند معنى دیگرى ندارد، در ختام کلام به سیاق سایر آیات به لحن اکید بیان داشت که مقصود از اینکه لقاى خدا را لقاى صاحب امر و شارع دین مىدانیم این است که ذات حقّ را در مقام تقدیس و تنزیه نگاه داریم، چون ذات او در مقامى است که “لاتُدرکُهُ الابصارُ و هو یُدرکُ الابصارَ” و چون قصد صاحب امر این باشد که همواره در حفظ تنزیه ذات خدا اصرار فرماید، چه نیکوتر از آنکه ما نیز از تکرار این معنى ابا نکنیم و در ختام این مطلب چند کلمه دیگر از سخنان مشک افشان او را بیاوریم تا رفع شبههحلول زیب ایندفتر مختصر در همه فصول و ابواب آن باشد. قوله تعالی: “قل: اِنّ الله کان مقدّساً عن المجىء و النّزول و هو الفرد الصّمد الّذى احاط علمه کلّ من فىالسّموات و الارض و لن یأتى بذاته و لن یعرف بانیّته و لن یُدرَک بصفاته و الّذى یأتى هو مظهر نفسه کما اتى بالحقّ باسم علیّ و جمعتم علیه بمخالیب البغضاء و افتیتم علیه یا معشرالعلماء و ما استحییتم عن الّذى خلقکم و سوّاکم” . مفاد آیۀ شریفه را به زبان فارسى مىتوان چنین بیان کرد: بگو خدا برتر از آن است که فروداید. او فرد است، صمد است، علم او هرانچه را که در آسمان و زمین جاى دارد، فرا گرفتهاست. به ذات خود هرگز نخواهد آمد. به وجود خود شناخته نخواهد شد و به صفات خود ادراک نخواهد گردید. آنکه مىآید مظهر نفس اوست، چنانکه به نام علی (علىّ اعلی یا نقطه اولی) آمد و بر حقّ بود. شما جماعت علماء چنگال کینه تیز کردید، بر وى گرد آمدید و از آنکه شما را بیافرید و بیاراست حیا ننمودید. ودر تبیین همین گونه آیات است کهحضرت عبدالبهاء مىفرماید: “اگر گفته شود که مرایا مظاهر آفتابند و مطالع نیر اشراق، مقصود این نیست که آفتاب از علوّ تقدیس تنزّل نموده و در این آئینه مجسّم گشته و یا آنکه آن حقیقت نامحدود در این مکان مشهود محدود گردیده، استغفرالله عن ذلک، این اعتقاد طائفه مجسّمه است” . و نیز مىفرماید: “حقیقت مسیحیه یک آئینه صاف شفّافى بوده که در نهایت لطافت و پاکى بود. لهذا شمس حقیقت ذات الوهیّت در آن آئینه تجلّى فرمود و نورانیت و حرارتش در آن نمودار گشت. امّا شمس از علوّ تقدیس و سماء تنزیه تنزّل ننمود و در آئینه منزل و مأوى نکرد، بلکه بر علوّ و سموّ خود باقى و برقرار است ولی در آئینه به جمال و کمال جلوه نمود و آشکار گشت” . و نیز مىفرماید: “مقصد این نیست که آفتاب حقیقت از علوّ تقدیس خود نزول کرده و داخل در این آئینه شده زیرا دخول و خروج از خصائص اجسام است و حقیقت الوهیّت مقدّس از این اوصاف. بلکه مقصود این است که انوار شمس حقیقت در مظاهر الهیّه در نهایت جلوه و ظهور است. این است حقیقت بیان الوهیّت” . و نیز مىفرماید: “حقیقت انسانیه محیط بر جمیع کائنات است و اشرف موجودات، علیالخصوص فرد کامل آن. فرد کامل به منزله آئینه است، در نهایت لطافت و صفا و مقابل شمس حقیقت، لهذا نور ربوبیت کمالات الهیّه در این مرآت صافیه به اشدّ ظهور واضح و آشکار. حال اگر بگوییم در این آئینه آفتاب است، مقصد آن نیست که آفتاب از علوّ تقدیس خویش نزول نموده و در این آئینه حلول کرده زیرا این محال است. قلب ماهیت ممکن نه: قدیم حادث نگردد و حادث قدیم نشود، بلکه آن حىّ قدیم تجلّى در این آئینه نموده و حرارت و انوارش تابیده و در نهایت جلوه و ظهور است” . و نیز مىفرماید: “این مظاهر مقدّسه که انبیاء هستند، مانند مرآتند و حقیقت الوهیّت مانند آفتاب که در اشدّ اشراق بر آنها مىتابد و مرایا استفاضه از آن شمس حقیقت مىنمایند، لکن آفتاب از علوّ خود نزول ننموده و در مرایا دخول نکرده. نهایت مرایا در نهایت صفا و قابلیت و استعداد است. مرایا از عالم ارض است و حقیقت الوهیّت از روى تقدیس است. هرچند حرارت آفتاب مىتابد، و مرایا از آن استفاضه مىنمایند وکلّ از او حاکى، لکن شمس از علوّ تقدیس خود نزول ننماید و حلول نکند” و نیز مىفرماید: “…حضرت مسیح مىفرماید “الاب فى الابن”مقصد این نیست که آفتاب از آسمان تنزّل کردهحقیقت الوهیّت را صعود و نزولی نیست، دخول و خروجى نیست، مقدّس از زمان و مکان است، همیشه در مرکز تقدیس است، زیرا تغییر و تبدیل از براى حقیقت الوهیّت نیست. تغییر و تبدیل و انتقال از حالی به حالی از خصائص حقیقت حادثه است” . و نیز مىفرماید: “فیض الوهیّت محیط است، انوار الوهیّت ساطع و صفات الوهیّت ظاهر و باهر. حقائق مقدّسه انبیاى رحمانیه به منزله آئینه در نهایت لطافت و صفا در مقابل شمس حقیقتند.
لهذا شمس حقیقت به انوار و حرارتش در آن آئینه ظاهر و باهر، و کمالاتش جلوه نمایدمقصد ما آن نیست که آفتاب از اعلی درجه تقدیس تنزّل کرده و آمده و در این آئینه منزل نموده، زیرا این مستحیل است، آفتاب را منزلی نیست، همیشه در مرکز تنزیه بودهاستپس معلوم شد که حقیقت الوهیّت مقدّس از نزول و صعود است ولکن فیض ابدى آفتاب در این آئینه صافى لطیف ظاهر و عیان است، و آئینه میگوید که آفتاب در من استاین است که حضرت مسیح مىفرماید که پدر در پسر استاین است معنى توحید” . و نیز مىفرماید: “اگر آفتاب موجود در آئینه بگوید من شمسم، صادق است. و اگر بگوید نیستم صادق است. اگر شمس با تمام جمال و جلال و کمالش در این آئینه صافیه ظاهر و باهر شود، تنزّل از عالم بالا و سموّ مقام خود ننموده و در این آئینه حلول ننموده، بلکه لم یزل همیشه در علوّ تقدیس و تنزیه خود بوده و خواهد بود و جمیع کائنات ارضیه باید مستفیض از آفتاب باشند، زیرا وجودش منوط و مشروط به حرارت و ضیاء آفتاباگر از آفتاب محروم ماند محو و نابود گردد. این معیت الهیّه است که در کتب مقدّسه مذکور است: انسان باید باخدا باشد” و نظائر این بیانات را در موارد بسیار از خطابات و مکاتیب و رسائل و مفاوضات آن حضرت مىتوان یافت.(از جمله خطابه عربیه مندرجه در خطابات عبدالبهاء، ج١، ص٧- ٨” و اذا قلنا إنّ شمس الحقیقة اشرقت بانوارها…”و مفاوضات عبدالبهاء فقرۀ”لز”ص١١٣)”»(دکتر علیمراد داودی، الوهیّت و مظهریّت، فونت نیورومن14، صص59- 58) - «کلمةالله اختلاف نمىپذیرد، مشیّت اوّلیه کثرت نمىیابد، امر حقّ تعدّد ندارد. از آدم تا خاتم، و به اصطلاح “انجیل” از الف تا یاء یکى بوده و هست و خواهد بود: “لا نفرّق بین احد من رسله” (سورۀ بقره، آیۀ٢٨٥). در چنین مقامى لقاى یکى از آنان در یک زمان، لقاى جمیع آنان در همه ازمنه است، یعنى لقاى امر واحدى است که صادر از حقّ واحد است و عرفان یکى از ادیان در حکم عرفان حقایق جملۀ آنها از ابتداء تا انتهاء یا خود جایگزین عرفان خداست.»(دکتر علیمراد داودی، الوهیّت و مظهریّت، فونت نیورومن14، ص65)
- «مىدانیم که لِقاءُالله موعود “قرآن” است. آیات کثیره عدیدهاى در “قرآن” داریم که حاکى از وعده لقاء خداست. حتّى در جائى فرمودهاند که کسى که کافر به لقاء خدا باشد، منکر چنین لقائى شود. به منزله کسى است که از رحمت خدا مأیوس گردد و همچو کسى عذاب الیم در انتظار اوست . براى ملاحظه آیات دیگر قرآنى و نیز مطالعه آثار بهایی در این خصوص ن ک به “یوم اللّقاء” در کتاب “رحیق مختوم”، ج٢، ص٦٩٤ به بعد]. ملاحظه فرمائید که منکر لقاء خدا را به عذاب الیم تهدید مىکند. حضرت بهاءالله در کتاب مستطاب “ایقان” در آنجا که بحث راجع به خاتَمیَّت مىفرمایند، بیان مىکنند که علّت اینکه اهل اسلام به کلمه خاتَمیَّت از شناختن حضرت اعلی محتجب شدند این بود که با توجّه به کلمه “خاتَمَالنَّبیّین” آیات مدلّه بر لقاء را فراموش کردند .»(دکتر علیمراد داودی، الوهیّت و مظهریّت، فرمت نیورومن14، ص106)
- «خدا مىآید ناگفته نماند که در بعضى از آیات”قرآن”علاوه بر وعدهاى که به لقاى خدا دادهاند، از”آمدن خدا”نیز سخن گفتهاند. در ظهور امر بدیع این آیات را نیز مانند آیات دالّه بر لقاى خدا به ظهور مظهر امر او تعبیر فرمودهاند تا مبادا تصوّر هبوط و نزول و حلول که دور از شان حقّ است به قلوب کسانى خطور کند و آنان را به ورطه شرک فرو افکند. از جمله این آیات آیهاى است که قلماعلی در بعضى از موارد آن را به عین الفاظ نقل فرمودهاست. قوله تعالی: “و همچنین ائمّه هدى و انوار لاتطفى هل ینظرون الاّ أن یأتیهم الله فى ظلل من الغمام را که مسلّماً از امورات محدثه در قیامت میدانند، به حضرت قائم و ظهور او تفسیر نمودهاند” . و در موارد دیگر، با توجّه به همین آیه و آیات دیگرى از این قبیل، مفاد این قول را نقل به معنى فرموده و”یوم یأتى الله فى ظلل من الغمام”آوردهاست . در اینجا ناگزیر از روش اصلی خود در تدوین این رساله منحرف مىشویم و به جاى ادامه بیان به طرز سابق، یعنى شرح عقاید اهل بهاء با استناد به آثار قلماعلی و تبیین حضرت عبدالبهاء، به بحث مجملی در باره معنى حقیقى یکى از آیات”قرآن”مىپردازیم. شاید روا باشد که قبل از طرح این مطلب از خوانندگان معذرت بخواهیم، و این اعتذار بیشتر بدان سبب است که معنى آیه از غایت وضوح احتیاج به توضیح ندارد و توضیح واضحات محتاج تقدیم معذرت است. خداى تعالی مىفرماید: “آیا جز این انتظار دارند که خدا براى ایشان در سایۀ ابر بیاید؟”بعضى در این اواخر میگویند که سؤالی که در آیه است، استفهام انکارى است. البتّه چنین است، ولی چگونه مىتوان غافل بود که با کلمه “الاّ” معنى این سؤال انکارى تغییر مىکند. یعنى همین که بگویند: “آیا جز این انتظار دارند؟”معنى قول چنین مىشود که: “جز این انتظار ندارند”بدین ترتیب در این آیۀ مبارکه ذکر انتظارى را مىکنند که اهل کتاب با تأکید و اصرار براى آمدن خدا در سایۀ ابرها دارند. امّا اگر گفته شود که اعتقاد اهل کتاب را بدان سبب مىآورند که تکذیب و ترذیل و تقبیح نمایند، هیچگونه قرینهاى در خود آیه و سوابق و لواحق آن وجود ندارد تا این معنى را ثابت کند یا محتمل سازد، بلکه قراین و حتّى دلائلی براى اثبات خلاف این ادّعا وجود دارد. از جمله دلائل اینکه: اوّلاً یهود و نصارى بر طبق آیات تورات و نصوص انجیل واقعاً انتظار آمدن رب الجنود و پدر آسمانى را دارند. ثانیاً اکثر مفسّرین”قرآن”از عامّه و خاصّه، جملگى را سعى بر آن بوده است که “آمدن خدا”را در این آیه به صورتى تأویل کنند که با اعتقاد صحیح موافق باشد و با تنزیه و تقدیس حقّ مطلق، که فرود آمدن بدین جهان در شان او نیست، مخالفت نیابد. از تفاسیرى که در این مجلس در دسترس نگارنده است تفسیر کبیر فخر رازى، از کبار علماى اسلام است که درذیل این آیۀ مبارکه چندین وجه مختلف براى تفسیر آن را ارائه کردهاست: یا آن را باید به همین صورت بخوانند و بپذیرند، بى آنکه حقّ بحث در باره معنى آن یا تأویل آن را به خویشتن بدهند و این به اعتقاد وى مذهب”سلف صالح”است، یا آمدن خدا را به معنى آمدن آیات او، یا آمدن عذاب او بگیرند، یا قصدشان این باشد که رسیدن روز قیامت را براى تصویر عظمت و ابّهت و جلالت آن به آمدن خدا تعبیر نمایند . تفسیر دیگر که اینک در مقابل نظر است، کتاب”الکشّاف عن حقائق غوامض التّنزیل و عیون الاقاویل فى وجوه التأویل”للامام جارالله تاج الاسلام محمود بن عمر الزّمخشرى، معروف به “کشّاف” یا ” تفسیر زمخشرى” است. او در ذیل این آیه مىگوید که مقصود از آمدن خدا، آمدن”امر”او یا”بَأس”اوست و در تأیید قول خود استناد به دو آیۀدیگر”قرآن”مىکند که در ضمن آنها آمدهاست: “او یأتى امر ربّک” و”جائهم بَأسُنا” همچنین او و دیگران مىگویند که ممکن است ظاهر آیه را به صورت”ان یأتیهم الله بِبَأسه او بنقمته” بگیریم و کلمات “بَأس” یا “نقمت” یا ”امر” یا “آیات” و امثال آنها را محذوف بینگاریم . تفسیر دیگر کتاب”مدارک التّنزیل و حقائق التأویل “لابى البرکات عبدالله بن احمد بن محمود النّسفى است که در ذیل همین آیه مىنویسد که مقصود از آمدن خدا، آمدن امر او یا بأس اوست و باز به همان دو آیه استشهاد مىکند و همان احتمال را نیز مىدهد که کلماتى محذوف باشد و آیه را بتوان چنین معنى کرد که باید امرى با خدا بیاید یا خدا آن امر را بیاورد . تفسیر دیگر کتاب “لباب التأویل فى معانى التّنزیل”لعلاء الدّین علی بن محمّد بن ابراهیم البغدادى الصّوفى الخازن، معروف به “تفسیرخازن” است که مىگوید که مذهب اسلاف امت این است که این آیات را به ظاهر آنها بگیرند و به هیچ گونه تأویل، چنانکه هست، بپذیرند و ضمناً اعتقاد به تنزیه خدا از آمدن به این جهان را نیز محفوظ دارند و در صدد بحث براى توفیق این دو معنى با یکدیگر بر نیایند.
ولیکن اگر بخواهند معنى آن را دریابند، آمدن خدا را باید به معنى آمدن آیات او یا امر او یا عذاب او بشمارند . امّا از تفاسیر خاصّه، در کتاب”مواهب علیه”یا”تفسیر حسینى”تألیف ملاّحسین واعظ کاشفى در ذیل این آیه، آمدن خدا را به معنى آمدن عذاب او گرفتهاند . و در تفسیر”صافى”تألیف ملاّمحسن فیض کاشانى، از بزرگان علماى شیعه، در ذیل همین آیه آوردهاند که منظور از آمدن خدا، آمدن امر خدا و بأس اوست و احادیثى در این باره نقل مىکند که بر حسب آنها آمدن خدا یا امر او در هفت قبه از نور که معلوم نیست که او در کدام یک از آنهاست، خواهد بود، و بالاخره آمدن خدا یا امر او را همان ظهور قائم آلمحمّد مىشمارد . با توجّه به این مطالب که یافتن نظائر آنها در تفاسیر دیگر نیز بر خوانندگان ما آسان خواهد بود، معلوم مىشود که”انتظار آمدن خدا”به معنى اعتقادى که آن را در این آیه انکار یا تقبیح کرده باشند، نیست. نگارنده فقط در یک مورد یعنى در تفسیر ابوالفتوح رازى به این مطلب برخورد که مفسّر خواستهاست بگوید که تفاسیر دیگران جملگى بىمورد بوده و منظور از آیه را چنین دانستهاست که انتظارى که براى آمدن خدا در سایۀ ابرها دارند، بىوجه و بىمورد است و به منزله انتظارى است که وقوع آن امکان ندارد. و حال آنکه هیچ گونه مدرکى براى چنین استنباطى نداشته و تفسیر به رأى کردهاست. ناگفته نماند که فخر رازى بعد از ذکر وجوه سابقه وجهى را اختیار کرده و گفتهاست که مىتوان گفت که آیۀ مبارکه فقط دلالت بر این معنى دارد که گروهى از مردم آمدن خدا را انتظار مىبرند بىانکه قرینهاى در این آیه بتوان یافت که این مردم در این انتظار بر حقّ بوده یا به راه باطل رفتهاند، امّا نگفتهاست که به صرف ادّعا مىتوان یکى از این دو وجه را اختیار کرد و همان را صحیح شمرد و به جدّ تمام گفت که مقصود از این آیه این است که انتظار روزى براى آمدن خدا، انتظار باطلی است. ثالثاً تنها در این آیه نیست که از آمدن خدا در روز جزا سخن رفتهاست، بلکه آیات دیگرى نیز در”قرآن”مجید وارد شده و از این معنى حکایت کردهاست. از جملۀ آنها این آیۀ مبارکه است، قوله تعالی: “هل ینظرون الاّ أن تأتیهم الملئکة او یأتى ربّک او یأتى بعض آیات ربّک. یوم یأتى بعض آیات ربّک لا ینفع نفساً ایمانها” . مفاد آیۀ شریفه این است: آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان براى ایشان بیایند یا خداى تو یا برخى از آیات خداى تو بیاید؟ در چنین روزى که آیات خدا مىآید از ایمان کسى سودى به وى نمىرسد. و چنانکه ملاحظه مىشود این آیه نیز بر حسب الفاظ عیناً به همان طریق استفهامى ترتیب یافته و با انتظار آمدن فرشتگان یا آمدن خدا یا بعضى از آیات او تصریح شده و بلافاصله چنین آمدهاست که در چنین روزى ایمان هیچکس سودى به وى نمىرساند. قبلاً اشاره شد که بعضى از مفسّران در تفسیر آیۀسابقه به همین آیه استناد کرده و احتمال دادهاند که مقصود از آمدن خدا ظهور آیات او یا نزول ملائکه یا امورى از این قبیل باشد. و چون طرز اداى مطلب در این آیه بسیار محکم است و صراحت بیشتر دارد، ابوالفتوح رازى نیز وادار شدهاست که در تفسیر”آمدن خدا”قول سابق خود را تعدیل کند و انتظار آمدن خدا به معنى آمدن آیات او یا امر او یا عذاب او را نیز احتمال دهد و به عین الفاظ چنین گوید که: “در این دو قول گفتند یکى آنکه مرا استبعاد است، یعنى مگر انتظار محال مىکنند که آنچه ممکن نیست با ایشان کرده شود. قولی دگر آن است که او یأتى امر ربّک و حکمه و عذابهو قولی دگر آن است که او یأتى ربّک ببعض آیاته او بعظیم آیاته…” . و از جمله این آیۀ مبارکه است: “جاء ربّک و الملک صفاً صفاً” معنى آیۀ شریفه که اخبار از روز قیامت مىکند این است: خداى تو با صفوف ملائکه آمد. و این آیه به صراحت و با جمله خبریه حاکى از آمدن خداست و ناگزیر همه مفسّرین به اتّفاق گفتهاند که آمدن خدا و صفوف و ملائکه به معنى آمدن امر خدا و آیات خدا و امثال آنهاست.»(دکتر علیمراد داودی، الوهیّت و مظهریّت، فرمت نیورومن14، ص77- 75) - «در قرآن مجید به آمدن پروردگار و قیام روح و لِقاءُالله و ظهور نبا عظیم و فرا رسیدن روز راستی بشارت داده شده است. از آن جمله میفرماید: “اذا دکّت الأرض دکّا دکّا و جاء ربّک و الملک صفّا صفّا.” یعنی، هنگامی که زمین کوبیده کوبیده شود و پروردگار تو با فرشتگان صف در صف بیایند.”همچنین: “عمّ یتساءلون؟ عن النّبا العظیم الّذی هم فیه مختلفون؟ کلّا سیعلمون ثمّ کلّا سیعلمون” یعنی، از چه میپرسند؟ از نبا عظیمی که در باره آنگونه گون میاندیشند؟ نه چنین است به زودی خواهند دانست.”نیز: “مَنْ کان یرْجوا لِقاءالله فان أَجَلَ اللّه لَآتٍ وَ هُوَ السَّمیعُ العَلیم.” یعنی: کسانی که دیدار خدا را آرزو کردهاند بدانند که هنگام دیدار خدا فراخواهد رسید و اوست شنوا و دانا.”همچنین: “یوم یقوم الرّوحُ و الملئکةُ صفّاً لا یتکلّمونَ إِلّا مَنْ أَذِنَ له الرّحمن و قال صَوابا. ذلک الیوم الحقُّ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إلی رَبِّهِ مآبا.” یعنی، روزی که روح و فرشتگان صف کشیده قیام نمایند. و در آن روز هیچکس سخن نگوید جز کسی که خداوند مهربان او را به نیکی اجازت فرماید. آن روز روز راستی است، پس کسی که بخواهد، راه بازگشت را به سوی پروردگارش بر گیرد.»(علاءالدین قدسجورابچی، بهاءالله موعود کتابهای آسمانی، صص156-155)
- «در کتاب ایقان معنی قیامت را بیان فرمودهاند، معنی علامات را بیان فرمودهاند که مقصود از اینکه آفتاب تاریک میشود، آفتاب چه چیز است؛ زمین میلرزد و زلزله میشود، مقصود از زلزله چه چیز است؛ قوای زمین و آسمان از هم میپاشد، یعنی چه؛ مسیح روی ابر مینشیند و از آسمان به زمین میآید، یعنی چه؛ مقصود از ملائکه چه هستند؛ بهشت کدام است؛ جنّت چه چیز است؛ و مقصود از رستاخیز عظیم وقوع چه مطلب مهمّی است؛ مقصود از اینکه ایلیا از آسمان میآید، یعنی چه؛ معنی رَجعَت یعنی چه؛ ایلیائی که در دورهمسیح و در دوره رسولالله و در این ظهور اعظم آمد، که بود؛ تمام این رموز را از آیات متشابهه که در کتب قبل ذکر شده است، در الواح مبارکه ایقان و جواهرالاسرار و سایر الواح مهمه ذکر فرمودهاند. شما کمتر لوحی است که مطالعه بفرمائید، مگر آنکه سرّی از اسرار راجع به کتب مقدّسۀ قبل در آن واضح و آشکار شده باشد. لهذا مقصود اصلی و مطلوب واقعی جمالقدم و اسم اعظم که به امر الهی قیام کرد، فتح رحیق مختوم بود، یعنی برداشتن مهر از سرّ معانی آیاتی که در کتب مقدّسه بود و معانیش بر همه مردم پوشیده و مکتوم (مانده) بود.»(جناب اشراقخاوری، کتاب تقریرات در بارۀ کتاب مستطاب اقدس، صص31- 30)
- «مفسّرین اسلامی در مورد معنی لقاءالله اختلاف نظر دارند. بعضی معتقد به دیدار خدا در قیامت هستند. امامیه میگویند: رؤیت خدا در دنیا و در آخرت محال است. أشاعره (پیروان ابو الحسن أشعَری) میگویند خود خدا را در قیامت دیدار میکنند. مُعتَزله به لقای نعمتهای خدا در بهشت معتقدند. صوفیه لقاءالله را به معنی تجلّی خدا میدانند که جمال قدم در اینجا همین مفهوم مورد نظر صوفیه را بحث میکنند. در کتاب اشعیا و مکاشفات یوحنّا هم مکرر این مژده داده شده که خداوند ظهور میکند و مردم او را میبینند و به روی او نگاه میکنند . حضرت اعلی در باب هفتم از واحد سوم بیان فارسی میفرمایند که منظور از لقاءالله در کتب مقدسه، لقای مظهر ظهور در همان دور است و آنچه در قرآن ذکر لقاءالله شده، به حقیقت اولیه و در بالاترین درجه، منظور دیدار حضرت رسول است و معنی لقاءالله درجه به درجه پایین میآید و بعد از رسول الله، شامل أئمّۀ أطهار میشود و بعد مومنین و سرانجام هر شیئ که متعلق به مؤمنین باشد که این مراتب پایینتر لقاءالله، نسبت به بالاترین مرتبه که لقای مظهر امر است مثل سایه و شَبَح است نه اصل و حقیقت.»(کتاب راهنمای مطالعۀ ایقان، اثر پریوش طالبی، ص66-65)
- جناب نعیم هم در این مورد چنین میفرماید :
«مَطلَع ذات کبریاست بهاء/ مظهر آیت لقا است بهاء
نیک اگر بنگری به کُلِّ کتب/ مقصد کُلِّ انبیا است بهاء
آنچه ذکر لقا است در قرآن/ زابتدا تا به انتها است بهاء
معنی آیت و َاشْرَقَتِ الْ/ ارضُ من نور ربِّها است بهاء
سِرِّ طه حقیقت یس / نور وَالشَّمسُ وَالضُّحی است بهاء
از یَقومُ لِرَبِّهِم شد فاش/ مرجع کل ما سِوی است بهاء
الغرض بعد سِتَّةِ ایّام / فَعَلَی الْعَرشِ اِستَوی است بهاء
اسم اعظم که اوّلین اسم است/ در دعای سحر بها است بهاء
کاوَّلش اسم طلعت ابهی است/ واخرش نام حضرت اعلی است»
بخش سوّم: لِقاءُالله در کتاب ایقان از منظر کتاب رمز و راز
- «متون قیامتنشان قرآن جزیی از یك طبقه از محتواهای آن را تشكیل میدهد كه مفسّرین كلاسیك تمایلی نداشتهاند به آنها بپردازند. معروفترین مفسّر مكتب كلاسیك، طبرسی (متوفی در 923 میلادی) میگوید فقط خداوند از فحوای حقیقی اینگونه آیات، آگاه است.(41) چنین آیاتی در زمرۀ بخشی از قرآن است كه در زبان فارسی، به قصد فَصاحت، به آن «قرآن صامت» گفته میشود؛ بخشی كه یک مفسّر ملهم به الهامات الهی را میطلبد.»(رمزوراز، ص135)
- «در وَرای “خاتَمُالنّبیین” عرصۀ گستردۀ تفسیر قرار میگیرد. حضرت بهاءالله با ارائۀ یك معادلۀ سـادۀ قرآنی، مسیری كاملاً بدیع از تفسیر افتتاح میفرمایند و آن اینكه قائمِ سنّت اسلامی، همان “لِقاءُالله” مـذكور در قرآن است. آن حضـرت در خلال كتاب ایقان، به طور پیوسته، شخص قائم را معادل “لِقاءُالله” قرآنی قلمداد میفرمایند كه در این یکسان انگاری، «صفات» الوهیّت (و نه ذات او)، در یک تحقّقبخشندۀ رستاخیزی كه فرّه و جذبۀ فوقطبیعیش (charisma) معرّف حقیقت الوهیّت است، حلـول مینماید. امّا به دلایلی رضایتبخش، این انطباق و یكسانی با لقاء الهی، منحصر به قائم نیست؛ بلكه به همین صورت در مورد مظهر پیشبینی شده توسّط حضرت باب نیز، مصداق مییابد.»(رمزوراز، ص101)
- «درست همانگونه كه حضرت محمّد مشیّت و لقاء الوهیّتی فراانسانی را ظاهر میسازند، «خدای» قیامتنشان قرآن نیز باید صرفاً واسطهای برای ذات الوهیّت باشد. به فرمودۀ حضرت بهاءالله، قرآن به شیوههای گوناگون به این نوع مأموریّت خدایی اشارت دارد كه یك مورد آن، اشارات دقیقۀ زیر به “لِقاءُالله” قیامتنشان است: [مثل آنكه در كتاب مبین، ربّ العالمین بعد از ذكر خَتمیّت، فی قوله تعالی: “ولكن رسولَالله و خاتَمُالنّبیین” جمیع ناس را به لقای خود وعده فرموده؛ چنانچه آیات مُدلّه بر لقای آن ملیك بقا، در كتاب مذكور است (قرآن 44/33) و بعضی از قبل ذكر شده و خدای واحد شاهد مَقال است كه هیچ امری اعظم از لقاء و اصرح از آن در فرقان ذكر نیافتهبه دلایل واضحه ثابت و محقّق شد كه مقصود (از قیامت- م) قیام مظهر اوست بر امر او و همچنین از لقاء، لقای جمال اوست در هیكل ظهور او. اِذْ انّهُ لاتُدرِكُهُ الابصارُ و هو یُدرِكَ الابصار (قرآن 103/6) و با جمیع این مطالب ثابته و بیانات واضحه، من حیثُ لایشعُر به ذكر خَتم تمسّك جستهاند و از موجد خَتم و بَدء در یوم لقای او بالمرّه محتجب ماندهاند.]» (رمزوراز، ص102)
- «عقیدۀ مواجهه با خداوند در روز رستاخیز، موجد مضمون تفسیری اصلی در كتاب ایقان است. معهذا، حضرت بهاءالله به سختی میكوشند حقیقت حضرت الوهیّت را از هر نوع انسانگونهانگاری (Anthropomophism) چه قرآنی و چه غیران، مبرّا سازند. آن حضرت جریان پاكسازی مفاهیم انسانگونهانگاریِ خداوند را به قیامتشناسی قرآن نیز تسرّی میدهند و تصریح میکنند که در نمایش رستاخیزی، خداوند هرگز تشخّص و تجسّم نمییابد، بلكه آن را هدایت میكند.»(رمزوراز، ص101)
- «حضرت بهاءالله برای وعدۀ قرآنی ملاقات با خدا در روز قیامت، اهمّیت فراوانی قائلند. برای آن حضرت هر اشارهای به “لِقاءُالله”، حائز معنایی مخصوص است. مثلاً در مورد «خاتَمُالنَّبیین»، آن حضرت اِشعار میدارند كه چهار آیۀبعد از موضع آن (40/33) در قرآن، این آیه، تحت مُحاق حادثۀ لِقاءُالله در یوم قیامت (مذکور در آیۀ44/33- م) قرار میگیرد.»(رمزوراز، ص102)
- «بعضی وعود عجیبه و وقوعات غریبه نیز موجود است كه چه در حدیث و چه در تفسیر، انتظار میرود نشانۀ حدوثِ قیامت باشند. در این زمینه، حضرت بهاءالله با عقاید و افكاری، هم از جانب مقامات رسمی و هم مردم عادی، مواجه بودند كه اكثراً از مطالعۀ سطحی قرآن، ناشی میشد و بر مبنای آنها در جهت مقابله با دعوی ظهور، طرح بعضی اعتراضات میسّر میگشت. یك قِسم از ایـن انكارهای مبتنی بر تفسیر، عدم تحقّق وعود (ظاهری- م) موجود بود. بعد از هر چیزی دیگر، اعتبار و حقانیّت یك پیامبـر، براساس تحقّق چنین وعودی، پیشبینی شده است؛ تا جایی كه وقوع نفس قیامت هم وابسته به آن میباشد. ممكن است كسی نفهمد كه منجی عالم اسلام چه شكل و شمایلی باید داشته باشد؛ امّا درک نمودهای قیامتِ ظاهری؛ یعنی وجه خیالپردازانۀ یوم آخِر، آنگونه كه در قرآن تصویر گشته، بسی آسان مینماید.»(رمزوراز، ص112)
- «كتاب ایقان یك كار تفسیری است و به قولی “جزء سوّم” قرآن، یعنی آیات قیامتنشانی را كه محتاج مؤوّل (تأویل كننده) هستند، هدف قرار میدهد. بنابر این، اگر بخواهیم درست بگوییم، نقش حضرت بهاءالله، همان نقش یك مؤوّل است.»(رمزوراز، ص124)
- «معرفت قیامتِ محقّق ایقان، نه به قیام جسمانی، بلكه به رستاخیز نمادها وابسته است؛ نمادهایی كه گویی، به گونۀ پارهاستخوانهایی خشكیده، بر عرصۀ متون پراكنده بودند؛ آنگاه تفسیر مجدّدِ متناسب با روح زمان، به آنها حیات دمید و ایمان و اعتقاد، به آنها ماهیچه و عضله و رگ و پی بخشید.»(رمزوراز، ص134)
- «آیا در سنّت تفسیری شیعه، سابقهای بـرای نفی خاتَمیَّت مفـروضِ مبتنی بر عبارتِ «خاتَمُالنّبیین»(قرآن 40/33)، از طریق ایمان و اطمینان به لِقاءُالله قیامتنشان (قرآن 44/33) وجود دارد؟ امّا میبینیم که در تفسیر حضرت بهاءالله، یگانه آیۀاساسی پیامبرنشان قرآن (“ولكن رسولَالله و خاتَمَالنّبیین” (قرآن 40/33)، (ص222) به وسیلۀ آیهای دیگر در همان سورۀ و فقط چهار آیه آن سوتر “تَحِیَّتُهُم یومَ یَلقُونَهُ سلامٌ واَعَدَّ لَهُم اجراً كریماً” (قرآن 44/33) (رمزوراز، ص239) نسخ میگردد؛ آیهای كه به وضوح زیارتِ خجستۀ (لِقاءُالله- م) محقّق در هیکل “مظهرالهی” را منعكس میسازد؛ مظهریّتی كه وكالتاً همان “خدا”ی رستاخیز است؛ همانگونه كه موسی “خدای فرعون”، خوانده شده است. چنین تعبیری در سوابق تفسیری شیعۀ اثنی عشری یافت نمیشود. سرشت بارز و كامل چنین تضادی نه تنها قیاس را تضعیف نمیكند، بلكه آن را به افزونی فرامیخواند.»(رمزوراز، ص172)
- «حدود یك سوّم آیات قرآنی، رستاخیزی است و شاید در قرآن، پیشگویی غایی- و قاطعترین وعده از وعود موجود در آن- “لقاء”الله باشد. در روز داوری، خداوند ظاهر میشود و مؤمنان او را میبینند. آیا به راستی چنین است؟ مسألۀ لقای خجسته، بسی مرموز و پیچیده است؛ امّا به هر حال مواجهه با خدا حادثهای محوری در درام رستاخیزی است.»(رمزوراز، ص235)
- «مضمون مركزی كتاب ایقان، این برهان است كه وعدۀ قرآنی “لِقاءُالله”، در حقیقت، اشاره به ظهور مظهرالهی دیگری، در یوم قیامت است. یكسان انگاری ملاقات خدا با ظهور قائم (بپاخیزنده یا قیام كننده)، قبلاً توسّط شیخ احمد احسایی (متوفی به سال 1825 میلادی)، بنیانگذار مكتب شیخی و مبشّر بلافصلِ ایدئولوژیكِ تفكّر بابی/ بهایی،(182) صورت گرفته بود.»(رمزوراز، ص235)
- «حضرت باب این یكسان انگاری را یك قدم جلوتر میبرند و یك فصل كامل از بیان فارسی (7/3) را به مسألۀ مواجهه با خدا “لِقاءُالله”، اختصاص میدهند. آن حضرت به ما میآموزند كه «دیدن خدا» عبارت است از دیدن پیامبر او. براون (كه اغلب به طور مستقیم آثار حضرت باب را توضیح میدهد)، مفاد تفسیر آن حضرت را به صورت زیر خلاصه نموده است: «در رابطه با آنچه خدا راجع به دیدن خود یا ملاقات با ربّ نازل نموده، مقصود چیزی نیست جز ملاقاتِ مَنْ یُظهِرُهُ الله؛ زیرا خدا، ذاتاً قابل دیدن نیست. ذات ازلی را نمیتوان دید یا درك كرد یا وصف نمود یا تعریف كرد؛ گرچه او همۀ اشیاء را میبیند، درك میكند، وصف مینماید، و تعریف میكند؛ لهذا مقصود از لِقاءُالله كه در كتب سمـاوی مذكور است، ملاقات مظهرِ نقطۀ حقیقت است، كه همان مشیّت اوّلیه باشد. بنابر این منظور از آیۀ قرآنی لِقاءُالله، لقاء رسولالله است؛ همان طور كه در مورد مؤمن حقیقی گفته شده كه: “ملاقات او، ملاقات رسولالله است و دیدار رسولالله، دیدار خدا میباشد”او (خدا) مثل خورشید است وغیر او چون مرآت كه انعكاسات خورشید در آن ظاهر میشود. هر نفسی به ملاقات مَنْ یُظهِرُهُ الله فائز شود، به ملاقات خدا فائز شده است.»(رمزوراز، ص236)
- «[مثـل آنكه در كتاب مبین رب العالمین، بعد از ذكر خَتمیّت، فی قوله تعالی: “ولكن رسولَالله و خاتَمَالنَّبیین” ، جمیع ناس را به لقای خود وعده فرموده؛ چنانچه آیات مدلّه بر لقای آن ملیك بقا، در كتب مذكور است و بعضی از قبل ذكر شده و خدای واحد شاهد مقال است كه هیچ امری اعظم از لقا و اصرح از آن در فرقان ذكر نیافتهمع ذلك به حكم اوّل از امر ثانی معرض گشتهاند؛ با اینكه حكم لقا در یوم قیام منصوص است در كتاب و قیامت هم به دلایل واضحه، ثابت و محقّق شد كه مقصود قیام مظهر اوست بر امر او و همچنین از لقاء، لقای جمال اوست در هیکلِ ظهور او؛”اذ انّهُ لا تُدرِكُهُ الابصارُ و هو یدرِكُ الابصارَ”] (قرآن 103/6 ). این استدلالی جالب توجّه است. در اینجا طبق تفسیر حضرت بهاءالله، دو آیه یا دو كنیه یا دو مظهریّت الهیّه، به هم ارتباط مییابند كه اسامی ماورایی آنها عبارت است از: 1)«خاتَمُالنّبیین» و 2)”لِقاءُالله”(گرچه قرآن 44/33 فقط از “یوم لقاء” سخن میگوید، امّا حضرت بهاءالله آیات 46/2 و 249/2 و 2/13 و 111/18 و 23/29 را نیـز بـرای استنتاج معنیِ عبارت لِقاءُالله، ذكر میفرمایند.)»(رمزوراز، صص238- 237)
- «بنابراین، در جریان استدلال حضرت بهاءالله و از لحاظ تفسیری، آیۀ44/33 مهمتر از كُلّیۀ آیات قرآنیه ظاهر میشود. اكنون بهتر است نظری دیگر به این آیۀ مبارکه بیافكنیم: «تَحِیّتُهُم یومَ یَلقُونَهُ سلامٌ واَعَدَّ لَهُم اجراً كریماً» (قرآن 44/33) از منظری اسلامی، تفسیر حضرت بهاءالله مسألهساز است؛ زیرا چنین القاء مینماید كه در روز قیامت، شخصی معیّن، خدا انگاشته خواهد شد و این به منزلۀ غلوّی رافضی و ارتدادی است. این اندیشه كه انسان میتواند «خدا» باشد، یك حدّ این مسألۀ تفسیری است و این ایده كه خدا مثل انسان است یا انسانگونه است، حدّ دیگر آن است. درهر دو حدّ قضیه، خدا، نظراً، میتواند «ملاقات شود». (رمزوراز، صص239- 238)
- . «مهمترین وجهش (وجه بعد نمادین قرآن)، وعدۀ قرآنی دالّ بر دیدار خداوند است. “لِقاءُالله” عبارتی مجازین است و لهذا نماد مظهریّت الهی از درون آن برمیخیزد و همین مظهر است كه در یوم رستاخیز دیدار خواهد شد.»(رمزوراز، ص256)
- «به جرأت میتوان گفت آن تساوی و همانندی كه حضرت بهاءالله بین “مظهر الهی” و “حضور حق” یا “تلقاء حق” یا “لِقاءُالله” برقرار فرمودهاند، قلب نباض كتاب ایقان است. از آنجا كه خداوند “دیده” یا “شناخته” نتواند شد، هیكلی ربوبی در مقام او میایستد كه در اصطلاح بهایی “مظهرالهی” گفته میشود. بنابر این انذار مكرّر قرآن مبنی بر ملاقات خداوند در روز رستاخیز، نباید به خداوند به عنوان یك شخص انسانی، بلكه به یك شخص به عنوان مظهر الهی، اطلاق گردد. فوریّتهای تجلّی الهی در یک واسطه مَقرّ میگزیند. درست همانسان كه گفته میشود حضرت محمّد و رُسُل قبل از ایشان، الوهیّت را “ظاهر” نمودند، “الله” یا “لِقاءُالله” قیامتنشان قرآنی نیز معرّف الوهیّت متجلّی در مظهریّت یا واسطۀ اوست.»(رمزوراز، ص256)
- «مُستغاث، به عنوان موعود بیان، با “لقاء” الهی- که موعود مکتوم قرآن بوده، امّا از پس پردۀ (تفسیری) ظاهـر میشود- ارتباط مییـابـد. جمال ابهایی تغییـری تفسیری را در این “لقاءِ” رستاخیزی به وجود میآورنـد کـه چنیـن است: ذات الوهی با تابشی نمایان و لحظه ای، ظاهر میشود (دیدار خجسته)، سپس ناپدید میگردد (نفی انسانگونهانگاری)، سپس دوباره به گونۀ ایدهای رستاخیزی (قرآن 44/33) نمـایان میشود؛ در “مظهر الهی” تجسّم مییـابد و عاقبت به سان و به نام مُستغاث جلوهگر میشود، کسی که به نحو پنهانی، امّا درککردنی، همان حضرت بهاءالله است.»(صص325- 324)
- «بابیان مبهوت نبوغ تفسیریِ حضرت بهاءالله شدند؛ نبوغی کـه تـا به این حدّ مستقلّ از قدرت و نفوذ مِنبر و مسجد، تجلّی مییافت. جمال رحمن، به سان هیکلی مقتدر و بدیع بر فراز افق گستردۀ ادیان ظاهر شدند. همۀ آنچه که در آرایۀ مُنجیِ موعودِ یوم آخِر گفته شده بود، در شخص حضرت بهاءالله “تحقّق” یافت. جریان و فوران قیامتنشان، قاطع و قدرتمند بود.»(رمزوراز، صص333- 332)