معرفی دیانت بهائی

شخصیتهای محوری دیانت بهائی

حضرت باب، مبشّر حضرت بهاءالله

«حيات او يکی از مثالهای عالی شهامت است که نوع انسان به ديدنش مفتخر گشته است». اين گفتهٔ يکی از نويسندگان برجستهٔ فرانسه به نام نيکلا (A.L.M. Nicolas) دربارهٔ پيامبر الهی قرن نوزدهم است که در تاريخ به نام باب معروف است.

در نيمۀ قرن نوزدهم بسياری از مردم جهان در انتظار ظهور الهی و رجعت موعود بودند. مسيحيان بازگشت مسيح را انتظار ميکشيدند و مسلمانان با اشتياق فراوان منتظر «صاحب الزّمان» بودند و هر دو معتقد بودند که تحقّق وعده های کتب مقدّسشان و طلوع عصر جديد روحانی نزديک است .
در ایران، این هیجان انتظار موعود در ۲۳ می ۱۸۴۴ به اوج خود رسید، وقتی که تاجری جوان ــ ملقب به باب ــ ادّعا کرد که صاحب ظهوری الهی است که همه منتظرش بوده اند و مقدّر است حيات روحانی نوع بشر را دگرگون سازد. حضرت باب اعلان فرمود که: «يا اهل الارض اسمعوا نداء اللّه… لقد جائكم النّور من اللّه بكتاب هذا علی الحقّ بالحقّ مبيناً لتهتدوا اِلی سبل السّلم…» (مضمون به فارسی: «اي اهل ارض، بشنويد ندای پاك خداوند را… به راستی نور درخشان خداوند با اين كتاب خطا ناپذير در ميان شما ظاهر شد، كه شايد به صراط مستقيم صلح و سلام هدايت شويد») در جامعهٔ ايران آن روز که عموماً از لحاظ اخلاقی و معنوی ورشکسته بود، اين اعلان حضرت باب که تجدّد روحانی و ترقّی اجتماعی بايد بر اساس «حُبّ و رأفت» باشد «نه شدّت و سطوت»، در تمام طبقات مردم آن کشور اميدی برانگيخت و در مدت کوتاهی هزاران نفر را پيرو خويش ساخت.
اين تاجر جوان که نامش سيّد علی محمّد بود، لقب «باب» را برای خود اختيار فرمود که به معنی «دروازه» یا «دَر» است و چنین توضیح داد که ظهورش به منزلهٔ بابی است که از طریق آن، ظهور کلی الهی که موعود جمیع اهل عالم است، به زودی آشکار خواهد شد. مضمون اصلی بزرگ ترین اثر آن حضرت، کتاب بيان، بشارت به ظهور پيامبر الهی ديگری است که بسیار عظیم تر از خودشان است و به زودی ظاهر خواهد شد و رسالتش آن است که طلیعهٔ عصر صلح و سلام و عدل و داد باشد که اسلام، يهود، مسيحيّت و ساير اديان بزرگ جهان به آن وعده داده اند.
حضرت باب، آن مربی الهی را «من يظهراللّه» ناميد – يعنی کسی که خداوند او را ظاهر خواهد ساخت – و درباره اش فرمود: «و هو انّه لا يستشار باشارتی و لا بما نزّل فی البيان» (مضمون به فارسی:«او به اشارهٔ من و به آن چه در بيان نازل شده، اشاره کرده نمی شود و به وصف نمی آید.») حضرت باب هدف اصلی از ظهورش را چنين توصيف کرد: «و کلّ ظهورات و ظهور قائم آل محمّد (ص) (یعنی خودشان) از براى من يظهره الله خلق شده.» و اساس تمام دستاوردهای بشری را می توان در تعالیم این مظهر جهانی موعود جست و «کلّ دين نصرت او است.» به بیان حضرت باب، تاريخ بشر، وارد نقطهٔ عطفی شده بود و او بود «صوت الصّارخ الّذی کان ان ينادی فی برّية البيان» (مضمون فارسی: که در بریّه و بیابان و فضاى بيان ندا می کرد) و به بشريّت اعلام مينمود که در حال ورود به دوران بلوغ جمعى خود هستند.
حضرت باب در سراسر آثار خویش به پيروانشان تأکيد فرمودند که مراقب باشند به محض آن که آن مربّی موعود ظاهر گردید، او را بشناسند و از او پیروی کنند و به پيروان خويش سفارش نمودند که با «چشم روح» ببينند نه با «ديدهٔ اوهام» . اگر کسی بخواهد لايق معرفت من يظهره اللّه باشد، بايد موازين رفتاری کاملاً جديدی بيابد و بدرجه ای از شرافت دست یابد که مثلش را چشم روزگار نديده است. حضرت باب به اولین گروه پیروان خود چنین امر فرمودند که «قلوب خود را از آمال و آرزوهاى دنيوى پاک کنيد و به اخلاقى الهى خود را مزيّن و آراسته نمائيد… امروز روزى است که به واسطهٔ قلب طاهر و اعمال حسنه و تقواى خالص هر نفسى می تواند به ساحت عرش الهى صعود نمايد و در درگاه خداوند مقرّب شود و مقبول افتد.»
حضرت باب در بسياری از آياتشان به نام و نشان موعود اشاره فرمودند: «طوبی لمن ينظر اِلی نظم بهآءاللّه و يشکر ربّه فانّه يظهر و لا مردّ له من عند اللّه فی البيان.» (مضمون به فارسی: «خوشا به حال کسی که به نظم بهاءالله ناظر گردد و به شکرانهٔ پروردگارش پردازد پس همانا آن نظم پديدار خواهد شد و براى آن خداوند شک و ترديدى در بيان ننهاده است.») و اين که: «اذا اشرقت شمس البهاء عن افق البقاء انتم فاحضروا بين يدي العرش» (یعنی: «چون آفتاب بها از افق بقا دميد در پيش عرش او حاضر شويد.») ميرزا حسينعلی، يکی از پيروان برجستهٔ حضرت باب که در تاريخ به نام بهاءاللّه معروف است در اجتماع بابيان در ۱۸۴۸ لقب «بهاء» (به معنای «شکوه» و «جلال») را برای خود برگزید که بعداً حضرت باب آن لقب را تأييد فرمودند.

از بعضی جهات، رسالت حضرت باب را می توان با رسالت يحيی تعميد دهنده در تأسيس دين مسيح مقايسه نمود. حضرت باب مبشّر حضرت بهاءاللّه بودند و رسالت اصلیشان آن بود که راه را برای ظهور حضرت بهاءاللّه هموار فرمايند. از این رو، به اعتقاد بهائيان، ظهور حضرت باب مترادف با تأسيس دين بهائی است و مقصد از آن زمانی بر آورده شد که حضرت بهاءاللّه در ۱۸۶۳ اعلان فرمودند که موعود حضرت باب هستند. حضرت بهاءالله بعداً مقام حضرت باب را با این عبارات تصدیق فرمودند: « منادية باسمه و مبشّرة بظهوره الاعظم الّذی به … سطع النّور من افق العالم» (مضمون به فارسی: «به اسمش ندا نمود و به ظهور اعظمش که به آن، افق عالم منوّر شد بشارت داد.») . ظهور حضرت باب در تاريخ اديان به منزلهٔ پايان «کور نبوّت» و آغاز «کور اِکمال» است.
در عين حال حضرت باب مؤسّس دينی متمایز و مستقلّ بودند. دين بابی جامعهٔ نیرومندى را آفريد، مجموعه ای از متون مقدس را پدید آورد و در تاريخ، اثری ماندگار از خود باقی گذارد. آثار بهائی تأييد مي نمايد که: «در حقيقت، عظمت حضرت باب نه فقط از آن لحاظ است كه من عند الله به تبشير چنين ظهور منيعی مبعوث گشته، بلكه بيشتر از آن جهت است كه با قدرت و اختيارات انبياء اولوالعزم ظاهر شده و عصای رسالت مستقله را به نحوی كه در هيچ يك از ظهورات قبل سابقه نداشته، در يد اقتدار گرفته است». حضرت باب جامعه ايرانی را به اصلاح و تجدّد روحانی و اخلاقی و ارتقاء مقام زن و برانداختن فقر دعوت فرمود و به این ترتیب مدعی مقامی گردید که در حقیقت یادآور پيغمبران گذشته بود. امّا بر خلاف پيغمبران گذشته که تنها می توانستند انتظار آیندهٔ دوری را بکشند که در آن «جهان از معرفت خداوند پُر» شود، حضرت باب با ظهور خود نشان دادند که صبح ظهور «یوم الله» به سرانجام دميده است.
مردمی که اوّل بار ندای حضرت باب را شنيدند، دل و جانشان مسدود بود و عالم افکارشان تفاوت چندانی با مردمان قرون وسطی نداشت. حضرت باب علاوه بر فرمان تجدّد روحانی، به ترویج تعليم و تربيت و فرا گرفتن علوم مفید نیز اقدام فرمودند و با این کار از هر جهت جهان را منقلب کردند. به این ترتیب، حضرت باب با اعلان آئينی کاملاً جدید به پيروان خود کمک کردند که از چارچوب رجوع به اسلام بيرون آيند و برای ظهور حضرت بهاءاللّه آماده گردند.
ملاّحسين بشروئی، از طبقهٔ روحانيّون ايران، اوّلين ملاقات خويش را با حضرت باب چنين وصف مي کند: «خود را داراى توانائى و تهوّر فوق العاده ميديدم و يقين داشتم که اگر تمام عالم و خلق جهان به مخالفت من قيام نمايند يک تنه بر همه غالب خواهم شد. جهان و آن چه در آن هست مانند مشتى خاک در چشمم جلوه مي نمود و صداى جبرئيل را که پنداشتم در من تجسّم يافته مي شنيدم که به خلق عالم مي گفت: اى اهل عالم بيدار شويد زيار صبح روشن دميده.».
پيام حضرت باب عموماً از راه نشر رسالات، تفاسير و آثار نظری و عرفانی آن حضرت تأثير دگرگون ساز خود را آشکار می کرد، ولی معدودی نیز، همچون ملاّ حسين، موفق شدند پیام ایشان را حضوراً دریافت کنند. يکی از پيروان حضرت باب راجع به تأثير صدای ایشان چنين مي نويسد: «در حين نزول آيات لحن زيباى حضرت باب در دامنهٔ کوه به گوش می رسيد و صداى آن بزرگوار منعکس مي گرديد چه نغمهٔ زيبايى بود و چه لحن مؤثّر روح افزايى، در اعماق قلب اثر می کرد، موجب اهتزاز روح می شد، هيجان غريبى در وجود انسان توليد می نمود.»

ادعای جسورانهٔ حضرت باب که جامعهٔ کاملا جديدی را پيش بينی می کرد، در دل ارباب دين و اهل مناصب حکومتی رعب و وحشت شدیدی ايجاد کرد. در نتيجه آزار و اذیت بابیان به زودی گسترش یافت. هزاران نفر از پيروان باب طی قتل عام های مخوف کشته شدند. بعضی از ناظران غربی، شهامت اخلاقی خارق العادهی بابيان را در مقابل این ظلم های فاحش ثبت نمودند. روشنفکران اروپایی از قبيل ارنست رنان (Ernest Renan)، لئو تولستوی (Leo Tolstoy)، سارا برنارد (Sarah Bernhardt) و کنت دو گوبينو (Comte de Gobineau)، از اين نمايش روحانی که در صحنهٔ سرزمينی تیره و تار انجام مي گرفت، عميقا تحت تأثير قرار گرفتند. شرح شرافت حیات حضرت باب و عظمت تعاليم و شجاعت پیروانشان نقل مجالس اروپا گرديد. داستان پيروانى چون طاهره، شاعرهٔ بزرگ و دلاور بابى که در حين شهادت به جلادان خود اظهار داشته بود «قتل من در دست شماست هر وقت اراده نمایيد بنهايت سهولت انجام خواهيد داد ولى بيقين مبين بدانيد که تقدّم و آزادى نسوان هرگز ممنوع نشود و با اينگونه اعمال پيشرفت و حرکت باز نماند»، همراه با حکایت حضرت باب و به همان سرعت در اقطار جهان منتشر شد.

سرانجام، مخالفان حضرت باب، اصرار ورزیدند که باب فقط یک کافر نيست، بلکه یاغی خطرناکی نيز هست. اولياء حکومت تصميم بر قتل حضرت باب گرفتند و در ۹ جولای ۱۸۵۰ در حياط سربازخانهي تبريز مقصود خويش را عملی ساختند. قريب ده هزار نفر بر بالای بامهای سربازخانه و خانه های اطراف جمع شده بودند. حضرت باب را با يکی از پيروان جوانش را با دو رشته طناب به یکی از دیوارها آویختند. فوجی ۷۵۰ نفری از سربازان ارمنی در سه صف و هر صف مرکب از ۲۵۰ سرباز به تير اندازی پرداختند. دود باروت و گرد و خاک به قدری غليظ بود که تمام محوطه، تیره و تار شد.
سِر جاستين شيل (Justin Shiel) وزير مختار و فرستادهي مخصوص ملکه ويکتوريا در طهران، در ۲۲ جولای ۱۸۵۰ ، در نامه ای خطاب به لرد پالمرستون (Lord Palmerston) وزير امور خارجه بريتانيا دربارهی اعدام حضرت باب چنين نوشته است: «چون دود و گرد و خاک پس از شليک فرو نشست، باب از ديدگان غايب شده بود و مردمان پنداشتند که به آسمان صعود نموده است. گويا گلوله به طنابی که او را آويخته بودند اصابت کرده بود. تا آن كه او را در محلّش يافته بار ديگر به گلوله بستند.»
بعد از اوّلین تير اندازی، حضرت باب را در همان حجره ای که قبلاً در آن محبوس بودند، یافتند، در حالی که آخرين وصايايشان به يكي از پيروان خود مي فرمودند. در همان روز، پيش از اين ، وقتی که فرّاشان قصد داشتند حضرت باب را به ميدان اعدام ببرند، آن حضرت فرمودند كه تا كلامشان خاتمه نيابد ، هيچ «قوّهي زمينی» نخواهد توانست آسيبی به او برساند. بار دوّم که فرّاشان آمدند، حضرت باب به آرامی به آنان فرمود: «حال هر چه مي خواهيد بکنيد که به مقصود خواهيد رسيد.»
بار دیگر حضرت باب و همراه جوانش را به ميدان اعدام آوردند. فوج ارامنه از تيراندازی مجدّد، سر باز زدند و این بار فوج مسلمانی را آوردند و دستور تیراندازی دادند. اين بار هر دو جسد شرحه شرحه گشت، گوشت و استخوانشان به هم آمیخت، امّا به صورت هايشان آسيبی نرسيد. پرتو «مصباح» الهی را، آن گونه که حضرت باب خود را نامیده بود–ظاهراً- خاموش کردند. آخرين سخنان حضرت باب به جمعيّتی که به تماشا آمده بودند چنين بود: «ای مردم غافل! اگر به من ايمان مي آورديد هر يک از شما از اين جوان که رتبهاش اجل از شماست پيروی مي کرديد و خود را در راه من فدا مي نموديد روزی فرا خواهد رسيد که مرا خواهيد شناخت امّا آن روز ديگر در ميان شما نخواهم بود.»
حضرت بهاءاللّه در تجلیل حضرت باب می فرمایند: «حال ملاحظه فرمائيد که اين سدرهي رضوان سبحانى در اوّل جوانى چگونه تبليغ امرالله فرمود و چقدر استقامت از آن جمال احديّت ظاهر شد که جميع من على الارض بر منعش اقدام نمودند حاصلى نبخشيد. آن چه ايذاء بر آن سدرهي طوبى وارد مي آورند شوقش بيشتر و نار حبّش مشتعل تر مي شد. چنان چه اين فقرات واضح است و احدى انکار ندارد تا آن که بالاخره جان را درباخت و به رفيق اعلى شتافت.»
نيکلا، نويسندهي فرانسوی که تاريخ حضرت باب را نوشته است، مي گويد: «او خود را براى عالم بشريّت قربانى کرد و براى آن روح و جسم خود را فدا کرد و براى آن تحمل هرگونه محروميّت و ديدن هر نوع بی شرمى و ناسزا و شکنجه و حتّى شهادت را نمود و بالاخره با خون خود پيمان نامهي اخوت عمومى را مهر و امضا کرد و مانند مسيح با حيات خود بهاى اعلان سلطنت موافقت و مرافقت و انصاف و محبّت نوع را ادا نمود.»
دورهي کوتاه شش سالهي رسالت حضرت باب، از جهتی، نشان تحوّل ناگهانی و شگفتآور به سوی معرفت جهانی بود که حضرت باب عالم انسانی را به آن دعوت فرمود. از زمان اظهار امر شجاعانه ی حضرت باب در نيمهي قرن نوزدهم تا حال، پيشرفت های بینظير علم و صنعت به راستی اوّلين پرتوهای جامعهي جهانی را آشکار ساخته است. حضرت باب در مقام «النقطه التي ذوت بها من ذوت» (یعنی: نقطه ای که همه چیز از آن وجود یافت)، دورهی جدید و فوق العاده ای را در تاریخ اختراعات و اکتشافات بشری آغاز فرمودند. «نسائم عرفان» الهی «عقول» را «به حرکت» و «ارواح را به اهتزاز» آورده بود.
حضرت بهاءاللّه دربارهي اين که دو مظهر ظهور الهی تقريباً در يک زمان ظاهر شده اند، مي فرمايند که اين «حکمتى است مستور و سرّى است مقنوع و وقتى بوده مخصوص و مطلع نشده و نخواهد شد به او نفسى مگر آن که در کتاب مکنون نظر نمايد.» به عقیدهي بهائیان، این امر از یک سو تأکیدی است بر اين که تأسيس صلح عمومی و «ملکوت الهی» چندان دور نيست و از سوی ديگر شاهدی بر عظمت ظهور حضرت بهاءاللّه است. در شرح اين مطلب حضرت عبدالبهاء، جانشین منصوص حضرت بهاءالله، مي فرمايند:
«حضرت اعلی صبح حقيقت روشن و تابنده بر جميع اَرجاء و مبشّر نيّر اعظم ابهی و جمال مبارک موعود جميع کتب و صحف و زبر و الواح و ظهور مجلّی طور در سدرهي سينا و ما عدا کلّ بندهي آن آستانيم و احقر پاسبان»

حضرت بهاءالله، مظهر ظهور الهى

«دو چشمم بجمالی افتاد که هرگز فراموش ننمايم و از وصفش عاجزم. حدّت بصر از آن منظر اکبر پديدار و قدرت و عظمت از جبين مبينش نمودار بيک نظره کشف رموز دل و جان نمودی و بيک لحظه اسرار قلوب بخواندی. مپرس در حضور چه شخصی ايستادم و بچه منبع تقديس و محبّتی تعظيم نمودم که تاجداران عالم غبطه ورزند و امپراطورهای امم حسرت برند»
حضرت بهاءالله اين چنين توسط مستشرق شهير دانشگاه كمبريج، ادوارد گرانويل براون، در ۱۸۹۰ توصيف گرديده است. وی در آن زمان برای مدتی نزديك به ۴۰ سال در زندان و تبعيد به سر برده بود و تعاليمش در پرده ای از ابهام پنهان بود. امروزه ميليونها پيرو در سراسر عالم وی را به عنوان مظهر ظهور خداوند يا مربی عالم برای اين عصر و زمان می شناسند. بر طبق اعتقاد بهائی، مظاهر الهی، شامل موسی، ابراهيم، مسيح، محمد، كريشنا، و بودا در فواصلی از تاريخ ظاهر شده اند تا نظامهای دينی بزرگ جهان را پايه ريزی نمايند. آنها توسط خالق مهربان فرستاده شده اند تا ما را به عرفان و عبادت او موفق سازند و تمدن انسانی را به مراحل بالاتری از تكامل رهنمون شوند.
مقام اين مظاهر الهی در عالم خلقت بی نظير است. هويت اصلی ايشان دارای دو جنبه است: آنها در آن واحد هم دارای جنبهٔ بشری و هم جنبهٔ الهی هستند. ولی با خداوند خالق كه لايدرك است يكی نيستند. حضرت بهاءالله دربارهٔ خداوند در بيانی با چنين مضمون نوشته اند:
«به راستي كه او از ازل تا ابد در ذاتش واحد، در صفاتش يگانه و در افعالش يكتا بوده و هست. هر تشبیهی فقط در شأن مخلوقات اوست و هر توصيفی فقط در نعت بندگان او. وجود او مقدس است از اينكه به وصف مخلوقاتش توصيف شود. او به تنهایی بر علو ارتفاع و سمو امتناع مقر داشته. طيور قلوب جميع بندگان هر چقدر هم كه بلند پرواز باشند، هرگز نمي توانند به اوج وجود درك نشدنی او برسند. او همان كسی است كه به كلمه امرش، عالم خلقت را خلق كرد و موجودات را بوجود آورد.»
در جايی ديگر، حضرت بهاءالله، در مناجاتی خطاب به خداوند می فرمايند: (مضمون)
«پاك و مقدسی از اين كه امرت با امری قياس شود يا به چيزی شبيه دانسته شود يا با كلام توصيف شود. هميشه بوده ای و هيچ چيز با تو نبوده و پيوسته همچنان كه بوده ای در علو ذات و برتری مقام بزرگت خواهی ماند. پس چون اراده فرمودی كه خود را به انسانها بشناسانی، مظاهر امرت را پی در پی ظاهر فرمودی و هر يك را آیهٔ ظهورت در ميان مردمان و طلوع نفس غيبت در ميان مخلوقات قرار دادی.»
ايشان در توصيف رابطهٔ ميان مظاهر الهی با خداوند خالق عالم از تشبيه آينه استفاده می كنند. خداوند مانند خورشيد است و مظاهر مقدسه مرايا (آينه هايی) هستند كه نور الهی را منعكس می سازند… ولی به هيچوجه نبايد آنها را با خود خورشيد يكی دانست:
«اين مرايای قدسيّه و مطالع هويّه بتمامهم از آن شمس وجود و جوهر مقصود حکايت می نمايند، مثلاً علم ايشان از علم او و قدرت ايشان از قدرت او و سلطنت ايشان از سلطنت او و جمال ايشان از جمال او و ظهور ايشان از ظهور او.»
پيام محوری حضرت بهاءالله برای نوع انسان در اين عصر پيام وحدت و عدالت است. ايشان در دو مورد از بيانات خود كه زياد مورد استناد قرار می گيرد، می فرمايند: (مضمون) «محبوبترين چيزها در نزد من انصاف است.» و «عالم يك وطن محسوب است و من علی الارض اهل آن» علاوه بر اين می فرمايند: « مقصود اصلاح عالم و راحت امم بوده اين اصلاح و راحت ظاهر نشود مگر باتّحاد و اتّفاق» اين است تجويز خداوند، طبيب و حكيم الهی، برای درمان جهان بيمار ما.
اين عبارات امروز جزئی از جريان اصلی تفكر در جهان معاصر شده اند، با اين حال فقط می توانيم تصور كنيم كه چنين بياناتی چه تأثير تكان دهنده ای بر شخصی مانند ادوراد براون داشته اند. حضرت بهاءالله بيان شگفت انگيز ذيل را خطاب به وی اظهار داشته اند:
«شما بديدار يک مسجون منفی آمده ايد … ما جز اصلاح عالم و سعادت امم مقصدی نداريم معذلک آنها ما را اهل نزاع و فساد شمرده مستحقّ سجن و نفی ببلاد ميدانند … آيا اگر تمام اقوام و ملل در ظلّ يک ديانت درآيند و جميع مردمان مانند برادر شوند روابط محبّت و يگانگی ميان ابناء بشر استحکام يابد و اختلافات مذهبی از ميان برود و تباين نژادی محو و زائل شود چه عيب و ضرری دارد … بلی البتّه چنين خواهد شد . اين جنگهای بیثمر و منازعات خانمانسوز منتهی شود و صلح اکبر تحقّق يابد…»

به نظر می رسيد حضرت بهاءالله، كه در خانواده ای اشرافی در ايران قرن نوزدهم متولد شده بودند، سرنوشتی توأم با رفاه و ثروت داشته باشند، با اين حال، ايشان از اوان كودكی تمايل كمی داشتند كه راه پدر را در دربار شاه دنبال كنند و ترجيح مي دادند كه وقت و سرمایهٔ خود را صرف كمك و مراقبت فقرا نمايند. بعدها، ايمان ايشان به دين حضرت باب، كه در سال ۱۸۴۴ در ايران به وجود آمد و مقدر بود پيشگويی های اسلام را ظاهر سازد، باعث شد به زندان بيفتند و به دفعات تبعيد شوند.
حضرت باب در آثار خود به ظهور قريب الوقوع موعود همهٔ اديان جهان اشاره كرده بودند. اين مقامی بود كه حضرت بهاءالله مدعی آن شدند. «امروز سيّد روزها و سلطان ايّامهاست» حضرت بهاءالله عصری را كه شاهد فرا رسيدن ظهور ايشان بود، چنين ستايش فرموده اند: « امروز روزی است که در آن محبوب عالم يعنی کسی که از ازل الازال مقصود عالميان بوده ظاهر گشته است.» از طرف ديگر می فرمايند: (مضمون) «بگو منم همان كه به زبان اشعيا ذكر شدم و تورات و انجيل با نام من زينت يافته است.» حضرت بهاءالله در اشاره به مقام خود می نويسند: (مضمون)
«ديده نمی شود در هيكل من جز هيكل خدا و نه در جمال من جز جمال وی و نه در وجودم جز وجود وی و نه در ذاتم جز ذات وی و نه در حركتم جز حركت وی و نه در سكون من جز سكون وی و نه در قلمم جز قلم بزرگ سزاوار ستايش الهی. بگو در من جز حق نيست و در ذاتم جز خداوند ديده نمی شود.»
و دربارهٔ رسالتشان می فرمايند: (مضمون)
« پس چون عالم وجود و اهل آن و زمين و ساكنان آن منقلب گرديد و نزديك بود كه نسيمهای خوش نام مقدس تو از اطراف قطع شود و بادهای بخشش تو متوقف گردد، مرا به قدرت خويش بين بندگانت قائم فرمودی و به اظهار سلطنتت در بين مردمت امر نمودی. به قدرت و سلطنت تو ميان بندگانت ايستادم و همگان را به سوی تو دعوت نمودم و همه را به لطف و بخشش تو اميدوار كردم و آنها را دعوت نمودم به اين بحری كه هر قطره ای از آن به اهل زمين و آسمان ندا می كند. اوست كه جهان را زنده مي كند و برمی انگيزاند و اوست معبود جهانيان و محبوب عارفان و مقصود مقربان.»
در طول اولين دورهٔ مسجونيتشان بود كه حضرت بهاءالله نزول وحی الهی را تجربه فرمودند. ايشان در بارهٔ اين اتفاق مي نويسند:
« در ايّام توقّف در سجن ارض طا اگر چه نوم از زحمت سلاسل و روائح منتنه قليل بود و لکن بعضی از اوقات که دست ميداد احساس ميشد از جهت اعلای رأس چيزی بر صدر ميريخت بمثابهء رودخانهء عظيمی که از قلّهء جبل باذخ رفيعی بر ارض بريزد و به آن جهت از جميع اعضاء آثار نار ظاهر و در آن حين لسان قرائت مينمود آنچه را که بر اصغاء آن احدی قادر نه»
حضرت بهاءالله طي دوران طولانی تبعيد، آثار متعددی به وحی الهی نازل فرمودند كه تعدادشان به ۱۰۰جلد می رسد. اين آثار نازله در بر دارندهٔ آثار عرفانی، تعاليم اجتماعی و اخلاقی، احكام و قوانين، و اعلان متهورانهٔ ظهور به شاهان و فرمانروايان جهان می شود، از جمله ناپلئون سوم، ملكه ويكتوريا، پاپ پی نهم، ناصرالدين شاه، ويلهلم اول قيصر آلمان، فرانس ژوزف امپراطور اتريش و ديگران.
طبيعت انسان به نحوی كه در آثار حضرت بهاءالله تصوير شده است، تصويری است از كرامت و شرافت ذاتی. ايشان در بيانی از جانب خداوند می فرمايند: (مضمون)
«اي پسر روح تو را بلند مرتبه خلق كردم، اما تو خود را پست نمودی. پس به سوی آنچه برايش خلق شده ای، صعود كن. »
در جايی ديگر می فرمايند:
«انسان را بمثابه معدن که دارای احجار کريمه است مشاهده نما. بتربيت، جواهر آن بعرصه شهود آيد و عالم انسانی از آن منتفع گردد…»
وي تأكيد دارد كه هر انسانی قادر به شناسايی خداوند است؛ تنها چيزی كه مورد نياز است، ميزانی از انقطاع است:
«دماغ جان چون از زکام کون و امکان پاک شد البتّه رائحه جانان را از منازل بعيده بيابد و از اثر آن رائحه به مصر ايقان حضرت منّان وارد شود.»
«آن مدينه کتب الهيّه است در هر عهدی… هدايت و عنايت و علم و معرفت و ايمان و ايقان کلّ من فی السّموات و الارض در اين مدائن مکنون و مخزون گشته.»
حضرت عبدالبهاء، فرزند حضرت بهاءالله، كه توسط ايشان به عنوان جانشين انتخاب شد، رسالت پدر خويش را با اين عبارات توصيف می فرمايند: (مضمون از متن انگليسی)
«او (حضرت بهاءالله) همهٔ اين مصائب را حمل فرمود، همهٔ اين بلايا و رنجها را تحمل نمود تا مظهر عبوديت و خدمت در اين عالم انسانی ظاهر شود، صلح اعظم تحقق يابد، نفوس انسانی ملائكهٔ آسمانی شوند، معجزات ملكوت در ميان مردمان ظاهر شود، ايمان انسانها محكم و كامل گردد، فكر بشر كه موهبت گرانبها و بی نظير الهی است در هيكل انسانی نهايت كمال حاصل نمايد، انسان آينه و مثال الهی گردد، چنان كه در كتاب مقدس می فرمايد: «و لنعملن انسانا علي صورتنا و مثالنا».

مختصر اين كه جمال مبارك (حضرت بهاءالله) تمام اين بلايا و رزايا را تحمل فرمود تا قلوب ما روشن و درخشان شود، ارواحمان جلال يابد، سيئاتمان بدل به حسنات گردد، جهلمان علم شود، به ثمرات حقيقی انسانيت برسيم و كمالات آسمانی كسب كنيم، هر چند اين جهانی هستيم، در ملكوت آسمان سير نماييم، هر چند فقير و بی چيزيم، از گنج حيات ابدی بهره گيريم. برای اين مقصد بود كه تحمل اين بلايا و مشقات فرمود.»
حضرت بهاءالله در ۱۸۹۲، زمانی كه هنوز ظاهرا زندانی ای در فلسطين محسوب می شدند، اين جهان خاكی را ترك گفتند. صد سال بعد، در ۱۹۹۲، جامعهٔ جهانی بهائی مراسم سال مقدس را به ياد صدمين سال صعود ايشان برگزار نمود. در ماه مه آن سال، گروهی از نمايندگان شامل چند هزار بهائی از اهالی بيش از ۲۰۰ كشور و منطقهٔ مستقل جهان در مرقد ايشان در ارض اقدس گرد آمدند تا بندگی خود را به آستان آن حضرت اظهار نمايند. در نوامبر همان سال كنگره ای متشكل از حدود ۲۷۰۰۰ نفر از پيروان آن حضرت در شهر نيويورك برگزار شد. اين افراد در فضايی آكنده از تكريم و شادمانی اجتماع كردند تا سالروز اعلان ميثاق حضرت بهاءالله را جشن بگيرند؛ ميثاقی كه وحدت آئينش را از آغاز محفوظ داشته بود. در همان سال بيانيه ای به منظور آشنا ساختن بيشتر مردم سراسر دنيا با جزئيات حيات و رسالت حضرت بهاءالله منتشر گرديد.
ما شما را دعوت مي كنيم تا اطلاعات بيشتری دربارهٔ حيات و رسالت حضرت بهاءالله كسب كنيد، ادعيه و آثار مقدسی را كه توسط ايشان نازل گرديده مطالعه نماييد و ادعای شگفت انگيز ايشان را به عنوان «موعود كل اعصار» مورد تحقيق قرار دهيد و دربارهٔ اين وعدهٔ ايشان تفكر و تحقيق نماييد كه « اين جنگهای بی ثمر و محاربات خانمان سوز منقضی شود و صلح اعظم تحقّق يابد.»

عهد و ميثاق حضرت بهاءالله

حضرت بهاءالله می فرمایند: «به اتّفاق، آفاق عالَم منوّر و روشن» (اشراقات، ص ۲۰) در جای دیگر می فرمایند: «قد جئنا لاتّحاد مَن علی الارض» (به درستی که برای متحد ساختن اهل زمین آمده ایم) (لوح ابن ذئب، ص ۱۸-۱۹). حضرت بهاءالله وحدت نوع انسان را هدف اصلی دین خود قرار داده اند. این هدف بر وحدت حقیقی و روحانی عموم ملل دلالت دارد و نشانۀ «مرحلۀ بلوغ نوع انسان» است.
تكامل نوع بشر با مراحلی تدریجی و پیاپی شكل گرفت، از اتحاد خانواده آغاز شد و به ترتیب، وحدت قبیله، شهر و كشور محقق گشت. در پی این مراحل رشد، مقصد صریح حضرت بهاءالله برای جامعۀ بشری، مرحلۀ تكامل و گسترش دامنۀ این اتحاد و آغاز صلح اعظمی است كه در ادیان سلف، به آن بشارت داده شده است . همچنان كه كلام الهی، نازله از جانب حضرت بهاءالله، قوۀ محرکه و خلاقۀ وحدت عالم انسانی است، میثاق آن حضرت نیز، تعلیمی، الهی است كه به تحقق این وحدت کمک می کند.
میثاق حضرت بهاءالله، هم ضامن وحدت در فهم اعتقادات اساسی دین ایشان و هم ضامن تحقق آن وحدت در توسعۀ روحانی و اجتماعی جامعۀ بهائی است. امتیاز این میثاق در تأمین یک مرجع موثق برای تبیین متون مقدس است و نیز تدارك یک نظام مشروع اداری كه در رأس آن یك هیئت قانونگذاری انتخابی قرار دارد. به این هیئت قدرتی تفویض شده که قوانین مكمل احكام منصوصۀ حضرت بهاءالله را تشریع نماید.
از چشمگیرترین خصائص ظهور حضرت بهاءالله، عهد و میثاق ایشان است، این عهد و میثاق، وحدت کل بشر را از طریق تأثیرات ذاتی یك نظام اجتماعی، كه خود مبتنی بر اصول روحانی است، حفظ می نماید. حضرت عبدالبهاء، فرزند حضرت بهاءالله، تأكید می فرمایند: «از اوّل ابداع تا یومنا هذا (از اول آفرینش تا به امروز) در ظهور مظاهر مقدّسه چنین عهد محکم متینی گرفته نشده» (دور بهائی، ص ۷۵).
امر بهائی، اولین آئینی است كه دورۀ بحرانی قرن اول خود را در حالی سپری كرده است كه وحدت پیروانش در آن مستحكم و محفوظ مانده است. حضرت عبدالبهاء می فرمایند: «اگر حصن حصین امرالله را قوّۀ حارسه، محافظه نمی نمود در جمع اهل بهاء در هر یک روز، هزار فرقه به مثل ادوار سابقه ایجاد می شد.» (جزوۀ عهد و میثاق، ص ۲۵، شماره ۴۴). اما در این ظهور، میثاق حضرت بهاءالله مغناطیسی است كه قلوب پیروانش را به یكدیگر جذب می نماید.
اگر چه، حضرت بهاءالله در میثاق خویش به ولایت و هدایت در آئین بهائی پرداخته اند، اما اهمیت میثاق، بسیار فراتر از این ها است. چنان که می فرمایند: «مقصود این مظلوم از حمل شدائد و بلایا و انزال آیات و اظهار بینات، اخماد نار ضغینه و بغضاء بوده كه شاید آفاق افئدۀ اهل عالم به نور اتفاق منور گردد و به آسایش حقیقی فائز گردد» (كتاب عهدی، دریای دانش، ص ۱۷۶).
حضرت بهاءالله در تشریح این مفهوم از اهل عالم خواسته اند چنان رفتار كنند كه سبب ارتفاع مقامات ایشان است؛ «به تقوی الله تمسك» نمایند «و به ذیل معروف تشبث» كنند؛ «از لعن و طعن و ما یتكدر به الانسان (آن چه سبب کدورت انسان است) اجتناب نمایند»؛ «به حق و راستی تمسك» نمایند (ص ۱۷۷)؛ بدانند كه «مذهب الهی از برای محبت و اتحاد است» و نباید «سبب عداوت و اختلاف» شود (ص ۱۷۸)؛ به كسانی كه قدرت سلطنت یا حکومت به آنان اعطاء شده است، احترام بگذراند؛ به «مظاهر حكم و مطالع امر كه به طراز عدل و انصاف مزینند» (ص ۱۷۸) اعانت نمایند؛ و ایشان را «بخدمة الامم و اصلاح العالم» (به خدمت امت ها و اصلاح عالم) وصیت فرموده اند (ص ۱۸۰-۱۸۱).
حضرت بهاءالله تأکید فرموده اند: «نزاع و جدال را نهی فرمود، نهیاً عظیماً فی الكتاب (نهی کردنی عظیم بزرگ در کتاب)» (ص ۱۷۸) و به این ترتیب اهمیت هماهنگی در روابط بشری را مورد تأکید قرار داده اند و باز خطاب به پیروانشان فرموده اند: «ای عباد، اسباب نظم را سبب پریشانی منمایید و علت اتحاد را علت اختلاف مسازید».(ص ۱۸۰)

مركز میثاق

در پی تحقق چنین اهداف و مقاصدی بود كه حضرت بهاءالله فرزند خود، حضرت عبدالبهاء را به عنوان جانشین، انتخاب فرمودند. ایشان در كتاب اقدس- كتاب احكام – می نویسند: «اذا غیض بحر الوصال و قضی كتاب المبدء فی المآل توجهوا الی مَن اراده الله الذی انشَعَب مِن هذا الاصل القدیم» (هنگامی که دریای وصال فرو نشست و کتاب آغاز در انجام پیچیده شد [یعنی پس از صعود حضرت بهاءالله]، به سوی کسی که خداوند اراده فرموده، که از این اصل قدیم منشعب گردیده توجه کنید) (كتاب اقدس، ص ۱۱۵). حضرت بهاءالله در وصیتنامۀ خویش كه به كتاب عهدی معروف است توضیح دادند كه «مقصود از این آیۀ مباركه غصن اعظم (حضرت عبدالبهاء) بوده» (كتاب عهدی، دریای دانش، ص ۱۷۹).
با انتصاب حضرت عبدالبهاء، ایشان تنها مبیّن ( شارح و مفسر) آثار و مجری نظم اداری حضرت بهاءالله هستند. علاوه بر این، حضرت عبدالبهاء در حیات شخصی خود، در گفتار و رفتار، مثل اعلای صفات و كمالات حیات بهائی بودند. جمع این وجوه مختلف در وجود یك شخص، موجب خلق مقامی فرید، یعنی مركز میثاق، در تاریخ ادیان گردید و حضرت عبدالبهاء را به عنوان شخصیتی بی نظیر در تمام تاریخ ممتاز ساخت.
در بیانات متعدد به مقصد بی همتای حضرت بهاءالله در مورد حضرت عبدالبهاء اشاره شده است. برای مثال در اثری كه به سورة الغصن مشهور است، در اشاره به حضرت عبدالبهاء به عنوان «هذا الهیکل المقدّس الابهى غصن القدس» (این هیکل مقدس روشن تر، شاخۀ پاک) می فرمایند: «فهنیئاً لمن استظلّ فى ظلّه و کان من الرّاقدین. قل قد نبت غصن الامر من هذا الاصل الّذى استحکمه اللّه فى ارض المشیة و ارتفع فرعه الی مقام احاط کلّ الوجود… قل یا قوم فاشکروا اللّه لظهوره لانّه لهو الفضل الاعظم علیکم و نعمة الاتم لکم و به یحیى کلّ عظم رمیم. من توجّه الیه فقد توجّه الی اللّه فمن اعرض عنه فقد اعرض عن جمالی و کفر ببرهانى و کان من المسرفین. انّه لودیعة اللّه بینکم و امانته فیکم و ظهوره علیکم و طلوعه بین عباده المقرّبین» (پس خوشا حال کسی که در سایۀ او قرار گرفت و استراحت کرد. بگو شاخۀ امر از این ریشه ای که خداوند، آن را در زمین اراده اش محکم فرمود، رویید و شاخسارش بلند گردید تا جایی که تمام هستی را فراگرفت… بگو ای قوم، پس خدا را به خاطر ظهور او شکر کنید، زیرا اوست فضل اعظم بر شما و نعمت کامل برای شما و به وسیلۀ او هر استخوان پوسیده ای زنده می شود. کسی که به او توجه کند به خداوند توجه کرده است و کسی که از او اعراض کند از جمال من اعراض کرده و به برهان من کفر ورزیده و از اسراف کنندگان است. او ودیعۀ خداوند در بین شماست و امانت خدا نزد شما و ظهور خدا بر شما و طلوع خدا بین بندگان مقربش است). (آثار قلم اعلی، جلد ۴)
علت صراحت حضرت بهاءالله در انتصاب فرزند خویش به صورت مکتوب و منصوص و تشریح مقام حضرت عبدالبهاء آن بود که از هرگونه سوء تفاهم در مورد رهبری جامعه که ممکن بود پس از درگذشت حضرت بهاءالله در میان پیروان وفادارشان به وجود آید، جلوگیری شود. این پیش بینی ها توسط شخص مظهر ظهور الهی، به خودی خود، نشان دهندۀ ویژگی استثنایی ظهور آئین بهائی است.
حضرت عبدالبهاء در مقام جانشین حضرت بهاءالله نقطۀ تمرکز عینی و ملموسی را تشكیل داد كه جامعۀ جهانی بهائی حول وجود وی رشد و گسترش یافت. به عنوان مبیّن منصوص حضرت عبدالبهاء و شارح تعالیم ایشان، حضرت عبدالبهاء «عاملی بی نقص برای اجراء عملی كلمه الله به منظور ارتقاء مدنیت جدید» بودند. هر یك از مؤسسات موجود در میثاق حضرت بهاءالله بعداً توسط حضرت عبدالبهاء تشریح، توسعه و در برخی موارد، تأسیس گردید.
تعالیم اخلاقی حضرت بهاءالله تماماً در حیات شخصی حضرت عبدالبهاء مجسم گردید. تنوع فوق العادۀ جامعۀ بهائی، قوۀ محركۀ اصلی خود را مدیون محبت جامعی است كه حضرت عبدالبهاء با آن از همۀ مردم از همۀ سوابق، علائق و خصوصیات، استقبال می فرمود و روشی که در تربیت صبورانۀ تمام كسانی كه به این محبت پاسخ می دادند، به کار می برد. حضرت بهاءالله «كلیۀ كمالات و فضائل انسانی را در رفتار شخصی و اجتماعی در وجود حضرت عبدالبهاء به ودیعه گذاشتند تا بشریت الگوی پایداری به دست آورد تا از آن تبعیت کند». برای مقابله با نیروهای مخربی كه در سراسر اجتماع در فعالیتند، لازم بود مركز واحدی تأسیس شود كه بتواند همۀ تعالیم بهائی را همراه با جلوه های عملی آنها در خود متمرکز سازد و الگوی تحقق آرمان های بهائی در رفتار فردی باشد تا بتواند به همۀ مردم الهام ببخشد و توسط آنها مورد پیروی قرار گیرد. در وجود حضرت عبدالبهاء بود كه می شد این هماهنگی كامل ذهن، قلب، اعمال و روابط را كه در غنای نقش ایشان به عنوان مركز میثاق حضرت بهاءالله متجلّی شده بود، مشاهده کرد.

نوۀ حضرت عبدالبهاء، ولی امر منصوص دین بهائی، پس از نقل القاب متعدد آن حضرت كه از طرف حضرت بهاءالله تعیین گردیده، می نویسند: «و اعظم از کلّ این اسماء عنوان منیع ٰسرّ اللّهٰ است که حضرت بهآءاللّه در توصیف آن حضرت اختیار فرموده اند و با آن که به هیچ وجه این خطاب نباید عنوان رسالت آن حضرت قرار گیرد مع الوصف، حاکی از آن است که چگونه خصوصیات و صفات بشری با فضائل و کمالات الهی در نفس مقدّس حضرت عبدالبهآء مجتمع و متّحد گشته است»
(دور بهائی، ص ۵۸).

نظم اداری

در تعریف اعتقاد بهائی، توجه به وجود یك الگوی الهی برای اداره و توسعۀ مداوم این آئین به اندازۀ توجه به نظریات روحانی و اجتماعی حضرت بهاءالله ضروری است. نظم اداری بهائی، تجسم عینی میثاقی است كه میان حضرت بهاءالله و پیروانشان بسته شده است. حضرت عبدالبهاء توجه خاصی به تشریح و توضیح نظم اداری مخلوق حضرت بهاءالله نشان دادند و در وصیتنامۀ خود (معروف به الواح وصایا) به ویژه وظائف و مسؤولیت ها و قدرت و اختیارات دو مؤسسه ای را كه جانشین ایشان محسوب می شدند، مشخص فرمودند و به این ترتیب تداوم وحدت آئین بهائی را تضمین كردند. این دو مؤسسه كه در رأس نظم اداری قرار دارند، عبارتند از ولایت و بیت العدل اعظم.
حضرت عبدالبهاء به همان ترتیب كه خود از جانب حضرت بهاءالله به عنوان مركز میثاق منصوب شده بودند، نوۀ ارشدشان، حضرت شوقی افندی را به عنوان ولی امر دین بهائی تعیین فرمودند: «زیرا اوست ولی امرالله بعد از عبدالبهاء… و احبای الهی باید اطاعت او نمایند و توجه به او كنند» (الواح وصایا، ص ۲۷). این بیان صریح الواح وصایای حضرت عبدالبهاء است. نقش مبین منصوص آثار به حضرت ولی امرالله داده شد و مسؤولیت توسعۀ جامعۀ جهانی بهائی در مسیری كه از جانب حضرت بهاءالله تعیین و توسط حضرت عبدالبهاء شرح و توضیح داده شده بود، به وی اعطاء گردید. به گفتۀ یكی از نویسندگان: «با انتصاب مقام ولی امر بهائی، حضرت عبدالبهاء حاکم و مرکزی اجرایی به وجود آوردند که برای ایفای مسؤولیت عظیم تشویق و ترغیب جامعۀ جهانی بهائی در حرکت در طریقی که برایش مشخص گردیده بود، یعنی طریق خدمت به نوع انسان، از قداست و كفایتی انکار ناپذیر برخوردار بود…» (ترجمه) (هوراس هولی، معرفی حضرت ولی امرالله، نظم اداری بهائی: منتخب تواقیع از ۱۹۲۲-۱۹۳۲).
علاوه بر این، الواح وصایا، این اختیار را به حضرت شوقی افندی داد که ایادی امرالله را، به عنوان مؤسسه ای برای معاونت ولایت، تعیین نماید تا توجه ویژه ای به تبلیغ و محافظت امر مبذول کنند. حضرت عبدالبهاء می فرمایند: «این مجمع ایادی، در تحت ادارۀ ولی امرالله است كه باید آنان را دائماً به سعی و كوشش و جهد در نشر نفحات الله و هدایت من علی الارض بگمارد زیرا به نور هدایت جمیع عوالم روشن گردد» (الواح وصایا، ص ۱۴).
یكی از اهداف اساسی حضرت شوقی افندی توسعۀ جامعه تا مرحله ای بود كه توانایی تأسیس بیت العدل اعظم، یعنی همان شورای منتخب بین المللی را كه حضرت بهاءالله مقرر فرموده بودند، پیدا كند. حضرت عبدالبهاء در الواح وصایای خود توضیح داده بودند كه چطور اهداف و مقاصد این مؤسسه، مكمل مؤسسۀ ولایت است.
حضرت عبدالبهاء در توضیح وظایف و اختیارات مكمل دو جانشین خود می نویسند: «فرع مقدس و ولی امرالله و بیت عدل عمومی كه به انتخاب عموم تأسیس و تشكیل شود، در تحت حفظ و صیانت جمال ابهی (حضرت بهاءالله) و حراست و عصمت فائض از حضرت اعلی (حضرت باب) روحی لهما الفداء (جانم فدای آنان باد) است. آن چه قرار دهند من عند الله است. من خالفه و خالفهم فقد خالف الله و من عصاهم فقد عصی الله و من عارضه فقد عارض الله و من نازعهم فقد نازع الله» (کسی که با او و ایشان مخالفت کند با خدا مخالفت کرده است و کسی که در مقابل ایشان عصیان کند در مقابل خداوند عصیان کرده است و کسی که بر او اعتراض کند بر خدا اعتراض کرده است و کسی که با آنان بجنگد با خداوند جنگیده است) (الواح وصایا، ص ۱۲).
در طی دورۀ ۳۶ سالۀ ولایت، جامعۀ بهائی، وحدت خود را حفظ نمود، به سرعت رشد یافت و در مناطق وسیعی از كرۀ ارض گسترش پیدا كرد و تدریجاً مؤسسات محلی، ملی و بین المللی خود را بنیان نهاد كه نظم اداری بهائی را تشكیل می دهند. سرانجام، حدود پنج سال و نیم پس از صعود حضرت شوقی افندی در ۱۹۵۷، شرایط لازم برای تأسیس بیت العدل اعظم تحقق یافت.
حضرت عبدالبهاء وظیفۀ بیت العدل اعظم را در الواح وصایا تعیین كردند و به ویژه، تأكید فرمودند كه بیوت عدل خصوصی (كه فعلا به محافل روحانی ملی معروفند) باید در تمام كشورها تأسیس شوند و اعضاء این محافل باید بیت العدل اعظم را انتخاب كنند. اولین دورۀ انتخابات این مؤسسه در ۱۹۶۳ توسط اعضاء ۵۶ محفل روحانی ملی، نه فقط آغازگر مرحلۀ جدیدی در تكامل نظم اداری محسوب می شد، بلكه نمودار اولین مرحله از تاریخ بشر بود كه در آن یك هیئت حاكمۀ بین المللی با این كیفیت از طریق انتخابات دموكراتیك و مانند سایر انتخابات بهائی، فارغ از مبارزات و تعیین نامزدهای انتخاباتی تشكیل می شد. از آن زمان، تعداد محافل روحانی ملی به بیش از سه برابر افزایش یافته است.

حضرت عبدالبهاء در خصوص وظایف اعضاء بیت العدل اعظم می نویسند: «و آن اعضاء در محلی اجتماع نمایند و در آن چه اختلاف واقع یا مسائل مبهمه و یا مسائل غیر منصوصه مذاكره نمایند و هر چه تقرر یابد همان مانند نص است و چون بیت عدل واضع قوانین غیرمنصوصه از معاملات است، ناسخ آن مسائل نیز تواند بود» (الواح وصایا، ص ۲۱).
بیت العدل اعظم تصمیم گیری های خود را از طریق مشورت انجام می دهند؛ مشورت، فرآیندی است كه به طور خاص، توسط حضرت بهاءالله تعریف شده و برای وجود نظم اداری ضروری است. مشورت، روشی است كه به وسیلۀ آن اتحاد در اجرای امور جامعۀ بهائی سراسر جهان حفظ می شود.
بدین ترتیب از طریق ترتیبات دقیقی كه حضرت بهاءالله وضع فرمودند و حضرت عبدالبهاء آن را تفصیل دادند، قداست عهد و میثاق محفوظ ماند و همچنان خواهد ماند. مجرای هدایت الهی كه تأمین كنندۀ انعطاف در كلیۀ امور نوع انسان است، در زمان حضرت عبدالبهاء و حضرت شوقی افندی مفتوح بود و پس از انتخاب بیت العدل اعظم؛ یعنی همان مؤسسه ای كه توسط حضرت بهاءالله تأسیس و از اختیارات عالی و هدایات دائمی برخوردار شده است و حضرت عبدالبهاء دربارۀ آن فرموده اند: «این مجمع مرجع كل امور است» (الواح وصایا، ص ۱۵)؛ نیز در طی سال ها مفتوح مانده است.
كمال و غنای عهد و میثاق از این تمهیدات آشكار می شود، چه كه مؤسسات بین المللی، ملی و محلی نظم اداری در حکم کانون های تمرکزی هستند كه جامعۀ بهائی حول آنها طائف است. این ویژگی را بیان زیر از حضرت شوقی افندی به خوبی بیان می كند:
«و اینك كه به آینده می نگرم، امیدوارم كه دوستان را در جمیع احوال و در همۀ سرزمین ها و با هر نوع تفكر و شخصیت، داوطلبانه و مشتاقانه مجتمع در اطراف مراكز فعالیت محلی و به خصوص ملی ببینم، در حالی كه متمسك و مروج علائق خود، بی نام و نشان، با قناعت كامل و با تفاهم عمیق، اشتیاق اصیل و حمیت مستمر می باشند. این است به راستی یكی از لذات و اشواق حیات من، زیرا این همان سرچشمه ای است كه همۀ بركات آینده از آن سرچشمه خواهد گرفت و شالودۀ قویمی است كه ایجاد و تأمین بنای مفخم امر الهی بر اساس آن قرار دارد». (۲۴ سپتامبر ۱۹۲۴ از یراعه حضرت ولی امرالله خطاب به بهائیان امریكا منتشره در نظم اداری دیانت بهائی، منتخب پیام ها ۱۹۲۲-۱۹۳۲، ویلمت، مؤسسۀ مطبوعات امری ۱۹۷۴، ص ۶۷)
این مراكز وحدت بخش جامعۀ بهائی، در هر سطحی كه باشند، با یكدیگر همكاری و به تقویت یكدیگر كمك می كنند. عملکرد آنها در رابطه با یکدیگر به نحوی است که گویی دوایر متحد المركزی هستند که نقطۀ تمرکزشان مرکز میثاق حضرت بهاءالله است، مركزی غیر قابل تغییر و تبدیل.
چنین دیدگاهی دربارۀ میثاق در نامه ای كه از طرف حضرت شوقی افندی نگاشته شده، ابراز می كنند:
«در خصوص مفهوم میثاق بهائی، حضرت ولی امرالله به وجود دو نوع میثاق توجه دارند كه هر دو آنها در آثار امر به وضوح بیان گردیده. اول، میثاقی است كه هر پیامبر با نوع بشر، یا دقیق تر بگوییم، با امت خویش می بندد تا به عرفان و عبادت مظهر ظهوری كه رجعت حقیقت اوست رو آورند. (حضرت بهاءالله بیان فرموده اند كه مظهر ظهور دیگری با فاصلۀ حداقل هزار سال، پس از ایشان خواهد آمد). نوع دوم میثاق مانند میثاقی است كه حضرت بهاءالله برای پیروی از سركار آقا (حضرت عبدالبهاء) با امتشان بسته اند. مثیاقی كه حضرت عبدالبهاء برای پذیرش نظم اداری بعد از خودشان با بهائیان بستند نیز جزئی از همین عهد و میثاق (نوع دوم) است…» (ترجمه) (از نامه ای از طرف حضرت ولی امرالله به یكی از افراد، ۲۱ اكتبر ۱۹۳۲).
در قرن گذشته، قلمروی وحدتی كه در احاطۀ میثاق حضرت بهاءالله قرار دارد، با رشد و گسترش جامعۀ بهائی در سراسر جهان، پیوسته، افزایش یافته است. امروز، كه بیش از ۱۵۰ سال از ولادت آئین بهائی گذشته است، میلیون ها پیرو این آئین در صدها كشور و مستعمرۀ سراسر جهان از طریق تمهیدات میثاق حضرت بهاءالله با یکدیگر در اتحاد و اتفاق به سر می برند.

میثاق ما با حضرت بهاءالله

میثاق به معنای پیمان محكمی است كه میان دو طرف بسته می شود. چنان كه قبلاً هم گفتیم، سهم حضرت بهاءالله در میثاقی که با ما بسته اند، این است كه تعالیمی بیاورند تا وضع زندگی ما را در کرۀ زمین، چه به لحاظ ظاهری و چه از لحاظ باطنی، متحول سازد؛ مبین منصوصی تعیین کنند تا ما را از سوء تفاهم دربارۀ ارادۀ الهی برای خودمان محفوظ دارد؛ و ما را در بنای مؤسساتی که در مسیر تحقق وحدت به پیش روند، هدایت فرمایند. میثاق حضرت بهاءالله در همۀ سطوح هستی ما از سازمان های اجتماعی گرفته تا حیات فردی تأثیر می گذارد.
ما هم به سهم خود، به عنوان افراد، مسؤولیت داریم تا از احكام الهی، كه به منظور حفظ شرافت ما وضع شده و ما را در رسیدن به كمال انسانی – همان کمالی که برای آن خلق شده ایم- یاری می دهد- پیروی كنیم: نماز بخوانیم، دعا و تفكر كنیم، آثار مقدسه را بخوانیم، زندگی پاك و عفیفی داشته باشیم، درستكار باشیم. مسؤولیت ما این است كه علیرغم نقائصمان به یكدیگر عشق بورزیم. وظیفۀ ماست كه عشق و اطاعت خود را نثار مؤسسات مخلوق حضرت بهاءالله كنیم. بدون انجام این امور، لیاقت و آمادگی بهره مندی از مزایای میثاق حضرت بهاءالله را نخواهیم داشت.
حضرت بهاءالله در مجموعۀ شورانگیزی از نوشته های اخلاقی خود كه به كلمات مكنونه معروف است، از جانب خداوند می فرمایند: «احببنی لاحبك ان لم تحبنی، لن احبك ابدا. فاعرف یا عبد» (مرا دوست داشته باش تا تو را دوست بدارم. اگر مرا دوست نداری، هرگز محبت مرا دریافت نخواهی کرد. پس این را بدان ای بنده) (كلمات مكنونه، مجموعه الواح مباركه، ص ۱۸). این عبارت كوتاه جوهرۀ میثاق و مسؤولیت ما را به طور موجز بیان می كند. این كلام عشق جاودانۀ خالق نسبت به ما و آزادی ما برای ابراز عشق متقابل به او و نتایج انتخابمان را نشان می دهد.

نیروی تحول جهانی

جامعۀ بهائی هم اکنون اولین مرحلۀ شکوفایی اقتدار الهی در امور انسانی را پشت سر می گذارد؛ اقتداری كه حضرت بهاءالله بذر آن را با تأسیس میثاق و انتصاب حضرت عبدالبهاء به عنوان مركز میثاق غرس فرمودند. این اقتدار كه یکی از تجلیات محبت الله است، در سطح فردی، از قدرت جذب قلوب و تقلیب شخصیت برخوردار است. این اقتدار مجموعه ای از قوانین رفتاری را در اختیار ما قرار می دهد که به پیشرفت اجتماعی منجر می شود. در سطح جمعی، اقتدار توأم با محبتی كه در قلب امر وجود دارد، به روابط اجتماعی ما شكل می دهد. این نیرو ما را هدایت می كند كه فضیلت عشق را در خود متجلی سازیم و در برخورد با یکدیگر متحد بمانیم. در سطح تشکیلاتی، عهد و میثاق مجاری اداری ای را به ما می بخشد كه در آن عشق جریان دارد و چگونگی روابط ما را با آن مؤسسات تعیین می کند. نیروی تحوّل بخش عهد و میثاق خصوصیت اساسی نظم جهانی حضرت بهاءالله را كه در نزد ایشان از هر چیز ارزشمندتر است، ظاهر می سازد: «احب الاشیاء عندی الانصاف» (محبوبترین چیزها نزد من انصاف است) (كلمات مكنونه، مجموعه الواح مباركه، ص ۱۷).
همچنان كه عالم انسانی به بلوغ می رسد، مردم جهان از این حقیقت آگاه می شوند كه با هم یكی هستند و كرۀ زمین وطن مشترك همۀ آنهاست. اقتدار روحانی موجود در میثاق حضرت بهاءالله به ما چارچوبی می بخشد تا به اختلافات گذشته، اعم از نژادی، طبقاتی یا اعتقادی، پایان دهیم و نیز نوع جدیدی از روابط را میان ما و خالقمان برقرار می سازد. قدرت و توانایی اخلاقی كه از طریق این عطیۀ الهی در ما به وجود می آید، برای اولین بار در تاریخ جهان، ما را قادر خواهد ساخت كه یك اجتماع متحد جهانی بنا كنیم.

حضرت عبدالبهاء: مركز ميثاق

در ۲۹ نوامبر ۱۹۲۱، جمعيتی مركب از ۱۰۰۰۰ نفر، از يهودی و مسيحی و مسلمان و از فرق و مذاهب گوناگون در كوه كرمل واقع در ارض اقدس جمع شدند تا برای درگذشت شخصی كه به عنوان جوهر «حکمت و تقوى و علم و عطاء» ستايشش مي كردند، سوگواری كنند. در آن هنگام، حضرت عبدالبهاء، فرزند و جانشين حضرت بهاءالله، به خطاب رهبر يهودی به عنوان «مثال زندۀ فداكاری»، از زبان ناطقی مسيحی به عنوان كسی كه بشر را به «طريق راستی» هدايت فرمود و توسط يك رهبر برجستۀ مسلمان به عنوان «ركن صلح» و تجسم «جلال و عظمت» توصيف گرديدند. مراسم تشييع ايشان، به گفتۀ يكی از ناظران غربی، جماعت كثيری را گرد هم آورد كه «همه از درگذشتش غمناک و از تذکار سوانح حياتش دلشاد بودند.»
حضرت عبدالبهاء را در شرق و غرب عالم، به عناوين سفير صلح، قهرمان عدالت، رهبر و نمايندۀ يك آيين جديد می شناختند. حضرت عبدالبهاء در سفرهای تاريخ ساز خود به شمال امريكا و اروپا، تعاليم اساسی پدر بزرگوارشان را در گفتار و كردار با قدرت و قاطعيت اعلان فرمودند. حضرت عبدالبهاء تعليم فرمودند كه «محبت بزرگترين قانون در عالم وجود است» و اوست كه «سبب تمدن امم» ميشود. ميفرمايند: «اساس حيات و وجود تعاون و تعاضد است» و در عمل با هر نفسی كه از سر راهشان می گذشت، از امير و اسير، يكسان برخورد فرمودند .
يکی از نويسندگان که آثار و وقايع سفر حضرت عبدالبها در امريکا را مورد بحث و تفسير قرار داده مينويسد:
«چون حضرت عبدالبهاء برای اوّلين بار در سال ١٩١٢ميلادی باين سرزمين نزول اجلال فرمود و آن مرز و بوم را بقدوم انور مزيّن ساخت ملاحظه نمود جمّ غفيری از دوستان و طالبان حقيقت كمال سرور و ابتهاج مترصّد ورود مبارک و استماع پيام وحدت و محبّت از لسان آن منادی ملکوت می باشند. ماوراء الفاظ و عبارات که از فم آن مطّلع فيوضات جاری ميگرديد حقيقت غير قابل توصيفی در شخصيّت مبارک موجود بود که در اعماق قلوب تأثير می نمود و ارواح و عقول را مسخّر و مجذوب می کرد. جبين گشاده، چشمهای نافذ حاکم بر اسرار و ضمائر نفوس، لحن شيرين و مؤثّر، خضوع و خشوع، رأفت و عطوفت و برتر و بالاتر از همه جلال و عظمت مقرون به مهر و عنايت که از يکطرف آن وجود اقدس را ممتاز از ما سوی قرار ميداد و از طرف ديگر الطاف و مراحمش را شامل اضعف عباد مينمود، اين صفات و کمالات مع مناقب و فضائل لا تحصای ديگر از جمله شؤون باهره و آثار مضيئه ای است که از آن هيكل اکرم در خاطرهٔ محبّين حضرتش باقی مانده و هرگز از صفحهٔ ضميرشان محو نخواهد شد.»

مقام يکتاى حضرت عبدالبـهاء در تاريخ اديان را نميتوان فقط از راه شخصيّت پر جاذبه‌اش يا بصيرت نافذش در عمق روابط و شرائط انسانى دريافت. حضرت بـهاءالله فرزند ارجمندش را در آثار خويش به القابـى مخاطب ساخته که از آنها عظمت مقامش معلوم ميگردد، از اين قبيل: امانت الهى، پناهگاه جهانيان، فضل اعظم، سرّ خداوند قديم و توانا. آثار بـهائى نيز حضرت عبدالبـهاء را چنين معرّفى ميکند که «نام معجز شيم عبدالبهاء… حاکى از آن است که چگونه خصوصيّات و صفات بشرى با فضائل و کمالات الهى در نفس مقدس حضرت عبدالبهاء مجتمع و متحد گشته است.»
موضوع جانشينى در جميع اديان همواره مسئله ای بسيار مهم و حساس بوده است و عدم اتّفاق بر سر جانشين لاجرم سبب انشقاق و تفرقه در كليه اديان شده است. براي مثال، هالۀ ابهامی كه جانشينان واقعی حضرت عيسی و حضرت محمد را در بر گرفت، در نهایت به تفاسير متفاوت و متضاد از متون مقدسۀ آن ادیان انجاميد و هم در مسيحيت و هم در اسلام به اختلافات عميقی منجر شد. در اين خصوص حضرت بهاءالله مانع هر اشتقاقی شدند و با تمهيداتی كه در وصيتنامۀ خويش با عنوان «كتاب عهدی» انديشيدند، بنيان متينی برای آيين خويش بنياد نمودند. ايشان فرمودند: « چون بحر حضورم فرونشيند و کتاب ظهورم بپايان رسد پس به آنکس که خداوند بيمانند اراده فرموده و از اين اصل قديم منشعب گشته توجّه نمائيد. مقصود از اين آيه مبارکه غصن اعظم [حضرت عبدالبهاء] بوده» انتصاب حضرت عبدالبهاء توسط حضرت بهاءالله به عنوان جانشين ايشان، انتشار پيام اميد و صلح جهانی را به تمام نقاط جهان تضمين نمود و واسطۀ تشخيص وحدت اصليه ميان همۀ ملل و اقوام شد. حضرت بهاءالله در اشاره به حضرت عبدالبهاء مي فرمايند: ‌«جلال خدا بر تو و بر كسي كه به تو خدمت كند و گرد تو طواف كند و واي بر كسي كه با تو مخالفت كند و به تو آزار برساند، خوشا به حال كسی كه تو را دوست بدارد و وای به حال كسی كه با تو دشمنی كند.» به طور خلاصه، حضرت عبدالبهاء مركز عهد و ميثاق حضرت بهاءالله، تضمين كنندۀ اتحاد جامعۀ بهائی و حافظ انسجام تعاليم امر بهائی بودند . حضرت عبدالبهاء به عنوان مبين منصوص حضرت بهاءالله، بدل به «لسان گوياى کتاب الله و مفسر کلام الهى» شدند. قدرت عظيم خلاقۀ موجود در ظهور حضرت بهاءالله بدون حضرت عبدالبهاء به بشر انتقال نمي يافت و اهميت اين قدرت درك نمي شد.
حضرت عبدالبهاء تعاليم پدرشان را تشريح فرمودند، اعتقادات اساسی ايشان را بسط دادند و خصوصيات اصلی مؤسسات اداريش را ترسيم نمودند. ايشان راهنمای مصون از خطا و طراح و معمار جامعۀ دائم الاتساع بهائی بودند. علاوه بر اين، حضرت بهاءالله «فضائل و کمالاتى در شخصيّت فردى حضرت عبدالبهاء به وديعه گذارده تا جامعۀ انسانى همواره بتواند به اين قدوۀ پاينده تأسى و از اين مثال تابنده، تبعيّت نمايد.» حضرت عبدالبهاء به عنوان مثل اعلای تعاليم حضرت بهاءالله و مركز ميثاق، «مرجعى مصون از خطا است که کلام الهى را با اتخاذ وسائل و لوازم عملى براى بناى تمدّن و فرهنگى بديع به موقع اجرا مي گذارد.»
اگر خوب بنگريم، معلوم می شود كه حضرت بهاءالله، حضرت عبدالبهاء را به دقت برای جانشينی خود آماده فرموده بودند. حضرت عبدالبهاء در ۲۳ می ۱۸۴۴، همان شبی متولد شدند كه حضرت باب آغاز دورۀ جديدی را در تاريخ بشر اعلام فرمودند. ايشان از همان دوران كودكی شريك در سختی هايی بودند كه پدرشان همگام با بابيان تحمل می فرمودند. حضرت عبدالبهاء هنگامی كه حضرت بهاءالله به عنوان يكی از شخصيت های پيشرو و مدافع امر بابی گرفتار زندان شدند، تنها هشت سال داشتند. ايشان حضرت بهاءالله را طی تبعيد طولانی از ايران به پايتخت امپراطوری عثمانی و سرانجام به فلسطين همراهی فرمودند. وقتي بزرگ تر شدند، نزديك ترين همراه و حامي پدر و مدافع و نمايندۀ اصلی حضرت بهاالله در مقابل رهبران سياسی و دينی آن روزگار بودند. جلوۀ صفات عالی رهبری، دانش و خدمت در وجود حضرت عبدالبهاء، اعتبار فراوانی برای جامعۀ تبعيدی بهائی به همراه آورد. ايشان پس از درگذشت حضرت بهاءالله در ماه می ۱۸۹۲ جايگاه و مقام خود بعنوان رهبر آئين بهائی را عهده دار شدند.
در ۱۹۱۱ پس از تحمل بيش از چهل سال سجن و آزار، حضرت عبدالبهاء به غرب سفر كردند و با بساطتی بی نظير، تعاليم زندگی بخش حضرت بهاءالله را براي احياء اخلاقی و روحانی اجتماع، به گوش وضيع و شريف رساندند. به فرمودهٔ حضرت عبدالبهاء «نداى الهى بلند شد…در هيکل انسان حياتى جديد پديد آمد و در عالم امکان، روحى بديع دميده شد. اين است که امروز، جهان هيجان يافته و جان و وجدان نفوس، به جنبش آمده است و چيزى نمي گذرد که آثار اين حيات جديد، پديدار شود و خفتگان را بيدار نمايد.»

از جمله حقائق مهمّى که حضرت عبدالبـهاء براى صاحب‌نظران و گروههاى بيشمار و انبوه خلائق بيان فرمود اين بود:
«از جمله بيان تحرّی حقيقت فارغ از سوء تفاهم و تقليد، وحدت عالم انسانی محور تعاليم ربّانی در اين امر ابدع اعظم، وحدت اديان الهيّه، ترک تعصّبات مذهبی و جنسی و طبقاتی و وطنی، تطابق علم و دين، تساوی حقوق رجال و نساء که طير عالم انسانی را بمنزلهء دو جناح جهت عروج بمدارج ترقّی و حصول مقامات مادّی و معنوی است، تعليم اجباری، اختيار لسان بين المللی، تعديل معيشت و حلّ مسائل اقتصادی، تأسيس محکمهء کبری برای حلّ اختلافات و منازعات بين دول و ملل، وجوب اشتغال بکار و قبول آن در ساحت پروردگار بمنزلهء نفس عبادت مادام که با روح خلوص و خدمت توأم گردد، تجليل عدالت بعنوان اصل اساسی و ضابط حقيقی در جامعهء بشری، تکريم مقام ديانت چون نور مبين و حصن متين از برای نظم عالم و حفظ امم و بالاخره تأسيس صلح عمومی هدف اعلی و مقصد اسنای عالم انسانی و غيره و غيره.»

حضرت عبدالبهاء بارها و بارها تأكيد فرمودند كه جز «مبشر صلح و آشتى و منادى وحدت عالم انسانى و رهبر بشر به سوى ملکوت ابهى» فرد ديگری نيستند. با وجود تجليل و تحسينى که مردم از حضرت عبدالبـهاء ميکردند، در نامه‌اى بيکى از پيروان خويش در امريکا چنين نوشتند: «نام من عبدالبهآءست صفت من عبدالبهآءست. حقيقت من عبدالبهآءست نعت من عبدالبهآءست. رقّيّت به جمال قدم اکليل جليل من و تاج وهّاج من است و خدمت به نوع انسان آئين قديم من … نه اسمی دارد نه لقبی نه ذکری خواهد نه نعتی جز عبدالبهآء. اين است آرزوی من. اين است اعظم آمال من. اين است حيات ابدی من. اين است عزّت سرمدی من.»

ولىّ امر بهائى

پس از درگذشت حضرت عبدالبـهاء در سال ۱۹۲۱، قيادت جامعۀ بـهائی به مرحلۀ جديدى وارد شد، يعنى از تمرکز در يک فرد واحد تغيير کرد و بر نظم ادارى که اساسش دو رکن«ولايت امرالله و بيت العدل اعظم» بود استوار گرديد.
نظم ادارى ابتدا توسط حضرت بـهاءالله در کتاب اقدس ترسیم شد و در زمان حضرت عبدالبـهاء و به ويژه در الواح وصايای ایشان شکل گرفت. در این سند جلیل حضرت عبدالبهاء، حفید ارشدشان یعنی حضرت شوقی افندی را به مقام ولایت امرالله منصوب نمودند و به انتخابات آتیۀ بيت العدل اعظم، مصدر تشریع امر بهائی، که ولى امرالله «رئيس مقدس اين مجلس و عضو اعظم ممتاز لاينعزل» آن می باشند، اشاره نمودند.
بيت العدل اعظم در زمان حیات حضرت عبدالبـهاء تشکيل نشد. این مهم بر عهدۀ ولیّ امرالله قرار گرفت تا طىّ دوران سى و شش سالۀ ولايتش به عنوان قائد امر حضرت بـهاءالله، اساس و پايه هاى بيت العدل اعظم را بنا فرمايند.
در آن سال ها، حضرت شوقى افندى، جامعهٔ بـهائى را بر اساس اصول نظم اداری بهائى پرورش دادند و اهل بها را برای تأسيس بيت العدل اعظم که ديگر مؤسّسۀ مرکزی امر بهائی است آماده فرمودند و با توقيعات و مکاتيب مستمرّ خود، از رابطۀ متقابل مؤسسۀ ولايت با بيت العدل اعظم سخن راندند و دربارۀ هر دو فرمودند که «اساسش من عندالله است و وظائفش خطير و ضرورى و مرام و مقصدشان مکمل يکديگر.» و فرمودند که مقصد مشترک اين دو مؤسسه، آن است که همواره «سلطه و اختياراتى را که من جانب الله بوده و از نفس مظهر ظهور سرچشمه گرفته است حفظ نمايد و وحدت پيروان آئينش را محفوظ دارد و اصالت و جامعيّت تعاليمش را صيانت کند.» موسّسۀ ولايت امرالله وسيله اى برای تداوم تبيين مصون از خطاى آثار و تعاليم حضرت بـهاءالله بوده و وظيفۀ بيت العدل آن است که دربارۀ امور لازمه که «در آثار مقدّسه به صراحت نيامده باشد» به تشريع قوانين بپردازد. به فرمودۀ حضرت ولیّ امرالله، «چون اين دو مؤسسّه، متّفقاً به اجراى وظائف پردازند، امور، تمشيت پذيرد و اقدامات جامعه مرتبط گردد و مصالح امرالله ترويج يابد و قوانينش تنفيذ شود و تشکيلات تابعه اش حمايت گردد.»
رابطۀ متقابل و درونی ولايت امرالله با بيت العدل اعظم با زحمات بی وقفۀ حضرت ولیّ امراللّه برای توسعه و ازدياد جوامع بـهائى در اطراف جهان واضح تر و مشهودتر می شود. این جوامع به موجب نظم اداری بـهائى، هيأتـهاى قانونگذارى ملّى خود را تشکيل می دهند. هدف این بوده است که محافل ملی، بیت العدل اعظم الهی را انتخاب نمایند تا نظمى که مخلوق حضرت بـهاءالله است به مرحلۀ کمال برسد.
ولايت امرالله موروثى بود و در الواح و وصایای حضرت عبدالبـهاء شرایط وجود سلسلۀ ولایت امرالله به انتصاب ایشان پیش بینی شده بود، لكن حضرت شوقی ربانی در حالی به عالم بالا شتافت که فرزندى نداشت و ساير افراد فاميل هم واجد شرايط مصرّحه در آثار حضرت عبدالبهاء برای جانشینی ایشان نبودند. با این وجود، تأثیرات عظیمۀ مؤسسۀ ولایت امر از خلال آثار بی شمار و هدایات وسیع و دیگر مواهب به جا مانده، برای جامعۀ بهائی از دوران ولایت حضرت ولی امر الله در سال های ۱۹۲۱ تا ۱۹۵۷ باقی و برقرار است. براى آن که از ارزش اين ميراث عظيم آگاه باشيم خوب است که نگاهی دقیق تر در جنبه های مختلف مجهودات حضرت ولىّ امرالله در رشد دادن جامعهٔ بـهائى داشته باشیم.

خدمات حضرت ولـىّ امـرالله

حضرت عبدالبـهاء در الواح و وصایا با این کلمات پر احساس دربارۀ وصی امر، می فرمایند:
«اى ياران با وفاى عبدالبهاء ! بايد… شوقى افندى را نهايت مواظبت نماييد … زيرا اوست ولى امرالله بعد از عبدالبهاء… من عصا امره عصى الله و من أعرض عنه فقد أعرض عن الله و من أنکره فقد انکر الحق. اين کلمات را مبادا کسى تأويل نمايد… »
به اين ترتيب، مسألۀ رهبرى جامعۀ بـهائی، پس از درگذشت حضرت عبدالبـهاء به تصريح تمام، معلوم گشته است. ولايت امرالله سبب حفظ آيين بـهائى گرديد، قيادت جامعه از حضرت بـهاءالله به حضرت عبـدالبهاء سپس به حضرت شوقى افندى ادامه يافت.
حضرت شوقى افندى در حالی به مقام ولایت امرالله منصوب شدند که در آغاز دهۀ بیست از عمر خود به سر می بردند و مشغول به تحصیل در کالج بالیول در دانشگاه آکسفورد بودند. غم و اندوه درگذشت جدّ بزرگوارش همزمان با سنگینی بار این مسئولیت عظیم که بر دوش مبارکش نهاده شده بود در ابتدا بسیار سنگین و برای آن وجود نازنین بسیار خرد کننده بود، چرا که آن حضرت هیچ اطلاعی حتی جزئی، از انتصاب به این مقام نداشتند.

حضرت ولی امرالله براى فائق آمدن بر غم و اندوه از دست دادن جد بزرگوار و همچنین آمادگی تحمل ثقل مسؤلیتی که بر دوش آن حضرت گذارده شده بود، ارض اقدس را برای مدت چند ماه ترک گفتند و عزلت اختیار نمودند. در این مدت، ایشان ادارۀ امور را در کف کفايت بهيّه خانم، دختر حضرت بهاءالله و خواهر حضرت عبـدالبهاء نـهادند. بـهيّه خانم، ملقّب به حضرت ورقه عليا، زنی بسيار خردمند و حامی وفاداری برای حضرتش بودند و تا سال ۱۹۳۲ که در اين عالم در قید حیات بودند، به حضرت ولیّ امرالله بسيار وفادار بودند. حضرت ولىّ امرالله تعلق قلبی خود را نسبت به حضرت ورقه عليا در توقيعى، پس از رحلت ايشان، مرقوم فرموده اند:
«يادآورى آن جمال بی مثال و تبسّم هاى آن طلعت جلال و کمال تسلّى قلب کئيب اين عبد در ممر حيات است ممری که به خارهاى مصائب آلوده است و مقدّر است که آن را تا پايان بپيمايم. لمس ايادى کريمه ات مرا قوت دل و جان است و همين لطف و عنايت است که مرا توانائى مي بخشد تا صراط مستقيمى را که پيمودى اين عبد نيز به همان قوّت و استقامت طیّ نمايم. سِحر نداى شيرينت در ساعات مظلمۀ بلايا، جذب و شورى می دهد که به پيروى از حيات پر برکاتت که در هر حال، از تمسک به اهداب کبريا و تشبّث به جمال استقامت و وفا باز نماند، اين عبد نيز به عروﺓ الوثقاى ولاى او متمسّک بمانم.»
راه پر زحمتى را که در اين توقيع، حضرت ولىّ امراللّه بدان اشاره می فرمايند راهى بسیار مهم و پرمخاطره است که براى حفظ امر نوپای بـهائى از لطمات دشمنان داخل و خارج قرار بود پيموده شود. همچنین حضرتش يگانه مبيّن منصوص آثار و تعاليم حضرت بـهاءالله بود. ایشان نظم اداری امر بـهائى را برپا نمودند، به اجراء نقشه هایى برای انتشار امر بـهائى، همان گونه که در آثار حضرت عبـدالبـهاء ترسیم شده بود در سطح جهانی اقدام فرمودند، به ترجمۀ آثار مقدّسه از فارسى و عربى به زبان انگليسى پرداختند که خود الگویی براى ترجمۀ آثار به ديگر زبان ها در آتی ايام شد، ايشان تاریخ امر بهائی را در کتابی مرقوم فرمودند و املاک بـهائى را در حيفا و عکّا توسعه دادند و به حدائقی زيبا مزيّن فرمودند. علاوه بر اين ثمرات ملموس و مشهود و خدمات و اقدامات حضرتشان که از خود به یادگار گذاشته اند، نفوسی را نيز منقلب فرمودند و بر انگيختند كه به اقداماتی بزرگ و فوق تصور نائل آمدند. ایشان چون سردارى بودند که لشکريان خويش را در فتح و پيروزى نـهائى قيادت می نمودند. نامه هاى بی شمارى، مختصر و طویل، به جامعه هاى بـهائى در سراسر عالم مرقوم می داشتند و ایشان را به انجام خدماتی بیشتر به امر بهائی و جامعۀ انسانی دعوت و تشویق می فرمودند. مثلاً بـهاييان امريکا را در سال ۱۹۴۸ «بانيان دلير نظم جهان آراى حضرت بـهاءالله» مخاطب ساختند و از ايشان خواستند که «هر قدر عالم انسانى در غمرات يأس و انحطاط و نفاق و استيصال بيشتر فرو رود» آنان «بايد بيشتر در مدارج عاليۀ شجاعت و علّو همت صعود نمايند.»
حضرت شوقى افندى همانند مرکز ميثاق به عنوان مبيّن منصوص و مروّج آثار مقدّس امر بـهائى از وحدت و انسجام جامعۀ بهائی محافظت و محارست می نمودند. هر سؤالی که راجع به تبيين بود به ايشان راجع مي شد. اگر چه که تغییر در آن چه از قلم حضرت بـهاءالله و حضرت عبـدالبهاء نازل شده بود در حيطۀ اختيار حضرت ولىّ امرالله نبود، امّا در تشریح مسائل مبهمه و تعاليم نازله، توضيحات وافى به اهل بهاء عنايت می فرمودند و برای اين مهم هزاران نامه به افراد و جوامع بـهائى در اطراف عالم مرقوم می داشتند. به واسطۀ این هدايتها بود که اهل بهاء به درکی روشن از آثار مقدسهٔ امر بهائی رسيده، وحدت خود را حفظ نمودند.
حضرت شوقى افندى آثار بـهائى را از زبان مهيمن نزول وحی (فارسى و عربى) به انگليسى ترجمه فرمودند. تا سال ۱۹۲۱، آثار محدودى از گنجينۀ بسيار وسيع آثار حضرت بـهاءالله به زبان انگليسى موجود بود. حضرت ولىّ امرالله، آثار مهمّ حضرت بـهاءالله را ترجمه و مدوّن ساختند تا بـهائيان جهان بتوانند به ترجمه هاى مستند آثار، دست يابند. تاريخ نبيل اعظم، را که تاريخ ايّام اوّليۀ آيين بهائی است تلخيص و ترجمه و به نام مطالع اﻻنوار منتشر فرمودند تا انگليسى زبانان از کارنامۀ فوق العادۀ اسلاف روحانى خويش بـهره مند شوند و اظهارات شاهدان عينى که به زيارت حضرت باب و حضرت بـهاءالله فائز شده بودند را بخوانند. همچنین حضرت شوقى افندى شخصاً کتابی تاريخى به نام قرن بديع ( God Passes By ) را به رشتۀ تحریر در آوردند.

به عنوان سازندۀ نظم ادارى امر بـهائی، حضرت شوقى افندى پس از مطالعۀ دقيق بيانات حضرت بـهاءالله و حضرت عبدالبهاء دربارۀ تأسيس مؤسّسات بـهائى، برنامه اى طرح فرمودند تا طی آن بتوان مؤسّسات و تشکيلات بهائی را ايجاد نـمود. بيانات و اشارات حضرت بـهاءالله و مرکز ميثاق، راجع به نظم ادارى بـهائى، راهنماى حضرت ولىّ امرالله گشت تا جامعه هاى نوپای بـهائی، در اطراف جهان را به مرتبه اى برسانند که بتوانند تشکيلاتى که حضرت بـهاءالله بدان اشاره فرموده اند را پشتيبانی نمايند. وقتی حضرت شوقى افندى به سِمَت ولىّ امرالله منصوب گرديدند، هيچ تشکیل و یا هیأتی در سطح ملی وجود نداشت. امّا در پایان حیات عنصری ایشان در عالم خاکی این عدد به ۲۶ محفل ملّى رسید و در پايان نقشهٔ ده ساله که براى گسترش و تحکيم امر بهائى در سال های ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۳ در سطح جهانى طرح فرموده بودند، به ۵۶ محفل ملّى افزايش يافت.
حضرت شوقى افندى به مکاتبات وسیع خود با جوامع بهائی سراسر عالم برای توسعه و پیشرفت نظم اداری استمرار بخشیدند. برای مثال در اوائل کار در مارچ ۱۹۲۳ نامه هايى به بـهائيان امريکا، بريتانيا، فرانسه، سوئيس، ايتاليا، ژاپن و استراليا مرقوم داشتند که در آن شرايط لازم براى تشکيل محافل محلّى و ملّى و راهنمايی هاى ضرورى براى انتخابات و رئوس وظائف محافل، درج شده بود. ایشان همچنین دورنمای این انتخابات را برای بهائیان بیان فرمودند: «با اين محافل روحانى محلّى و ملّى که با هماهنگى و قدرت و لياقت در سراسر عالم بهائى به کار مشغولند يگانه وسائل تشکيل بيت العدل اعظم به خوبى فراهم آمده است.»
قطعاً رشد تشکیلات بـهائى به خودی خود و در انزوا حاصل نگردید، بلکه نقشه هايى طرح شد که جریان رشد و توسعۀ منظم و سیستماتیک امر بهائی را در سراسر عالم تحت تاثیر قرار داد. بـهائيان داوطلب به عنوان مهاجر که در حقيقت، پيش آهنگان اين سير رشد و نموّ بودند در نقاط مهجور و دور، پخش شدند تا به ترويج آيين و تشکيل جوامع بـهائی بپردازند . در نقشۀ ده ساله که از سال ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۳ ادامه داشت صدها مهاجر در کشورها و مناطق بعيده در سراسر جهان مستقر شدند و موفّق به تشکيل ۴۴ محفل ملّى و محلی گشتند و تعداد محافل ملّى از ۱۲ محفل در شروع نقشه به ۵۶ محفل ملّى افزايش يافت و تعداد بـهائيان به اضعاف مضاعف بالا رفت.
حضرت ولی امر الله همان گونه که برنامه ریزی امور مهاجرین و نقاط مهاجرتی آنها را در سراسر عالم به نحو احسن انجام می دادند، به رشد و توسعۀ مرکز جهانی بهائی در شهر حیفا نیز مبادرت ورزیدند. بر مزار حضرت باب معروف به مقام اعلى که حضرت عبـدالبهاء آن را ساخته بودند، گنبد مجلّلى بنا فرمودند. در اطراف مزار حضرت بـهاءالله، معروف به روضۀ مبارکه در خارج شهر عکّا، باغ ها و حدائقی زيبا و گسترده برپا فرمودند. بناى دارالآثار بين المللى را در دامنۀ کوه کرمل تدارک ديدند که در آن، اصل الواح و اشياء متبرّک، متعلّق به حضرت باب و حضرت بـهاءالله حفظ می شود و مورد بازدید زائران بـهائی قرار می گیرد. بقاياى اجساد نوّابه خانم، حرم حضرت بهاءالله که همراه سرگونی های آن وجود مبارک بودند و ميرزا مهدى، فرزند حضرت بـهاءالله که در زندان عکا به عالم بالا شتافتند را از مقبرۀ موقّت به محلّ استقرار ابدى خود در کوه کرمل، نزديک مزار حضرت ورقۀ مبارکۀ عليا، حول مقام اعلى انتقال دادند. این همه اقدامات برای آن صورت گرفت تا فضایی مناسب و روحانی برای مرکز اداری و روحانی این دین جهانی مهیا گردد. حضرت ولىّ امرالله به عنوان قائد امر بـهائى به اقداماتى در مرکز جهانی بهائی در زمینۀ روابط خارجی امر بـهائى با جامعۀ بیرون قيام نمودند.
با مروری به تاريخ، ملاحظه می کنيم که حضرت ولىّ امرالله، اقدامات متنوّع و عظيم بسياری در صدها نقطۀ عالم طىّ سى و شش سال دورۀ ولايتشان به ثمر رساندند كه عظمتش موجب حيرت مي شود و لب به تمجيد گشوده می گردد. او بود که نظم اجتماعى الهى را که در کمون ظهور حضرت بـهاءالله مکنون بوده با موفّقيّت به عرصۀ شهود آورد. نويسنده اى چنين ستوده است: «یک فرد انسانی در سراسر تاريخ گذشته، حال و آينده که بیشترین تاثیر و نفوذ را در شکل نهایی و روش کار نظم اجتماعى عالم تجربه کرده است.»

همسر او، امة البهآء روحيّه خانم، چنين فرموده:
«حضرت ولىّ امراللّه در قرع انبيق ذهن خلاقش جميع عناصر امر حضرت بهاءاللّه را در يک “کلّ” نامرئى جمع آورد و در آنچه که در مخزن تعاليم و احکام و نظم بديعش مکنون بود جامعۀ متشکل و منظم به وجود آورد و از مجموعۀ تعاليم دو مظهر الهى و مثال اعلاى امر بهائى، ردائى فاخر بافته شد که تا يک هزار سال پوشش بشرى خواهد بود و بر آن، حضرت ولىّ امراللّه با سرانگشتان ماهرش طراحى فرمود و عناصرش را به هم در بافت و براى قوامش بر آن قلّابهاى زيبائى از تبييناتش از آثار مقدسه بر دوخت که هرگز فرسوده نشود و از هم ندرّد تا زمانی که پيغمبر ديگرى به جهان آيد و بار ديگر بر قامت خلق خدا جامۀ مقدّس ديگرى بپوشاند.»

بيت العدل اعظم

حضرت بهاءاللّه در بيانی بدين مضمون می فرمايند: «اصل آن چه را که برايت ذکر نموديم عدل و انصاف است.» و فرموده اند که وسيلۀ اصلی برای تحوّل جامعه و رسيدن به صلح پايدار، ايجاد عدل در جميع شئون حيات است و «مقصود از آن (عدل) ظهور اتّحاد است بين عباد.» آن چه جامعۀ بهائی را متمايز می نمايد، اعتقاد ايشان به تحقق اتحاد عالم انسانی است و در راه اين عقيده با اخلاص و رغبت، جهد و کوشش مي نمايند. بهائيان در سراسر جهان می کوشند جوامعی بر اساس همکاری و عدالت بسازند و در اين راه از نظام تشکيلاتی که حضرت بهاءاللّه بنفسه تأسيس فرموده اند، بهره مند می باشند.
حضرت بهاءاللّه نظم نوين جهانی را در عصر جديد، تعليم داده اند تا عموم مردمان، با يكديگر مشورت كرده، تصميم بگيرند، با هم عمل کنند و تصميم و عملشان بر اساس اصول روحانی باشد؛ حضرت بهاالله اشاره می نمايند كه برای آنکه مطمئن باشيم نيروی دين وسيلۀ اجرای عدالت ميگردد و حکومت، خادم نيازمنديهای حقيقی عالم انسانی، بايد مقامی که اختيار تصميم گيری دارد، در دست هيأتهای رسمی باشد نه در دست افراد. « در جميع امور بمشورت متمسّک شويد » «بلوغ و ظهور خرد به مشورت ظاهر.» به اين ترتيب ملاحظه مي کنيم که هر چند حضرت بهاءاللّه مانند تمام مظاهر ظهور قبل به بسط و اعلان حقائق روحانی پرداخت و اگر چه با ظهورش در عالم انسانی روحی جديد دميد، ولی علاوه بر اين موارد، ايشان، احکام و مؤسساتی را ايجاد فرمودند تا تحقّق عدالت را در جميع شئون انسانی تضمين نمايند.
بهائيان معتقدند «نظم اداری»ای که حضرت بهاءااللّه خلق فرموده و جانشينان ايشان آنرا بنا نمودند، طرحی را بر اساس تصميم گيری، توسّط هيأتهای عمومی و كنش و واكنشهای اجتماعی عرضه مي کند تا استعدادهای معنوی و خلاّق نهفته در ذات انسان را پرورش دهد و ظاهر سازد. اين طرح، نمونه و الگويی بنيادین است که برای حيات جامعه در سطح جهانی لازم ميباشد؛ طرحيست متنوع و حافظ منافع عموم. اساسش بر شفقت و حسن اخلاق و رفتار است. از اعظم جنبه های نظام اداری بهائی آن است که توازنی بين حفظ آزادی فردی و ترويج خير عمومی نگاه مي دارد. حضرت ولیّ امراللّه چنين مرقوم فرمود :
«اين نظم ادارى اساساً با آن چه انبياى سلف وضع فرموده اند متفاوت است زيرا حضرت بهاءالله به نفسه، اصولش را بيان و تأسيساتش را استوار و مبيّن کلمه اش را معيّن فرموده اند و به هيئتى که مأمور تکميل و تنفيذ احکام شرعيّه اش بوده اختيارات لازم عنايت کرده اند.»
نظم اداري بهائی با روح دموكراسی و روشهای دمكراتيک عجين شده است. اين نظام بر اصول بی همتای انتخاب و مشورت استوار است. نظم اداری بهائی از شوراهای حاكمه ای تشكيل شده است كه بصورت آزادانه انتخاب ميشوند و در سطوح محلی، ملی و بين المللی فعاليت مينمايند. تصميم گيری در چنين ساختار سلسله مراتبی به پايين ترين سطوح منتقل ميشود. بدين وسيله، عرصه بی بديلی براي مشاركت افراد در اداره جامعه فراهم ميگردد در عين حال كه لايه ای به منظور هماهنگی و سرپرستی را در سطح جهانی فراهم ميسازد. حضرت بهاءالله اين شورای بين المللی حاكمه را «بيت العدل» ناميده اند.
امروز، بيت العدل اعظم فعّاليّت های جامعۀ جهانی بهائی را هدايت مي کند. حضرت بهاءاللّه بيت العدل اعظم را به عنوان هيئت مركزی و رأس قانون گذاری نظم اداری بهائی مقرّر فرموده است. اعضايش به فرمودۀ حضرت بهاءاللّه « ايشانند امناء اللّه بين عباده» هستند. بيت العدل اعظم در اساسنامۀ خويش مرقوم داشته اند که «منشأ بيت العدل اعظم و سلطه و اختيار وظائف و دايرۀ اقداماتش، کل، منبعث از آيات منزلۀ حضرت بهاءالله است. اين آيات باهرات با تبيئنات و توضيحات مرکز ميثاق و ولىّ امرالله که بعد از حضرت عبدالبهاء ، يگانه مبيّن منصوص بيانات مقدسّه اند ، کل مجموعاً مرجع واجب الاطاعـﺓ و اسّ اساس بيت العدل اعظم محسوب.»
طبق بيانات حضرت بهاءاللّه و حضرت عبدالبهاء، قوانينی که بيت العدل اعظم تشريع می کند همان اعتبار و قوت آثار مقدّسۀ بهائی را دارد و تفاوتش در اين است که بيت العدل اعظم مختار است که چون مقتضيّات زمان ايجاب نمايد آن چه را خود تشريع نموده تعديل يا لغو نمايد. البته قوانينی که در آثار مقدّسه آمده است قابل تغيير نيست. حضرت عبدالبهاء مي فرمايند كه هر امری در آثار مقدّسه نباشد «راجع بيت عدل عمومى. بيت عدل آن چه بالاتفاق و يا به اکثريت آراء تحقق يابد همان حق و مرادالله است.»

ادارۀ امور بهائی در سطح محلّی و ملّی در حال حاضر با محافل روحانی محلّی و ملّی است اين مؤسّسات انتخابی، بر همان منوال و اصول مشورتی به کار می پردازند که معمول بيت العدل اعظم است و اين محافل روحانی بالمآل “بيت العدل” نامیده خواهند شد. بهائيان معتقدند که بيت العدل های محلّی و ملّی، ضامن رفاه مردمند امّا تنها تصميمات بيت العدل اعظم ملهم بوده، اطاعت از آن فرض است. حضرت بهاءاللّه فرموده است که چنين موهبتی را پروردگار توانا به بيت العدل اعظم عطا فرموده و قانونگذاری آن هيأت را مصون از خطا شمرده است: «آن چه از حدودات در کتاب بر حسب ظاهر نازل نشده بايد امناى بيت عدل مشورت نمايند آن چه را پسنديدند مجرى دارند. انّه يلهمهم ما يشاء و هو المدبّر العليم.» حضرت بهاءالله فرموده اند به دليل آن که «هر روز را امری و هر حين را حکمی مقتضی لذا امُور بوزرای بيت عدل راجع تا آنچه را مصلحت وقت دانند معمول دارند نفوسی که لوجه اللّه بر خدمت امر قيام نمايند ايشان ملهمند بالهامات غيبی الهی»
به اين ترتيب، حضرت بهاالله، بيت العدل اعظم را واسطۀ هدايت الهی قرار فرموده و نبايد آن را فقط هيئت بين المللی اداری بهائی انگاشت. حضرت عبدالبهاء نيز تأئيد فرموده اند که بيت العدل اعظم «تحت حمايت و عصمت حقّ است.» امّا بايد دانست که اين مواهب مختصّ هيأت بيت العدل اعظم است نه تك تك اعضای مرکّبۀ آن.
تشکيل بيت العدل اعظم، فصل جديدی در تاريخ امر بهائی آغاز کرد. هدايات مطاع الهی، اوّل به واسطۀ مظهر ظهور (حضرت بهاءاللّه) و سپس به واسطۀ مرکز ميثاق (حضرت عبدالبهاء) و بعد، ولیّ امراللّه (حضرت شوقی افندی) به جهانيان واصل مي شد امّا پس از صعود حضرت ولیّ امراللّه و تأسيس بيت العدل اعظم، هدايت جامعۀ بهائی از طريق منتسبين حضرت بهاءالله حاصل نمی شود بلکه هيأتی که افراد بهائيان، خود انتخاب نموده اند واسطۀ هدايت ميباشند.
رابطه بيت العدل اعظم و ارکانش که محافل محلّی و ملّی هستند، مسألۀ بسيار مهمّی است. بشر امروز به مرحله ای رسيده است که در آن قوای عقل و ادراک نيروی تازه ای يافته اند. حضرت بهاءاللّه گسترده تر كردن امر تصميم گيری و ادارۀ امور را در بين عموم افراد بشر، بسيار ارج می نهند و گرامی می دارند، از اين رو، نظم اداری بهائی به محافل ملّی و محلّی اين اختيار و قدرت را میبخشد تا تعامل و مشارکت بين همۀ افراد، به ويژه مردمی که در سراسر تاريخ از تصميمگيری و ادارۀ امور خويش محروم بوده اند صورت پذيرد و طرحی نو پديد آيد. در نتيجه، مسئوليّت اجراء اصول روحانی و اجتماعی، اساساً به محافل روحانی ملّی و محلّی راجع است و اين هيأت ها هستند که مسئوليّت دارند تا وعدۀ حضرت بهاالله، يعني تحقّق اصل تجديد حيات و ايجاد جامعه ای متّحد و متّفق را تضمين نمايند. به علاوه، اين مؤسّسات اداری بهائی بنا به دستور حضرت بهاءاللّه بايد مواظبت نمايند که جامعه های بهائی مروّج منافع و مطيع قوانين در محل و کشور خويش باشند. حضرت بهاءاللّه موكداً، بيان فرموده اند که همه چيز را به ما واگذاشته اند و تنها «قلوب را از برای خود مقرّر داشت.» اطاعت و وفاداری از حکومت در هر کشوری که بهائيان در آن ساکنند چه در اقلّيّت باشند يا در اکثريّت، واجب است و در هر کشوری که محفل ملّی تشکيل شده، يکی از وظائفش، مواظبت در اجراء اصل مهمّ مذکور مي باشد، از اين روی بيت العدل اعظم نيز بلند پايه ترين مقام و ضامن تمسك جامعۀ بهائی به احكام و قوانين حضرت بهاءالله در سراسر جهان است.
اولين دوره بيت العدل اعظم در سال ۱۹۶۳ و توسط اعضاء محافل روحانی ملی سراسر جهان انتخاب شد. ايشان در فضايی آكنده از خلوص و از خود گذشتگی و تفكر و تعميق عميق، نه نفر از بهائيان جهان را به عنوان اعضاء اين مؤسسه انتخاب نمودند. بهائيان، اين واقعه را بعد از انتصاب حضرت شوقي افندي به عنوان ولي امر الله، عظيم ترين واقعه تاريخی در دورانی مي دانند كه به عنوان «عصر تكوين» امر بهائی معروف است. حتی نحوۀ انتخابات هم برازندۀ مقام اين مؤسسه عاليقدر بود كه توسط حضرت عبدالبهاء به عنوان «مصدر كل خير» توصيف شده است. جريان انتخابات بهائی كه با رأی مخفی انجام می شود، ثبت نام و معرفی نامزدها را ممنوع مي كند و به اين ترتيب بيشترين ميزان آزادی را به انتخاب كنندگان مي دهد و از حزب گرايی و قدرت طلبی كه امروزه ويژگی متداول انتخابات سياسی است، جلوگيری می نمايد. انتخابات بيت العدل اعظم هر پنج سال يك بار در همان فضای روحانی و عشق انجام می شود. در آخرين كانونشن بين المللی در آپريل ۲۰۰۸، نمايندگانی از ۱۵۳ جامعۀ ملی در انتخابات شركت كردند.

تأسيس بيت العدل اعظم فراتر از اهميت اداری آن، نشان از وحدت دارد، خصوصيت ممتازی كه بهائيان، آن را جوهر اعتقاد خود می دانند. اين اعتقاد هر چقدر قلبی و حقيقی باشد، به تنهايی نمي تواند تضمين نمايد كه وحدت يك جامعۀ دينی تداوم خواهد داشت. ظهور بيت العدل اعظم به عنوان مرجع هدايت كنندۀ تمام امور جامعه به اين معنا بود كه امر بهائی در طول بحرانی ترين دوران تاريخيش، يعني قرن اول كه آسيب پذيرترين دوران در هر دين محسوب مي شود و تقريباَ در تمام اديان تفرقه و انشقاق به نحو اجتناب ناپذيری ريشه دوانده است، ديانت بهائی وحدت خود را حفظ نموده است. بيت العدل اعظم مدت كوتاهی پس از تشكيلش در ۱۹۶۳ در دستخطی بدين مضمون مرقوم داشتند: «ميثاق حضرت بهاءالله محفوظ و قوۀ فراگير آن تخطی ناپذير است… مجرای هدايت الهی كه ضامن انعطاف پذيری در تمامی امور نوع انسان است، از طريق مؤسسه ای كه حضرت بهاءالله بنا فرموده و به آن اقتدار عظيم و هدايت خطا ناپذير عطا نموده، همچنان گشوده باقی می ماند.» برای بهائيان، وعدۀ محكمۀ حضرت بهاءالله تحقق يافته بود:« دست قدرت ظهورش را بر پايۀ مستحكمی بنا فرموده كه بادهای سعی و كوشش انسانی قادر نيست اساسش را متزلزل سازد و افكار وهم آلود انسانی، هرگز به نابودی بنايش موفق نخواهد شد.» (مضمون)
بيت العدل اعظم که عالی ترين مقام در ساختار نظم اداری بهائی است از ميراثی که باو رسيده به راههای گوناگون محافظت مينمايد مانند: ترويج «همّت در تحسين اخلاق و اتصّاف بصفات و کمالات رحمانيه است که ما به الامتياز حيات فردى و اجتماعى بهائى است»؛ حفظ آثار و آيات مقدسه از «تصرف و تحريف»؛ دفاع و حمايت از جامعه بهائی و آزاديش از «قيود مقهوريت و مظلوميت»؛ حراست و توسعه مرکز جهانی روحانی و اداری امر بهائی؛ و محافظت «حقوق شخصى و تأمين ابتکار و آزادی افراد»
علاوه بر اين، بيت العدل اعظم، مسؤوليت هماهنگ ساختن امر بهائی با « حوائج و مقتضيات جامعهٔ دائم التّغيير بشری» را بر عهده دارد و به همين خاطر اين قدرت به ايشان تفويض شده است تا دربارۀ امور غير منصوصه به تشريع قوانين بپردازد.
تشريع قوانين در امر بهائی در نامهای از طرف بيت العدل اعظم چنين بيان شده است: «در ادوار [اديان] گذشته تمايل بشر چنان بود که براى هر سؤالى جواب گيرند و در جزئيات امور عقيدتى و عملى مقيد به آن تفاصيل گردند. امّا در دور بهائى از آغاز ظهور حضرت بهاءالله چنين بوده است که اصول کلّى را بيان نمايند، جزئيات اساسى و لازم را که بر همه اطاعتش لازم است معين سازند. امّا قسمت بزرگى از تفاصيل را به وجدان افراد مؤمنان واگذارند. در امور ادارى و تشکيلاتى نيز کاربر همان منوال است.»
رويكردی كه در جامعۀ بهائی نسبت به تشريع قوانين وجود دارد، در نامه ای از طرف بيت العدل اعظم چنين توضيح داده شده: «تمايل بشری در ادوار (دينی) گذشته، اين بود كه تمام سؤالات پاسخ داده شود و دربارۀ تمام جزئيات كوچك چه در اعتقادات و چه در اعمال، تصميم گيری های قطعی انجام گيرد. اما در دور بهائی با ظهور حضرت بهاءالله، تمايل بر اين بوده است كه اصول اساسی حاكمه روشن شود، قرارهای قطعی دربارۀ جزئيات اساسی گذاشته شود، اما محدودۀ وسيعی به وجدان نفوس واگذار شده است. همين تمايل در مورد مسائل اداری نيز وجود دارد.»
بيت العدل اعظم، علاوه بر مسؤوليتی كه در قبال هدايت رشد و توسعۀ جامعۀ جهانی بهائی بر عهده دارد، از جانب حضرت بهاءالله سفارش شده است كه به رفاه عمومی نوع بشر كمك نمايد. حضرت بهاءالله بيت العدل را موظف فرموده اند تا صلح پايدار را ميان ملل جهان برقرار سازند تا «عالم از مصاريف باهظه، فارغ و آزاد شود» و از «محاربه» و «مجادله» خلاصی يابد. همچنين دعوت شده است كه قدم هايی بردارد تا «تربيت عباد و تعمير بلاد و حفظ نفوس و صيانت ناموس» تضمين شود. مطابق با اين دستورات حضرت بهاءالله، بيت العدل اعظم به نهايت قوت برنامۀ فشرده ای را به منظور ارتقاء صلح و امنيت بين المللی تعقيب كردند و اقدامات متعددی را در زمينۀ حقوق بشر، ترقی زنان، و توسعۀ اقتصادی و اجتماعی به جريان انداختند. در سال ۱۹۸۵ در بيانيه ای با عنوان «وعدۀ صلح جهانی» خطاب به «اهل عالم» كه تقريباَ به تمام سران دولت ها در سراسر جهان داده شد، بيت العدل اعظم، مقدمات لازم برای تأسيس صلح و سعادت جهانی را به طور خلاصه بيان فرمودند.
طبق تصريح حضرت بهاءالله، مقر بيت العدل اعظم در كوه كرمل در حيفا، اسرائيل، در نزديكی آرامگاه حضرت باب و حضرت بهاءالله قرار دارد.

زمینه تاریخی ادیان بابی و بهائی

اعلان استقلال يك ديانت از ساير اديان هرگز بدان معنی نيست كه آن آيين در خلأئی مذهبی آغاز شده است. ديانت بودايی در زمينه ای از مذهب هندو، قدم به عرصۀ وجود نهاد و پس از آن كه سلسله جبال هيماليا را پشت سر گذاشت، توانست هويت خود را به عنوان ديانتی مستقل به دست آورد و به صورت بزرگ ترين قدرت فرهنگی در چين، ژاپن و سرزمين های جنوب شرقی آسيا جلوه كند. حضرت مسيح و مؤمنين اوليۀ آن حضرت، مأموريت خود را در متن دين يهود شروع كردند و به مدت دو قرن، اين نهضت در نظر همسايگان ريا، بدعت و تجددی در دين آباء و اجدادی به شمار می رفت . مسيحيت تا زمانی كه نظر تعداد زيادی از مردم نژادهای غير سامی را در اطراف دريای مديترانه به خود جلب ننمود، نتوانست به صورت دينی جداگانه، دارای كتاب و قوانين جداگانه و مؤسسات و مناسك مخصوص به خود شناخته شود.
دين بهائی در محيط اسلام به وجود آمد. همان طور كه مسيحيت از اعتقادات يهود در مورد ظهور مسيح نشأت گرفت، نهضتی كه قرار بود در آينده به صورت دين بهائی جلوه نمايد، از ميان انتظارات مذهبی درون اسلام به پا خاست با اين وجود، دين جديدی آغاز شد كه مستقل از مذهب اجدادی خود بود.
اين ديانت جديد در كشور ايران كه تحت نفوذ دين اسلام بود، ظاهر شد و سپس به كشورهای مسلمان همسايه كه تحت سلطۀ امپراطوری عثمانی و روسيۀ تزاری بودند و همچنين به شمال هندوستان هم سرايت كرد. گرچه بعضی از اولين پيروان آيين بهائی از افراد يهودی، مسيحی و يا زرتشتی بودند، ولی اكثر آنان كسانی بودند كه پيشتر، مسلمان شناخته می شدند و عقايد آنان از قرآن سرچشمه می گرفت. اين افراد ابتدا به آن قسمت از اعتقادات دين جديد كه مربوط به تحقق پيشگويی های اسلامی و تفاسير تعاليم قرآنی می شد، توجه بيشتری داشتند. به همين ترتيب، روحانيون مسلمان، اين افراد را به عنوان مرتدين از اسلام معرفی می كردند.
به علت سابقۀ اسلامی دين بهائی، لازم است مطالعات خود را با توجه به زادگاه ديانت بهائی، شروع كنيم. اهميت اين تحقيق از يك جهت ديگر نيز مورد نظر است. اسلام با مفهوم تاريخی اديان و وابستگی بين آنان كه هر دو محورهای عقايد بهائی محسوب است، تطابق كامل دارد. امر بهائی، احتمالا تنها ديانتی است كه بدون هيچ گونه تمايزی، به ارزش واقعی تمام اديان بزرگ معترف است. بهائيان معتقدند كه حضرت ابراهيم، حضرت موسی، حضرت زرتشت، حضرت بودا، حضرت كريشنا، حضرت مسيح و حضرت محمد، همگی رسولان به حق خدای واحدند. تعاليم اين پيامبران الهی طرق نجاتی به شمار می رود كه در خدمت «پيشرفت تمدنی دائم الاتساع» و «اصلاح عالم» است. ولی مطلب به همين جا ختم نميشود. اهل بهاء اعتقاد دارند كه اين سلسله ظهورات الهی در تاريخ بشر، همواره ادامه داشته و جريانی تكاملی به شمار می رود. هر ظهوری از ظهور قبل كامل تر بوده و راه را برای ظهور بعد از خود هموار می سازد و به اين ترتيب، اسلام به عنوان آخرين دين قبل از آيين بهائی، زمينۀ تاريخی لازم را برای ظهور آن تأمين نموده است. بنابراين، جای تعجب نيست كه در آثار بهائی موارد بسياری از آيات و شواهد قرآنی ذكر گرديده است.
مطالعۀ برخی اصول عقايد اسلامی برای شناخت دقيق دين بهائی بسيار مهم است. بهائيان نيز مانند مسلمانان، معتقدند كه خداوند منزه و متعالی و در علو وحدانيت و تنزيه ذات خويش مستقر است و ارادۀ خود را توسط سلسلۀ پيامبران كه مظاهر ظهور الهی ناميده مي شوند، بر خلق خويش ظاهر می سازد. منظور از ظهور پيامبران، راهنمايی كامل بشر، نه تنها به سوی پيشرفت روحانی افراد مؤمنين، بلكه تربيت جامعه به طور كلی است. يكي از مهمترين تفاوت ها بين اين دو ديانت آن است كه در حالي كه قرآن كريم در بين كليۀ مذاهب موجود، فقط يهود و مسيحيت و طبيعتاً اسلام را به عنوان اديان وحيانی (آسماني) مي شناسد، بهائيان معتقدند كه همۀ اديان اجزاء به هم پيوستۀ يك نقشۀ كلی محسوب می شوند.
«شكي نيست كه جميع احزاب به افق اعلی متوجهند و به امر حق عامل. نظر به مقتضيات عصر، اوامر و احكام مختلف شده، ولكن كل، من عند الله بوده و از نزد او نازل شده و بعضی از امور هم از عناد ظاهر گشته.»

هنوز جنبه ديگری از اسلام هست كه بر روند رشد اين ديانت جديد تاثير گذاشته و عكس العملهای مسلمانان را نسبت به آن تعيين ميكند. همانند مسيحيت كه قبل از اسلام بوده است، اسلام نيز به آرامی به تعدادی شاخه اصلی تقسيم شد. يكی از شاخه های بسيار مهم اسلام، مذهب شيعه است. شيعيان معتقدند كه ارادۀ حضرت محمد آن بوده كه اخلاف آن حضرت پيشوايی مادی و معنوی گروه مؤمنين را به صورت موروثی عهده دار گردند. اين برگزيدگان كه به نام امام مشتهرند، از معصوميت موهوبی در انجام وظايف خود برخوردارند. اين در حالی است كه اكثريت مؤمنين اين ادعا را نپذيرفته و معتقدند كه سنت و روش يا گفتار و كردار حضرت محمد كه در روايات و احاديث منتشر گرديده برای راهنمايی جامعه كفايت مي كند. نفوسی كه به اين عقيدۀ اخير پای بندند، سنی ناميده می شوند. دانشمندان غربی، آنان را ارتدوكس (يعني پاك دين) در مقابل هترودكس (يا زنديق) می نامند. گرچه امروزه در دنيا تعداد مسلمانان سنی از شيعه بسيار بيشتر است، ولی مسلمانان شيعه دارای سنت و روشی با سابقۀ ديرين و مستند و مقبول هستند كه تنها در سنوات اخير مورد تحقيق و تتبع گروه دانشمندان غير مسلمان قرار گرفته است.
تا سال ۶۶۱ ميلادی، يعنی فقط ۲۹ سال پس از درگذشت حضرت محمد، دنيای اسلام در اختيار اولين سلسلۀ فرمانروايان موروثی قرار گرفت كه گرچه ظاهرا از طرف گروه مؤمنين انتخاب شده بودند، ولی عملاً نمايندۀ سلطۀ خانواده های متعدد مقتدر عرب به شمار می آمدند. دو سلسلۀ اوليۀ اين فرمانروايان سنی، بنی اميه و بنی عباس، ائمۀ شيعه را رقبای خود می دانستند و در نتيجه، بنا به روايت شيعيان، ائمۀ اطهار از جمله امام حسن و امام حسين (ع) يكی پس از ديگری به دستور اين افراد به شهادت رسيدند. از دیدگاه شيعه، ايشان به عنوان مقدسين و شهدای دين تكريم می شوند.
گرچه مذهب شيعه در بين اعراب ريشه گرفت، ولی شيعيان، بيشترين نفوذ را در ايران به دست آوردند. از همان اوايل، ايرانيانی كه به ديانت اسلام روی می آوردند بيشتر به ديدگاه امامت بعنوان رهبری كه از جانب خداوند منصوب شده باشد جذب شدند. ايرانيان، بر خلاف اعراب، سابقۀ فرهنگی طولانی از حكومت شاهنشاهان كه سلطه و اقتدار الهی داشتند را تجربه كرده بودند. فداكاری و از خودگذشتگی و ستايشی كه در طول زمان گرداگرد اين پادشاهان جمع شده بود بتدريج متوجه نسل پيامبر و جانشينان وی گرديد. عاقبت پس از قرنها مخالفت خلفای سنی، در نهايت سنت «امامت»در ايران با روی كار آمدن سلسلۀ مقتدر شيعی صفوی در قرن ۱۶ ميلادی علم افراخت.
تا آن زمان سلسلۀ امامت ديگر خاتمه يافته بود. يكی از برجسته ترين اعتقادات شيعی آن است كه در سال ۲۶۰ هجري قمری، آخرين و دوازدهمين امام منصوص كه در آن زمان طفل خردسالی بيش نبود، برای رهایی از سرنوشت اجداد خود در پناهگاهی «غيبت» فرمود. وی در« آخر الزمان» ظهور خواهد كرد و رهبری حكومت عدل و داد جهان را به دست خواهد گرفت. اين فرضيۀ روز واپسين با عقيدۀ مسيحيان كه انتظار رجعت مسيح را دارند و وعده بودائيان ماهايانا كه ظهور ميترا بودا (بودای نيكوكار جهانی) را انتظار می كشند، مشترك است. مسلمانان اين «امام غائب» را با القاب «مهدی» (هدايت شده)، و «قائم آل محمد» (فردی از سلاله پيامبر اسلام كه بر پا خواهد خاست) مورد خطاب قرار می دهند.
در مدت ۶۹ سال پس از اين «غيبت»، روايت چنين بوده كه امام غائب توسط چند نفر از قائم مقامان خود با مؤمنين مرتبط است. اين رابطين به عنوان «باب» و تنها راه وصول به امام محسوب مي شدند . تا سال ۹۴۱ میلادی، چهار نفر از اين ابواب يكی پس از ديگری به خدمت امام مشغول بودند. چهارمين آنها بدون اين كه جانشينی برای خود انتخاب نمايد، در سال مذكور در گذشت.
عدم انتصاب جانشين برای چهارمين «باب» از طرف خود وی و يا امام غائب، دلالت بر اين مطلب دارد كه شيعيان بايستی امور را به طور كامل به يد اقتدار الهی بسپارند زيرا در زمان موعود، رسول و يا رسولانی از طرف خداوند مبعوث خواهند گرديد. يكی از آنان همان امام مهدی و يا قائم موعود است كه مجدداً صراطی مستقيم برای وصول انسان به آن چه ارادۀ الهی است، خواهد گشود. از خلال چنين سنت و باوری است كه آيين بهائی و مبشر ظهور آن ديانت بابی در نيمۀ قرن نوزدهم جلوه نمود.


http://bahaeeian.blogspot.com/p/blog-page_3338.html?m=1

Blogspot
شخصیتهای محوری بهائی
حضرت باب، مبشّر حضرت بهاءالله «حيات او يکی از مثالهای عالی شهامت است که نوع انسان به ديدنش مفتخر گشته است».اين گفتهی يکی از نويسندگان بر…