صلح سازان آینده
این روزها در گوشه و کنار این جهان خسته از جنگ و جدال، انواع سمینارها، کنفرانسها، حتی کلاس های مخصوص برای آموزش صلح به وسیله گروه های مختلف برگزار می شود و این سوال را پیش می آورد که مگر صلح، آموختنی است؟ و این پرسش بدان سبب پیش می آید که عادت کرده ایم بپنداریم که صلح را قراردادهای پر طول و تفصیل برقرار کنند یا شاید بهتر باشد بگوئیم اعلام کنند و عادت نکرده ایم به آن به عنوان پدیده ای بیندیشیم که به وجود آوردنش احتیاج به مهارت هایی دارد که آموختنی هستند.
بدین منظور باید قبول داشته باشیم که صلح فراتر از نبود جنگ است. در سال های اخیر بسیار تجربه کرده ایم که قراردادهای ختم جنگ امضا شده است و حتی توپ و تفنگ ها هم ساکت مانده اند ولی صلح برقرار نشده است. در این جاست که باید از خود بپرسیم چرا؟ چه باعث می شود که امضای قراردادها برای ایجاد صلح کافی نیستند؟
برای یافتن پاسخ به این سوال باید اول بدانیم که خصومت ها و دشمنی ها از کجا بر می خیزند و چه باعث می شود که انسانی به خود حق بدهد که بر هم نوع خود شمشیر بکشد. کاری که هیچ جاندار دیگری، جز به هنگام دفاع، انجام نمی دهد.
یکی از مهم ترین انگیزه های جنگ، خودخواهی است یعنی خود را در مرکز کائنات دیدن و خواسته خود را بر نیازهای دیگران ترجیح دادن. خانواده های که از گفتن ” نه” به فرزندانشان می هراسند و خیال می کنند که زنده یا مرده باید کوچکترین خواسته طفل خود را برآورند توجه ندارند که در واقع فردی را می پرورند که در آینده از همه انتظار خواهد داشت که خواسته های او را از هر نوع که باشد برآورند و اگر این انتظار برآورده نشود، چه بسا که آسمان و زمین را به هم زند و گرفتاری های گوناگون به بار آورد.
از این روست که اگر به سلامت اجتماع و برقراری صلحی واقعی معتقدیم باید فرزندان خود را از خردسالی عادت دهیم به اینکه امیال و خواسته های خود را قبل از عنوان کردن بسنجند و در صورت لزوم، برآورده نشدن آنها را راحت بپذیرند. انسان ها باید از کودکی بیاموزند که راحت هر فرد به آسایش دیگران نیز بستگی دارد. از همین اوان زندگی است که باید افراد به تدریج به برتری نیازهای جامعه بر نیازهای فردی واقف شوند.
زیاده طلبی یکی دیگر از دلائل ایجاد آشوب ها و ناهنجاری ها در اجتماع انسانی است. یعنی بیشتر و بیشتر خواستن. با این خصوصیت باید از همان سال های اول زندگی رو به رو شد. باید کودکان را از همان خردسالی به قناعت خو داد. متاسفانه اقتصاد مصرفی امروز همه را به مصرف و خرید بیشتر می خواند و والدین آگاه باید شدیداً با آن در مبارزه باشند چه که کودکی که امروز با یکی دو بازیچه قانع نمی شود، در محیط کار نیز، بدون توجه به داشتن استحقاق لازم، خواهد خواست به هر ترتیبی شده است، حقوق بیشتری به دست آورد و اگر روزی به قدرت برسد، از هیچ وسیله ای که بر قدرتش بیفزاید روی گردان نخواهد شد. حتی اگر اقداماتش سبب رنجش و نگرانی، حتی آسیب دیگران شود. جامعه ای که افراد زیاده خواه را در دامان خود می پرورد در واقع سودجویان خطرناکی را به جهان تحمیل می کند که هرگز آمادۀ گذشت از منافع شخصی برای صلاح بشر نخواهند شد.
علت دیگر جنگ ها، انواع تعصّبات است که تعصبات قومی، نژادی و دینی از معروف ترین و وحشتناک ترین آنها هستند. همین تعصبات است که حتی در قرن بیستم باعث کشتار میلیون ها انسان بی گناه در پنج قارّه جهان گردید. از جایگزین شدن تعصبات در شخصیت و خوی کودکان، نیز باید از همان اول زندگی آنان جلوگیری کرد. تعصبات اغلب زائیده عدم آگاهی یا داشتن اطلاعات غلط هستند. اگر از کودکی، اطفال را با اقوام و ملیت ها و نژادهای مختلف جامعه بشری آشنا کنیم و آنها را یاری کنیم که بتوانند میان گروه های گوناگون، شباهت های موجود را بیابند، به تدریج به اصل یگانگی بشر پی می برند و دیگر تفاوت های ظاهری را دلیل بر اختلاف های اساسی نخواهند دانست.
برای عدم ایجاد تعصبات در #کودکان ، والدین پا به پای دستگاه های آموزشی وظیفه ای خطیر بر عهده داند. از آنجا که قدرت تقلید خردسالان، بسیار قوی است، بسیار مهم است که والدین در همه حال متوجه رفتار و گفتار خود باشند. مثلاً تا آنجا که ممکن است از گفتن شوخی های قومی که ملّیت یا گروهی را به تمسخر می گیرد اقلاً در مقابل اطفال خودداری کنند. در برخورد با افراد از نژادی غیر از نژاد خویش در کمال ادب و محبت رفتار کنند. بذر این چنین محبتی را باید از کودکی در قلب خردسالان کاشت تا در بزرگسالی هرگز فریب گمراهان را نخورند و با کسانی که جدال ها و جنگ های قومی را توصیه می کنند، هم پیمان نشوند.
از قرن ها پیش تا کنون، انسان ها اعتقادات دینی خود را وسیله آزار دیگران قرار داده اند. از این روست که باید یکی از پایه های تربیت روحانی خردسالان را آشنایی واقع بینانه با ادیان مختلف دانست و سیر تکاملی ادیان را به آنان تفهیم کرد. فقط آگاهی به دین خویش داشتن، انسان را محدود و چه بسا خودبین بار می آورد.
به همین سبب است که در دیانت بهائی، با شناساندن ادیان دیگر به اطفال و نمایاندن وجوه تشابه بسیاری که میان آنان هست، به نسل جوان عملاً اصل وحدت ادیان آموخته می شود. در نتیجه نوجوانان بهائی، به احترام گذاشتن به عقائد مذهبی دیگران خو می گیرند و هرگز نمی پذیرد که تفاوت های دینی را دستاویزی برای پرخاشگری و ستیزه جویی با دیگران قرار دهند.
متاسفانه حیطه تعصب به همین یکی دو نوع ختم نمی شود. خود بزرگ بینی های گوناگون نیز ایجاد نفاق و دشمنی می کند. مردانی که خود را برتر از زنان می دانند و یا بالعکس، افراد تحصیل کرده ای که صرف به دلیل خواندن چند کتاب بیشتر یا داشتن فلان درجه علمی، خود را بهتر از دیگران می شمرند، افرادی که تنها به علت داشتن ثروت بیشتر گمان می برند که ممتاز از دیگرانند و یا تعلّق به خانواده ای سرشناس در جامعه را عده ای سبب تفخّر می پندارند، همه و همه دچار تعصبی هستند که اگر صلح طلبند باید آن را از خود برانند.
تربیت نسل جوان بر اساس اعتقاد به مساوات حقوق افراد صرف نظر از جنسیت، تحصیل، ثروت و گذشتۀ خانوادگی از مهم ترین وظایف والدین است و این امکان نخواهد داشت مگر از راه عمل کردن به این عقاید.
در خانواده ای که مردسالاری حکم فرماست یا در طرز تربیت پسران و دختران، تفاوتهایی نامطلوب وجود دارد، هرگز با خواندن چند کتاب، جوانی معتقد به تساوی حقوق زن و مرد تربیت نخواهد شد. باید از کودکی به اطفال آموخت که حفظ اصالت و شرافت انسانی است که تنها مایه فخر او می تواند باشد. انسانی که از کودکی آموخته باشد که برای وجود خویش به علت انسان بودنش احترام قائل باشد، بعید است که به وسوسۀ ابلیسی دیگران آماده شود که با علمی حیوانی خود را پست و حقیر سازد.
از همین روست که خطر اعتیاد به مواد مخدّر و مشروبات الکلی که قدرت تفکر و تصمیم گیری را از انسان سلب می کند برای افرادی که معتقد و مفتخر به شرافت انسانی خود هستند به مراتب کمتر است. چنین افرادی کمتر حاضر می شوند قدرت خود را با هفت تیر کشی به روی دیگران، ثابت کنند. این افراد آموخته اند که یکی از بزرگترین فرق هایی که بین انسان و حیوان وجود دارد، قدرت تسلّط بر امیال و غریزه های طبیعی است. در نتیجه صرفاً به دلیل پیروری از مُد روز و فشار همگان به اعمالی که دون شأن انسان واقعی است، دست نخواهد زد.
از جمله مهارتهای دیگری که از نزاع و دشمنی های بی جا جلوگیری می کند، قدرت شرکت در بحث ها و استدلال ها است. مهارت مشاورۀ صحیح را باید از همان سنین خردسالی در افراد تربیت کرد. اطفال و جوانان باید به تدریج بیاموزند که در بحث ها به گفته دیگران درست گوش فرا دهند و سخن درست را حتی اگر مخالف نظر ابراز شده آنان باشد، بپذیرند. به قول معروف باید به آواز توجه کنند نه به آواز خوان.
باید بدانند که مجادله و اصرار غیر منطقی به نظر و عقیده ای خاص، ایجاد کدورت می کند و در بسیاری موارد ممکن است سبب خصومت گردد. در این راه والدین مطابق اصولی که به حقوق همه افراد احترام می گذارد خصوصیات لازم برای درست گوش فرا دادن به گفته های دیگران و به موقع و درست سخن گفتن را در فرزندان خود پرورش دهند.
گر چه بحث درباره تربیت نسل آینده سازان صلح، بحثی است که در یکی دو صفحه به پایان نمی رسد ولی امید است که آنچه در این مختصر بیان شد، توانسته باشد ثابت کند که برقراری صلح مستقیماً با طرز فکر و رفتار افراد جامعه ارتباط دارد. در نتیجه رفتار صلح جویانه را نه تنها می توان بلکه باید از خردسالی در افراد پرورش داد. در غیر این صورت قراردادهای صلح باز هم مثل گذشته بی ثمر خواهند ماند.
نشریه پیام بهائی، چاپ فرانسه، ش ۲۵۰ ص ۸۹۱۰
طلوعی دیگر(Tlgrm.in/tolouidigar)