یفعل ما یشاء
حضرت عبدالبهاء میفرمایند، “مقصد از یفعل مایشاء این است که شاید مظهر ظهور امری فرماید و حکمی اجرا دارد یا عملی فرماید و نفوس مؤمنه از ادراک حکمت آن عاجز. نباید اعتراض به خاطر احدی خطور نماید که چرا چنین فرمود و یا چنین مُجریٰ داشت.” (مفاوضات، ص132)
عصمت موهوبی
حضرت عبدالبهاء به عصمت ذاتی مظاهر مقدّسه اشاره کرده دربارۀ عصمت موهوبی افرادی غیر از مظاهر مقدّسه مانند مبیّن آیاتالله، و نیز مؤسّسۀ بیتالعدل اعظم، میفرمایند، “بسیاری از نفوس مقدّسه مطلع عصمت کبری نبودند، ولی در ظلّ حفظ و حمایت الهیّه از خطا محفوظ و مصون بودند. زیرا واسطۀ فیض بین حق و خلق بودند. اگر حق آنان را از خطا حفظ نفرماید خطای آنان سبب گردد که کلّ نفوس مؤمنه به خطا افتند و به کلّی اساس دین الهی به هم خورَد و این لایق و سزاوار حضرت احدیت نه…عصمت صفاتیه موهوبِ هر نفس مقدّسه مثلاً بیتالعدل عمومی…” (مفاوضات، ص129)
لوح محفوظ
حضرت ولی امرالله در جواب جناب حاج میرزا محمود قصّابچی، از احبّای بغداد، میفرمایند، “اللّوح المحفوظ هو تعبیر روحانی و لیس له وجودٌ ذاتی و فی مقامٍ، المرادُ منه هو نفس جمال القدم و الهیکل المکرّم. لأنّ ذاته المتعالی محیطٌ بعلوم الأوّلین و الآخرین.” (توقیعات مبارکه، 1922-1948، ص84)
[مضمون: لوح محفوظ تعبیر روحانی است و وجود ذاتی ندارد. در مقامی مراد از لوح محفوظ نفس مبارک جمال قدم است. زیرا آن حضرت به علوم اوّلین و آخرین احاطه داشتند.]
جنّت
حضرت ولی امرالله میفرمایند، “جنّت در یک مقام مقصود رضای الٓهی است و در مقام دیگر کیفیتی است که فوق ادراک انسان است و حقیقت و علویّتش در نشئۀ اُخریٰ معلوم و واضح گردد.” (توقیعات مبارکه، ج3، ص76)
ناموس اکبر و ناموس اعظم
حضرت ولی امرالله میفرمایند، “اوّلین وظیفۀ محفل ملّی وضع نظامنامۀ امری و تدوین قانون اساسی جامعه مطابق دستور محفل ملّی بهائیان امریک است. نصّ این نظامنامه باید به کمال دقّت و مِن دون تغییر و تبدیل ترجمه گردد. زیرا آنچه در آن منصوص از اصول اداری و مبادی اساسی جامعۀ بهائیان است. این قانون ناموس اکبر است و نظامنامۀ بیتعدل عمومی، که مهیمن بر عموم محافل ملّیه است، ناموس اعظم.” (توقیعات مبارکه، ج3، ص133-134)
وحی و الهام
حضرت ولی امرالله میفرمایند، “و امّا کیفیت وحی و الهام مجهول و فوق ادراک بشر است. ولی عبارت از تصوّرات عقلی و فکری نبوده و نیست. تجلّی و افاضهای است که از مصدر غیب بر مرآت قلوب مظاهر ظهور مستقیماً مِن دون واسطه ظاهر و پدیدار میگردد.” (توقیعات مبارکه، ج3، ص79)
جنّ
حضرت عبدالبهآء میفرمایند، “مراد از جن در آیۀ مبارکۀ فرقان نفوسی هستند که ایمان و انکارشان مستور و مخفی است؛ جن موجودی است پنهان؛ این است که میفرماید یرونکم من حیث لاترونهم. یعنی آنان به ایمان و ایقان شما واقف و مطّلعند ولی ایمان و ایقان آنان در نزد شما پنهان. الجن مَن استجنّ فیه نور الایمان أو نار الطّغیان.” (مائده آسمانی، ج2، ص43)
حضرت ولی امرالله میفرمایند، “جنّ و انس کیفیتی است روحانی و تقدّم جن بر انس دلیل بر تقدّم در خلقت نبوده.” (توقیعات مبارکه، ج3، ص79)
تحیات اربعه
حضرت عبدالبهاء در لوح دیگری میفرمایند، “این چهار تحیّت را حضرت اعلی روحی له الفدا قرار فرمودند و از این تحیّات اربعه مقصود جمال قدم و اسم اعظم روحی له الفدا است. چه که اوست اسم اعظم و نیّر اعظم و ظهور اعظم. هیچ یک در شریعةالله منسوخ نه. ولی در ایّام مبارک شیمه موحّدین و صفت مخلصین «الله ابهی» بود و آنچه در ایّام مبارک جاری تا یوم بعث جدید باقی؛ تغییر و تبدیلی نه. چون «الله ابهی» سمت موحّدین بود. لهذا باید تحیّت «الله ابهی» باشد و از این گذشته منتها آرزوی این عبد این است که جمیع اذکار و اوراد اسم مبارک باشد. چون ندای «الله ابهی» شنوم روحم مهتزّ گردد و جانم مستبشر شود…” (مجموعه مکاتیب حضرت عبدالبهاء، شماره 88، ص75)
مأخذ اصلی آن کتاب بیان عربی است که در باب پنجم از واحد ششم بیان فارسی توضیح آن را مرقوم داشتهاند که مردان در حین مواجهه با هم با “الله اکبر” تحیّت میفرستادند و با “الله اعظم” جواب میدادند. خانمها با “الله ابهی” تحیّت میفرستادند و با “الله اجمل” جواب میگرفتند.
یوم جمعه
جمال قدم میفرمایند: “”فَاعلَمٌ بأنَّ المقصود مِنَ الجمعة یوم الّذی فیه یجتمع النّاس بین یدیالله و فیه یقوم الله علی امره بمظهر نفسِه و هذا لَحقٌّ معلوم و فیه تغرّد الورقاء و تدلع دیکُ العرش و ترفع سموات العدل و یحشر فیه کلّ الخلائق اجمعین و بکلّ ما عمِلوا فی الحیوة الباطلة و یجزون بکلّ ما کانوا أن یفعلون و هذا مِن یوم الجمع قد نُزِّل حُکمُهُ فی الفرقان کما أنتم تقرؤن و لذا لنیحدّ بحدٍّ و لنیختصَّ بیومٍ؛ بل، کُلُّ یومٍ قام فیه الله یُسَمّیٰ بالجمعة لو أنتم تعرفون.” (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 73، صفحه 183 / مضمون: پس بدان که مقصود از “جمعه” روزی است که مردم در حضور خداوند جمع میشوند و خداوند به واسطۀ مظهر خود بر امرش قیام میکند و این حقیقتی است معلوم و در آن روز کبوتر [بهشتی] میخواند و خروس عرشی بانگ برمیآورد و آسمان عدل مرتفع میگردد و جمیع آفریدگان گرد میآیند و آنچه را که در زندگی باطل خود انجام دادهاند آنها را همراهی میکند و به هر آنچه که انجام دادهاند جزا داده میشوند و این همان “یوم جمع” است که حکم آن در قرآن نازل شده همانطور که میخوانید؛ و بدین لحاظ به هیچ حدّ محدود نشده و به هیچ روز خاصّی اختصاص نیافته؛ بلکه هر روزی که خداوند در آن قیام فرماید، به جمعه تسمیه میگردد، اگر بدانید.)
عرفان حقیقی
حضرت ولی امرالله میفرمایند، “معرفت مظهر ظهور اگر ثمر و نتیجهاش حسن سلوک و تزکیه اخلاق نباشد، از نفوذ و تأثیر محروم و نزد اهل دانش و ارباب بصیرت قابل اعتناء نبوده و نیست. چه که این معرفت معرفت حقیقی نه. بلکه صرف توهّم و تقلید است.” (توقیعات مبارکه 1922-1926، ص255)
امانت و صدق
حضرت بهاءالله میفرمایند، “امانت و صدق دو ثوبند مزیّن به طراز عزّت و قبول. انشاءالله باید کلّ به کمال امانت ظاهر شوند و به صدق ناطق گردند و به عمل بالله قیام نمایند. ظهور این صفات سبب اعلای کلمۀ الهیّه بوده و هست و دون آن سبب احتجاب بریّه.” (آهنگ بدیع، سال ششم، شماره 11، ص210)
ملأ عالّین
حضرت عبدالبهاء میفرمایند، “نفوسی که از عالم بشریت منسلخ شدند و به صفات ملکوتیه متّصف گشتهاند، آن نفوس از ملأ عالّین و ملائکۀ مقرّبین محسوبند و به سمَت مَلَکَیت موسوم. آن مظاهر، اگرچه به ظاهر در هیکل بشری مبعوثند، ولی فیالحقیقه هویت مقدّسند و کینونت منزّه.” (مائدۀ آسمانی، ج2، ص109)
قرب و بُعد
هوالابهی
ای بندۀ الهی، هرچند حقائق جسمانیّه در ناحیۀ بعیده واقع، ولی جواهر صافیه از حدود قُرب و بُعد فارغ. همیشه حاضری و به ملکوت ناظر. عع (مجموعه مکاتیب حضرت عبدالبهاء، شماره 88، ص249)
جمال ظاهر و جمال باطن
جمال قدم میفرمایند، “در جمال ظاهر ملاحظه کن که اگر در شخصی یک تجلّی از تجلّیات اسم جمیل الهی ظاهر شود، افئده و قلوب مجذوب مشاهده گردد. لعمرالله قوّت و قدرت جمال باطن هزار بار از آن بیشتر و اعظمتر. طوبی از برای نفسی که به این مقام اعلی فائز شد. هر که به اعمال حسنه و کلمۀ طیّبه و اخلاق روحانیه عامل و مزیّن شد، او صاحب جمال باطن است.” (مناهجالاحکام، ج1 [کتابهای جلد سبز، شماره 5]، ص263)
محمّد
حضرت عبدالبهاء میفرمایند، “ای محمّد محمود، محمّد به معنی ستوده است و خداوند چنین فرموده. این قلم عبد بهاء ستایش تو مینماید و تعریف و توصیف تو میکند و البهاء علیک.” (مجموعه مکاتیب حضرت عبدالبهاء، شماره 88، ص294)
جعفر
مرکز میثاق میفرمایند، “ای محمّدجعفر، جعفر در لغت نهر جاری بوَد. انشاءالله مَعین صافی و عین جاری هستی؛ سرچشمۀ محبّتالله گردی و عین نابع معرفتالله.” (مجموعه مکاتیب حضرت عبدالبهاء، شماره 88، ص294)
صمد
حضرت عبدالبهاء میفرمایند،”ای صمد، صمد بینیاز را گویند. از حق میطلبم که از مادونش بینیاز گردی و از جمیع مَن فیالوجود مستغنی و آزاد. و البهاء علیک. (مجموعه مکاتیب حضرت عبدالبهاء، شماره 88، ص294)
عقل و عدل
حضرت عبدالبهاء دربارۀ “حضرت مقدّس انسان” میفرمایند، “از جمله خصائص ملکوتی این حقیقت مقدّسه عقل و هوش است و عدل و انصاف از فیض سروش. و این قوای الهیّه به او عنایت شده که درحیّز فعل مُجریٰ دارد نه مهمل و معطّل انگارد. مثلاً عقل عنایت شده است که در مبادی و عواقب امور به فکر ثاقب تعمّق نماید و تأمّل کند تا اعمال و افعال صحیح و سقیم را امتیاز دهد و مضرّ و نافع را ادراک کند و به عدل و انصاف حرکت نماید و مظهر لطف رحمن شود و مطلع انوار رحمت حضرت یزدان. و این دو قوّۀ قدسیۀ عقل و عدل دو آیت کبرای ربّ منّان است.” (مجموعه مکاتیب حضرت عبدالبهاء، شماره 88، ص64)
غریب و ناتوان کیست؟
حضرت عبدالبهاء به یکی از احبّاء میفرمایند، “ای دوست عزیز، خود را غریب نامیدی و این بسیار عجیب؛ بینوا گفتی و این بسیار بعید. جانی که به جانان رسد، چگونه غریب است؟ عاشقی که به دلبر یکتا پیوست، چگونه بینواست؟ آن سرگشته و سودایی اگر به تن دور است، به جان نزدیک است و در عبودیت آستان سهیم و شریک، ولو در اقصیٰ بلاد امریک. من ترا همدم و همراز دانم و همآهنگ و همآواز.” (حدیقۀ عرفان، ص176)
پرواز انسان به چیست؟
حضرت عبدالبهاء میفرمایند، “عقل انسان را نیز پروازی؛ روح انسان را پروازی؛ قلب انسان را پروازی. امّا پرواز روح انسان را به بشارت الهی است؛ پرواز عقل انسان به ازدیاد ادراکات است. پرواز قلب انسان به محبّتالله است. تعالیم الهی به جهت این نزول یافته که روح انسانی پرواز کند تا به اوج ملکوت اعلی رسد و قلب انسان به محبّتالله پرواز کند تا به خدا نزدیک شود. پس، از برای هر چیزی پروازیست و هر چیز به اعلی درجۀ خود برسد پرواز کرده … انسان هم وقتی به اعلی مرتبۀ خودش برسد پرواز کرده. امّا پرواز انسان به ایمان است؛ پرواز انسان به فضائل عالم انسانی است؛ پرواز انسان به اکتساب کمالات انسانی است؛ پرواز انسان به موجب عمل به تعالیم الهی است؛ پرواز انسان خدمت به وحدت عالم انسانی است؛ پرواز انسان انتباه به آیات الهی است؛ پرواز انسان به این است که آیت هُدیٰ بین خلق باشد؛ پرواز انسان این است که روشن به نور حقیقت باشد؛ پرواز انسان این است که منقطع از مادون حق باشد؛ پرواز انسان این است که توجّه به ملکوت ابهی داشته باشد؛ پرواز انسان این است که تعالم بهاءالله را بتمامه اجرا دارد.” (خطابات مبارکه، ج1، ص30-229)
خادمین حقیقی چه کسانی هستند
حضرت ولی امرالله میفرمایند، “اینانند که سراسر روی زمین را یک وطن دانسته در نزد آنان وطن و غربت دیگر تفاوتی ندارد. زیرا ساکنین ملکوت حضرت بهاءاللّهند و حاضرند از جمیع منافع مادّی و لذائذ فانیۀ زندگانی زمینی خود دست بردارند و سهیم و شریک هر خدمتی گردند تا بر غنای حقیقی و سرور و سلام جهان انسانی بیفزایند. ولی هرگز از خاطر نمیبرند که این زندگانی لمحۀ زودگذری از وجود است و انسان چون زائری بدین جهان وارد گشته و به مثابۀ رهگذری لحظهای در آن میپاید و بعد به سوی مقصد اصلی شهر آسمانی خود که مأمن سرور و مطلع انوار بدیعۀ حضرت ربّ غفور است، میشتابد.” (گوهر یکتا، ص240)
چه کسی از عذاب الهی مصون است
حضرت ولی امرالله میفرمایند، “در دریاها، آسمانها، زمینها، جبهههای جنگ، کاخهای سلاطین و کلبههای دهاقین، در مقدّسترین اماکن متبرّکه، چه دینی و چه عرفی، آثار قهر و غضب الهی نمودار است. ناقوس به نهایت سختی به ندا در آمده میگوید این عذابی است که امیر و فقیر، برنا و پیر، زن و مرد را از آن مفرّی نخواهد ماند.” (گوهر یکتا، ص240)
نوروز حقیقی
جمال قدم میفرمایند، “نوروز امروز است و فیالحقیقه بصر ایّام است. بلکه بصر عالم به آن روشن. عالم زمان به ساعتی از ساعاتش معادله ننماید.” (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 18، ص143)
ارض طیّبه
جمال قدم میفرمایند، “از حق میطلبیم در جمیع احوال شما را تأیید فرماید و از اثمار ایقان اشجار بدیعه در ارض طیّبۀ مبارکه برویاند و از آن اشجار اثمار دیگر و اوراق دیگر ظاهر فرماید. اوست قادر و توانا … مقصود از ارض طیّبه افئده و قلوب مقدّسۀ صافیه است و این اشجار مغرسه از کوثر ایقان نموّ مینماید و تربیت میشود و به مقام “اصلها ثابت و فرعها فی السّما” بل فوق السّمآء میرسد و از این اشجار، اشجار بدیعۀ منیعه ظاهر میگردد.” (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 18، ص115)
[اصلها ثابت… = سورۀ قرآنی ابراهیم، آیۀ 24: ” مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ.”
یوم الست
حضرت عبدالبهاء میفرمایند، “ای سرمست جام الست الهی، یوم الست یوم ظهور است؛ ساعت حشر و نشور است؛ هنگام تجلّی نور است؛ وقت اشراق بر سینا و طور است؛ قیامت کبری است و تامّۀ عُظمیٰ که آن شمس حقیقت از افق امکان اشراق میفرماید و بر ممالک ابداع انوار اِبذال مینماید. از حرارت و تابشِ درخشش، اسرار اراضی حقائق موجودات مشهود گردد و از فیض و عنایت ابر پر گریه و ریزشش حقایق اثمار هر اشجار مشهور شود. حقائق جمیع آن کور اعظم در آن یوم مبارک بین یدیالرّحمن مبعوث و جمیع به خطاب “أ لَستُ؟” مشمول وعهد و میثاق الهی گرفته و ایمان و پیمان رحمانی اخذ میگردد. تا که به این حبل متین تشبّث تام جوید و به این عروةالوثقای ربّانی تمسّک کامل کند. والبهاء علیک. عع (مجموعه مکاتیب حضرت عبدالبهاء، شماره 88، ص164)
مقصود از دنیا چیست؟
جمال قدم میفرمایند، “مَثَل دنیا مِثلِ ظلّی است که حینی موجود و حینی مفقود است. بر چنین چیزی عاقل دل نبندد، بلکه باطل انگارد؛ و چنین گمان مکن که دنیا و مقصود از او نعمتهای مقدّرۀ در او و یا زینتهای متلوّنۀ در آن است. چه که این اشیاء مصنوع حقّند و مظاهر صُنع اویَند. بلکه مرایای ظهور الهیّهاند و مظاهر تحکّی قدرتیّه. بلکه مقصود از دنیا منکرین جمال بیمثال است و مُعرضین از طلعت بیزوال. این است که تجنّب از چنین اشخاص لازم و اِعراض واجب.” (مائدۀ آسمانی، ج8، ص29)
در لوح مبارک خطاب به ناپلئون سوم میفرمایند، “قل الدّنیا هی إعراضُکُم عن مطلع الوحی و اقبالکم بما لاینفعُکُم و ما مَنَعَکُم الیوم عن شطرالله. انّه اصلُ الدّنیا. أنِ اجتنبوا عنها و تقرّبوا إلَی المنظرِ الأکبر.” (الواح نازله خطاب به ملوک و رؤسای ارض، ص109 / مضمون: بگو دنیا عبارت از روی برگرداندن شما از مظهر ظهورو روی آوردن شما به آن چیزی است که شما را نفع نمیرساند و آنچه که امروز شما را از توجّه به حق باز میدارد. این اصل دنیا است. از آن پرهیز کنید و به منظر اکبر نزدیک شوید.)
معجزه
از حضرت عبدالبهاء سؤال شد، “آیا در این دور مبارک معجزهای به وقوع میپیوندد؟”
طلعت میثاق فرمودند، “معجزات برای ما در عالم مادّی همواره اتّفاق میافتاد، معهذا تأثیر چندان زیادی ندارند. هر پیامبری رسالت و مأموریت خاصّ خود را دارد. رسول الهی برای ظهور معجزات ظاهر نمیشود. احسن و اولی آن که معجزات را دلیل و برهان قرار ندهیم. وظیفۀ طبیب به نطق در آوردن شجر نیست.” (ترجمه)
http://www.bahai-library.com/grundy_ten_days_akka
عذاب
دو نوع عذاب وجود دارد: عذاب لطیف و عذاب غلیظ. عذاب لطیف عبارت از نفرت، عصبّانیت، خوف، و ناراحتی درونی است که بعد از ارتکاب اعمال ناشایستۀ نفس حاصل میشود. عذاب غلیظ عبارت از حبس، مجازات، و آلام عنصری ناشی از شهادت است.” (ترجمه)
http://www.bahai-library.com/grundy_ten_days_akka
[این معنی در کتاب مفاوضات نیز آمده است: “بدان که عذاب بر دو قسم است: عذاب لطيف و عذاب غليظ. مثلاً نفس جهل عذاب است، ولی عذاب لطيف است؛ و نفس غفلت از حقّ عذاب است؛ نفس کذب عذاب است؛ ظلم عذاب است؛ خيانت عذاب است؛ جميع نقايص عذاب است. نهايتش اين است که عذاب لطيف است. البتّه انسانی که شعور داشته باشد نزد او قتل بهتر از خطاست و لسان بريده بهتر از کذب و افتراست . و نوع ديگر از عذاب عذاب غليظ است که مجازات است حبس است ضرب است طرد است نفی است . امّا در نزد اهل اللّه احتجاب از حقّ اعظم از جميع اين عذابهاست.” (مفاوضات عبدالبهاء، فصل “عه” (75)]
توضیح: مقصود از قتل کشته شدن است نه کشتن.
حیات ابدیه
حضرت عبدالبهاء فرمودند، “حیات ابدیّه فیض الهی است. به منزلۀ بحر حقیقت است. مؤمنین عبارت از امواج بحر هستند؛ بحری عظیم و هزاران موج در کمال وحدت. همچنین، حیات ابدیّه به منزلۀ اشعۀ شمس است و مؤمنین به منزلۀ پنجره؛ شمس که تولید نور کند فرد و واحد است. یک نور از پنجرۀ نفوس وارد شود و بسیاری از اشیاء درون نورانی شوند. ملکوت عبارت از باغ است. گلهای باغ از لحاظ لون و عطر تفاوت دارند، امّا از خدای واحد بهره برده از رشد و جمال و فیض نصیب برند و از یک نسیم سبحانی رشد و نموّ کنند. حقیقت به منزلۀ نور است که همیشه واحد است. نفوس مؤمنین به منزله مرایا هستند که نور را منعکس مینمایند. حقیقت مانند نور شمع است که تفاوت ندارد، امّا جای شمع که آن را نگه میدارد ممکن است تغییر کند. هر سال گل سرخ همان گل سرخ زیبا است، گو این که در باغهای متفاوتی ظاهر شود.” (ترجمه)
http://www.bahai-library.com/grundy_ten_days_akka
ثروت
از حضرت عبدالبهاء سؤال شد، “آیا مال ثروتمندان بدون انقلاب و خونریزی بین مردم تقسیم خواهد شد؟ آیا بعضی از نفوس در آینده ثروت زیادی خواهند انباشت در حالی که دیگران فقیر بمانند؟ آیا قانون مانع از این وضعیت امور خواهد شد؟”
فرمودند، “در آینده تراکم ثروت در دست معدودی به قیمت کار و زحمت دیگران میسّر نخواهد بود. ثروتمندان با طیب خاطر به تقسیم ثروت میپردازند. آنها، تدریجاً و به طور طبیعی، و به میل خود به این مرحله واصل خواهند شد. این مقصود ابداً با جنگ و خونریزی حاصل نخواهد شد. قدرت حاکمه یا حکومت نمیتواند با ثروتمندان به طور ناعادلانه رفتار کند. وادار کردن آنها به تقسیم ثروت عادلانه و منصفانه نیست. در آتیۀ ایّام، به طور نسبی، سه چهارم منافع نصیب کارگران و یک چهارم نصیب مالکان خواهد شد. این وضعیت تا یک قرن دیگر تحقّق خواهد یافت. تردیدی نیست که چنین خواهد شد.” (ترجمه – http://www.bahai-library.com/grundy_ten_days_akka)
عشق
از حضرت عبدالبهاء سؤال شد، “چگونه میتوانیم کسانی را دوست بداریم که دارای شخصیت ناخوشایندی هستند؟”
فرمودند: “ملاحظه کنید که اعداء حضرت مسیح چگونه ایشان را اذیت و آزار رسانده به صلیب کشیدند؛ معهذا آن حضرت همه را دوست داشتند. انسان مانند شجر است. شجر با این هدف زنده است که ثمر بدهد. ثمرۀ انسان محبّت است. محبّت داشتن به دوست یا حتّی حیوان برای ما آسان است، امّا دوست داشتن کسی که جذّابیتی ندارد مشکل است. معهذا، اگر شعلۀ محبّت الهیّه درون قلب ما فروزان باشد، ما، مثل حضرت مسیح، میتوانیم مشاهده کنیم که در جمیع اشخاص محبّت متجلّی است و همه را به طور یکسان دوست خواهیم داشت.”
سؤال شد، “تفاوت بین عشق عمومی و عشق فردی چیست؟”
فرمودند، “ما باید به کلّیه افراد بشر که فرزندان خدا هستند محبّت داشته باشیم. حتّی اگر ما را به قتل برسانند، ما باید در حالی که محبّت آنها را در دل داریم از موت استقبال کنیم. برای ما میسّر نیست که همه را با عشق شخصی و فردی دوست داشته باشیم، امّا باید به جمیع نوع بشر به طور یکسان محبّت داشته باشیم. انسان میتواند به مدارج عالیه واصل شود. خداوند با ظهور محبّت بود که انسان را آفرید. برای وصول به مدارج عالیه انسان باید محبّت الهیّه را متجلّی سازد.”
“مدارج یا انواع بسیاری از محبّت وجود دارد. در بدایت خداوند، با محبّت خود، انسان را آفرید. انسان اعلی حاصل محبّت او است؛ و مقصود از وجود انسان تجلّی محبّتالله در روح و جان او است. امّا، انسان در اثر خودخواهی و حبّ نفس از خالق خود اعراض میکند و به این وسیله تحقّق نقشۀ الهی را مانع میشود. مظاهر الهیه ظهور میکنند تا طریق وصول به خداوند از راه محبّت را به انسان نشان دهند. انسان، توسّط آنها، به شرایطی از انقطاع از نفسپرستی و انجذاب به بحر محبّت الهی نائل میشود. لذا، سه مرحلۀ محبّت عبارت است از:
اوّل: محبّت الهیه به انسان
ثانی: محبّت انسان به نفس خویش
ثالث: محبّت انسان به خدا.”
“حکمت بالغۀ الهیّه در محبّت مکنون و موجود. وقتی قلب پاک و طاهر باشد، نور الهی در چشم انسان میدرخشد. منزل و مکان دین، قلب است.” (ترجمه)
http://www.bahai-library.com/grundy_ten_days_akka#love
ایمان چیست؟
از حضرت عبدالبهاء سؤال شد، “ایمان حقیقی چیست؟”
فرمودند، “ایمان به ظاهر به معنای اعتقاد داشتن به پیامی که مظهری از مظاهر ظهور الهی به این عالم میآورد و پذیرفتن تحقّق کلام رسول الهی در ظهور او است. امّا، فیالحقیقه ایمان دارای سه درجه است: اعتراف لسانی، اعتقاد قلبی، اثبات عملی. این سه در ایمان حقیقی ضرورت دارد.
شرط مهم عبارت از محبّةالله در قلب است. مثلاً، گوییم که سراج نور میدهد. در واقع، روغنی که محترق میشود تولید نور میکند، امّا سراج و زجاج لازم است تا نور بتواند ظهور و بروز یابد. محبّت الهیه عبارت از نور است. لسان عبارت از زجاج یا واسطهای است که محبّت را امکان ظهور میدهد. از نور حراست هم میکند. به همین منوال، اعضاء بدن نور درون را در اعمال بارز میسازند. لذا، لسان در بیان به اعتراف میپردازد، و اعضاء بدن در اعمال خود به وجود محبّةالله در نفس مؤمن حقیقی شهادت میدهند.
بنابراین، پطرس با زبانش و با اعمالش به حقّانیت حضرت مسیح اذعان کرد. وقتی زبان و عمل منعکس کنندۀ محبّةالله باشد، صفات حقیقی انسان به ظهور و بروز برسد. حضرت مسیح فرمود، “شما آنها را از میوههایشان میشناسید” یعنی با اعمالشان. اگر از مؤمنی صفات الهیه به ظهور رسد، به ایمان حقیقی در قلب او پی میبریم. اگر شواهدی دالّ بر وجود این سجایا نیابیم، اگر او خودخواه یا شرور باشد، نوع واقعی ایمان را حائز نیست.
ایمان در کتب مقدّسه به عنوان “ولادت ثانویه” یا “حیات ابدیّه” ذکر میشود. در این یوم اعتقاد حقیقی عبارت از روح الهی است. بسیاری مدّعیاند که دارای ایمان حقیقی هستند، امّا به ندرت مصداقش ظاهر و وقتی وجود داشته باشد قطعاً نابود نخواهد شد. المدعوون کثیرون و المختارون قلیلون. بسیاری هستند که خود را شجیع و شهیم میدانند، امّا در میدان نبرد، امتحانات و افتتانات ثابت خواهد کرد که آیا آنها حائز قدرت حقیقی برای ثبات و استقامت هستند. در ایران بعضی از مؤمنین ادّعا میکردند که به حضرت بهاءالله ایمان دارند، امّا وقتی مورد امتحان واقع شدند، لغزیدند و از صراط مستقیم منحرف شدند. از طرف دیگر، بعضی که خود را ضعیف تصوّر میکردند، ابطال میدان شدند و به فیض شهادت فائز گشتند
دعا میکنم شما که از امریکا برای زیارت روضۀ مبارکه سفر کردهاید مانند زجاج شفّافی باشید که نور الهی از ورای آن بتابد. ثابت باشید! قوی باشید! ما باید مورد امتحانات شدید واقع شویم تا ایمان ما به خودمان ثابت شود و برای عالم مبرهن گردد. همیشه محاط به امتحاناتیم. امتحانات مطابق عظمت امرالله است؛ همانطور که امواج مطابق دریایی است که از آن برمیخیزند.” (ترجمه)
http://www.bahai-library.com/books/tendays/faith.html
سعادت حقیقی چیست
حضرت ولی امرالله میفرمایند، “تا به حال معیّن و ثابت نشده که خوشی و راحتی و سعادتمندی و امثال این الفاظ، که در السُن و افواه ناس متداول و مذکور، آن چیست و آراء در این خصوص مختلف. زیرا شاکر قلیل بل اقلّ از قلیل و شاکی کثیر بل فوق حدّ و تعبیر. ولی آنچه واضح و محقّق این است که اهل بهآء، که به کوثر یقین و اطمینان و الطاف بیمنتهی فائز، خود را در هر حال سعادتمند دانند و خوشبخت شمرند.” (توقیعات مبارکه، ج3، ص318)
اراضی طیّبه
جمال مبارک میفرمایند، “مؤمن بالله که کوثر ایقان از ید عطای مقصود عالمیان آشامید، ثمرۀ آن از عالم منقطع نشده و نمیشود و از آن ثمرۀ مبارکه اشجار بدیعه و نهالهای جدیده از ارض طیّبه میروید و مقصود از ارض طیّبه افئده و قلوب مقدّسۀ صافیه است. و این اشجار مُغرَسه از کوثر ایقان نموّ مینماید و تربیت میشود و به مقام اصلٌها ثابت و فرعُها فی السّمآء بل فوق السّمآء میرسد و از این اشجار، اشجار بدیعۀ منیعه ظاهر میگردد.” (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 18، ص116)
شجرۀ انیسا
حضرت عبدالبهاء میفرمایند، “شجرۀ انیسا جمال مبارک است که در ظلّ آن شجرۀ الهیّه عهد و پیمان بسته شد.” (مکاتیب عبدالبهاء، ج9، ص7)
توکّل
“توکّل را معنی حقیقی این است که چون در سبیل الهی قدم نهی از هر قیدی برهی و عیال مُعیل حقیقی شوی؛ از هر شغلی و عملی کلال یابی و ملال جویی. شب و روز را در نشر انفاس طیب معرفتالله حصر نمایی و اوقات را به ایقاد نار محبّتالله صرف. رزق بی وسائط از او برسد. عبدالبهاء عبّاس” (حدیقه عرفان، ص200)
انقطاع
“از هر فکری بیزار شو و از هر تصوّری در کنار تا جام اسرار سرشار گردد و قلب فارغ از هر گفتار و افکار. الیوم آنچه سبب تقرّب درگاه کبریاست انقطاع از عالم نفس و هوی است و لطافت قلب و خلوص نیّت و وفا. چون این موهبت جلوه نماید، نار محبّتالله چنان شعله زند که کبد آفاق بگدازد.” (مکاتیب عبدالبهاء، ج9، ص157)
هـاء دو چشم
حضرت عبدالبهاء میفرمایند، “هاء هویّت دو چشم روشن بینا دارد و دو گوش شنوا. یک چشم متوجّه و مراقب ملکوت ابهی است و مشاهدۀانوار ساطعه از افق اعلی مینماید و چشم دیگر ناظر به ملکوت ادنیٰ است و ملاحظۀ آیات کُبری میکند. آن چشم اوّل چنان پرنور و روشن است که ملکوت نور در او مقرّ یافته و چشم ثانی وقتی روشن گردد که ملاحظه کند که انوار ذکر و اشعۀ فیض جمال قدم از وجوه احبّاءالله بر جمیع آفاق پرتو انداخته و ملکوت ادنیٰ طبق افق ابهی و ملأ اعلی گشته.” (مکاتیب عبدالبهاء، ج9، ص212)
هدایت
حضرت عبدالبهآء میفرمایند، “هدایت پیک عنایت است. و اعظم موهبت و ثمرۀ شجرۀ رحمت. چه بسیار نفوسی که در طلب هدایت گریستند ولی چون خلوص نبود محروم ماندند و بسا نفوسی که به مجرّد استماع در شاهراه هُدیٰ دویدند و از کوثر عطا نوشیدند و از شهد صفا چشیدند.” (مکاتیب عبدالبهاء، ج9، ص213)
وجه
وجه در آثار مبارکه دارای معانی متعدّد است. به سه معنی از قلم اعلی و سه معنی از قلم میثاق اشاره میشود:
از قلم مبارک جمال قدم:
“فنای اشیاء و بقای وجه در صحف و کتب و زبر و الواح مذکور. مقصود از وجه در یک مقام ذاته تعالی و تقدّس بوده؛ و در مقام دیگر ما یظهَرُ مِن قلمِه الأعلی و در مقام دیگر ما کان معروفاً بین العباد.” (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 18، ص116)
از قلم مبارک حضرت عبدالبهاء:
“و الوجه، له عدّة معانٍ. منها بمعنی «الرّضا» کمال قال الله تعالی، «یرون وجهه» و کذلک «انّما نُطعِمُکُم لوجهالله.» أی رضائه؛ و منها الوجه بمعنی «الذّات»؛ قالالله تعالی «کلّ شیءٍ هالک إلّا وجهه». و منها الوجه بمعنی «الجلوة». قال الله تعالی، «فأینما تولّوا فَثَمَّ وجهُالله».” (مکاتیب عبدالبهاء، ج1، ص396)
[بنابراین واژۀ “وجه” در بیان حضرت بهاءالله دارای سه معنی است: 1- ذات الهی؛ 2- کلام الهی؛ 3- وجه به معنای مشهور بین بندگان. در کلام حضرت عبدالبهاء نیز به سه معنی است که یکی از آنها با بیان جمال مبارک مشترک است: 1- ذات الهی؛ 2- رضا؛ 3- تجلّی و جلوه]
ملکوت
جمال قدم میفرمایند:
“انّ الملکوت هُوَ هیکل مالک العلل لو أنتم من العارفین؛ ثُمّ یُطلَقُ علی المنظر الأکبر، هذا المقام المقدّس الأمنع العزیز المنیر؛ و فی مقامٍ یُطلق علی هذا الصّدر الّذی فیه تنطق السّدرة لا اله إلّا أنَا العلیم الحکیم؛ و فی مقامٍ یُطلَقُ علی قلمی الأعلی الّذی مِن نغماتِهِ أحی الله مَن فِی السّموات و الأرضین و إنّه لَمبدءُ الأنهار الّتی نُزِّلَت فی الألواح من لدن علیم خبیر. إنّ الّذی شرب إنّه مِن أهل سفینةٍ تسفنُ علی البرّ و البحر و لا تضرُّها الأمواج و لَا الأریاح و لَا الأحجار. قل انّها لَهیَ ملکوتی العزیز الرّفیع. (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 18، ص221 / مضمون: ملکوت هیکل مظهر ظهور است که مالک علل است. به منظر اکبر نیز اطلاق میشود که این مقام مقدّس است. و در مقامی به این سینهای گفته میشود که سدرةالمنتهی در آن میگوید که نیست خدایی جز من که علیم و حکیم هستم. و در مقام به قلم اعلایم گفته میشود که از نغمات آن خداوند ساکنان آسمانها و زمینها را حیات میبخشد و اوست سرچشمۀ نهرهایی که در الواح نازل شده است و اگر کسی از آن بنوشد او اهل سفینهای است که بر خشکی و دریا حرکت میکند و هیچ موجی یا طوفانی یا سنگی به آن زیان نمیرساند. این است ملکوت من.)
ذبح عظیم
حضرت عبدالبهاء میفرمایند، “قوای تقدیس کوی دوست چنان نفوذ نماید که … اسماعیل به ذبح عظیمِ فدا وارد شود. چه که این ذبح عظیم آیت فدا است که عبارت از فنای محض و فقر بات است. پای نِهْ بر فرق مُلک آنگه در آ در ظلّ فقر *** تا ببینی مُلک باقی را کنون از هر کنار.” (مجموعه مکاتیب حضرت عبدالبهاء، شماره 88، ص235)
اولو الابصار چه کسانند؟
جمال مبارک میفرمایند، “بدان که اولو الابصار و غیره به تصدیق و تکذیب معلوم میشوند و ممتاز میگردند. هر نفسی که موفق شد به قول ‘بلی’ در ظهور امنع اقدس اعلی، او عندالله از اخیار و اولو الابصار بوده، و من دون آن از اشرار و فجار.” (کتاب بدیع، طبع آلمان، ص34)
حضرت اعلی میفرمایند، “مشتبه میگردد در نزد هر ظهوری حق صرف از دون او الا نزد اولی الابصار، که ایشان حقایق اشیاء را کما هی مشاهده مینمایند و همیشه ناظر به شمس حقیقت هستند و ظهور او؛ و حدودات مرایا ایشان را محتجب از ظاهر در آنها نمی نماید. اولئک هم المتقون حقا فی الکتاب من قبل و من بعد؛ اولئک هم المهتدون.” (بیان فارسی، باب دهم از واحد سوم”
دنیا و آخرت چیست؟
جمال قدم در سورةالبیان میفرمایند، “إعلموا بأنَّ الدّنیا هِیَ غفلتکم عن موجدِکُم و اشتغالُکُم بما سویٰه و الآخرة ما یقرِّبُکُم إلَی الله العزیزِ الجمیل و کُلّما یمنعُکُم، الیوم، عن حُبِّ الله إنّها لَهِیَ الدّنیا. أنِ ٱجتنبوا منها لتکوننّ مِنَ المفلحین.” (آثار قلم اعلی، ج4، طبع طهران، ص113)
[مضمون: بدانید که دنیا عبارت از غفلت شما از آفرینندۀ خویش و مشغول شدن به غیر او است. آخرت عبارت از آن چیزی است که شما را به خداوند عزیز جمیل نزدیک سازد. هر آنچه که امروز شما را از حبّ خداوند منع کند، همانا دنیا است. از آن پرهیز کنید تا از رستگاران شوید.]
شرط تأثیر قول مبلّغ
جمال قدم میفرمایند، “… مِنکُم مَن أراد أن یبلّغَ أمرَ مولاه، فلینبغی لَهُ بأن یُبَلّغَ أولاً نفسَه ثمّ یبلّغَ النّاس لیجذبَ قولُهُ قلوبَ السّامعین و مِن دون ذلک لَنیؤثّرَ قولُهُ فی أفئدةِ الطّالبین. ایّاکم، یا قوم، لاتکوننّ مِنَ الّذین یأمرون النّاس بالبرّ و ینسون أنفسهم. أولئک یُکذّبهم کلّما یخرُجُ مِن أفواههم ثمّ حقایق الأشیاء ثمّ ملئٰکة المقرَّبین و إن یؤثّر قولُ هؤلاء فی أحدٍ هذا لَمیکنْ منهم بل بما قُدِّرَ فی الکلمات مِن لدن مقتدرٍ حکیم.” (آثار قلم اعلی، ج4، طبع 133 بدیع، طهران، ص113)
[مضمون: هر کدام از شما که بخواهد امر مولایش را تبلیغ نماید، شایسته است که ابتدا خودش را تبلیغ کند بعد مردمان را تا گفتار او دلهای شنوندگان را جذب نماید. اگر چنین نکند ابداً کلام او در دلهای طالبین مؤثّر واقع نشود. ای مردم، مبادا از کسانی باشید که مردمان را به نیکو بودن امر کرده خودشان اجرای آن را فراموش میکنند. اینان کسانی هستند که هر آنچه بر زبانشان جاری میشود ، و حقایق اشیاء و فرشتگان مقرّب درگاه خدا آنها را تکذیب میکنند. اگر کلام آنها در کسی اثر بگذارد، نه آن که به سبب خود آنها باشد، بلکه به علّت آن روحی است که در کلمات الهی مقدّر شده است.]
عطّار
جمال قدم میفرمایند، “فیالحقیقه شمایید عطّاری که عطر محبّت الهی از شما متضوّع است و ملأ اعلی استشمام مینمایند. هر نفسی الیوم به طراز حبّ الهی مزیّن است، عرفش متضوّع و نورش ساطع و اسمش باهر و ذکرش نافذ است.” (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 18، ص457)
مُطَهِّر عالَم
مطهِّر به معنای تطهیر کننده است. جمال مبارک این عنوان را در خصوص حضرت اعلی به کار بردهاند، “آمد مطهِّر اکبر و ناس را به کوثر اطهر غسل داد و به منظر انور دعوت فرمود و بشارت داد.” (مجموعه اقتدارات، ص86)
دربارۀ حضرت مسیح بسیار گفته شده که کوران را بینا فرمود، ابرصها (مبتلا به بیماری پیس) را شفا بخشید، ناشنوایان را شنوا ساخت و بیماران را درمان عنایت کرد. حضرت بهاءالله در معنای مطهِّر و این گونه امراض در همان لوح میفرمایند، “نشهدُ بأنّه حین الّذی أتی فِی العالَم تجلّی عَلَی الممکنات و بِهِ طَهَّرَ کُلّ أبرصٍ عن دآء الجهل و العمیٰ و برءَ کُلّ سقیمٍ عن سُقم الغفلة و الهَویٰ و فتحت عَین کُلّ عمیّ و تَزَکَتْ کُلُّ نفسٍ مِن لدن مقتدرٍ قدیر. و فی مقام تُطلَقُ البَرَص علی کُلّ ما یحتجبُ بِهِ العبد عن عرفان رَبّه و الّذِی ٱحتَجَبَ إنّه أبرص و لایُذکَرُ فی ملکوتالله العزیز الحمید و إنّا نشهدُ بأنّ مِن کلمةِالله طهّر کُلّ أبرص و برء کُلّ علیل و طاب کُلّ مریض و إنّه لَمُطَهِّرُ العالَم. طوبی لِمَن أقبَل بوجهٍ منیر.” (همان، ص93)
[مضمون: گواهی میدهیم که وقتی به این عالم آمد بر جمیع ممکنات تجلّی فرمود و به واسطۀ او هر ابرصی از بیماری نادانی و کوری طاهر شد و هر مریضی از مرض غفلت و هَویٰ تندرست شد و دیدۀ هر نابینایی گشوده گشت و جمیع مردمان تزکیه شدند از سوی خداوند. در مقامی بَرَص به هر آنچه که بندهای را از معرفت خدایش باز دارد اطلاق میشود و کسی که محتجَب بماند او ابرص است و در ملکوت خداوند عزیز حمید راه ندارد و ذکری از او نشود. شهادت میدهیم که از کلمةالله هر ابرصی طاهر شود و هر علیلی سلامت یابد و هر مریضی تندرست گردد و اوست تطهیر کنندۀ جهان. خوشا به حال کسی که با روی روشن به آن روی آورد.]
رباب
رَباب یا رُباب سازی قدیمی است که خاستگاه آن خراسان، سیستان و بلوچستان و افغانستان است. این ساز با نام رباب بیش از یک هزار سال قدمت دارد و نام پارسیاش رواده است.
جمال مبارک خطاب به یکی از احبّاء به نام “رباب” میفرمایند:
“یا رباب، امروز رباب حقیقی به حرکت اِصبَع ربّانی مُغَرِّد. آوازش جان بخشد و روان را تازه نماید. ولکن گوشی که لایق اصغای این آواز است به مثابۀ کبریت احمر کمیاب. از حقّ میطلبیم کنیزان خود را به اصغای این ندا فائز فرماید. انّه علی کلّ شیءٍ قدیر.” (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 18، ص296)
سعادت در چیست؟
حضرت عبدالبهاء میفرمایند، “هوالابهی، سعادت در علم است و علم در تقویٰ و تقویٰ در انقطاع و تنفّر از جمیع زخارف دنیا؛ و انقطاع عشق الٓهی آرَد؛ عشق تلاوت آیات و مناجات خواهد و جذبۀ آیات تهذیب اخلاق کند. یعنی صدق در راه حق و انصاف با خلق و قطع با نفس و صحبت با نیکان و دوری از جاهلان و حرمت مهتران و شفقت با کهتران و نصیحت با دوستان و حلم با دشمنان و بذل بر فقیران و محبّت با اهل جهان و هدایت گمگشتگان. این است سعادت عُظمیٰ و عطیۀ کُبریٰ و موهبت لاتُحصیٰ. فطوبی للعاملین. عبدالبهاء عبّاس” (دکتر علیمراد داودی، مقالات و رسائل در مباحث متنوّعه، ص368)
عمر دنیا
جمال قدم میفرمایند، “عمر دنیا به مثابۀ طیری است که از بابی داخل شود و از بابی خارج. این مقدار قابل نبوده و نیست.” (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 18، ص176)
انسان به مثابه آسمان
جمال قدم میفرمایند، “انسان را به مثابۀ سما ملاحظه نما. شمس و قمر او اعمال طیّبۀ طاهره و انجم او اخلاق روحانیّه. انشآءالله جمیع اولیای حق به این طراز امنع اقدس مزیّن شوند.” (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 27، ص26)
احکام حصن است
جمال مبارک میفرمایند، “الحمدُ للهِ الّذی أنزَلَ الأحکام و جَعَلَها حِصناً لِعِبادِهِ و عِلَّةً لحفظِ بریّته. طوبی لِمَن تمسّکَ بکتابالله و عمِلَ بِما اُمِرَ بِهِ و وَیلٌ للغافلین.” (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 27، ص27 / مضمون: ستایش مر خدایی را سزاست که احکام را نازل فرمود و آنها را دژی برای بندگانش و سبب حفظ عباد قرار داد. خوشا به حال کسی که به کتاب الهی تمسّک نمود و به آنچه که امر شده عمل کرد و وای بر کسانی که غفلت نمایند.)
اختیار در تقسیم ارث
اگرچه احبّاء مجازند در وصیّتنام مایملک خویش را به ارادۀ خود تقسیم نمایند، امّا اخلاقاً و وجداناً موظّفند که درنوشتن وصیّتنامه دستور جمال مبارک را در مورد اثرات ثروت در جامعه همیشه در نظر گرفته و آن را مراعات نمایند و از جمع مال به حدّ افراط و تمرکز آن در بین افرادی معدود و یا گروههایی محدود اجتناب نمایند. (نقل ترجمه بیان حضرت ولی امرالله از کتاب اقدس، طبع مرکز جهانی، منضمّات، یادداشت شماره 38)
کلمۀ علیا
جمال قدم میفرمایند، “حمد مولیالوری را لایق و سزاست که به کلمۀ علیا اهل ناسوت انشا را به افق اعلی دعوت نمود و از رحیق مختوم قسمت عطا فرمود.
این کلمه در مقامی کوثر زندگانی است از برای مردگان نفس و هَویٰ؛ و در مقامی نوری است ساطع از برای هدایت اهل ارض و سمآء؛ هنگامی به هیأت نار ظاهر و اوست سبب ظهور حرارت محبّت الٓهی در افئده و قلوب احزاب؛ و وقتی به مثابۀ سلطانی مستوی بر عرش عنایت و عطا؛ اوست بحر فضل و لئالی حکمت و بیان در او مستور؛ و اوست آسمان عدل و انجم امانت و دیانت از آن مشهود.
طوبی از برای نفسی که به این نور ساطع لمیع قصد وطن حقیقی نمود و نعیم از برای مقبلی که به نبأ عظیم متوجّه.” (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 18، ص223)
جنّت و نار
حضرت عبدالبهاء میفرمایند: “بلی در بیانات الهیه این ذکر موجود که جنّت عرفان حقّ است و نار احتجاب از رب الارباب. از این بیان مقصود این نیست که دیگر عالم الهی نه و فیض نامتناهی نیست. استغفراللّه عن ذلک. بلکه مقصد چنین است که عرفان و احتجاب به منزلۀ شجر است و نعیم و جحیم در جمیع عوالم الهیه به منزلۀ ثمر. در هر رتبهای از مراتب نعمت و نقمت موجود. در عالم فؤاد عرفان نعمت و احتجاب نقمت است، زیرا اساس هر نعمت و نقمت در عوالم الهیه این دو است، ولی در جهان حق نفوس مقبله را ما لارأت عینٌ و لا سَمعَت أذنٌ و لا خَطَرَ بقلبِ بَشَرٍ موجود، زیرا این عالم فانی مانند عالم رَحِم است که کمالات و نقائص جسمانیۀ انسان در عالم رَحِم معلوم نه، چون از عالم رَحِم به این عالم آید، نقائص و کمالات جسمانیه ظاهر و آشکار گردد و انسان در عالم رحم از هر دو بیخبر. (مِن مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ص283)
خضوع و خشوع:
«اول فریضهٔ اصحاب شور خلوص نیت و نورانیت حقیقت و انقطاع از ما سوی الله و انجذاب به نفحاتالله و خضوع و خشوع بین احباء و صبر و تحمل بر بلاء و بندگی عتبهٔ سامیهٔ الهیه است.» (منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد۱، ص۷۵)
در بیان مبارک فوق، اشاره به دو صفت خضوع و خشوع شده است. با توجه به اینکه اصولا در بیانات مبارک، کلمات بر اساس معنا و مفهومی که مورد نظر هیکل مبارک است به دقت انتخاب میشود و واژههایی که به عنوان مترادف به کار میروند در واقع معنای دقیقا یکسانی ندارند، این سوال مطرح است که دو واژه خضوع و خشوع که هر دو در زبان فارسی به فروتنی ترجمه میشود، چه تفاوتی دارند که معمولا همراه همدیگر به کار میروند؟
در کتاب منجد الطلاب، خضع و مشتقات آن بیشتر به خمیده کردن بدن و نیز خم کردن گردن ترجمه شده است که نوعی نشان دادن تواضع و فروتنی از طریق زبان بدن است.
و خشع و اشتقاقات آن بیشتر به معنای اظهار عجز و فروتنی و از طریق لحن و کلام و بیان است.
در مناجاتهای عربی حضرت عبدالبهاء نیز عبارت خضعت اعناقهم و خشعت اصواتهم فراوان دیده میشود.
از جمله در مناجاتی میفرمایند:
«هوالابهی، الهی الهی، هؤلاء نفوس خضعت اعناقهم لسنطنتک و خشعت اصواتهم من عظمتک.»
(مجموعه مناجاتهای حضرت عبدالبهاء، ش۲۱۹)
دو جنبۀ انسان
انسان دو جنبه دارد يکی علويّت فطريّه و کمالات عقليّه و ديگری سفليّت حيوانيّه و نقايص شهوانيّه اگر در ممالک و اقاليم آفاق سير نمائيد از جهتی آثار خراب و دمار مشاهده کنيد و از جهتی مآثر مدنيّت و عمار ملاحظه فرمائيد امّا خراب و ويرانی آثار جدال و نزاع و قتالست ولی عمار و آبادی نتائج انوار فضائل و الفت و وفاق. (مکاتیب عبدالبهاء، ج1، ص314)
صحّت، بهترین نعمت
نقاهت هر چند از عوارض ذاتيّه انسان است ولی فیالحقيقه مشکل است. نعمت صحّت بر جميع نعما مرجّح است. (منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج1، ص148؛ فقرۀ 132)
جان، عزیزترین اشیاء عالم
جمال قدم دربارۀ شهادت جناب ملّا علی سبزواری میفرمایند، “رحیق مختوم به قسمی اخذش نمود که از خود و عالمیان گذشت و جان را، که اعزّ اشیاء عالم است، در سبیل دوست فدا نمود.” (مائدۀ آسمانی، ج4، ص129)
فنای دنیا
جمال قدم میفرمایند، “دنیا داری است فانی. در هر حین تغییرش ظاهر و فنایش مشهود. کلّ از تراب موجود و به تراب راجع.” (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 27، ص75)
جمال مبارک میفرمایند، “عنقریب دنیا و آنچه در او موجود مفقود خواهد شد. نفوسی که الیوم بر سریر عزّت متمکّنند و نفوسی که بر ارض ذلّت ساکن، کلّ به تراب راجع شوند. نیکو است حال نفوسی که اهل ملأ اعلی روایح حبّ الهی از ایشان استشمام نمایند.” (همان، ص78)
جواهر خلق
جمال قدم میفرمایند، “آن جناب عالِمند که این مظلوم به چه قسم اَمام عالم قیام نمود. نه ضوضاء علما او را مانع شد و نه سطوت امرا. جمیع اهل امکان را به افق رحمن دعوت نمودیم تا آن بعضی از اهل ایران به افق اعلی اقبال نمودند. ایشانند جواهر خلق؛ و همچنین نفوسی که در این اراضی از اهل جماعت به نور یقین فائز گشتند و همچنین از ابناء خلیل و وُرّاث کلیم.” (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 27، ص90)
مظاهر اسما
جمال قدم میفرمایند، “إنّا جَعَلنَا العباد مظاهرَ الأسماء لیظهرَ مِنهُم ما ینبغی لهذا الیومِ الّذی فیه یُنادی المقصود «المُلکُ لله المقتدر الغفور الکریم.» و الّذی فاز بذلک إنّهُ لَحَیٌّ فی ملکوتنَا الأعلی و یَبقیٰ ذکرُهُ بدوام الله ربّ العالمین و الّذی مُنِعَ إنَّهُ مِن أهلِ القبور ولو یکونُ مِنَ النّاطقین.” (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 27، ص81)
[مضمون: بندگان را مظهر اسما و صفات الهی قرار دادیم تا آنچه که شایستۀ امروز است از آنها ظاهر شود. امروز روزی است که مقصود عالمیان ندا میکند “عالم از برای خداوند توانای بخشندۀ بخشاینده است”. کسی که به این مقصود فائز شد، او در ملکوت اعلای ما زنده است و ذکرش تا سلطنت الهی باقی است بقا خواهد داشت و کسی که از فوز به آن منع شود، او از اهل قبور محسوب است ولو آن که سخن بگوید.]
مقصود از بوم در کتاب اقدس
در بند 89 از کتاب اقدس آمده است، “یا معشر الرّوم نسمع بینکم صوتَ البوم…” حضرت عبدالبهاء دربارۀ سلطان عبدالحمید عثمانی میفرمایند، “نفسی که به صریح کتاب اقدس بر سریر ظلم جالس و به بوم تسمیه شده و به جاهل تعبیر گردیده…” (مائده آسمانی، ج5، ص131)
النقطة الواقعة فی شاطئ البحرین
در بند 89 کتاب اقدس آمده است، “یا ایّتها النّقطة الواقعة فی شاطئ البحرین…” حضرت عبدالبهاء میفرمایند، “یا ایّتها النّقطة الواقعة فی شاطئ البحرین، یعنی قسطنطنیه…” (مجموعه آثار مبارکه، شماره 84، ص378)
[توضیح: مقصود از دو بحر مذکور در فوق دریای سیاه و دریای مرمره است که استانبول در ساحل این دو واقع شده است.]
اُمُّ العالَم
حضرت بهاءالله خطاب به مسافر میفرمایند که وقتی آثار شهر مرا دیدی بایست و بگو، “یا ارضَ الطّاء قَد جِئتُکِ مِن شطرالسّجن بنبأالله المهیمن القیّوم. قل یا اُمّ العالم و مطلعَ النّور بین الأمم اُبَشِّرُکُ بعنایة ربّک…” (آثار قلم اعلی، ج2، طبع کانادا، ص83)
[مضمون: ای ارض طا (طهران) از سوی سجن (عکّا) با خبری از سوی خداوند مهیمن قیّوم آمدهام. ای امّ عالم و محلّ طلوع نور بین امّتها تو را بشارت میدهم به عنایت پروردگارت.]
مردانه
گاه ایراد گرفته میشود که چرا کلمۀ “مردانه” یا “مرد میدان” به کار برده میشود، در حالی که بسیاری از بانوان قیامی جانانه کردند و گوی سبقت از میدان ربودند. این اصطلاح است و حتّی مظهر ظهور الهی نیز آن را به کار بردهاند:
“حمد خدا را که نسایم رحمت رحمانیّه بر آن ورقه مرور فرمود و او را به بیت احدیّه و کعبۀ الهیّه هدایت نمود. این است از فضلهای اعظم الهی که هر نفسی را اراده نموده به آن مخصوص فرمود. اکثری از رجال را زلزال اخذ نمود و از حضرت ذیالجلال محروم ماندند. ولکن انشآءالله آن ورقه مردانه در حبّ مالک بریّه مستقیم شوند. عنقریب دنیا و آنچه در او موجود مفقود خواهد شد. نفوسی که الیوم بر سریر عزّت متمکنند و نفوسی که بر ارض ذلّت ساکن، کلّ به تراب راجع شوند. نیکو است حال نفوسی که اهل ملأ اعلی روایح حبّ الهی از ایشان استشمام نمایند. یا لیت قومی یعلمون.” (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 27، ص78)
منابر
حضرت بهاءالله میفرمایند، “بر منابر به سبّ و لعن حق مشغولند. اگر نفسی به اُذُن قلب توجّه نماید نوحۀ منابر را میشنود چه که از برای مدح حقّ مقرّر شده نه از برای قدح او. ظلم به مقامی رسیده که جمیع ذرّات به نوحه و ندبه مشغولند، ولکن نفوس غافل و محجوب.” (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 18، ص127)
و در مقام دیگر، “قسم به آفتاب بیان که از اعلی افق عالم مُشرق است، حنین منابر آن دیار در کلّ حین مرتفع و اوّل ایّام در ارض طا این حنین اصغا شد. چه که ترتیب منابر از برای ذکر حقّ جلّ جلاله بوده. حال در ایران مقرّ سبّ مقصود عالمیان شده.” (مجموعه اقتدارات، ص42)
افق اعلی
حضرت عبدالبهاء میفرمایند، “از افق اعلی و ملکوت ابهی سؤال نموده بودید. حضرت اعلی «انّنی أنَا حیٌّ فی الافق الأبهی» فرمودند و از جمال مبارک «و نراکم من افقی الأبهی» در الواح نازل و همچنین ملکوت ابهی وارد… افق ابهی و ملکوت اعلی عبارت از عالم الهی و جهان رحمانی مقرّ سلطنت و کامرانی احبّای رحمانی است.” (اسرارالآثار، ج5، ص7-156)
توحید
حضرت بهاءالله میفرمایند، “اصل معنی توحید این است که نفوس مطمئنّه در جمیع احوال به حقّ وحده متوجّه باشند و به رضای او حرکت نمایند. اگر نفسی الیوم به جمیع اعمال خیریّه و افعال حسنه عامل شود و به رضای حق فائز نشود، البتّه ثمر نخواهد داشت. این است که میفرماید جهد نمایید تا به کلمۀ رضا موفّق شوید.” (مائده آسمانی، ج8، ص106)
قلم
جمال قدم میفرمایند، “فضل حق را کرانی نه و عنایتش را انتهایی نه. از برای دوستان، بعد از قطع اسباب قرب و وصال، اسباب دیگر مقدّر فرمود و آن را نام قلم و مداد نمود. لله الحمد فی کلّ الأحوال.” (مائده آسمانی، ج8، ص111)
آسمان
مقصود از آسمان در آثار مبارکه بلندی و علوّ است. حضرت بهاءالله میفرمایند، “إنّا ما أرَدنا مِنَ السّماء إلّا جهة العلوّ و السّموّ و منتهیٰ مقام الأشیاء إن أنتم مِنَ العارفین. إنّا نذکُرُ لِکُلِّ شیءٍ سماءً نعنی به جهة علوّه و سموّه و منتهیٰ مقام إن أنتم مِنَ البالغین.” (اسرارالآثار، ج4، ص164)
[مضمون: اراده نکردیم از “آسمان” مگر جهت بلندی و ارتقاء و بالاترین جایگاه چیزها را اگر بدانید. برای هر شیئی آسمانی ذکر میکنیم و مقصود ما جهت بلندی و اعتلاء و بالاترین مقام است اگر به حدّ بلوغ رسیده باشید.]
اُنظُر ترانی
دیدن خداوند میسّر نیست مگر به دیدن مظهر ظهورش. وقتی مظهر ظهور در قید حیات ظاهره نباشد چه باید کرد. باید به تجلّیات او توجّه داشت. طبق تبیین حضرت عبدالبهآء “وجه” دارای معانی متعدّد است و یکی از آنها “تجلّی” خداوند است و به آیۀ قرآنی “فأینما تولّوا فَثَمَّ وجهُ الله” استناد میفرمایند (مکاتیب عبدالبهآء، ج1، ص396). حال، طبق بیان حضرت بهاءالله هر نفسی که توجّه تام به آن حضرت داشته باشد، موفّق به رؤیت شده است:
“إنَّ رَبَّکَ یؤیِّدُ مَن أرادَ الوجه إنَّهُ مَعَ عبادِهِ المخلصین. یا ناظرُ، انظُر ترانی؛ إنَّ الّذی أقبَلَی إلَیَّ إنّهُ مِمَّن رَآنی إنَّ رَبَّکَ علیٰ ما أقولُ شهیدٌ.” (لئالیالحکمة، ج3، ص191)
[مضمون: پروردگار تأیید میکند هر نفسی را که ارادۀ دیدن تجلّی و جلوۀ حق را داشته باشد. او با بندگان مخلصش همراه است. ای ناظر، بنگر تا مرا ببینی. کسی که به من روی آورد، به منزلۀ آن است که مرا دیده است. پروردگارت بر آنچه میگویم گواه است.]
مساوات و مواسات
این دو واژه در ظاهر قدری به هم شبیه هستند. امّا در واقع از دو ریشه ولی هر دو در باب مفاعله هستند. مساوات از ریشه “سوی” آمده و به معنای “درست و میزان” شدن آمده است. وقتی به باب مفاعله میرود (ساوَی یُساوِی مساوات) به معنای برابر و معادل شدن. در حالت مطاوعه و متعدّی هر دو قابل استعمال است. مثلاً میگوییم، “هذا لایُساوی دِرهماً” یعنی معادل یک درهم نیست (یک درهم هم ارزش ندارد)؛ در حال متعدّی: “سَاوَی بینَهُما” یعنی آن دو را برابر هم و یکسان قرار داد. یا در آیۀ قرآنی، سورۀ کهف، آیۀ 96، آمده است: “حَتَّىٰ إِذَا سَاوَىٰ بَيْنَ الصَّدَفَيْن” (تا آن که همسطح کرد بین دو کوه را).
امّا مواسات از ریشۀ “وسی” است که در باب مفاوعله وارد شده (واسَی یُواسِی مواسات) و به معنای “یاری رساندن” است. مثلاً گویند، “واسَیتُهُ بنفسی” (او را یاری دادم با جان خودم).
در واقع مساوات ناظر به عدل است و مواسات ناظر به فضل است. جمال قدم در ورق سوم از کلمات فردوسیه میفرمایند، “لو تکونُ ناظراً الی الفضل ضع ما ینفعُک و خُذ ما ینتفع به العباد و إن تکن ناظراً الی العدل اختر لدونک ما تختاره لنفسک.” (نبذة من تعالیم، ص49)
آنچه که در بیان حضرت بهاءالله بیان شده که “آنچه از برای خود از امورات خیریّه اختیار کنند، از برای سائر مؤمنین هم همان را اختیار کنند این است معنی مواسات” (مائدۀ آسمانی، ج4، ص356) در واقع ناظر به عدل است نه فضل. یعنی برای خودمان آنچه که میخواهیم، برای دیگران هم همان را بخواهیم. این حدّ اقلّی است که جمال قدم انتظار دارند احبّاء به آن عامل باشند. اگرچه در مقامی همین نیز دیگران را به خود ترجیح دادن است، امّا در حدّ مساوی.
امّا وقتی ناظر به فضل میشویم، از این حدّ هم فراتر میرویم و دیگری را به خود ترجیح میدهیم. یعنی آنچه را که خود نیاز داریم، در اختیار دیگری قرار میدهیم و این فوق آن است. در آیۀ قرآنی به این مورد تصریح شده و در بیان مبارک جمال قدم نیز بدان استناد شده است: “وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ” (سورة الحشر، آیۀ 9 = و کسانی که پیش از آنان در سرای جای گرفتند و ایمان را پذیرفتند، کسانی را که به سوی آنان هجرت کردهاند دوست میدارند و نسبت به آنچه به ایشان داده شده است، در دل خود احساس نیاز نمیکنند و [آنان را] ولی خود نیازمندی داشته باشند، بر خود برمیگزینند و کسانی که از آزمندی نفس خویش در امان مانند، آنانند که رستگارانند. [ترجمه بهاءالدّین خرّمشاهی])
در واقع حضرت بهاءالله در این بیان که “مساوات آن که عبادالله را از آنچه حق جلّ جلاله به او عنایت فرموده محروم ننماید؛ خود متنعّم و مثل خود را هم متنعّم نماید و این مقام بسیار محبوب است…” (ادعیه محبوب، ص400) مقصودشان مواسات در حدّ عدالت است و بعد که میفرمایند، “آنان که سایرین را بر خود ترجیح میدهند فی الحقیقه این مقام فوق مقام است” مواسات در حدّ فضل است، یعنی حتّی نیاز خود را ندیده بگیرد و به نیازمند دیگری آنچه را دارد اعطاء نماید.
امّا، حضرت عبدالبهاء به تفاوت دیگری بین “مساوات” و “مواسات” اشاره دارند: “مساوات امری است مجبوری ولکن مواسات امری است اختیاری.” (امر و خلق، ج3، ص258) در اینجا حضرت عبدالبهاء به معنی مساوات، که به مفهوم متعدّی و نه مطاوعه است اشاره دارند که از بیرون تحمیل میشود و مواسات را، اعم از آن که ناظر به عدل باشد یا فضل، که به اختیار خود فرد است، در مقابل آن قرار میدهند.
کنوز حقیقی
جمال قدم میفرمایند:
“اصحاب این ظهور اعظم باید به شأنی مستقیم باشند که عالم و ما فیه من العباد و الأشیاء و الألوان و الزّخارف و الکتب ایشان را از افق اعلی منع ننماید شاید کنوز حقیقی ظاهر گردد و آن رجالی هستند که غیرالله را معدوم صِرف شمرند. ناعقین بسیارند و در هر شهر و دیار ظاهر شوند…” (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 27، ص173)
کتاب به معنای مظهر ظهور
جمال قدم بارها خود را “کتاب” و “امّ الکتاب” نامیدهاند. مثلاً در بیانی میفرمایند، “هذا کتابٌ یمشی و یقولُ قد أتَی الوعد و هذا هو الموعودُ الّذی إذ ظهر نطقت الأشیاء کلّها تالله قد ظهر محبوبُ مَن فِی السّموات والأرضین.” (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 27، ص167 – مضمون: این کتابی است که قدم میزند و میگوید زمان تحقّق وعده الهی رسید و این همان موعودی است که وقتی ظاهر شد تمام اشیاء ندا بر آوردند که قسم به خداوند که محبوب کسانی که در آسمانها و زمین هستند ظاهر شد.)
جمال مبارک در جواب کسانی که ایراد گرفتند که مگر کتاب راه میرود فرمودند، “ایّاکم أن تمنعوا أنفسکم عن هذا الأمر الّذی به تضوّع عرف البیان فی الإمکان. کذلک نطق الکتاب إذ یمشی فی اعلی المقام. مِنَ النّاس مَن قال هل الکتاب یمشی، قل أی و ربِّ الأرباب. یمشی و ینطق بل یأکُلُ رغماً لکلّ منکرٍ مُرتاب.” (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 27، ص171 – مضمون: مبادا خود را از این امری که بوی خوش بیان در عالم امکان از آن به مشام میرسد منع کنید. اینچنین کتاب سخن گفت وقتی که در بالاترین جایگاه قدم برمیدارد. از مردم هر آن کس که بپرسد مگر کتاب هم راه میرود، بگوی بلی قسم به پروردگار پرورش دهندگان. راه میرود و سخن میگوید بلکه غذا میخورد علیرغم میل هر انکار کنندۀ تردید نمایندهای.)
اَبطال
(ابطال در لغت جمع بَطَل به معنی شجاع و دلیر است)
جمال قدم میفرمایند، “اَبطالِ عوالم معانی و بیان نفوسی هستند که سطوت اُمَرا و شکّ و ریب علما ایشان را از مالک اسما منع ننمود و از بحر فیض فیّاض محروم نساخت. الله اکبر، آن نفوس را شبه و مثلی نبوده و نیست. جمیع کتب الٓهی از قبل و بعد بر علوّ و سموّ مقام آن نفوس مطمئنّه شاهد و گواه. طوبی از برای نفوسی که به طراز استقامت مزیّن و به ردآء وفا فائز.” (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 27، ص181)
فقراتی با عنوان « یا ابن الرّوح » از قلم حضرت بهآءالله خطاب به انسان
و امّا سئوال دوّم شما در بارۀ فقراتی از « کلمات مکنونه » که در آنها حضرت بهآءالله انسان را با عباراتی چون « یا ابن الرّوح » ، « یا ابن الوجود » ، « یا ابن الأنسان » و امثال آن. لغت « پسر » که در این رابطه به کار رفته نوعی اسم جمع و به معنای نوع بشر است و لذا به تفاوت جنسیتی بین رجال و نساء، هرچه که باشد، هیچ دلالت ضمنی ندارد. ( ترجمه ـ مکتوب 19 ژانویه 1935 از طرف حضرت ولی امرالله به یکی از احبّاء )
توحید حقیقی
اولیاء
جمال قدم میفرمایند، “… از حقّ باقی سائل و آمل که اولیا را، یعنی نفوسی که ایادی امرند و به طراز تبلیغ مزیّنند و بر خدمت امر قائم، موفّق فرماید بر آنچه که سبب اعلاء کلمۀ اوست.” (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 27، ص195)
مقصود از خواندن آثار
حضرت عبدالبهاء فرمودند، “مقصود از تلاوت و قرائت پی بردن به حقایق آیات و اسرار کتاب است. اگر تنها خواندن بود، بایستی ملّت یهود جمیع مؤمن به مسیح شده باشند. ولی چون از ادراک اسرار و معانی بیبهره بودند، از ایمان به آن حضرت ممنوع گشتند. علائم و آیات کتاب را به ظاهر معنی نمودند و ظهور مسیح را مطابق تقالید و آداب و رسوم ملّت خود نیافتند. لذا انکار کردند و از حقایق و اسرار الهی غافل و در کنار شدند.” (بدایعالآثار، ج1، ص404)
منبع : کانال مفاهیم