پاسخ به شبهات وارده بر دیانت بهائی

سوال 5: اين مسئله که امام زمان بايد زماني ظهور کند که اوضاع جامعه نابسامان است و تعداد مسلمانان حقيقي کم باشد?

در ابتدا بايد منظور از اين سؤال روشن شود. آيا منظور اين است که تمامي علامات اشاره شده در قرآن و ديگر کتب آسماني هيچ کدام ارزش تفکر نداشته وصرفا بايد منتظر روزي که مؤمنان حقيقي کم شود بود؟ آيا منظورنفي ظهور موعود الهي است؟

در استدلال براي يک موضوع مهم، هميشه دلايل قويتر، مستحکم تر و مستندتر ارجحند بر دلايل ديگر و نشانه هاي بسيار مهمتر از اين مطلب در ظهور قائم نيز وجود دارند. مثلا برخي از اين دلايل، بشارات کتب مقدسه است به ظهور حضرت باب. با تفکر بر آنها، مي توان دريافت که زمان ظهور موعود تمامي اديان قبل در آينده نخواهد بود بلکه ، از زمان آن قريب 165 سال مي گذرد. براي اطلاع بيشتر در اين مورد، به سؤال قيامت و چرا فاصله دو ظهور دو سال است، مراجعه کنيد.

باري … اوضاع نا بسامان جامعه را چه کسي تعيين مي کند. تعداد اندک مؤمنان حقيقي را چه کسي تعيين مي کند؟ آيا علما مسئول اين کار هستند؟ در اين صورت هيچگاه از سوي آنها اعلام نخواهد شد، چرا که در هر دوره اي علماي اديان که به مقام و منصب رسيده اند، براي حفظ موقعيت خود حاضر نيستند حقيقت را افشا کنند. علاوه بر اين، علما و کارشناسان ديني، خود در تفسير اين موضوع اتفاق نظر ندارند. اگرهم قرار است که هر فرد خودش مسئول تعيين اين وضعيت باشند، باز هم چون عقل هر کس يک جور حکم مي کند و افکار متفاوت است، بنابر اين نمي توان به آن نيز استناد کرد. بسياري برآنند که بايد مقدمات ظهور او را با اصلاحات و تربيت جامعه آماده کنيم نه اينکه منفعل مانده و دين و مردم را به حال خود بگذاريم و منتظر اوضاع نابسامان شويم. جالب است بدانيم كه كمي قبل از ظهور موعود، ازجمله معدودي از مسلمانان و مسيحيان در ايران و ساير نقاط جهان پيدا شدند كه نزديكي زمان ظهور را از وضعيت بد جامعه و با توجه به بشارات و شرايط مذكور در كتب آسمانيشان احساس كردند وعملاً نيزآماده استقبال از آن شدند.[i]

براي اينکه مفهوم کمي تعداد مؤمنين حقيقي بهتر نمايان شود، در ادامه چندين حديث از حضرت محمد و امام صادق ذکر مي شود. حضرت محمد پيش بيني فرموده بودند که: «ستفرق امتي علي ثلاث و سبعين فرقه کلها في النار الا واحده» يعني به زودي امت من به 73 فرقه تقسيم خواهد شد که همه آنها، جز يکي در آتش جهنم هستند و امام صادق فرمودند : «ارتد ناس بعد نبي الا ثلاث او سبعه» يعني مردم بعد از وفات پيامبر مرتد شدند به جز سه يا هفت نفر. حضرت باب در باره اين حديث فرمودند: «چنانچه در ظهور فرقان بعد از عروج شجره حقيقت، در ايمان به آن نفس هويت، ثابت نماند الّا آنچه ظاهر است و حال آن كه كل به اعمال قرآن عمل مي كردند… امروزكه مي بيني كه كلّ مؤمن اند به اميرالمؤمنين به واسطه آنست كه خلاف نديده، در دون محبّت او پرورش ننموده و الّا اگرهمين نفوس، صدراسلام مي بودند همان «ثلاثه» كه درحديث موضوع شده، مي ديدي…»[ii]

امام باقر مي فرمايند: «الناس کلهم بهائم (ثلاث مرات) الا قليل من المؤمنين و المؤمن غريب (ثلاث مرات)»[iii] يعني مردم همگي از چهار پايانند ( اين جمله را 3 بار تکرار کردند)، سپس فرمودند جز اندکي از مؤمنين و مؤمن غريب است (اين جمله را هم 3 بار فرمود) و نيز امام صادق مي فرمايد: « زن مؤمن از مرد مؤمن کمياب تر است و مرد مؤمن کمياب تر از کبريت احمراست. کدام يک از شما کبريت احمر را ديده ايد؟». مترجم اصول کافي مي گويد که در زبان عرب، چيز کمياب به کبريت احمر يا اکسير تشبيه مي شود. و نيز در همان جا مي فرمايند: «هان به خدا اگر من در ميان شما سه تن مؤمن پيدا مي كردم كه حديث مرا نگه دارند و فاش نكنند، روا نمي دانستم هيچ حديثي را از آنها نهان دارم». بنابر اين حديث، نابساماني و کمي تعداد مؤمنان حقيقي منحصر به نزديکي ظهور قائم نبوده است.

سدير صيرفي گويد: «خدمت امام صادق رسيدم وعرض كردم: به خدا كه خانه نشستن براي شما روا نيست، فرمود: چرا اي سدير؟! عرض كردم: براي بسياري دوستان و شيعيان و ياوراني كه داري. به خدا كه اگر اميرالمؤمنين به اندازه شما شيعه و ياور و دوست مي داشت، تيم وعدي (قبيله ابوبكر وعمر) نسبت به او طمع نمي كردند (و حقش را غصب نمي نمودند) فرمود: اي سدير، فكرمي كني چه اندازه باشند؟ گفتم: صدهزار. فرمود: صدهزار؟! عرض كردم آري، بلكه دويست هزار، فرمود: دويست هزار؟! عرض كردم: آري و بلكه نصف دنيا، حضرت ازسخن گفتن با من سكوت كرد وسپس فرمود: برايت آسانست كه همراه ما تا ينبع بيائي؟ گفتم: آري. سپس دستورفرمود الاغ و استري را زين كنند، من پيشي گرفتم والاغ را سوار شدم، حضرت فرمود: اي سدير، مي خواهي الاغ را به من دهي؟ گفتم: استر زيباتر وشريف تراست، فرمود: الاغ براي من رهوارتر است، من پياده شدم، حضرت سوار الاغ شد ومن سوار استر و راه افتاديم تا وقت نماز رسيد؛ فرمود: پياده شويم نماز بخوانيم، سپس فرمود: اين زمين شوره زار است و نماز در آن روا نيست، پس به راه افتاديم تا به زمين خاك سرخي رسيديم، حضرت به سوي جواني كه بزغاله مي چرانيد نگريست وفرمود: اي سدير به خدا اگر شيعيانم به شماره اين بزغاله ها مي بودند، خانه نشستن برايم روا نبود. آن گاه پياده شديم ونمازخوانديم. چون ازنماز فارغ شديم به سوي بزغاله ها نگريستم و شمردم، هفده رأس بودند».[iv]

حمران بن اعين گويد:» به امام باقر(ع) عرض كردم: قربانت، چه اندازه ما شيعه كم هستيم، اگر در خوردن گوسفندي شركت كنيم آن را تمام نكنيم، فرمود: خبري شگفت تر از اين به تو نگويم؟ مهاجرين وانصار(پس از پيغمبر ازحقيقت ايمان) بيرون رفتند مگرــ با انگشت اشاره كرد ــ سه تن،( سلمان و مقداد وابوذر). حمران گويد: عرض كردم: قربانت، عمارچگونه بود؟ فرمود: خدا رحمت كند ابا اليقظان عمار را كه بيعت كرد و شهيد كشته شد. من با خود گفتم: چيزي بهتر ازشهادت نيست (پس چرا عمار هم مثل آن سه تن نباشد؟). حضرت به من نگريست و فرمود: مثل اين كه تو فكر مي كني عمار هم مانند آن سه تن است، هيهات، هيهات (كه مثل آنها باشد)». و ازامام كاظم نقل شده است: «چنين نيست كه هركه به ولايت ما معتقد شد مؤمن باشد، بلكه آنها همدم مؤمنين قرارداده شده اند».[v] و در بحار الانوار ذكر شده است «شيعه حقيقي مانند سرمه درچشم و نمك در غذا قليل خواهند بود»[vi].

با اين احاديث معني اين بيان حضرت محمد نيز روشن مي شود كه فرمودند: «الاسلام بدأ غريبأ و سيعود غريبأ كما بدأ غريبأ؛ فطوبي للغرباء» يعني اسلام غريب آغاز شد و بزودي مانند آغاز خود، غريب برخواهد گشت.

بنابر اين حقيقتا به جز خدا چه کسي مي تواند تشخيص دهد که معني و منظور از نابساماني و کمي تعداد مؤمنين حقيقي چيست؟ تحقق وعده ها در اين احاديث منوط به چه زماني است؟ در قرآن شريف آمده است که « يَوْمَ تَأْتِي السَّمَاء بِدُخَانٍ مُّبِينٍ يَغْشَى النَّاسَ هَذَا عَذَابٌ أَلِيمٌ »[vii]. يعني روز قيامت روزي است که مي آيد آسمان به دودي آشکار و فرو ميگيرد مردم را و اين است عذاب اليم. امروز کدام دخان اعظم تر و مهلک تر از اين غباري که جهان را فرا گرفته و همه از پيدا کردن راه حل براي نجات بشر، عاجز مانده اند، وجود دارد؟ مشخصاً تمامي اين اوضاع نابسامان اتفاق افتاده است، و مؤمنين واقعي نيز بسيار اندکند، چرا که با نگرشي به تاريخ جهان ميبينيم که تمامي سلسله هاي حکومتي در ايران و در جهان يکي پس از ديگري با سقوط مواجه شده اند و با آنکه طالب رهايي بشر از ظلم بوده اند، همه با شکست روبرو شدند. اما حضرت بهاءالله در تاريک ترين و منحط ترين زمان تاريخ که لزوم آن به شدت محسوس بود، بالاخره ظاهر شدند تا به تدريج جهان را به سوي وحدت کامل پيش برند.


. رحيق مختوم جلد 2 – صفحات 1000 – 1005 و 647 – 687، جنات نعيم

. بيان فارسي واحد 5 – باب 13

. کتاب اصول کافي جلد سوم – صفحه 340

. اصول كافي – صفحه 340

. اصول كافي – صفحه 342

. بحار الانوار جلد 13- صفحه 883

. سوره دخان – آيات10 و 11