پاسخ به شبهات وارده بر دیانت بهائی

سوال 1:اسلام آخرین و کاملترین دین است چه لزومی برای دین جدید بوده


البته اين سخن، سخن تازه اي از جانب اهل اديان نيست، همان گونه که يهوديان، زرتشتيان، مسيحيان، بوداييان و…. همه پيروان اديان مي گويند که دين آنها آخرين و کامل ترين دين است، مسلمين نيز چنان مي گويند. در اين ميان فقط بهائيان اند که مي گويند ما آخرين دين نيستيم، اما قرآن کريم بطور واضح و آشکار اشاره به ظهور پيامبران بعدي و ديانتهاي بعدي دارد. هر دين تنها در زمان خود کامل ترين دين است و پس از آن دين کامل تري خواهد آمد.

دو آيه در قرآن هست که مسلمين براي اثبات مدعاي خود مبني بر آخرين و کامل ترين دين، بدان استناد مي نمايند. آيه اي که مسلمين در نشان دادن اکمال دين اسلام بدان رجوع مي کنند، آيه «اليوم اکملت لکم دينکم و….»[i] است. اين سخن شريف در قرآن، کاملا درست است و اگر نبود، از ظهور حضرت رسول اکرم نتيجه اي به بار نمي آمد. اگر آنچه که در باب شرح نزول اين آيه نوشته اند، درست باشد، اين آيه در حجة الوداع و در غدير خم نازل شده و آن جا پيامبر اکرم، بشارت کامل شدن دين اسلام را به مسلمانان داده است. بايد توجه کنيم که اين بشارت در مورد اسلام است و نه مطلقا موضوع دين. مخاطبين آن آيه، همه از مسلمين بودند و البته واضح است که آن آيه بايد به همان شکل نازل مي شد. به هيچ طريق از اين کلام متين، نمي توان استنتاج کرد که ديگر ديني در عالم ظاهر نخواهد شد. از اين گذشته، شبهه اي را نيز مي توان به موضوع وارد ساخت، به اين عبارت که لفظ اسلام در قرآن کريم، به اديان سامي اطلاق شده است و موسي و ابراهيم و… در آن سفر کريم همه به عنوان مسلمان معرفي شده اند. اگر کسي مانند مفسرين قرآن، اهل پيچاندن مطلب باشد، در اين مبحث مجال وسيعي دارد که با توجه به معاني لفظ اسلام در قرآن، تأويلات گوناگون ديگري نيز از اين آيه به دست دهد.

اما آيه ديگر که مسلمين آن را در باب آخرين پيامبر بودن حضرت رسول مطرح مي نمايند، آيه «و ماکان محمد ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبيين»[ii] است، به جز آن که مي توان در باب الفاظ «خاتم»( به معني نگين انگشتر) و «نبي» بحث کرد، به نظر مي رسد بهتر است شأن نزول آيه مورد توجه قرار بگيرد. شرح نزول اين آيه به خوبي معلوم مي سازد که مدلول آيه مطلقا به پايان پذيري سلسله اديان ارتباطي ندارد. زيد بن حارثه، پسر خوانده حضرت رسول اکرم بود که با دختر عمّه آن حضرت ازدواج نموده بود. گويا حضرت رسول به آن دختر عمّه علاقه اي داشت و زيد به خاطر پيامبرش، زن خود را طلاق گفت تا به ازدواج رسول اکرم درآيد. اين جريان باعث شد تا اعراب بر آنها طعنه هايي بزنند و اين آيه در باب تقديس و تنزيه پيامبر اسلام نازل گشت و لغت «خاتم» به معناي نگين انگشتر نيز در همين متن معناي خود را به دست مي آورد که بگويد رسول اسلام منزّه و در ميان پيامبران چون نگين در ميان انگشتر بود (به سؤال خاتميت مراجعه کنيد).

استدلالي که مسلمين از اين آيه براي نشان دادن آخرين پيامبر بودن حضرت محمد صورت مي دهند، دقيقا مانند اين است که کسي بگويد، فلاني عجب طبيب و دکتر حاذقي است و بنابراين پس از او ديگر فيلسوفي در عالم ظاهر نخواهد شد! همان اندازه که بين اين دو گزاره ارتباط موجود است، بين شرح نزول آيه و استنتاج مسلمانان از آن آيه نيز وجود دارد. مهم تر از اين بحث هاي لغوي و تفسيري، بحث در باره کارکردهاي اجتماعي اديان است که دنيا را نيازمند آيين جديد مي نمايد و آيين بهائي را به نسبت ساير اديان متمايز مي کند.

هر موجود زنده اى كه در اين دنيا زندگي ميكند از شروع تا خاتمه حياتش مراحل مختلفه اى را طى ميكند. هر مرحله شرايط و حالات و احتياجات مخصوص به خود را دارد. در زندگى يك انسان مرحله شيرخوارگى، طفوليت، صباوت، جوانى و بلوغ هر يك شرايط و احتياجات متفاوتي دارد. هر مرحله ما را براى مرحله بعد آماده ميكند، قواي ذهني ما را زياد ميكند و بصيرت ما را پرورش ميدهد. بهمين ترتيب در زندگي جامعه انساني دوران و مراحل مختلف موجود است. جامعه انساني هم اكنون از مرحله طفوليت گذشته وارد مرحله اي مي شود كه ساليان دراز منتظرش بود يعني مرحله بلوغ. آنچه كه احتياجات زمان قديم را برآورده ميكرد حال جوابگوي احتياجات اين زمان نيست. اسباب بازيهاي دوران شيرخواري و طفوليت فكر انسان بالغ را راضي نميكند. از هر نظر جامعه انساني با تغيير و تحول كلي مواجه است چه در حكومت و قانون و يا در علوم و صنايع. موازين و روش اخلاقي و نحوه زندگاني گذشته با پيشرفت و تقدم جهان امروز مطابقت نميكند. حال وقت بلوغ و همچنين تجديد ديانت است. تقليد از اعتقادات قديمه و تعصبات قديمه علت عداوت و اختلاف شده است.آنها بايد فراموش شود و جاي خود را به تعاليم الهيه اي دهد كه براي پيشرفت و رفاه عالم انساني در اين عصر نازل شده است. اين تجديد و تطور در حقيقت ديانت، اساس تمدن حقيقي است و سراج هدايت عالم است و درمان الهي بيماريهاي جامعه انساني است.[iii]

اغلب مسلمانان خود معترف اند که دنياي امروز را نمي توان با قوانين اعراب 1400 سال قبل اداره نمود. اما در عين حال تمام آنها مي گويند که آن چه جاري است، اسلام حقيقي نيست! و اسلام حقيقي توانايي حل مشکلات دنيا را دارد. اما تا امروز نه کسي توانسته معناي اسلام حقيقي را نشان بدهد و نه توانسته ساز و کاري براي برطرف نمودن نقائص موجود، به ديگران بنماياند. نه تنها به ديگران که مسلمين حتي در ميان خود، پس از گذشت صدها سال هنوز نتوانسته اند که نمونه اي از حکومت عادل به ديگران عرضه کنند و در اين صورت چگونه خواهند توانست جهاني را با آن همه نژاد و رنگ و اعتقاد، بر سر پا محفوظ دارند؟ در آن دنيايي که حضرت رسول اکرم دين اسلام را عرضه نمود، فهم مردمان و به تبع آن احکام ديني، چيزي فراتر از قوم گرايي نبود و طبيعي است که با قوانيني که بر مبناي قوميت تدوين شده است، نمي توان جهاني واحد را اداره نمود. اداره جهان واحد نيازمند قوانين جهاني است و اسلام هيچ گونه ساز و کار جهاني در احکام اجتماعي اش ندارد. در ميان اديان موجود، امروزه فقط بهائيان اند که داعيه اي جهاني دارند و تئوري هاي ساختاري براي اداره جهان ارائه مي نمايند.

براي اطلاع بيشتر به سؤال تفاوت بهائي و ديانت اسلام، مراجعه کنيد.


[i]. سوره مائده – آيه 3

[ii]. سوره احزاب – آيه 40

[iii]. بر گرفته از کتاب 2 روحي