پاسخ به شبهات وارده بر دیانت بهائی

سوال25:چرا برای پیامبر ایرانی آثار عربی شده؟

و از جمله اعتراضات آن است که حضرت باب و حضرت بهاءالله با وجود اينکه ايراني و فارسي زبان بوده اند چرا کتب آها به زبان عربي است آيه «مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ[i]» يعني ما هيچ پيامبري را جز به زبان قومش نفرستاديم را دليل بر مدعاي خود آورده اند.

اول آنکه حضرت مسيح با اينکه در ميان قوم يهود مبعوث شدند انجيل مقدس به لسان يوناني نوشته شد نه به زبان عبري؛ عارف کامل حکيم سنائي غزنوي مي فرمايد:

زبان گر بهر حق خواهي     چه عبراني چه سرياني

مکان کز بهر حق جوئي     چه جابلقا چه جابلسا

دوم آنکه مقصود از لسان قوم آن نيست که فارسي يا عبري يا سرياني باشد بلکه مقصود اين است که مطابق فهم و استعداد قوم بوده باشد:

بهر کودک آن پدر تي تي کند     گرچه علمش هندسه گيتي کند

چونکه با کودک سروکارت فتاد     پس زبان کودکي بايد گشاد

سوم آنکه اگر برگرديم به دوران سلطنت قاجاريه و اوضاع و احوال مردم ايران در آن زمان خواهيم دانست که در کشور ايران دو زبان معمول بوده (عربي و فارسي) زبان مذهبي و علمي عربي بوده و کتب درسي و علمي آن روز از قبيل علم طب و منطق و حکمت و فقه و اصول و علوم ادبي و رياضي همه به زبان عربي تدريس مي شده، کما اينکه آثار بسياري از دانشمندان ايراني همچون ابن سينا نيز به عربي نوشته شده اند. بسياري از آثار ادبي مشهور ايران از جمله شاهکار سعدي گلستان، زيبائيش در بکار بردن استادانه همين سبک است: «خطيبي کريه‌الصوت خود را خوش آواز پنداشتي و فرياد بيهده برداشتي گفتي نغيب غراب البين در پردهء الحان اوست يا آيت انّ انکرالاصوات در شان او.» و يا در جاي ديگر مي‌گويد: «عالِم ناپرهيزگار کوريست مشعله‌دار. يهدي به و هو لايهتدي.» و از حافظ ياد کنيم:

الا يا ايهاالساقي ادر کأساً و ناولها      که عشق آسان نمود اوّل ولي افتاد مشکلها

اصولا زبان فارسي متداول آن روز و حتي امروز هم زباني است مرکب از لغات فارسي و عربي و بعضي لغات ديگر.

چهارم آنکه ائمه اطهار متجاوز از هزار سال قبل در اخبار پيشگويي کرده اند که اصحاب قائم عجم (غير عرب) هستند «ولکن لايتکلمون الا بالعربيه[ii]» يعني جز به زبان عربي صحبت نمي کنند و در حديث ديگر مي فرمايد: «يظهر بآثار مثل القرآن[iii]» يعني آثاري مانند قرآن ظاهر مي کند. با اين حال اگر به فارسي هم کتاب بيان و اقدس نازل مي شد باز معرضين اعتراض مي کردند که چرا به عربي نازل نشده است.[iv]

پنجم آنکه حضرت بهاءالله و حضرت باب آثار فارسي زيادي نيز دارند و حتي الواحي از ايشان نازل گرديده که کاملا به فارسي سره نوشته شده و هيچ لغت با ريشه عربي در آن نيامده است و آثار عربي نيز به اين سبب نازل شده اند که ريشه اعتقاد اسلامي در اين سرزمين، انس و ارتباط مردم با متون نيايشي عربي، همچون نماز و ديگر ادعيه، بسيار بيش از فارسي بوده و براي ايشان زباني نا مفهوم و نا آشنا محسوب نمي گردد. به علاوه در يک و نيم قرن گذشته اختلاط زبان عربي و فارسي بسيار بيش از امروز بوده است و به يکباره گسستن از اين ريشه، به پيوستگي و ارتباط اعتقاد جديد و قديم لطمه وارد مي آورد، بنا براين به جهت سهولت برقراري اين ارتباط و انتقال ، آثار به مقتضاي حال مخاطبين نازل شده اند چرا که اساس اديان الهي که تخلق به اخلاق رحماني و فضائل يزداني است ثابت است و آنچه تغييرمي کند، نحوه تطابق اين فضائل با زندگي انسانهاست و آموزش بينشهائي مطابق با درک و نياز انسانهاي هر زمان، مثلا در الواحي که زرتشتيان مورد خطاب بوده اند، حتي لغات با ريشه عربي را نيز بندرت بکار برده اند. في المثل حضرت بهاءالله در لوح شيرمرد مي فرمايند: «امروز کيش يزدان پديدار، جهان دار آمد و راه نمود کيشش نيکوکاري و آئينش بردباري، اين کيش زندگي پاينده بخشد و اين آئين مردمان را به جهان بي نيازي رساند». همچنين ترجمه بسياري از کتب و آثار مقدسه بهائي تاکنون براي ممالک غرب به زبان انگليسي و السن ديگر نيز نتشر گرديده است.

ششم آنکه اين ظهور جديد فقط براي ايران ظاهر نشده بلكه طبق بشارات پيامبران قبل، ظهوري جهاني است ومخاطَب آن همه جهانيان هستند.

در هر صورت زبان وسيله اي براي انتقال مفاهيم است و هر زباني که براي بيان مفهومي کارآمد تر باشد بايستي مورد استفاده قرار گيرد، همچون بسياري مقالات علمي که امروز توسط اساتيد ايراني به انگليسي نوشته مي شوند. از طرفي همان طور که مي دانيد زبان عربي کامل ترين و فصيح ترين زبان است، مثلا هر فعل در عربي شانزده صيغه دارد و برخي خصوصيات اين زبان در ديگر زبان ها يافت نمي شود، از اين رو برخي مفهومات را نمي توان در زبان ديگري به طور کامل بيان کرد. گذشته از اين موارد، بيش از نيمي از کلماتي که ما در فارسي بکار ميبريم در اصل عربي هستند و فارسي و عربي آنچنان به هم آميخته اند که تفکيک آن ممکن نيست.

آنچه در اين ديانت انقلابي و نو بشمار مي‌آيد آنست که بنيان‌گذارانش با نگارش آثاري ديني به زبان فارسي و بيان انديشه‌هاي خود به اين زبان، دين را از انحصار ملّايان و عربي دانان در آوردند و براي توده‌مردم قابل فهم ساختند. نه تنها به فارسي آثاري آوردند بلکه به ترجمه آثار عربي خود به فارسي پرداختند مانند کتاب بيان فارسي از قلم حضرت باب، و برخي آثار که حضرت بهاءالله شارع ديانت بهائي آن را به فارسي نيز ترجمه نموده است.

حضرت بهاء‌الله با اينکه با اين زبان و وسعت و قواعد آن آشنا نبودند، با نوشتجات خود لسان عربي را غني ساختند و همچنان که حضرت محمّد در زمان خود سبک تازه‌اي خلق نمودند حضرت بهاء‌الله نيز سبک بديعي بوجود آورده‌اند که الهام ‌بخش نويسندگان و دانشمندان بهائي بوده و هست. اين حقيقت در مورد آثار مبارکه آن حضرت به زبان فارسي نيز صادق و معتبر است. حضرت بهاء‌الله در يکي از الواح مبارکه عربي را بعنوان «‌لغت فصحي» و فارسي را بنام «‌لغت نورا‌» و «‌لسان شکرين‌» معرّفي فرموده‌اند. الواح عربي آن حضرت مهيمن و مشحون از قدرت و اقتدار است و آيات منزله در آنها در کمال جلالت و فصاحت جلوه‌گر مي‌شود. آثار فارسي نيز زيبا با حرارت و روح‌افزاست.[v] فارسي لطيف و ظريف است و زبان عربي عظيم و وسيع است و وقتي عظمت و وسعت با لطافت و ظرافت توأم گردد، مفاهيم عاليتر و بيشتري را ميتوان بيان نمود. مثلاً دربارهي عشق ملاحظه فرماييد، در کلمات مکنونهي عربي، عشق الهي به صورت قلعهي مستحکمي که پناهگاه ماست، مجسم شده که آن قلعهي عشق باعث حفظ و حراست ماست، ولي عشق الهي در زبان فارسي شاعرانه است، لطيف است، دلنشين است، به گونهاي است که دلها را ميربايد و ما را به معشوق حقيقي ميرساند. در عربي راجع به اين موضوع بياني ميفرمايد که مضمونش اين است که: اي پسر هستي، عشق من قلعهي من است، هر که بدرون آن رفت، نجات يافت و ايمن گرديد و هر که از آن بدر رفت، گمراه شد و بمرد. همين مفهوم عشق را ملاحظه فرماييد، در کلمات مکنونهي فارسي چگونه تعبير فرمودهاند: «اي دوست، در روضهي قلب جز گل عشق مکار» و يا «اي بلبل معنوي، جز در گلبن معاني جاي مگزين».[vi]

گذشته از اين، اينکه آثار بهائي به دو زبان فارسي و عربي نوشته شده جزء امتيازات اين ديانت است که موجب نزديکي قلوب عرب زبانان و فارسي زبانان مي گردد و انتقاد از آن تعجب برانگيز است و نهايت اينکه ديانت بهائي ديانت قومي نيست بلکه يک ديانت جهاني است و طبعا خود را محدود به «لسان قوم» نميداند و در بين همه اقوام مخاطبيني براي خود دارد . کما اينکه ادعيه و آثاري از حضرت عبدالبها به ترکي نوشته شده و آثار بسيار زيادي از شوقي افندي به زبان انگليسي است و هم اکنون در بين اديان آثار بهائي به بيشترين زبانها ترجمه شده و تقريبا همه زبانهاي زنده دنيا را پوشش داده است. اگر کسي بخواهد متون عربي ديانت بهائي را بي‌طرفانه ارزيابي کند از اعتراف به اين نکته گريزي نخواهد داشت که روح اين آثار فرهنگ و جهان بيني ايراني است، و نمي‌توان آنها را جز بخشي از ادبيات فارسي چيز ديگري بشمار آورد، بلکه آن آثار نيز از فرهنگ و ادب ايران و اصطلاحات ادبي فارسي متاثر است.

حضرت بهاءالله جل اسمه الاعلي در يکي از مناجاتها مي فرمايند: «اگر از لغات مختلفه عالم عرف ثناي تو متضوّع شود همه محبوب جان و مقصود روان، چه تازي چه فارسي اگر از آن محروم ماند قابل ذكر، نه چه الفاظ چه معاني». همچنين حضرت عبدالبهاء مي فرمايند: «فارسي و عربي و ترکي هر سه لسان عاشقان جمال جانان است. عشق را خود صد زبان ديگر است. مقصد معاني است نه الفاظ، حقيقت است نه مجاز، صهباي حقايق و معاني در هر کأس گوارا، خواه جام زرّين باشد خواه کاسه گلين. ولي البته جام بلور و مرصّع لطيف‌تر است[vii]».بنابراين مهم مفاهيمي است که در آيات الهي وجود دارند، نه زبان آنها.


[i]. سوره ابراهيم – آيه 4

[ii]. جنات نعيم، فتوحات مکِه، رساله علائم ظهور

[iii]. بحارالانوار مجلسي

[iv]. برگرفته از برهان واضح – صفحات 156 – 158

[v]. برگرفته از کتاب ظهورحضرت بهاءالله جلد اوّل – صفحات 32 و 33

[vi]. يک ساعت تفکّر- صفحات 27و28

[vii]. مائده آسماني جلد ۹ – صفحه ۳۵