در جواب اينکه چرا حضرت باب در بيان عربي مردم را از سوار شدن بر حيوانات منع نموده و فرموده است كه سوار بر گاو نشويد، معلوم نيست كه مراد معترض از انتقاد بر اين مسئله اين است كه چرا نبايد از حيوانات سواري گرفت و يا آنان را براي باركشي مورد استفاده قرار داد؟ يا اعتراض اين است كه مسئله مورد نظر مسئله بسيار ساده و پيش پاافتاده بوده و ذكر آن توسط يك شارع آسماني ضرورتي ندارد. به فرض اينكه هر دو مسئله مورد نظر سائل باشد، بايد از او پرسيد كه در چنين عصر درخشان ماشين و توسعه و تكنيك و صنعت و ازدياد وسائل ارتباطي، سوار شدن بر حيوانات چه ضرورتي دارد؟ و اصولا با چنين وسائل راحت و سريع كه امروزه در اختيار بشر قرار گرفته است، چرا بايد موجبات آزار و اذيت حيوانات را فراهم نمود؟ مسلما هيچ عقل سليمي ضرورت چنين مسئله اي را تائيد و تصديق نمي نمايد. اصولا ذكر اين مسئله در آثار حضرت باب به جهت نسخ يكي از قوانين قرآن بوده است زيرا قرآن مي فرمايد «اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَنْعَامَ لِتَرْكَبُوا مِنْهَا وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ»[i] يعني خداوند قرار داد حيوانات را براي شما تا بر آنها سوار شويد و از آنها تغذيه كنيد. حضرت باب به سبب وجود چنين آيه اي كه در قرآن كريم وارد شده است لازم دانستند كه آن را نسخ فرمايند . همچنين در سوره ديگر قرآن مذكور است «وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهَا»[ii] يعني اسب ها و اشترها و خرها را قرارداد تا سوار شويد.
اولاً حضرت باب براي اينكه استثنايي بوجود آورند و گاو را كه حيواني مفيد و شيرده مي باشد مستثني فرمايند در كتاب بيان عربي سوار بر اين حيوان را منع فرمودند.
ثانياً اگر مسئله محبت و ترحم از دايره انسانها تجاوز نمايد و حيوانات را نيز شامل گردد چه اشكالي دارد؟ با توجه به اينكه حيوانات نيز در احساس با ما شريك بوده و آنان نيز رنج و الم را شديداً احساس مي نمايند، حتي مي توانند جواب محبتهاي صاحب خود را با حركت سر وگردن جواب داده و از ترحم و تلطف ديگران سپاسگزاري نمايند. جمال قدم به جهت حمايت از حيوانات در كتاب مستطاب اقدس صريحا مي فرمايند «لا تحملوا علي الحيوان ما يعجز عن حمله انا نهيناكم عن ذلك نهياً عظيماً في الكتاب كونوا مظاهر العدل و الانصاف بين السموات و الارضين»[iii] يعني حمل نكنيد بر حيوانات آنچه را كه از حمل آن عاجز ميباشند ما نهي كرديم شما را از اين عمل كه نهي بزرگي است. باشيد مظاهر عدل و انصاف بين آسمانها و زمين.
ثالثاً با طرح چنين سؤال كوچكي به خوبي معلوم مي شود كه معترض، مطلب را فقط از دريچه معيارها و سنت ها و عقايد جامعه خويش نگريسته است. گرچه در جامعه وي از نظر وي توجه بر حيوانات و ترحم بر آنان بي مورد بوده و حتي قرباني آنان در اعياد مذهبي نه تنها بلا مانع بلكه يكي از سنن ممدوح مذهبي بشمار مي رود لكن از نظر تعاليم هندو و زرتشت چنين عملي ، قبيح و غير انساني محسوب مي شود. زرتشت در سرودهاي خود «گاتها» مي فرمايد نفرين باد به كساني كه با فرياد شادي، حيوانات را براي خشنودي خدا و فرشتگان قرباني ميكنند. بنابر اين نتيجه ميگيريم رفتار صميمانه و عادلانه نسبت به حيوانات مباركه گرچه از نظر معترض مضحك و غير عاقلانه ميباشد ولكن از نظر مذاهب هند و آريايي و جوامعي مانند انجمن طرفداران حمايت حيوانات كه امروزه انجمن بزرگي محسوب و در تمام نقاط جهان تاسيسات وابسته و مجلات و انتشارات دارد و كنفرانسهاي بزرگي به منظور حمايت از حيوانات تشكيل ميدهد امري بسيار ممدوح بود و اين عمل درست منطبق با خواسته و اهداف آنان است . سؤال كننده اگر به جاي سكونت در ايران در هندوستان ساكن بود هرگز به چنين اعتراضي زبان نمي گشود زيرا مشاهده مي كرد كه در جامعه هند و سرزمين پهناور هندوستان نه تنها گاو بلكه جميع حيوانات قابل ترحم و حتي احترام بوده و هيچكس حق تعدي و تجاوز بدانان را ندارد. اما اگر شخص معترض را اعتراض اينست كه اين نوع مسائل از بديهيات بوده و يك شارع آسماني نبايد به چنين مسائل ساده و پيش پا افتاده توجه كند، در جواب بايد گفت گرچه مسئله بسيار ساده و ابتدايي مي باشد لكن اين مسائل در زمان و مكاني كه حضرت باب ظهور فرمودند مبتلا به جوامع خصوصا جامعه اسلامي بوده است، همچنانكه پيغمبر اسلام نيز مسائلي را كه اعراب در عهد جاهليت بدان مبتلا بودند مورد توجه قرار داد و با آنكه مسائل مزبور بسيار ساده و پيش پا افتاده جلوه مي كرد. معهذا آنان را در قرآن كريم مطرح و قبح آن اعمال و سنن را گوشزد مردم فرمودند، في المثل به اعراب فرمودند: «وَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا»[iv] يعني به خانه از درب آن وارد شويد، «لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ»[v] يعني وارد خانه محمد نشويد مگر آنكه شما را ماذون فرمايد، «لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى»[vi] يعني زماني كه مست هستيد نماز نخوانيد ، «لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْكُلُوا جَمِيعًا أَوْ أَشْتَاتًا»[vii] يعني بر شما گناهي نيست اگر بخوريد با هم يا بخوريد جدا جدا، «فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَى أَنفُسِكُمْ»[viii] يعني زماني كه داخل منزل ميشويد سلام بگوييد. گرچه در عصر حاضر هر انساني ضرورت مراعات چنين آداب اجتماعي را درك و احترام به ديگران را به خوبي ميشناسد و مي داند كه چگونه و تا چه حدي بايد اصول اخلاقي و انساني را در ارتباط با ديگران مراعات نمايد ولي در زمان و مكاني كه پيامبر اسلام ظهور نمود مردم چنين بينشي را نداشتند في المثل آنان بدون اجازه وارد خانه هاي يكديگر ميشدند، در حال مستي نماز ميگذاردند لذا پيغمبر اسلام آن مسائل انحرافي را مورد توجه قرار داده قبح آن را ولو اينكه امروز بسيار ساده و روشن به نظر ميرسد بدانان تعليم فرمود و به همين نحو حضرت باب نيز مسائل انحرافي جامعه خود رادرك و قبح آن مسائل و سنن را ولو اينكه امروز ابتدايي و كودكانه بنظر ميرسد به مردم تشريح و تعليم فرمود و همين است آنچه را كه ما آن را مقتضيات زمان و مكان ميناميم.
رابعاً شخص معترض با نقل اين مسئله خواسته است بگويد مسائلي كه سيد باب عنوان كرد بسيار ساده و پيش پا افتاده و توضيح واضحات مي باشد، گويا معترض خواسته است بدين وسيله ظهور حضرتش را كوچك و بي اهميت جلوه دهد. ولي بايد گفت كه مشاراليه متاسفانه از آثار بلند عرفاني و فلسفي و نقش رسالت حضرت باب كاملا بي اطلاع بوده و در حقيقت از همه مطالب كه حضرتش عنوان نموده است، چشم پوشيده و تنها به چند مسئله كوچكي توجه نموده و آن را معيار سنجش و ميزان شناخت مظهر الهي قرار داده است و خواسته است بگويد كه مشت نمونه خروار است . صرف نظر از اينكه مثال مزبور در مسائل علمي اعتباري ندارد به قول يكي از حكما پيامبر مانند شاهين بلند پروازي است كه گاهي اوجي فوق العاده مي گيرد و هيچكس را ياراي مقابله با آن نمي باشد، گاهي همان شاهين بلند پرواز بر روي زمين نشسته و بخاطر دام و دانه از اوج آسمان بر حضيض زمين توجه مي نمايد، ولي معترض خوب ميداند كه اگر شاهين بر زمين نشست، او را مورچه نمي توان گفت و شاهباز اوج عرفان را مور ناتوان نتوان شمرد.
حضرت عبدالبهاء میفرمایند :
” توقّع شعور از اهل غرور مانند توقّع روشنایی آفتاب از شب تیره و تار است و این ممتنع و محال ”
(یاران پارسی، ص239)
[i]. سوره غافر – آيه 79
[ii]. سوره نحل – آيه 8
[iii]. اقدس – فقره 187
[iv]. سوره بقره – آيه 189
[v]. سوره احزاب – آيه 53
[vi]. سوره نساء – آيه 43
[vii]. سوره نور – آيه 61
[viii]. سوره نور – آيه 61