بند یکصد و نوزدهم : حکم شرب مسکرات
لیس للعاقل ان یشرب ما یذهب به العقل وله ان یعمل ماینبغی للانسان لا ما یرتکبه کل غافل مریب.
It is inadmissible that man, who hath been endowed with reason, should consume that which stealeth it away. Nay, rather it behoveth him to comport himself in a manner worthy of the human station, and not in accordance with the misdeeds of every heedless and wavering soul.
جایز نیست بر عاقل که بیاشامد، سبب از بین بردن عقل شود، برای انسان لازم است کارهایی را انجام دهد که سزاوار انسان است نه کارهایی که هر غافل شکاکی آنها را انجام میدهد.
بند یکصد و بیستم : امانت,وفا ,صدق و راستی و ادب
زيّنوا رؤوسکم باکليل الامانة و الوفآء و قلوبکم بردآء التّقوی و السنکم بالصّدق الخالص و هياکلکم
بطراز الاداب کلّ ذلک من سجيّة الانسان لو انتم من المتبصّرين * يا اهل البهآء تمسّکوا بحبل العبوديّة للّه الحقّ بها تظهر مقاماتکم و تثبت اسمآئکم و ترتفع مراتبکم و اذکارکم فی لوح حفيظ * ايّاکم ان يمنعکم من علی الارض عن هذا المقام العزيز الرّفيع * قد وصّيناکم بها فی اکثر الالواح و فی هذا اللّوح الّذی لاح من افقه نيّر احکام ربّکم المقتدر الحکيم *
بند یکصد و بیست و یکم : مسئله جانشینی حضرت عبدالبها
اذا غيض بحر الوصال و قضی کتاب المبدء فی المآل توجّهوا الی من اراده اللّه الّذی انشعب من هذا الاصل القديم *
When the ocean of My presence hath ebbed and the Book of My Revelation is ended, turn your faces toward Him Whom God hath purposed, Who hath branched from this Ancient Root.
وقتی که دریای وصال خشکید و بهم پیچیده شد کتاب آغاز در دوران انجام، توجه کنید به من اراده الله که منشعب است از این اصل قدیم.
بند یکصد و بیست و دوم : آزادی
فانظروا فی النّاس و قلّة عقولهم يطلبون ما يضرّهم و يترکون ما ينفعهم الا انّهم من الهآئمين * انّا نری بعض النّاس ارادوا الحرّيّه و يفتخرون بها اولئک فی جهل مبين *
Consider the pettiness of men’s minds. They ask for that which injureth them, and cast away the thing that profiteth them. They are, indeed, of those that are far astray. We find some men desiring liberty, and priding themselves therein. Such men are in the depths of ignorance.
به مردم و کم عقلی آنها نگاه کنید، طالب آنچیزی هستند که برای آنها ضرر دارد، و آنچه را که برای آنها نفع دارد را ترک میکنند. آنها از سرگشتگان هستند. ما میبینیم که ایشان آزادی و استقلال را اراده میکنند – و از داشتن آن به خود – افتخار میکنند. آنها در جهل مبین هستند.
بند یکصد و بیست و سوم : آزادی
انّ الحرّيّة تنتهی عواقبها الی الفتنة الّتی لا تخمد نارها کذلک يخبرکم المحصی العليم * فاعلموا انّ مطالع الحرّيّة و مظاهرها هی الحيوان و للانسان ينبغی ان يکون تحت سنن تحفظه عن جهل نفسه و ضرّ الماکرين * انّ الحرّيّة تخرج الانسان عن شئون الادب و الوقار و تجعله من الارذلين *
بند یکصد و بیست و چهارم : آزادی
فانظروا الخلق کالاغنام لا بدّ لها من راعٍ ليحفظها انّ هذا لحقّ يقين * انّا نصدّقها فی بعض المقامات دون الاخر انّا کنّا عالمين *
Regard men as a flock of sheep that need a shepherd for their protection. This, verily, is the truth, the certain truth. We approve of liberty in certain circumstances, and refuse to sanction it in others. We, verily, are the All-Knowing.
نظر کنید به خلق که مثل گوسفندان هستند که احتیاج به شبانی برای اینکه ایشان را حفظ کند دارند. این حقیقتی آشکار و واضح است. ما تصدیق میکنیم (آزادی و حریت را ) در بعضی مقامات و نه در همه جا ، ما دارای علم هستیم.
بند یکصد و بیست و پنجم : آزادی
قل الحرّيّة فی اتّباع اوامری لو انتم من العارفين * لو اتّبع النّاس ما نزّلناه لهم من سمآء الوحی ليجدنّ انفسهم فی حرّيّة بحتة طوبی لمن عرف مراد اللّه فيما نزّل من سمآء مشيّته المهيمنة علی العالمين * قل الحرّيّة الّتی تنفعکم انّها فی العبوديّة للّه الحقّ و الّذی وجد حلاوتها لا يبدّلها بملکوت ملک السّموات و الارضين *
بند یکصد و بیست و ششم : سوال کردن از من یظهر الله
حرّم عليکم السّؤال فی البيان عفا اللّه عن ذلک لتسئلوا ما تحتاج به انفسکم لا ما تکلّم به رجال قبلکم اتّقوا اللّه و کونوا من المتّقين * اسئلوا ما ينفعکم فی امراللّه و سلطانه قد فتح باب الفضل علی من فی السّموات و الارضين *
بند یکصد و بیست و هفتم : ماههای سال
انّ عدّة الشّهور تسعة عشر شهراً فی کتاب اللّه قد زيّن اوّلها بهذا الاسم المهيمن علی العالمين *
The number of months in a year, appointed in the Book of God, is nineteen. Of these the first hath been adorned with this Name which overshadoweth the whole of creation.
تعداد ماههای سال در کتاب الله نوزده عدد است. زینت بدهید اولین ماه را به اسم مهیمن برای عالمیان (شهر البهاء)
بند یکصد و بیست و هشتم : حکم دفن و انگشتری میت
قد حکم اللّه دفن الاموات فی البلّور او الاحجار الممتنعة او الاخشاب الصّلبة اللّطيفة و وضع الخواتيم المنقوشة فی اصابعهم انّه لهو المقدّر العليم *
بند یکصد و بیست و نهم : انگشتر میت
يکتب للّرجال وللّه ما فی السّموات و الارض و ما بينهما و کان اللّه بکلّ شیء عليماً * و للورقات وللّه ملک السّموات و الارض و ما بينهما و کان اللّه علی کلّ شیء قديراً * هذا ما نزّل من قبل و ينادی نقطة البيان و يقول يا محبوب الامکان انطق فی هذا المقام بما تتضوّع به نفحات الطافک بين العالمين * انّا اخبرنا الکلّ بان لا يعادل بکلمة منک ما نزّل فی البيان انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا تمنع عبادک عن فيوضات بحر رحمتک انّک انت ذو الفضل العظيم *قد استجبنا ما اراد انّه لهو المحبوب المجيب * لو ينقش عليها ما نزّل فی الحين من لدی اللّه انّه خير لهم و لهنّ انّا کنّا حاکمين * قد بدئت من اللّه و رجعت اليه منقطعاً عمّا سواه و متمسّکاً باسمه الرّحمن الرّحيم * کذلک يختصّ اللّه من يشآء بفضل من عنده انّه لهو المقتدر القدير *
بند یکصد و سی ام : کفن میت
و ان تکفنوه فی خمسة اثواب من الحرير او القطن من لم يستطع يکتفی بواحدة منهما کذلک قضی الامر من لدن عليم خبير * حرّم عليکم نقل الميّت ازيد من مسافة ساعة من المدينة ادفنوه بالرّوح و الرّيحان فی مکان قريب *
The Lord hath decreed, moreover, that the deceased should be enfolded in five sheets of silk or cotton. For those whose means are limited a single sheet of either fabric will suffice. Thus hath it been ordained by Him Who is the All-Knowing, the All-Informed. It is forbidden you to transport the body of the deceased a greater distance than one hour’s journey from the city; rather should it be interred, with radiance and serenity, in a nearby place.