کشتی غرق ناشدنی تایتانیک با بیش از 1500 سرنشین در 100 سال پیش در اقیانوس اطلس شمالی غرق شد. این تراژدی، دستمایه ای برای چندین داستان سرایی حماسی شده است. در میان تمام این داستانها، یکی از شگفت انگیزترین آنها مربوط به داستان یک مرد 68 ساله ایرانی ای است که در این کشتی نگون بخت حاضر نبود ولی قرار بود که مسافر آن باشد.
رسانه های اروپایی و آمریکایی از عباس افندی معروف به عبدالبها، با عناوینی چون فیلسوف، پیامبر صلح و حتی رجعت مسیح یاد کرده اند. دوستداران آمریکاییش هزاران دلار برایش فرستاده بودند تا بلیط تایتانیک را خریداری کند و از او تمنا کرده بودند که با نهایت توانگری به آمریکا سفر کند. وی این تقدیمی را قبول نکرد و در عوض پولش را به خیریه داد.
” از من خواسته شد که با کشتی تایتانیک سفر کنم”. او بعدها گفت، ” قلبم گواهی می داد که نباید چنین کنم”.
در عوض عبدالبها سفر دریایی خود را به نیویورک با کشتی معمولی سدریک انجام داد. تمام روزنامه های بزرگ در نیویورک، رسیدن وی و سفر 8 ماهه ای را که ساحل به ساحل پیموده بود، منعکس کردند.این خارجی مولوی به سر(نوعی کلاه شرقی که در دوره قاجار مرسوم بود) در “ردایی شرقی” صفحه اول خبرها را به خود اختصاص داده بود.
نیویورک تایمز گزارش کرد که پیام او ” دوری گزیدن ازانواع تعصبات ملی، نژادی و دینی” است؛ این مقاله همچنین سخنی از عبدالبها را مستقیما نقل کرد که عنوان می داشت:” زمان آن رسیده است که بشر، پرچم وحدت عالم انسانی را بر افرازد و باشد که به واسطه آن قواعد جزم اندیشانه، متعصبانه و خرافات پایان پذیرد!”.
بارها مطبوعات، او را پیامبر و به خصوص “پیامبر ایرانی” خطاب می کردند. یک سرخط خبری، سخنرانی او را در دانشگاه استنفورد اینگونه پی گرفت که:” پیامبر می گوید که پیامبر نیست!”. عبدالبها در حقیقت، رهبر دیانت تازه برآمده بهایی در آن زمان بود؛ هرچند مرتبا پیامبر بودن خود را انکار می کرد.
او امری را که توسط پدرش، بهاءالله در میانه قرن نوزدهم، بنیانگذاری شده بود، ترویج می کرد؛ دیانتی که ریشه در وحدت تمام ادیان داشت. در آن زمان تنها چند صد نفر بهایی در آمریکا زندگی می کردند در حالیکه امروز 150000 بهایی در آنجا ساکنند. همه روزه و در تمام ماهها، جمعیت (گاهی هزاران نفر)از سراسر آمریکا برای شنیدن سخنرانی او گرد می آمدند. او در کنیسه ها مسیح را می ستود، در کلیساها، از عظمت تعالیم حضرت محمد سخن می گفت و در طی سفرهایش افراد نامی ای چون آندرو کارنگی، الکساندر گراهام بل و جبران خلیل جبران علاقه مند بودند که او را همراهی کنند.
اما چگونه عبدالبها، منبع الهامی برای بسیاری شد؟ شخصیت گمنامی از شرق، که 40 سال از عمرش را به علت اعتقاد دینی اش در زندان سپری کرده بود، مدرسه رسمی نرفته بود و در معرض فرهنگ غربی نیز قرار نگرفته بود.
تصور می کنم که تنها گفتار او نبود که تاثیر می گذاشت؛ چیزی در کردار او متجلی بود. کیت کروی خبرنگار روزنامه آمریکایی نیویورک تریبون نوشته است “او تنها مردی در جهان است که بر سر میز شامش، ایرانی، زردشتی، یهودی، مسیحی و مسلمان در کنار هم گرد می آیند”. بعدها این خبرنگار شرح داد که عبدالبها از بنیاد “باوری میشن” (بنیاد خیریه ای که برای بی سرپرستان و یتیمان نیویورک از سال 1879 تاسیس شده بود) در “لوری ایست ساید” نیویورک دیدن کرد، جایی که شخصا 400 سکه نقره به افراد بی خانمان تقدیم کرد.
در طی سفرش به آمریکا، پروتکل تفکیک اجتماعی مرسوم زمانه اش را درسخنرانی هایی که بر روی تمامی مردمان از همه نژادها باز بود، به سویی نهاد. چیزی که خوشایند بیشتر جمعیت در آن زمان نبود. در شرایطی که مدیر هتل گریت نوردرن ( Great Northern)، واقع در خیابان پنجاه و هفتم، به هیچ عنوان به سیاهان اجازه ورود به هتلش را نمی داد.
این مدیر می گفت:” اگر مردم ببینند که یک فرد غیر سفید پوست وارد هتل من می شود، هیچ فرد آبرومندی حاضر به ورود به این هتل نخواهد شد. در عوض در همان زمان، عبدالبها، ضیافتی چند نژادی، در منزل یکی از پیروانش ترتیب داد که در آن سفید پوستان به خدمتگزاری سیاه پوستان مشغول بودند؛ یک عمل واژگونه و حتی خطرآفرین در آن زمان.
باری عبدالبها اظهار داشت که در میان انسانها، رنگ پوست عامل اختلاف است: ” حیوانات برخلاف فقدان منطق و شعور، رنگهای مختلف را عامل اختلاف و جدایی خویش نمی نهند. چرا انسان که دارای عقل و شعور است باید چنین کند؟”
سخنان عبدالبها در نهایت سادگی بیان می شد، در وجود حضار تاثیر می کرد. او همچنین ایده های پیشرویی را برای آمریکایی ها بیان می کرد که حتی تا یک سده بعد آن را به راحتی نمی پذیرفتند؛ هماهنگی حقیقی نژادی و برابری جنسیتی، از میان رفتن فقر و غنای مفرط ، خطرات تعصب ملی و مذهبی و تاکید بر جستجوی آزادانه حقیقت فارغ از هر گونه تقلید. آیا هیچ یک از اینها،
شما را یاد مسائل امسال (2012) نمی اندازد؟
پیامش برای وحدت، در سراسر ملتها در 100 سال پیش منتشر شد؛ باشد که همراه با پیام گاندی، دالایی لاما و مارتین لوتر کینگ، گرامی داشته شود!
عبدالبها در اولین سخنرانی عمومیش در آمریکا در چرچ اسنشن (Church of Ascension) در خیابان فَیت (ّFaith) ، پیشرفت مادی آمریکا را در هنرها، کشاورزی و تجارت مورد ستایش قرار داد، اما با این تذکر که باید نیروهای بالقوه روحانی ما نیز پرورش یابد.
” برای پرواز انسان دو بال ضروری است. یک بال، قدرت فیزیکی و مدنیت مادی ست و دیگری قدرت معنوی و تمدن الهی. با یک بال تنها، پرواز ناممکن است”
او این سخنرانی را در 14 آپریل 1912 صورت داد. در همان روزی که کشتی تایتانیک در برخورد با کوه یخی، به زیر آب فرو رفت.
منبع:
هافینگتن پست
Hosham.nikbakht(https://t.me/bahai19)