حضرت باب شارع دیانت بابی

شرح مختصری از حیات حضرت باب

حضرت باب که نام مبارکشان، سیّد علی محمد است در تاریخ اول محرّم سال 1235 هجری قمری برابر 20 اکتبر 1819 در شهر شیراز متولد شدند. اصل و نسب حضرت باب به حضرت محمد رسول اکرم، راجع و خاندان ایشان به نجابت و اصالت، معروف و موصوف بودند. در ایام کودکی و جوانی چنان آثار عظمت و قدرت از حضرت باب به ظهور رسید که هیچ کس نمی توانست با آن برابری کند.

قبل از اینکه حضرت باب، رسالت خویش را اعلان نمایند، برخی از نفوس در اکناف عالم در اعماق قلب خویش می دانستند که موعود به زودی ظاهر خواهد شد. از جمله این نفوس، شیخ احمد احسائی بود ایشان که دارای قلبی پاک و بی ریا بود، از فساد و زبونی که در اثر اعمال علماء بر مسلمانان وارد آمده بود و اسلام را به فِرَق و شُعَب مختلف تقسیم کرده بود و مردم را اسیر جنگ و جدال و دشمنی و مغروق بحر نادانی و دشمنی کرده بودند، قلبش آزرده شده و حاضر نبود در مقابل این همه ظلمت سکوت اختیار کند و او در نجف و کربلا، شروع به دایر کردن کلاس های بحث و خطابه و تربیت شاگردانی حق پژوه و مخلص کرد تا مسلمانان را از خواب غفلت بیدار کند و آنان را متوجه علائم قُرب ظهور قائم نماید.

پس از درگذشت این عالم ربّانی، یکی از شاگردانش به نام سیّد کاظم رشتی جانشین شیخ شد او نیز متوجه نزدیکی و قرب ظهور الهی شده بود و شاگردانش را تعلیم می داد که از طریق تحقیق و مداقه پی به ظهور جدید برند و قبل از وفاتش از ایشان خواست که به جستجوی قائم پردازند زیرا او به زودی ظاهر خواهد شد. جناب ملّا حسین بشرویه ای، یکی از شاگردان سید کاظم رشتی بود که به قصد تحقیق و یافتن ظهور قائم، پس از آنکه مدت چهل روز در مسجدی به دعا و توجه، مشغول شد به همرای دو نفر از همراهانش به سمت بوشهر و شیراز حرکت کرد.

در همان روز ورود او به شیراز و همان شب یعنی پنجم جمادی الاولی 1260 هجری قمری در محضر حضرت باب که جوانی 25 ساله بودند، به ندای ایشان لبّیک گفت و بعد از جناب ملّا حسین، هفده نفر دیگر، مستقلاً و به تنهایی توانستند محبوب قلبی خود یعنی حضرت باب را بیایند و هر کدام به هدایت خداوند، حقیقت ظهور جدید را یافته مؤمن شدند و هر یک از این نفوس مؤمن جهت اعلان امر حضرت باب به اطراف ایران مسافرت کردند (این هجده نفر از حواریون حضرت باب، از طرف ایشان به لقب “حُروف حَیّ” ملقّب شدند)* . حضرت باب به همراهی یکی از حروف حیّ به نام ملّا محمدعلی بارفروشی ملقّب به قُدّوس به سمت مکّه حرکت نمودند و پس از اعلانِ امرالله به شریف مکّه به سمت ایران رهسپار شدند.

حضرت باب به محض رسیدن به شیراز به نزد حاکم، بُرده شدند و توهین از جانب حاکم شیراز شنیدند. حکم به اقامت به شرط تحت نظر بودند حضرت اعلی دادند. سپس حضرت اعلی (از القاب حضرت باب)** را به اصفهان بردند در آنجا در منزل منوچهرخان معتمدالدوله منزل گرفتند، حضرت باب در آنجا اوقات خوش و راحتی را گذراندند و معتمدالدوله از هم صحبتی با حضرت اعلی بسیار مسرور بود، اما این سرور و اوقات روحانی دیری نپائید و پس از سه ماه، منوچهر خان درگذشت. جانشین او نیز پس از کسب تکلیف از محمد شاه قاجار، حضرت اعلی را به سمت طهران سُرگون (تبعید) نمود. نیّت شاه این بود که با حضرت اعلی ملاقاتی داشته باشد اما در میانۀ راه، صدراعظم، میرزا آقاسی، شاه را مجبور کرد فرمان را عوض کند و حضرت اعلی را به تبریز بفرستد. در بین راه نیز همچنان حضرت اعلی، جاذب قلوب صافیه بودند و روز به روز بر تعداد پیروانشان افزوده شد.

همین امر سبب شد که حضرت اعلی را به قلعۀ ماکو و سپس به چهریق تبعید نمایند اما این امر هم از نفوذ و پیشرفت امر حضرت باب، ذرّه ای نکاست. سرانجام علماء و اولیای امور، به این نتیجه رسیدند که تا حضرت باب در قید حیات هستند، همچنان مشکلات ادامه دارد.

یکی از وقایع مهم در ایام تبعید و حبس در زندان قلعه ماکو، تشکیل مجلسی با حضور ولیعهد و علمای طراز اول کشور در تبریز بود. ناصرالدین میرزا که در آن زمان ولیعهد، محمد شاه قاجار بود مجلسی را ترتیب داد تا علما و بزرگان کشور در آن گرد هم آیند، و حضرت باب را به آن جمع دعوت کرد تا در مورد ادعای قائمیّت از ایشان سوال کند و علما نسبت به صدق یا کذب ادعای ایشان اظهار نظر نمایند. در این مجلس حضرت باب، با کمال صراحت ادّعای خود را مبنی بر این که همان قائم موعودی هستند که مسلمانان هزار سال است، منتظر ظهور او هستند اعلان نمودند. علما و حضّار جمع از صراحت و اقتدار روحانی حضرت باب، چنان مبهوت و متحیّر شدند که نتواستند سوال و جواب از ایشان را ادامه دهند و مجلس به پایان رسید و ایشان دوباره به زندان ماکو بازگردانده شدند.

علما و اولیای دولت که از نفوذ و گسترش دیانت بابی هراسان شده بودند، ایشان را به قلعه چهریق در جبال آذربایجان تبعید نمودند تا شاید بُعد مسافت و نیز تبعید در میان مردم سنّی مذهب آن منطقه از گسترش امر بابی جلوگیری کند ولی این ترفند نیز اثری نداشت تا اینکه سرانجام بنا به دستور شخص شاه و صدراعظم وقت، امیر کبیر و فتوای بزرگترین علمای آذربایجان، حکم قتل ایشان صادر شد.

برای اجرای حکم، ایشان را به تبریز منتقل کردند و در روز 28 شعبان 1266 هجری قمری (9 جولای 1850 میلادی) پس از شش سال از آغاز اعلام رسالت ایشان، دستور به تیر باران حضرت باب را صادر کردند.

ابتدا، سام خان ارمنی، سرتیپ فوج ارامنه را مأمور اجرای حکم تیرباران حضرت باب نمودند. سام خان در ملاقاتی که پیش از اجرای حکم با حضرت باب داشت، ابراز داشت که او یک مسیحی است و هیچ دشمنی با اولاد حضرت رسول ندارد و نمی خواهد که دستش به خون سیّد باب، آلوده شود. حضرت باب به او اطمینان دادند که اگر نیّت قلبی او خیر باشد، خداوند آن را برآورده خواهد کرد.

صبح روز بعد، هزاران نفر از مردم شهر تبریز و اطراف آن در میدان سربازخانه تبریز، محلّ اعدام آن حضرت جمع شده و منتظر اجرای حکم بودند. صبح آن روز حضرت باب با جناب سيّد حسين کاتب به نجوا مشغول بيانات بودند که فرّاشباشی آمد دست آقا سيّد حسين را کشيده، به دست يک فرّاش داده گفت: امروز روز نجوی نيست. حضرت باب فرمودند: ” تا من اين صحبت ها را که با او می داشتم تمام نکنم، اگر جميع عالم با تير و شمشير بر من حمله نمايند، موئی از سر من کم نخواهد شد.” فرّاشباشی متحيّر شده جوابی نداد پس امر نمود آقا سيّد حسين به دنبال او برود.

مأموران دولتی حضرت باب را به نزد علمای طراز اول تبریز بردند و آنها فتوای قتل ایشان را صادر کردند. سام خان، حکم کرد که در پيش همان حجره که جناب آقا سيّد حسين “کاتب وحی” محبوس بودند، نردبام نهادند و بر پايه ای که ما بين دو حجره بود ميخ آهنی کوبيدند و دو ريسمان به آن ميخ بستند که با يکی طلعت اعلی را و با ديگری حضرت ميرزا محمّد علی (ملقّب به ” انیس” یکی از مؤمنین مخلص حضرت باب بود قصد فدا شدن در راه مولایش را داشت و داوطلبانه به میدان شهادت دوید) را بياويزند.

ميرزا محمّد علی از آنها استدعا نمود: ” مرا رو به ايشان ببنديد تا هدف بلايای ايشان شوم”. چنان او را بستند که سرش بر سينهء مبارک واقع شد و بعد از آن، سه صف سرباز ايستادند هر صف دويست و پنجاه نفر بصف اوّل حکم شلّيک دادند شلّيک کرده نشستند و بلافاصله صف ثانی مأمور به شلّيک شدند آنها هم شلّيک نموده نشستند صف سوّم بدون فاصله شلّيک نمودند و از دود باروت روز روشن نيمهء روز مثل نيمهء شب تاريک شد و به قدر ده هزار نفر در پشت بام سربازخانه و بام هايی که مُشرف به سربازخانه بود، ايستاده تماشا مي کردند.

چون دود فرو نشست، ميرزا محمّد علی انيس را ديدند ايستاده و اصلاً اثری از جراحت در بدنشان نيست حتّی قبای سفيد تازه‌ای که پوشيده بودند غباری بر آن ننشسته بود – تیر ها تنها ریسمان ها را پاره کرده بود- ولی حضرت باب را غائب ديدند و همۀ مردم فریاد زدند که” سيّد باب غائب شد”. چون تفحّص نمودند ايشان را در حجره ای که آقا سيّد حسين کاتب، محبوس بود يافتند و همان فرّاشباشی ديد که در کمال اطمينان و آرام نشسته‌اند و با آقا سيّد حسين صحبت می دارند. به فرّاشباشی فرمودند: ” من صحبت خود را تمام نمودم حال هر چه مي خواهيد بکنيد که به مقصود خواهيد رسيد.”

فرّاشباشی از همانجا عازم خانهء خود شد و از آن شغل استعفا داد. سام خان نیز این واقعه را دلیلی بر اجابت دعای خود دانست و میدان را با سربازان خود ترک کرد و حاضر به تکرار تیراندازی نشد.

پس از مدتی آقا جان بیک، سرتیپ فوج خمسه، داوطلب اجرای حکم شد و فوج 750 نفره خود را در سه صف آراست. در این هنگام حضرت باب خطاب به مردمی که شاهد این واقعه بودند با صدای بلند فرمودند:

” ای مردم اگر مرا می شناختید، مثل این جوان (اشاره به جناب انیس)، که اَجَلّ از شماست در این سَبیل، قربان می شدید. من قائم موعود شما هستم. به زودی روزی خواهد رسید که مرا بشناسید ولی در آن روز من دیگر با شما نیستم.”

سربازان فوج خمسه، با دستور آتش، حضرت باب و جناب انیس را تیرباران کردند. شدت ضربات گلوله ها به ترتیبی بود که هر دو جسد با هم ممزوج شده بودند و تنها صورت آن دو نفس مقدّس سالم باقی مانده بود.

سربازخانه تبریز، محل شهادت حضرت باب

پس از اجرای حکم، جسد آن دو بزرگوار را به خندق نزدیک محل اعدام افکنده بودند که برخی از بابیان شبانه و به طور پنهانی، موفق شدند جسد ها را از آن نقطه خارج کنند و پس از قریب به شست سال، مراقبت و انتقال از جایی به جای دیگر، رَمس مطهّر حضرت باب و جناب انیس به آرامگاه ابدی خود در کوه کَرمِل واقع در شهر حیفا منتقل شد. این آرامگاه در میان بهائیان به “مقام اعلی” معروف شده است. (1)

مقام اعلی، آرامگاه حضرت باب
مقام حضرت باب از نظر بهائیان:

جمیع انبیاء و پیامبران در کتب مقدسه، اخبار و بشارات به دو ظهور بزرگ پی در پی در آخرالزّمان داده اند که به واسطه آن دو ظهور مقدس، عالم به نور پروردگار روشن شود و سلطنت الهیه در جهان برقرار گردد و آلات جنگ و جدال به اسباب فلاحت و صنعت مبدّل شود و علم و معرفت، توسعه و ترقی یابد و جهان خراب، آباد شود و بشر از قید بندگی آزاد گردد. جمیع امت ها و ملت ها در ظل سراپرده یگانگی مجتمع شوند و وحدت عالم انسانی و صلح عمومی تحقق یابد.

این دو ظهور به اصطلاح زردشتیان، ظهور “هوشیدر” و ” سیوشانس” و به عقیده یهودیان، ظهور ” ایلیا” و “ربُّ الجنود” و به انتظار مسیحیان، ” رجعت حضرت یحیی” و ” نزول روح الله (حضرت مسیح)” و به اعتقاد مسلمانان شیعه، ظهور اول ” قائم آل محمد” که دارای القابی نظیر ” صاحب الامر” و ” صاحب الزّمان” و ” شریک القرآن” و ” حُجّةالله” می باشد و ظهور ثانی، ظهور ” امام حسین (ع)” و به عقیده مسلمانان اهل سنّت و جماعت، ظهور اول، ظهور “مهدی” و ظهور ثانی ” نزول حضرت عیسی و قیام روح الله” است.

منظور جمیع انبیاء و اولیاء از ذکر اسماء و القاب مختلف، حقیقتی واحد بوده و آن به اعتقاد بهائیان، ظهور اول، ظهور حضرت باب و ظهور ثانی، ظهور حضرت بهاءالله می باشد. این دو ظهور زمانی از افق شرق طلوع فرمود که شرق و غرب را ظلمت جهل و نادانی تیره و تار ساخته بود و مظاهر ظلم و استبداد بر ممالک و بلاد، سلطنت و حکومت داشت و آتش کین و فساد از بسیط زمین به عنان آسمان، شعله می زد. (2)

حضرت باب، علاوه بر اینکه در زمرۀ مظاهر مقدسه الهی و نیز یکی از دو ظهور موعود جمیع ادیان هستند، مقام مُبشّر دیانت بهائی را نیز دارند. حضرت باب اگر چه دارای شریعتی مستقل و دیانتی کامل هستند، ولی مهم تر از آن خود را بشارت دهنده به ظهور بزرگتری بعد از خود می دانند که همان ظهور حضرت بهاءالله است. محور اصلی تعالیم ایشان، آماده کردن مؤمنان، برای قبول و پذیرش دیانت بعد، یعنی دیانت بهائی است. به طوری که در کتاب “بَیان” می فرمایند:

“بدان که در بیان، هیچ حرفی نازل نشده مگر آنکه قصد شده که اطاعت کنید مَنْ یُظهِرَهُ الله را که او بوده مُنزِل بیان، قبل از ظهور خود.” (3)

” ای اهل بیان، نکرده آنچه اهل فرقان کردند که ثمرات لیل خود را باطل کنید، ترحّم بر خود کرده، اگر نصرت نمی کنید، مظهر رُبوبیّت را محزون نکرده که ظاهر می شود مثل آنکه من ظاهر شدم.” (4)

” طوبی لِمَنْ یَنظُرُ اِلی نَظم بهاءالله و یَشکُرُ رَبّهُ”
(ترجمه: خوشا به حال کسی که نظر کند به سوی نظم بهاءالله و شاکر باشد پروردگارش را)

“ایّاکَ ایّاکَ اَیّام ظُهوره اَن تَحتَجب بالواحِدِ البیانیّة وَ انّ ذلک الواحد خلق عِنده و ایّاک ایّاک اَن تَحتَجب بکلماتِ ما نُزّلَ فی البَیان”

(ترجمه: مبادا مبادا، ایام ظهور او اینکه محتجب بمانید به واحد بیان و به درستی که آن واحد، خلق اوست و مبادا اینکه غافل گردید به کلمات آنچه نازل شده است در بیان.)

همچنانکه از این آیات مشهود است، حضرت باب، قبول ایمان مؤمنین خود را منوط به شناختن مظهر امر جدید و ایمان آوردن به حضرت بهاءالله می دانند و پیروان خود را انذار می فرمایند که مبادا مانند ادیان گذشته، از پیامبر جدید غافل شوند و با تمسّک نادرست به ظاهر آیات و کلمات کتب مقدسه، پیامبر جدید را نشناسند و انکار نمایند.

حضرت باب، خود را به کلّی فدای ظهور حضرت بهاءالله می کنند، چنانچه در یکی از آثار خود در کتاب ” قیّوم الاسماء” می فرمایند:

” یا بَقیّّةَالله، قَد فَدَیتُ بکُلّی لَکَ وَ رَضَیتُ السَبّ فی سَبیلِکَ وَ ما تَمَنّیتُ اِلّا القَتلَ فی مَحَبّتِکَ…”

(مضمون : ای بقیةالله، به تحقیق فدا شدم به کلّی برای تو، و راضی شدم به مورد سَبّ و لَعن قرار گرفتن در سبیل تو، و تمنّایی جز کشته شدن در راه محبّت تو ندارم…)

برخی از آثار حضرت باب:

حضرت باب دارای آثار بسیاری به زبان های فارسی و عربی هستند. در ذیل به برخی از آثار ایشان را ذکر می کنیم:

  • قیّوم الاسماء ( یا “اَحسَن القِصَص” ،تفسیر سوره یوسف، مشتمل بر 111 سوره)
  • کتاب مستطاب بیان فارسی (مشتمل بر 162 باب)
  • کتاب مستطاب بیان عربی (یا ” کتاب الجزاء”، نازله در زندان قلعه ماکو)
  • دلائل سبعه (هفت دلیل در اثبات حقانیّت مظاهر مقدسه الهی و عظمت آیات متعالی رحمانی، نازله در ماکو)
  • تفسیر سورۀ والعصر
  • تفسیر سوره کوثر
  • خصائل سبعه ( یا “شعائر سبعه”)
  • توقیعات خطاب به محمد شاه قاجار
  • رسائل سلوک
  • شرح حدیث کُمیل
  • رسالۀ غِناء
حضرت باب در آثار بهائی:

” در حقیقت عظمت حضرت باب، نه فقط از آن لحاظ است که من عندالله به تبشیر چنین ظهور منیعی مبعوث گشته بلکه بیشتر از آن جهت است که با قدرت و اختیارات انبیای اولوالعزم ظاهر شده و عصای رسالت مستقله را به نحوی که در هیچ یک از ظهورات قبل سابقه نداشته در یَدِ اقتدار گرفته است. دوره کوتاه امر حضرت باب و محدودیت دائرۀ اجرای احکام و فرائض آن حضرت، نباید به هیچ وجه میزان سنجش حقانیّت و عظمت امر آن حضرت قرار گیرد.” (5)

” جمیع عوالم ما لانهایه اذکار و الفاظ و بیان از نقطۀ اولیه تفصیل شده و کل به آن نقطه راجع و آن نقطه به اراده قدمیه ظاهر. هر نفسی که الیوم به حب او فائز شد صاحب جمیع اسماء حُسنی و صفات علیا و صاحب علم و بیان بوده و خواهد بود و لکن احدی از زلال این بیان که از یمین عرش رحمن جاری است، نیاشامد مگر اهل بهاء” (6)

” و دلیل و برهان دیگر که چون شمس، بین دلائل، مُشرق است، استقامت آن جمال اَزَلی (حضرت باب) است بر امر الهی که با اینکه در سنّ شباب (جوانی) بودند و امری که مخالف کلّ اهل ارض از وضیع و شریف و غنی و فقیر و عزیز و ذلیل و سلطان و رعیّت بود، با وجود این، قیام بر آن امر فرمود چنانچه کل، استماع نمودند و از هیچ کس و هیچ نفس، خوف ننمودند و اعتنا نفرمودند. آیا می شود این به غیرِ امرِ الهی و مشیّت ربّانی؟” (7)


یادداشت ها:

(1) اقتباس از کتاب حضرت رب اعلی، به قلم حسن موقّر بالیوزی و کتاب تاریخ نبیل زرندی ، صص 476-480
(2) برهان واضح، صص 44-43
(3) بیان فارسی، باب هشتم از واحد پنجم
(4) بیان فارسی، باب هفتم از واحد دوم
(5) حضرت شوقی افندی، دور بهائی، ص 42
(6) حضرت بهاءالله، اسرار الآثار، ج 2، ص 85
(7) حضرت بهاءالله، کتاب مستطاب ایقان

  • حروف حی: حضرت باب پس از اظهار امر خود به جناب ملا حسین بشرویه ای، از ایشان خواستند که تا ایمان آوردن 17 نفر دیگر، صبر کند و دست به اعلام و تبلیغ دیانت جدید، نزند. این افراد هر یک باید به طور مستقل حضرت باب را شناخته و ایمان می آوردند به این ترتیب ظرف مدت کوتاهی هفده نفر دیگر که هر کدام به شکلی مستقل و منحصر به فرد متوجه ظهور حضرت باب شده و ایمان خود را اعلان کردند. این نفوس از طرف حضرت باب به ” حروف حَیّ ” ملقب شدند که همچنانکه از این عبارت مشخص است آنها نه تنها خود با ایمان به ظهور جدید، زنده شدند بلکه سبب بخشیدن زندگی و حیات جاوید به سایر مومنین پس از خود نیز گشتند. اسامی این نفوس به ترتیب تاریخ ایمان آوردن، از این قرار است:

1- جناب ملا حسین بشرویه ای، ملقب به “بابُ الباب”
2- جناب ملا علی بسطامی، ملقب به ” ثانی من آمن”
3- حناب میرزا محمد حسن، برادر کوچک جناب باب الباب
4- جناب میرزا محمد باقر، همشیره زاده جناب باب الباب
5- جناب ملا یوسف اردبیلی
6- جناب ملا جلیل ارومیه ای
7- جناب ملا محمود خوئی
8- جناب ملا احمد ابدال مراغه ای
9- جناب سیّد حسین کاتب یزدی، ملقب به “عزیز” و “کاتب وحی”
10- جناب ملا خدابخش قوچانی
11- جناب میرزا محمد روضه خوان یزدی
12- جناب شیخ سعید هندی
13- جناب میرزا محمد علی قزوینی
14- جناب میرزا هادی قزوینی
15- جناب ملا باقر تبریزی ملقب به ” حرف حَیّ”
16- جناب ملا حسن بجستانی
17- جناب طاهره قرةالعین، ملقب به “سر حلقۀ نساء” و ” نقطه جذبیه”
18- جناب ملا محمد علی بارفروشی، ملقب به ” قُدّوس”

** از جمله القاب حضرت باب: حضرت اعلی، ربّ اعلی، نقطۀ اولیٰ، نقطه بیان

‘آوای دوست’ در ۶/۰۸/۱۳۸۷