پاسخ به شبهات وارده بر دیانت بهائی

عدم عضویت زنان در بیت العدل اعظم

تورج امینی
۱/۱۰/۱۳۸۵

بابیان و بهائیان در ایران از نخستین گروه هایی بوده اند که در باره حقوق زنان و سپس تساوی آن با حقوق مردان سخن گفته اند.

در آیین اسلام آن چه که رایج و عرف جمیع جوامع اسلامی بوده و هنوز هست، ما به نام عدم تساوی حقوق زن و مرد می شناسیم و بزرگترین نشانه چنین نابرابری، بحث هایی است که امروزه اسلام شناسان و خصوصا اصلاح طلبان صورت می دهند. حتی اگر تمام شواهد تاریخی در ظلم به مقام اجتماعی زنان را در جوامع اسلامی نادرست و جعلی بخوانیم، این سؤال مطرح می شود که واقعا اگر آیین اسلام زن و مرد را در حقوق اجتماعی برابر می دانست، چه لزوم داشت که این همه در بارهٔ آن بحث شود؟ و این در حالی است که دو نفر بهائی هیچ گاه بر سر این که حقوق زنان و مردان در آیین بهائی مساوی است، بحث نمی کنند.

آیین بابی سد عدم تساوی را در جامعه اسلامی شکست، اما در این آیین، اعلان برابری بین زنان و مردان در حقوق اجتماعی صورت نگرفت. دلیل آن نیز ساده است. آیین بابی یک آیین ساختارشکن بود و برای مواجهه با فرهنگ اجتماعی که در ایران تمکن حاصل نموده بود، ابتدا نیاز به یک نظم سنت شکن داشت و نه به تعالیم ساختاری. همین خصوصیت مهم در آیین بابی، مجال عملکرد را برای سنت شکنی همچون جناب طاهره فراهم نمود تا در بدشت، حجاب از چهره برگیرد و بدین شکل نسخ اسلام را به جمع بابیان اعلان نماید. کشف حجاب جناب طاهره به هیچ وجه به معنای تساوی حقوق زن و مرد نیست و در آن زمان نیز نبود. چنان که در تواریخ بهائی مندرج است، برخی از بابیان در آن جمع به این دلیل که به اشتباه آیین بابی را دنبالهٔ اسلام و نه پایان اسلام می دانستند، به خاطر کاری که جناب طاهره کرد، حتی دست از آن آیین کشیدند.

گر چه حضرت باب تلویحا و تصریحا با ارزش دادن به وجود جناب طاهره، خرده گیری های بابیان را کم رنگ نمودند، ولی مجال مناسب و زمان کافی برای حضرت باب به دست نیامد تا اگر قصدی برای اعلان تساوی حقوق اجتماعی زن و مرد نیز داشتند، به مؤمنان خود ابلاغ دارند. به همین خاطر، سیر منطقی عملکرد جناب طاهره در آیین بهائی به ثمر نشست و دیانت بهائی به این علت که ضمن ساختار شکنی های متعارف خود، زمان لازم را برای ارائه تئوری های ساختاری نیز داشت، حضرت بهاءالله “تساوی حقوق رجال و نساء” را از دانه ای که جناب طاهره کاشته بود، به ثمر نشاندند.

نکته ظریفی در این میان موجود است که کمتر بدان پرداخته می شود. اگر امروزه در ایران اسلامی، در تلویزیون و رادیو، به راحتی و سادگی سخن از حقوق زنان و ارزش دادن به مقام زن مطرح می شود، تماما نتیجه همان ساختارشکنی آیین بابی و همین تئوری پردازی است که بهائیان صورت داده اند. میوه ای چنین شیرین در فرهنگ جدید اجتماعی که اینک دل از بسیاری از مردمان ربوده، به خاطر همه رنج هایی است که این دو طایفه در طول زمان پس از ظهور بدیع تحمل نموده اند. بحث و ارائهٔ شواهد تاریخی در این باره، خارج از موضوعی است که می خواهم در بارهٔ آن بنگارم.

با این که در ایران بانی و منادی تساوی حقوق رجال و نساء جامعه بهائی است، اما در سال های اخیر بسیار رایج شده است که مخالفان آیین بهائی به یکی از دستورات دینی این آیین ایراد وارد می سازند و آن را نشانه ای برای عدم تساوی حقوق زن و مرد (و بالتبع به گمان خودشان وجود تناقض در دستورات آیین بهائی) می گیرند و آن حضور نداشتن زنان در مجمع بیت العدل اعظم است. مخالفان می گویند اگر زنان و مردان در حقوق اجتماعی برابرند، پس چرا زنان نباید بتوانند عضویت بیت العدل را احراز نمایند؟

برای جواب دادن به این اعتراض، لازم نیست زیاد به خودمان زحمت بدهیم و سخنان عرفانی و مذهبی بر روی هم بگذاریم. نخست باید ببینیم که شبهه اندازان و وارد کنندگان ایراد از چه طایفه اند. مسلمان اند یا معتقد به دیگر ادیان ابراهیمی؟ سکولار هستند یا سوسیالیست؟ و یا هر چیز دیگر. اگر پرسشگران از طایفهٔ پیروان ادیان سامی اند که به سادگی می توان به ایشان گفت: شما بروید و فکری به حال مشکلات خودتان بکنید که اگر در آیین بهائی تساوی حقوق اجتماعی بین زن و مرد هم برقرار نبود، شما به هیچ وجه نمی توانستید به موضوعی که ما خودمان در سیر ادیان مطرح کرده ایم، ایراد وارد کنید. هر چه نباشد، در باز پس دادن حقوق اجتماعی به زنان، آیین بهایی ده سر و گردن از شما بالاتر است.

اما اگر سؤال کنندگان از کسانی هستند که آب و نان رنسانس را خورده و حالا فربه، سکولار و یا فمنیست شده اند، به آنان عرض می کنیم که ایراد شما به این دلیل صورت گرفته است که نظم بهاءالله را درک نکرده اید و سیستم تشکیلات بهائی را با آن چه که خودتان به راه انداخته اید؛ مشابه پنداشته، مخلوط کرده و نتیجه غلط گرفته اید. این که زنان اصلا عضو تشکیلات بهائی باشند یا نباشند، به هیچ وجه ارتباط، مخالفت و تنافری با داشتن و نداشتن حقوق اجتماعی مساوی با مردان ندارد. در آیین بهائی عضویت در تشکیلات بهائی، یک حق اجتماعی نیست؛ بلکه نوعی مسؤولیت، خدمت و کار بدون مزد است.

معمولا کسانی که به آیین بهائی دربارهٔ عضویت نداشتن زنان در بیت العدل ایراد وارد می کنند، سیستم انتخابات و تشکیلات مملکتی خود را بهترین نوع و عالی ترین سیستم می پندارند و به همین علت ساز و کارهای موجود را نیز کامل ترین روش برای اداره امور جامعه می شمارند. بدون مجامله بگویم که این کسان اصلا خوششان می آید که کسی بیاید و با وعده های سر خرمن مقداری به آنان امیدهای واهی بدهد و پس از آن که نام خودش را در بوق و کرنا کرد و عکس هایش را به در و دیوار شهر چسباند؛ بروند و به او رأی بدهند و پس از چند سال از کردهٔ خود پشیمان شده و چشم به بوق و کرناهای دیگری بدوزند تا آن دیگر نیز با حرف های نامعلوم و نامتعین مدتی همان کسان را به نوعی دیگر سرگرم و مشغول کند!

تمام این ساز و کارهای معمول و خوشایند! در نظام انتخاباتی دموکراسی های رایج در دنیا، به این خاطر است که اعضای مجالس پارلمانی، رؤسای جمهور و…، پس از به کرسی نشستن و قدرت را به دست گرفتن، هم حقوق ماهیانه می گیرند، هم به رفقای خود مجال قدرت یابی می دهند و هم از امکانات قدرت استفاده می نمایند تا رقیبان را از میدان بیرون کنند. این نقطه که نامش “سیاست” است، مهم ترین نقطه تفاوت در نظم اداری آیین بهائی با نظام های رایج دنیا است. نفهمیدن و ندانستن این تفاوت، نتیجه اش ایراد فوق الذکر است.

در تشکیلات بهائی، (چه عضویت در محافل محلی یا ملی و چه عضویت در بیت العدل اعظم)، هیچ کس به این خاطر که عضو تشکیلات شده است، حقوق دریافت نمی کند. این میدان، میدان وقت گذاشتن بدون اجر و این مجال، مجال خدمت است و نه هیچ چیز دیگر؛ که برای رسیدن به آن بهائیان بخواهند پشت تریبون رفته و وعده های بی سر و ته و واهی به مردمان بدهند! به همین دلیل است که در انتخابات بهائی به هیچ وجه پروپاگاند و تبلیغات وجود ندارد و به همین دلیل است که اگر برآیند خواسته های افراد بهائی در یک جامعه تعلق به حضور کسی در تشکیلات بگیرد، آن شخص باید خود را برای خدمت به جامعه بهائی آماده کند و البته به جز موانع فوق العاده، راهی هم برای فرار ندارد و در آیین بهائی استعفا از عضویت در تشکیلات، کاملا منتفی و خارج از حوزه اعتقادی است.

اگر کسی قرار است عضو تشکیلات بشود (چه زن و چه مرد)، نه تنها گرفتاری های روزانهٔ خود را دارد بلکه در واقع زمان استراحت خود را نیز مجبور می شود به خدمت به آیین بهائی و بهائیان اختصاص دهد. به عنوان مثال اعضای محفل ملی کشورها به این خاطر که عضو محفل شده اند، کسی به آنان پول نمی دهد، بلکه همه، سر و کار و زندگی خود هستند و بر اساس یک قرار توافقی، در هفته یا ماه، به دور هم جمع می شوند و به امورات جامعه بهائی کشور خود رسیدگی می نمایند. زنان اگر شاغلند و یا خانه دار، وقتی به عضویت تشکیلات در می آیند، بهانه ای برای این که کار خود را رها کنند و شانه از مسؤولیت های روزمره زندگی خالی کنند، ندارند. عضویت در تشکیلات بهائی، بار اضافه جسمانی است بر دوش بهائیان تا بار روحانیت خود را بیفزایند و خدمتی به مردمان دیگر بنمایند.

عضویت در تشکیلات بهائی شأن، شغل و مقام نیست که کسی آن را به عنوان حق اجتماعی محسوب دارد و بخواهد برای رسیدن به آن پا را بر دوش دیگران بگذارد و بالا برود. اگر بخواهم خیلی ساده بگویم که غیر بهائیان نیز متوجه شوند، عضویت در تشکیلات بهائی، یک نوع گرفتاری بدون دستمزد است مضاف بر گرفتاری های دیگر زندگی!

بنابراین اگر در آیین بهائی حکم شده که زنان عضو بیت العدل نباشند، در واقع به آنان لطف شده است و نه اجحاف. این حکم را می توان نوعی از معافیت دانست و نه ارزش ننهادن به مقام زن، همان گونه که در برخی از احکام دیگر نیز معافیت از اجرا شامل حال آنان شده است. من تا زمانی که حافظه ام یاری می کند، به خاطر نمی آورم که کسی مثلا از معافیت دوران سربازی ناراحت شده و علیه حکومت شورش کرده باشد که چرا دولت یک حق اجتماعی! را از او دریغ داشته است؟ چیزی که من دیده ام سر و دست شکستن برای گرفتن معافیت و یا فرار از خدمت سربازی بوده است!

علی رغم آن چه که مخالفان می پندارند، این حکم در ادبیات بهائی، برای زنان بار ارزشی دارد و نوعی فضل است که شامل حال زنان بهائی شده و البته به همین سبب، عضویت مردان در بیت العدل اعظم، هیچ گونه مقام روحانی (و حتی غیر روحانی) محسوب نمی شود که کسی بخواهد دنباله رو افراد عضو بیت العدل شده و دار و دسته های مذهبی راه بیندازد! موقعیت و احترامی که اعضای محافل روحانی و یا بیت العدل اعظم در میان بهائیان دارند، فقط به خاطر نسبتی است که آنان با آن “مجامع” دارند و نه عضویت در آن مجامع. به عبارت دیگر “محافل” و “بیت العدل اعظم” است که در فرهنگ بهائی اهمیت منحصر به فرد دارند و نه اعضای داخل آن. آن اعضا چه زن و چه مرد، وقتی از مجمع بیرون آمدند، در حقوق اجتماعی همسان و برابر با کسانی هستند که عضو تشکیلات نیستند. در سیستم نظم اداری بهائی، راه برای رانت خواری به طور کل بسته است.

هم در جامعه بهائی و هم در اجتماع انسانی آن قدر کارها هست که اگر زنان بخواهند خودی نشان بدهند و حقوق خود را افزایش داده، براعتبارات اجتماعی شان بیفزایند، بتوانند خود را به آن کارها مشغول ساخته و پیشرفت را نصیب خود کنند. من تا به حال مشاهده نکرده ام که زنان بهائی گله ای از عدم عضویت خود در بیت العدل کرده باشند و اگر بکنند جای تعجب است. این گله ظاهرا از جانب کسانی است که آیین بهائی را قبول ندارند، ولی دلشان برای زنان بهائی می سوزد!

اگر زنی از زنان بهائی چنان سرشار از شوق خدمت شد که خواست مانند اعضای بیت العدل (که تمام وقت و آسایش خود را می گذارند تا به امورات بهائیان دنیا رسیدگی کنند) به بهائیان خدمت کند، هزاران راه و صدها کار وجود دارد تا بتواند به فرمودهٔ حضرت بهاءالله به عالم انسانی خدمت نماید.

برخی از زنان بهائی نیز اگر احساس یا تصور می کنند که با عضو شدن در بیت العدل اعظم بر مقام و حقوق اجتماعی ایشان افزوده می شود، باید بدانند که در اشتباه هستند و اگر روزی فرا رسد که عضویت در تشکیلات بهائی برای بهائیان وجاهت اجتماعی به بار بیاورد و به همین خاطر بهائیان برای رسیدن به آن وجاهت، تبلیغات کنند و با هم بستیزند، به یقین بدانید که زمان ظهور پیغمبر بعدی فرا رسیده است.


منبع: سایت نگاه