مقدّمه
الف) برای درک معنای حقیقی یوم قیامت در مباحث آتی، ابتدا به فشردۀ “علائم حدوث قیامت” و سپس به “وقایع کُلّی و جزئی یوم قیامت” در سه قسمت، اوّل “حوادث بزرگمقیاس قیامت”، دوّم “حوادث حدّ متوسّط قیامت”، و سوّم “حوادث کوچکمقیاس قیامت” آنگونه که در مباحث فصل دوّم مطرح شدهاند، نگاهی مجدّد میافکنیم و سپس تعدادی اسئلۀ مشخّصه را مطرح مینماییم و از خوانندگان گرامی تقاضا میکنیم آنها را مرور کنند و اگر مایلند پاسخ گویند.
الف1): علائم حدوث قیامت
«رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم (در حدیث سلمان) فرمود: به درستی که از علامات قیامت آن است که مردم نماز را خراب میکنند، و از شهوات پیروی مینمایند، و تمایلشان به سوی هوای نفسانی است، مال را بزرگ میشمرند، و دین را به دنیا میفروشند. و در چنین شرائط و موقعیّتی، همان طور که نمک در آب حلّ میشود، دل مؤمن و اندرون او آب میشود و حلّ میگردد؛ چون منکرات را در برابر دیدگان خود میبیند، و قدرت تغییر و اصلاح آنها را ندارد.
در آن وقت افرادی که بر مردم حکومت دارند و زمام آنها را در دست داشته و بر آنها ولایت و سیطره دارند عبارتند از حاکمانی که همۀ آنها ستمکار و ظالمند، و وزرائی که فاسقند، و حکّام و استانداران و فرماندارانی که همه اهل جور و ستم هستند، و امینهایی که همه اهل خیانتند.
در آن موقعیّت کارهای بد و ناپسند در بین مردم به صورت کارهای شایسته و پسندیده دراید؛ و کارهای پسندیده و نیکو به صورت کارهای نکوهیده و ناپسند جلوه کند. و مردمان خیانتپیشه مورد وثوق و امانت واقع شوند؛ و به افراد امین و درستکار نسبت خیانت داده شود. و مرد دروغگو را تصدیق کنند و به دروغهای او مُهر صحّت و درستی بنهند؛ و مرد راستگو و درستکار را دروغگو شمارند و به گفتار او ترتیب اثر ندهند.
در آن هنگام زنان بر مردان حکومت میکنند، و با کنیزان مشورت مینمایند. (یعنی در امور سیاسی، کنیزان که در خانههای آنها هستند، مورد مشورت قرار میگیرند.) و بچّهها، که کنایه از افراد بیبصیرت و بیدانش باشد، بر منبرها بالا میروند و برای مردم خطبه میخوانند، و زمام امور تبلیغاتی مردم را این افراد کم تجربه و کم خرد در دست میگیرند. و دروغگویی و دروغ پردازی از کارهای طُرفه و فکاهی و ظریف شمرده میشود. و دادن زکوه مال را ضرر، و غرامت میپندارند، و هر گونه دسترسی به بیت المال و ربودن اموال عامّه را غنیمت و بهره میشمارند. مردم با پدر و مادر خود جفا میکنند و به آنها بیاعتنائی نموده، آنان را سبک
میشمرند و از اداء حقوق واجبه و مستحسنه آنها بر نمیآیند ولیکن با دوستان خود احسان و نیکوئی مینمایند. و ستاره دنباله دار در آسمان طلوع میکند.
در آن زمان زنان با شوهرانشان در امور خارج از منزل مانند تجارت شرکت میکنند. و باران در تابستان میبارد. و مردمان بزرگ و بزرگوار پیوسته مورد خشم و غضب و غیظ قرار میگیرند. و مردم بیچیز و تنگدست مورد اهانت و تحقیر قرار میگیرند. در آن زمان بازارها به هم نزدیک میشوند و در صورتی که محلّ خرید و فروش بسیار است همه مردم از کار و کسب خود در گله و شکوه هستند، یکی میگوید: من چیزی نفروختم، و دیگری میگوید: سودی نبردم؛ و در آن وقت مینگری که تمام مردم در مقام گلایه از خدا و مذمّت او هستند.
در آن زمان بر مردم حکومت میکنند کسانی که اگر مردم برای دفاع از حقوق خود و برای حقّ اوّلیّه خود و کوچکترین مطلبی که در آن شائبه سیادت و حرّیّت و آزادی فکر باشد، سخن گویند، آنها را میکشند، و اگر مردم سکوت هم اختیار کنند، آنان اموال و نفوس و أعراض ایشان را مباح میشمرند، و برای استفاده از کار و زحمت و دسترنج آنها از خوردن خون آنها دریغ نمیکنند، و زنان و دختران ایشان را به بیگاری میبرند و اعمال منافی عفّت انجام میدهند و احترام آنها را پایمال میکنند، و خون مردم بیچاره و ضعیف را بیمحابا و بدون پروا میریزند، و در دلهایشان از خوف و دهشت و هراس به اندازهای وارد میکنند که هیچکس حقّ نفس کشیدن ندارد.ای سلمان! در آن زمان تمام مردم رعیّت، ترسناک و خائف و وحشت زده و هراسناک خواهند بود.
در آن زمان چیزی را از طرف مشرق برای مردم میآورند و چیز دگری را از طرف مغرب و بدینوسیله امّت مرا رنگ میکنند؛ پسای وای بر ضعیفان امّت من از دست این ستمگران، وای وای بر ایشان از خدا؛ به افراد کوچک و زیردست رحم نمیآورند، و بزرگان را توقیر و احترام نمیکنند و از خطاکار و شخصی که در امور شخصی بدی کند در نمیگذرند و او را مورد عفو و اغماض خود قرار نمیدهند. گفتار آنان همه فحش و زشتی است. هیکل آنان هیکل آدمی است ولی دلهای آنها دلهای شیاطین است.
در آن وقت مردها به مردها اکتفا میکنند، و زنها به زنها اکتفا مینمایند. و در آن زمان همان طور که زن در خانه شوهرش مورد حفظ و حراست واقع میشود که کسی به او تعدّی نکند و در استمتاعات اختصاص به مرد خود داشته باشد، همینطور افرادی، جوانان تازه به سنّ رسیده و أمرد (زنصفت) را به خود اختصاص داده در اعمال نامشروع مورد حراست و حفظ خود قرار میدهند تا کسی دیگر به آنها توجّهی نکند. مردها خود را شبیه به زنان میکنند، و زنان خود را شبیه به مردان مینمایند. و افرادی که دارای رَحِم هستند و برای تولید مثل آفریده شدهاند که منظور زنان میباشند، سوار بر زینها( اسبها و امروزه زینهای دوچرخهها!) میشوند؛ پس بر آن زنان از امّت من لعنت خدا باد.
در آن وقت مساجد را زینت میکنند همچنانکه معبدهای نصاری و یهود را زینت میکنند، و قرآنها را به زیور و شکل و نقّاشیها آراسته و پیراسته میکنند، و منارهها و مأذنههای مساجد را بلند میسازند تا إشراف بر خانههای اطراف پیدا میکند، و صفهای نماز جماعت بسیار میشود و مردم در این نمازها زیاد شرکت میکنند ولی با دلهایی پر از کین و حسد و عداوت با یکدیگر، و با زبانهایی منافقانه و سخنهایی مزوّرانه و آلوده به نیّتهای فاسده. در آن وضعیّت، مردان امّت من خود را به طلا زینت میکنند، و لباس حریر و دیبا میپوشند، و پوست پلنگ را برای خود جامه میکنند. در آن موقع رباخوری در بین مردم ظاهر و آشکارا میگردد، و مردم با یکدگر با غیبت و رشوه معامله میکنند. و دین در نزد مردم ضعیف و به درجات نازلی پائین میآید، ولیکن دنیا قویّ و به درجات عالی در بین مردم بالا میرود. در آن زمان طلاق زیاد واقع میشود، و حدّ الهی جاری نمیگردد؛ و اینها ابداً به خداوند ضرری نمیرساند. در آن زمان زنان آوازه خوان در بین مردم به هم میرسد، و استعمال آلات موسیقی رواج پیدا میکند، و بر مردم، شریرترین افراد از امّت من حکومت میکنند. در آن زمان، اغنیاء و ثروتمندان امّت من که به حجّ میروند برای تفریح و تفرّج است، و حجّ متوسّطین از امّت برای تجارت و خرید و فروش است، و حجّ فقراء از امّت من برای خودنمائی و صیت و شهرت است. در آن هنگام بسیاری از افراد مردم قرآن را برای غیر خدا یاد میگیرند، و قرآن را به صورت آهنگ موسیقی در مزمار و آلات موسیقی مینوازند. و دستجات و گروههایی هستند که برای غیر خدا به دنبال علوم دینیّه اسلامیّه میروند و برای فقاهت تلاش میکنند. و اولاد زنا در بین مردم بسیار پدید میآید. و قرآن را به صورت لهو و با صوت تغنّی غیر مشروع میخوانند. و همگی مردم برای رسیدن به دنیا و شئون دنیا کوشش میکنند و مسابقه میدهند، و سعی میکنند تا بتوانند در امور دنیا از یکدیگر پیشی گیرند.
در آن زمان پرده عصمت مردم پاره میشود، و محرّمات الهیّه (یعنی هرچه که خدا حرام دانسته است) به جای آورده میشود، و حریم عفاف دریده میگردد، و معصیتهای خدا رائج میگردد، و بدان و اشرار بر اخیار و خوبان تسلّط پیدا میکنند، و دروغ علناً رائج و در بین توده مردم شایع میشود، و لجاج و خودسری و استکبار ظاهر میگردد، و نیازمندی و احتیاج، همه تودهها را فرا میگیرد. مردم به لباس خود بر یکدیگر فخریّه و مباهات میکنند، و بارانهای فراوان در غیر فصل باران پیدا میشود، و اشتغال به لهو و لعب از قبیل بازی کردن با باطل و تار و آلات موسیقی را امری پسندیده و نیکو میشمرند و امر به معروف و نهی از منکر را گذشته از آنکه به جای نمیآورند، امر نکوهیده و ناپسند میدانند. زمانه و وضعیّت محیط در آن زمان به قدری انحطاط پیدا میکند که مردمان مؤمن و استوار با ایمان راستین در آن زمان از تمام افراد امّت پستتر و حقیرتر و ذلیلتر خواهند بود. و در بین زهّاد و عباد و همچنین در بین علماء و قُرّائشان حسّ بدبینی و بدخواهی ظهور نموده و پیوسته در صدد عیبجوئی و ملامت از یکدگر بر میآیند. این چنین افرادی با چنین روحیّه و عادتی و با چنین ملکات و صفاتی در ملکوت آسمانها به أرجاس و انجاس یعنی موجودات پلید و کثیف و نجس خوانده میشوند. در آن هنگام افراد ثروتمند و متموّل بیش از همه کس از فقر نگرانند، به فقراء و ضعفاء کمکی نمیشود و کسی بر آنان رحمت نمیآورد، حتّی افراد سائل در طول مدّت یک هفته که از این جمعه تا آن جمعه باشد سؤال میکنند و کسی پیدا نمیشود که در دست آنان چیزی گذارد.
در آن موقعیّت «رویبضه » تکلّم میکند و سخن میگوید: سلمان گفت: فدایت شود پدرم و مادرم،ای رسول خدا! مراد از رویبضه چیست؟ رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: در امور اجتماعی مردم و اوضاع عامّه کسی تکلّم میکند و ارشادات مردم را به عهده دارد که شان او ارشاد و هدایت و ولایت بر مردم نیست. چون این قضایا واقع گردد و این علائم تحقّق یابد دیگر مدّت درازی به طول نمیانجامد، بلکه درنگ نمیکنند مردم، مگر زمان اندکی که ناگهان زمین صیحه عجیبی میکشد، و این صدا و صیحه به طوری تمام بسیط زمین را فرا میگیرد که هر کس چنین میپندارد که این صیحه در ناحیه و موطن او واقع شده است. و پس از صیحه به قدری که خداوند ارادهاش تعلّق گیرد، باز مردم در روی زمین درنگ میکنند، و در این اقامت و درنگ دچار گرفتاریها و مشقّات و تکانها میگردند. و زمین پارههای جگر خود را بیرون میریزد، و منظور از پارههای جگر طلاها و نقرههاست. حضرت رسول اکرم در این حال با دست خود اشاره کردند به ستونهایی که در آنجا نصب شده بود و فرمودند: پارههای جگر زمین و قطعات طلا و نقره مثل این ستونها. امّا در آن روز، دیگر طلا و نقره فائدهای ندارد، و اینست معنای گفتار خدای تعالی: فَقَدْ جاء أَشْرَاطُهَا پس به درستی که حقّاً علائم قیامت به وقوع پیوسته است.»
«ساعت قیامت فرا نمیرسد مگر آنکه ده آیه از آیات الهیّه به ظهور میپیوندد: دجّال، و پیدایش دودی در آسمان، و طلوع خورشید از مغرب، و پیدا شدن دابّةُالارض (حیوانی عجیب و عظیم که از زمین بیرون میآید)، و خروج یأجوج و مأجوج ، و سه شکاف و فرو رفتگی در زمین: یک فرو رفتگی در ناحیۀ مشرق و یک فرو رفتگی در ناحیۀ مغرب و یک فرو رفتگی در جزیرةالعرب، و آتشی از آخر و نهایت عدن پیدا میشود که مردم را به سوی محشر سوق میدهد؛ هر جا که مردم پائین آیند، آن هم با مردم پائین میآید، و هر جا که مردم قیلوله کنند (یعنی برای استراحت قبل از ظهر بیارمند) آن هم با آنان قیلوله مینماید.» باری، از علائم ظهور قیامت در این حدیث 9 عدد بیان شده است، و البتّه دهمی نزول حضرت عیسی بن مریم علی نبیّنا و آله و علیهما السّلام است.»
«پیش از پایان جهان، بر اساس روایات اسلامی، تحوّلات زیر صورت میپذیرد: ظهور پیامبر آخِرُالزَّمان- شقُّالقمر- ظهور دجّال – رواج دروغ و افترا- حلال شدن رشوه- سوارشدن زنان بر وسائل سواری- رجوع به زنان برای مشورت- مشارکت زنان درامور تجاری- شباهت مردان به زنان- شیوع لواط و سحق- شیوع بیماریهای صعبالعِلاج- خروج۶۰ نبی کذّاب- رواج فساد- قحطی- خروج سفیانی- قتل حسنی- قتل نفس ذکیّه (زکیّه درست است- مؤلّف) (هاشمی)- خروج یمانی- نزول عیسی- قیام مهدی- ظهور مغربی- رَجعَت علی بن ابیطالب و حسین بن علی- دابَّةُ الارض- فراگیری دود.»
الف2) اسامی توصیفی، حوادث کُلّی، و وقایع جزئی یوم قیامت به طور فشرده
الف2-1) اسامی توصیفی:
توصیفات: روز جزا، روز موعود، روز جدایی، روز دشوار، روز قطعی و حتمی، روز جاودانگی، روز رستاخیز، روز تهدید، روز بسیار بزرگ، روز بدفرجام، روز بسیار دردناک، روز محاسبه، روز رستاخیز مردم، روز ملاقات، روزی که نزدیک است، روزی که حسرتها دارد، روز وقت معلوم، روز گرانبار.
الف2-2) حوادث بزرگ مقیاس قیامت:
در یوم قیامت: نظام دنیا کاملا از بین میرود؛ آسمان شکافته میشود؛ نظام آسمان در هم پیچیده میشود؛ آسمان مانند چیز گداخته میشود؛ آسمانها به دست راست خدا پیچیده میشود؛ کُرات آسمان شکافته میشوند؛ اجرام سماوی نابود میشوند؛ پارههای ستارگان آسمان به زمین سقوط میکنند؛ منظومۀ شمسی از هم گسیخته میشود؛ خورشید خاموش میشود؛ خورشید تاریک میگردد؛ خورشید از مغرب طلوع میکند؛ خورشید و ماه با هم جمع میشوند؛ ماه و ستارگان تاریک میشوند؛ ستارگان خاموش میشوند؛ دود صفحۀ آسمان را میپوشاند؛ آسمان و زمین ساختاری نوین پیدا میکنند؛ زمین یکسره در قبضۀ قدرت خدا قرار میگیرد؛ زلزلۀ سخت همۀ زمین را فرامی گیرد؛ زلزلۀ عظیم و ویرانگر رخ میدهد؛ لرزش و غرّش عالمگیر رخ میدهد؛ زمین و کوهها به شدت میلرزند؛ زمین میلرزد و بارهایش خارج میشود؛ کوهها متلاشی میشوند؛ کوهها از جای خود کنده میشوند؛ کوهها چون ذرّات معلّق در هوا میشوند؛ کوهها به صورت گرد و غبار پراکنده میشوند؛ کوهها برچیده میشوند؛ کوهها مانند پشم حلّاجی شده به دست باد حرکت میکنند؛ کوهها به صورت تودۀ شن متراکم در میآیند؛ کوهها شبیه یک سراب در بیابان خشک باقی میمانند؛ کوهها به حرکت در میآیند؛ کوهها در هم کوبیده میشوند؛ زمین و کوهها در هم کوبیده میشوند؛ دریاها منفجر میگردند؛ دریاها آتش میگیرند؛ دریاها خشک میشوند؛ دریاها به هم میپیوندند؛ دریاها به غلیان و جوشش در میآیند؛ آب سراسر خشکی را فرامیگیرد؛ زمین صاف و هموار میشود؛ حرکت دورانی شدیدی رخ میدهد؛ زمین به زمینی دیگری تبدیل میشود؛ زمین به نور پروردگارش روشن میشود.
الف2-3) حوادث حدّ متوسّط قیامت:
در روز قیامت: در صور (شیپور) دمیده میشود؛ جمیع خلایق در اثر صیحۀ بزرگ میمیرند؛ مردگان از قبر خارج میشوند؛ مردگان از قبر بیرون میآیند و به سوی پروردگارشان جاری میشوند؛ ترازوهای متفاوت عدل بر پا میگردد؛ به حساب اعمال افراد رسیدگی میشود؛ شاهدان (بر اعمال انسان) از خارج و داخل وجود آدمی سر برمیآورند؛ اسرار درون همگان آشکار میشود؛ هیچ چیز از هیچ کس مکتوم نمیماند؛ همۀ مردم چون مستان به نظر میرسند؛ همه از پل صراط عبور میکنند؛ انسانهای والایی در نقاط بلند از عرصۀ محشر قرار میگیرند؛ حضرت محمّد پیشاپیش بهشتیان به سوی بهشت حرکت میکند؛ پیامبر و رستگاران از حوض کوثر آب مینوشند؛ جانداران آسمان و زمین میمیرند؛ اهل آسمان و زمین را فَزَع اکبر (ترس عظیم) در بر میگیرد؛ هر شیر دهنده از فرزند شیرخوارش غافل میشود؛ هر آبستنی بار خود را فرومینهد؛ همۀ موجودات آسمان و زمین تبدیل میگردند؛ حقیقت اشیاء ظاهر میشود؛ پردهها کنار میرود و آنچه پشت آن است دیده میشود؛ دروغگویان روسیاه میشوند؛ از بینی و گوشها و پشت کافران دود بیرون میآید.
الف2-4) حوادث کوچک مقیاس قیامت:
در روز قیامت: آنچه در سینهها است پدیدار میشود؛ زمین اخبار خود را میدهد؛ انسان از خود میپرسد چه خبر است؟؛ از نعمتهای خداوند بازخواست میشود؛ کسی بند کسی را باز نمیکند؛ هر امّتی با امام خود میآید؛ اعضا و جوارح و پوست بدن شهادت میدهند؛ برخی کورند زیرا در دنیا خدا را فراموش کرده بودند؛ برخی به صورت بوزینه و یا سایر حیواناتند به دلیل اعمالشان؛ دلها به حنجره میرسد و آرزوی بازگشت به دنیا میشود؛ انسان به کارهای از پیش فرستادهاش مینگرد؛ پردهها کنار میرود و اسرار فاش میشود؛ مردم همانند پروانههای پراکنده مبهوت میشوند؛ انسان از برادر و مادر و پدرش میگریزد؛ بین کسانی جدایی رخ میدهد؛ کسی سخن نمیگوید؛ اوضاع برای کافران سخت و دردناک میشود؛ اوضاع سخت و دشوار میشود؛ مردم از گور شتابان بیرون میآیند؛ مردم درمییابند که در دنیا باختهاند؛ هیچ کس مالک چیزی نمیشود؛ خداوند پیامبران و مؤمنان را خوار نمیکند؛ مردگان گردهم میآیند؛ زنان و مردان با ایمان برای اعمال شایستهاشان با نور خویش که در پیش آنان است، حرکت میکنند؛ جملگی حاضر میشوند؛ تکذیبکنندگان معاد با شدت و عنف به دوزخ پرتاب میشوند؛ مردگان از گورها بیرون میآیند؛ فریاد رستاخیز (صیحه) شنیده میشود؛ مردم یکدیگر را میخوانند؛ به حسابها رسیدگی میشود؛ گواهان برای گواهی برمیخیزند؛ روح و ملائک به صف میآیند؛ داد و ستدها و روابط سود نمیدهد؛ چهرههایی سپید و چهرههایی سیاه میشود؛ رستاخیز برپا میشود؛ دیدگان خیره میشود؛ خدا با عهدشکنان حرف نمیزند؛ خدا با کافران سخن نمیگوید؛ خدا به کافران نگاه نمیکند؛ خدا کافران را پاک نمیکند؛ بین یک عده داوری میکند؛ خیانتکاران با خیانتشان به محشر میآیند؛ یهودیان به سختترین عذابها محکوم میشوند؛ پرهیزگاران از کافران برتری مییابند؛ به افراد مطابق کارهایشان پاداش داده میشود؛ به گردن بخلورزان طوق انداخته میشود؛ پاداش همۀ جانداران به طور کامل داده میشود؛ یک عده رسوا میشوند؛ مؤمنان گردهم جمع میشوند؛ کسی از خیانتکاران گنهکار جانبداری نمیکند؛ کسی از خیانتکاران گنهکار حمایت نمیکند؛ حضرت مسیح نیز به صحنه میآید و شهادت میدهد؛ زیورها و روزیهای مؤمنان در این دنیا عیناً به آنان بازگردانده میشود؛ دروغبندان به خدا گمان بدی دارند؛ خدا بین اختلافات بنی اسرائیلیان داوری میکند؛ لعنت بدرقۀ قوم هود میشود؛ هود پیشاپیش قومش به سمت آتش میرود؛ خدا اختلافات فریبکاران را توضیح میدهد؛ خدا نامۀ بگشودۀ گناهکاران را بیرون میآورد؛ پیش از قیامت خدا اهالی شهرها را هلاک میکند و یا سخت عذاب مینماید؛ خدا گمراهان را در حالی که کور و کر و لالند و صورتهایشان برزمین است بر میانگیزد؛ هر بار که آتش دوزخ کم میشود خدا آن را زیاد میکند؛ خدا برای گمراهان ارزشی قائل نمیشود؛ مُجرمان تک تک به سوی خدا میروند؛ گمراهان بار گناهان خود را بر دوش میکشند و در همان حالت باقی میمانند؛ ترازوهای عدالت بر پا میشود؛ خدا خودش به حسابرسی میپردازد؛ خدا به گمراهان عذاب آتش سوزان میچشاند؛ خدا میان یهودیان و صابئان و مسیحیان و زرتشتیان و مشرکان داوری میکند؛ خدا در مورد اختلافات مؤمنان داوری میکند؛ عذاب کافران دو چندان میشود و پیوسته در آن خوار میمانند؛ کافران پیشوایان دوزخیان میشوند؛ کافران یاری نمیشوند؛ روی کافران زشت میشود؛ دنیادوستان به دوزخ احضار میشوند؛ از دروغگویان در مورد آنچه میگفتهاند، پرسیده میشود؛ بعضی، بعضی دیگر را انکار میکنند؛ بعضی بعضی دیگر را لعنت میکنند؛ پروردگار در مورد اختلافات مردم داوری میکند؛ ناباوران شرک شما (مؤمنان؟) را انکار میکنند؛ زیانکاران به خود و کسانشان زیان میرسانند؛ عدهای با دستهای بسته میخواهند با صورت از گزند عذاب بگریزند؛ به ستمکاران گفته میشود دستارود خود را بچشند؛ معاملهگران پیش پروردگارشان مجادله میکنند؛ خدا برای ستمکاران آنچه را که تصورش را نمیکردند آشکار میکند؛ ایمنشدگان بهتر از دوزخیان هستند؛ ستمکاران وقتی آتش را میبینند فروتن میشوند و زیر چشمی نگاه میکنند؛ گرویدگان میگویند زیانکاران خودشان و کسانشان را دچار زیان کردهاند؛ خدا در مورد اختلافات بین بنیاسرائیل داوری میکند؛ خدا نفسپرستان را گرد میآورد؛ خدا کافران را از کار و کردارشان آگاه میسازد؛ خویشان و فرزندان مؤمنان به آنان سود نمیرسانند؛ خدا میان مؤمنان داوری میکند.
الف2-5) چند سؤال:
اکنون با نهایت خلوص نیّت و نیز با ادای احترام به عظمت کلام الله مجید که تلاش فرموده با عطف نظر مسلمانان به حوادث عظیم آسمانی و وقایع عجیب زمینی فکر و ذکر آنان را متوجّه عظمت و هیمنۀ یوم موعود آتی و ظهور بدیع حضرت منجی بنماید، چند سؤال را در رابطه با مفاهیم و مضامین سه مبحث قبلی مطرح مینماییم و از خوانندۀ گرامی خالصانه تقاضا میکنیم بدون تعصّب و جانبداری، سعی نماید بر اساس عقل و خرد خدادادی و علم و دانش بشری، در ذهن و دل خود به آنها پاسخ گوید.
- وجداناً چگونه میتوان میان حوادث بزرگمقیاس و حوادث حدّ متوسّط و حوادث کوچکمقیاسی که همه، همزمان، در یوم قیامت رخ میدهند، ارتباطی منطقی و معقول برقرار کرد؟ با نگاهی دقیق به کلّیّات و جزئیّات این وقایع عجیبۀ غریبه، متوجّه میشویم که از سه حالت خارج نیست: یا باید آنها را حوادث و جریاناتی بیمعنی و بیمورد تلقّی کنیم که این به نفی حقانیت و اصالت کلام الله مجید، و حتی نفی علم و حکمت حضرت الوهیت منتهی میگردد؛ و یا باید نفی عقل و شعور و علم و دانش بشری را بنماییم که این هم به نفی تمامیّت تاریخ بشریّت و کُلّ جریان مدنیّت منجر میشود، و یا باید بپذیریم که این گونه حوادث و وقایع در واقع نمادهایی برای جریانها و پدیدههایی روحانی هستند و عمداً طوری طرّاحی و تبیین شدهاند که بشر عادی از عهدۀ درک و فهم آنها بر نیاید. به عبارت دیگر، قرآن مجید میخواسته هم به عظمت یومالله آتی اشاره کند و هم به قصد محافظت مقصود از دستبرد جاهطلبان و تمامیّتخواهان، آن را در پردۀ ابهام و رمزوراز بپوشاند، و هم کُلّ حادثه را در قلوب و اذهان نسلهای متوالی مسلمان زنده نگهدارد؛ آیا این خود جلوهای از اعجاز کلام الله مجید نیست؟ امّا چه کسی میتواند رمز این حوادث را بگشاید و راز این وقایع را بیان دارد؟ معلوم است، فقط کسی که از جنس روحانی و ماهیّت معنوی خود حضرت رسولُالله باشد؛ و آن نبود مگر حضرت ربّ اعلی (صور اوّل) و حضرت بهاءالله (صور دوّم). آیا انصافاً مندرجات متون و مقالات فصل آتی نمیتواند شرح و بسطی عُقَلایی و انسانی و حتی علمی از این حوادث متعدّدۀ متضادّه تلقی شود؟ آثار و نصوص بهایی و تحقیقات و تتبّعات مطّلعین و محقّقین بهایی، به واقع از یک طرف این بار سنگین ذهنی- فرهنگی را از روی وجدان مسلمانان جهان برداشتهاند و از طرف دیگر، عظمت و اعجاز قرآن مجید را اثبات و ایضاح نمودهاند؛ جریانی که این سِفر مبین را از تیررس خداناباوران و اسلامستیزان و کجاندیشان نجات بخشیده و وقر و منزلتش را به جهانیان نشان داده و همچنان میدهد.
- وقتی جامعۀ اسلامی به چنین انحطاطی اخلاقی و اجتماعی و سیاسی که شفاف و علنی در سخنان حضرت رسولُالله مطرح شده گرفتار گردد، آیا برای حل و فصل و رتق و فتق آن باید یک “قیامت فیزیکی” رخ دهد و زمین و آسمان به هم بخورد و همۀ موجودات از میان بروند؟ مثلا وقتی مردان با زنان مشورت میکنند و یا به فقرا و ضعفا کمکی نمیشود، برای حلّ چنین مسائلی (البته اگر مورد اوّل مسئله تلقی گردد، از لحاظ معیارهای امرالهی اصل و ضرورت مشورت، مرد و زن نمیشناسد) باید نظام هستی برچیده شود و منظومۀ شمسی منهدم گردد!؟ آیا میسّر نیست که مطابق سنّت الهی و روال تاریخی، یک “قیامت ظهوری” پیشآید و یک مُنجی و مُصلح الهی و روحانی ظاهر شود و به تأییدات خداوند و افاضات بیمانند، آن انحطاط را به اعتلا تبدیل نماید و آن ذلّت را به عزّت تغییر دهد؟ آیا قیامت با این شاخصهای عجیبۀ عظیمه در واقع نوعی بیان قیام حضرت موعود به امر الهی نیست؟ آیا با ترویج تعالیم مظهر جدید الهی و استقرار نظم بدیع بهایی، این معایب و مفاسد از میان نخواهد رفت؟
- در بعضی علائم قیامت صحبت از این است که مهدی موعود قبل از آن وقوعات عظیمۀ عجیبه ظاهر میشود و سپس قیامت رخ میدهد و حتی در بعضی گفتارها، ظهور مهدی و وقوع قیامت، توأمان ذکر شده است، یعنی دو حادثه همزمان رخ میدهد، به این ترتیب چه ثمر و اثری از این ظهور نمایان خواهد شد و چه فایدهای بر آن مترتّب است هنگامی که بعد از آن و یا همزمان با آن، قیامت با آن ابعاد مخرّب آسمانی و نمودهای موحش زمینی رخ خواهد داد؟
- اگر قرار است بعد از درهم کوفته شدن کل عالم فیزیکی، و برچیده شدن نظام هستی، یک جهان تازه، و با شکوه و جمال بیاندازه خلق شود، چرا همین عالم فعلی نباید به آن تبدیل گردد؟ آیا ثمرات ظهور 124 هزار پیامبر الهی و برکات بروز این همه علم و دانش بشری، باید سرانجام به چنین نقطۀ شومی منتهی گردد؟ آیا استغفرالله، خداوند عاجز است که مظهر بدیعی مبعوث فرماید تا با تعالیمی جدید، این معایب و مصائب شدید را دفع نماید؟ چه نیازی به وقوع چنان حوادثی وحشتناک است، هنگامی که موعود امم و محبوب عالم با دنیایی از اصول بدیعه و تعالیم جدیده ظاهر شده و تا هم اکنون هم یک جامعۀ بدیع جهانی تشکیل داده است؟ آیا بهتر نیست به جای اعتقادی ضدّ علمی به آن نوع قیامت، و احتجاجی ضدّ عقلی برای توجیه و اثبات آن، این اصول و تعالیم را امتحان کنیم تا ببینیم آیا به تدریج، آن ذلّت عجیب و نکبت وسیع را دفع تواند کرد یا خیر؟
- آیا با تأمّلی هرچقدر هم کوتاه و گذرا، میان نفس وقایع آسمانی و زمینیِ منسوب به قیامت که در مبحث (الف2-2) مطرح شده، تناقضی مشاهده نمیشود؟ مثلا وقتی منظومۀ شمسی متلاشی میشود، چگونه میسّر است که خورشید از مغرب طلوع کند؟ وقتی پارههای ستارگان آسمان به زمین سقوط میکنند، چطور ممکن است زمین به نور پرودگارش روشن شود؟ چه کسی و چگونه میخواهد این تناقضات علنی را رفع نماید؟ آیا نسبت دادن چنین کارهایی بیمعنی به خداوند هستی نوعی توهین نیست؟ آیا کودکان هم وقتی خانهای میسازند و پس از دقایقی خسته میشوند و از روی بیصبری و بازیگوشی ناگهان آن را در هم میریزند، همینگونه عمل نمیکنند؟ آیا معقول این نیست که این حوادث فیزیکی و ظاهری را نمادهایی برای حوادث روحانی و وقایع اجتماعی در نظر گیریم و نه تنها عقل و شعور خود را از فلاکت درگیری ابدی با حلّ و فصل غیرممکن آنها رها سازیم، بلکه به سمت ظهور بدیع الهی که در واقع منشأ و محمِل چنین وقایعی در عالم حقیقی است، رو آوریم و به خدمت آستانش بپردازیم؟
- آیا حوادثی آسمانی و زمینی با ابعاد وسیعی که در اینجا مطرح شده، با عقل و منطق انسانی جور در میآید؟ مسلّما چنین نیست، و لهذا هر مسلمان مؤمنی ممکن است امکان وقوع چنین حوادثی متعدّد و بعضاً متناقض را به قدرت لایزال خداوند احاله دهد، در این صورت سؤال بعدی مطرح میشود.
- خداوندی که قوانین پایدار طبیعت را به نشانۀ قدرت و مشیّت خود وضع کرده و بر تمامی عالم هستی جاری نموده؛ خداوندی که در سراسر قرآن مجید آدمیان را به کاربرد عقل و خرد و اندیشه توصیه فرموده؛ خداوندی که سیر تکامل بشری را بر روی سیّارۀ زمین برنامهریزی کرده و به قدرت و مَحبَّت و رأفت خود تا به اینجا رسانیده؛ آیا یکباره زیر تمام قوانین و قرارهای ابدی خود میزند و بیدلیل، همۀ آنچه را که به حکمت خود بنیان نهاده و به مَحبَّت خود پرورانده زیرورو میکند؟ به قول ایقان مبارک چه فایدهای بر این عمل مترتّب است؛ و آیا نسبت دادن چنین اعمالی به خداوندی که منبع علم و حکمت و دانایی و مظهر عدالت و شفقت و مهربانی است صحیح است؟
- آیا در نفس حوادث انسانی مذکور در مبحث (الف2-3) نیز نوعی تناقض دیده نمیشود؟ مثلا چطور ممکن است وقتی همۀ خلایق در اثر صیحۀ بزرگ میمیرند، زن شیرده از نوزاد خود غافل شود و یا همۀ مردمان چون مستان به نظر آیند؟ و چطور میسّر است وقتی دریاها آتش میگیرند، پیامبر و رستگاران از حوض کوثر آب بنوشند؟ آیا عقل حکم نمیکند که چنین وقایع منسوب به عالم بشری را نمادین فرض کنیم و به شرایط واقعی و حوادث حقیقی مربوط به ظهور موعود، یعنی حضرت ربِّ اعلی و جمال اقدس ابهی تطبیق دهیم، آیا این عمل سازندهتر و خلاقتر و مفیدتر است و یا این که این امور را ظاهری انگاریم و با عقل و علم و دانش بشری و روند ترقّی و تکامل انسانی به ستیز برخیزیم؟
- و سؤال اساسی بزرگ این است که چطور میتوان میان “حوادث فیزیکی” مرتبط با قیامت و “حوادث انسانی” منسوب به رستاخیز، چه از نوع متوسّط و چه از نوع کوچک، ارتباطی معقول بر قرار کرد؟ یعنی وقتی کل نظام عالم هستی منهدم میشود و منظومۀ شمسی متلاشی میگردد و پارههای ستارگان بر زمین سقوط میکنند؛ وقتی کوهها غبار میشوند و دریاها آتش میگیرند؛ وقتی خورشید و ماه و ستارگان تاریک میشوند و دود تمامی زمین و آسمان را فرامیگیرد، چطور ممکن است همان وقت از بینی و گوشها و حتی پشت! مردم هم دود بیرون بزند؛ و چطور میسّر است همانگاه، در روی زمین، صیحۀ عالمگیر برپا شود، و مردگان از قبر بیرون بیایند، و زن شیرده از بچهاش غافل شود، و زن حامله بچه بیندازد، و مردمان چون مستان به نظر آیند؟ و چه سان عملی است که همان زمان، ترازوهای عدل الهی بر پا شود و به اعمال آدمیان رسیدگی گردد؟ آیا همین عقاید جزمی نیست که علم و دین را که در واقع دو جلوه از یک حقیقت هستند، به نحو ابدی با هم درگیر نموده و نسلهای تازه را از دین و ایمان بریّ و بیزار نموده؟
- بدیهی است که وقوع چنین حوادث سمایی و وقایعی زمینی که اولاً بعضاً با یکدیگر تناقض ذاتی دارند و ثانیاً با واقعیّات حیات بشری ناسازگارند، تماماً و کاملاً منافی عقل و خرد و عدالت و حکمت است؛ هم عقل و خرد بشری را رد میکند که نوعی توهین محسوب است، و هم عدالت و حکمت خداوندی را نفی مینماید که نوعی کفر به حساب میآید؛ لهذا، آیا نباید چنین بیندیشیم که خداوند حکیم در قرآن کریم، بر اساس حکمت و سیاستی لاهوتی، چنین حوادث متتابع و متناقض عظیمی را به این نیّت مطرح فرموده که عقل و خرد موهوب انسانی امکان وقوع ظاهری آن را نفی کند و در نتیجه، و با باور به این که کلام الهی صرف حقیقت و ظرف حقیقت است، ناگزیر در پی یافتن تعبیری دیگر برای آنها برآید و به این ترتیب، به عظمت یومالله آتی و کبریای ظهورُالله بعدی واقف شود؟ آیا این ترفند و تمهید، خود نوعی معجزۀ کلامالله مجید به حساب نمیآید؟ به چه طریق دیگری میسّر بوده است که در طول یک هزاره، به طور پیوسته و لاینقطع، اذهان نسلهای متوالی امّت اسلامی، متوجّه عظمت و بزرگی یومالله موعود باشند؟ آن هم به این امید وطید که به فیض حضور حضرتش فائز شوند و به خدمت آستانش موفق گردند.
اهل بهاء باید دست نیایش به درگاه خداوند آفرینش بلند کنند و جبین عبودیّت به آستان حضرت احدیّت بسایند که از جمله، در کتاب مستطاب ایقان، به صرف فضل و رحمت بیپایان، اسرار این حوادث عجیبه را بیان فرمود و رموز این وقایع غریبه را افشا نمود و ذهن و روح مردمان را از اسارت در این تنگناهای تاریک رهایی بخشید و بدینوسیله، قوای بدیعۀ ارواح بندگانش را به سوی خدمت به عالم انسانی و افراشتن خیمۀ نظم بدیع جهانی هدایت نمود، روندی که سرانجام زمین را زمینی دیگر خواهد کرد و عالم را عالمی برتر خواهد نمود و ملکوت الهی را بر بستر سیّارۀ خاکی مستقرّ خواهد ساخت .
آری، عاقبت منطبق با وعود خداوند وجود، حضرت موعود محبوب از بحبوحۀ قیامت کبری سر بر آورد و خلق جهان را به لِقاءُالله عظمی دعوت فرمود. او به انسانها آموخت که چشم انسانی استطاعت دیدار ذات ازلی را ندارد، لهذا دیدار موعود در واقع معادل دیدار خداوند وجود است؛ چون هم اوست که قائم مقام ذات الهی بر سیّارۀ آبی و صاحب جمیع اسماء و صفات پروردگاری است. عرفان او عین عرفانالله است و لقاء او عین لِقاءُالله. سپس با سر انگشت اقتدار، تمامی نمادهای کهن رستاخیزی را محشور نمود و به آنها حیات بدیع عطا فرمود و همراه بندگان مخلصش به خدمت عالم انسانی گسیل داشت. و دیدار خجسته هم کار خود را کرد؛ هزاران نفر را از متن میدان خدمت و فداکاری به بطن میدان شهادت و جانبازی فرستاد؛ کسانی که پس از موهبت لِقاءُالله راهی جز به سمت قربانگاه نشناختند؛ پروانهسان حول شمع ظهورالله طواف کردند و بیمهابا جان باختند. و بدینسان نه تنها اسرار رستاخیز کهن افشا گشت، بلکه رازهای رَجعَت نیز عیان و نمایان شد. آخر قربانیان، همان صفات پیشینیان را داشتند و کینهتوزان هم همان خصوصیّات گذشتگان را. صفات اهورای تاریخ دو باره در هیکل بندگان حضرتش جلوه فرمود و خصوصیّات اهریمنی زمان نیز مجدداً در ابدان دشمنانش حلول نمود؛ و اینگونه راز بِعثت و رَجعَت پدیدار گشت. سپس حضرت موعود به گسل عظیم ختمیّت تجلّی، که چنان غمآلود مسلمانان را از معرفت موعود محروم کرده بود، پرداخت و به واسطۀ ایقان شریف، پلی رستاخیزی بر فراز آن بر پا کرد و همۀ عالمیان، بخصوص مسلمانان، و بالاخص شیعیان را دعوت نمود از آن عبور کنند و در آن سویش، جلوه و جمال ملکوتالله را تماشا نمایند، ملکوتی که حقیقتش در کنه آیات بیشمارش مذکور و محفوظ است، امّا به همّت و درایت و ایثار و جدّیت مؤمنان و بندگانش روزی بر بستر این عالم عنصری مستقر خواهد شد؛ و همان است که زمین را زمینی دیگر خواهد کرد و بشر را بشری برتر خواهد نمود. پس از گشتوگذاری دلآزار در آیندهای تاریک و غمبار که ناشی از سوء تعبیر قیامت عظیم قرآنی بوده، تودۀ مسلمانان را دچار وحشت و ترس از آیندهای تصوّری نموده است؛ بهتر است اکنون، مبتنی بر فقراتی مصرّح از نصوص مبارکۀ این دور نورانی، نگاهی هرچند گذرا، به افقهای روشن آینده بیفکنیم، تا جانی تازه بگیریم و فهمی بیاندازه حاصل نماییم.
الف2-6) آیندۀ جهان و انسان:
الف2-6-1) از آثار حضرت بهاءالله:
1) «فسوفترى کلَّ الارض جنّة الابهى، کذلک رُقم من قلم الامر علی لوح قویم.»(آثار قلم اعلی1، فقرۀ3، ص44، لوح رئیس) (مضمون: به زودی سیّارۀ زمین را چون بهشت برین مشاهده خواهی كرد، این چنین با قلم امر بر لوح قویم رقم زده شد.)
الف2-6-2) از آثار حضرت عبدالبهاء:
2) «جمال مبارکندای الهی به این مقصد بلند فرمودند تا عالم انسانی جهان آسمانی گردد؛ ناسوتی لاهوتی شود؛ ظلمانی نورانی گردد؛ شیطانی رحمانی شود.»(پیام آسمانی2، ص368)
3) «عنقریب این آهنگ ملکوتی (ظهورالهی) عالم انسانی را سرمست نماید وجنّت ابهی به کمال شکوه، در قطب عالم خیمه افرازد؛ هنالک یفرحُ المؤمنون و ینشرحُ قلوبُ المخلصین.»(پیام آسمانی2، ص116) (مضمون بخش عربی: در آن وقت مؤمنان مسرور خواهند گشت و قلوب مخلصان شادمان خواهد شد.)
4) «باید به جان و دل بکوشیم تامواهب الهیّه در حقیقت انسانیّه، به کمال قوّت، جلوه کند؛ تا بشر آینۀ ملکوت ربّ جلیل گردد و عالم ناسوت آینۀ ملکوت شود؛ آن وقت سعادت دنیویّه، سعادت اخرویّه، مواهب الهیّه، روحانیّت عظمیه، نورانیّت ملکوتیّه از برای عالم بشر حاصل گردد.»(خطابات مبارکه2، صص185- 181- پیمام آسمانی2، ص33)
5) «دعا میکنم که ملکوت الهی بر زمین مستقر شود و اشعۀ شمس حقیقت تمام ظلمت را زایل نماید.»(ترجمه) (گفتارهای پاریس، بند4، خیابان کامئون، 13 نوامبر 1911)
6) «زمانی که همۀ اهل عالم در ملکوت ابهی، در ظل خیمۀ وحدت مجتمع شوند، بهشت موعود بر زمین مستقرّ خواهد شد.»(ترجمه) (گفتارهای پاریس، جمعه، 20 اکتبر 1911)
7) «در این دو ظهور (دو ظهور متوالی در آخر زمان)مُلك آئینۀ ملكوت شود؛ ناسوت سریر لاهوت گردد.»(مفاوضات مبارك، ص31-30)
8) «آثار ظهور در کلّ مراتب وجود ظاهر و باهر شود و عالم مُلکی آینۀ ملکوت گردد؛ آن وقت جهان جنّت ابهی شود.»(منتخباتی از مكاتیب حضرت عبدالبهاء2، فقرۀ232)
9) «(از جمله در اثر مساعی تبلیغی احبای آمریکا) آثار عظیمه ملکوتاللّه جلوه نمایدجسم مطابق جان گردد و ظاهر عنوان باطن شود و آئینۀ ملک مرآت ملکوت گردد.»(مكاتیب عبدالبهاء3، ص50- لوح چهارم از سری دوّم الواح تبلیغی، 15 فوریه 1917)
10) «عنقریب بسیط غبراء محیط سماء گردد و کشور خاک سپهر افلاک شود؛ آب جوی، ماء مَعین شود و شعلۀ دلجوی، نور مُبین.»(منتخباتی از مكاتیب حضرت عبدالبهاء4، فقرۀ189، ص270)
11) «روی زمین بهشت برین گردد و جهان ناسوت آئینۀ ملکوت شود.»(حضرت عبدالبهاء، مندرج در قرن بدیع، ترجمۀ مودّت، ص565)
12) «بیتالعدل مصدر تشریع است و حکومت قوّۀ تنفیذ. تشریع باید مؤیّد تنفیذ گردد و تنفیذ باید ظهیر و مُعین تشریع شود، تا از ارتباط و التیام این دو قوّه،اقالیم، جنّةالنّعیم و بهشت برین شود.»(حضرت عبدالبهاء، ارکان نظم بدیع، ص214)
13) «حال شما (احبای آمریكا) بکوشید جهت جامعه کهروح تعالیم الهیست، در جمیع اقالیم آمریکا انتشار یابد تانورانیّت الهیّه بر ظلمات طبیعیّه غلبه نماید و عالم انسانی روشن گردد.»(حضرت عبدالبهاء، لوح ششم از سری دوّم الواح تبلیغی، 8 مارس 1917)
14) «این (انتشار روح تعالیم در جمیع اقالیم آمریكا) است امر عظیم، اگر به آن موفّق شوید،روی زمین بهشت برین شود و تأسیسات ابدیّه گذاشته شود.»(حضرت عبدالبهاء، لوح ششم از سری دوّم الواح تبلیغی، 8 مارس 1917)
15) «فیوضات نامتناهی متتابع (است)؛ عنقریب از اشراق نور مبین، روی زمین بهشت برین گردد.»(مكاتیب حضرت عبدالبهاء2، ص279)
16) «در آن یومِ خداوند (ظهور جمال مبارک)،روی زمین بهشت برین گردد.»(مفاوضات مبارک، ص45)
17) «ای امة الله، عنقریب بسیط غبرا را جنّت ابهی مشاهده نمایی و عرصۀ خاک را رشک افلاک ملاحظه کنی.»(مكاتیب حضرت عبدالبهاء7، ص31)
18) «شمس حقیقت هر چند در سحاب جلال متواری، ولی اشراق و انوارش متتابع و متمادی. بسیط زمین به فیوضات الهی عنقریب بهشت برین گردد و خطّه غبرا آئینۀ ذِروۀ علیا شود؛ صُوَر ملکوت در مرآت ناسوت جلوه نماید و فیض لاهوت مصوّر و مجسّم گردد.»(منتخباتی از مكاتیب حضرت عبدالبهاء3، فقرۀ105)
19) «شمع نورانی میثاق چنان پرتوی به آفاق دهد که عالم ناسوت عالم انوار گردد و حیّز ادنی آئینۀ ملأ اعلی شود؛ هنالک یفرَحُ الثّابتون و یخسِرُ النّاقضون.»(منتخباتی از مكاتیب حضرت عبدالبهاء3، فقرۀ238) (مضمون عبارت عربی: در آن روز ثابتان شادی خواهند كرد و ناقضان گنگ خواهند شد.)
20) «این روز، روز بدیع است و این عصر، عصر خداوند عزیز؛ عنقریب جهان بهشت برین گردد.»(خطابات حضرت عبدالبهاء1، ص20)
21) «آن وقت (وقتی قوّۀ روحانیّه در نهایت جلوه ظهور نماید)،اورشلیم الهی تأسیس تامّ یابد؛ جمیع بشر از اهل ملکوت شوند و از فیوضات الهی بهره و نصیب برند.»(خطابات حضرت عبدالبهاء1، ص135)
22) «اگر جمیع ملل اتّحاد و اتّفاق نمایند چگونه خواهد شد؟ یقین است این عالم جنّت ابهی شود.»(خطابات حضرت عبدالبهاء2، ص46)
23) «امیدوارموحدت حقیقی جلوه نماید؛ نور هدایت بتابد؛ تجلّیات الهیّه روزبهروز دیده شود تاقلوب بشر مانند آینه گردد، انوار شمس حقیقت در او تابیده شود.»(خطابات حضرت عبدالبهاء2، ص19- خطابات حضرت عبدالبهاء3، ص34)
24) «این است مقصود از تجلّی شمس حقیقت تاانواری ملکوتی در عالم انسانی ظاهر و عیان شود؛ کمالات عالم ملکوت در عالم انسان جلوه نماید؛ وحدت عالم ملائکه در عالم بشر هویدا گردد؛ یعنی نفس بشر ملائکه شود.»(خطابات حضرت عبدالبهاء2، ص285)
25) «در جمیع کتب و صحف انبیاء موعود و مذکور که در آن یوم خداوند (یوم ظهور ربّ جنود)عالم انسانی قمیص تازه در بر نماید؛ روی زمین بهشت برین گردد.»(كتاب مستطاب مفاوضات، ص45)
26) «بعد، آن بهار جان پرور (یوم ظهور مظاهر مقدّسه) منتهی به تابستان پرثمر شود (و از جمله در تابستان ظهور حضرت بهاءالله)فیوضات رحمانی احاطه کند و شمس حقیقت از افق ملکوت به نهایت قوّت و حرارت اشراق نماید.»(كتاب مستطاب مفاوضات، ص58)
الف2-6-3) از آثار حضرت ولیّ امرالله:
27) «در این کور بدیع، حضرت غصن الله الاطهر به فرمودۀ جمال قدم و اسم اعظم جام شهادت را بنوشید تاوحدت اصلیّه در جامعۀ بشریّه تحقّق پذیرد و وحدت عالم انسانی اعلان گردد و عالم ادنی آئینۀ ملکوت ابهی شود.»(مجموعۀ توقیعات مبارکه، 1939- 1927، ص303)
28) «اخیراً این وعدۀ باهره است که در یکی از آن الواح جاودانی (طرح ملكوتی) صادر گردیده: “این کار عظیم است، اگر به آن موفّق شویم، امریک مرکز سنوحات رحمانیّه گردد و سریر ملکوت الهی در نهایت حشمت و جلال استقرار یابد.”»(حضرت ولیّ امرالله، حصن حصین شریعتالله، ص36) (5 ژوییۀ 1947)
29) «اهراق دماء مطهّرۀ شهیدان ایران است كهعالم ادنی را مرآت جنّت ابهی گرداند.» [مجموعۀ پیام آسمانی (مجموعۀ نصوص مبارکۀ مندرج در مجلۀ پیام بهایی، بندهای 1 تا 100)، ص75]
30) «مرحلۀ بلوغ (بلوغ اجتماعی بشریّت)طلوع عصری را بشارت میدهد که سرآمد اعصار است؛ عصری که در آنملکوت آسمانی طبق وعدۀ صریح حضرت مسیح، بیاید.»(حضرت ولیّ امرالله، ندا به اهل عالم، ص2)
31) «در این عهد و عهود آتیۀ این عصر و در عصر ذهبی دور مقدّس جمال ابهیعالم ادنی آئینۀ عالم بالا و قطعهای از فردوس اعلی و جنّت ابهی گردد.»(حضرت ولیّ امرالله، توقیع 108 بدیع، توقیعات 109-102، ص297)
32) «در این عهد و عهود آتیۀ این عصر و در عصر ذهبی دور مقدّس جمال ابهیملکوتالله در انجمن بنی آدم استقرار یابد.»(حضرت ولیّ امرالله، توقیع 108 بدیع، توقیعات 109-102، ص297)
33) «هر چند قالب نظم اداریش (نظم اداری ظهور حضرت بهاءالله) ریخته شده و عصر تکوینش دمیده، ولیکن ملکوت موعود، یعنی ثمر شجر مؤسّسات مبارکش هنوز در عالم وجود موجود نگشته است.»(نظم جهانی بهایی، ص103- توقیع مورّخ 11 مارس 1936)
34) «انقلاب اعظم (احاطۀ بلیّات من کل الجهات بر هیأت اجتماعیّه) بنفسه،عالم را یک وطن نماید و مصداق اذاًتری الارضَ جنّةَ الابهی را بر کافّۀ انام ظاهر و آشکار فرماید.»(حضرت ولیّ امرالله، مجموعۀ توقیعات چاپ 149 بدیع، ص69)
35) «انقلاب اعظم (احاطۀ بلیّات من کل الجهات بر هیأت اجتماعیّه) بنفسه،ملکوتالله را ترویج و تأسیس نماید و بسیط غبراء را آئینۀ ملأ اعلی گرداند.»(حضرت ولیّ امرالله، مجموعۀ توقیعات چاپ 149 بدیع، ص69)
36) «این مرحلۀ اخیر (سلطنت اسم اعظم) بنفسـه، مقدّمۀتبدیل ارض به قطعهای از فردوس اعظم (خواهد بود)، “اذاتری جنّة الابهی”.»(حضرت ولیّ امرالله، توقیع 110 بدیع، مجموعۀ توقیعات چاپ 149 بدیع، ص502) (مضمون عبارت: آنگاه جنّت ابهی را مشاهده خواهی نمود.)
37) «عالم ناسوت به نیروی اسم اعظمت که در حقایق کائنات و هویّت ممکنات جاری و ساری، جلوهگاه ملاءاعلی و آئینۀ عالم بالا و قطعهای از فردوس ابهی گردد.»(توقیع 105بدیع، توقیعات 109-102، ص107)
38) «آنچه در هویّت این امر ابدع اکرم مستور و به تدریج از حیّز غیب به عرصۀ شهود خواهد آمد (از جمله) ظهور ملکوت الهی بر ارض (است).»(حضرت ولیّ امرالله، قرن بدیع، ویرایش جدید، ص818- 817)
39) «ملکوتالله، كما بَشَّرَهُ الابنُ فی الانجیل، در عالم شهود تأسیس شود.»(حضرت ولیّ امرالله، توقیع 105، توقیعات 109-102، صص188- 185) [مضمون عبارت عربی: همانگونه كه ابن (حضرت مسیح) در کتاب انجیل بشارت داده است.]
الف) خداوند علیم در قرآن کریم از شجرهای سخن میگوید که شاخههایش میتواند تا دل آسمان بالا برود؛ اما از آنجا که بر اساس آیۀ شریفۀ “یَضرِبُ اللهُ الامثالَ لِلنّاس”، خدا برای مردم مثل میزند و این مثال را هم زده است که “لَعَلَّهم یَتَذَکَّرون” شاید مردمان پند گیرند. امّا این کدام شجره است که اوّلاً طیّبه است، و ثانیاً “اصلُها ثابت” ریشهاش پایدار است، و ثالثاً «فرعُها فی السَّماء” شاخهاش در آسمان است، و رابعاً “تُؤتی اَکُلَها کُلَّ حینٍ” در هر لحظهای میوه میبخشد، خامساً این کار را “باذنِ ربِّها” به اجازۀ پروردگارش انجام میدهد؟ تصریح قرآن شریف این است که این شجره در واقع نماد کلمۀ طیّبۀ است. امّا کدام کلمه؟ آیا این اشارهای به سخنان مردم عادی کوچه و بازار است؟ خیر، با توجّه به صفات و خصوصیاتی که قرآن مجید بیان میدارد، آنچه مطرح است قطعاً سخن شیرین و کلام نازنین مظهر عظیم الهی است. امّا به مشیّتی غیبی، در هر ظهور بدیعی در جوار و به موازات شجرۀ پاکیزه، “شجرةٌ خبیثةٌ”، درخت پلید هم میروید، که مأموریتی تمحیصی- تطهیری به عهده دارد و پس از آنکه این مأموریت را انجام داد “اجتُثَّت من فوقِ الارض” ریشهاش از زمین برمیآید و “ما لَها مِن قرار” ، و برای آن قرار و بقایی نیست.
آری کسانی که اشتهایی سیریناپذیر برای قدرت و مرجعیت، مقام و منزلت، منصب و حکومت، و ثروت و مکنت دارند، بر اساس شهوت ذاتی و مشابهت ظاهری، گول میخورند و به سمت این شجرۀ ملعونه که در واقع همان شجرۀ زقّوم است، متمایل میشوند و از میوۀ آن میل میکنند؛ و به دلیل جهالت و نادانی فکر میکنند از ثمرۀ شجرۀ طیّبه ارتزاق مینمایند. میوۀ تلخ و کشندۀ آن را که ظاهری زیبا و خوشنما دارد، میخورند و بعد از چندی میمیرند. و همین است یکی از جلوههای عجیب و شدید فرایندی که خداوند رحمن با آن بندگان خود را امتحان میکند. امّا این درخت پلید هم نماد “کلمةٌ خبیثةٌ”، سخن پلید و قضاوت فاسد و عنید است؛ و کدام سخن است که چنین خواصّی داشته باشد؟ آیا غیر از این است که در هر دور بدیعی سخن مخالفان ظهور الهی و معاندان مظهر ربانی است که چنین است؟ آیا این قانون همیشگی و سنّت دائمی خداوند حکیم نیست؟ آیا این جریان به شواهد تاریخی در هر دوری از ظهورات الهی مصداق نیافته است؟ کافی است توجّه کنیم که این، آیات شریفۀ قرآن مجید است که به مدد تفسیرات هیاکل قدسی این دور مبارک، بخصوص در کتاب مستطاب ایقان، هم اکنون تا عمق فضای حقیقت جلوهگری میکند؛ امّا کجا رفت سخنان کسانی که با شعرهای هیجانی و لافزنیهای ادبی خود آیات الهی را مسخره میکردند و به حضرت محمّد توهین مینمودند و به کنایه او را “لَشاعرٌ مجنون” ، شاعری دیوانه میخواندند؟ و منظورشان البتّه این بود که محمّد میخواهد مثل آنان شعر بگوید امّا نمیتواند. آیا رویش و جوشش این دو شجرۀ عجیبه در مورد ظهور جمال اقدس ابهی نیز مصداق ندارد؟ اگر چشم بصیرت بگشاییم میبینیم که هم اکنون این امر اعظم اوست که جهانگیر است، و نه ایرادات و اعتراضات مستمرّ مخالفانش؛ این آیات و بیّنات اوست که عالمافروز است، و نه تُرَّهات و توهینهای معاندانش. شجرۀ طیبه؛ یعنی کلام الهی، باقی و نامی است و شجرۀ خبیثه، یعنی سخن دشمنانش، زائل و فانی.
سوای این، خداوند برین فرمود “إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وانا لَهُ لَحَافِظُونَ” ما ذکر، یعنی قرآن مجید را نازل کردیم و به یقین، خودمان هم آن را محافظت میکنیم. آیا منظور از محافظت این است که مثلا یک جلد از قرآن کریم را در جای مخصوصی نگهداری میکند؟ اگر این است، پس چرا در جنگ صِفّین دشمنان حضرت علی توانستند قرآنها را بر سر نیزهها کنند و بدین وسیله نفس حقیقت و روح حقیقت را پایمال نمایند ؟ خیر، منظور حفظ جنبۀ جسمانی و ظاهری قرآن نیست، بلکه حفظ و صیانت روح منیع و حقایق بدیع و تأثیرات و ثمرات وسیع قرآن در بستر زمان است. آیا با توجّه به این آیۀ مبارکه، کسی، حتی از جنس آیات عِظام و حجج اسلام، میتواند مدّعی شود که خیر، این ماییم که باید قرآن را محافظت کنیم؟ آری، خداوند قرآن را به پیامبر امّی خود، حضرت محمّد (ص) نازل فرمود و علی رغم جریانهای شدید خباثت و فورانهای عظیم بلاهت، آن را در دل طوفانهای تغییر و تحوّل، و در عمق بحرانهای عناد و ایراد، حفظ نمود؛ یعنی همچنان به بسط نفوذش ادامه داد و حتی به خلّاقیت و هدایتش بیافزود. آیا از همان آغاز نزول آیات باهرات قرآن، ایرادات و انتقادات شدیدۀ مستمره علیه آن به جریان نیفتاد؟ آیا دشمنان اسلام اعمّ از علمای یهودی و مسیحی و لامذهب، همواره تلاش نکردهاند تیغ تردید و خنجر تضعیف را در گلوگاه مسلمانان بنشانند؟ امّا چه شد نتیجۀ کارشان و کجارفت ثمرۀ مجاهداتشان؟ آیا قرآن مجید نقش خود را به عنوان مصدر هدایت و منبع مدنیّت بازی نکرد؟ و اکنون در این زمان جدید و راجع به این ظهور بدیع، آیا امر حضرت بهاءالله علی رغم سیل ایرادات و انتقادات گوناگون نسبت به آن از ناحیۀ علمای اسلام و تابعان ریز و درشتشان از میان رفت؟ آیا نفوذ کلمۀ طیّبۀ الهیّه از جریان و سریان بازماند؟ چرا فقط ایقان مبارک به بیش از 30 زبان زندۀ دنیا ترجمه شده است ؟ چرا از جمیع اقوام و ملل و مذاهب و مرامهای حتی الحادی، حتی ضدّ اسلام و ضدّ قرآن، به امر الهی ایمان آورده و از این طریق نه تنها به حقانیت اسلام و اصالت قرآن اعتراف کردهاند، بلکه به خدمت عالمیان نیز پرداختهاند؟ آیا این دالّ بر این حقیقت نیست که خداوند علیم از یک سو این شجرۀ طیّبه را نیز در بستر زمان حفظ فرموده و همچنان محافظت خواهدکرد و از سوی دیگر معاندان و مخالفانش را از تأثیر و نفوذ باز داشته و عاقبت هم معدوم و مفقود خواهد نمود؟ کجا رفت میرزا آغاسی که بیشترین بلیّات را بر امر الهی وارد کرد و چه شد میرزا تقی خان امیر کبیر که حکم قتل موعود شیعیان را صادر نمود؟ ناصرُالدّین شاه غدّار چه شد و خلفای خبیث عثمانی کجا رفتند؟ علمایی که به سهولت فرمان غارت صادر میکردند چه شدند و فقهایی که به راحتی حکم اعدام مینوشتند چه سرنوشتی یافتند؟ و این ندای غرّای امر الهی است که هم اکنون بر هفت گنبد گردون طنین دارد و از چنان قوّت و قدرت و نفوذی حتی همچنان در کشور مقدّس ایران برخوردار است که عوامل یک جمهوری را، آن هم از نوع اسلامی وامیدارد ظاهراً از ترس تبلیغ امر بدیع، امّا باطناً به قصد شیطانی ریشهکنی جامعۀ بهایی، مغازههای بهاییان مظلوم را که به مناسبت ایّام محرّمۀ دیانت خود، فقط یک روز تعطیل کردهاند، با شدّت و حدّت پلمپ نمایند. کسانی که از بستهشدن یک روز یک مغازۀ محقّر میترسند، چگونه میخواهند با پیشانی پرقدرت امر اعظم ابهایی به مقابله برخیزند؟
اما چه کسانی همواره به ایراد و انتقاد و توهین و تخفیف نسبت به دیانت اسلام و قرآن مجید پرداختهاند؟ خصوصیّت بارز آنان چه بوده است؟ آیا بر اساس معیارهای الهی، آنان از سلامت حقیقی برخوردار بودهاند؟ خیر، و بیماری آنان نه جسمانی، که روحانی بوده است: “فی قلوبِهم مرضٌ”، در قلوبشان غرض و مرض بوده است، مرضی که “زادَتْهُم رِجْساً”، پلیدی بر پلیدیشان میافزوده و عاقبت هم “ماتوا و هم کافِرون” مردند، در حالی که همه کافر بودند. امّا آیا فقط مخالفان حضرت محمّد، و اسلام و قرآن به چنین مرضی مبتلا بودهاند؟ آیا با بررسی حتی مجمل سیر تاریخ ادیان، نمونههای دیگری از آن نمییابیم؟ آیا کسانی با ابراهیم به عناد قیام نکردند؟ آیا نفوسی با موسی به مخالفت برنخاستند؟ آیا افرادی مسیح صبیح را به دار نیاویختند؟ خصوصیّت بارز آنان چه بوده است؟ چرا، این مرض مهلک همواره در بستر تاریخ عمل کرده است، زیرا با هر رویش شجرۀ طیّبه ای، شجرۀ خبیثه نیز روییده است؛ و چنین کسان سراسیمه از میوههای آن تناول کردهاند و به این مرض بیامان گرفتار آمدهاند. آیا برای درک همین حقیقت نیست که حضرت بهاءالله در ایقان شریف مروری مجمل بر تاریخ انبیاء داشتهاند؟ باری، در این دور بدیع نیز، بر حسب سنّت تغییرناپذیر الهی، خردهگیران به آثار جمال رحمن و بالاخص ایرادگیران به حقانیت ایقان نیز از همان میوه خورده و به همان مرض گرفتار گشتهاند.
امّا امر اعظم جمال قدم در این عرصه، دو مکانیزم تمحیصی- تطهیری دیگر را نیز خلق فرموده و به کار گرفته است، اوّل فرایند خنثیسازی اتوماتیک منویّات معاندان است و دوّم آزمون و امتحان قهری مخالفان است.
مکانیزم اوّل این که آشکار و علنی فرمودهاند “معاندان، منادیانند”. دیگر از این سادهتر و واضحتر نمیتوان نقش فرایند عناد را نسبت به امر ربُّالایجاد و در مقابل عیون و اذهان مردمان بیان نمود. بلی، مادّۀ سیاه بغض و کینه و نفرتی که از قلوب مریض خردهگیران و مخالفان بیرون میتراود، طیّ مکانیزمی الهی و روحانی، که صرفاً مخلوق ید مشیت جمال ابهایی است، فوراً به دهن و روغنی تغییر ماهیت میدهد که مشعل امر الهی را فروزان نگاه میدارد. اگر تردیدی در واقعیّت عملکرد این فرایند هست، کافی است به تاریخ 170 سالۀ امر مبارک نظری اجمالی بیفکنیم. اگر از نوع سلاطین بگویی، ناصرُالدّین شاه قاجار و از پی آن، عبدالعزیز و عبدالحمید خلفای عثمانی در این عرصه فعّال بودهاند؛ اگر از جنس وزرا در نظر گیری، حاجی میرزا آغاسی و میرزا تقی خان امیر کبیر و فؤاد پاشا و عالی پاشا در این زمینه تاخت و تاز کردهاند؛ اگر از زمرۀ علما بخواهی، شیخ عبدالحسین طهرانی و ملا محمود نظامُالعلماء، و ملّا محمّد ممقانی، و شیخ محمّدتقی نجفی و صدها نفر امثال آنها در این عرصه جولان دادهاند؛ و اگر از تودۀ مسلمانان بخصوص شیعیان بطلبی، صدها، بلکه هزارها نفر از آنان در این میدان خودنمایی نمودهاند؛ و اگر از زمرۀ مُلحدان و خداگریزان بگویی، دهها نفر از آنان در این راستا قد علم کردهاند؛ و بالاخره، اگر از توطئهگران و مُفسدان جدید بخواهی سازمانهایی مثل انجمن حجّتیه و بعدهم ولد خلفش، وبسایت بهاییپژوهی در این زمینه تلاش و تقلا کردهاند؛ اما چرا؟ چون تمامی آنان از میوۀ همان شجرۀ ملعونه خوردهاند و به همان مرض کُشنده دچار شدهاند. ولی آیا کاری از دستشان برآمده است؟ خیر، چون اوّلاً «معاندان، منادیانند»، و اگر چشم بصیرتی باشد میتواند ثمرۀ عناد آنان را فقط در حوادث بعد از تحوّل ایران، برای امر یزدان مشاهده کند ؛ ثانیاً شجرۀ طیّبه ریشهاش در اراضی قلوب مؤمنان استوار است؛ و همان خداوندی که گفت خودش قرآن را محافظت میکند، در این دور بدیع هم آثار و آیات جمال رحمن را صیانت کرده و خواهد کرد؛ زیرا اولاً بر اساس اصل اصیل وحدت مظاهر مقدّسه حضرت بهاءالله رَجعَت نه تنها حضرت محمّد (ص)، بلکه تمامی مظاهر مقدّسۀ تاریخ است؛ و ثانیاً این، سنّت خداوند در مورد مظاهر ارجمندش است، و سنّت او را تغییری در پی نیست.
و مکانیزم دوّم این که جمال رحمن، نفس شهوات گوناگون معاندان را وسیلۀ ابتعاد آنان از شجرۀ طیّبه قرار داده است. نفوس عالمنمایی که میخواهند حقانیت یک مظهر الهی را از روی قواعد دستور زبان و شکل و شمایل واژگان درک کنند، همان بهتر که به همین وسیله از عطیّۀ ایمان بازمانند و در عرصۀ خجستۀ خلق بدیع راه نیابند. پشۀ ریزی هست که هنگام گلکردن درختان در بهاران، در دورن گلها وارد میشود و تخمریزی میکند و با رشد و نمو جوانۀ میوه، آن تخم هم، دور از نظر مردمان، در درون آن، رشد مینماید و تبدیل به یک کرم میشود و هنگامی که میوه رسید، صاحب باغ میبیند میوه نازنینش گرچه ظاهراً خوب و مرغوب به نظر میرسد، امّا از درون پوسیده و گندیده است. صاحبان عناد و کینه و جاهطلبی و خودخواهی هم نسبت به ظهور بدیع الهی به همین شکل عمل مینمایند؛ یعنی میکوشند در دورن هستۀ اوّلیۀ جامعۀ جدید نفوذ کنند و مخفیانه در آن تخمریزی نمایند تا هنگامی که جامعه رشد کرد و زمان ثمردهیاش فرارسید، خودی بنمایند و در جهت تحقّق منویّات پلید خود وارد عمل شود. به همین علت است که اوّلا لازم است شجرۀ خبیثه هم به موازات شجرۀ طیّبه بروید تا در همان بدایت امر، ناخالصیها را که از جنس و ماهیّت خودش هستند، به خود جذب کند و بدین ترتیب، اصل شجرۀ طیّبه از آسیب و صدمه مصون ماند. علاوه بر این روند کلی و همیشگی، در این ظهور بدیع، مکانیزهای دیگری نیز برای حفاظت از اصل امر مبارک و جامعۀ جدید طرّاحی شده است. این مکانیزمها بر اساس شهوات و امیال نفوس منافقصفت عمل میکنند؛ یعنی نهایت خواستههای نهانی آنان را هدف قرار میدهند و بر اساس آن، در مسیر اندیشهها و طرحهایشان دام میگسترانند. یک نمونه و عرصه از این فرایند تمحیصی- تطهیری همانا قضیّۀ زبان و ادبیات است. از آنجا که علمای اسلام علاقۀ شدیدی به صرف و نحو عربی داشتهاند و به قول جمال مبارک عمرهایشان را فقط در این زمینه به سر آورده و نتیجۀ کارهایشان را علم و دانش نام نهادهاند، خداوند همین میل شدید را وسیلۀ ممانعت از ورود ارواح خبیثه و نیات پلیدۀ آنان در محور و مرکز امر اعظمش قرار داده است. آخر ملاحظه بفرمایید، در جلسهای که به قصد محاکمۀ حضرت باب با حضور علمای اعلام شهر تبریز و نیز ولیعهد زمان تشکیل شد ، حضرات علمای حاضر، از نفس مقدّسی که داعیّۀ قائمیّت و موعودیّت داشت؛ یعنی خود را همان قائم منتظر هزار سالۀ آنان معرّفی فرمود، خواستند که یک فعل عربی را صرف کند! یعنی بر اساس محتوای فکر و عقل خود، ملاک حقانیت مدّعی مهدویّت را توانایی او در صرف صیغههای یک فعل عربی تلقی کردند؛ و این در حالی بود که پیش از آن، آیات باهرات قیّومُالاسماء و کتب بیان فارسی و بیان عربی و دهها توقیع منیع دیگر، سیلابگونه، از قلم قادرش صادر شده بود. و حضرت موعود، ربِّ اعلای معلّا، که کاملا از این تمایل و علاقۀ شدید حضرات آگاه بودند، و از آنجا که نمیخواستند چنین افرادی ناقصالعقل و فاسدالعقیده، در هستۀ مرکزی امر مبارکشان قرار گیرند، حقایق بدیعۀ الهیّه را که چون باران بهاری از قلم معجزهآسایشان جاری بود، عمداً در قالب الفاظ و عبارات و جملاتی عرضه نمودند که بعضاً با نُرمهای جاری و قواعد غالب السنۀ فارسی و عربی تطابق نداشته باشد. آیا هنگامی که قرآن مجید صریحاً ده مرتبه اعلان مینماید که خداوند “ظالمین” را هدایت نمیکند، و دو مرتبه میگوید “کافرین” را هدایت نمیکند، و چهار بار اعلان مینماید “فاسقین” را هدایت نمیکند، و نیز تصریح مینماید که خداوند “کَیدَ الخائِنین” (نیرنگ خائنان) و “مَن یَضِلُّ” (کسی را که فروگذاشته است) و “کاذب کَفّار” (دروغپرداز ناسپاس) و “مُسرف کَذّاب” (افراطکار دروغزن) را نیز هدایت نمیکند، منظورش نوعی اشاره به همین پدیده نیست؟ و نیز حضرت بهاءالله، در حالی که هزاران آیه و جمله و متن را، هم از آثار قبلی خود و هم از قرآن مجید و کتب آسمانی دیگر مثل انجیل و تورات و نیز از آثار حضرت باب بعینه و بدون مراجعۀ لحظهای و موضعی به منابع اصلی آن آیات، در آثار بعدی خود نقل فرمودهاند ، تصمیم میگیرند در ایقان مبارک، یک آیه از قرآن مجید را، آن هم بدون این که در فحوای معنی آیۀ مبارکه ادنی تغییری حاصل شود، به نحو کمی متفاوت از شکل اصلی آن در قرآن، و البته با فَصاحت و زیبایی افزونتر، نقل بفرمایند.
آیا این همان امتحانی نیست که حضرتشان میخواستهاند بر صاحبان ارواح خبیثۀ لفطپرست اِعمال نمایند، آیا این همان دامی نیست که بر سر راه خودخواهان و جاهطلبان و مغرضان و معاندان پهن کردهاند؟ آیا به این ترتیب و به نحو احسن، بددلان و کجاندیشان را از نفوذ در عرصۀ جامعۀ جدید خود باز نداشتهاند؟ آری، همین فرایند خجسته بوده است که علاوه بر مغرضان و مفسدان اسلامی، جریان شدید و قویّ نقض میثاق را نیز از وصول به اهداف شوم خود منع نموده است و هستۀ مرکزی امر مبارک و جامعۀ نوزاد حاصل از آن را مطهّر و پاکیزه نگاه داشته است. آیا زمانی که قرآن مجید اعلان میدارد “أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یتْرَكُوا أَنْ یقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یفْتَنُونَ ” ، منظورش اشاره به عملکرد همین فرایند تمحیصی- تطهیری نبوده است؟ جالب این است که قرآن، این اقدام تمحیصی را در بارۀ اقوام پیش از اسلام نیز تصریح مینماید: “وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ” و مقصود از انجام دادن آن را نیز صریحاً بیان میدارد: “فَلَیعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیعْلَمَنَّ الْكَاذِبِینَ.”
ب) زبان و ادبیات یکی از مظاهر فرهنگ هر ملّت است، و فرهنگ پدیدهای ثابت و پایدار نیست؛ با بروز هر نبوغی تکان میخورد و بخصوص با ظهور هر مظهری تعالی میپذیرد؛ یعنی فرهنگ دائماً در حال تغییر و تحوّل است، در نتیجه آیا زبان و ادبیات که به نوعی مبیّن هر فرهنگی است، باید ثابت بماند؟ آیا میتواند ثابت بماند؟ آیا اسلام برای تغییر در فرهنگ اعراب جاهلیّت ظاهر نشد؟ آیا تغییری در فرهنگ آنان ایجاد نکرد؟ آیا فرهنگ جدید را در قالب همان ادبیات و زبان عصر جاهلیّت عرضه نمود؟ خیر، فوران حقایق بدیع به گونۀ وحی الهی بر قلب حضرت محمّد، فَصاحت و بلاغت متفاوتی میطلبید و به همین دلیل حضرت محمّد سبک و سیاق جدیدی برای بیان آن عرضه فرمودند و این تغییر در سبک زبان و بیان تا آنجا بود که شعرای بنام جاهلیّت گمان میکردند حضرتش میخواهد مثل آنان شعر بگوید، اما مسخرهاش میکردند که نمیتواند و مظهر الهی را “شاعر مجنون” خطاب مینمودند. لهذا البته با فوران عظیم حقایق بدیعه و اصول جدیدۀ امر اعظم ابهایی به طور طبیعی ساختار زبانهای پیشین تحت فشار قرار میگیرد و برای افزایش قدرت بیان و تسهیل ارتباط با مردمان، بعضی از اَشکال و قواعد آن تغییر میکند؛ غیر از این، حتی گاهی لازم میآید که بعضی از این ساختارها عمداً و علناً دگرگون شود؛ مثلا چه لزومی دارد که اسماء و اشخاص، مذکّر و مؤنّث تلقی شوند؟ آیا این خود نشانی از برده انگاشتن و فرودست تلقی کردن زنان در جامعۀ بشری نبوده و نیست؟ و بر اساس این نظریّه بَدَوی، چه لزومی دارد که صیغههای افعال عربی حتماً 14 تا باشد؟ مگر در زبان فارسی که فقط شش صیغه موجود است، صدمهای به جایی وارد شده است؟ بدیهی است چنین جداپنداری جنسی و چنین معضلانگاری زبانی با اصول برجستۀ امرالهی، از جمله تساوی حقوق رجال و نساء و پیشرفت و تقدّم آنها و نیز با ضرورت تسهیلات لسانی در ارتباطات انسانی تناقض دارد و طبیعی است که مظهر الهی با تمهیدی حکیمانه در صدد رفع این نقیصه برآید؛ امّا آیا حتی اگر فرض کنیم که چنین نیّتی درکار بوده است، مظهر الهی میآید یک جزوه در دستور زبان مینویسد و نظریّات جدید خود را در آن مطرح مینماید؟ آیا قواعد زبان امروزی عربی را از روی جزوۀ فرضی تهیهشده توسّط حضرت محمّد! استخراج کردند و یا از روی آیات باهرات قرآن مجید؟ آری، حضرتش نیّات و منویّات خود را در این زمینه در فحوای آثار و آیات مبارکه مطرح میکند و نشان میدهد؛ یعنی ممکن است شخص مؤنّت را با صیغۀ فعل مذکّر مخاطب سازد و یا بالعکس. چرا در زبان عربی خطابهای عامّ مثل اخبار تلویزیونی و امثال آن، به صیغۀ فعل جمع مذکّر بیان میشود؟ مگر این خطابها مستمع مؤنت ندارد؟ شاید نحویان بگویند خوب، این قانون و قاعدۀ زبان عربی است؛ امّا این سؤال مطرح میشود که این قانون از کجا آمده است؟ مگر غیر این بوده که در شرایط فرهنگی جدیدِ جوامع اسلامی، خطیبان و سخنوران ناگزیر از این کار شدهاند، آنگاه آن را به صورت یک قاعدۀ کُلی مطرح کردهاند؟ تصوّر کنید که بر اساس صیغههای مؤنّث و مذکّر مجزّا، بخواهند ملّت را که نیمی از آنان مرد و نیمی دیگر زن هستند، مخاطب سازند؟ هیچ راهی نیست مگر این که یک کانال تلویزیونی، بانوان را با کاربرد صیغههای مؤنّث مخاطب سازد و کانالی دیگر آقایان را با استفاده از صیغههای مذکّر خطاب کند! و البته در یک کنفرانس علمی یا خبری نیز به همین گونه.
کلمات و جملات نمادهایی ظرفگونهاند برای بیان معانی؛ یعنی واژگان، ظرفند و معانی، مظروف. در تمام طول تاریخ بشری، در هر موردی این مظروف بوده است که شکل و شمایل ظرف را تغییر میداده است و نه بالعکس، به عبارت دیگر همواره ظرف، تابعی از جنس و شکل و وضعیت مظروف بوده است. بنا بر این، هنگامی که به میمنت ظهور اعظم ابهایی دنیایی از معانی بدیعه و حقایق جدیده و تعالیم تازه فوران نموده است، آیا محتمل نیست که در ظرف بیان آنها هم تغییر لازماید؟ آیا مظهر الهی که برای تغییر کل محتوای فرهنگی یک جامعه، و در مورد امر الهی تمامی عالم انسانی، ظاهر میشود، در همه جا مختار است تغییرات لازم را اِعمال نماید الّا در شکل و شمایل زبان؟ زبان که یک جزء وابسته از فرهنگ است باید ثابت بماند و محتوای خود آن فرهنگ به کُلّی تغییر کند؟ آیا این نوعی تناقضگویی نیست؟ اگر میپذیریم که بله، زبان و حتی واژگان و قواعد آن هم باید تغییر کند، چقدر و چگونه و توسّط چه کسی؟ آیا این علما هستند که باید بنشینند و این تغییرات را برای عرضۀ آن حقایق تمهید و تهیّه کنند؟ ولی علمای دین قبلی که به ادنی تغییری در شرایط و اوضاع پیشین زبان ایراد میگیرند و آن را حتی دالّ بر عدم حقانیت تلقی میکنند؛ پس تغییرات لازم از کجا باید نشأت بگیرد؟ غیر این که از فحوای آیات و از درون بیّنات همان مظهر بدیع؟ خوب در این صورت ایراد گرفتن به تغییرات زبانی و واژگانی موجود در آثار امر بدیع بهایی دیگر چه صیغهای است؟ عملۀ وبسایت بهاییپژوهی چگونه میخواهند این مسئله را حلّ و فصل نمایند؟ غیر از این، مشخّص است که مظاهر قدسی همواره تلاش کرده و میکنند که درک حقایق عمقی را برای مردم عادی تسهیل نمایند؛ امّا این حقایق عمقی در ظرف کلمه عرضه و ارائه میگردد. پس اگر بعضی از جنبههای زبان پیشین صعب و سنگین و نارسا و ناگویا به نظر برسد، آیا مظهر الهی حق ندارد در جهت تسهیل ادراک مؤمنین، آن را تغییر دهد؟ ولله، آدمهای عادی از جمله شعرا و ادبا این کار را میکنند، حال چرا باید چنین مقام رفیع و منیعی که مصدر یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید است، از این ضرورت ممنوع باشد؟ اصلا آیا انسان عادی را میسزد که بخواهد برای پیامآور الهی ممنوعیّت و محدودیّت در نظر گیرد؟ آیا همین عملکرد نیست که عصارۀ کفر و الحاد تلقی شده است؟ البته در جایی و روزگاری که تمام کارها و برنامههای موعود آینده، اعمّ از زمان و مکان ظهور و جزئیات اعمال و اقداماتش از قبل، توسّط علماء و فقهای زمان مشخّص شده است، چندان عجیب نیست که حتی نحوه و نوع گفتار و نوشتار او نیز باید مطابق امیال و نظریّات آنان شکل گیرد و انجام پذیرد.
عملههایی مثل کارگزاران و کارکنان وبسایت بهاییپژوهی، در محدودۀ اذهان تاریک و افهام باریک خود میخواهند راجع به جلوههای قدرت قاهره و مشیّت نافذۀ حضرت ربُّالارباب قضاوت کنند و نظر بدهند. باید به آنان گفت بهتر است در همان فضای مجازین خود زندگی کنید، شما را چه به عرصۀ حقایق راستین و جنبههای زندگی خلق زمین. جمال اقدس ابهایی مظهر کُلّی الهی در دنیای امروزی و برای بشر امروزی است، و عرصۀ کلمات و جملات و متون، حتی از نوع قرآنی آن که هیچ، تمامی حوزههای حیات بشری را به زینت خلق بدیع خود آراسته است و ایجاد فرهنگی جدید، انسانی بدیع، ادبیاتی تازه و حتی زبان و گویش و نگارشی بیسابقه را به حرکت آورده است و حالا حضرات آمدهاند میگویند چون حضرتش یک آیۀ قرآنی را به شکل تازهای که حتی فصیحتر و گویاتر از حالت پیشین آن است، در ایقان مبارک نقل نموده است، پس بر حق نیست. و این است میزان و معیار تشخیص آنان از حقانیت ظهور موعود عزیزشان؛ آیا معاندان حضرت محمّد چیزی غیر از این میگفتند، آیا مخالفان حضرت مسیح حرفی جز این میزدند؟ آیا تمامی نیروهایی که در تمامی بستر تاریخ بشری در مقابل 124هزار پیامبر ایستادهاند، و حضرت بهاءالله در کتاب مستطاب ایقان برای تنبّه مردمان، فقط به معدودی از آنها اشاره فرمودهاند، عملی غیر از این داشتهاند؟ پس چیزی به نام وبسایت بهاییپژوهی، علی رغم حمایتهای مخفی و علنی که از آن به عمل میآید، تنها کاری را که قطعاً نمیتواند انجام دهد همان پژوهش در امر بدیع بهایی است؛ زیرا تمام عملۀ آن، از میوۀ همان شجرۀ خبیثهای میل کردهاند که قرآن شریف وصفش فرموده و در همان دامهای تمحیصی- تطهیریای گرفتار آمدهاند که خداوند رحمن ذکرش نموده است.
الف) قیامت از منظر منابع بهائی
بخش اوّل- قیامت از منظر نصوص مبارکه
- «یا قَلمُقُمْ بَشِّرِ الأِمکان بما تَوَجَّه الرَّحمنُ اِلی الرِّضْوان ثُمَّ اهْدِ النّاسَ اِلی الجَنَّةِ الَّتی جَعَلَهَا اللّهُ عَرشَ الجِنان اِنّا جَعَلناکَ الصُّورَ الأَعظَم لِحیوةِ العالَمینَ قُلْ تِلکَ جَنَّةٌ رُقِمَ عَلی اَوْراقِ ما غُرِسَ فیها مِنْ رَحیقِ البَیان قَدْ ظَهَرَ المَکنُونُ بِقُدرَةٍ وَ سُلطان انها لَجَنَّةٌ تَسْمَعُ مِنْ حَفیفِ اَشجارِها یا مَلَأَ الأَرضِ وَ الْسَّمآءِ قَد ظَهَر ما لا ظَهَرَ مِنْ قَبْلُ وَ اَتی مَنْ کان غَیباً مَستُوراً فی اَزَلِ الآزالِ وَ مِنْ هَزیزِ اریاحِها قَدْ اَتَی المالِکُ و المُلکُ للّه وَ مِنْ خریرِ مائها قَد قَرَّتِ الْعیونُ بِما کَشَفَ الغَیبُ المکنوُنُ عَنْ وَجهِ الجَمالِ سِترَ اْلجَلالِ وَ نادَتْ فیهَا الحُوریاتُ مِن اَعْلَی الغُرَفاتِ اَنِ ابشِرُوا یا اَهْلَ الجِنان بما تَدُقُّ انامِلُ القِدَمِ النّاقُوسَ الاَعظَمَ فی قُطبِ الَسّماءِ بِاسمِ الأبهی وَ اَدارَتْ ایادی اَلعَطاءِ کوثَرَ البَقاءِ تَقَرَّبُوا ثُمَّ اْشرَبُوا هَنیئاً لَکُم یا مَطالِعَ الشَّوقِ وَ مَشارِقَ الأِشتِیاقِ اِذاً طَلَعَ مَطْلَعُ الأَسماءِ مِن سُرادِقِ الکِبْرِیاءِ مُنادیاً بَینَ الأَرْضِ وَ اَلسّماءِ یا اَهْلَ الرِّضْوان دَعُوا کؤوسَ الجِنان وَ ما فِیهنَّ مِنْ کَوثَرِ الحَیوان لان اهَلَ البهاءِ دَخَلوا جَنَّة اللِّقاءِ وَ شَرِبوا رَحیقَ الوِصالِ مِنْ کأسِ جَمالِ رَبِّهمُ الغَنِی المُتَعالِ یا قَلَمُ دَعْ ذِکرَ الانشآءِ وَ تَوَجّهْ اِلی وَجْهِ رَبّکَ مالِکِ الأَسماءِ ثُمَّ زَین الْعالَم بِطِرازِ اَلطافِ رَبِّکَ سُلطان القِدَمِ لانا نَجِدُ عَرْفَ یوْمٍ فیهِ تَجَلَّی المقْصُودُ عَلی مَمالِکِ الغَیبِ وَ الشُّهُودِ بِاسمائِه الحُسنی وَ شُموسِ اَلْطافِه الَّتی مَا اطَّلَعَ بها اِلّا نفسهُ المُهَیمِنَةُ عَلی مَنْ فِی الأِبداعِ لاَ تَنظُرِ الخَلْقَ اِلّا بعَینِ الرّأفَةِ وَ الوِدادِ لان رحمَتَنا سَبَقَتِ الأَشیاءَ وَ اَحاطَ فَضْلُنا الأرَضینَ وَ السَّمواتِ وَ هذا یوْمٌ فیهِ یسقِی الْمُخلِصُونَ کَوثَرَ الِلّقاءِ وَ الْمُقَرَّبُونَ سَلسَبیلَ القُربِ وَ الْبَقاءِ وَ المُوَحِّدُونَ خَمْرَ الوِصالِ فی هذَا المَآلِ الَّذی فیهِ ینطِقُ لِسان العَظَمَةِ و الأِجْلالِ المُلکُ لِنَفسی وَ اَنا المالِکُ بِالأِستِحقاقِ اِجْتَذَبَ القُلُوبَ بنداءِ المَحبُوبِ قُلْ هذا لَحْنُ اللّهِ اِنْ اَنتُم تَسمَعُونَ وَ هذا مَطْلَعُ وَحی اللّهِ لو انتُم تَعرِفُونَ وَ هذا مَشرِقُ اَمرِ اللّهِ لَو اَنتُم تُوقِنُونَ وَ هذا مَبدَءُ حُکمِ اللّهِ لَو انتُم تُنصِفُونَ هذا لَهُوَ السِّرُّ الظّاهِرُ المَستُور لو اَنتُم تَنظُرُونَ.»(منتخبات آثار، چاپ آلمان، فقره14) (مضمون:ای قلمبه پاخیز و اهل امکان را بشارت ده که حضرت رحمن به (باغ) رضوان توجّه نمود؛ سپس مردمان را به سوی بهشتی که خداوند عرش جنانش قرار داد، هدایت کن. ما ترا صور اعظم برای حیات بنیآدم مقرّر کردیم. بگو این بهشتی است که با شراب بیان بر برگهای درختانش نوشته شده “به راستی آن که مکنون و پوشیده بود، به قدرت و سلطنت خود ظاهر شد”. این بهشتی است که از صدای شاخههای درختانش شنیده میشود که “ای اهل زمین و آسمان، ظاهر شد آنچه که از قبل هرگز نمودار نشده بود، و آمد آن که از ازل غیب و پوشیده بود» و نیز از وزش نسیمش استماع میگردد که “مالک ظاهر شد، و مُلک از آن خداوند است” و از جریان جویبارش به گوش میرسد که “دیدگان روشن شد، چون غیب مکنون از وجه جمال پردۀ جلال برگرفت» و حوریّاتش از بلندترین غرفاتش ندا دادند که «مژده باد شما راای بهشتیان، چون که انگشتان ذات قِدم ناقوس اعظم را در میانۀ آسمان به نام ابهی، مینوازد؛ و دستهای بخشش کوثر بقا را به دور آورده؛ نزدیک آیید و بنوشید، نوش جانتانای مطالع شوق و مشارق اشتیاق”. در این وقت مطلع اسماء از خیمههای کبریا چون خورشید نورا پدیدار شد و ندایش در میانۀ آسمان و زمین پیچید که “ای اهل رضوان، جامهای بهشتی و آنچه را از کوثر حیوان که در آن است بگذارید؛ زیرا که اهل بهاء به فردوس لقاء وارد شدند و از جام جمال پروردگار غنیّ متعال شراب وصال درنوشیدند”.ای قلم، ذکر انشاء را رها کن و به وجه پروردگارت، مالک اسماء، توجه نما؛ سپس عالم را به زینت الطاف پرورگارت، سلطان قِدم، بیارای؛ زیرا ما رائحۀ روزی را حس میکنیم که در آن، حضرت مقصود به نامهای نیکش و خورشیدهای الطافی که هیچ کس جز نفس مهیمن خودش بر آنها واقف نیست، به ممالک غیب و شهود تجلّی فرمود.
خلق را جز به چشم رأفت و مَحَبَّت منگر، زیرا که رحمت ما بر اشیاء عالم سبقت گرفته و فضلمان بر زمینیان و آسمانیان احاطه یافته؛ و این روزی است که در آن مُخلصان از کوثر لقاء مینوشند و مقربان از سلسبیل قرب و بقاء میچشند و یکتاپرستان شراب وصال سر میکشند و همه اینها در این روز بازگشت است؛ روزی که در آن، لسان عظمت و جلال میگوید “مُلک از آن من است؛ من که خود مالک بالاستحقاق هستم.” قلوب را به ندای محبوب جذب کن و بگو “این صدای خداوند است، اگر میشنوید؛ این طلوعگاه وحی الهی ست، اگر میفهمید؛ این مشرق امر خدا است، اگر میپذیرید؛ و این مبدأ حکم پروردگار است، اگر انصاف میدهید؛ این همان سِرِّ ظاهر و مستور است، اگر مینگرید.» - «قل یا ملاء الفرقان، تفکَّروا فی کتاب الذی نُزِّل علی محمّد بالحق، بحیث ختم فیه النبوةَ بحبیبه الی یوم القیامة، و هذه القیامة التی فیها قام الله بمظهر نفسه و انتم احْتَجبتُم عنها کمَا احْتجبوا کلُ الارض عن قیامة محمّد من قبل و کنتم فی بحور الجهل و الاعراض مغروقا.»(مائدۀ آسمانی4، صص292- 291، سورةُالصَّبر) [مضمون: بگوای فرقانیان، بیندیشید در کتابی که به حق و راستی بر محمّد نازل شد (و ببینید) چگونه در آن، نُبُوّت را تا روز قیامت بر حبیب خود، محمّد ختم فرمود؛ و این (اشاره به ظهور جمال ابهی است) قیامتی است که در آن خداوند به مظهر نفس خود ظاهر گشت و شما از آن غافل شدید، همانگونه که تمام زمینیان پیشاپیش، از قیامت محمّد غافل شدند، و در دریاهای جهل و اعراض غرق گشتید.]
- «الیوم رداء افعال و اکلیل اعمال ذکر اسم اعظم در ظاهر و باطن بوده، انّهُ لَکلمةٌ بها فصّل بین کلّ حزب و نسف کلّ جبل و سقط کلّ نجم و کسف کلّ شمس و خسف کلّ قمر و انفطر کلّ سماء و انشقّ کلّ ارض و غیض کلّ بحر و ارتعد کلّ قُنّة و انقعر کلّ جَذع و اضطرب کلّ هَضب و ارتعش کلّ بطح الّا من شاء ربّک المقتدر القدیر. من اقرّ بما اقرّه اللّه و اعترف بما اعترفه اللّه انّهُ من اهل البهاء فی ملکوت الانشاء کذلک نزّل من افق الوحی امر ربّک المبرم العزیز الحکیم.»(اقتدارات و چند لوح دیگر، ص188) [مضمون بخش عربی: او (مظهر الهی)، کلمهای است که به واسطۀ آن، هر حزبی به تفرقه گرفتار آمد، هر کوهی منهدم شد، هر ستارهای سقوط کرد، هر خورشیدی تاریک شد، هر قمری خاموش گشت، هر آسمانی شکافته شد، هر زمینی شکاف برداشت، هر دریایی جوشان شد، هر قلّهای لرزیدن گرفت، هر تنۀ درختی کنده شد، هر تپهای به جنبش آمد و هر جویباری مرتعش گشت؛ مگر کسی که پروردگار مقتدر قدیرت مستثنایش نمود. هر کس که به آنچه خداوند مقرّر کرد اقرار نماید و به آنچه خداوند بدان اعتراف کرد، اعتراف نماید؛ او در ملکوت وجود، از اهل بهاء محسوب است. امر پروردگار محکم عزیز حکیمت اینگونه از افق وحی نازل شد.]
- «انکر الساعتَین و جحد القیامتَین بعد ما قد قامتا بالحقّ و ظهر الحشرُ الاکبر بما کشف الغطاءَ عن وجهه جمالُ الاطهر و قامت الطامّة الکبری بما طلع جمال القدم عن مطلع البقاء وهاتان الساعةان التقتا و التصقتا فکانت الاخری باطن الاولی و بذلک تزلزلت الارض و انفطرت السمّاء و ارتجّ ارکان ملکوت الانشاء و نسفت الجبال و تسجّرت البحار و انطمست النّجوم و انخسفت الاقمار و وضعت کلّ ذات حمل حملها و ضجّت القبائل و الامم و صرخت الاقوام و الملل و قبض الرّوح من کلّ ذی روح بالنفخة الاولی ثمّ نفخ نفخة اخری اذاً کلّ قیام ینظرون و اشرقت ملکوت الانشاء بما اشرق و الاح جمال اللّه العلی الابهی من مطلع العماء و قرّت عیون کلّ الاشیاء بلقاء ربّها و انجلت ظلمات الدّهماء و ظهرت ملکوت الاعلی و نزلت الآیات من جبروت ملیک الاسماء و الصّفات.»(جمال ابهی، مائدۀ آسمانی9، ص67) [(شخص منکر) دو ساعة (دو ظهور پیاپی در این دور بدیع) را منکر شد و با دو قیامت مخالفت کرد؛ آن هم بعد از آنکه به حق و راستی واقع شدند. و چون جمال اطهر پوشش از وجه انور برگرفت، حشر اکبر برپاگشت؛ و هنگامی که جمال قدم از مطلع بقا طلوع نمود، طامّۀ کبرا واقع شد. و این دو قیامت به هم متصل گشتند و با هم درآمیختند، که دوّمی باطن اوّلی بود؛ و به این سبب، زمین به لرزه در آمد؛ و آسمان شکاف برداشت؛ و پایههای عالم هستی متزلزل گشت و کوهها غبار شدند و دریاها بخار گشتند و ستارگان تاریک شدند و قمرها خاموش گشتند، و هر حاملهای حمل خود را بر زمین افکند؛ قبیلهها و امتها ضجّه زدند و اقوام و ملّتها نوحه نمودند، و از نفخۀ اوّل (در صور) (کنایه از ظهور حضرت اعلی) روح هر موجود زندهای گرفته شد (یعنی همه مردند)، سپس یک بار دیگر در (صور) دمیده شد، آنگاه همه به پاخاستند و به تماشا ایستادند و همۀ هستی نورانی شد، زیرا که جمال خداوند علیّ ابهی از مطلع عماء (عالم غیب)، تابان و درخشان گشت و چشمان تمام اشیاء به دیدار پروردگارشان روشن شد، و ظلمت غلیظ پراکنده گشت، و ملکوت اعلی ظاهر شد، و آیات از جبروت اسماء و صفات نازل گشت.]
- «و النّبا العظیم، قد اتی الرّحمن بسلطان مبین و وضع المیزان و حشر من علی الأرض اجمعین قد نفخ فی الصّور اذاً سکّرت الأبصار و اضطرب من فی السّموات و الأرضین الّا من اخذته نفحات الآیات و انقطع عن العالمین هذا یوم فیه تحدّث الأرض بما فیها و المجرمون اثقالها لو کنتم من العارفین و انشقّ قمر الوهم و اتت السّماء بدخان مبین نری النّاس صرعی من خشیة ربّک المقتدر القدیر نادی المناد و انقعرت اعجاز النّفوس ذلک قهرٌ شدید إن اصحاب الشّمال فی زفرة و شهیق و اصحاب الیمین فی مقام کریم یشربون خمر الحیوان من ایادی الرّحمن الا انّهُم من الفائزین قد رجّت الأرض و مرّت الجبال و نری الملئکة مردفین اخذ السّکر اکثر العباد نری فی وجوههم آثار القهر کذلک حشرنا المجرمین یهرعون الی الطّاغوت قل لا عاصم الیوم من امر اللّه هذا یوم عظیم نُریهم الّذین اضلّا هم ینظرون الیهما و لا یشعرون قد سکّرت ابصارهم و هم قوم عمون حجّتهم مفتریات انفسهم و آنها داحضة عند اللّه المهیمن القیوم قد نزغ الشّیطان فی صدورهم و هم الیوم فی عذاب غیر مردود یسرعون الی الأشرار بکتاب الفجّار کذلک یعملون قل طویت السّماء و الارض فی قبضته و المجرمون اُخذوا بناصیتهم و لا یفقهون یشربون الصّدید و لا یعرفون قل قد اتت الصّیحة و خرج النّاس من الاجداث وهم قیام ینظرون و منهم مسرع الی شطر الرّحمن و منهم مکبّ علی وجهه فی النّار و منهم متحیرون قد نزّلت الایات وهم عنها معرضون و اتی البرهان وهم عنه غافلون اذا رأَوا وجه الرّحمن سیئَتْ وجوههم وهم یلعبون یهطعون الی النّار و یحسبون آنها نور فتعالی اللّه عمّا یظنّون قل لو تفرحون او تتمیزون من الغیظ قد شقّت السّماء و اتی اللّه بسلطان مبین تنطق الأشیاء کلّها الملک للّه المقتدر العلیم الحکیم.»(منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، نشرآلمان، فقرۀ17) [مضمون: به نباعظیم قسم، خداوند رحمن به قدرت آشکار آمد و میزان (ترازو) نصب گشت و همۀ زمینینان محشور شدند. به راستی در صور دمیده شد، آنگاه چشمها تاریک گشت و اضطراب اهل آسمانها و زمینها را فراگرفت، مگر کسی که نفحات آیات اخذش کرد و از جهانیان گسست. این روزی است که در آن، زمین راجع به آنچه درونش است سخن گفت؛ زمینی که مُجرمان، سنگینیهای آن هستند، اگر از عارفان باشید؛ و قمر وهم و خیال، دو نیمه گشت و دودی آشکار آسمان را فراگرفت. مردم را میبینی که از ترس خداوند مقتدر قدیر صرعی شدهاند. منادی ندا درداد و ریشههای نفوس از بیخ و بن برآمد، و این قهری شدید است. اصحاب شمال (منکران) در فریاد و فغانند و اصحاب یمین (مؤمنان) در مقام کریمند و از دست خداوند رحمن شراب زندگی مینوشند، آیا آنان از فائزان نیستند؟ زمین لرزید و کوهها حرکت کرد و میبینیم که فرشتگان صفّ بستهاند.
مستی، اکثر عباد را اخذ کرد؛ و در سیماهایشان آثار قهر میبینیم. اینگونه مُجرمان را محشور کردیم. آنان به سمت طاغوت میتازند. بگو امروز به امر خداوند، محافظی برای کسی نیست. این روزی عظیم است. دو شخصی را که گمراهشان کردند به آنان مینمایانیم، به آنان مینگرند، ولی نمیشناسندشان. چشمانشان تاریک شده و آنان قومی نابینایند.حجّتشان مفتریات نفسهایشان است که نزد خداوند مهیمن قیّوم مردود است. شیطان در صدورشان وسوسه کرد و امروز در عذابی ابدیند. با کتاب گناهکاران (در دستشان)به سوی اشرار میشتابند و این است عملشان. بگو آسمان در هم پیچیده شد و زمین در قبضۀ قدرتش است و مُجرمان به موهای (جلوی سرشان) اخذ شدند و نمیدانند. از آب گندیده مینوشند و نمیفهمند. بگو صیحه برآمد و مردم از گورها خارج شدند و به تماشا ایستادند. از بین آنان کسی است که به سوی خداوند رحمن شتابان است و نیز کسی است که به صورت در آتش افتان و خیزان است و کسانی نیز متحیّر و سرگردانند. به راستی آیات نازل شد و آنان از آن معرضند و برهان ارائه گشت و آنان از آن غافلند. وقتی سیمای رحمن را دیدند چهرههایشان سیاه شد و به بازی مشغولند. به سوی آتش میدوند و فکر میکنند نور است. پس والاتر است خداوند از آنچه گمان میکنند. بگو چه شادمان شوید و چه از بغض و عناد منفجر گردید، آسمان شکافته شد و خداوند با قدرت و سلطنت آشکار پدیدار گشت. تمامی اشیاء میگویند “ملک از آن خداوند است که مقتدر و علیم و حکیم است.”] - «قد اتت السّاعة وهم یلعبون قد اخذوا بناصیتهم و لا یعرفون قد وقعت الواقعة وهم عنها یفرّون و جائت الحاقّة وهم عنها مُعرضون هذا یوم یهرب فیه کلّ مرءٍ من نفسه و کیف ذوی القربی لو انتم تفقهون قل تاللّه قد نفخ فی الصّور و نری النّاس هم منصعقون و صاح الصّائح و نادی المناد المُلک للّه المقتدر المهیمن القیوم هذا یوم فیه شاخصت الأبصار و فزع من فی الأرض الّا من شاء ربّک العلیم الحکیم قد اسودّت الوجوه الّا من اتی الرّحمن بقلب منیر قد سکّرت ابصار الّذینهم کفروا عن النّظر الی اللّه العزیز الحمید قل اما قرئتم القرآن فاقرئوا لعلّ تجدون الحقّ انّهُ لصراط مستقیم هذا صراط اللّه لمن فی السّموات و الأرضین ان نسیتم القرآن لیس البیان عنکم ببعید انّهُ بین ایدیکم ان اقرئوه لعلّ لا ترتکبوا ما ینوح به المرسلون قوموا من الاجداث اِلی متی ترقدون هذِه نفخة اخری الی من تنظرون هذا ربّکم الرّحمن و انتم تجحدون قد زلزلت الأرض و اخرجت اثقالها أفَأنتم تنکرون قل اما ترون الجبال کالعهن و القوم من سطوة الأمر مضطربون تلک بیوتهم خاویة علی عروشها وهم جند مغرقون هذا یومٌ فیه اتی الرّحمن علی ظلل العرفان بسلطان مشهود انّهُ لهو الشّاهد علی الاعمال و انّهُ لهو المشهود لو انتم تعرفون قد انفطرت سماء الادیان و انشقّت ارض العرفان و الملئکة منزلون قل هذا یوم التّغابن الی من تهربون قد مرّت الجبال و طویت السّماء و الأرض فی قبضته لو انتم تعلمون هل لأحدٍ من عاصم لا فو نفسه الرّحمن الّا اللّه المقتدر العزیز المنان قد وضعت کلّ ذات حمل حملها و نری النّاس سکاری فی هذا الیوم الّذی فیه اجتمع الانس و الجان قل اَ فی اللّه شکّها انّهُ قد اتی عن مطلع الفضل بقدرة و سلطانام فی آیاته أن افتحُوا الأبصار إنّ هذا لهو البرهان قد ازلفت الجنّة عن الیمین و سعّرت الجحیم و تلک هی النّیران أن ادخلوا الجنّة رحمة من عندنا و اشربوا فیها خمر الحیوان من ید الرّحمن هنیئا لکم یا اهل البهاء تاللّه انتم الفائزون هذا ما فاز به المقرّبون و انّهُ لماء مسکوب الّذی وُعدتم به فی الفرقان ثمّ فی البیان جزاء من ربّکم الرّحمن طوبی للشّاربین.»(منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، نشرآلمان، فقرۀ18) (مضمون: ساعة (قیامت) فرارسید و آنان (منکران و معاندان ظهور) بازی میکنند. به وسیلۀ موی بالای پیشانیشان اخذ شدند و نمیفهمند. واقعَه (قیامت) رخ داد و آنان از آن در گریزند؛ حاقَّه (نام دیگر قیامت) واقع شد و آنان از آن رویگردانند. این روزی است که در آن هر کسی از نفس خود در گریز است، چه رسد به بستگانش، اگر میفهیمد. بگو به خداوند سوگند، در صور دمیده شد و مردم را مدهوش میبینیم و فریادکننده صیحه زد و منادی ندا درداد که ملک از آن خداوند مقتدر مهیمن قیّوم است. این روزی است که در آن چشمها خیره ماندند و همۀ زمینیان بیمناک شدند، مگر کسی که خداوند علیم حکیم مستثنایش کرد. چهرهها سیاه شد، مگر از آن کسی که با قلبی نورانی به خداوند رحمن توجه کرد. مستگونه گشت چشمان کسانی که کفر ورزیدند و از خداوند عزیز و حمید روی گرداندند. بگو آیا قرآن را نخواندید؟ پس بخوانید، شاید حق را بیابید. این حق، صراط مستقیم است؛ و این صراطِ خداوند است برای اهل آسمانها و زمینها. اگر از قرآن غفلت کردید، بیان چندان دور نیست؛ آن، جلوی رویتان است، پس بخوانید آن را شاید مرتکب کارهایی نشوید که رسولان را به نوحه میآورد.
برخیزید از گورها، تا کی در آنها خفته اید؟ این، نفخۀ دوّم است (اشاره به ظهور جمال اقدس ابهی است)، به چه کسی مینگرید؟ این، پروردگار بخشندهاتان است و شما احتجاج میکنید. زمین لرزید و بارهایش بیرون ریخت، آیا انکار میکنید؟ بگو آیا نمیبینید که کوهها چون پنبه شدند و قوم از سطوت امر ترسانند؟ این است خانههایشان که سقفهایشان فروریخته و آنان سپاهیانی مغروق اند. این روزی است که در آن خداوند رحمن سوار بر سایههای عرفان با سلطنتی نمایان آمد؛ و او شاهدی است بر اعمال، و خود مشهود است، اگر میفهمید. به راستی آسمان ادیان شکافت و زمین عرفان شقّه گشت و فرشتگان فرود آمدند. بگو این، روز تغابن است، به سوی چه کسی میگریزید؟ کوهها به حرکت آمد و آسمان در هم پیچیده شد و زمین در قبضۀ قدرت او است، اگر میدانید. آیا برای کسی یاوری هست؟ نه، قسم به حضرت رحمن، مگر خداوند مقتدر عزیز منان. به راستی در این روزی که آدمیان و پریان با هم جمع شدند، هر حاملهای حملش را برزمین انداخت، و مردمان را مست و مدهوش میبینیم. بگو آیا نسبت به خداوند شکّی هست؟ بله، او به قدرت و سلطنت، از مطلع فضل و رحمت ظاهر شد؛ و آیا در آیات او تردیدی هست؟ پس بگشایید چشمان را، این است برهان. به راستی از جهت یمین بهشت آراسته شد و دوزخ نیز آماده گشت و این است آتش افروخته. پس به رحمتی از نزد ما، به بهشت درآیید و در آن، از دست رحمن شراب زندگی برگیرید و بنوشید. خوشا به حال شما،ای اهل بهاء، به خداوند قسم که از فائزانید، و این چیزی است که مقربان به آن فائز شدند، و آن آب مهیّایی است که به عنوان پاداشی از جانب پروردگار بخشایندۀ خود در قرآن و نیز در بیان به آن وعده داده شدید؛ خوشا به حال نوشندگان.) - «قل هذا یوم فیه ناحت قبائل الارض و اضطربت الاکوان و یرى فى وجوه المجرمین غبرة النّار. قل تاللّه إن السّاعة قد اضطربت و الصّور ینوح لنفسه و معشر المقرّبین اخذوا ذیل اللّه و یقولون ارحمنا یا ربّ الارباب و الملئکة واقفون تلقاء العرش و لن یقدرنّ أن یتکلّمنّ الّا بعد اذن ربّکم العزیز المختار. قل اتّقوا اللّه یا قوم و لا تعترضوا علی الّذى باشارة من اصبعه انفطرت سماء الادیان و انشقّت ارض الوهم و اکبّ الاصنام و انقعرت الاعجاز.»(آثار قلم اعلی1، لوح شمارۀ131) (مضمون: بگو این روزی است که در آن، قبیلههای زمین نوحه نمودند و همه هستیها مضطرب گشتند و در چهرههای مُجرمان خاکستر آتش دیده میشود. بگو قسم به خداوند، ساعة (قیامت) مضطرب شد و صور برای خود نوحه نمود؛ و گروه مقربان دامن خداوند را گرفته میگویند “به ما رحم کن،ای پروردگار پروردگاران” و فرشتگان در مقابل عرش ایستادهاند و قادر به تکلّم نیستند، مگر بعد از اجازۀ پروردگار عزیز و مختار شما. بگو از خدا بترسیدای قوم، و به کسی که به اشارۀ انگشتش آسمان ادیان شکافته شد، و زمین وهم و خیال دوپاره گشت، و بتها با صورت به خاک افتادند و بنها برآمد، اعتراض منمایید.)
- «یا شیخ از هر جهتی از جهات عباد اعتراضاتی نمودهاند که قلم از تحریر آن استغفار مینماید، مع ذلک نظر به رحمت کبری جواب، علی قدر مراتب ناس داده شد که شاید از نار نفی و انکار به نور اثبات و اقرار منوّر گردند. انصاف کمیاب و عدل مفقود. از جمله، این آیاتِ محکمات در جواب بعضی، از ملکوت علم الهی ظاهر و نازل. یا أیها المتوجّه الی انوار الوجه. قد أحاطت الأوهامُ سکان الأرض و منعتْهم عن التّوجّه الی افق الیقین و اشراقه و ظهوراته و انواره . بالظّنون مُنعوا عن القیوم یتکلّمون باهوائهم و لا یشعرون. منهم من قال هل الآیات نزّلت؟ قلای و ربّ السّموات. هل أتتِ السّاعةُ؟ بل قضَت و مظهرِ البینات. قد جاءت الحاقّة و أتی الحقّ بالحجّة و البرهان. قد برزت السّاهرة و البریة فی وَجَل و اضطراب. قد أتت الزّلازل و ناحت القبائل من خشیة اللّه المقتدر الجبار. قل الصّاخة صاحتْ و الیوم للّه الواحد المختار. هل الطّامّة تمّت؟ قلای و ربّ الأرباب. هل القیامة قامتْ؟ بل القیوم بملکوت الآیات. هلتری النّاس صرعی؟ بلی و ربّی العلی الأعلی. هل انقعرت الأعجاز؟ بل نسفت الجبال و مالک الصّفات. قال أین الجنّة و النّار؟ قل الأُولی لقائی و الاخری نفسک یا أیها المشرک المرتاب. قال اِنّا ما نری المیزان. قلای و ربّی الرّحمن لا یراه إلّا أولو الأبصار. هل سقطت النّجوم؟ قلای اذ کان القیوم فی أرض السّرّ فاعتبروا یا أولی الانظار. قد ظهرت العلامات کلُّها اذ أخرجنا یدَ القدرة من جیب العظمة و الاقتدار. قد نادی المناد اذ أتی المیعاد و انصعق الطّوریون فی تیه الوقوف من سطوة ربّک مالک الایجاد. یقول الناقور هل نفخ فی الصّور؟ قل بلی و سلطان الظّهور اذ استقرّ علی عرش اسمه الرّحمن. قد أضاء الدّیجور من فجر رحمة ربّک مطلّع الانوار. قد سرَتْ نسمةُ الرَّحمن و اهتزَّت الأرواح فی قبور الأبدان. کذلک قضی الأمر من لدی اللّه العزیز المنان. قال الّذین غفلوا متی انفطرت السّماء؟ قل اذ کنتم فی أجداث الغفلة و الضّلال. من الغافلین منْ یمسحُ عینیه و ینظر الیمین و الشّمال. قل قد عمیتَ لیس لک الیومَ من ملاذ. منهم من قال هل حشرتِ النّفوس؟ قلای و ربّی اذ کنتَ فی مهاد الأوهام. و منهم من قال هل نزّل الکتاب بالفطرة؟ قل انها فی الحیرة اتّقوا یا أولی الألباب. و منهم من قال أ حشرتُ أعمی؟ قل بلی و راکب السَّحاب. قد تزینت الجنّةُ باوراد المعانی و سعّر السّعیر من نار الفجّار. قل قد أشرق النّور من أفق الظّهور و أضاءَت الآفاق اذ أتی مالک یوم المیثاق. قد خسر الّذین ارتابوا و ربح من أقبل بنور الیقین الی مطلّع الایقان. طوبی لک یا أیها النّاظر بما نزّل لک هذا اللّوح الّذی منه تطیر الأرواح. احفظه ثمَّ اقرأه لعمری انّهُ باب رحمة ربّک طوبی لمن یقرؤه فی العشی و الاشراق. اِنّا نسمع ذکرَک فی هذا الأمر الّذی منه اندکّ جبلُ العلم و زلّت الأقدام. البهاء علیک و علی کلِّ مقبل أقبل الی العزیز الوهّاب. قد انتهی و ما تمَّ اصبر إن ربّک هو الصّبار. هذه آیاتٌ انزلناها من قبل فی أوّل ورودنا فی سجن عکّاء و أرسلناها الیک لتعرف ما نطقتْ به ألسنتهم الکذبة اذْ أتی الأمر بقدرة و سلطان. قد تزعزع بنیان الظّنون و انفطرت سماء الأوهام و القوم فی مریة و شقاق. قد انکروا حجّةَ اللّه و برهانه بعد اذ أتی من أفق الاقتدار بملکوت الآیات.»(لوح شیخ محمّدتقی نجفی، صص99- 96) [مضمون بخش عربی:ای کسی که روی به انوار وجه داری، اوهام، ساکنان زمین را فراگرفته و آنان را از توجّه به افق یقین و اشراق و ظهورات و انوارش باز داشته. به گمان و ظنون از حضرت قیّوم منع شدند؛ با هوای نفسشان سخن میگویند و نمیفهمند. یکی گفت آیا آیات نازل شد؟ بگو آری، قسم به ربِّ سموات. آیا ساعت (قیامت) برآمد؟ بلکه، مقدّر گشت، سوگند به ظاهر کنندۀ بیّنات. حاقَّه (از اسماء قیامت) رخ داد و حقّ با حجّت و برهان آمد. ساهره بارز شد و خلق در ترس و اضطرابند. زلزله واقع گشت و قبائل از ترس خداوند مقتدر جبار نوحه نمودند. بگو صاخَّه صیحه زد و امروز، روز خداوند یکتای مختار است. آیا طامَّه (نام دیگری برای قیامت) تمام شد؟ بگو بلی، و قسم به ربّ الارباب. آیا قیامت برپا شد؟ آری، بلکه حضرت قیّوم به ملکوت آیات ظاهر گشت. آیا مردمان را مدهوش میبینی؟ بلی، سوگند به پروردگار والامقامم. آیا بُنها (ریشهها) برآمدند؟ قسم به مالک صفات که کوهها متلاشی شدند. گفت کجا است بهشت و دوزخ؟ بگو اوّلی لقای من است و دوّمی نفس خودت،ای مشرک شکّاک. گفت ترازو را نمیبینیم، بگو بلکه سوگند به پروردگار رحمانم، آن را جز صاحبان بصیرت نمیبینند. آیا ستارگان ساقط شدند؟ بگو، آری هنگامی که حضرت قیّوم در رض سرّ (سرزمین ادرنه) بود، پس پند گیریدای صاحبان نظر. وقتی که دست قدرت را از جَیب عظمت و اقتدار برآوردیم، تمامی علامات ظاهر شد.
هنگامی که روز موعود فرارسید منادی چنان ندا بلند کرد که از سطوت و مهابت پروردگارت که مالک ایجاد است، تمام طوریّون در بیانان وقوف (شکّ و تردید) مدهوش شدند. ناقور میگوید آیا در صور دمیده شد؟ بگو، بلی، قسم به سلطان ظهور، هنگامی که بر عرش اسم رحمانش مستقر گشت. شام تاریک از انوار فجر رحمت پروردگارت روشن شد. نسیم خداوند رحمن وزیدن گرفت و ارواح در قبور ابدان به جنبش آمدند. خداوند عزیز منان، امر را اینگونه مقدّر فرمود. غافلان گفتند آسمان کِی شکافته شد؟ بگو وقتی که شما در گورهای غَفلت و ضَلالت بودید. از غافلان کسی است که چشمهایش را میمالد و به چپ و راست مینگرد؛ بگو آنها کور شدهاند و امروز برای شما پناه گاهی نیست. از آنان کسی دیگر است که میپرسد آیا نفوس محشور شدند؟ بگو بلی، قسم به پروردگارم، زمانی که تو در گهوارۀ اوهام غنوده بودی. و از آنان کسی است که میگوید آیا کتاب به فطرت نازل شد؟ بگو آن (کتاب)، در حیرت است، بترسیدای صاحبان خرد. و از آنان کسی است که گفت آیا من نابینا خلق شدهام؟ بگو آری، قسم به راکب سحاب . بهشت به گُلهای معانی زینت یافت و دوزخ از آتش بدکاران آماده گشت. بگو وقتی مالک روز میثاق آمد، نور از افق ظهور تابان شد و تمامی افقها را روشن کرد. زیان کردند کسانی که تردید نمودند و سود برد کسی که به نور یقین به مطلع ایقان اقبال کرد. خوشا به حال توای ناظر، چون که این لوح برایت نازل شد، لوحی که ارواح را به پرواز میآورد. آن را محافظت کن و بخوان؛ همانا این لوح، باب رحمت پروردگارت است. خوشا به حال کسی که آن را در شامگاه و بامداد قرائت کند. ما ذکر تو را در این امر میشنویم، امری که کوهستان علم از آن منهدم شد و گامها از آن ناتوان گشت. بهاء بر تو باد، و بر هر مقبلی که به خداوند عزیز و بخشاینده اقبال نمود. لوح پایان یافت، و (سخن) به انتها نرسید؛ شکیبا باش که پروردگارت شکیبا است. اینها آیاتی است که قبلا، هنگام ورودمان به این زندان عکّا نازل نمودیم و آن را برای تو ارسال کردیم تا دریابی آنچه را که بر زبانهای دروغپردازشان جاری بود، هنگامی که امر الهی به قدرت و سلطنت نمودار گشت. بنیان ظنون به لرزه در آمد و آسمان اوهام شکافته گشت و مردمان در شکّ و شِقاقند. حجّت و برهان خداوند را انکار کردند، آن هم هنگامی که به ملکوت آیات، از افق قدرت و اقتدار نمودار شد.] - «قل ان اجذبوا العباد بهذا الاسم الّذی به ظهرت الصّیحة و حقّقت السّاعة و اخذت الزّلازل کلّ القبائل و انفطرت السّماء و انشقّت الارض و نسفت الجبال و ظهر ما نزل فی الواح اللّه المقتدر الملک العزیز العظیم.»(جمال ابهی، اقتدارات و چند لوح دیگر، ص134) (مضمون: بگو، همانا جذب نمایید بندگان را به این اسمی که به واسطۀ آن، صیحه بلند شد و ساعة واقع گشت و زلزله همه قبایل را فراگرفت و آسمان شکافته شد و زمین شقّه گشت و کوهها غبار شدند و هر آنچه در الواح خداوند مقتدر ملک عزیز عظیم نازل شده بود، ظاهر گشت.)
- «بهشت و دوزخ را خرد و دانایی تصدیق نموده و مینماید؛ چه که وجود این دو از برای آن دو (مجازات و مکافات) لازم. در مقام اول و رتبۀ اولی بهشت رضای حق است؛ هر نفسی به رضای او فائز شد او از اهل جنت علیا مذکور و محسوب و بعد از عروج روح فائز میشود به آنچه که آمه و خامه از ذکرش عاجز ستحین ظهور و بروز انوار خورشید معانی کل در یک مقام واقف و حق نطق میفرماید به آنچه اراده میفرماید. هر یک از مردمان که به شنیدن آن فائز شد و قبول نمود او از اهل جَنّت مذکور.»(جمال ابهی، امروخلق2، ص229)
- «صراط و میزان و همچنین جنّت و نار و آنچه در کتب الهی مذکور و مسطور است، نزد اصحاب بصر و مردمان منظر اکبر معلوم و مشهود استو همچنین از صراط و میزان و آنچه در روز رستخیز ذکر نمودهاند گذشته و رسیده، و یوم ظهور، یوم رستخیز اکبر است. »(جمال ابهی، امروخلق2، ص229)
- «ائمّۀ هدى و انوار لاتُطفى هل ینظرون الاّ أن یأتیهم الله فى ظلل من الغمام را که مسلّماً از امورات مُحدَثه در قیامت میدانند، به حضرت قائم و ظهور او تفسیر نمودهاند.»(کتاب ایقان، فقرۀ152)
- «قل اِنّا سترنا وجهَنا تحت سبعینَ الف حجابٍ فى عشرین من السّنین لئلّا یعرفنا احدٌ من اهل السّموات و الارضین. فلمّا اعترضوا علینا المشرکون من الّذین کان فى صدورهم غِلُّ الغلام اذاً کشفنا النّقابَ عن وجه الامر بسلطان مبین. اذاً اظلمت شموسُ الاوهام و خسف قمرُ الاظلام و سقطت أنجمُ البغضا علی وجه الارض و رَجعَت انفسُ المغلّین الی اسفل النّار مقرّ المشرکین.»(آثار قلم اعلی4، سورة الحج) [مضمون: بگو ما به مدت بیست سال وجه خود را در پشت هفتاد هزار حجاب پوشانیدیم تا احدی از اهل آسمانها و زمینها ما را نشناسد. و هنگامی که مشرکان، کسانی که در قلوبشان بغض غلام (حضرت بهاءالله) بود، بر ما اعتراض کردند، آنگاه به قدرتی آشکار، نقاب را از وجه امر کنار زدیم. آن وقت خورشیدهای اوهام تاریک شد و ماه گمراهیها (یا ستمگریها) پوشیده گشت و ستارگان عناد بر روی زمین سقوط کردند و انفس بدخواهان به عمق دوزخ، جایگان مشرکان، راجع شد.]
- «فاعلم بان نقطةَ الفُرقان و نورَ السّبحان لمّا جاء بآیاتِ محکماتٍ و براهینَ ساطعاتٍ مِن الآیاتِ الّتى یعجزُ عَنها کلُّ مَن فى جبروتِ الموجوداتِ اَمَرَ الکُلَّ علَى القیامِ عَلى هذِهِ الصّراطِ المرتفعةِ الممدودةِ فى کلِّ ما جاء بهِ مِن عندِ اللّه و مَن اَقَرَّ علیهِ و اعترفَ بایاتِ الوحدانیةِ فى فؤادِهِ وَ جمالِ الازلیةِ فى جمالهِ حُکِمَ علیه حُکْمُ البعثِ و الحشرِ و الحیوةِ و الجنّةِ لانه بعدَ ایمانهِ باللّهِ و مَظهرِ جمالِه بُعِثَ مِن مرقدِ غفلتهِ و حُشِرَ فى ارضِ فؤادِهِ و حىّ بحیوةِ الایمان و الایقان و دخلَ فى جنّةِ اللّقاء هَلْ یکنِ الجنّةُ اَعلى مِن ذلکَ او الحشرُ اعظمَ مِن هذا اَوِ البعثُ اکبَر مِن هذا البعثِ لَو یطّلعُ احدٌ باسرارهِ لَیعرفُ ما لا عرفَ احدٌ مِن العالمینَ. ثمَ اعَلمْ بان هذهِ الجنّةَ فى یومِ اللّهِ اعظمُ مِن کلِّ الجِنان.»(حضرت بهاءالله، جواهر الاسرار، ص57) (مضمون: پس بدان زمانی که نقطۀ فرقان و نور سبحان (حضرت محمّد)، به آیات محکم و براهین متقن از آیاتی که تمامی موجودات در برابرش عاجزند، ظاهر شد؛ همگان را امر به قیام در این راه مرتفع ممدود که تماماً از جانب خداوند مقرّر گشته بود، فرمود. کسی که به او اقرار کرد و به آیات وحدانیّت در فؤادش و جمال ازلیّت در جمالش اعتراف نمود، حکم بَعث و حَشر و حیات و جنّت بر او جاری شد؛ زیرا بعد از ایمانش به خداوند و مظهر جمال او، از گور غفلت برخاست و در سرزمین فؤاد محشور شد و به روح ایمان و ایقان زنده گشت و در جنّت لقاء وارد شد؛ آیا جنّتی اعظم از این ممکن است؟ و یا حشری اکبر از این حشر، یا بَعثی بزرگتر از این بعث میسّر است؟ اگر کسی به اسرار آن آگاه شود، به حقیقتی پی میبرد که احدی از عالمیان پی نبرده است. سپس بدان که (هنگام حلول) یومُالله، این جنّت بزرگترین جنّتها خواهد بود.)
- «در فرقان که همه شما دیده اید که در علایم ظهور به چه شان و بیان از سماء سبحان نازل شده از جمله یوم یأتی اللّه فی ظلل من الغمام و همچنین یوم یأتی السماء بدخان مبین و همچنین انفطار سماء و انشقاق ارض و اندکاک جبال و انسجار بحار و اقامه اموات از قبور و دمیدن در صور واشراق شمس عن جهة الغرب و ارتفاع صیحه بین السموات و الارض و امثال این کلمات که در کتاب اللّه مذکور است و همچنین از ذکر خاتَمَالنَّبیّین که اصرح کلمات فرقانیه است با این عبارات صعبه مستصعبه (سخت اندر سخت) و اشارات دقیقۀ خفیّه اگر عباد از شریعۀ ربّ الایجاد و عرفان نفس او فی المعاد محروم مانند میتوان گفت که ادراک بیانات الهیّه ننمودهاند و از معانی کلمات ربانیه غافل شدهاند چه که به فهم عباد نزدیک نبوده، اگر چه جمیع این معاذیر در حین ظهور غیر مقبول بوده و خواهد بود چه که در هر ظهور به نفس ظهور و بما یظهر من عنده، حجّت بر کلّ من فی السموات و الارض بالغ میشود و بر هر نفسی لازم است که مرآت قلب را از کلّ آنچه در دست ناس بوده طاهر نماید و بعد از تطهیر و اقبال، البتّه انوار شمس مُجلّی بر قلبش تجلّی فرماید و اگر حجّت الهی در احیان ظهور بالغ نباشد، تکلیف از کلّ ساقط میگردد مثلا در اهل فرقان ملاحظه نما که هر نفسی که قلب را از ذکر اشارات کلماتیّه مطهّر ننموده به عرفان نقطۀ بیان فائز نشد چه که ذکر خَتمیّت که در کتاب مذکور است، از کلمات محکمۀ فرقان بوده با اثبات این کلمه و تحقّق معنی ظاهر آن در قلب، هرگز اقرار ننماید بر اینکه نبیّ از اول لا اول بوده و الی آخر لا آخر خواهد آمد.»(حضرت بهاءالله، مائدۀ7، ص30- 29)
- «همچنین قیامت و ما یتعلّق بها که احدی به رشحی از طمطام بحر این بیانات که در کتاب الهی (قرآن) بوده فائز نه؛ و کُلّ، سراب را آب توهّم نموده(اند)، چنانچه مشاهده شد.»(اقتدارات و چند لوح دیگر، ص86)
- «در اهل بیان تفکّر نمایید مع آنکه مشاهده نمودند آنچه از قبل (در زمانی که مسلمان بودند) در دست داشتند، موهوم صرف بوده و یک بیان از بیانات الهیّه را از ذکر قیامت و ساعت و صراط و میزان و حشر و نشر و قائم و ظهور آن، کما هو حقّه ادراک ننموده؛ چنانچه قرنها و عهدها عابد موهوم من غیر شعور بودند و خود را اعظم و اکبر و ازهد و اتقای کلّ من علی الارض میشمردند.»(اقتدارات و چند لوح دیگر، ص195)
- «به راستی میگویم امروز کلمۀ مبارکه “ولکن رسولَاللّه و خاتَمَالنَّبیّین” ، به “یومَ یقومُ النّاس لِرَبِّ العالمین” منتهی شده..»(حضرت بهاءالله، مندرج در علاءالدین قدسجورابچی، کتاب بهاءالله موعود کتابهای آسمانی، ص263)
- «آیات الهی که در ذکر قیامت و ساعت چه در کتب قبل چه در فرقان نازل شده، اکثر مأوّلست و لا یعلم تأویله الّا اللّه. این مراتب در کتاب ایقان واضح و مبرهن است.»(اقتدارات و چند لوح دیگر، ص284)
- «این مراتب (قیامت و ساعت) در كتاب ایقان واضح و مبرهن است. هر نفسی در آن تفكّر نماید آگاه شود بر آنچه از نظر كل مستور بوده.»(حضرت بهاءالله، امروخلق2، ص144)
- «یوم قیامت یومی است مثل امروز. شمس طالع میگردد و غارب. چه بسا وقتی که قیامت برپا میشود در آن ارض که قیامت برپا میشود، خود اهل آن، مطلّع نمیشوندو آن یومی است بسیار عظیم. شجرهای که لم یزل نطق او اِنَّنی اِنّاالله، لا اله الا اِنّا بوده ظاهر میشود و کل محتجبین گمان میکنند که نفسی است مثل خوداز این جهت است که یوم قیامت (را) اعظم از هر یومی گفته و الّا یومی است مثل کل ایام الّا آنکه ظهورُالله در آن ظاهر است.»(حضرت باب، اسرارالآثار4، صص532- 531)
- «کل وجود خلق شدهاند از برای یوم ظهورُالله که آن در عُرف بیان به قیامت ذکر میشود و آن از اوّل ظهور شجرۀ حقیقت است تا غروب آن؛ مثلا در نقطۀ فرقان بیست و سه سال بود.»(حضرت باب، امروخلق2، ص225)
- «هو اللّه، قال اللّه تعالی فی القرآن المبین و الذكر الحكیم “اذا الشمس كوّرت و اذا النجوم انكدرت” یا ایتها الورقة الحائرة اعلمی بان الشمس هی الكوكب الساطع الفجر و الباهر الشعاع اشهر النجوم و اعظم الكواكب فی عالمها فبظهور القیامة الكبری و الطامّة العظمی و قیام الساعة الامر الادهی تتكوّر الشموس و تنتثر النجوم و ینشقّ القمر و هذا سرّ من اسرار الحشر المستمرّ و الرمز المستتر عن بصر كلّ ذی نظر و الكاشف له ظهور الجلیل الاكبر الموعود المنتظر فاذا قامت القیامة و اتت الساعة و جاءت الطامّة و زلزلت الارض زلزالها و انفطرت السماء باطباقها و نسفت الجبال و انقعرت الاشجار و سجرّت البحور و حشرت الوحوش و نصب المیزان و تسعرّت النیران و ازلفت الجنان و امتدّ الصراط و تكمّلت الاشراط فهل لمعترض أن یعترض لم كوّرت الشموس و خسفت البدور او طمست النجوم و تتابعت الرجوم لا فو ربّی القیوم انّهُ شرط واضح معلوم لا ینكره الّا كلّ جهول عنود مغتاظ مردود و الّذی من اهل الانصاف الخالی من الاعتساف یقول من شروط الساعة و قیامها تكوّر الشمس و انشقاق القمر و انطماس النجم لانه امر منصوص كالبنیان المرصوص»(مکاتیب عبدالبهاء2، 166- 165) (مضمون: او ست خدا، خداوند والامقام در قرآن مبین و ذکر حکیم فرمود “هنگامی که خورشید تاریک شود و زمانی که ستارگان خاموش گردند”.ای ورقۀ سپیدروی، بدان که خورشید ستارهای است درخشان و نورافشان؛ و در عالم خود، مشهورترین نجوم و بزرگترین کواکب است؛ و هنگام قیامت کبری و طامّۀ عظمی (اشاره به ظهور حضرت بهاءالله است) و وقوع ساعة ترسناک و بلاانگیز، خورشیدها تاریک میشوند و ستارهها پراکنده میگردند و ماه شکافته میشود؛ و این سرّی از اسرار حشر مستمرّ و رمز مستَتَر از چشم هر صاحب نظری است؛ و کاشف آن، ظهور جلیل اکبر و موعود منتظر است؛ و هنگامی که قیامت برپا شود، و ساعة تحقّق یابد، و طامة رخ دهد، و زمین به لرزه درآید، و طبقات آسمان شکافته شود، و کوهها غبار گردد، و درختان از ریشه برآیند، و دریاها به جوش و خروش آیند، و وحوش محشور شوند، و ترازو نصب گردد، و دوزخ برافروزد شود، و بهشت نزدیک گردد، و صراط کشیده شود، و اشراط اعلان گردد، آیا کسی میتواند اعتراض کند که چرا خورشید تاریک شد، و ماه سیاه گشت، و ستارگان خاموش شدند، و پارههای ستارگان پیدر پی فرود آمدند؟ نه، قسم به پروردگار قیّومم، آن، شرطی واضح و معلوم است که هیچ کسی جز هر جاهل عنود و گمراه مردودی انکارش نکند؛ و کسی که اهل انصاف و خالی از بغض و اعتساف باشد، میپذیرد که از جمله شروط ساعة و وقوع قیامت، تاریکی خورشید و انشقاق ماه و خاموشی ستارگان است؛ زیرا که این، امری منصوص و بیانی مرصوص است.)
- «هو الابهی، ایها المنجذب بنفحات اللّه قد نفخ فی الصّور و نقر فی النّاقور و الارض زلزلت و الشّمس کوّرت و النّجوم انطمست و البحور سجّرت و الجبال نسفت و السّماء انفطرت و اتت بدخان مبین و غشی النّاس هذا عذاب الیم و فاز المقرّبون و غاظ المجرمون فاصحاب الیمین تهلّلت وجوههم و طارت نفوسهم و انجذبت قلوبهم و ابتسمت ثغورهم و استبشرت ارواحهم و قالوا اِنّ هو هذا لَفوز العظیم فی جنّة النّعیم و امّا اصحاب الشّمال فاقشعرّت جلودهم و اغبرّت وجوههم و شعثت شعورهم و عمیت عیونهم و اشمئزّت نفوسهم و قالوا اِنّ هذا هو العذاب الیم فی اسفل الجحیم اذاً اشکر اللّه بما جعلک من اصحاب الیمین و حشرک فی زمرة المقرّبین و سقاک من الماء المعین و هداک الی النّور المبین و جعلک آیة الرّحمة للعالمین و علیک التّحیة و الثّناء.»(منتخبات مکاتیب6، فقرۀ535) (مضمون: اوست روشنترین،ای منجذب به نفحات الهی، به راستی در صور دمیده شد و ناقور به صدا در آمد، و زمین لرزید، و خورشید تاریک شد، و ستارگان خاموش گشتند، و دریاها به خروش آمدند، و کوهها ریز ریز گشتند، و آسمان شکافته شد، و دودی عظیم فرایش گرفت، و مردم مدهوش گشتند، و این عذابی الیم است. مقربان فائز شدند و مُجرمان به خشم آمدند، و اصحاب یمین (مؤمنان و مقبلان به ظهور) سیماهایشان نورانی شد و ارواحشان پرواز کرد و قلبهایشان منجذب شد و لبهایشان به خنده آمد و ارواحشان شادمان شد و گفتند “همانا این همان فوز عظیم در جنت نعیم است”؛ و امّا اصحاب شمال (منکران و معاندان ظهور) پوستهایشان لرزید، رویهایشان سیاه شد، افکارشان پریشان گشت، چشمهایشان کور شد، ارواحشان کراهت یافت و گفتند “همانا این همان عذاب الیم در عمق جحیم است”. بنا بر این، شکر کن خداوند را چون که تو را از اصحاب یمین قرار داد و در زمرۀ مقرّبین محشور کرد و از آب گوارا نوشانیدت و به سوی نور تابان هدایتت کرد و آیت رحمت برای عالمیان قرارت داد و بر تو باد درود و ثنا.)
- «هو الابهی، ایها الفرد النّحریر قدتزلزلت الأرض و ارتعدت ارکان الوجود و انفطرت السّماء و کوّرت الشّمس و انتثرت النّجوم و قامت القیمة و ظهرت الطّامّة و جاء ربّک و الملَک صفّاً صفّاً فمِن النّاس مَن حوسب و خفّت موازینه و غبن و اوتی کتابه بشماله و وقع فی حفرة الهاویة شرّ وباله و منهم من استبشر و ثقلت موازینه و ربحت تجارته و اوتی کتابه بیمینه و استضاء وجهه و تبسّم ثغره و طار قلبه فرحاً بلقاء ربّه و شوقاً لمشاهدة جمال بارئه و تمتّع بالنّعیم و شرب من ماء معین و تنوّر بصره بملاحظة النّور المبین السّاطع من صبح الیقین و البهاء علیک ایها المؤمن بالرّبّ الرّحیم.»(منتخبات مکاتیب6، فقرۀ600) (مضمون: اوست روشنترین،ای شخص دانشمند، به راستیزمین بلرزید، و ارکان وجود متزلزل گشت، و آسمان شکافته شد، و خورشد تاریک گشت، و ستارگان پراکنده شدند، و قیامت برپا گشت، و طامَّة ظاهر شد، و پروردگارت همراه صفوف ملائک آمد. از مردمان کسی است که به حسابش رسیدگی شد و موازینش (نتیجۀ سنجش اعمالش در ترازو) سبک گشت و زیان کرد و کتاب اعمالش به دست چپش داده شد و در اعماق دوزخ، قرار یافت و به شرّ و فلاکتش گرفتار آمد؛ و از آنان کسی است که بشارت یافت، و موازینش سنگین گشت، و تجارتش سود داد، کتاب اعمالش به دست راستش سپرده شد، و سیمایش نورانی گشت، و لبخند بر لبهایش نشست، و روحش از نشاط ملاقات پروردگارش و از شوق تماشای جمال خالقش، پرواز کرد، از بهشت برخوردار شد و از آب حیات نوشید و چشمش به مشاهدۀ نور مبین، که از صبح یقین تابان است، نورانی گشت. و بهاء بر تو باد،ای مؤمن به پروردگار رحیم.)
- «اما مسئلۀ جنّت که حضرت محمّد بیان نموده، آن حقایق روحانیه است که به صُوَر و قالب جسمانی بیان شده است؛ زیرا آن وقت استعداد ادراک معانی روحانی نداشتند؛ مانند حضرت مسیح که خطاب میفرماید آن انگور را دیگر نخواهم خورد، مگر در ملکوت پدر؛ حال مقصود واضح است که حضرت مسیح مرادش این انگور نبوده..»(حضرت عبدالبهاء، امروخلق2، ص235)
- «در قرآن حکایتی بیان میفرماید که جسد متلاشی شده را دید که به کلی پاشیده شده و استخوانها از هم منفصل گشته. گفت چگونه میشود که اگر این جسم متلاشی شده جان یابد؟ ناگاه بغتة دید استخوانها به هم پیوندشد، گوشت و پوست گرفت و جان و توانی تمام یافت. آنگاه به قدرت الهی پیبُرد و دید و دانست “کیف یحیی العظام و هی رمیم” . مقصد جسد متلاشی مثل ایران است که اگر مدد غیبی و قوۀ الهی یابد، تأَیید و عون ملکوتی جوید، احزاب متفرقۀ متنوّعه و نفوس مختلفۀ متضاده به قوۀ معنویه مجتمع گردند و بر آنچه سبب حیات و عزّت ابدیه است متحد و متفق گردند.»(حضرت عبدالبهاء، امروخلق2، ص234)
- «موعود انجیل باید با خیل و حشمی عظیم و جنود ملائکۀ علّیین بر ابری سوار از آسمان به زمیناید و آفتاب و ماه تاریک شود و جوق نجوم بر روی ارض متساقط شود و آن موعود جلیل با بوق و نفیر و افواج فرشته اثیر از آسمان به این جهان آیند و شرق و غرب را به صوت صافور بیدار و هشیار کنند؛ لهذا اگر مسیحیان در ظهور جمالمحمّدی بهانهای جستند به حسب ظاهر عذری آوردند و همچنین موعود فرقان مشروط به علائم بیپایان بود جابلقا و جابرصا و فتح شرق و غرب و جنوب و شمال و سلطنت قائم و سلطنت سیدالشهداء و نزول عیسی و ظهور دجّال و قیامت کبری و حشر و نشور و جنّت موعود و نیران ذات الوقود و امثال ذلک علائم لا تحصی بود، اگر فرقانیان عذر و بهانهای مینمودند در نزد جاهلان مسموع بود. امّا موعود بیان (را) حضرت اعلی روحی له الفداء چنان واضح و آشکار فرمودند که از برای نفسی نه سرّاً و نه جهاراً، نه باطناً نه ظاهراً، نه معنیً نه صورةً، عذر و بهانهای باقی ماند.»(حضرت عبدالبهاء، مکاتیب جلد1، ص349)
- «اهل فرقان فریاد بر آرند که حضرت اعلی روحی له الفداء فرمودند من موعود فرقانم و قیامت بر پا شد و طامّه کبری ظاهر گشت، إن کان هذا هو القائم الموعود أین سیفه المسلول و أین لوائه المعقود و أِین جنوده المجنّده و أین الاعنّة و الاسنّه أین ترویجه للشریعة الغرّاء و أین تعمیمه للطریقة السمحة البیضاء أین طیران النقباء و النجباء و أین اجتماعهم فیامّ القری أین القیامة الکبری أین المیزان أین الصراط أین الحساب أین الجحیم المتسعرّة و أین الجنّة المتبهّجة أین الکوثر و السلسبیل و أین الکأس الممزوجة بالکافور و الزنجبیل أین الحوریات القاصرات الطرف فی الخیام و أین الولدان المخلّدون کانهم لؤلؤ مکنون أین الملائکة الغلاظ الشداد و أین السلاسل و الاغلال و أین و أین و أین. حضرت اعلی روحی له الفداء میفرمایند که جمیع این شروط و علائم و وقائع در لمح البصر واقع و لکن ناس از مشاهدهاش محتجب..»(حضرت عبدالبهاء، مکاتیب1، ص352)
- «چون آن نیّر تابان (حضرت اعلی) در وسط آسمان در نقطه معدّلالنهار (میانۀ روز) خیمه بر افراخت نوبت سلطنت بنواخت كهای نا بینایان وای خفّاشان، پرتو اشراق است و تجلّی نیِّر آفاق، لمعۀ طور است و شعلۀ پر نور، چشم مشتاقان منوّر است و مشام عشّاقان معطّر، نفحات جانپرور است و نسمات ریاض حشر اكبر، نفخۀ صور است و نفحۀ گلشن سرور، فیض عنایت است و یوم بشارت، دهشت قیامت است و وحشت خسران دنیا و آخرت، خوف “تَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَملٍ حملَه” است و بیم “تذهل كلّ مُرضعة عمّا ارضعت” و هراس “وتری الناسَ سُكاری و ما هم بسُكاری ولكنَّ عذابَ اللّه شدید” است و ظهور “و نفخ فی الصور و ذلك رجع غیر بعید” است، سرور و حبور است و حشر و نشور، اصحاب یمین در فلك امین است و اصحاب شمال در شرّ و وبال، “انّ الابرار لفی نعیم” است “و إنّ الفجّار لفی جحیم” ، شمع الهی روشن است و انجمن رحمانی گلشن. خلاصه این وقوعات عظیمه بیهوشان را بیدار ننمود و مدهوشان را هشیار نكرد. حال هنوز منتظر آن یومند و مستحقّ زجر و لوم “ذَرهُم فی خَوضِهِم یَلعَبون” »(مکاتیب2، صص124- 123)
- «صبح هدی چون از افق اعلی طلوع نمودسیه دلان خفّاشصفت به حفرات شبهات خزیدند و به متشابهات تشبّث نمودند و از آیات محکمات محروم گشتند. یکی نعرۀ و لکنّه رسولَالله و خاتَمَالنَّبیّین برآوردو دیگری گفت قیامت کبری مشروط به وقایع و حوادث عظمی. یکی گفت اینَ الدجّال و اینَ الحمار. دیگری گفت اینَ زلزلة الأرض زلزالها و اینَ یومئذ تحدّث اخبارها و اینَ الصّراط و اینَ الحساب و اینَ المیزان و اینَ الحشر و النّشر و النّیران و اینَ ملائکة العقاب و اینَ السّؤال و الجواب اینَ النّار و جحیمها و این الجنّة و نعیمها. باری هر یک از جاهلان بهانهای نموده و شبهاتی القا کرده و از ظهور شمس حقیقت، خفّاشصفت محتجب گشتند و حال آن که اهل حقیقت جمیع این آثار را در کمال وضوح فهمیده مشاهده نمودند طوبی لهم و حسن مآب.»(منتخبات مکاتیب5، فقرۀ176، ص212) (مضمون عبارات عربی: کجا است دجّال و کجا است الاغشچه شد زلزلۀ شدید زمین و کجا است آن روز که (زمین) اخبارش را بیرون میدهد، و کو حساب، و کجا است میزان، و چه شد حشر و نشر و نیران (آتش دوزخ) و کجایند فرشتگان عقوبتکننده، چه شد سؤال و جواب، کجا است آتش و دوزخش، و چه شد بهشت و نعمتش.)
- «(در اجتماع بدشت) شبها جمال مبارک و جناب قدّوس و طاهره ملاقات مینمودند. جمال مبارک با آنان قرار قطعی فرمودند که در بدشت حقیقت امر اعلان گردد؛ ولی یوم مخصوص تعیین نشده بود. تصادفاً جمال مبارک علیل شدند. جناب قدّوس به محض اینکه خبر یافت از خفا بیرون آمد و به چادر جمال مبارک وارد شد. طاهره خبر فرستاد که جمال مبارک را یا به باغ من آرید و الّا من خواهم آمد. جناب قدّوس گفتند احوال مبارک خوش نیست نمیشود تشریف بیاورند و این اشاره بود. طاهره وقت را غنیمت شمرد برخاست از توی باغ بیحجاب بیرون آمد؛ رو به چادر مبارک نعره زنان آمد و میگفت آن نَقرۀ ناقور منم و نفخۀ صور منم (دو علامت قیامت است که در قرآن مذکور است) به همین قسم فریادکنان به چادر مبارک آمد. به محض ورودش جمال مبارک فرمودند سورۀ “اذا وقعتِ الواقعة”ی قرآن را بخوانید و آن سورۀ حکایت قیام قیامت است و قیامت اعلان شد و چنان وحشت و دهشت جمیع احبا را فرو گرفت که بعضی فرار نمودند و بعضی واله و حیران شدند و برخی زار زار گریستند. بعضی چنان مضطرب شدند که بیمار گشتند. حتّی حاجی ملّا اسمعیل چنان پریشان شد که از شدّت وحشت و دهشت سر خودش را برید ولی بعد از چند روزی سکون و قرار حاصل شد؛ تشویش و اضطرابی نماند و اکثر فراریها نیز دوباره ثابت شدند و مسئلۀ بدشت منتهی شد.»(منتخبات مکاتیب4، فقرۀ18، ص20)
- «اهل فرقان اعتراض به حضرت اعلی روحی له الفداء مینمودند و میگفتند این القیامة الکبری و این الطّامّة العظمیأین المیزان و أین امتداد الصّراط این السّؤال و الجواب و این الحساب و الکتاب این الحشر و النّشور و این قیامُ اصحاب القبور این طلوع الشّمس من مغربها و این انتثار النّجوم من مطالعها و این زلزلة الأرضفی مشارقها و مغاربها این النَّفخُ فی الصّور و این النّقر فی النّاقور این تسعُّرُ النّار و این تزیینُ الجنّة بفاکهة الثّمار این الکوثر و السّلسبیل و این الماء المعین. باری اعتراض مینمودند که این وقایع عظمی صریح کتاب الله و شروط قیامت کبری است. امّاحضرت اعلی میفرمایند که جمیع این وقوعاتِ خمسین الف سنه (پنجاه هزار ساله) در دقیقهای در طرفة العین واقع و منقضی شد. با وجود این اهل بیان گویند این ملوک البیان و این معابد اهل التّبیان این اجراء الاحکام و این مکتب من یظهره الله فتبّا لکلّ جاهل و سُحقاً لکلّ متجاهل.»(منتخاب مکاتیب4، فقرۀ174، ص204) (مضمون بخش عربی: کو قیامت کبری، و کجاست طامّۀ عظمی، کو میزان، و کجا است امتداد صراط، چه شد سؤال و جواب و کجا است حساب و کتاب، چه شد حشر و نشور (جمعشدن مؤمنان)، و کجایند اصحاب قبور (قیام مردگان)، کو طلوع خورشید از غروبگاهش، و چه شد پراکندگی ستارگان از جایگاهشان، کجاست زلزلۀ زمین در مشرق و مغربش، چه شد دمیدن در صور، و کجا است ناقور (بوق بزرگ)، چه شد فوران آتش و کجا است آرایش بهشت به میوههایش، کو کوثر و سلسبیل، و چه شد آب گوارا.کجایند سلاطین بیان، و کو معابد اهل تبیان، چه شد اجرای احکام، و کجا است مکتب من یُظهِرُهُالله، هلاک باد هر جاهلی و نابود باد هر نادانی.)
- «ظهور قیامت کبری را شروط تزلزل ارض و بعث قبور و خروج اموات و تکوّر شمس و انشقاق قمر و انتثار نجوم و نَسف جبال و حشر وحوش و انفطار سما و امتداد صراط و نصب میزان و حشر اجسام و تسعُّر نیران و تزیین جنان و حور و غلمان و فاکهه و رُمان و حوریات لم یطمِثهُنَّ انسٌ قبلَهم و لا جان بود. یعنی قیامت موقوف بر ظهور جمیع این آثار بود و جمیع این وقایع عظمی و قیامت کبری را حضرت اعلی روحی له الفداء میفرماید در طرفةالعین (چشم برهمزدن) واقع و در نفسی حاصل شد و نفسی بویی نبُرد و ابداً ملتفت نشد.»(منتخبات مکاتیب4، فقرۀ175، ص207)
- «در قرآن مبین ظهور موعود را به نصّ صریح شروطی و لقاء رحمان را علائم و دلائلی. از جمله، قیام قیامت کبری و شروطی اخری مصرّح در آیات مبارکه قرآن. لهذا امّت فرقان فریاد برانگیختند و جزع و فزع نمودند و گفتند اگر این حضرت(حضرت باب) موعود است و قیامت برپا گشته است، اَینَ زلزلةُ الأرض زلزالها و اخراج الأرض اثقالها و این التّحدّث باخبارها و این انفطار السّماء و انتثار نجومها و اَینَ تکویر الشّمس و ظلام ضیائها و این انشقاق القمر و ارتجاج الأرض الغبراء و سیر جبالها و این الملائکة و صفوفها و این الجنود المجنّدة و سلیل سیوفها و این اتیان الرّبّ فی ظلل الغمام بقوّة قاهرة و الملائکة قبیلها. این صور اسرافیل و این صیحة جبرائیل و این الدجّال و این السّفیانی و این طی الأرض و این طیران النّقباء و این الصّراط و این المیزان و این الحساب و این الکتاب و این السّلاسل و الأغلال و این الجحیم و ضرام نیرانها و این جنّة النّعیم و عطریة نفحاتها. این الحور و این الغلمان و این تزیین الجنان این الکوثر و السّلسبیل و این التّسنیم و کأس مزاجها زنجبیل. حضرت اعلی روحی له الفداء میفرماید که جمیع این وقوعات در طرفة العین (یک چشم برهم زدن) واقع گشت و یوم خمسین الف سنه (پنجاه هزار سال) در لحظهای منطوی شد. یا للّه یا للّه یا للّه اَین اهل الانصاف، جمیع این وقایع عظیمه با یوم خمسین الف سنه در لحظهای واقع شد و قضی الأمر الّذی فیه تستفتیان کامل گردید امّا یک مستغاث و مکتب من یُظهِرُهُاللّه در پنجاه سال منتهی نشد؟ لا حول و لا قوّة الّا باللّه، فاعتبروا یا اولی الأبصار، فانتبهوا یا اولی الأفکار، و انصفوا یا اولی الانظار . اینست که میفرماید و “ان یَرَوا کلّ آیةٍ لا یؤمنوا بها” فبُعداً للقوم الغافلین (دور باد قوم نادان).»(منتخبات مکاتیب6، فقرۀ396) (مضمون بخشهای عربی: کجا است زلزله شدید زمین و بیرون ریختن بارهایش، و چه شد انتشار اخبارش، و کو شکافتن آسمان و پراکنده شدن ستارگانش، چه شد تاریکی خورشید و فقدان تابشش، کجا رفت شکافتن ماه و لرزش سیّارۀ خاک و حرکت کوهسارانش، کو فرشتگان و صفهایشان، چه شد سپاهیان مجهز و صدای شمشیرهایشان، کجا است آمدن پروردگار در سایههای ابر به قوّت قاهره با گروه فرشتگانش، کجا رفت صور اسرافیل و صیحۀ جبرائیل، و چه شد دجّال و سفیانی، و کو پیمایش زمین و پرواز نقباء، و چه شد صراط و کجا است میزان، و کو حساب و کجا است کتاب، و چه شد زنجیرها و غُلّها (برای بستن مجرمان) و کجا است دوزخ و فروزش آتشش، و چه شد بهشت و بوی گلهایش، کو حور، کجا است غلمان و چه شد تزیین جنان (بهشت)، کجا است کوثر و سلسبیل و چه شد تسنیم و جامی که مزاجش زنجبیل است.)
- «در آفتاب ملاحظه نمایید که چون صبح طالع میشود، قیامت کائنات ارضی است؛ زیرا جمیع ارض به اهتزازاید و اسرار جمیع کائنات از حَیِّز غیب به حَیِّز شهوداید و آنچه در کمون ارض است، ظاهر و آشکار گردد و آنچه در غیب اشجار است نمودار شود. ولکن جمیع کائنات با وجودی که به این فیض آفتاب، حشر و نشر میشوند و و جودشان از اشراق و طلوع آفتاب است، معذلک از این فیض بیخبرند، مگر کائنات حَیِّه که زنده هستند. کائنات حَیِّه ملتفت میشوند که آفتاب طلوع کرده، لهذا بدایت این یوم مبارک، بدایت قیامت است. نفوسی که حیات ابدیّه داشتند، ادراک و احساس کردند که امروز حُکمِ خمسینَ ألفِ سنه دارد. امروز روزی است که آسمان منطوی شد؛ امروز روزی است که آفتاب بر هم پیچیده گشت؛ امروز روزی است که قمر منشقّ شد؛ امروز روزی است که ستارهها منتشر شد؛ امروز روزی است که جبال سیر و حرکت کرد؛ امروز روزی است که اموات از قبور بیرون آمد؛ حشر شد، نشر گردید، میزان منصوب شد، صراط ممدود گشت، اسرار ارضی ظاهر و هویدا گردید، ابواب جنَّت مفتوح شد، شعلۀ جحیم برافروخت. اینها جمیع علائم یوم قیامت است. حضرت اعلی میفرماید که در یک دقیقه این وقایع واقع گشت. در طُرفَةُ العَینی خمسینَ ألفِ سنه منقضی شد و جمیع این وقایع ظاهر گشت؛ زیرا اینها وقایع معنویّه است، نه وقایع جسمانیّه.»(کتاب عهد اعلی، ص68)
- «ای سَمِیّ (همنام) عبدالبهاء، در فرقان کتاب مبین الهی میفرماید یوم یَفِرُّ المَرءُ من اُمّه و اَبیه و اُخته و اَخیه و صاحبتِه و بَنیه؛ یعنی در یوم موعود که قیامت کبری است انسان از پدر و مادر و برادر و خواهر و قرینه و پسر فرار مینماید زیرا شاید انسان مؤمن و موقن باللّه گردد و خویش و پیوندش مُعرض عن اللّه.»(منتخبات مکاتیب6، فقرۀ582)
- «این کتاب (ایقان)معانی عباراتی نمادین، مانند«قیامت»،و «یومُالجَزا» را توضیح میدهد.»(حضرت ولیِّامرالله، مرور معبود، ص210)
- «اوّلین نفر از دو “رسول”ی (حضرت اعلی) که ظهورشان در قرآن مجید پیشبینی شده، به موقع مبعوث شد؛ و اوّلین “نفخ صور”ی که در همین سِفر کریم (قرآن مجید) مقدّر شده زمین را از ضربۀ خود زایل سازد، عاقبت طنینافکند؛ و “حاقّه” و “طامّه” و “قیامت” و “زلزلۀ ساعت آخِر” که در همین کتاب مبین پیشنگری گشته، تماماً واقع شد.»(حضرت ولیِّامرالله، مرور معبود، ص112)
بخش دوّم- قیامت در آثار محقّقین و مؤلّفین بهایی
- «در 22 می1844، حضرت باب گسستی قاطع و رستاخیزی (eschatological) از اسلام را اعلام نمودند. ایشان “خود را مقرّ و مرکز قیامتِ اسلامی معرفی فرمودند” . امّا این پایان رستاخیزیِ تاریخ، مستلزم اختتام رسمیِ دور اسلام، و افتتاح دور جدیدی از تجلّی الهی بود. بدین لحاظ کتاب ایقان، در واقع، امتداد و اتساعِ افزونتر همان گسست بنیادین پیشین (توسّط حضرت باب- م) از اسلام است.»(کریستفر باک، مقالۀ “در ورای خاتَمَالنَّبیّین”، صص2- 1)
- «در کتب مقدّسۀ یهود و مسیحیان و مسلمین و سائرین در توصیف علاماتی که باید ملازم ظهور موعود منتظر باشد شباهتی عجیب مشاهده میشود. در کتاب یوئیل نبی مسطور است :”و آیات را از خون و آتش و ستونهای دود در آسمان و زمین ظاهر خواهم ساخت آفتاب به تاریکی و ماه به خون مبدّل خواهند شد پیش از ظهور یوم عظیم و مهیب خداوند” .”زیرا اینک در آن ایّام و در آن زمان چون اسیری یهودا و اورشلیم را برگردانیده باشم آنگاه جمیع امتها را جمع کرده به وادی یهوشافاط فرود خواهم آورد و در آنجا با ایشان در بارۀ قوم خود و میراث خویش اسرائیل محاکمه خواهم نمودجماعتها جماعتها در وادی قضا زیرا روز خداوند در وادی قضاء نزدیک است. آفتاب و ماه سیاه میشوند و ستارگان تابش خود را باز میدارند و خداوند از صهیون نعره میزند و آواز خود را از اورشلیم بلند میکند و آسمان و زمین متزلزل میشود امّا خداوند ملجأ قوم خود و ملاذ بنیاسرائیل خواهد بود” . حضرت مسیح میفرمایند :”و فوراً بعد از مصیبت آن ایّام آفتاب تاریک گردد و ماه نور خود را ندهد و ستارگان از آسمان فرو ریزند و قوّتهای افلاک متزلزل گردد. آنگاه علامت پسر انسان در آسمان پدید گردد. و در آن وقت جمیع طوایف زمین سینه زنی کنند و پسر انسان را ببینند که بر ابرهای آسمان با قوّت و جلال عظیم میآید” . در قرآن چنین مذکور است :” اِذَا الشَّمسُ کُوِّرت و اِذَا النُّجومُ انکدَرَت و اِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتو اِذا الصُّحُفُ نُشِرَت و اِذَا السَّماءُ کُشِطَت و اِذَا الْجَحیمُ سُعِّرَت” . حضرت بهاءالله در کتاب ایقان توضیح میفرمایند که این نبوّات در بارۀ آفتاب و ماه و ستارگان و آسمانها و زمین رموز و اشارات است و نباید تنها به معنای ظاهر حمل گردد. زیرا پیغمبران قبل از همه به مسائل روحانی توجّه داشتند نه جسمانی و به نور روحانی میاندیشیدند نه صوری و ظاهری. وقتی به مناسبت روز قیامت از آفتاب نام میبرند مقصودشان آفتاب حقیقت است. خورشید منبع اعظم نور است و به همین قسم موسی برای یهود به منزلۀ آفتاب بود چنانکه حضرت مسیح برای مسیحیان و حضرت محمّد برای مسلمین به منزلۀ آفتاب بودند. وقتی انبیاء میگویند آفتاب تاریک میشود مقصود آنست که تعالیم اصلی این شموس روحانی به واسطۀ سوء تعبیر و سوء تفاهم و تعصّب چنان تیره و تاریک میشود که مردم در ظلمت روحانی بسر میبرند. ماه و ستارگان منابع نور ضعیفتری هستند که به رؤساء و علمای مذهبی که باید راهنما و الهام بخش مردم باشند اطلاق میشود. وقتی گویند” ماه نور خود را نمیدهد” یا” به خون مبدّل خواهد شد” و” ستارگان از آسمان فرو میریزند” مقصود اینست که پیشوایان کلیساها از مقام خود تنزّل نموده به نزاع و خصومت مشغول میشوند و علمای دینی به امور دنیوی میپردازند و به عوض اشتغال بمسائل معنوی و ملکوتی به امور ملکی و دنیوی توجّه دارند. ولکن معنای این نبوّات به یک تفسیر تمام نمیشود و این رموز را به معانی دیگر نیز میتوان تفسیر کرد. حضرت بهاءالله میفرمایند به معنای دیگر” آفتاب” و” ماه” و” ستارگان” به احکام و تعالیم موضوعه در هر دیانت اطلاق میشود. و چون در هر ظهور بعد مراسم و عقائد و عادات و احکام ظهورات سابق به مقتضای احتیاجات زمان تغییر مییابد لهذا به این معنی آفتاب و ماه تغییر میکند و ستارگان متفرّق میشوند. در بسیاری موارد تحقّق صوری این نبوّات به صورت ظاهر سخیف و غیر ممکن بنظر میرسد. مثلاً اینکه ماه مبدّل به خون میشود یا ستارگان روی زمین فرو ریزند. کوچکترین ستاره از ثوابت مرئیه هزاران بار از زمین بزرگتر است و اگر یکی از آنها بروی زمین بیفتد جا برای ستارۀ دیگر نخواهد ماند. در موارد دیگر بعضی نبوّات هم به صورت ظاهر و هم از جهت روحانی تحقّق مییابد. مثلاً ارض مقدّس به صورت ظاهر هم برای چند قرن چنانکه انبیا خبر داده بودند ویران و خراب شد ولی حال در” روز قیامت” چنانکه اشعیا گفته مانند گل دوباره شروع به آبادی و شکفتگی کرده است. آبادیهای پر رونق شروع شده زمینها آبیاری و کشتکاری میشود و تاکستانها و درختهای زیتون و گلستانها در جائی که تا نیم قرن پیش بیابان شن زاری بیش نبود احداث گشته توسعه مییابند.
روز قیامت روزی نیست که بیست و چهار ساعت داشته باشد بلکه عصری است که شروع میشود و به بقای دور شریعت استمرار دارد و تا موقعی که آثار مدنیت کنونی از بسیط زمین رخت میبندد ادامه خواهد داشت.»(کتاب بهاءالله و عصر جدید، صص252- 250)
و بِلا تردید موقعی که مردم شمشیرهای خود را به گاوآهن و نیزۀ خویش را به ارّهها تبدیل کنند بیابانهای بیحاصل و زمینهای بایر در سراسر جهان آباد خواهد شد و بادهای زهرآگین و طوفانهای شن که از این بیابانها برمیخیزد و زندگی را در نقاط مجاوره غیر قابل تحمّل میسازد از جملۀ امور گذشته محسوب خواهد گردید و آب و هوای بسیط زمین ملایمتر و گواراتر خواهد شد. شهرها دیگر هوا را با دود و مواد سمّی آلوده نخواهند کرد و حتّی به معنای ظاهری مادّی نیز” آسمانهای جدید و زمین جدید” مشاهده خواهد شد.»(بهاءالله و عصر جدید، ص257) - «قسمت مهمّی از تعالیم حضرت باب در تفسیر و تشریح معانی قیامت و یوم الجزاء و بهشت و دوزخ است. بنا به گفتۀ ایشان مقصود از قیامت ظهور مظهر جدید شمس حقیقت است. قیام اموات عبارت از بیداری و انتباه روحانی نفوسی است که در قبور جهل و نادانی و غفلت و ضَلالت به خواب رفتهاند. یوم الجزاء یوم ظهور مظهر جدید است که به سبب ایمان یا انکار آن اغنام از سایر بهائم جدا شوند زیرا اغنام حقیقی ندای شبان مهربان را میشناسند و از پی او روان میگردند. بهشت عبارت از فرح و مسرّت معرفة اللّه و مَحبَّتالله است که در نتیجۀ ایمان به مظهر ظهور الهی حاصل میگردد تا به این وسیله هر کس به قدر استعداد خود به منتها درجۀ کمال رسد و بعد از موت حیات جاودانی در ملکوت الهی یابد. و دوزخ حرمان از عرفان الهی است که نتیجهاش عدم نیل کمال ملکوتی و محرومیت از الطاف لایزالی است. و به وضوح تصریح گشته که این مصطلحات غیر از این معنای دیگر ندارد و مفاهیم عامّه از قیام مردگان با جسد عنصری و بهشت و دوزخ و امثال آن صرفاً ضربی از اوهام و تخیلات است. و از جملۀ تعلیمات آنکه انسان را پس از فنای این جسد خاکی بقای ابدی است و در حیات روحانی بعد از موت ترقّی و تعالی در کمالات نامتناهی است.»(کتاب بهاءالله و عصر جدید، صص30- 29)
- «یوم الجزا و در عین حال یوم قیامت است که اموات از قبور برخیزند. پولس قدّیس در رسالۀ اوّل خود به قرنتیان میگوید: “همانا به شما سرّی میگویم که همه نخواهیم خوابید لیکن همه متبدّل خواهیم شد در لحظهای در طرفةالعینی به مجرّد نواختن صور اخیر زیرا کرنا صدا خواهد داد و مردگان بیفساد خواهند برخاست و ما متبدّل خواهیم شد زیرا که میباید این فاسد بیفسادی را بپوشد و این فانی به بقا آراسته گردد”. در بیان معنی این عبارات در خصوص قیام اموات حضرت بهاءاللّه در کتاب ایقان میفرمایند: “و مقصود از موت و حیات که در کتب مذکور است موت و حیات ایمانی است و از عدم ادراک این معنی است که عامّۀ ناس در هر ظهور اعتراض نموده و به شمس هدایت مهتدی نشدند و جمال ازلی را مقتدی نگشتندچنانچه عیسی میفرماید لابدّ لکم بان تولدوا مرّةً اخری . و در مقام دیگر میفرماید”مَن لَم یولد من الماء و الرّوح لا یقدر أن یدخل ملکوت اللّه. المولود من الجسد جسد هو والمولود من الرّوح هو روح” . که ترجمۀ آن اینست: نفسی که زنده نشده است از ماء معرفت الهی و روح قدسی عیسوی قابل ورود و دخول در ملکوت ربانی نیست. زیرا هر چه از جسد ظاهر شد و تولّد یافت پس اوست جسد و متولّد شده از روح که نَفَس عیسوی باشد پس اوست روح. خلاصۀ معنی آنکه هر عبادی که از روح و نفحۀ مظاهر قدسیّه در هر ظهور متولّد و زنده شدند بر آنها حکم حیات و بعث و ورود در جنّت مَحبَّت الهیّه میشود و من دون آن حکم غیر آن که موت و غفلت و ورود در نار کفر و غضب الهی است میشودو هرگز در هیچ عهد و عصر جز حیات و بعث و حشر حقیقی مقصود انبیاء و اولیاء نبوده و نیستاگر قدری از زلال معرفت الهی مرزوق شوید میدانید که حیات حقیقی حیات قلب است نه حیات جسد. زیرا که در حیات جسد همۀ ناس و حیوانات شریکند ولیکن این حیات مخصوص است به صاحبان افئدۀ منیره که از بحر ایمان شاربند و از ثمرۀ ایقان مرزوق. و این حیات را موت از عقب نباشد و این بقا را فنا از پی نیاید چنانچه فرمودهاند”المؤمن حی فی الدّارَین” . اگر مقصود حیات ظاهرۀ جسدی باشد که مشاهده میشود موت آن را اخذ مینماید ” . به موجب تعالیم بهایی قیامت را با جسد عنصری کاری نیست و جسد همینکه فوت شد در معرض تحلیل است و چون تحلیل و متلاشی شد ذرّات آن دگر باره در همان هیکل جمع و ترکیب نخواهد شد. بلکه قیامت عبارت از تولّد فرد به حیات روحانی است که به فیض روحُالقُدُس به وسیلۀ مظهر ظهور الهی صورت میگیرد. قبری که از آن برمیخیزد قبر جهالت و غفلت از خداست و خوابی که از آن بیدار میشود حالت خمودت روحانی است که در آن بسیاری از نفوس اشراق و طلوع یوم اللّه را انتظار میکشند و این اشراق شمس حقیقت تمام ساکنین روی زمین را چه (در) قید جسد باشند یا نباشند نورانیت میبخشد. ولکن کسانی که بصیرتشان نابیناست نمیتوانند آن را مشاهده کنند.
- «حضرت مسیح در بسیاری از بیاناتش در بارۀ مظهر ظهور آیندۀ الهی با ضمیر غائب سخن میراند و در بعضی دیگر صیغۀ متکلّم به کار میبرد و میفرماید”میروم تا برای شما مکانی حاضر کنم و اگر بروم و از برای شما مکانی حاضر کنم باز میآیم و شما را برداشته با خود خواهم برد تا جائیکه من میباشم شما نیز باشید” . در فصل اوّل کتاب اعمال رسولان مذکور است که در موقع صعود حضرت مسیح به حواریّون گفته شد”همین عیسی که از نزد شما به آسمان بالا برده شد باز خواهد آمد به همین طوری که او را به سوی آسمان روانه دیدید” . نظر به اینگونه بیانات بسیاری از مسیحیان انتظار میکشند که وقتی پسر انسان”سوار بر ابرهای آسمان با قوّت و جلال عظیم” بیاید آنها او را به همین هیکل بشری عیسی مسیح که دو هزار سال پیش در کوچههای اورشلیم راه میرفت و سرانجام خونش ریخته و به صلیب آویخته شد ببینند و متوقّعند بتوانند با انگشتان خود جای میخهایی که به دستها و پاهای او کوبیده شده لمس کنند و دستهای خود را به زخم نیزه در پهلوی او بکشند. ولی به طور حتم کمی فکر در بارۀ آنچه خود مسیح گفته است اینگونه تصوّر را باطل خواهد کرد. یهودیان زمان مسیح نیز چنین تصوّراتی در باره رَجعَت ایلیا داشتند. ولی حضرت مسیح خطای آنها را بیان کرد و توضیح فرمود که نُبُوَّت انبیای سابق مشعر بر اینکه”ایلیا باید اوّل بیاید” تحقّق یافته است امّا نه آن طور که ایلیای سابق شخصاً و با همان هیکل رَجعَت کرده باشد بلکه در هیکل یوحنّای معمّدانی”به روح و قوّت الیاس” ظاهر شد و حضرت مسیح فرمود “اگر خواهید قبول کنید این همان الیاس است که باید بیاید هر که گوش شنوا دارد بشنود” . بنابراین رَجعَت الیاس به این معنی بود که شخصی دیگر از پدر و مادر دیگر ظاهر شود، ولی با همان روح و قوّت از خداوند الهام گیرد. از این کلمات حضرت مسیح به خوبی میتوان نتیجه گرفت که رجوع مسیح نیز به همین قسم در هیکل شخصی دیگر و متولّد از مادر دیگر تحقّق خواهد یافت؛ ولی مانند مسیح روح و قوّت الهی را دارا خواهد بود. حضرت بهاءاللّه میفرمایند که رَجعَت مسیح با مجیء حضرت باب و ظهور خود آن حضرت تحقّق یافته است: “اگر شمس الیوم بگوید من شمس یوم قبلم صادق است و اگر بگوید در حدود یومی که غیر آنم صادق است و همچنین در ایّام ملاحظه نمایید که اگر گفته شود که کلّ یک شیءاند صحیح و صادق است. و اگر گفته شود که به حدود اسمی و رسمی غیر همند آن هم صادق است چنانچه میبینی با اینکه یک شیءاند با وجود این در هر کدام اسمی دیگر و خواصّی دیگر و رسمی دیگر ملحوظ میشود که در غیر آن نمیشود. و به همین بیان و قاعده مقامات تفصیل و فرق و اتّحاد مظاهر قدسی را ادراک فرمائید تا تلویحات کلمات آن مُبدع اسماء و صفات را در مقامات جمع و فرق عارف شوی و واقف گردی” . حضرت عبدالبهاء میفرمایند: “اعلم أنّ رجوعَ المسیح مرّةً اخری لیس المراد منه ما یدرکون القوم بل المراد الموعود الّذی یأتی من بعد فَیَأتی بملکوت اللّه و سلطنة الّتی احاطت العالمین. و هذه السّلطنة فی عالم القلوب والارواح و لیست فی عالم الاجسام لان عالم الاجسام لا یساوی عند ربّک جناح ذبابة بل اقلّ من ذلک إن کنت من العارفین. إن المسیح قد أتی بملکوته من الاوّل الّذی لا اوّل له و سیأتی بملکوته الی الابد الآباد. لان فی هذا المقام المسیح عبارة عن الحقیقة الرحمانیة و الجوهرة الفردانیة والکینونة الربانیة الّتی لا بدایة لها ولا نهایة لها و لها ظهور و طلوع و اشراق و غروب فی کلّ دور من الادوار” . راجع به آخِرُالزَّمان، حضرت مسیح و حواریّون علامات بسیاری ذکر کردهاند که زمان رَجعَت پسر را در جلال پدر مشخّص میسازد. حضرت مسیح فرمود: “چون بینید که اورشلیم به لشکرها محاصره شده است آنگاه بدانید که خرابی آن رسیده استزیرا که همانست ایّام انتقام تا آنچه مکتوب است تمام شودزیرا تنگی سخت بر روی زمین و غضب بر این قوم حادث خواهد شد و به دم شمشیر خواهند افتاد و در میان جمیع امتها به اسیری خواهند رفت و اورشلیم پایمال امتها خواهد شد تا زمانهای امتها به انجام رسد” و نیز: “عیسی در جواب ایشان گفت زنهار کسی شما را گمراه نکند زانرو که بسا به نام من آمده خواهند گفت که من مسیح هستم و بسیاری را گمراه خواهند کرد و جنگها و اخبار جنگها را خواهید شنید. زنهار مضطرب مشوید زیرا که وقوع این همه لازمست لیکن انتها هنوز نیست. زیرا قومی با قومی و مملکتی با مملکتی مقاومت خواهند نمود و قحطیها و وباها و زلزلهها در جایها پدیداید. امّا همۀ اینها آغاز دردهای زه است آنگاه شما را به مصیبت سپرده خواهند کشت و جمیع امتها به جهت اسم من از شما نفرت کنند. و در آن زمان بسیاری لغزش خورده یکدیگر را تسلیم کنند و از یکدیگر نفرت گیرند و بسا انبیاء کذبه ظاهر شده بسیاری را گمراه کنند و به جهت افزونی گناه مَحبَّت بسیاری سرد خواهد شد.
لیکن هر که تا به انتها صبر کند نجات یابد و به این بشارت ملکوت در تمام عالم موعظه خواهد شد تا بر جمیع امتها شهادتی شود آنگاه انتها خواهد رسید” . در این دو عبارت مذکورۀ حضرت مسیح با کمال وضوح و بدون ستر و کتمان تمام اموری را که باید قبل از آمدن پسر انسان به وقوع پیوندد پیشگویی کرده است و در طول قرنهایی که از زمان گفتار حضرت مسیح میگذرد یکایک این علامات به انجام رسیده است و در آخر هر عبارت حضرت مسیح به واقعهای اشاره میکند که مدلّ بر زمان ظهور است. در یک مورد اشاره به خاتمۀ پراکندگی یهودیان و آبادی اورشلیم و در مورد دیگر موعظۀ انجیل در سراسر عالم و بسیار اسباب تعجّب و حیرت است که هر دو این علامات جزء به جزء حرفیاً در زمان ما به وقوع پیوسته و هر گاه این دو مطلب مذکوره در این نُبُوَّت مانند سایر مطالب صحیح باشد نتیجه آن میشود که ما اکنون در “آخِرُالزَّمان”ی زندگی میکنیم که مسیح از آن خبر داده است. حضرت محمّد نیز علاماتی را ذکر فرموده که تا روز قیامت امتداد خواهد داشت. در قرآن چنین میفرماید: “اذ قال اللّه یا عیسی انّی متوفّیک و رافعک الیّ و مطهرّک من الّذین کفروا و جاعل الّذین اتّبعوک فوق الّذین کفروا الی یوم القیامة ثمّ الی مرجعکم فاحکم بینکم فیما کنتم فیه تختلفون” .”و قالت الیهود ید اللّه مغلولة غُلّت ایدیهم و لُعِنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء و لیزیدنّ کثیراً منهم ما انزل الیک من ربّک طغیاناً و کفراً و القینا بینهم العداوة و البغضاء الی یوم القیمة کلّما اوقدوا ناراً للحرب اطفأها اللّه” .”و من الّذین قالوا اِنّا نصاری اخذنا میثاقهم فنسوا حظّاً ممّا ذُکّروا به فاغرینا بینهم العداوة و البغضاء الی یوم القیمة و سوف ینبّئهم بما کانوا یصنعون” . این کلمات نیز به حسب ظاهر با مغلوبیت یهودیان در مقابل مسیحیان و مسلمانان تحقّق یافت و انشقاق و جنگ و نزاع در طول قرونی که حضرت محمّد سخنان فوق را گفت باعث ظهور تفرقه و انشعاب در هر یک از دو امّت یهود و نصاری گردید. و تنها پس از شروع عصر بهایی (که روز قیامت است) علائم قرب اختتام آن اوضاع و شرایط ظاهر شده است.»(کتاب بهاءالله و عصر جدید، صص256- 252) - «در خصوص آمدن موعود در زمان آخر حضرت مسیح میفرماید: “و پسر انسان را ببینند که بر ابرهای آسمان با قوّت وجلال عظیم میآید و فرشتگان خود را با صور بلند و آواز فرستادهامّا چون پسر انسان در جلال خود با جمیع ملائکۀ مقدّس خویشاید آنگاه بر کرسی جلال خود خواهد نشست و جمیع امتها در حضور او جمع شوند و آنها را از همدیگر جدا میکند به قسمی که شبان میشها را از بزها جدا میکند” . در بارۀ این عبارات و نظایر آنها حضرت بهاءاللّه در کتاب ایقان میفرمایند: “و مقصود از سماء نیست مگر جهت علوّ و سموّ که آن محلّ ظهور آن مشارق قدسیّه و مطالع قدمیّه است. و این کینونات قدیمه اگر چه به حسب ظاهر از بطن امّهات ظاهر میشوند ولیکن فی الحقیقه از سموات امر نازلند و اگر چه بر ارض ساکنند ولیکن بر رفرف معانی متّکیاند و در حینی که میان عباد مشی مینمایند در هواهای قرب طائرند. بیحرکت رجل در ارض روح مشی مینمایند و بیپر به معارج احدیه پرواز فرمایند و در هر نفَسی مشرق و مغرب ابداع را طی فرمایند و در هر آنی ملکوت غیب و شهاده را سیر نمایندمقصود از ابر آن اموریست که مخالف نفس و هوای ناس است چنانچه ذکر شد در آیۀمذکور”أفکلّما جاءکم رسول بما لاتهوی انفسکم استکبرتم ففریقاً کذّبتم و فریقا تقتلون” . مثلاً از قبیل تغییر احکام و تبدیل شرایع و ارتفاع قواعد و رسوم عادیه و تقدّم مؤمنین از عوام بر معرضین از علما. و همچنین ظهور آن جمال ازلی بر حدودات بشریّه از اکل و شرب و فقر و غنا و عزّت و ذلّت و نوم و یقظه و امثال آن از آن چیزهایی که مردم را به شُبهه میاندازد و منع مینماید. همۀ این حجبات به غمام تعبیر شده و اینست آن غمامی که سموات علم و عرفان کلّ من فی الارض به آن میشکافد و شق میگردد چنانچه میفرماید”یوم تشقّق السّماء بالغمام” و همچنانکه غمام ابصار ناس را منع مینماید از مشاهدۀ شمس ظاهری همین قسم هم این شئونات مذکوره مردم را منع مینماید از ادراک آن شمس حقیقی. چنانچه مذکور است در کتاب از لسان کفّار”وقالوا ما لِهذا الرّسول یأکل الطّعام و یمشی فی الاسواق لولا انزل الیه ملک فیکون معه نذیرا” . مثل اینکه ملاحظه میشد از انبیاء فقر ظاهری و ابتلای ظاهری و همچنین ملزومات عنصری جسدی از قبیل جوع و امراض و حوادث امکانیه.
چون این مراتب از آن هیاکل قدسیّه ظاهر میشد، مردم در صحراهای شکّ و ریب و بیابانهای وهم و تحیّر میماندند که چگونه میشود نفسی از جانب خدا بیاید و اظهار غلبه نماید بر کلّ مَن علی الارض و علّت خلق موجودات را به خود نسبت دهد چنانچه فرموده”لولاک لما خلقت الافلاک” و معذلک به این قسمها مبتلا به امور جزئیّه شود چنانچه شنیدهاند از ابتلای هر نبی و اصحاب او از فقر و امراض و ذلّت چنانچه سرهای اصحاب ایشان را در شهرها به هدیه میفرستادند و ایشان را منع مینمودند از آنچه به آن مأمور بودند و هرکدام در دست اعدای دین مبتلا بودند به قسمی که بر ایشان وارد میآوردند آنچه اراده مینمودندو همین امورات را که مغایر انفس خبیثه و مخالف هوای ناس است حضرت ربّ العزّه محک و میزان قرار داده و به آنها امتحان میفرماید عباد خود را و تمیز میدهد سعید را از شقیّ و معرض را از مقبل. و قوله یُرسل ملائکتَه الی آخِر القول. مقصود از این ملائکه آن نفوسی هستند که به قوّۀ روحانیّه صفات بشریّه را به نار مَحبَّت الهی سوختند و به صفات عالین و کرّوبین متّصف گشتند. و چون امم عیسی به این معانی نرسیدند و این علامات بر حسب ظاهر چنانچه خود و علمای ایشان ادراک نمودهاند ظاهر نشد، لهذا به مظاهر قدسیّه از آن یوم تا به حال اقبال ننمودند و از جمیع فیوضات قدسیّه محروم شدند و از بدایع کلمات صمدانیّه محجوب گشتند. اینست شان این عباد در یوم معاد. و این قدر ادراک ننمودند که اگر در هر عصری علائم ظهور مطابق آنچه در اخبار است در عالم ظاهر، ظاهر شود دیگر که را یارای انکار و اعراض میماند و چگونه میان سعید و شقی و مجرم و متّقی تفصیل میشود؟ مثلاً انصاف دهید اگر این عبارات که در انجیل مذکور است بر حسب ظاهر ظاهر شود، ملائکه با عیسی بن مریم از سماء ظاهره با ابری نازل شوند دیگر که یارای تکذیب دارد و یا که لایق انکار و قابل استکبار باشد؟ بلکه فی الفور همۀ اهل ارض را اضطراب به قسمی احاطه میکند که قادر بر حرف و تکلّم نیستند تا چه رسد به ردّ و قبول” . به موجب بیانات فوق همین نحوۀ آمدن پسر انسان در هیکل سادۀ بشری متولّد از مادر و به حال فقر و بیسوادی و مظلوم و مبتلا به دست اعاظم روی زمین سنگ محکی است که خداوند مردم را به آن امتحان و آنها را از هم تفکیک میکند چنانکه شبان گوسفندها را از بزها جدا میسازد انهایی که چشم بصیرت روحانیشان باز باشد نور حقّ را از میان ابرها مشاهده کرده از قدرت و جلالی که از او ظاهر و عین مجد و جلال خداوند است، شادمانی میکنند و دیگران که هنوز چشمشان به حجاب تعصّب و گناه پوشیده است جز ابرهای تاریک چیزی نمیبینند و همان طور در تاریکی محروم از برکات آفتاب سرگردان میمانند. در کتاب ملاکی نبی چنین مرقوم است: “اینک من رسول خود را خواهم فرستاد و او طریق را پیش روی من مهیا خواهد ساخت و خداوندی که شما طالب او میباشید ناگهان به هیکل خود خواهد آمد یعنی آن رسول عهدی که شما از او مسرور میباشید؛ امّا کیست که روز آمدن او را متحمّل تواند شد و کیست که در حین ظهور وی تواند ایستاد؟ زیرا که او مثل آتش قالگر و مانند صابون گازُران خواهد بود؛ زیرا اینک آن روزی که مثل تنور مشتعل میباشد خواهد آمد و جمیع متکبّران و جمیع بدکاران کاه خواهند بود؛ امّا برای شما که از اسم من میترسید، آفتاب عدالت طلوع خواهد کرد و بر بالهای وی شفا خواهد بود” . تبصره – موضوع تحقّق نبوّات آن قدر دائرهاش وسیع است که برای توضیح کافی مطلب مجلّدات عدیده لازم است و آنچه که در حدود یک فصل میتوان نوشت فقط برای اینست که نکات اصلی تفاسیر بهایی را معرفی نماید. از تفاصیل رؤیای دانیال و یوحنّا ذکری نشده است، ولی خوانندگان محترم میتوانند تفسیر بعضی فصول این دو کتاب را در کتاب مفاوضات بیابند و در کتاب ایقان از حضرت بهاءاللّه و در کتاب حججُالبَهیّه تألیف جناب ابوالفضائل و در بسیاری از الواح حضرت بهاءاللّه و حضرت عبدالبهاء تفاسیر بیشتری میتوان یافت.»(کتاب بهاءالله و عصر جدید، صص262- 259) - «اکنون باید بدانیم رستاخیز یا قیامت چیست و هنگام آن کِیْ میباشد؟ قیامت در لغت به معنای “الانبعاث من الموت”(برانگیخته شدن پس از مرگ) و روز قیامت به معنای”یوم البعث من الأرماس”(روز برانگیختن مردگان از گورها) آمده است . حال باید دید که مقصود از این”مرگ”چیست و این”مردگان” کیانند و این “گورها” چه میباشد؟ و زندگی چیست و زندگان کیانند؟ در کتابهای آسمانی همه جا مقصود از”مرگ”مرگ روحانی و”زندگانی” زندگانی ایمانی است نه این مرگ جسمانی و زندگی ظاهری. در تورات میفرماید: “اما از درخت معرفت نیک و بد زنهار نخوری. زیرا روزی که از آن خوردی هرآینه خواهی مرد.” همچنین: “پس فرایض و احکام مرا نگاه دارید که هر آدمی که آنها را به جا آورد در آنها زیست خواهد کرد. من یهوه هستم.” نیز در کتاب حزقیال نبی آمده است: “هر کسی که گناه ورزد او خواهد مرد و اگر کسی عادل باشد و انصاف و عدالت را بعمل آورد.. و به فرایض من سلوک نموده و احکام مرا نگاه داشته به راستی عمل نماید، خداوند یهوه میفرماید که آن شخص عادل است و البتّه زنده خواهد ماند.. پس توبه کنید و از همه تقصیرهای خود بازگشت نمایید تا گناه موجب هلاکت شما نشود.زیرا خداوند یهوه میگوید: من از مرگ آن کس که میمیرد مسرور نمیباشم. پس بازگشت نموده زنده مانید.” در انجیل آمده است: “و دیگری از شاگردانش بدو گفت: خداوندا اوّل مرا رخصت ده تا رفته پدر خود را دفن کنم. عیسی وی را گفت: مرا متابعت کن و بگذار که مردگان، مردگان خود را دفن کنند.” همچنین: “آمین آمین به شما میگویم، هر که کلام مرا بشنود و به فرستنده من ایمان آورد حیات جاودانی دارد و در داوری نمیآید، بلکه از موت تا به حیات منتقل گشته است.” نیز: “و چون میروید موعظه کرده گویید که ملکوت آسمان نزدیک است، بیماران را شفا دهید ابرصان را طاهر سازید مردگان را زنده کنید دیوها را بیرون نمایید، مفت یافته اید مفت بدهید.” همچنین: “لیکن شما ایمان نمیآورید، زیرا از گوسفندان من نیستید. چنانکه به شما گفتم گوسفندان من آواز مرا میشنوند و من آنها را میشناسم و مرا متابعت میکنند و من به آنها حیات جاودانی میدهم و تا به ابد هلاک نخواهند شد و هیچ کس آنها را از دست من نخواهد گرفت.” نیز پولس رسول میگوید: “و شما را که در خطایا و گناهان مرده بودید زنده گردانیدما را نیز که در خطایا مرده بودیم با مسیح زنده گردانید. زیرا که محض فیض نجات یافته اید.” همچنین یوحنای رسول میگوید: “ما میدانیم که از موت گذشته داخل حیات گشته ایم از اینکه برادران را مَحبَّت مینمائیم. هرکه برادر خود را مَحبَّت نمینماید در موت ساکن است.” در قرآن میفرماید: “و ما یستوی الأعمی و البصیر و لا الظّلمات و لا النّور و لا الظِّلّ و لا الحَرور و ما یستوی الأحیاء و لا الأموات. إنّ اللّه یسْمع من یشاء و ما انت بِمُسْمعٍ من فی القبور. إن انت الّا نذیر.” یعنی: و کور و بینا و تاریکی و روشنایی و سایه و گرمی با یکدیگر برابر نمیباشند و زندگان و مردگان نیز با هم یکسان نیستند. خداوند کسی را که بخواهد میشنواند و تو توانایی شنوانیدن در گور خوابیدگان را دارا نیستی و تو بیم دهندهای بیش نمیباشی.” نیز: “أَو من کان میتاً فأحییناه و جعلنا له نوراً یمشی به فی النّاس کمن مثله فی الظّلمات لیس بخارج منها؟ کذلک زُیّنَ للکافرین ماکانوا یعملون .” یعنی: “آیا کسی که مرده بود و او را زنده کردیم و نوری را که بدان در میان آدمیان راه میرفت فرا راهش قرار دادیم، مانند کسی است که در تاریکیها(ی جهل و نادانی و گمراهی) بوده و به بیرون از آن دسترسی نداشته است؟ این چنین اعمال کافران ایشان را فریفته است.”همچنین: “و لا تحسبَنَّ الّذین قُتلوا فی سبیل اللّه امواتاً بل احیاءٌ عند ربّهم یرزقون.” یعنی: “و گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدهاند مردهاند، بلکه زندهاند و در نزد پروردگار از مواهبش برخوردار.”نیز: “و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل اللّه امواتٌ بل احیاءٌ و لکن لا تشعرون.” یعنی: و مگویید کسانی که در راه خدا کشته میشوند از مردگان شمرده میگردند، بلکه از زندگانند و شما آگاه نیستید.”حضرت بهاءاللّه در این باره میفرماید: “همچنین هر کس از جام حبّ نصیب برداشت از بحر فیوضات سرمدیه و غمام رحمت ابدیه، حیات باقیه ابدیه ایمانیه یافت و هر نفسی که قبول ننمود به موت دائمی مبتلا شد. و مقصود از موت و حیات که در کتب مذکور است موت و حیات ایمانی است.
و از عدم ادراک این معنی است که عامّه ناس در هر ظهور اعتراض نمودند و به شمس هدایت مهتدی نشدند و جمال ازلی را مقتدی نگشتندخلاصه معنی آنکه هر عبادی که از روح و نفخه مظاهر قدسیّه در هر ظهور متولّد و زنده شدند بر آنها حکم حیات و بعث و ورود در جنّت مَحبَّت الهیّه میشودخلاصه اگر قدری از زلال معرفت الهی مرزوق شوید میدانید که حیات حقیقی حیات قلب است نه حیات جسد، زیرا که در حیات جسد همه ناس و حیوانات شریکند ولیکن این حیات مخصوص است به صاحبان افئده منیره که از بحر ایمان شاربند واز ثمره ایقان مرزوق و این حیات را موت از عقب نباشد و این بقا را فنا از پی نیاید.” اکنون با شرح بالا معلوم شد که این”مرگ” مرگ روحانی و”زندگانی” زندگانی ایمانی و این “مردگان” مردگان روحانی و”زندگان” زندگان ایمانی و این “گورها” گورهای غفلت و نادانی و گمراهی و بیایمانی است. از این رو هر هنگام که خداوند مهربان در صور هیکل پیامبران میزند و بدان روح ایمان در کالبد آدمیان میدمد، نفوس آماده و پذیرنده از آن روح جانی تازه گرفته و حیاتی بیاندازه یافته و از گورهای نادانی و گمراهی به پاخاسته و به جهان ایمان درآمده و در حلقه زندگان دل و جان قدم گذارند. این هنگام، هنگام قیامت است و این زمان، زمان رستاخیز بنی آدم. حضرت بهاءاللّه میفرماید: “حین ظهور و بروز انوار خورشید معانی کلّ در یک مقام واقف و حقّ نطق میفرماید به آنچه اراده میفرماید. هریک از مردمان که به شنیدن آن فائز شد و قبول نمود او از اهل جنّت مذکور. و همچنین از صراط و میزان و آنچه در روز رستخیز ذکر نمودهاند، گذشته و رسیده و یوم ظهور یوم رستخیز اکبر است.” همچنین حضرت مسیح میفرماید: “آمین آمین به شما میگویم که ساعتی میآید بلکه اکنون است که مردگان آواز پسر خدا را میشنوند و هر که بشنود زنده گرددو از این تعجّب مکنید. زیرا ساعتی میآید که در آن جمیع کسانی که در قبور میباشند آواز او را خواهند شنید و بیرون خواهند آمد. هرکه اعمال نیکو کرد برای قیامت حیات و هر که اعمال بد کرد به جهت قیامت داوری. من از خود هیچ نمیتوانم کرد بلکه چنانکه شنیدهام داوری میکنم و داوری من عادل است. زیرا که اراده خود را طالب نیستم بلکه اراده پدری را که مرا فرستاده است.” نیز در انجیل یوحنا آمده است: “پس مرتا به عیسی گفت:ای آقا اگر در اینجا میبودی برادر من نمیمرد ولیکن الان نیز میدانم که هرچه از خدا طلب کنی خدا آن را به تو خواهد داد. عیسی بدو گفت: برادر تو خواهد برخاست. مرتا به وی گفت: میدانم که در قیامت روز بازپسین خواهد برخاست. عیسی بدو گفت: من قیامت و حیات هستم. هرکه به من ایمان آورد اگر مرده باشد زنده گردد و هرکه زنده بود و به من ایمان آورد تا به ابد نخواهد مرد. آیا این را باور میکنی.” همچنین خداوند در کتاب قرآن فرارسیدن هنگام عذاب یعنی روز قیامت را به برانگیختن پیامبران خویش در هر زمان وابسته نموده و میفرماید: “ما کنّا معذّبین حتّی نبعث رسولا” یعنی: عذاب نداده ایم مگر آنکه پیامبری را برانگیخته باشیم.”حضرت باب در این باره میفرماید: “مراد از یوم قیامت یوم ظهور شجره حقیقت است و مشاهده نمیشود که احدی از شیعه یوم قیامت را فهمیده باشد. بلکه همه موهوماً امری را توهّم نموده که عند اللّه حقیقت ندارد. و آنچه عند اللّه و عند عرف اهل حقیقت مقصود از یوم قیامت است اینست که از وقت ظهور شجره حقیقت در هر زمان به هر اسم الی حین غروب آن یوم قیامت است. مثلاً از یوم بعثت عیسی تا یوم عروج آن، قیامت موسی بود که ظهور اللّه در آن زمان ظاهر بود به ظهور آن حقیقت که جزا داد هرکس مؤمن به موسی بود به قول خود و هرکس مؤمن نبود جزا داد به قول خود. زیرا که ما شهد اللّه در آن زمان ما شهد اللّه فی الانجیل بود. و بعد از یوم بعثت رسولالله تا یوم عروج آن، قیامت عیسی بود که شجره حقیقت ظاهر شده در هیکل محمّدیه و جزا داد هر کس که مؤمن به عیسی بود و عذاب فرمود به قول خود هرکس که مؤمن به آن نبود. و از حین ظهور شجره بیان الی ما یغرب، قیامت رسولالله هست که در قرآن خداوند وعده فرموده.” مولوی نیز این حقیقت را در قالب شعر آورده و میگوید: “هین که اسرافیل وقتند اولیا/ مرده را زیشان حیات است و نما” “جانهای مرده اندر گور تن/ برجهد ز آوازشان اندر کفن” “گوید این آواز ز آواها جداست/ زنده کردن کار آواز خداست” “ما بمردیم و به کلی کاستیم/ بانگ حقّ آمد همه برخاستیم” “مطلق آن آواز خود از شه بود/ گرچه از حلقوم عبد اللّه بود” “گفت پیغمبر که نفحتهای حق/ اندرین ایّام میآرد سبق” “گوش و هش دارید این اوقات را/ در ربائید این چنین نفحات را” “نفحه آمد مر شما را دید و رفت/ هرکه را میخواست جان بخشید و رفت”
آیا نمیدانی که خدا بر همه چیز توانا است؟” اکنون از آنچه در این بخش گذشت، روشن گشت که به فرمودۀ حضرت بهاءاللّه: “لم یزل جود سلطان وجود برهمه ممکنات به ظهور مظاهر نفس خود احاطه فرموده و آنی نیست که فیض او منقطع شود و یا آنکه امطار رحمت از غمام عنایت او ممنوع گردد.”» (علاءالدین قدسجورابچی، بهاءالله موعود کتابهای آسمانی، صص113-94)
از آنچه گذشت دانسته گشت که روز قیامت هنگام ظهور پیامبری جدید و پیدایش آئینی نوین است و روایت “کتابی پس از کتاب من و آئینی بعد از آئین من تا روز رستاخیز نخواهد بود”، دلیلی برای تجدید نشدن ادیان الهی و نیامدن کیش آوران یزدانی و تازه نگردیدن کتابهای آسمانی به شمار نمیرود. در اینجا شایسته است آیات زیر از قرآن مجید را نیز برای اثبات مقال شاهد آوریم: “و قالتِ الیهود: یدُاللّه مغلولة. غُلُّت ایدیهم و لُعِنوا بِما قالوا. بل یداه مبسوطتان یُنفق کیف یشاء.” یعنی: و یهودیان گفتند: دست خدا بسته است (یعنی دیگر پس از موسی پیامبری نخواهد فرستاد. البتّه با دلایلی که از پیش گذشت). بسته باد دستهایشان و لعنت باد بر آنان برای آنچه که گفتهاند. بلکه دستهای او گشاده است و میدهد آنچه را که میخواهد.”همچنین: “یا بنی آدم امّا یأتینّکم رسل منکم یقصّون علیکم آیاتی. فمن اتّقی وأصلح فلاخوف علیهم ولاهم یحزنون.” یعنی: “ای فرزندان آدم، البتّه پیامبرانی از میان شما به سویتان خواهند آمد تا آیات مرا بر شما بخوانند پس آنانکه پرهیزکار و نیک کردارند بیم و اندوهی برایشان نمیباشد.”در مقام پاسخ به استنتاجی که اهل اسلام از دو آیۀ: “الیوم اکملت لکم دینکم…”و”من یبتغ غیر الاسلام دیناً…” میکنند و از این رو آئین اسلام را کامل و آمدن آئین دیگری را لازم نمیدانند و آن را تا روز پسین تنها دین برترین برای مردم روی زمین میپندارند، از آنان پرسش میکنیم که آیا آئین مسیح آئینی کامل و جامع بوده است یا نه و آیا شریعت موسی شریعتی کامل و تمام بوده است یا نه؟ اگر بگویند که آئین مسیح و شریعت موسی کامل و تمام بودهاند، خواهیم پرسید: پس چرا خداوند دانا دیانت اسلام را برای بندگان خویش برگزیده در حالیکه بدان نیازی نبوده است؟ اما اگر گویند: آن ادیان کامل و جامع نبودهاند، خواهیم گفت که این امر از عدل و داد خداوند به دور است که پیامبری را برانگیزد و او آئینی را بنیاد نهد که ناقص و غیر کامل باشد. آیا این امری خردمندانه است؟ آیا مقصود از فرستادن پیامبران و بنیاد نهادن شرایع و ادیان چیست؟ آیا خداوند جز راهنمایی انسانها هدف دیگری دارد؟ مگر میتوان با آئینی ناکامل و قوانینی ناقص قومی را راهنمایی و ملتی را هدایت کرد؟ چارهای نیست جز آنکه اذعان کنیم که این امر غیرممکن و بیرون از دانش و بینش آفریننده آفرینش است. در کتاب مقدّس یهود آمده است: “شریعت خداوند کامل است و جان را برّ میگرداند فرائض خداوند راست است و دل را شاد میسازد.” همچنین در کتاب عهد جدید (چنانکه از پیش گذشت) آمده است: “و اما در شما آن مسح که از او یافته اید ثابت است و حاجت ندارید که کسی شما را تعلیم دهد. بلکه چنانچه خود آن مسح شما را از همه چیز تعلیم میدهد و حقّ است و دروغ نیست. پس به طوری که شما را تعلیم داد در او ثابت میمانید.” قرآن مجید به کمال و تمامیت و رحمت و هدایت تورات مقدّس چنین گواهی و شهادت میدهد: “ثمّ آتینا موسی الکتاب تماماً علی الّذی احسن وتفصیلاً لکلّ شیءٍ و هدی ورحمة لعلّهم بلقاء ربّهم یؤمنون.” یعنی: سپس به موسی کتابی دادیم که برای نیکوکاران کامل و تمام و برای هر چیزی روشنگر و گویا و برای مردمان مایۀ هدایت و رحمت که شاید آنان به دیدار پروردگارشان ایمان آورند.”همچنین در باره انجیل جلیل میفرماید: “و قفّینا علی آثارهم بعیسی ابن مریم مصدّقاً لما بین یدیه من التّوریة و آتیناه الانجیل فیه هدًی و نورٌ و مصدّقا لما بین یدیه من التّوریة و هدًی و موعظةً للمتّقین.” یعنی: “و پس از آنان (انبیای بنیاسرائیل) عیسی پسر مریم را فرستادیم که تصدیق کننده تورات بود و به او انجیل را دادیم که راهنمایی و روشنایی و گواه راستی تورات و هدایت و نصیحت برای پرهیزکاران بود.”اکنون باید بگوییم که کامل بودن آئین و تمام بودن شریعت امری مطلق نبوده و دلیل همیشگی بودن آن به شمار نمیرود و در هر عهد و عصر دین حقّ همان دینی است که خداوند برای آن هنگام خواسته است. پس دین اسلام در زمان خود دین حقّ و آئین مسیح در دوره خویش آئین راستی و شریعت موسی در عهد خود شریعت کامل و جامع بوده است. از این رو است که خداوند در قرآن میفرماید: “لکلّ امّة اجل…” یعنی: “برای هر امّتی زمانی است…”نیز: “لکلّ امّة رسول..” یعنی: “برای هر امّتی پیامبری است…”همچنین: “لکلّ اجل کتاب، یمحوا اللّه مایشاء و یثبت و عنده اُمُّالکتاب.” یعنی: “برای هر زمانی کتابی است. خدا آنچه را که بخواهد نسخ و نابود میگرداند و آنچه را که بخواهد استوار میسازد و اُمُّالکتاب در نزد اوست.”نیز: “ما نَنْسَخْ من آیةٍ أَو نُنْسِها نَأْتِ بِخَیرٍ منها أَوْ مِثْلَها. أَلَم تَعْلَمْ أن اللّهَ علی کلّ شیءٍ قدیر؟” یعنی: “هنگامی که آیهای را منسوخ گردانیم و یا آن را ترک نمائیم بهتر از آن یا مانندش را میآوریم. - «یک سلسله مطالبی هست در همۀ این کتابها (کتابهای آسمانی ادیان قبل) که بر حسب ظاهر وقتی میخوانیم، معنی و مقصود اصلیش برای ما روشن نیست. مثلاً در انجیل میفرماید، زمین تنگ میشود، قوای آسمانی از هم میپاشد. ستارهها میریزد، آفتاب تاریک میشود، ماه سیاه میشود، زلزله غریبی در تمام دنیا واقع میشود و بعد ملائکه از آسمان پائین میآیند و حضرت مسیح روی ابر نشسته، پائین میآید و ملائکه بوق و شیپور دارند، در اطراف او مینوازند و خلق عالم را اضطراب عجیبی فرا میگیرد، قحطی و شدّت در همه جا مسلّط میشود و از این قبیل. اینها را وقتی میخوانیم، پیش خود فکر میکنیم که اینها دلالت بر چه میکند و برای چه این قبیل آیات در این کتاب ذکر شده است. در جواب میگویند، این آیات برای آن است که نشانه باشد برای وقتی که مسیح بر میگردد. بسیار خوب، وقتی که مسیح بر میگردد، باید این انقلابات بشود. امّا وقتی که این علامات ظاهر شد. یعنی آفتاب تاریک شد، ماه سیاه شد، ستارهها ریختند، زلزله شد، ولوله شد و مردم دست پاچه شدند، دیگر کسی حال و حوصلهای که ببیند مسیح آمده است ندارد. دنیا خراب میشود و قوای زمین و آسمان همه به لرزه در بیاید و از هم پراکنده بشود. دیگر دنیائی نمیماند بشری نمیماند که مسیح بیاید آنها را راهنمایی کند، پس مسیح برای که میآید؟ برای مردگان؟ شما وقتی این آیات را میخوانید، میبینید اینها به ظاهر هیچ جور نمیآید این در انجیل بود، در تورات هم همین حرفها هست. مثلاً ایلیا از آسمان میآید، سوار بر ارابه آتشین میآید، در کوچه و بازار داد میکند، فریاد میکند، آفتاب تاریک میشود، ستارهها میریزند، ماه بدل به خون میشود، زمین و آسمان به لرزه میآیند زیرا موعود تورات میخواهد بیاید. خوب این موعود تورات اگر با این همه هیاهو بیاید دیگر کسی در عالم باقی نمیماند. همه از ترس، جان از بدنشان بیرون میرود پس دیگر موعود تورات برای کی میآید؟ قرآن مجید قسمت اعظمش از همین حرفهاست. آسمان شکافته میشود، آسمان پاره پاره میشود، پوست آسمان کنده میشود، آسمانها با دست قدرت حقّ لوله میشود و دور زمین گذاشته میشود. آسمانها مثل قلع گداخته میشود، آسمانها مثل چرم دباغی شده میشود. ستارهها همه تیره میشوند، ماه تاریک میشود. آفتاب و ماه پهلوی هم جمع میشوند، انسان به قدری بیچاره و مضطرب میشود که راه را گم میکند و میگوید من از کجا فرار کنم؟ در مقام دیگر میفرماید، روزی میآید که یک مرتبه تمام زمین میلرزد و این لرزش به اندازهای است که میفرماید، زنهایی که بچّه شیر میدهند، از خوف و ترس بچّههایشان را میاندازند و میروند یعنی غفلت میکنند که بچّهای داشتهاند و این هیاهوی دنیا به اندازهای شدید خواهد بود که زنهای آبستن همه بچّههایشان را سقط میکنند و مردم را میبینید که مثل اشخاص مست نمیدانند، کجا بروند. امّا مردم مست نیستند بلکه عذاب الهی به آنها نازل شده است و اینطور اینها را بیچاره کرده است. این همه هیاهو برای چه واقع میشود؟ برای اینکه موعود اسلام بیاید. امّا این موعود برای که میآید؟ وانگهی این آسمان که شکلهای مختلف به خودش میگیرد، چگونه است؟ اگر خدا آن را لوله میکند پس اینکه میفرماید، آسمان شکافته میشود چیست؟ یا مثل قلع گداخته میشود، چیست؟ آخر قلع گداخته را نمیشود لوله کرد و دور و بر زمین گذاشت. این قبیل آیات را که مطالعه میکنید، میبینید خیلی عجیب و غریب است. از کتب مقدّسه گذشته در احادیث و اخبار و روایات هم از این قبیل چیزها هست که این وقایع رخ میدهد. مثلاً در کتاب اشعیا هست که شیر و آهو با هم صلح میکنند، بچّه با مار بازی میکند و مار به او اذیت نمیکند. حیوانات درنده و چرنده با هم رفیق میشوند و از این قبیل چیزها و در عین حال، آفتاب هم تاریک میشود، ماه هم سیاه میشود – ستارهها هم میریزند حالا ببینید دنیا چه وحشتکدهای میشود. این آیات را که میخوانیم، میبینیم اگر به ظاهرش معنی کنیم، درست نمیآید. پس ناچار مجبوریم بگوئیم، یا اصلاً معنی ندارد، که این حرف غلط است برای اینکه به وحی الهی این کلمات نازل شده و اگر بگوئیم معنی دارد. معنی آن چیست؟ این گونه آیاتی که معنی آن معلوم نیست و اسباب شک و شبهه میشود، آیات متشابهات است.»(جناب اشراقخاوری، کتاب تقریرات در بارۀ کتاب مستطاب اقدس، صص28- 26)
- «”یا معشر الملوک قد نزّل النّاموس الاکبر فی المنظر الانور و ظهر کلّ امر مستتر من لدن مالک القدر الّذی به اتت السّاعة و انشقّ القمر و فصّل کلّ امر محتوم.”ای گروه پادشاهان، هشیار و با خبر باشید که فرود آمد شریعت بزرگ الهی، “فی المنظر الانور”، به واسطه مظهر انوار الهی که جمال قدم باشد، یعنی شریعت اللّه به وسیله جمالقدم به شما آشکار شده است. “و ظهر کلّ امر مستتر”، هر امر پنهانی که در کتب شما بود، رموزی که در آیات کتب شما بود، همۀ آنها امروز آشکار شده است. “من لدن مالک القدر”، از طرف خداوند. “الّذی به اتت السّاعة”، آن خداوندی که وقتی ظاهر شد، مصداق آیۀ قرآن که فرموده “اقتربت السّاعة و انشقّ القمر”، در عالم ظاهر شد. مسلمین در باره معنی این آیۀ قرآن مطالب مختلفی گفتهاند. بعضی میگویند، “اِقتَرَبَتِ السّاعَة”، یعنی ساعت قیام محمّد و “انشقَّ القمر”، یعنی پیغمبر به دست مبارک خود در نیمه شب در مکّه این ماه ظاهری را که در فلک است، به دو قسمت تقسیم کرد. یک قسمت این طرف کوه ابوقبیس و یک قسمت آن طرف کوه ابوقبیس افتاد و بعد هم پیغمبر دو مرتبه اشاره کرد و دو قسمت به آسمان رفتند، به هم وصل شدند ولی هیچکس مؤمن نشد و کفّار گفتند، که سحر محمّد به قدری شدید است که در آسمان هم اثر میکند. به هر حال برای این شقّ القمر داستانهای عجیب و غریب ذکر شده است که میتوانید برای مطالعه آنها به کتب تفاسیر شیعه و سنّی در ذیل آیۀ اول سورۀ قمر مراجعه کنید. جمال مبارک در اینجا صریحاً میفرمایند، “اِقتَرَبَتِ السّاعَة “، که پیغمبر فرمود، یعنی ساعت قیام امراللّه، وقتی که مظهر امراللّه قیام کند و ساعت قیامت فرا برسد انشقاق قمر حاصل خواهد شد، یعنی امر عظیمی اتّفاق خواهد افتاد، مثل اینکه کسی ماه را منشق کند. در اینجا جمال مبارک میفرمایند، این وعدهای که حضرت رسول در قرآن داد که “اِقتَرَبَتِ السّاعَة”، تحقّق یافت و “اتت السّاعة” یعنی آن ساعتی که رسولالله فرموده بود که مظهر امراللّه قیام میکند، آن ساعت فرا رسیده است. “و انشقّ القمر”، حقیقاً امر بسیار عجیبی با قیام مظهر امراللّه در عالم اتّفاق افتاده است. “و فصّل کلّ امر محتوم”، هر امری که در کتب مقدّسه از امور و علامات محتومه بود، همۀ اینها در این ظهور تفصیل داده شد و آشکار گشت. (عبدالحمید اشراقخاوری، کتاب تقریرات در بارۀ کتاب مستطاب اقدس، صص196- 195، فقرۀ 81)
- جناب نعیم نیز در این مورد چنین میفرماید :
«در کتاب آنچه سِرِّ مُستَتَر است/ همه ذکر ظهور منتَظَر است
همه آثار حشر و نشر پدید/ همه اخبار ارض منتَشَر است
کوه احکام دین قبل روان/ فَلَکِ شرع قبل منفَطَر است
یوم فصل است و یوم لاانساب/ که پسر در گریز از پدر است
یوم او حشر و اَمر او میزان / قرب او خُلد و بُعد از سَقَر است
منفجر بحر و منکَدر کوکب/ مُنکسِف شمس و مُنخسِف قمر است
همه آن روز میشود ظاهر / هرچه اندر ضمیر مُستَتَر است
همه اعمال خلق میسنجند/ کفّهای زیر و کفّهای زِ بَر است
ایها القوم حق به وعدۀ فرض/ انظروا الیوم کیف یُحییَ الارض»
بخش سوّم: قیامت در کتاب ایقان از منظر کتاب رمز و راز
- «حضرت بهاءالله در عین پیشبینی مرجعیّت خود از طریق دفاع از حقانیّت حضرت باب، میكوشند مردمان عادی و هم زمان، تأمّلات طبقات روحانی را از سِحر غفلت نسبت به حقیقت و حقانیّت قیامت، بیرون آورند.»(رمزوراز، ص93)
- «در تصوّر عادی اسلامی از یوم قیامت، انتظار بر این است كه كل عالم هستی دگرگون شود و انقلابات و تغییرات و تبدیلات مخرّبۀ مدهشهای در كلّ جریان زندگی زمینی رخ دهد.»(رمزوراز، ص236، قول رفعتی)
- «قیامت به دنبال سلسلهای از حوادث رستاخیزی رخ میدهد؛ حوادثی كه زمان تاریخی را خاتمه میدهد و جهان خاكیِ روبهتباهی را كه شریعت اسلامی نیز جزیی از آن است، پـایان میبخشد. مطابق حدیث نبوی، هر آنچه كه در دور محمّدی شرعی یا غیرشرعی است، فقط تا روز داوری معتبر است. بنابر این، با ظهور قائم، شریعت اسلامی از مقصد باز میماند. برطبق تعالیم اسلام، مقصـد دین، تمهید سبیل است در این عالم برای نجات نهایی انسان و بعد از روز جزا، نجاتیافتگان، جاودانه در بهشت (دنیای فاقد شریعت) آشیانه خواهند كرد. بنابراین، موانع عقیدتی، این احتمال را کاهش میدهد که طالبان قیامت، آن را به عنوان نماد یا تشبیهی که قابل حصول و تحقّق در عالم مادی باشد تلقی کنند. بر طبـق این تفکّر، عدم امکان وقوعِ ظاهریِ قیامت، احتمال یك تجلّی بدیع الهی را نیز، منتفی میسازد. آخریّت اسلام و دوام آن تا روز قیامت تضمین شده است و هر تلاشی برای آغاز مرحلۀ جدیدی از رسالت الهی باید غیرقانونی تلقی گردد. همانگونه كه قرآن خود اشاره مینماید، اسلام آخرین دین و حضرت محمّد “خاتَمُالنَّبیین” است. این ادّعا كه قشریّون اسلامی از آن حمایت میكنند، نه فقط با عقیدۀ استمرار ظهور در ستیز است؛ بلكه هر كوششی را نیز برای نوآوری اعتقادی خنثی میسازدامّا وقتی یك مدّعی تا آنجا پیشروی كند كه نسخ و لغو شریعت جاافتادۀ جاری را اعلام نماید، مجبور است در مورد وقوع یا شُرُفِ وقوع قیامت، تفسیری نمادین تأمین نماید؛ كه بدون آن، البتّه شریعت پیشین نسخپذیر نخواهد شد.»(رمزوراز، ص224، قول امانت)
- «برای ایجاد امکان تحقّق رستاخیز، سناریوی قیامتنشان شیعی میبایست به نفع تفاسیر نمادین حضرت بهاءالله مردود انگاشته شود و این فرایندی بود که عملاً و قاطعانه به قیامت، حالتی روحانی داد و آن را کلاً از خشونت و ستیزهگری عاری ساخت، (زیرا در آن هیچگونه جِهادی اسلامی رخ نداد) و نیـز به آن جنبـۀ جهانی بخشیـد. نتیجـه اینکه، ایـن، شیعـۀ اســلام نیست که غلبه خواهد یافت، بلکه «مصر»(یا مدینۀ) جدیدی است که به جای آن مستقر خواهد شد.»(رمزوراز، ص297)
- «از منظر بنیادگراییِ اسلامی، تمامیّت نصّ مقدّس (قرآن) باید به صورت ظاهری قرائت گردد. اینگونه تعلیمـات مکتبی القاء مینمود که قیامت یک افسانۀ ستیزهجویانۀ کیهانی است، مملوّ از عنـاصر و حوادث عجیب و غریب ماورایی که عملاً مانعی بوده و هستند بر سر راه تحقّق نفسِ قیامت. آری با تعلیق و تعطیل قانـون طبیعی، قیـامت هرگز نمیتوانست تحقّق یـابد و نتیجتاً یک جهانبینی جدید نیز هرگز ممکن نبود رخ بگشاید. چنین قیامتی در واقـع آلتی بود کارآمد در دست افسانهپردازان نظامِ روحانیّت شیعه؛ کسانی که انبوهی از احادیث جعلی، خیالبافیهای رستاخیزیشان را پشتیبانی میکرد.»(رمزوراز، صص305- 304)
- «این مطالعه و تحقیق، به سفری تفسیری در دل سرزمین اسرارآمیز قرآن، مبادرت مینماید؛ سفری به درون دیار رمزی و درام رستاخیزی آن، جایی كه آسمان میشكافد (قرآن 84/1) و مس میگدازد (70/8)؛ مكانی كه ستارها پراكنده میشوند (82/2) و بر زمین میریزند (81/2) ؛ محلی كه زمینها میلرزند (99/1) و كوهها حركت میكنند (81/3)، فرو میریزند (83/3) و بخار میشوند (78/20)؛ جایی كه دریاها میجوشند (81/6)، دودها احاطه میكنند (44/10) و همۀ كسانی كه (68/39) بر زمینند مدهوش میشوند. (68/39).»(رمزوراز، ص9)
- «كتاب (ایقان) مبین پلی قیامتنشان نیز مهیّا مینماید كه در سوی دوردست آن حضرت بهاءالله ایستادهاند؛ نفس مقدّسی كه جهانبینیشان در راستای خطوط مدلوارۀ اتّحاد و یگانگی شكل گرفته است.»(رمزوراز، ص10)
- «اظهار نظر قاطع و صریح آن حضرت (حضرت بهاءالله) است كه «این قرآن حجّت است برای مشرق و مغرب عالم.» به همین سبب است که تفسیر و توضیحی قانعکننده از قیامتشناسی قرآن لازم میآید؛ یعنی همان نیازی كه سبب نزول ایقان شد. طیّ این رساله (کتاب رمزوراز)، جوانب مختلف این قیامتشناسی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.»(رمزوراز، ص10)
- «كتاب مستطاب ایقان بدایتاً اندیشههای قیامتنشان (eschatological) را مخاطب میسازد. مهم است توجّه شود كه حضرت بهاءالله تجدید ساختار اخلاق را پیشنیازی برای تحقّق قیامت (eschaton) یا همان رستاخیز موعود، مقرّر فرمودند و به این ترتیب بهتر توانستند قیامت را در چارچوبی اخلاقی و نه سیاسی، عرضه فرمایند. تغییر و اصلاح اخلاقی و اصولی گروههای بومی و تبعیدی بابی كه تحت قیادت و هدایت حضرت بهاءالله (به خصوص در بین سالهای 63- 1856) صورت گرفت، بابیان را برای اقبال به هیكلی (شخصیّتی) موعودگونه (messianic) كه میبایست قیامتی معناً و اساساً متفاوت را محقّق سازد، آماده و مهیّا ساخت.»(رمزوراز، ص25)
- «روز قیامت: آیا قیامت حادثهای جسمانی است؟ عادلان چگونه پاداش مییابند و شریران چطور مجازات میشوند؟»(رمزوراز، ص47) (یکی از اسئلۀ جناب خال از جمال مبارک)
- «همۀ ایـن اسئله متمـركز است بـر تنـاقضی ظاهری كه بین ادّعای حضرت باب مبنی بر وقوع قیامت از یک سو، و عدم تحقّق علنی وعود نصّی (دالّ بر وقوعات عظیمۀ عجیبه- م) و انتظارات عمومی در بارۀ قیامت از سوی دیگر، موجود است.»(رمزوراز، ص47)
- «عقیدۀ مواجهه با خداوند در روز رستاخیز، موجد مضمون تفسیری اصلی در كتاب ایقان است. معهذا، حضرت بهاءالله به سختی میكوشند حقیقت حضرت الوهیّت را از هر نوع انسانگونهانگاری (Anthropomorphism) چه قرآنی و چه غیران، مبرّا سازند. آن حضرت جریان پاكسازی مفاهیم انسانگونهانگاریِ خداوند را به قیامتشناسی قرآن نیز تسرّی میدهند و تصریح میکنند که در نمایش رستاخیزی، خداوند هرگز تشخّص و تجسّم نمییابد، بلكه آن را هدایت میكند. بنابر این، مواجهه با خداوند، از طریق شخص مظهریّت الهی، محقّق میشود. زیرا خداوند به طریق دیگری دیده و حتی شناخته نتواند شد. با این فهم، انذارهای مكرّر قرآنی مبنی بر مواجهه با خداوند در روز قیامت نبایستی به خداوند به عنوان یك انسان، بلكه به یك انسان كه “مظهر” خداوند است، نسبت داده شود. درست همانگونه كه حضرت محمّد مشیّت و لقاء الوهیّتی فراانسانی را ظاهر میسازند، «خدای» قیامتنشان قرآن نیز باید صرفاً واسطهای برای ذات الوهیّت باشد.»(رمزوراز، صص102- 101)
- «مكاشفۀ صغیر در باب 24 متّی، به همراه گفتار بدرود حضرت عیسی در ابواب 14 تا 17 یوحنّا، راجـع بـه ظهـور هیكلی مـوعـودگونـه در یوم رستاخیز، بسیار گویاتر و روشنتر از مشابهات قرآنی آن میباشند. در حقیقت قرآن در بارۀ چنین هیكلی قیامتنشان، اصلاً وضوحی ندارد. در فقدان اشارات مستقیمِ قرآنی، توسّل حضرت بهاءالله به متی 31- 29/24 برای بسط موضوع ظهورِ متكامل، بسیار مؤثّرتر بوده است. در این متن انجیلی میخوانیم: “بلافاصله پس از مصیبت ایّام، آفتاب تیره خواهد گشت، ماه دیگر نور خود را نخواهد داد؛ ستارگان از آسمان فرو خواهند افتاد و قدرتهای آسمان متزلزل خواهند گشت. در آن هنگام جمیع طوایف زمین بر سینۀ خودخواهند زد و پسر انسان را خواهند دید كه با قدرت و جلال بسیار، بر ابرهای آسمان میآید. و او فرشتگان خود را با شیپور بزرگ خواهد فرستاد …”»(رمزوراز، ص164)
- «حضرت بهاءاللهاثبات میفرمایند كه مبحث رستاخیز قرآنی، نوعاً مَجازی (figurative) است.»(رمزوراز، ص179)
- «تفسیر آن حضرت اغلب سرشت ناپیدای آیات قیامتنشان را هدف میگیرد و با وجود اینکه ایشان در زمرۀ علمای ادب نبودهاند، به نظر من، مفاهیم زیربنایی رویكردشان به متن (قرآن)، همان قدر كه یزدانشناسانه است، ادیبانه نیز میباشد.»(رمزوراز، ص181)
- «حضرت بهاءالله فرضیاتی را كه بر تحلیل دستوری دیرینۀ آیۀ20 از سورۀ فرقان حاكم بوده (و هنوز هم هست) به چالش میكشند. استدلال آن حضرت متهوّرانه بوده، بر خلاف شیوهای متكی به نوعی اتّفاق نظر، قرائت جدیدی از آیه را عرضه میدارد. امّا در فقرۀ ذیل حضرت بهاءالله مقدمتاً تفسیر رسومیاین آیه را خلاصه میفرمایند كه در آن به دو نوع تحلیل سنّتی اشاره میشود: 1)حذف عامل؛ 2)مجازیّت زمان فعل: «علمای تفسیر و اهل ظاهر چون معانی كلمات الهیّه را ادراك ننمودند و از مقصود اصلی محتجب ماندند، لهذا به قاعدۀ نحو، استدلال نمودند اذا كه برسر ماضی درآید معنی مستقبّل افاده میشود و بعد در كلماتی كه كلمۀ اذا نازل نگشته، متحیّر ماندند؛ مثل اینكه میفرماید: “و نُفِخَ فی الصّور، ذلك یومُ الوعید و جائت كلُّ نفسٍ معها سائقٌ و شهیدٌ” كه معنی ظاهر آن این است: دمیده شد در صور و آن است یوم وعید كه به نظرها بسیار بعید بود و آمد هر نفسی برای حساب و با اوست راننده و گواه. و در مِثل این مواقع، یا كلمۀ اذا را مقدّر گرفتند و یا مستدل شدند بر اینكه چون قیامت محقّقالوقوع است، لهذا به فعل ماضی ادا شد كه گویا گذشته است. ملاحظه فرمایید چقدر بیادراك و تمیزند، نفخۀ محمّدیه را كه به این صریحی میفرماید ادراك نمیكنند.»(رمزوراز، ص195)
- «حضرت بهاءالله بـرای استدلال علیه ظاهرگرایی در مورد متون رستاخیزی، از هر فرصت و موقعیّتی، حداكثر استفاده را به عمل میآورند.»(رمزوراز، ص189)
- «اهمّیت این تفسیر هنگامینمایان میشود كه دقت كنیم قرائت ظاهری جمال ابهی از این آیه بالنسبه به زمان، یك واژگونی تفسیری عظیم را بر تمامیّت ادراك رسومی اسلامی از قیامت قرآنی كه همواره در آینده تصوّر میشده، تحمیل مینماید. نظرگاه سنّتی اسلامی در قیامتِ تصوّریِ خود، وفور معجـزات را مجاز دانسته، دركی ظاهری از نفس رستاخیز را، بدون توجّه به غیرقابل قبول بودن آن، ممكن میشمارد. امّا بر خلاف این، در قرائت حضرت بهاءءالله از قرآن 20/50 (و نُفِخَ فی الصّور، ذلك یومُ الوعید و جائت كلُّ نفسٍ معها سائقٌ و شهیدٌ)، تمامی صحنۀ رستاخیزی نمادین از كار در میآید؛ زیرا درغیر این صورت باید كل سناریوی قیامت قرآنی، به صورت ظاهری در طول حیات عنصری حضرت محمّد رخ داده باشد، كه البتّه چنین نشده، زیرا ممكن و میسّر نبوده است که چنین شود.»(رمزوراز، ص200)
- «تفسیری که حضرت بهاءالله از “ابرها” (در آیۀ”یومَ تَشَقَّقُ السّماء بالغَمام”) (قرآن 25/25) ارائه مینمایند، معرّف شیوۀ تفسیری كُلّی آن حضرت است. به یك معنی، تمامی وعودِ قیامتنشان، مربوط به اوضاع و احوال مردم عادی و وقوعات روحانی میگردد. ایـن در واقع دنیای درونی آدمی است كه قرآن آسمانی، تصویری نمادین از آن ترسیم مینماید. “متشابهات” قرآنی، بعضاً مشخّصند و بعضـاً نـامشخّص. نگـرش حضـرت بهاءالله به “ابرها” نشان میدهد كه آن حضرت آیۀحاوی این کلمه را به عنوان یك آیۀمتشابهِ نامشخّص در نظر گرفتهاند و سپس به رمزگشایی آن مبادرت فرمودهاند.»(رمزوراز، ص193)
- «در درام رستاخیزی، ابرها اغلب به عنوان مَحمِلِ مقتدر و مجهّزِ مُنجی قیامتنشان، عمل میكنند.»(رمزوراز، ص189)
- «نزول ابـرها (درمكاشفۀ یوحنّا- م) در روز رستاخیز را یا باید تعلیق قانون طبیعی، به عنوان مزیتی الهی در چنین روزی در نظر گرفت (وجه راستین- م) و یا باید نشانهای برای حضور سخن مَجازین ملحوظ داشت. قرائت اوّل مُحاط به ملاحظات كلامی است (یعنی اینكه كاملاً در قبضۀ قدرت حق است كه قانـون طبیعی را معلّق سازد) و قرائت دوّم تعبیر و تفسیر را در مورد متن اولویّت میدهد.»(رمزوراز، ص189)
- «اگر حضرت بهاءالله موفّق گردند مخاطب خود را متقاعد سازند كه با ظهور حضرت محمّد رستاخیزی حقیقی رخ داده است، آنگاه با توسّل به گذشته به عنوان مثالی برای آینده، اثبات حقانیّت قیامتی واقع در زمان زندگی آن حضرت (اشاره به ظهور حضرت باب است- م)، چندان كه مینمود، مشكل نخواهد بود. هنگامی كه قیامت از مشخّصۀ فراطبیعی خود عاری گردد، تحقّقش مسئلهای مربوط به بصیرت روحانی میشود.»(رمزوراز، ص201)
- «حدود یك سوّم آیات قرآنی، رستاخیزی است و شاید در قرآن، پیشگویی غایی- و قاطعترین وعده از وعود موجود در آن- “لقاء”الله باشد. در روز داوری، خداوند ظاهر میشود و مؤمنان او را میبینند. آیا به راستی چنین است؟ مسألۀ لقای خجسته، بسی مرموز و پیچیده است؛ امّا به هر حال مواجهه با خدا حادثهای محوری در درام رستاخیزی است.»(رمزوراز، ص235)
- «حضرت (بهاءالله) قرائت ظاهری اغلب آیات رستاخیزی قرآنی را نفی كرده، به طور قاطع تفاسیر سنّتی را مردود میشمارند.»(رمزوراز، ص258)
- «کتاب مستطاب ایقان چیزی فراتر از تبیین و تفسیرِ بعضی آیات قیامتنشان مهم قرآنی است؛ این سِفر جلیل در حقیقت روشی نوین برای علم تفسیر ارائه میدهد.»(رمزوراز، ص308)
- «در میانۀ باغی نمادین که در فردوس برین واقع شده، سلطان رستاخیز ایستاده است. هر جا که حضـرت بهاءالله از قـدرت و مرجعیّت خود سخن میگویند، آرایههای شاهانه، در کلیت کلامشان ظاهر میشود؛ یا بهتر بگوییم بر تمامیّت آن تسلّط مییابد. نکتهای مهم که ذکر آن در اینجا لازم است، این است که کلیّۀ آرایههای قیامتنشان که بدایتاً مبیّن مقام حضرت باب بود، بعدها در جهت توصیف مقام خود حضرت بهاءالله، به کار گرفته شد.»(رمزوراز، ص310)
- «حضرت باب، مکرّراً از مُستغاث کـه قیامت به واسطه او به کمال نهایی واصل میشود، سخن گفتهاند و حضرت بهاءالله نیز با نگرانی بابیان را نسبت به ظهور او هشدار میدهند. بـرای جـامعۀ بابی که با خون خود وفاداریش را به حضرت باب اثبات کرده بود، چندان آسان نمینمود که این ایمان و انقیاد را به مدّعی موعودگونۀ دیگری، منتقل کند.»(رمزوراز، ص321)
- «کتاب ایقان ممزوج است با جاذبههای(charisma) فکری و اعتقادی که برای مقبلین، جهانبینیِ رستاخیزیِ اسلامی را دگرگون کرد و تمامی آرایههای خیالی و ایماژهای تصوّریِ قرآن را سِرّزدایی و شخص انگاری نمود. هم تفکّرات عامیانه و هم تأمّلات عالمانه، راجع به قیامت، واژگونه گشتند و رستاخیز موعود، عمداً و علناً امری اینجهانی قلمداد شد.»(رمزوراز، ص332)
- «حضرت بهاءالله خلوصِ اخلاقی و رفتاری را به وضوح و پیداییِ روحانی ربط دادند. این موضع در بخشی از کتاب ایقان مشروح است که بین اهل بهاء به “لوح سالک حقیقی” مشهور است. در این نگرشِ نوین، قابلیّت درکِ انذاراتِ قیامتنشان مرموزِ قرآنی، صرفاً نصیب کسانی میگردد که قلبی پاک و نیّتی خالص داشته باشند.»(رمزوراز، ص339)
- «به این ترتیب، با نوعی تکیه بر رستگاری دنیوی، مسؤولیت اخلاقی، شرطی ضروری برای نجات اُخروی شـد. دیگر تأخیـری در داوری رستـاخیزی مطـرح نبـود. احساسی قوی از زمان قیامتنشان و پیـامدهای فوری آن، به بابیان القاء شده بود؛ احساسی که در مسیر تسهیل اصلاحات بابی، تأثیرات پایداری بر جای گذاشت.»(رمزوراز، ص342)
- «کتاب ایقان شاهکاری است در زمینۀ گفتـارهای ایدئولوژیک. حضرت بهاءالله منابع تفسیر کلاسیک را به صف کشیدند تا قیامت قرآنی را تبیین و تشریح نمایند. آغـاز چنین اقدامی توسّط حضرت باب، معلوم میکرد که به زودی رستاخیز گستردهتری در شخص حضرت بهاءالله واقع خواهد شد.»(رمزوراز، ص342)
- «عدالت و دادگری و وفاق و هماهنگی در میان اجناس و ادیان و ملل گیتی که جوهرۀ طرح حضرت بهاءالله است برای صلح عمومی، تأمّلات پیرامون قیامت قرآنی را که ربط چندانی با کار سخت ایجاد و استقرارِ یک نظم بدیع جهانی ندارد، مردود میشمارد. در جریان حوادث و وقـایع روزگار، این آینده است که هر قیامتی را تفسیر و تعبیر خواهد کرد؛ یعنی در واقع، قیامت دوباره با آینده، تعریف خواهد شد.»(رمزوراز، ص344)