Should you acquaint yourself with the indignities heaped upon the Prophets of God, and apprehend the true causes of the objections voiced by their oppressors, you will surely appreciate the significance of their position. Moreover, the more closely you observe the denials of those who have opposed the Manifestations of the divine attributes, the firmer will be your faith in the Cause of God.
Accordingly, a brief mention will be made in this Tablet of diver’s accounts relative to the Prophets of God, that they may demonstrate the truth that throughout all ages and centuries the Manifestations of power and glory have been subjected to such heinous cruelties that no pen dare describe them. Perchance this may enable a few to cease to be perturbed by the clamor and protestations of the divines and the foolish of this age, and cause them to strengthen their confidence and certainty.
“اگر بر ابتلای انبياء و علّت و سبب اعتراضات عباد بر آن شموس هويّه آگاه شويد بر اکثری از امور اطّلاع يابيد و ديگر هر چه اعتراضات مردم را بر مشارق شموس صفات احديّه بيشتر ملاحظه کنيد در دين خود و امراللّه محکم تر و راسخ تر شويد. لهذا بعضی از حکايات انبياء مجملاً در اين الواح ذکر می شود تا معلوم شود و مبرهن آيد که در جميع اعصار و اقران بر مظاهر قدرت و مطالع عزّت وارد می آوردند آنچه را که قلم از ذکرش خجل و منفعل است. شايد اين اذکار سبب شود که بعضی از ناس از اعراض و اعتراض علماء و جهّال عصر مضطرب نشوند و بلکه بر ايقان و اطمينانشان بيفزايد.”
هويّه = هویت، حقیقت و ذات هر شیء، حقیقتی که مشتمل بر صفات جوهریه هر موجود است، هستی و وجود منسوب به هو، ماهیت، باطن، در آثار عرفانی مراد ذات مطلق باری تعالی است.
در فلسفه بحثی مطرح است تحت عنوان نومن و فنومن، نومن یا همان ذات و پدیدار. پديدارها نيز در واقع همان جلوه ها هستند ،تا حدي که عنوان اعيان بر طبق وحدت مقولات انديشيده شوند . ذوات معقول از زمان و مکان خارج اند ؛ از اين رو ، به ادراک ما در نمي آيند ،و جهان خارج فقط از حيث پديداري براي ما قابل شناسايي است . گويي در نظر کانت ،ذهن فقط مي تواند محدوده ي پديداري عالم خارج را انعکاس دهد ، و ديگر بخش هاي جهان در تاريکي هميشگي باقي خواهند ماند . در ساختار فلسفي کانت ،«شناخت » به معناي استخراج چيزي از نفس الامر ،و پوشاندن لباس زمان و مکان بر آن است (تا پديدار براي ما رخ بنماياند .) از نظر کانت «پديدار» دو معناي سلبي و ايجابي دارد : در معناي سلبي ،پديدار چيزي است که متعلق شهود حسي نيست ؛ در عين حال ، هيچ فرضي نيز درباره ي امکان شهودش از نوع ديگري نداريم ، اما در معناي ايجابي ، پديدار امري معقول مي باشد ؛ يعني متعلق شهود عقلي مراد است ، شيئي که مي توان آن را از طريق نوع خاص از شهود غير حسي مورد شهود قرار داد . کانت معناي اخير (ايجابي) را نفي مي کند ؛ زيرا اين معنا مستلزم فرض قبلي نوعي از شهود است که از منظر او ،ما نمي توانيم واجد آن باشيم. معناي سلبي لفظ «ناپديدار» در برابر مفهوم ممکنِ ثبوتي آن قرار دارد .کانت مي گويد : «اگر مراد ما از ناپديدار يک متعلق شهود غير حسّي باشد ،آن گاه يک نوع خاصي از شهود (يعني شهود عقلي )را فرض مي کنيم که مع هذا ،واجد آن نيستيم و حتي امکان آن هم را هم نمي توانيم ببينيم .اين ،ناپديدار به معني ثبوتي کلمه است .» کانت مفهوم ذات معقول را در معناي ايجابي آن ، با هر منزلت منطقي که ممکن است داشته باشد ،مردود مي شمارد ؛ او فقط به معناي سلبي ذات معقول نظر دارد .