Among the Prophets was Noah. For nine hundred and fifty years He prayerfully exhorted His people and summoned them to the haven of security and peace. None, however, heeded His call. Each day they inflicted on His blessed person such pain and suffering that no one believed He could survive. How frequently they denied Him, how malevolently they hinted their suspicion against Him! Thus it hath been revealed:
“And as often as a company of His people passed by Him, they derided Him. To them He said: ‘Though ye scoff at us now, we will scoff at you hereafter even as ye scoff at us. In the end ye shall know.’” Long afterward, He several times promised victory to His companions and fixed the hour thereof. But when the hour struck, the divine promise was not fulfilled. This caused a few among the small number of His followers to turn away from Him, and to this testify the records of the best-known books. These you must certainly have perused; if not, undoubtedly you will. Finally, as stated in books and traditions, there remained with Him only forty or seventy-two of His followers. At last from the depth of His being He cried aloud: “Lord! Leave not upon the land a single dweller from among the unbelievers.”
“و از جمله انبياء نوح بود که نهصد و پنجاه سال نوحه نمود و عباد را به وادی ايمن روح دعوت فرمود و احدی او را اجابت ننمود. و در هر يوم به قدری ايذاء و اذيّت بر آن وجود مبارک وارد می آوردند که يقين بر هلاکت او می نمودند. و چه مراتب سخريّه و استهزاء وکنايه که بر آن حضرت وارد شد چنانچه می فرمايد: “و کُلَّمَا مَرَّ عَلَيهِ مَلَأٌ مِن قَومِهِ سَخِرُوا مِنهُ قَالَ اِن تَسخَرُوا مِنَّا فَإنَّا نَسخَرُ مِنکُمْ کَمَا تَسخَرُونَ فَسَوفَ تَعلَمُونَ ” و بعد از مدّت ها چند مرتبه وعده انزال نصر به اصحاب خود فرمودند به وعده معيّن و در هر مرتبه بدا شد. و بعضی از آن اصحاب معدوده به علّت ظهور بدا اعراض می نمودند چنانچه تفصيل آن در اکثر کتب مشهوره ثبت شده و البتّه بنظر عالی رسيده يا می رسد. تا آنکه باقی نماند از برای آن حضرت مگر چهل نفس و يا هفتاد و دو نفس چنانچه در کتب و اخبار مذکور است. تا آنکه بالاخره نداء “رَبِّ لا تَذَر عَلَی الاَرضِ مِنَ الکافِرينَ دَيَّاراً” از جان بر کشيد. “
انزال نصر: promised victory ، وعده ی پیروزی.
آیه ی اول از سوره ی مبارکه ی هود آیه ۳۸ و ۳۹: “وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قَالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَمَا تَسْخَرُونَ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ”
“و هر بار كه اشرافى از قومش بر او مى گذشتند او را مسخره میکردند مى گفت اگر ما را مسخره مى كنيد ما [نيز] شما را همان گونه كه مسخره مى كنيد مسخره خواهيم كرد. به زودى خواهيد دانست”
در تفسیر المیزان در خصوص تسخرون در آیه چنین آمده است: ” طبرسى در مجمع البيان گفته : (سخريه ) به معناى اين است كه انسان كارى را بر خلاف آنچه در باطن دارد انجام دهد، بطورى كه هر بيننده اى به كم عقلى انجام دهنده آن كار پى ببرد، و از همين باب است كلمه (تسخير) چون تسخير به معناى آن است كه كسى را آنقدر با قهر استضعاف كنى كه ذليل شود، و فرق ميان سخريه و بازى اين است كه در سخريه معناى خدعه و نيرنگ و ناقص جلوه دادن طرف ميباشد، و معلوم است كه طرف بايد موجودى جاندار باشد تا بشود با او نيرنگ كرد به خلاف لعب و بازى كه با جمادات نيز ممكن است. و اما راغب در معناى اين كلمه در مفرداتش گفته : وقتى گفته مى شود (سخرت منه ) و همچنين (استسخرته ) معنايش اين است كه من او را مسخره كردم، و در كلام خداى تعالى نيز چند جا استعمال شده يكى در اين آيه كه مى فرمايد: (ان تسخروا منا فانا نسخر منكم كما تسخرون فسوف تعلمون )، و يكى ديگر آنجا كه مى فرمايد: (بل عجبت و يسخرون )، و بعضى گفته اند: (رجل سخرة ) – به ضمه سين و فتح خاء – يعنى كسى كه ديگران را مسخره مى كند، و رجل سخرة – به ضمه سين و سكون خاء – يعنى كسى كه ديگران مسخرهاش كرده باشند، و كلمه (سخريه ) – به ضمه سين – و همچنين كلمه (سخريه ) – به كسره سين – به آن عملى گفته مى شود كه مسخره كننده در مسخرگى خود استفاده مى كند. “و در مورد ماهیت یه چنین صاحب المیزان نوشته است:” جمله (و كلما مر عليه ملا من قومه سخروا منه ) حال از فاعل (يصنع ) است، – كه همان نوح باشد، – و معناى آن اين است كه نوح كشتى را مى ساخت در حالى كه هر دسته از سران مردم بر او گذشته و مسخره اش مى كردند، و كلمه (ملا) در خصوص اين جمله، به معناى جماعتى است كه مورد اعتناى مردم باشند، (گو اينكه در موارد ديگر به معناى درباريان است ) و اين آيه دلالت دارد بر اينكه مردم زمان نوح براى مسخره كردن آن جناب دسته دسته مى آمدند، و نيز دلالت دارد بر اينكه آن جناب كشتى را پيش روى مردم مى ساخته، و محل كارش سر راه عموم مردم بوده است. (قال ان تسخروا منا فانا نسخر منكم كما تسخرون ) – اين قسمت از آيه شريفه به منزله جواب از سؤالى تقديرى است، گويا كسى پرسيده نوح در برابر مسخرگى هاى كفار چه گفت ؟ در پاسخ فرموده : نوح گفت : اگر شما ما را مسخره مى كنيد ما نيز شما را مسخره خواهيم كرد. و به همين جهت جمله مزبور را بدون حرف عطف آورد تا معلوم كند كه معطوف به ما قبل نيست، بلكه مربوط به سوالى مقدر است. در جمله مورد بحث نفرمود: (ان تسخروا منى فانى اسخر منكم ) – اگر شما مرا مسخره كنيد من (نيز) شما را مسخره مى كنم ) تا هم از خود دفاع كرده باشد و هم از مؤمنين و گروندگان به خود، و چه بسا از همين تعبير فهميده شود كه آن جناب در ساختن كشتى از اهل و گروندگان خود كمك مى گرفته و در هنگام گفتن اين سخن، يارانش نيز حضور داشته اند، و سخريه كفار سخريه آنان نيز بوده، در نتيجه كلام اين ظهور را دارد كه كفار گروه گروه از كارگاه نوح عبور مى كرده اند و در حالى كه آن جناب و يارانش مشغول ساختن كشتى بودند، مسخره اش كرده و نسبت جنون و حواس پرتى به او مى دادند، پس هر چند كفار در استهزايشان جز از نوح نامى نبردند، و ليكن استهزاى آنان شامل مؤمنين به آن جناب نيز مى شده.” و در مورد فسوف تعلمون مینویسد: ” سياق آيه حكم مى كند به اينكه حرف (فاء) براى اين بر سر جمله (فسوف تعلمون ) آمده كه مطلب را متفرع بر جمله شرطيه قبل يعنى : (ان تسخروا منا فانا نسخر منكم ) بسازد، و بفهماند كه جمله مورد بحث متن همان سخريه اى است كه نوح (عليه السلام) از كفار كرده، و به عبارت ساده تر اينكه سخريه آن جناب از كفار همين بوده كه به آنان فرموده : آن عذابى كه وعدهاش را داده ام گريبان هر كس را بگيرد خوارش مى سازد و جمله : (من ياتيه عذاب يخزيه…)، متعلق به جمله (تعلمون ) است تا معلوم آن علم باشد، يعنى به زودى مى دانيد كه (من ياتيه عذاب يخزيه ).”
سوره ی نوح آیه ی ۲۶: “رَبِّ لا تَذَر عَلَی الاَرضِ مِنَ الکافِرينَ دَيَّاراً” پروردگارا هيچ كس از كافران را بر روى زمين مگذار.
در تفسیر المیزان در خصوص این آیه آمده است: ” كلمه (ديار) به معناى كسى است كه براى منزل گرفتن پياده شده باشد، و اين آيه تتمه نفرين نوح بر آنان است، و جمله (مما خطيئاتهم اغرقوا…)، جمله معترضه اى بود كه بين دو فقره از نفرين آن جناب فاصله شده، تا اشاره كند به اينكه هلاكتشان به خاطر آن خطاهايى بوده كه نوح شمرده، و نيز براى اين بوده كه زمينه را براى نفرين بعدى خود و درخواست هلاكت عليه آنان فراهم سازد، و روشن شود كه غرق شدن قوم استجابت نفرين آن جناب بود، و اين عذاب تا آخرين نفرشان را هلاك كرد.”
از امام صادق نقل است که فرمودند چون آزار معاندین نسبت به مومنین نوح و خود آن حضرت از حد گذشت و گاه میشد که حضرت نوح را بقدری میزدند که خون از گوشهایش جاری میشد و مدتها بیهوش می افتاد پیروانش به او میگفتند که خوبست بدشمنان نفرین نمائی تا خداوند آنان را از بین ببرد نوح برای دعا حاضر شد خداوند به او فرمود به مومنین خود بگو خرما بخورند و دانه آنرا بکارند وقتی که آن دانه درختی شد و به ثمر رسید عذاب خود را به دشمنان میفرستیم و مومنین تو را نصرت میکنیم نوح این وعده نصرت را به قوم خود داد چنین کردند و چون پس از سالها آن دانه درختی شد و ثمر داد میوه آنرا نزد نوح بردند و آنجا وعده را طالب شدند نوح به خدا عرض کرد که میقات نصرت در وقت معین رسیده خداوند فرمود ای نوح بقوم خود بگو که این میوه را بخورند و هسته آنرا مجدداً بکارند و چون به ثمر رسید نصرت کنم و دشمنان را هلاک نمایم نوح فرمان الهی را به مومنین خود گفت عده بسیاری از آنها مرتد شدند و جمعی باقی ماندند و فرمان حق را اطاعت کردند در مرتبه دوم نیز خداوند همان دستور سابق را تکرار فرمود و وعده نصرت را به آینده موکول کرد و امر فرمود که باز هسته خرمای جدید را بکارند تا بثمر برسد و در این نوبت نیز جمعی بسیار از نوح برگشتند و مرتد شدند و قسمت کوچکی از آنها ماند که برای مرتبه سوم امر الهی را اطاعت کردند و هسته خرما را کاشتند و صبر کردند تا درختی شد و بثمر رسید مومنین که عده قلیلی بودند نزد نوح رفتند و گفتند ما عده قلیل هستیم و اگر باز در نصرت خدا تاخیر شود البته محو خواهیم شد نوح به دعا پرداخت و انجاز وعده را طالب شد خداوند به نوح فرمود دعوت تو را اجابت کردم اینک برای نجات خود و مومنین خود برو و کشتی بساز و پنجاه سال بعد طوفان معروف شد کفار را هلاک کرد و مومنین را نجات داد.
بداء: تغيير پذيرفتن حکم – پيدا شدن راي جديد در مقابل رأي قديم. در اصطلاح بهائي بداء عبارتست از تغيير شريعت قبلي و ظهور پيغمبر جديد با احکام و قوانين جديد که کلّ نشانة قدرت و فضل الهي است. از نظر شيعه بَداء وقتي است که خداوند وعدهاي بدهد و بدان وفا نکند .
فخر دین رازی: مسئله ی بداء بشرحی که شیعه معترفند از ساخته های ائمه رافضی هاست زیرا ائمه شیعه گاهی وعده ها به آنها میدادند و چون عملی نمیشد میگفتند بداء شد تا بدینویسله مقام خود را حفظ کنند و خللی در عقیده پیروان پیدا نشود.
در اسرار الاثار ج ۲ می نویسند در امر بدیع هم بداء واقع شد یکی در وعدهٔ حضرت اعلی در مورد قیام قائم در کریلا و دیگری در مورد ظهور سلطان عادل در ارضی طاء که قرار بود محمد علی شاه باشد. حضرت اعلی در باب سوم واحد چهارم بیان فارسی می فرمایند که بدای خلق از عجز می گردد و بدای او (خدا) از قدرت و بدا را به معنی نسخ احکام توسط مظهر امر ذکر می کنند. ”
و کلما مر علیه ملاً من قومه…” (هود: ۳۸ و ۳۹): هرگاه بر او جماعتی (از بزرگان) از قومش می گذشتند او را استهزاء می کردند. او گفت: اگر ما را استهزاء کنید ما هم شما را استهزاء می کنیم همچنان که شما مسخره می کنید. به زودی خواهید دانست.
در خصوص عمر نوح در اخبار اسلامیه اختلاف است. حضرت عبدالبهاء درلوحی می فرمایند : قوله الاحلی :« ای بنده جمال ابهی ، آنچه ذکر امتداد حیات سلف است نه به حسب اصطلاح دراین ایام . زیرا در ازمنه قدیمه سنین مختلف بوده ، بعضی یک دوره ماه رایک سال می شمردند و بعضی دور آفتاب را وهمچنین دور هر یک سیاری را یک سال می نامیدند . مثلا سنه قمری ، سنه شمسی ، سنه زهری ، سنه عطاردی ،سنه مریخی ، سنه مشتری ،سنه زحلی که عبارت از مدت دوریه کواکب است والا حیات همین که واضح و پدید است نهایت آن که اجسام پیشینیان از جهت معیشت بسیط قوی تر و بنیه شدیدتر … »( نک : مائده آسمانی ج ۲ص ۱۴۴)
به نوعی که لوح مبارک راهنمائی می نماید چون مدت ۹۵۰سال عمر نوح به حساب ادوار گردش قمر محسوب شود و سال قمری ۱۳گردش قمر در زمین است بنا براین عمر صحیح حضرت نوح به اصطلاح امروز بشر ۷۹سال قمری و یا ۷۷سال وکسری ازتقویم شمسی خواهد بود واین مقدار عمر قریب و بعید از قبول نمی باشد .( نک : مجله پیام بهائی شماره ۱۳۰- سپتامبر ۱۹۹۰ص ۳۱)
حضرت ولی امرالله میفرمایند: ” سنوات مربوط به زندگی و عمر حضرت نوح، از نوع سالهایی که ما میشماریم نبوده است و از آنجا که در آثار مبارکه بیان نشده است که این نحوه اشاره به سالهای عمر آن حضرت، به معنی دوره شریعت اوست، ما نمیتوانیم این موضوع را به این صورت تعبیر و تفسیر نمائیم (انوار هدایت ص ۶۱۹)
از حضرت امام صادق روایت است که اسم نوح عبدالملک بود و از آنجهت او را نوح گفتند که مدت پانصد سال گریه کرد….
حضرت ولی امرالله در توقیع اپریل ۱۹۵۷ از اصطلاح کشتی نوح استفاده می فرمایند: این نظم بدیع … به بنای سفینه نجات عالم انسانی به تدریج و به کمال شدت و قوت مشغول است. در حالی که نسل ذاهال و غافل کنونی از حقیقت آن بی خبر و به قهر و غضب الهی گرفتار است و این همان سفینه ای است که ید قدرت الهی برای نجات و رهایی جامعه بشری مقدار فرموده. بشری که قسمت اعظم آن در امواج خروشان شرور و مفاسدی که در اثر انحرافات و سیعات آعمال خویش ایجاد نموده مستغرق خواهد گردید.
همچنین در توقیع مورخ ۲۸ اکتبر ۱۹۴۹میفرمایند: ” مسائل مربوط به آفرینش عالم در هفت روز را، یقینا نمیتوان صحیح و موثق تلقی نمود و کشتی و طوفان نوح نیز، به اعتقاد اهل بهاء جنبه ی سمبلیک و نمادین دارند…”
“وادی ایمن”سرزمین مقدسی است در سمت راست کوه طور که در آن سرزمین به حضرت موسی وحی رسید. دراصطلاح صوفیه طریق تصفیهٔ دل است و اشاره به معرفت الهیه و ایمان و عرفان است.