کتاب ایقان مخزن حقائق اسرار الهی

بند بیست و هشتم

As to the words—“Immediately after the oppression of those days”—they refer to the time when men shall become oppressed and afflicted, the time when the lingering traces of the Sun of Truth and the fruit of the Tree of knowledge and wisdom will have vanished from the midst of men,

when the reins of mankind will have fallen into the grasp of the foolish and ignorant, when the portals of divine unity and understanding—the essential and highest purpose in creation—will have been closed, when certain knowledge will have given way to idle fancy, and corruption will have usurped the station of righteousness. Such a condition as this is witnessed in this day when the reins of every community have fallen into the grasp of foolish leaders, who lead after their own whims and desire. On their tongue the mention of God hath become an empty name; in their midst His holy Word a dead letter. Such is the sway of their desires, that the lamp of conscience and reason hath been quenched in their hearts, and this although the fingers of divine power have unlocked the portals of the knowledge of God, and the light of divine knowledge and heavenly grace hath illumined and inspired the essence of all created things, in such wise that in each and every thing a door of knowledge hath been opened, and within every atom traces of the sun have been made manifest. And yet, in spite of all these manifold revelations of divine knowledge, which have encompassed the world, they still vainly imagine the door of knowledge to be closed, and the showers of mercy to be stilled. Clinging unto idle fancy, they have strayed far from the ‘Urvatu’l-Vuthqá of divine knowledge. Their hearts seem not to be inclined to knowledge and the door thereof, neither think they of its manifestations, inasmuch as in idle fancy they have found the door that leadeth unto earthly riches, whereas in the manifestation of the Revealer of knowledge they find naught but the call to self-sacrifice. They therefore naturally hold fast unto the former, and flee from the latter. Though they recognize in their hearts the Law of God to be one and the same, yet from every direction they issue a new command, and in every season proclaim a fresh decree. No two are found to agree on one and the same law, for they seek no God but their own desire, and tread no path but the path of error. In leadership they have recognized the ultimate object of their endeavor, and account pride and haughtiness as the highest attainments of their heart’s desire. They have placed their sordid machinations above the divine decree, have renounced resignation unto the will of God, busied themselves with selfish calculation, and walked in the way of the hypocrite. With all their power and strength they strive to secure themselves in their petty pursuits, fearful lest the least discredit undermine their authority or blemish the display of their magnificence. Were the eye to be anointed and illumined with the collyrium of the knowledge of God, it would surely discover that a number of voracious beasts have gathered and preyed upon the carrion of the souls of men.

“قوله: “مِن بَعدِ ضيقِ تِلکَ الايّام”، يعنی وقتی که ناس در سختی و تنگی مبتلا شوند، و اين در وقتی است که آثار شمس حقيقت و اثمار سدره علم و حکمت از ميان مردم زائل شود و زمام ناس بدست جهّال افتد و ابواب توحيد و معرفت که مقصود اصلی از خلق انسانی است مسدود شود و علم به ظنّ تبديل گردد و هدايت به شقاوت راجع شود. چنانچه اليوم مشاهده می شود که زمام هر گروهی به دست جاهلی افتاده و به هر نحو که اراده کنند حرکت می دهند و در ميان ايشان از معبود جز اسمی و از مقصود جز حرفی نمانده.و به قسمی بادهای هوی و نفس غالب شده که سراج های عقل و فؤاد را در قلوب خاموش نموده، با اينکه ابواب علم الهی به مفاتيح قدرت ربّانی مفتوح گشته و جواهر وجود ممکنات به نور علمی و فيوضات قدسی منوَّر و مهتدی گشتند به قسمی که در هر شیء بابی از علم باز گشته و در هر ذرهّ آثاری از شمس مشهود شده. و با همه اين ظهورات علمی که عالم را احاطه نموده هنوز باب علم را مسدود دانسته‏اند و امطار رحمت را مقطوع گرفته‏اند. به ظنّ تمسّک جسته، از عروة الوثقای محکم علم دور مانده‏اند.و آنچه از ايشان مفهوم می شود گويا به علم و باب آن بالفطره رغبتی ندارند و در خيال ظهور آن هم نيستند زيرا که در ظنّ و گمان، ابوابی برای نان يافته‏اند و در ظهور مظهر علم، جز انفاق جان چيزی نيافته‏اند. لهذا البتّه از اين گريزانند و به آن متمسّک. و با اينکه حکم الهی را يک می دانند از هر گوشه ای حکمی صادر می شود و از هر محلّی امری ظاهر.دو نفس بر يک حکم ملاحظه نمی شود زيرا جز هوی الهی نجويند و به غير از خطا سبيلی نخواهند. رياست را نهايت وصول به مطلوب دانسته‏اند و کبر و غرور را غايت بلوغ به محبوب شمرده‏اند. تزويرات نفسانی را مقدّم بر تقديرات ربّانی دانند. از تسليم و رضا گذشته‏اند و به تدبير و ريا اشتغال نموده‏اند و به تمام قوّت و قدرت حفظ اين مراتب را می نمايند که مبادا نقصی در شوکت راه يابد و يا خللی در عزّت بهم رسد. و اگر چشمی از کحل معارف الهی روشن شود ملاحظه می کند سَبُعی چند را که بر مردارهای نفوس عباد افتاده‏اند.”

امطار: جمع طَمَرَ، بارانها. / کحل: سرمه چشم/ سَبُع: درنده، حیوان وحشی گوشتخوار
“توحيد و معرفت که مقصود اصلی از خلق انسانی است.”
هدف اصلی خلقت، توحید و معرفت است.
در قران سوره ی مومنون آیات ۱۱۵و ۱۱۶میفرمایند: ” أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ” یعنی: آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريده‏ ايم و اينكه شما به سوى ما بازگردانيده نمى ‏شويد.پس والاست‏ خدا فرمانرواى برحق خدايى جز او نيست [اوست] پروردگار عرش گرانمايه. (در این دو آیه مشهود است که اولاً آفرینش دلیل داشته است و بی سبب نبوده است، و در ثانی تعلیم توحید را نیز میدهد)
در قران سوره ی طلاق آیه ی دوازدهم میفرمایند: اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ؛ یعنی: خداوندي كه هفت آسمان را آفريد و از زمين نيز همانند را، فرمان او پيوسته فرود آيد تا بدانيد خداوند (يگانه) و بر همه چيز توانا است.” (توحید)
حدیث کنت و کنزاً مخفیاً: “قال داود (ع) یا رب ,لماذا خلقت الخلق؟ قال کنت کنزمخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت خلق و تعرفت الیهم فبی عرفون” (معرفت)

” و علم به ظنّ تبديل گردد”
فرقه شیعه، در دوران غیبت امام، باب علم الهی را مسدود میدانند. یعنی از سال 260 ه.ق به بعد، چون در ظاهر امامی منصوص وجود ندارد، باب علم الهی مسدود است و در این مدت، حجت موصوفه، یعنی علماء جامع الشرایط هستند و چون دارای علم الهی نیستند و الهام به آنها نمیرسد، آنچه بگویند، ظنی الدلاله است (خلاصه از قاموس ایقان صفحه ۲۳۲)
“از معبود جز اسمی و از مقصود جز حرفی نمانده”
سوره ی فرقان آیه ی 30 “وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا” یعنی و پيامبر [خدا] گفت پروردگارا قوم من اين قرآن را رها كردند.

“ابواب علم به مفاتیح قدرت ربانی مفتوح گشته” ” باب علم را مسدود دانسته… به ظن تمسک جسته”
در فقه بحثی هست تحت عنوان انسداد در علم یعنی بسته بودن راه تحصیل علم (ظنّ خاص) به احکام شرعی، مقابل انفتاح را اِنسداد میگویند که از عناوینی است که در کتابهای اصولی متأخّر طرح شده و از آن در علم اصول بحث حجیّت خبر واحد سخن رفته است. به اعتقاد شیعه راه علم و علمی به احکام شرعی فرعی در زمان حضور معصومان باز بود لیکن در زمان غیبت، در انسداد یا انفتاح راه تحصیل علم و علمی به احکام شرعی فرعی اختلاف است. درباره احکام اعتقادی و اصول عقاید ، هم چون شناخت خداوند و صفات او و شناخت پیامبران علیه‌السّلام، همه علمای اصول معتقد به انفتاح هستند؛ بنابراین، بحث انسداد باب علم و انفتاح آن فقط در مورد احکام شرعی فرعی مطرح است. نتیجه دلیل انسداد وجوب عمل به هر ظنّی است، مگر ظنّی که دلیل قطعی بر عدم جواز عمل به آن وجود داشته باشد، مانند قیاس. { فرائد الاصول، انصاری، مرتضی بن محمد امین، ج۱، ص۳۸۴. }
حال حضرت بهالله میفرمایند که ابواب علم به دست قدرت الهی باز شده است و دیگر علم مسدود نیست و دیگر نباید به ظنیات متشبث شد.

عروه‌الوثقی : دستگیره، رشته، دستاویز
در قران سوره ی لقمان آیه بیست و دوم میفرمایند: وَمَن یسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَک بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی وَإِلَی اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ. یعنی و هر کس روی خود را (به حقیقت) به سوی خدا کند، در حالی که نیکوکار باشد، پس بی تردید به دستگیره (و رشته‌ی) محکمی چنگ زده، و پایان همه‌ی کارها به سوی اوست.
و همچنین در سوره ی لقمان آیه دویست و پنجاه و ششم میفرمایند: لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ. یعنی در دين هيچ اجبارى نيست و راه از بيراهه بخوبى آشكار شده است پس هر كس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد به يقين به دستاويزى استوار كه آن را گسستن نيست چنگ زده است و خداوند شنواى داناست.
“حکم الهی را يک می دانند از هر گوشه ای حکمی صادر می شود”
در سوره ی آل عمران آیه نوزدهم میفرمایند: إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ الإِسْلامُ یعنی تنها دین نزد خداوند، اسلام است.
همچنین در همین سوره در خصوص حضرت ابراهیم میفرمایند: مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ یعنی ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى بلكه حق گرايى مسلمان بود و از مشركان نبود.
همچنین در سوره ی یوسف آیه ی صد و یکم در مورد حضرت یوسف میخوانیم: رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ یعنی پروردگارا تو به من دولت دادى و از تعبير خوابها به من آموختى اى پديدآورنده آسمانها و زمين تنها تو در دنيا و آخرت مولاى منى مرا مسلمان بميران و مرا به شايستگان ملحق فرما.
همچنین در سوره ی المائده آیه ی چهل و چهارم میخوانیم: إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ. یعنی ما تورات را كه در آن رهنمود و روشنايى بود نازل كرديم پيامبرانى كه تسليم [فرمان خدا] بودند به موجب آن براى يهود داورى میکردند و [همچنين] الهيون و دانشمندان به سبب آنچه از كتاب خدا به آنان سپرده شده و بر آن گواه بودند پس از مردم نترسيد و از من بترسيد و آيات مرا به بهاى ناچيزى مفروشيد و كسانى كه به موجب آنچه خدا نازل كرده داورى نكرده‏ اند آنان خود كافرانند.
همچنین در سوره ی نمل آیه ی چهل و چهارم میفرمایند: قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ یعنی پروردگارا من به خود ستم كردم و [اينك] با سليمان در برابر خدا پروردگار جهانيان مسلمان شدم.

همچنین در سوره ی آل عمران آیه ی پنجاه و دوم میخوانیم: فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ یعنی چون عيسى از آنان احساس كفر كرد گفت‏ ياران من در راه خدا چه كسانند حواريون گفتند ما ياران [دين] خداييم به خدا ايمان آورده‏ ايم و گواه باش كه ما مسلمان هستيم.
بنابراین با توجه به آنچه ذکر شد معلوم است که همه ی پیامبران الهی، مسلمان و تسلیم شده در برابر حق هستند و به همین دلیل هم هست که همه ی پیامبران به بیانی فرموده اند که کلامشان تا ابدالآباد باقی هم میماند چرا که کلام همه ی ایشان یکی است به این علت که پیام ایشان از جانب یک خداوند است. چنانچه میخوانیم در مزمور بخش صد و نوزده آیه نود هشت که میفرمایند: ای خداوند کلام تو تا ابدالاباد در آسمانها پایدار است. و یا میخوانیم در انجیل لوقا باب بیست و یکم آیه هجده تا بیست: آسمان و زمین زائل میشود لیکن سخنان من زائل نخواهد شد. و به همچنین در قران میخوانیم: و نزّلنا علیک الکتاب تبیاناً لکلّ شیء.