In like manner, endeavor to comprehend the meaning of the “changing of the earth.” Know thou, that upon whatever hearts the bountiful showers of mercy, raining from the “heaven” of divine Revelation, have fallen, the earth of those hearts hath verily been changed into the earth of divine knowledge and wisdom.
What myrtles of unity hath the soil of their hearts produced! What blossoms of true knowledge and wisdom hath their illumined bosoms yielded! Were the earth of their hearts to remain unchanged, how could such souls who have not been taught one letter, have seen no teacher, and entered no school, utter such words and display such knowledge as none can apprehend? Methinks they have been molded from the clay of infinite knowledge, and kneaded with the water of divine wisdom. Therefore, hath it been said: “Knowledge is a light which God casteth into the heart of whomsoever He willeth.” It is this kind of knowledge which is and hath ever been praiseworthy, and not the limited knowledge that hath sprung forth from veiled and obscured minds. This limited knowledge they even stealthily borrow one from the other, and vainly pride themselves therein!
“و همچنين معنی تبديل ارض را ادراک نما که غمام رحمت آن سماء بر قلوبی که نيسان مکرمت مبذول داشت، تبديل شد اراضی آن قلوب به ارض معرفت و حکمت. و چه رياحين توحيد که در رياض قلوبشان انبات شده و چه شقايق های حقايق علم و حکمت که از صدور منيرشان روئيده. و اگر ارض قلوبشان تبديل نمی شد چگونه رجالی که حرفی تعليم نگرفتهاند و معلّم را نديدهاند و به هيچ دبستانی قدم نگذاشتهاند به کلمات و معارفی تکلّم می نمايند که احدی ادراک نتواند نمود؟ گويا از تراب علم سرمدی سرشته شدهاند و از آب حکمت لدنّی عجين گشتهاند. اين است که می فرمايد: “اَلعِلمُ نُورٌ يَقْذِفُه اللّهُ فی قَلبِ مَن يَشاء.” و اين نحو از علم است که ممدوح بوده و هست. نه علوم محدوده که از افکار محجوبه کدره احداث شده و آن را گاهی از هم سرقت می نمايند و بر ديگران افتخار می کنند.”
غَمام: هيکل انساني و جسم عنصري مظهر امرالله و صفات و شُؤونات بشري ايشان و ايضاً آنچه مخالفت اَمْيال و انتظارات مردم باشد مثل تغيير احکام و تبديل شرائع و غيره … معنی لغوی: دود، ابر است و در نص که میفرمایند” غَمام مَکرَمت مرتفع” یعنی رحمت الهی که به مثابه ابر است، همه جا را میپوشاند. و ” شمس غيب از افق قدرت ظاهر” نیز تشبیهی است که مظهر ظهور به خورشید تشبیه شده که از عالم غیب با قدرت الهی به عرصه ی شهود میآید. تا زمانی که ظاهر نشده غیب است و بعد از ظهور، شهود حاصل میشود.
نیسان: نَيسان (کلمه ايست سرياني) ماه باران هاي نافع بهاري (ماه دوم بهاري) – ماه چهارم از سال رومي (برابر اپريل) – مجازاً و به کنايه به خود باران بهاري و باران نيساني نيز اطلاق شده است.
” تبديل شد اراضی آن قلوب”
قلوب عباد به زمین تشبیه شده که جنس آن تغییر میکند. از جنس حکمت الهی میشود. از جنس محبت میشود .
رِياض: مصدر راضَ- يَروضُ، رِياضَة بمعني رام و خاضع کردن است. ایضاً رَوْضَةٍ به باغ و بستاني که حسن منظر و خوشبويي آن به نهايت رسيده باشد میگویند.
اِنْبات: رويانيدن – روئيدن گياه
حکمت لدنی: حکمت فطری، آنچه کسی را بدون سعی او و کوشش غیر، محض بفضل خویش از نزد خود حق تعالی عطا فرموده باشد یا بدون تعلیم غیر از نزد طبیعت ذهن او باشد و این منسوب است به لدن که به معنی نزد است .
سهروردی میگفت که حکمت بر دو نوع است: حکمت لدنی و حکمت عتیق. حکمت عتیق یعنی حکمت قدیم همواره بوده و در قدیم هندیها و ایرانیها وبابلیها و مصریها و بعد از آن یونانیها برخوردار بودهاند. اما حکمت لدنی خاصان از آن برخوردار میشوند. اما در آغاز این دو حکمت از یک مبدأ سرچشمه میگرفته و آن ادریس بوده که نام دیگر آن هرمس است. بعد از اینکه مردم حکمت از ادریس آموختند به عقیده او به دو شاخه شد که یکی به سمت ایران ودیگری بهطرف مصر و بعد این دو شاخه وارد اسلام گردید.
ملاصدرا دربارة علم لدنی در اشراق سوم، علم لدنی را که بدون فکر و تأمل و بدون وساطت بشری از جانب خدا افاضه میشود معلول رسیدن نفس ناطقه به مرتبة اعلای معنا میداند تاحدی که شباهت به روح اعظم و عقل کلی عالم پیدا کند و با روح اعظم اتصال کلی پیدا کند و به آیة ۳۵سورة نور مثال میزند که علم را به نور تشبیه می¬کند. (صدرالمتألهین، الشواهد الربوبیه فی مناهج السلوکیه، ص ۳۴۱؛ همو، المبدأ و المعاد، ص ۴۸۰– ۴۸۳سجادی، فرهنگ و اصطلاحات فلسفی ملاصدرا، ص ۴۵۹ – ۴۶۱)
قیصری در شرح فصوص، ضمن توضیح حدیث پیامبر(ص) «من شهر دانش و علی(ع) در آن است» میگوید: «علم نبی، علمی است که از طریق وراثت [و تفضل الهی] به دست آمده نه از طریق کسب و دراست و آن علم لدنی است که خدا افاضه کرده به نزدیکترین کس به رسول خدا(ص) » ( قیصری رومی، شرح فصوص الحکم، فص حکمت رحمانیه فی کلمة السلطانیه، ص ۹۴۰؛ خوارزمی، فص حکمت رحمانیه فی کلمة هارونیه، ج ۲، ص ۷۱۳؛ فرغانی، مشارق الدرراری، ص ۸۶)
فیض کاشانی علم لدنی را برای پیامبران مرسل و امامان قایل میشود، کسانی که ارتباط با خدا از خلق و بر عکس او را باز ندارد. (فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ترجمه شده با عنوان راه روشن، ترجمة محمدصادق عارف، ج ۴، ص ۴۳۱– ۴۳۲؛ همان، ج ۵، ص ۶۶) از نظر ایشان آخرین درجه علمآموزی درجة پیامبری است که همة حقایق یا بیشتر آن بدون درس خواندن و با کشف الهی در اسرع وقت حاصل میشود و جز پیامبر، کسی حقیقت نبوت را نمیداند. (همان، ج ۵، ص ۲۸).
قال رسول الله صلی الله علیه و اله”اَلعِلمُ نُورٌ يَقْذِفُه اللّهُ فی قَلبِ مَن يَشاء.” علم نوری است که خدا در قلب هر کسی که بخواهد می اندازد. “مصباح الشريعة، ص 16. نيز ر.ك: منيةالمريد، ص ۱۴۸و ۱۶۷؛ بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۲۴؛ مشكاةالانوار، ص ۳۲۵.
حدیث مشابه دیگری نیز از حضرت رسول موجود است به همین مضمون که میفرمایند:” لیس العلم بکثرة التعلیم و التعلم بل هو نور یقذفه الله فی قلب من یشاء “یعنی علم به زیادی یادگیری و یاد دادن نیست، بلکه نوری است که خداوند در قلب هر کس بخواهد می افکند.