تعمق در مفاهیم آثار دیانت بهائی

مفهوم وحدت وجود

توضیحات جناب آرام پیرامون مفهوم وحدت وجود از دیدگاه دیانت بهائی

در مورد “وحدت وجود”، نظر دیانت بهائی این است که همهٔ موجودات عالم امکان، محلهای تجلی آن شمس حقیقی هستند. منتهی این تجلی، تجلی صدوری است نه حلولی و ظهوری. یعنی کسانی که به وحدت وجود معتقدند گمانشان بر این است که حق به صورت کائنات در آمده و به صور مختلف ظاهر گشته و گویا در کلیهٔ موجودات و ممکنات حلول کرده و یا به اشکال مختلف ظاهر گشته است.

در حالی که در امر بهائی معتقدیم که خلق، خلق است و حق در مقام خود است. فقط حق بر عالم خلق تجلی نموده است و واسطهٔ این تجلی، عالم امر است که مشیت اولیه است. مثل خورشیدی که در آینه ظاهر می شود. خورشید پایین نیامده و در آینه حلول نکرده و یا خورشید به شکل آینه در نیامده بلکه خورشید در مقام خود مستقر است و فقط نور و پرتو خود را بر آینه تابیده و باصطلاح تجلی در آینه کرده بواسطه پرتو انوار خود.

و نیز به دلیل اعتقاد به همین واسطهٔ تجلی است که در امر بهائی اعتقاد به سه عالم حق و امر و خلق است که عالم امر واسطهٔ تجلی از مبدأ وجود به خلق است به ایجاد الهی. در حالی که عرفای سابق، معتقد به فقط دو عالم حق و خلق بوده اند. بنابراین در عرفان بهائی، اعتقاد به تجلی صدوری است، نه تجلی ظهوری و حلولی و حصولی.

حضرت عبدالبهاء میفرمایند: ‌

“… سؤال از مقصود آفرینش نموده بودی بدانکه خلقت بر دو قسم است خلق جسمانی و خلق روحانی زیرا در عالم ایجاد جمیع کائنات مستفیض از فیض وجود است و این وجود ما یتحقّق به الاشیاست نه دخولی و نه خروجی و نه حلولی و نه نزولی مقدّس از قیاس و تکیّف است و منزّه از تمثّل و تصوّر آنچه هست اینست که تحقّق اشیا بآن است جز این تعبیر هر بیان زیان است و هر عبارت موجب خسران امّا حضرات عرفا را تصوّر چنان که این وجود بمنزله بحر است و جمیع کائنات بمنزله امواج این تشبیه و تعبیر ابتر است زیرا چون بحقیقت نگری لازم آید که قدیم تنزّل بعالم حدوث نماید و غنیّ مطلق تمثّل بهیکل فقر نماید و وجود بحت حقیقت عدم بیاراید و نورانیّت الهیّه بصورت ظلمات کونیّه در آید خلاصه در نزد آنان وجود محصور در حقّ است و خلق و لا ثالث لهما باطنه حقّ و ظاهره خلق حقیقت بحر است و صورت موج و امّا در نزد انبیا نیست چنان بلکه بدلیل و براهین عالم ثالث اثبات نمودند عالم حقّ عالم امر عالم خلق امّا حقّ منقطع وجدانیست که بهیچ تعبیر نیاید چه که منزّه و مقدّس از جمیع اوصاف و نعوت است نه نامی و نه نشانی “السبیل مسدود و الطلب مردود” دلیله آیاته و وجوده اثباته و عالم امر مقام مشیّت اوّلیّه که آن حقیقت کلّیّه است که منحلّ بصور نامتناهی است آن بحر مشیّت است که عالم امر است پس کائنات من حیث الوجود بحقّ محقّق گشته‌اند ای بایجاده “اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون” و امّا خلقت روحانی که مقام خلق جدید است آن هدایت کبری است و حیات ابدیّه و تعیّنات کلّیّه و اقتباس کمالات جامعه رحمانیّه و ترقّی در جمیع مراتب موهبت انسانیّه این خلقت و وجود بظهور مظاهر الهیّه در عالم کونیّه تحقّق یابد “افعیینا بالخلق الاوّل بل هم فی خلق من لبس جدید” “افمن کان میتاً فاحییناه و جعلنا له نوراً یمشی به فی الناس کمن کان فی الظلمات” و همچنین در انجیل جلیل میفرماید المولود من الجسد فهو جسد و المولود من الروح هو الروح از این بیان حقیقت مسائل خویش را ادراک فرما و بدان قیام اشیاء قیام صدوریست نه قیام ظهور نه قیام حلولی و نه قیام حصولی پس مقصود از عالم تکوین تحقّق اشیاء بفیض وجود است و اسماء و صفات الهیّه مستدعی آن و مقصود از ایجاد روحانی و فیض نامتناهی الهی و خلق جدید و ولایت ثانویّه ترقّی در مراتب کمالات رحمانی و تربیت حقائق انسانی و اشراق انوار الهی است و علیک البهاء الابهی ع ع
(مکاتیب عبدالبهاء ج ۲ ص ۱۴۰)

البته تجلی حلولی را حضرت عبدالبهاء میفرمایند اختصاص به اجسام دارد نه ارواح و حقایق غیر مادی. مثلا در مورد مرگ هم حضرت عبدالبهاء میفرمایند که تعلق روح به جسد از نوع حلول نیست:

“… امّا قضیّه حادثه موت بدانکه روح انسانی مقدّس و مجرّد است و منزّه از دخول و خروج زیرا دخول و خروج و حلول و صعود و نزول و امتزاج از خصائص اجسام است نه ارواح لهذا روح انسانی دخول در قالب جسمانی ننماید بلکه تعلّق باین جسد دارد و موت عبارت از انقطاع آن تعلّق است مثلش آئینه و آفتابست آفتاب در آئینه دخول و خروجی ندارد و حلولی ننماید ولی تعلّق باین آئینه دارد و در او جلوه نماید چون تعلّق منقطع گردد آئینه از روشنی و لطافت و جلوه باز ماند لهذا تعبیر خروج روح از جسد تعبیر مجازیست نه حقیقی و این تعلّق شاید بتدریج منقطع گردد و شاید فوری باشد …”.
(مکاتیب عبدالبهاء ج ۳ ص ۱۷۴)


کانال تعمق در مفاهیم آثار دیانت بهائی (https://t.me/MafahimeBahai)