When the Unseen, the Eternal, the divine Essence, caused the Daystar of Muhammad to rise above the horizon of knowledge, among the cavils which the Jewish divines raised against Him was that after Moses no Prophet should be sent of God.
Yea, mention hath been made in the scriptures of a Soul Who must needs be made manifest and Who will advance the Faith, and promote the interests of the people, of Moses, so that the Law of the Mosaic Dispensation may encompass the whole earth. Thus hath the King of eternal glory referred in His Book to the words uttered by those wanderers in the vale of remoteness and error: “‘The hand of God,’ say the Jews, ‘is chained up.’ Chained up be their own hands! And for that which they have said, they were accursed. Nay, outstretched are both His hands!”99 “The hand of God is above their hands.”
“چون غيب ازلی و ساذج هويّه، شمس محمّدی را از افق علم و معانی مشرق فرمود از جمله اعتراضات علمای يهود آن بود که بعد از موسی نبّی مبعوث نشود. بلی، طلعتی در کتاب مذکور است که بايد ظاهر شود و ترويج ملّت و مذهب او را نمايد تا شريعه شريعت مذکوره در تورات همه ارض را احاطه نمايد. اين است که از لسان آن ماندگان وادی بُعد و ضلالت، سلطان احديّت می فرمايد: “وَقَالَتِ اليَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغلُولَةٌ. غُلَّتْ اَيديِهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ.” ترجمه آن اين است که گفتند يهودان دست خدا بسته شده. بسته باد دست های خود ايشان و ملعون شدند به آنچه افترا بستند. بلکه دست های قدرت الهی هميشه باز و مهيمن است، “يَدُاللّهِ فَوْقَ اَيْديهِمْ.””
سوره مائده آیه ۶۴: “وَقَالَتِ اليَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغلُولَةٌ. غُلَّتْ اَيديِهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ.”
و یهود گفتند: دست خدا بسته است. دستهای خودشان بسته باد و لعنت خدا باد بر آنچه که گفتند بلکه دستان خدا باز و گشاده است.
در تفسیر المیزان در شرح این آیه آمده است: در معناى اين آيه و اينكه يهود به چه مناسبت اين كلمه كفرآميز را گفته است وجوهى چند است : يكى اينكه ملت و دين يهود، نسخ در احكام دين را جايز نمى دانسته و لذا به نسخ تورات بهيچ وجه رضا نمى داد و زير بار اين حرف كه تورات به وسيله انجيل نسخ شود نمى رفت و يكى از اعتراضات و نقاط ضعفى را هم كه در دين اسلام مى ديدند و به رخ مسلمين مى كشيدند اين بود كه مى گفتند شما مسلمين پيرو كتابى هستيد كه بعضى از آياتش بعض ديگر را نسخ مى كند، و نيز از همين جهت (بداء) را هم براى خداى تعالى در امور تكوينى جايز نمى دانستند و آنرا هم يكى ديگر از نقاط ضعف اسلام و قرآن مى دانستند، چون از بعضى از آيات قرآن (بداء) استفاده مى شود. وجه دوم اينكه بگوييم گويا داستان از اين قرار بوده كه ديده اند مسلمين در فقر و تنگدستى و دشوارى بسر مى برند، لذا اين حرف را راجع به مؤ منين زده اند و غرضشان از اين حرف استهزا به خداى تعالى بوده و مى خواسته اند بگويند خدا قادر نيست بر اينكه فقر را از بين مؤ منين زايل كند و ايشان را بى نياز ساخته و از ذلت فقر نجات دهد. اين وجه هم خالى از اشكال نيست ، زيرا بودن اين كلمه كفرآميز يهود راجع به فقر مؤ منين با اينكه اين آيه در سوره مائده است و اين سوره در روزگار وسعت و رفاهيت مسلمين نازل شده سازگار نيست . وجه سوم اينكه كسى بگويد اين حرف را يهود براى اين زده كه آنروز خداوند ايشان را گرفتار قحطى و خشك سالى كرده و در نتيجه نظام و شيرازه زندگى شان مختل و از هم گسيخته بوده است و آنان از باب شكوه از اوضاع خود اين كلمات كفرآميز را مى زده اند. و اين وجه خيلى بعيد نيست و رواياتى هم كه متصدى بيان شاءن نزول آيات قرآنى است آنرا تاييد مى كند ليكن اشكالى كه دارد اينست كه سياق آيات با آن سازگار نيست . چه اين آيات در مقام نقل كلماتى كه يهود در شكوه از اوضاع خود براى خود گفته نيست بلكه در مقام اين هستند كه خرده گيرى هاى يهود را از مسلمين حكايت كنند. وجه چهارم كه از همه وجوه بنظر نزديك تر است ، اينست كه گفته شود وقتى امثال و نظائر آيات : (من ذاالذى يقرض الله قرضا حسنا) و (و اقرضوا الله قرضا حسنا) به گوش يهود رسيده آن آيات را بهانه كرده و خواسته اند مسلمين را مسخره كنند و بگويند اين چه خدائى است كه براى ترويج دين خود و احياى آن اينقدر قدرت مالى ندارد كه حاجت خود را رفع كند، و ناچار دست حاجت و استقراض بسوى بندگان خود دراز مى كند؟! و اين وجه علاوه بر اينكه از وجوه سابق بنظر نزديك تر است مورد تاييد روايات شاءن نزول هم هست .به هر تقدير اين حرف يعنى نسبت دست بستگى در پاره اى از حوادث به خدا دادن ، خيلى از يهود و معتقدات دينيش كه هم اكنون در تورات موجود است دور نيست .
چه تورات جايز مى داند پاره اى از امور، خداى سبحان را به عجز در آورد و سد راه و مانع پيشرفت بعضى از مقاصدش بشود، مثلا جايز مى داند كه اقوياى از بنى نوع آدم جلو خواسته خداوند را بگيرند كما اينكه از خلال داستانهائى كه از انبياى سلف مانند آدم و غير آن نقل مى كند بخوبى استفاده مى شود. آرى صرفنظر از اينكه در خصوص آيه مورد بحث ممكن است غرض يهود استهزا بوده ، ليكن عقايدى كه هم اكنون از يهود در دست است تجويز مى كند كه چنين نسبت هاى ناروائى به خداى تعالى بدهند كه ساحتش مقدس و منزه از آنست.
سوره فتح آیه ۱۰: “يَدُاللّهِ فَوْقَ اَيْديهِمْ.” دست خدا بالاى دستهاى آنان است.