Even as in the “Beginning that hath no beginnings” the term “last” is truly applicable unto Him who is the Educator of the visible and of the invisible, in like manner, are the terms “first” and “last” applicable unto His Manifestations.
They are at the same time the Exponents of both the “first” and the “last.” Whilst established upon the seat of the “first,” they occupy the throne of the “last.” Were a discerning eye to be found, it will readily perceive that the exponents of the “first” and the “last,” of the “manifest” and the “hidden,” of the “beginning” and the “seal” are none other than these holy Beings, these Essences of Detachment, these divine Souls. And wert thou to soar in the holy realm of “God was alone, there was none else besides Him,” thou wilt find in that Court all these names utterly non-existent and completely forgotten. Then will thine eyes no longer be obscured by these veils, these terms, and allusions. How ethereal and lofty is this station, unto which even Gabriel, unshepherded, can never attain, and the Bird of Heaven, unassisted, can never reach!
“باری، همان قسمی که در اوّل لا اوّل صدق آخريّت بر آن مربّی غيب و شهود می آيد همان قسم هم بر مظاهر او صادق می آيد. و در حينی که اسم اوّليّت صادق است همان حين اسم آخريّت صادق. و در حينی که بر سرير بدئيّت جالس اند همان حين بر عرش ختميّت ساکن. و اگر بصر حديد يافت شود مشاهده می نمايد که مظهر اوّليّت و آخريّت و ظاهريّت و باطنيّت و بدئيّت و ختميّت، اين ذوات مقدّسه و ارواح مجرّده و انفس الهيّه هستند. و اگر در هوای قدس “کَانَ اللّهُ وَ لَم يَکُن مَعَهُ مِن شَیءٍ” طائر شوی جميع اين اسماء را در آن ساحت معدوم صِرف و مفقود بَحت بينی و ديگر هيچ به اين حجبات و اشارات و کلمات محتجب نشوی. چه لطيف و بلند است اين مقام که جبرئيل، بی دليل سبيل نجويد و طير قدسی بی اعانت غيبی طيران نتواند.”
بصر حدید: چشم تیزبین/
“کَانَ اللّهُ وَ لَم يَکُن مَعَهُ مِن شَیءٍ”
خدا بود و هیچکس با او نبود.
مرحوم صدوق در كتاب «توحيد» باب نفى المكان و الزّمان و الحركة عنه تعالى ص ۱۷۸ و ۱۷۹؛ و مرحوم ملاّ محسن فيض در كتاب «وافى» ج ۱، از طبع حروفى اصفهان، مكتبة الإمام أمير المؤمنين عليه السّلام در ابواب معرفة الله، بابُ إحاطتِه بكلِّ شىْء، ص ۴۰۳؛ و مرحوم مجلسى در كتاب «بحار الانوار» طبع حروفى، ج ۳، در كتاب توحيد، باب ۱۴: نفى الزّمان و المكان و الحركة و الانتقال عنه تعالى، ص ۳۲۷، حديث ۲۷؛ و اين دو نفر از «توحيد» صدوق، و صدوق از علىّ بن أحمد بن محمّد بن عمران دَقّاق از محمّد بن أبى عبد الله كوفى از محمّد بن إسمعيل برمكى از علىّ بن عبّاس از حسن بن راشد از يعقوب ابن جعفر جعفرى از أبى ابراهيم موسى بن جعفر عليهما السّلام روايت ميكند كه: أنَّهُ قالَ: إنَّ اللَهَ تَبارَكَ وَ تَعالَى كانَ لَمْ يَزَلْ بِلا زَمانٍ وَ لا مَكانٍ، وَ هُوَ الانَ كَما كانَ؛ لا يَخْلو مِنْهُ مَكانٌ، وَ لا يَشْغَلُ (در «وافى» و «بحار»: لا يَشْتَغِلُ) بِهِ مَكانٌ، وَ لَا يَحِلُّ فى مَكانٍ. مَا يَكُونُ مِن نَجْوَى ثَلثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَ لَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَ لَآ أَدْنَى مِن ذلِكَ وَ لَآ أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ مَا كَانُوا؛ لَيْسَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ حِجابٌ غَيْرُ خَلْقِهِ؛ احْتَجَبَ بِغَيْرِ حِجابٍ مَحْجوبٍ؛ وَ اسْتَتَرَ بِغَيْرِ سِتْرٍ مَسْتورٍ؛ لا إلَهَ إلّا هُوَ الْكَبيرُ الْمُتَعالِ.
و در «جامع الاسرار» مرحوم سيّد حيدر آملى در دو جا اين عبارت را ذكر فرموده است كه: كانَ اللَهُ وَ لَمْ يَكُنْ مَعَهُ شَىْءٌ وَ الانَ كَما كانَ. اوّل در صفحه ۵۶، شماره ۱۱۲ در اصل اوّل قاعده اولى: و بالنَّظر إلى هَذا المَقامِ قالَ أربابُ الكَشف و الشُّهودِ: التَّوحيدُ إسقاطُ الإضافاتِ؛ و قالَ النَّبى صلَّى الله عليه و ءَالِهِ و سلَّم: كانَ اللَهُ وَ لَمْ يَكُنْ مَعَهُ شَىْءٌ. و قالَ الْعارفُ: (و هُوَ) الانَ كما كانَ؛ لِانَّ الإضافاتِ غَيرُ مَوجودةٍ كَما مَرَّ. و أيضًا «كانَ» فى كَلامِ النَّبىّ صَلّى اللهُ عليه و ءَالِه و سلَّم بِمَعنى الحالِ، لا بِمَعنَى الْماضى؛ مِثلَ كَانَ اللَهُ غَفُورًا رَحِيمًا.
مرحوم اشراق خاوری نیز در قاموس ایقان آورده است که: … در اصطلاح عرفای کاملین و صوفیان واصلین نیز موجود و در کتب خود بدان اشتشهاد نموده اند و مقصودشان از جمله مزبود اشاره به مقام احدیت است که عبارت از مقام تجلی ذات صرف بحث است جل جلاله بذات خود بدون شائبه ی اسماء و صفات زیرا جلوه ی اسماء و صفات در مقام واحدیت است که بارت از مقام ظهور ماهیات و حقایق اشیاء و اعیان ثابته در حضرت عِلم باشد و لهذا گفته اند که چون یکی از مشایخ عظام جمله “کان الله و لم یکن معه شیءٌ” را شنید فرمود الان کمان کان و این اشاره به مقام احدیت و تجلی ذات حق تعالی است بذاله الذاته، حضرت عبدالبهاء جل ثنائه در لوح تفسیر حدیث کنز میفرمایند قوله الاحلی ” از این جهت در مقام تنزیه صرف و تقدیس بحت که میفرماید کان الله و لم یکن معه من شیء آن ذات احدیت را قدیم بالذات و الصفات مشاهده نمایند لکن مُنزه از وجوه معلومات و حقایق موجودات و در این رتبه ما سوالله را معدوم صرف و مفقود بَحت شمرند…. الخ. و نیز در همین لوح مبارک فرموده اند قوله الاحلی “شخصی در حضور یکی از اولیای الهی حدیث کان الله و لم یکن معه من شیء بر زبان راند چون آن واقف اسرار مکنونه استماع نمود فرمود الان یکون بمثل ما قد کان… انتهی.