توسط admin در (03.04.88) (24.06.2009) طلوع عشق
پیشگفتار
حضرت بهاءالله، شارع دیانت بهایی می فرمایند: «این ندا و این ذكر، مخصوص مملكتی و یا مدینه ای نبوده و نیست؛ باید اهل عالم طرأ (همگی) به آنچه نازل شده و ظاهر گشته تمسك نمایند تا به آزادی حقیقی فائز شوند»[1].
در ایران عزیز، ۱۶۲ سال است كه آن «ندا» و «ذكر» الهی بلند و آن ظهور موعود ادیان آسمانی واقع شده است و در حال حاضر بیش از ۰۰۰/۳۰۰ نفر در ایران وبیش از ۷ ملیون نفر در دنیا، از همه ممالك و نژادها و فرهنگ ها و زبان ها و مذاهب و ادیان مختلف، به آن ایمان دارند و بیش از ۰۰۰/۲۰ نفر خون های پاکشان را در راه آن نثار نموده اند. اما علیرغم آن، اكثری از هموطنان عزیز از داشتن اطلاعات صحیح از این دین جدیدی كه از كشورشان ظاهر شده باز داشته شده اند، دینی که به قول استاد دكتر ناصرالدین صاحب زمانی «تاكنون هرگز به درستی، بی طرفانه، انگیزه كاوانه و جامعه شناسانه مورد بررسی عمیق قرار نگرفته است»[2]. حال آنكه ۱۳۵ سال از دعوت رسمی حضرت بهاءالله از مقامات رسمی مملكت ایران، یعنی «سلطان و اُمراء و علمای مذهبی» برای تحقیق در باره امرشان می گذرد، چنانكه در قسمتی از لوحِ پرشکوه حضرت بهاءالله، خطاب به ناصرالدین شاه قاجار، می فرمایند:
این بسی واضح است كه صواب یا خطا، علی زَعم القوم، این طایفه امری كه به آن معروفند، آن را حق دانسته و اخذ كرده اند، لذا از ماعِندَهُم (آنچه دارند)، اِبْتِغاءً لِما عِنْدَاللّه (به خاطر آنچه نزد خداست) گذشته اند… ای كاش رأی جهان آرای پادشاهی بر آن قرار می گرفت كه این عبد با علمای عصر مجتمع می شد و در حضور حضرت سلطان، اِتیانِ حجّت و برهان می نمود. این عبد حاضر و از حق آمل كه چنین مجلسی فراهم آید تا حقیقت امر در ساحتِ حضرتِ سلطان واضح و لائح گردد و بعد، اَلْاَمرُ بِیدِكَ وَ اَنَا حاضِرٌ تِلْقاءَ سَریرِ سَلْطَنَتِكَ؛ فَاحْكُمْ لی اَوْ عَلَی (امر به دست توست و من در برابر تخت سلطنت تو حاضرم؛ پس حكم كن له یا علیه من).
اما متأسفانه در این مدت طولانی در ایران، به جای تحقیقی عالمانه و منصفانه و متقیانه، كه مورد تأكید همه كتب آسمانی و نیز مراجع علمی و دانشگاهی است، اكثر آنچه درباره این ظهور الهی ارائه شده، شایعات و اكاذیب و اتهامات و افترائاتی است كه با پیش فرض های غلط و مغرضانه و تعصبات و پیش داوری ها در كتب و رسالات و جزوات و مطبوعات و رادیو و تلویزیون مطرح گردیده است. حال آنكه نهایتأ تحقیقات صحیح باید با استفاده از آثار و كتب متعلق به نفس این آئین الهی انجام گیرد، و نه صرفأ با استفاده از مطالب ردیه ای كه بر ضدّ آن ارائه شده است. در این روند، نه تنها حقیقت دیانت بهایی از اذهان و قلوب و انظار، مستور نگه داشته شده است، بلكه آن ردیه های مغرضانه همچون كیفر خواستی شده است كه بواسطه آن، بهاییان را بیش از یك قرن و نیم دچار مظالم و تضییقات گوناگون و از جمله قتل و كشتار نموده است.
عكس العمل و وظیفه بهائیان در برابر مظالم مزبور، بر طبق تعالیم و تأكیدات و هدایات صریحه حضرت بهاءالله، صبر و استقامت و محبّت و دعا در عوض مقابله به مثل بوده است، به طوری كه صریحأ، حضرت عبدالبهاء جانشین ِ منصوص آن حضرت می فرمایند: «زنهار زنهار از اینكه نفسی از دیگری انتقام كشد ولو دشمن خونخوار باشد»[3] و نیز: «اگر زهر دهند شهد دهید؛ اگر شمشیر زنند شكر و شیر بخشید؛ اگر اهانت كنند اعانت نمایید؛ اگر لعنت نمایند رحمت جویید. در نهایتِ مهربانی قیام نمایید و به اخلاق رحمانی معامله كنید و ابدأ به كلمه ركیكی در حقشان زبان نیالایید»[4].
اما علاوه بر روش فوق، از آنجا كه خداوند عادل است و از «ظلم احدی نمی گذرد»[5] و «خیمه نظم عالم بر دو ستونِ» «مجازات و مكافات» «قائم و برپاست»[6]، بهاییان ضمن دعا برای غیر منصفینِ نامهربان، آنها را به خدا واگذاشته اند. چنانكه مولایشان، حضرت عبدالبهاء به مناسبت یكی از صدها مواردِ بلایای وارده بر بهاییان ایران، فرمودند: «به حضورِ اشرفِ اولیایِ اُمور عرضه دارید: از سرشكِ دیدۀ یتیمانِ ستمدیدگان حَذر لازم، زیرا سیل خیز است و از دودِ آهِ مظلومان پرهیز باید، زیرا شرر انگیز است. تأیید و توفیق از عدل و دادخواهی حاصل گردد. وَاللهُ وَلی المَظلومین.»[7]
از آنجا كه مظالم مذكور مَعلولِ عدم آگاهی از حقیقتِ ظهور بدیع بهایی بوده و هست، و از آنجا كه آن عدم آگاهی نیز معلول عدمِ توجه به تأكیداتِ كتاب های آسمانی و از جمله قرآن مجید در خصوص تمسّك به انصاف و عدل و تقوی و حقیقت جویی و دوری از كذب و تهمت و ریا و غرض و كینه و تعصبات می باشد، یكی از اقداماتی كه بهاییان در مواردی که لازم بوده انجام داده اند، رفع سوء تفاهمات و شبهات و پاسخ به آن اكاذیب و اتهاماتی بوده است كه در رژیم های قاجاریه، پهلوی و جمهوری اسلامی به مدت ۱۶۲ سال، مستمرأ ادامه داشته است.
در سال های اخیر نیز، علاوه بر انواع مظالم وارده در ۲۷ سال گذشته تا حال (ضمائم شماره ۱ تا ۶ همین جوابیه)، حملات سازمان یافته ای بیش تر از قبل به صورت نشر اكاذیب و افترائات در مطبوعات و جزوات و رساله ها و كتب و تلویزیون و اینترنت، شدت یافته است كه از جمله عبارتند از دو ردیۀ «چرا مسلمان شدم» و «مسلخ عشق» و مقالاتی از آقای عبدالله شهبازی، محقق و مورّخ رسمی ِ پس از انقلاب اسلامی، مندرج در روزنامه جام جم و مطالب مشابه آن از نفوس دیگر در رسانه های مزبور. ردیه های مزبور، بعضأ با پست سفارشی نیز برای بعضی بهاییان ارسال شده است كه از جمله یكی از آنها به شرحی كه در متن آورده شده، برای بنده هم فرستاده شده است.
با مطالعه این ردیه ها و از آنجا كه رسانه های مزبور حاضر نشدند طبق قانون عدل و عدالت و انصاف — اگر نه بر طبق قانون مطبوعات — جوابیۀ جامعۀ بهایی را در پاسخ به اكاذیب و افترائات عجیب و غریب و موهن و وقیح مزبور ارائه نمایند، و از آنجا كه مشاهده نمودم ردیۀ«مسلخ عشق» در قالب داستان و رمان، طیفی از اكاذیب و اتهامات قدیم و جدید ۱۶۲ ساله را با نیاتی جدید — كه در متن توضیح آن آمده است — در لابلای داستانی مستهجن به هر ترتیبی كه شده گنجانده است، و علی رغم اینكه در این ۱۶۲ سال پاسخ آن اتهامات مفصلأ در آثار طلعات مقدسۀ این ظهور جدید و دیگر كتب و نشریات بهایی داده شده است، صرفأ به این خاطر كه اكثر هموطنان عزیز از مطالعه پاسخ های مزبور باز داشته شده اند، بنده مصمم شدم تا در حدّی كه در شرایط سخت فعلی بهاییان و عدم دسترسی به منابع مورد لزوم، امكان داشت، جوابی بر آن بنویسم و ضمن آن با طرح و پاسخ به اكاذیب و اتهامات تكراری قدیمی و موارد بعضأ جدیدِ سه دهۀ اخیر در مقدمه و بخش اول از متن حاضر، و پاسخ ویژه به «مسلخ عشق» در بخش دوم آن، و نیز بسیاری از موارد جواب كه در قسمت یادداشت ها و نیز شش ضمیمه بسیار بسیار مهم، آورده شد، گلچینی از پاسخ های ۱۶۲ ساله را به طور مختصر در اختیار هموطنان عزیز بگذارم تا تقریبأ سیر و روند اتهامات و ردیه های ۱۶۲ ساله و پاسخ آنها را — چه به شكل مفصل، چه مختصر، و چه صرفأ با اشاره و ارجاع به منابع مربوطه —ملاحظه فرمایند و ضمن آن جاعلین اكاذیب و اتهامات را نیز بشناسند. چه كه تا هموطنان عزیز این اشخاص و اوهام و ظنونشان را نشناسند و ابرهای تیره اكاذیب و افترائات و اتهاماتِ مُكذّبین و مُفترین و مُغرِضین از برابر دیدگانشان كنار نرود، بر حقانیت مدعای حضرت بهاءالله، مربی آسمانی در دور جدید حیات بشری، آگاهی نخواهند یافت و خورشیدِ حقیقتِ طالع از افق ِ بدیع را ملاحظه نخواهند فرمود. این حقیقت دقیق و مهم را حضرت بهاءالله چنین بیان می فرمایند: «تا بر كذب قبل آگاهی نیابی، بر صدق این یوم بدیع گواهی ندهی. باید ناس ِ غافل را آگاه نمود تا مطالع ظنون و اوهام را از قبل و بعد بشناسند و به صراط مستقیم و حبل محكم متین، تمَسّك و تشبّث جویند. امر، بسیار عظیم است و ناس ضعیف.»[8]
شایان ذكر است كه در این میان، گاه لزومأ ضمن بیان مطالب، از بعضی علمای مذهبی و غیر مذهبی و سیاسیون و امراء و وزراء و اولیای امور یاد شده است كه این امر صرفأ از جهت اظهار نظرات شفاهی و كتبی و یا اقداماتشان در ارتباط با امر بهایی و جامعه بهایی بوده است، والّا بهائیان در خصوص جنبه ها و جهات دیگر عقاید و اقوال و اعمال آنها مداخله نمی كنند و به حكم مولایشان در امور احزاب سیاسی و سیاسیون و منازعات و اختلافاتشان درگیر نمی شوند و «لَه یا عَلَیهِ» شخصیت های سیاسی و احزاب آنها اظهار نظر نمی كنند («نظامات بهایی» و«انوار هدایت»). چه كه آثار و اقوال و عملكرد نفوس، خود دلیل واضحی بر قدر و اعتبار و نیات خوب یا بد آنهاست، و این عدم مداخله و عدم اظهار نظر، به این علت است كه بهاییان از مسیر اصلی خود به سوی تحقق بشارات همه ادیان آسمانی، دالّ بر ایجاد وحدت عالم انسانی و صلح عمومی و استقرار عدالت الهی، و نیز از روش ِ الهی ِغیرِ سیاسی ِ خود برای رسیدن به آن اهدافِ بدیعِ والا، غافل نشوند و باز نمانند[9] زیرا بعضی روش های سیاسی، مخالف اصول همه ادیان آسمانی است و بدور از تقوی و انصاف می باشد.
همچنین اگرگاهی در مورد مطالب كذب و افترائات بعضی از آنها صریحاً — ولی البته بدون احساس كینه نسبت به ایشان، و یا به كار بردن الفاظ ركیك — پاسخ داده شده، صرفأ بیان حقایقی درباره اتهامات و اكاذیب و جَعلیات آنها نسبت به دین بهایی و بهاییان بوده است، و به عقاید دیگر آنان كاری نداشته ام. چنانكه حضرت عبدالبهاء می فرمایند: «آنچه گفته می شود ما را مقصد بیان حقیقت است، توهین عقاید ملل دیگر نیست؛ مُجرّد، بیان واقع است و بس؛ والّا به وجدان ِ نفسی تعرّض ننماییم و اِعتراض روا نداریم»[10]. والبته صد البته خوانندگان عزیز باید بدانند منظور از عقاید و افكار نفوس و ملل دیگر كه در فوق ذكر شده، عقاید آنها از جنبۀ بشری و برداشت های شخصی ِ نفوس و ملل مزبور است كه بعضأ به مرور زمان آمیخته به تقالید و تعصّبات و خرافات و اوهام شده است، والّا نصوص صریحه و تعالیم و كلمات و آیات و احادیث معتبره و مستند ادیان آسمانی، مورد تأكیدِ اَكید امر بهایی است، چه كه اساس ادیان الهی جز حقیقت نیست و حقیقت یكی است و تعدّد نمی پذیرد («پیام ملكوت»).
اما با همه این احوال، بنده نیز مانند همه نفوس این كرۀ خاكی كه در رتبۀ بشری و خلق هستیم، بالنّسبه به انبیای الهی كه علمشان به وحی الهی و الهام ربانی است، مصون از لغزش و خطا نیستم؛ اما نهایت سعی را نموده كه خارج از نصوص و بیانات الهیه ننویسم؛ چه كه آنچه ملاك حقیقت است، كلمات و آیات ربانی است و بس و اگر لغزشی مشاهده شود از قصور و غفلت بنده است، چنانکه در قرآن است: «ما اَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللهِ وَما اَصابَكَ مِنْ سَیـِّئَة فَمِنْ نَفْسِكَ وَ اَرْسَلْناكَ للّناسِ رَسُولأ وَ كَفی بِالله شَهیدأ. مَنْ یطِع ِ الرَّسوُلَ فَقَد اَطاعَ الله»[11] (آنچه به تو از خوبی می رسد از خداست و آنچه از بدی به تو می رسد از خود تو می باشد، و فرستادیم ترا رسولی از برای مردمان و شهادت خداوند بر آن كافی است. آنكه از رسول خدا اطاعت كند، اطاعت از خدا كرده است). «وَ ما اُبَرِّیءُ نَفْسی؛ اِنَّ الْنَفْسَ لَاَمّارَهٌ بِالسُّوءٍ اِلّا ما رَحِمَ رَبّی. اِنَّرَبّی غَفُورٌ رَحیمٌ»[12] (و بری نمی دارم نفس خود را، چه كه نفس امر كننده به بدی است؛ مگر آنكه خداوند رحم كند و همانا پروردگارم آمرزنده مهربان است).
نیز در اینجا باید از همۀ ردیه نویسان علیه امر بهایی، و نیز تهیه كنندگان «مسلخ عشق» تشكر نمایم، چه كه نفس آگاهی هموطنان عزیز بر اكاذیب و افترائات ایشان، موجب آگاهی آنان بر مُدّعای بهاییان می گردد.
در آخر، هموطنان عزیزِ منصف و فضلای وسیع النظر و آزاده این مرز و بوم مقدس را قسم می دهد به همه آزادگان حقیقی تاریخ و از جمله حضرت سید الشهداء، و قسم می دهد ایشان را به جمیع مقدساتشان و به آنچه برای ایشان محترم است، كه خود به چشم و فكر و قلب و روح خود، به کلّ آثار بهایی مراجعه فرمایند، و به عنوان مثال و برای شروع، تمنّا می كند لوح مبارك حضرت بهاءالله خطاب به سلطان ایران ناصرالدین شاه قاجار را كه دقیقأ ۱۳۵ سال قبل توسط جوانی بهایی ملقب به «بدیع» به وی تحویل داده شد، و حامل مزبور نیز پس از چند روز داغ و شكنجه به شهادت رسید، مطالعه و مورد مُداقه و تفكر قرار دهند تا به بسیاری از آنچه كه در این متن ملاحظه خواهند فرمود اذعان نمایند، و باشد كه با آگاهی از افترائات و دروغ های قبل و مطالعه آثار بهایی، حضرت بهاءالله، «دوست و محبوب معنوی حقیقی» را بشناسند و خود قضاوت نمایند؛ چه كه حضرتش «جویای احباب گشته»[13] و برای محبّت و اتحاد جهانیان «بلایای لا تُحْصی»[14] قبول فرموده است.
ای یزدان مهربان جمیع بشر را از یك سلاله خلق فرمودی تا اعضاء یك خاندان گردند و بندگان حضرت تو شوند؛ در ظلِّ سُرادِق ِ فضلت مَأوی بخشیدی و بر خوان ِ نعمتت مجتمع كردی و از اشراقات انوار عنایتت منوّر ساختی. ای خدا، تویی مهربان، تویی ملجأ و پناه و بخشنده فیض حیات. تاج انسانی را زینتِ هر سری فرمودی و خلعتِ موهبت را زیور كل بشر، تا غریق دریای رحمتت شوند. ای مولای مهربان، كلّ را متحد فرما و مظاهر مختلفه را به یكدیگر الفت بخش؛ جمیع ملل را ملت واحده كن تا اجزاء یك خانمان گردند و روی زمین را یك وطن دانند و به نهایت اتحاد، الفت جویند. ای خدا، رایتِ وحدتِ عالم ِ انسانی را بلند فرما، صلح ِ اعظم را مستقر كن، قلوب را به یكدیگر التیام ده. ای خدا، ای پدر مهربان، قلوبمان را از نفحات محبتت شادمان كن و دیده ها را به نور هدایتت روشن نما و گوش ها را از نغمات جانپرور متلذذ فرما و در صون عنایت ملجاء و پناه بخش. اِنَكَ اَنْتَ القَوِی القَدیرُ یا سَتّارَ الْعُیوبِ وَ یا غَفّارَ الذُّنُوبْ
حامد صبوری – ۳۰ / ۸ / ۱۳۸۴
مقدّمه
در ۱۹ /۱۰ /۱۳۷۸ ه.ش از مركز یكی از استان های كشور، كتاب ردیه ای علیه دیانت بهائی، با پست سفارشی به بنده رسید. شناسنامۀ كتاب به شرح زیر است: چرا مسلمان شدم، سخنی با بهائیان، نویسنده: مهناز رئوفی، ناشر: انتشارات نور علم، چاپ اول، تابستان ۱۳۷۸، همدان.[15] فهرست مطالب كتاب فوق به این شرح بود: مقدمه، چرا مسلمان شدم، بهائیت از زبان تاریخ، صحبتی با بهائیان، اصول دین در بینش اسلامی و بینش بهائی، بحث توحید، بحث نبوت و معاد.[16]
با ملاحظۀ كتاب مزبور متوجه شدم مطالب آن مانند سایر كتب مشابه، چیزی جز افترائات و اكاذیب و اتهاماتی نیست كه بهائیان بیش از یك قرن و نیم است در ایران شنیده و خوانده و دیده اند، چنانكه مآخذ اصلی استفاده شده در تألیف كتاب مزبور یكی كتبی بود كه نویسندگان آن از مخالفین دیانت بهائی بوده اند، و دیگری كتبی كه نویسندگان آنها از معدود بهائیانی بوده اند كه از دین بهائی خارج شده و به عللی كه از مطالب و لحن آثار خود ایشان بر منصفین و متقین و اهل تحقیق پیداست، علیه آ ئین بهائی مطلب نوشته اند. شایان ذكر است در مواردی نیز كه حدوداً به ده كتاب و مآخذ بابی و بهائی اشاراتی شده، همه برای خالی نبودن عریضه و به نقل از همان كتب ردیۀ فوق الذكر بوده كه حسب المعمول در چنین ردیه هایی، نقل قول های مزبور از آثار بابی و بهائی، گزینشی و ناقص است و منعكس كنندۀ اصل و تمامیت و روح آن آثار نمی باشد.[17]
بعدها متوجه شدم كه ردیۀ مزبور برای بعضی بهائیان دیگر نیز با پست سفارشی ارسال شده است و چیزی كه در این میان جالب بود آنكه در زمان رژیم پهلوی و سال های اولیه انقلاب اسلامی، ارسال و یا دادن ردیه به بهائیان توسط بعضی گروههای ضد بهائی — از جمله انجمن حجتیه — معمول بود، اما از آن تاریخ به بعد مدتها بود كه شاید به علت اِعمالِ روش های به مراتب ظالمانه تر و شدیدتر فیزیكی و اقتصادی و فرهنگی و فكری و معنوی — و ازجمله حبس و نفی و شكنجه و شهادت — دیگر نفوس ضد بهائی مزبور، لزومی به ادامۀ چنان روشی را احساس نمی كردند. و حال در سال ۱۳۷۸، معلوم نیست[18] چه شده بود كه كتابی به مراتب كوچك تر از بعضی ردیه های قطور، مثل كتاب بهائیان سید محمد باقر نجفی منتشره در اواخر رژیم پهلوی و اوایل رژیم جمهوری اسلامی(سال ۱۳۵۷)، چاپ شده و تهیه كنندگان آن این زحمت را به خود داده بودند كه به فاصلۀ ۶ ماه از انتشار چاپ اول آن، آن را به وسیله عُمّالِ خود در بعضی نقاط ایران، كه بعضاً صدها كیلومتر از همدان (محل چاپ كتاب) فاصله دارد، برای بعضی بهائیان با پست سفارشی ارسال كنند!
به هرحال، چون بهائیان به عللی كه در ادامه اشاره خواهد شد، از اختلاف و نزاع و جدال و فساد و دشمنی به هر شكل آن گریزان بوده و بیزارند و هدفشان ایجاد وحدت عالم انسانی است، اكثراً به كتبی اینچنین پاسخ نمی دهند، مگر آنكه حس كنند پاسخ موجب تحبیب و رفع كینۀ ردیه نویسان و كشف حقایق و رفع سوء تفاهمات و اتهامات و جلوگیری از فساد و نیز تضییقات و مظالم می شود. چنانكه به عنوان مثال یادم می آید كه در معرفی و پاسخ به همان ردیۀ قطور ۷۷۸ صفحه ایِ «بهائیان» نجفی، یكی از «احبای عزیز الهی»، مطلبی در پنج صفحه تهیه كرده بودند كه محفل روحانی ملی بهائیان ایران، كه اعضای آن در همان اوایل انقلاب به جرم عشق به آئینشان شهید گردیدند، نسخه ای از آن را به خاطر روشن شدن احتمالی اذهان و رفع اتهامات در جوّ موجودِ اوایل انقلاب اسلامی، در ۲۷/ ۲/ ۱۳۵۸ برای هر یك از «محافل مقدسۀ روحانیۀ» محلی بهائی در سراسر ایران فرستادند تا مورد استفاده طالبین قرار گیرد، و در نامۀ ارسالی مربوطه مرقوم فرمودند: «یكی از احبای عزیز الهی مطلبی در معرفی یكی از كتب ردیۀ اخیره و بیان اسلوب تألیف كتاب و كیفیت اشتمال آن بر اغراض متعدده، نگاشته اند كه یك نسخه از آن به ضمیمۀ این مكتوب تقدیم آن محفل مقدس می گردد. تعمیم نشر آن نظر به وجوب ترك اعتنا نسبت به این قبیل كتب، لزومی ندارد.»[19]
لذا به علل فوق، ردیۀ خانم رئوفی و تهیه كنندگان آن را به خدا سپردم تا بعدها از پس پردۀ غیب چه ظاهر گردد! این ماجرا گذشت تا اینكه در اوایل سال ۱۳۸۴ یعنی حدود پنج سال پس از نشر چرا مسلمان شدم، شنیدم كه در زمستان سال ۱۳۸۳ كتاب ردیۀ دیگری از خانم مهناز رئوفی تحت عنوان مسلخ عشق به همراه بعضی مطالب دیگر برای تخطئه و بی اثر نمودن تظلم نامه ای كه جامعۀ بهائی خطاب به ریاست محترم جمهوری وقت جناب آقای خاتمی در خصوص عدم اجازۀ ورود بهائیان به دانشگاه ها تهیه و به اولیای محترم امور تسلیم شده بود[20]، به تعداد بیشتری نسبت به ردیۀ سال ۱۳۷۸ خانم رئوفی، برای بهائیان (ازجمله در طهران) با پست سفارشی، ارسال شده است.
نسخه ای از آن را از یكی از دوستان به دست آوردم و جالب این بود كه وقتی نظر دوستان بهائی را راجع به آن جویا شدم، صرف نظر از میزان سواد و مراتب ایمان قلبیشان، كل متعجّب بودند كه چرا ردیه ای چنین سطحی و بی محتوا و بسیار عامیانه را برای بهائیان ارسال كرده اند! و بعضی نیز برای خانم مهناز رئوفی تأسف می خوردند كه چرا تسلیم جاعلین شده و به این كار حقیر تن در داده اند و روح و روان خود را آشفته نموده اند! و آرزو می كردند خداوند دست ایشان را بگیرد و صبر و سرور حقیقی عنایت فرماید.
بنده نیز كتاب مزبور را از اول تا آخر خواندم[21] و ضمن آن اكثر موارد اشتباهات كتاب را علامت گذاشتم و ملاحظه كردم اشتباهات به قدری فاحش و مطالب به قدری دروغ و وهم آلود و توهین آمیز و بی شرمانه است كه حتی علاوه بر بهائیان با اطلاعات دینی متفاوت، دوستان غیر بهائی نیز بی مایگی آن را درست تشخیص داده بودند.
این نیز گذشت تا اینكه اخیراً متوجه شدم علاوه بر استفاده از روش پستی قدیمی و ارسال ردیه به منازل بهائیان، برای خانم مهناز رئوفی سایت اینترنتی نیز به وجود آورده اند و گویا در این آشفته بازار ارتباطات الكترونیكی كه هر رطب و یابسی را در آن می توان یافت و از مقدس ترین و انسانی ترین حقایق تا سخیف ترین و حیوانی ترین مطالب را شامل می شود، گروه مزبور از دوستان ضد بهائی تصمیم گرفته اند بدون بررسی دقیقِ بازخورد ارسال حداقل دو ردیه، تحت نام خانم رئوفی و سایر اقداماتِ حداقل پنج سالۀ خود، از این طریق نیز باب رحمتی جدید به روی بهاییان بگشایند تا بلكه به زعمشان، «مهناز رئوفی» های دیگری نیز از جمع بهاییان، به ظاهر یا به واقع، خارج شوند و به صف متوهّمین درآیند و بر ضد امر بهاء و مؤمنین به آن قیام نمایند! حال آنكه برای بی نتیجه بودن همان ردیۀ اول چرا مسلمان شدم، همین بس كه مجبور شدند مسلخ عشق را، آن هم در قالب داستانی پیش پا افتاده و مبتذل، بنویسند تا بلكه این بار عوام پسند گردد و حداقل بر بعضی بهائیان تأثیر گذارد. ولی حتی در این صورت نیز احدی از بهائیان در اثر اقدامات مزبور، راه خانم رئوفی وجاعلین را نه تنها پیش نگرفت، بلكه اشتعالشان در عشق به آئینشان نیز بیشتر شد. اگر این دوستان بی انصافِ نامهربان كمی در تاریخ گذشتۀ این آئین بدیع دقت می كردند، متوجه می شدند كه حتی با حبس و نفی و شهادت نیز نمی توان جلوی پیشرفت امر الهی بهائی را گرفت تا چه رسد به نوشتن ردیه. و ای كاش ایشان در احوال گروه ها و احزاب و انجمن ها و افراد ضد بهائی و حتی دُوَلِ مقتدرۀ قاهره ای كه بلایای زیادی در ایران و عثمانی و غیره بر امر بهائی وارد ساختند، تفرّس می كردند تا بدانند كه به شهادت خود این گروه ها علیه یكدیگر، تا حال نه تنها نتوانسته اند جلوی رشد این آئین را بگیرند، بلكه ضدیت هایشان نتیجۀ معكوس داده و سبب رشد امر بهائی و استقامت مؤمنین و عاشقانش گردیده است؛ چه كه در قرآ ن مجید سورۀ توبه، آیات ۳۳-۳۲، خداوند، چنین قاطع ارادۀ خود را بیان فرموده است: «یریدوُنَ اَنْ یطْفِؤا نُورَاللهِ بِاَفْواهِهِمْ وَ یأبَی اللهُ اِلّا اَنْ یتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِروُنَ هُوَ الذَّی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدّینِ كُلِّه وَ لَوْ كَرِهَ المُشْرِكُونَ.»[22]
به عنوان نمونه، خوب بود تهیه كنندگان مطالب عرضه شده به نام خانم مهناز رئوفی، نظری به همتای خود، انجمن حجتیه، كه مدعی مبارزه با دیانت بهائی و ارشاد مسیحیان و ماركسیست ها و اوباش[23] بود، می نمودند كه به قول یكی از برادران دینی از حزب مخالفشان «در طول بیش از ۲۵ سال(بر طبق تاریخ مأخذ مزبور، منظور از سال ۱۳۳۲ ه.ش تا سال ۱۳۶۲ است كه حدود ۳۰ سال می باشد) نه تنها قادر به شكست بهائیت نشد، بلكه خود عاملی برای رشد این فرقۀ استعماری گشت!»[24] و ظاهراً به خاطر همین عدم موفقیت بود كه «سازمان عباد صالح»، شاخۀ جدا شده از انجمن مزبور، بعد از انقلاب اسلامی[25]، با تغییر روش گذشتۀ خود در انجمن، ابراز كرد كه: «با بهائیان نباید مبارزۀ عقیدتی كرد، بلكه باید مبارزۀ سیاسی نمود.»[26] حال آنكه این كشف بزرگ! توسط سازمان مزبور كشفی جدید نبود، زیرا همان گروهی كه قبل و بعد از انقلاب مخالف انجمن حجتیه بود و بعد از پیروزی انقلاب قدرت را به دست گرفت و عباد صالح از انجمن مزبور جدا شده به ایشان پیوستند، مدتها بود كه از قبل از انقلاب كشف كرده بود كه باید با بهائیان مبارزۀ سیاسی كرد و حتی قبل از پیروزی نهایی انقلاب و پس از آن، برنامۀ منظمی برای قلع و قمع بهائیان طراحی نموده بود و تا حال نیز تا آنجا كه توانسته آن برنامه را اجرا نموده و می نماید.[27]
و از معجزات امر الهی آنكه «مبارزۀ سیاسی» مزبور و ایراد اتهامات و افترائات به بهاییان و حبس و نفی و اعدام و انواع محرومیت ها از حقوق اجتماعی در این ۲۷ سال نیز به سرنوشتی بدتر از «مبارزۀ عقیدتی» مذكور منجر شد، به طوری كه به فرمودۀ مركز جامعۀ جهانی بهائی، یعنی بیت العدل اعظم، در همان سال های اولیۀ انقلاب، «مبارزۀ سیاسی» مزبور باعث رشد كیفی امر و جامعۀ بهائی به اندازۀ ۲۰۰ سال گردید؛ به طوری كه امثال همان گروه های فوق الذكر نیز به این رشد اعتراف كردند و تقصیر آن را نیز به گردن آنهایی گذاشتند كه با بهائیان «مبارزۀ سیاسی» نمودند؛ و حتی بنده شفاهی شنیدم كه بعضی، خودِ انقلاب اسلامی را عامل رشد آئین بهائی گفتند، همانطور كه در مورد رژیم پهلوی گفته بودند! سُبْحانَ وَ تَبارَكَ وَتَعالَی الَذَّی بِیدِهِ الْمُلْكُ! ولی به نظر من همۀ این گروه ها حق داشتند به هم اعتراض كنند و از نحوۀ مبارزه شان با امر بهائی ایراد بگیرند، زیرا چه مبارزۀ عقیدتی باشد و چه مبارزۀ سیاسی و حبس و نفی و اعدام و امثال آن، محال است تأثیر منفی در امر الهی و حقیقت دین بهائی بگذارد، زیرا خداوند در این ظهور مخصوصاً چنین مقدر فرموده است كه رنج و بلا موجب رشد آن باشد؛ چنانكه حضرت بهاءالله شارع این امر اعظم چنین شهادت داده اند،:
چنانچه در این كور ملاحظه شد كه این هَمَجِ رَعاع گمان نموده اند كه به قتل و غارت و نفی احبای الهی از بلاد، توانند سراج قدرت ربانی را بیفسرند و شمس صمدانی را از نور بازدارند. غافل از اینكه جمیع این بلایا به منزلۀ دُهن است برای اشتعال این مصباح. كَذلِكَ یبَدِّلُ اللهُ ما یشاءُ وَاِنَّهُ عَلی كُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ.[28]
و از عجایب دیگر در زمینۀ مبارزات رنگارنگ با دیانت بهائی و مؤمنین آن، اینكه بعضی به مصداق اینكه «اَلْباطِلُ یمُوتُ بِتَرْكِ ذِكْرِه» (باطل به ترك ذكر و مسكوت گذاشتنش از بین می رود) برعكس گروه های فوق الذكر، راه مبارزه با امر بهائی را انكار وجود آن و سكوت در برابر آن دانستند[29] كه این هم بی نتیجه بوده زیرا، آنچه باطل است به ترك ذكرش از بین می رود؛ ولی آنچه حق است و حقیقت، در هر صورت از بین نمی رود؛ زیرا حقیقت زنده است و مرده نیست و همین زنده بودن و پویایی و قائم بالذات بودن ِ آن است كه عكس العمل ها ایجاد می كند و سكوت موقت را تبدیل به فریادِ واویلا و وادینا و واشریعتا می نماید. به قول شاعر:
وَ اِذا اَرادَاللهُ نَشْرَ فَضیلَةٍ طُوِیتْ أتاحَ لَها لِسانَ حَسُودِ
لَوْ لا اشْتِعالُ النّارِ فیما جاوَرَتْ ما كانَ یعْرَفُ طیبُ عُرْفِ الْعُودِ[30]
لذا افراد و گروه های ضد بهائی هر روشی را كه پیش گرفته و بگیرند، نتیجه ای جز اعتلا و رشد و فرا گیر شدن بیشتر دیانت مقدس بهائی نخواهد داشت، و به همین جهت است كه قبلاً عرض شد لازم نیست جامعۀ بهائی به هر ردیه و یا اعتراضی پاسخ دهد، مگر بعضی موارد كه احساس شود كمكی به كشف حقایق و ارائۀ اطلاعات صحیح و رفع شبهات و سوء تفاهمات در جهت ایجاد وحدت و حفظ ضعفاء از فریب و ریا می نماید، و حتی در این موارد نیز اگر جوابیه ای تهیه نشود باز به اصل حقیقت لطمه ای وارد نخواهد شد، چه كه حقیقت چه از آن طرفداری و دفاع شود و چه علیه آن اقدامی صورت گیرد، پیوسته در اوج اعتلا و صحّتِ خود باقی بوده و خواهد بود، و به این جهت، از نكاتِ مهمّه ای كه افراد و گروه های ضد بهائی باید بدانند این است كه در ایران در اكثر ایام، جامعۀ بهائی حتی از ارائۀ پاسخ به همین ردیه ها و اتهامات نیز ممنوع و محروم بوده و حتی اگر جوابیه ای نیز تهیه شده، هموطنان عزیز از خواندن آن ممنوع و محروم بوده اند و لذا اطلاعاتشان دربارۀ حقیقت دینی كه در وطنشان بیش از ۱۵۰ سال سابقه دارد، یا هیچ یا بس ناچیز بوده است؛ اما علیرغم همین بی اطلاعی، دیانت بهائی و بهائیان كمر زیر بار انواع فشارها و تضییقات و اتهامات و بلایا راست كرده اند، تا آنجا كه احترام هموطنان نازنینشان را بر انگیخته اند.
از شواهد حقیقت فوق آنكه به عنوان مثال، وقتی پس از ۲۶ سال از شروع انقلاب اسلامی، جامعۀ بهائی تظلم نامه و بیانیه ای را، همچون موارد مشابه در اوایل انقلاب، در خصوص تقاضای رفع ممنوعیت بهائیان از ورود به دانشگاه و دیگر تضییقات، خطاب به ریاست محترم جمهوری وقت[31] در سال ۱۳۸۳، حضوراً و آشكارا و بدون پرده پوشی و مخفی كاری كه روش سیاسیون است، تقدیم اولیای امور در ادارات مختلفه سراسر مملكت — علاوه بر مراجع عالی رتبه نظام— نمود، با نهایت تعجب ملاحظه شد كه بسیاری از اولیای محترم امور حتی مطلع نبودند كه جوانان بهائی، ۲۶ سال بوده است از ورود به دانشگاه و تحصیلات عالیه محروم بوده اند و اكثر ایشان از این بابت اظهار تأسف و تعجّب می كردند، و نیز بعضی از ایشان هم مانند بعضی از هموطنان عزیز نمی دانستند دیانت بهائی چیست و یا معدودی نیز آن را با فرقۀ وهّابی، شاید نظر به تلفظ مشابه دو كلمه، و یا حتی با هموطنان عزیز یهودی و مسیحی، اشتباه می گرفتند!
مثال دیگر در مورد سه مقالۀ آقای عبدالله شهبازی در روزنامۀ جام جم شماره های ۹۳۱ تا ۹۳۳، مورخ ۱۶ تا ۱۹ مرداد ماه ۱۳۸۲، علیه دیانت بابی و بهائی می باشد كه روزنامۀ مزبور بر خلاف قانون مطبوعات، مانند اكثر روزنامه های زمان رژیم پهلوی و ۲۷ سال اخیر، حاضر به چاپ جوابیۀ جامعۀ بهائی به مقالات مزبور نشد. اصولاً در ۱۶۳ سال تاریخ دیانت بهائی، اولیای امور قاجاریه و پهلوی و جمهوری اسلامی، و افراد و گروه های دیگر ضد بهائی، همیشه سعی نموده اند تا آنجا كه ممكن است هموطنان عزیز، از دانستن حقایقی دربارۀ آن محروم و ممنوع باشند و اصل آثار و كتب بابی و بهائی كه صدها مُجَلَّد می باشد از دسترس اكثریت نفوس دور بماند و تنها منابع اطلاعات دربارۀ آن، صدها ردیۀ گوناگون نوشته شده توسط افراد و گروه های ضد بهائی باشد؛ جالب آنكه خود این گروه ها بعضاً شدیداً مخالف یكدیگرند و گاه بر سر نحوۀ قلع و قمع بهائیان با هم اختلاف نظر و نزاع و جدال دارند و بهاییان نیز در این میانه، چون طیور مظلوم نمی دانند در این مسلخ عشق، با چاقوی كدام یك از آنان سرشان بریده خواهد شد؛ ولی ما با آغوش باز از همۀ ایشان استقبال می كنیم و اگر در دین بهائی دستبوسی حرام نبود دست همۀ ایشان را می بوسیدیم تا مثل همیشه به فرمودۀ مولایمان عبدالبهاء «به خون خویش آیات محبت بنگاریم» و «از شدتِ محبّت» بگرییم و بخندیم و «در نهایت سرور و بشاشت، آتش ظلم و ستم را گلزار و گلشن» یابیم، تا «در این جهان بی بنیان سبب ظهورات كمالات عالم انسان گردیم.»[32]
و لازم است هموطنان عزیز تر از جان بدانند كه یكی از روش های دور نگه داشتن ایشان از آثار و كتب بهائی در این ۱۶۳ سال این بوده است كه صدها بار به منازل بهائیان و اماكن دیگر بهائی مراجعه و یا هجوم شده و چه با تمسّك به حیله و چه با زور و اِرعاب و زندانی كردن و ضرب و جرح و حتی آتش زدن و كشتن، كتب و آثار بابی و بهائی را با خود برده یا معدوم نمودند و یا در مكان های خاص در اختیار اشخاصی محدود و خاص، به جهت مقاصدی خاص علیه جامعۀ بهائیان، قرار دادند. از جمله در همین ۲۷ سال اخیر بارها و بارها و حتی در سال جاری به همان روش های مذكور، هزاران جلد از كتب و آثار و جزوات بهائی را به همراه چیزهای دیگر از صدها خانۀ بهائیان و اماكن مصادره شدۀ این جامعه بردند[33] تا اكثریت ملت ایران همچنان از بدست آوردن اطلاعات حقیقی دربارۀ آیینی كه دیر یا زود به آن افتخار خواهند كرد، محروم و ممنوع بمانند، و در میان این آثار، از جمله چندین بیانیه و جوابیه نیز وجود داشت كه در اوایل انقلاب اسلامی توسط محفل روحانی ملی بهائیان ایران، در پاسخ به اتهامات قدیم و جدید به جامعۀ بهائی تهیه شده بود كه اگر حداقل همین بیانیه ها نیز در اختیار نفوس قرار می گرفت، بسیاری از شبهات از بین می رفت. اما دریغا كه چنین نشد و حتی اخیراً نیز ازجمله به واسطۀ تسلیم همان تظلم نامۀ سابق الذكر به اولیای محترم امور دربارۀ رفع ممنوعیت بهائیان از ورود به دانشگاه، جامعۀ بهائی مجدداً مواجه با موج جدیدی از تضییقات و دستگیری ها شد تا بار دیگر با كمال تعجب و حیرت روشن شود كه وارد كردن افترا و تهمت و دروغ علیه یك جامعه و اِعمال محرومیت های شدید اجتماعی — اقتصادی علیه آن مجاز است؛ اما پاسخ دادن به اتهامات بی اساس و حتی دادخواهی و تظلم به اولیای محترم دولتِ متبوع برای رفع تبعیضاتِ غیر قانونی وغیر اخلاقی، غیر مجازاست و مستوجب تعقیب و زندان و مجازات.
باری با این تفاصیل به فكر فرو رفتم كه دربارۀ ردیۀ جدید خانم مهناز رئوفی و دیگر ردیه هایی كه دوباره در سال های اخیر به شكل كتاب یا جزوه یا مقاله در مطبوعات یا به شكل برنامه های تلویزیونی انتشار می یابد، چه باید كرد و آیا لزومی به اعتنا و پاسخگویی هست یا نه. نهایتاً به نظرم رسید كه اگر چه از طرفی با توجه به حقایقی كه در فوق اشاره شد، و نیز با توجه به اینكه چون خودِ جامعۀ بهائی و اعضا آن با اتهامات و اكاذیب قدیم و جدید مزبور و پاسخ های آنها كاملاً آشنا هستند، نیازی به پاسخ دادن نیست[34]؛ اما از طرفی دیگر ملاحظه شد هموطنان عزیز و به خصوص جمعیت كثیر نوجوانان و جوانان عزیز و بی گناه و محروم این خاك مقدس كه نسلی جدیدند و هنوز یا از حقایق آئین بابی و بهائی و آنچه بر بهاییان در این ۱۶۳ سال گذشته است بی اطلاعند، و یا اگر اطلاعی هم دارند اكثراً از منابع و ردیه های فوق الذكر و شنیده های بعضاً اشتباه این و آن و یا شاید سایت های اینترنتی ضد بهائی می باشد، و از طرفی نیز چون ملاحظه شد قالب انتخاب شده برای محتوای ردیۀ مسلخ عشق عمداً به اصطلاح، داستان و رمان عشقی است كه خواسته یا ناخواسته ولو به طور موقت ممكن است در قوۀ واهمه و اذهان ِ عوام و نوجوانان و جوانان تأثیر سوء بگذارد و ایجاد شبهه نماید[35]، لذا تصمیم گرفتم پاسخی بر آن بنویسم.
از آنجا كه مطالب ردیۀ مزبور، ایرادات تكراری و اشتباهات فاحش و آشكار زیادی داشت، به صِرفِ تأیید الهی، تهیۀ دستنویس اولیه كار مشكلی نبود و فقط با استفاده از محفوظات به سهولت و سرعت آماده شد، و چون تصمیم گرفتم آن را به جامعه تقدیم كنم، پاكنویس آن لازم شد و در این زمینه آنچه ضروری بود، تنظیم محفوظاتِ نوشته شدۀ مزبور از طریق تهیه و ارائه منابع و مآخذ و ارجاعات دقیق بود، كه آن نیز، علیرغم عدم دسترسی به همۀ منابع دلخواه به علت غارت مكرّر كتب و آثار بهائی و غیر آن از منازل بهائیان، به حول و قوۀ الهی در حدّ مقدور و لازم صورت گرفت. با این حال طبق آنچه قبلاً گفته شد معلوم نیست كه این پاسخ نیز مانند سایر پاسخ های جامعه یا افراد بهائی در دسترس هموطنان عزیز قرار گیرد؛ اما باز با توجه به حقایقی كه در صفحات قبل ذكر شد، حتی در این صورت نیز حقیقت امر بهائی در مقام بلند و عظیم خود باقی خواهد ماند و خداوند عاقبت از راه هایی كه خود بهتر می داند، حقایق را بر هموطنان نازنینمان آشكار خواهد فرمود و هموطنان عزیز كه از نزدیك با اعمال و اخلاق و اقوال و روش بهائیان— كه همسایگان و دوستان و همكاران و خویشاوندان ایشانند و در این خاك مقدس با هم نفس می كشند و در غم و غصه و شادی و سرور هم شریكند— آشنایند، با منشأ اعتقادی آن اعمال و اقوال نیز كه جز عشق و اعتقاد به شارع مقدس امر بهائی یعنی حضرت بهاءالله و ایمان به تعالیم ایشان نمی باشد آشنا خواهند گردید و به اكاذیب و افترائات معدود هموطنان نامهربانِ بی انصافمان پی خواهند برد.[36]
اما در آخر ِ این مقدمه باید اضافه نمایم که پس از نوشتن این متن که در ۳۰ / ۸ / ۱۳۸۴ پایان یافت، به علل مشکلات معمول ِ موجود که توضیح و تفصیل آن در این جا ضروری نیست، اتمام تایپ کل مطالب یک سال طول کشید و چون در این مدت نیز وقایعی جدید در ارتباط با موضوع این متن رخ داد تصمیم گرفتم ضمیمۀ ششمی نیز به پنج ضمیمۀ سابق بیافزایم و شرح بسیار مختصری از آن وقایع را در آن بگنجانم تا خوانندگان و هموطنان عزیز در جریان مختصر ادامۀ اقدامات ردیه نویسان و جاعلینِ مسلخِ عشق قرار گیرند. شایان ذکر است که به جز چند مورد ِ بسیار معدود نیز که در خود متن مشخص شده، چیزی به متن اصلیِ اولیه اضافه نشده و آنچه افزوده شده کلاً در همان ضمیمۀ ۶ آورده شده است و تمنا می شود خوانندگان عزیز حتماً آن را ملاحظه فرمایند
[1] لوح دنیا
[2] خط سوم، صص۳۸۰ به بعد
[3] گلزار تعالیم بهایی، ص ۳۵۱
[4] همان ص۲۶۰
[5] كلمات مكنونه، از حضرت بهاءالله
[6] دریای دانش ص ۱۵
[7] گلزار تعالیم بهایی ص ۴۲۷
[8] آثار قلم اعلی، ج ۶، ص ۲۴۴
[9] علاوه بر دو منبع فوق الذكر رجوع شود به:«گلزار تعالیم بهایی»، صص:۴۵۷-۴۵۱ و۴۷۵-۴۶۹؛ «امر و خلق»، ج۳ ؛ «گنجینه حدود و احكام»، صص ۳۳۷-۳۳۳؛ و…
[10] امر و خلق، ج۳، ص ۱۰۶
[11] سوره نساء، آیات ۸۲-۸۱
[12] ./ سوره یوسف،۵۳)
[13] در این مورد به لوح مبارك «ای بلبلان الهی…»، كه در متن اصلی ، اواخر نكته چهار از فصل اوّل از بخش اوّل، به نقل از كتاب دریای دانش صص : ۳۱-۲۹ ، ذكرشده، مراجعه شود
[14] كلمات مكنونه
[15] مشخصات دیگر كتاب: صفحه آرایی: مبین اطلاع (رضوان)، چاپ و صحافی نور، فیلم وزنیك: لیتوگرافی نور، تیراژ :۳۰۰۰، انتشارات نور علم، همدان، خیابان شکریه، شمارۀ ۲۹۰۵، کد پستی ۴۱۵۶- ۶۵۱۷۵، قیمت ۶۷۰۰ ریال، ۱۰۵ صفحه به علاوۀ برگۀ فهرست و عنوان.
[16] این مباحث به زبانی دیگر در ردیۀ بعدی خانم رئوفی تحت عنوان مسلخ عشق تكرار شده، لذا چون در ادامه مطالبی دربارۀ مسلخ عشق خواهد آمد، پاسخ به مسلخ عشق، شامل پاسخ به مطالب «چرا مسلمان شدم» نیز خواهد بود.
[17] مآخذ مزبور عبارتند از : كتابی از استاد علامه موسوی(؟)، كشف الحیل از آواره(نام وی را ابوالقاسم ذكر كرده، حال آنكه عبدالحسین است)، پیام پدر از صبحی(فضل الله مهتدی)، سخنان پدر از امامی. و آثار بابی و بهایی كه به صورت ناقص و گزینشی از ردیه های فوق الذكر مورد اشاره واقع شده عبارتند از: اشراقات، ایقان، بیان فارسی و عربی، صحیفۀ عدلیه، مقالۀ شخصی سیاح، مكاتیب، مفاوضات، گنجینۀ حدود و احكام. (از نكات جالب آنكه بعدها در مسلخ عشق، صص ۱۳۹-۱۳۸ نوشته همین كتاب گنجینۀ حدود و احكام را حضرت عبدالبهاء نازل كرده، حال آنكه كتاب مزبور مجموعۀ نصوصی است از همۀ طلعات مقدسۀ آیین بهایی كه توسط یكی از فضلا و علمای جامعۀ بهایی، جناب اشراق خاوری، جمع آوری و تنظیم شده است و همین قبیل اشتباهات فاحش حاكی از جعلی بودن هر دو كتاب و بی پایه و اساس بودن آنها می باشد) چون در ادامۀ متن در مورد كتاب های ردیه مطالب لازمه خواهد آمد، توضیحات بیشتر را در آنجا ملاحظه فرمایید.
[18] شایان ذكر است كه در سال قبل از آن مورخ ۷/۷/۱۳۷۷ به بیش از ۵۰۰ خانۀ بهایی در سراسر ایران از طرف اولیای محترم امور مراجعه شده بود و هزاران جلد كتب بهایی و غیر بهایی برده شده بود. نیز به یادداشت شمارۀ 266 رجوع شود.
[19] جالب آنكه در ردیۀ بهاییانِ نجفی، برای رد دیانت بهایی، یعنی تنها ثمرۀ باقی مانده از ادیان آسمانی قبل و دین بابی، آقای نجفی خصومت اجداد متشرّعِ خود را نسبت به شیخیه و ازلی ها عمداً فراموش می كند و حتی بعضاً دربارۀ آنها دلسوزی و ابراز احترام می كند تا همۀ رد و انكارها متوجه دین بهایی و بهاییان گردد، و به نظر این عبد این كاری منطقی بوده است. زیرا اولاً «كس نزند بر درخت بی بر سنگ» و ثانیاً تنها اثر زندۀ الهی كه پویا و محرك است و علیرغم بلایای ۱۶۳ ساله بیش از پیش شاداب و پراقتدار و پر نفوذ به پیش می رود و به زعم امثال آقای نجفی باید جلوی آن را گرفت، همین دین بهایی است و لاغیر. جالب است كه دیگر ردیه نویسان اخیر نیز چون آقای نجفی به این حقیقت پی برده اند و حملات خود را متمركز در دین بهایی و بهاییان نموده اند و در آینده نیز مجبورند كه به همین كار ادامه دهند. در ادامۀ متن باز در این باره خواهد آمد.
[20] متن كامل آن را در ضمیمۀ شمارۀ ۱ ملاحظه فرمایید.
[21] مشخصات كتاب مسلخ عشق به این شرح است: مسلخ عشق، مهناز رئوفی، نشر پیكان، تهران، ۱۳۸۰(چاپ اول ۱۳۸۱)، ۴۰۴ صفحه(در این شناسنامه در اول كتاب، حجم ۴۰۴ صفحه مندرج شده، اما خود كتاب چاپ شده ۳۰۰ صفحه می باشد)، فهرست نویسی بر اساس اطلاعات فیپا: ۱- داستان های فارسی قرن۱۴ -۵م، ۸۵۴ ی/۸۰۷۵PIR ، ۶۲/۳ فا ۸، ۱۳۸۰، م ۹۸۶/ كتابخانه ملی ایران / طراح جلد: ستاره نورونی/ شماره نسخه های این چاپ(چاپ اول ۱۳۸۱):۲۰۰۰، چاپخانه آسمان/ مركز پخش: مؤسسه گسترش فرهنگ و مطالعات/ تلفن و دورنگار۸۷۹۴۲۱۹، ۸۷۹۴۲۱۸، ۸۷۷۲۲۶۷، ۸۷۷۲۰۲۹/ و در صفحۀ بعد از صفحۀ ۳۰۰ نوشته شده: «برای تماس با نویسنده، با نشانی زیر مكاتبه نمایید: همدان، صندوق پستی ۷۱۴۸-۶۵۱۳۶».
[22] مهم است كه اشاره گردد امام صادق(ع) فرموده اند تأویل آیات مزبور جز در زمان قائم موعود نخواهد بود. یعنی در ظهور بابی و بهایی است كه نور الهی به تدریج تمام عالم را می گیرد و وعود انبیای الهی و ازجمله حضرت محمد ص تحقق می یابد و نمی توان جلوی آن را گرفت و مخالفت های اعدا همانند فوت كردن به نور الهی خواهد بود كه بدیهی است بی اثر خواهد شد( بحارالانوار، جلد۱۳، و نیز كتاب تعلیمات دینی سوم اقتصاد، چاپ ۱۳۵۸).
[23] كتاب در شناخت حزب قاعدین زمان (موسوم به انجمن حجتیه)، از ع.باقی، نشر دانش اسلامی، اسفند ۱۳۶۲، صص:۹۶ و ۲۰۳.
[24] همان مأخذ صفحۀ ۱۲۸ و ۱۹۴.
[25] همان، ص ۱۹۱.
[26] به نقل از بیانیۀ جامعۀ بهاییان ایران در جواب سخنرانی نمایندۀ محترم وقت ایران در جلسات كمیتۀ حقوق بشر سازمان ملل در ژنو درباره حقوق بهاییان كه سخنرانی مزبور در شماره ۱۶۷۷۶روزنامۀ اطلاعات مورخ ۲/۵/۱۳۶۱ چاپ شده است.
[27] در این مورد ازجمله رجوع شود به پیام رضوان ۲۰۰۰ بیت العدل اعظم و پیام ۲۶ نوامبر ۲۰۰۳ همان معهد اعلی؛ بیانیۀ جامعۀ بهاییان ایران مورخ ۱۳۸ بدیع با عنوان «مراجع امور و ملاذ جمهور در كشور مقدس ایران ملاحظه فرمایند…»؛ كتاب صحیفۀ نور، از مركز فرهنگی انقلاب اسلامی، جلد اول، صص:۱۴-۸، ۱۷، ۳۴، ۳۹، ۴۴،۵۰، ۵۲، ۶۲-۵۳، ۶۹- ۶۵، ۱۰۰-۹۰، ۶۴، ۲۴۳، ۲۲۸، ۲۰۸، ۱۳۸؛ صحیفۀ نور، جلد ۴، صص۷۹و ۲۰۱. از این منابع در قسمت های بعدی متن مطالبی آورده خواهد شد.
[28] منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، لجنۀ نشر آثار امری، آلمان، ۱۴۱ بدیع، شماره ۲۹، ص ۵۴. نیز ترجمۀ كتاب ۴ روحی، ص ۸۶. مضمون عربی: اینچنین خداوند تبدیل می كند آنچه را كه می خواهد و همانا او بر هر چیزی قادر است.
[29] چنانكه حتی دولتمردان رژیم پهلوی نیز گاهی در مجامع بین المللی وجود جامعۀ بهایی در ایران را انكار می كردند و یا تجاهل می نمودند. همچنین بعضی علما و روشنفكران نیز همین روش را ترجیح می دادند كه در اینجا لزومی به ذكر ایشان نیست.
[30] الاتقان، جلد۲، ترجمۀ سید مهدی حائری قزوینی، صص۲۵۱-۲۴۹. مضمون شعر: و هر گاه خداوند بخواهد فضیلت بسته شده را بگشاید، زبان حسود را بر آن باز می كند. اگر آتش، آنچه در كنارش هست نمی سوزاند، بوی خوش عود هیچگاه احساس و دانسته نمی شد.
[31] به ضمیمۀ ۱ مراجعه شود.
[32] مجموعۀ مناجاتهای حضرت عبدالبهاء جَلَّ ثَنائُهُ، چاپ آلمان، صص:۳۲۵و ۳۴۶.
[33] چنانكه خود این عبد نیز برای نوشتن این سطور نتوانستم تمام مآخذ و مراجع دلخواهی را كه در ذهن داشتم و قبلاً خوانده بودم بدست آورم و لذا آنچه در این جوابیه آمده به اندازه ای بوده كه این عبد توانستم تهیه كنم و سایر موارد ضروری نیز اگر چه عیناً ذكر نشده ولی مضمون آن مذكور آمده و لذا به جهت ناكافی بودن آدرس و شناسنامه بعضی مآخذ و كتب و غیره معذرت می خواهم.
[34] البته باید خاطر نشان ساخت چنانكه در ص۲۸۸ مسلخ عشق آمده، جاعلین خیلی آرزومند بوده اند كه به خصوص جوانان بهایی را تحت تأثیر اتهامات و اكاذیب و حیله های خود بگذارند و به نظر در اصل و اساس، انتخاب قالب رمان و داستان برای مسلخ عشق، نوعی نشانه رَوی مستقیم به سوی جوانان بهایی- و البته صد البته جوانان غیر بهایی- بوده است، اما ملاحظه نمودند كه جوانان بهایی نیز مانند بزرگسالانشان با اتهامات قدیم و جدید جاعلین آشنایند و نیازی به پاسخ ندارند. در این مورد در ادامۀ متن نیز ضمن پاسخ به مطالب ص ۲۸۸ مسلخ عشق، خواهد آمد، به آن مراجعه شود.
[35] در اینجا اشاره به این نكتۀ مهم مفید خواهد بود كه یادآوری شود جنبه ای از قوای فكری انسان قوۀ واهمه و نیز متخیله است كه منطقیون و فلاسفه، میزان صحتِ یقینی مُدرَكاتِ آن را زیر ۵۰ درصد گفته اند كه طبیعی است از مرحلۀ صحت یقینی عقلی بسی به دور است (رجوع شود به كتاب منطق مظفر). و چون این قوه در نفوس به طور طبیعی و اتوماتیك و بدون لزوم فشار به ذهن در كار است و دروازۀ ورودیش به قدری فراخ است كه انواع اطلاعات به آن سرازیر می شود و خود به تنهایی نمی تواند راست را از غلط تمیز دهد. لذا می توان هر مطلبی را، چه راست و چه غلط، به خورد آن داد و مطمئن بود كه نفس ورود مطلبی به آن ولو اینكه پس از بررسی و استدلال كافی، غلط بودنش به قوۀ عقل و یقین اثبات شود، موجب باقی ماندن ته مانده های وهم آلود آن در ذهن می گردد و گهگاهی آن اكاذیب بر ساحت حافظه آشكار و نهان می گردد و شخص را به شبهه و امتحان و گیجی می اندازد. به همین جهات است كه امروزه با استفاده از دست آوردهای روان شناسی، سیاسیون عالم و آنانیكه نیات سوء برای بشریت دارند و كشف حقایق، منافع ناسوتی و مادیشان را به خطر می اندازد، سعی می كنند از طریق دادن داده ها و اطلاعات كثیر و رنگارنگ كه در آن راست و دروغ به هم آمیخته شده اذهان مردم دنیا را به چنین شبهه و گیجی بیندازند كه نتوانند به راحتی و به موقع خود راست را از غلط تشخیص دهند، و به این واسطه بتوانند برای مدت بیشتری روی حقایق سرپوش گذارند.
در تاریخ ادیان نیز چون دیگر زمینه های حیات بشر، از این قبیل شبهات دربارۀ انبیاء الهی و اُمتشان، توسط معرضین و مفترین و متوهمین، زیاد القاء شده به طوری كه بعضی از آن شبهات علیرغم بطلان و نادرستیشان، هنوز پس از قرن ها در حافظۀ بشری باقی مانده است تا چه رسد به شبهات ۱۶۳ ساله ای كه دربارۀ امربابی و بهایی القا شده و انسان حیران می ماند كه چگونه بعضی از این شبهات علیرغم اثبات بطلان آنها هنوز در بعضی اذهان وَهم زده باقی مانده و تكرار می شود. این عبد نظر به حِكَمی، در اینجا ضروری نمی داند كه بعضی از شبهات دربارۀ ادیان قبل و امر بابی و بهایی را بیاورد، ولی از خوانندگان عزیز تقاضا دارد خود فكر كنند و بعضی از شبهات مزبور را به یاد آورند تا خود متوجه شوند كه بعضی شبهات فقط به صرف مطرح شدن، چه اثر سوئی می توانند داشته باشند. تو گویی نفس مطرح شدن، نشان درستیشان نیز هست، حال آنكه چنین نیست و به همین دلیل است كه ادیان آسمانی، انسان ها را از شبهات و ظنون و اوهام منع نموده اند و ازجمله در قرآن مجید می فرماید: «اِجْتَنِبُوا كَثیراً مِنَ الظَّنِ اِنَّ بَعْضَ الظَّنِ اِتْمٌ»( حجرات، ۱۲. مضمون: دوری كنید از بسیاری گمان ها چه كه بعضی از گمان ها گناه است). در ادامۀ متن راجع به بعضی توهمات و شبهاتی كه راجع به امر بابی و بهایی به اذهان هموطنان عزیز القاء و تحمیل شده مطالبی خواهد آمد.
[36] در مورد آنچه در مقدمه آمده، در ادامۀ متن نیز اشارات و توضیحات بیشتری خواهد آمد. لطفاً مراجعه شود.
منبع: وبسایت ولوله در شهر