پيامبران قبل براي اين كه مردم به حرف خدا گوش بدهند و از عمل به كارهاي بد بترسند و به كارهاي خوب تشويق شوند، به زبان خودآنها و به اندازهء فهم آنها، دركتاب هاي آسماني گفتند همه دوباره زنده خواهندشد و براي فهماندن حساب وكتاب وپاداش وجزاي اخروي از تشبيهات ومثال هاي مادي وجسماني دربارهء بهشت و جهنم و قيامت و معاد استفاده كردند. مثلاً گفتند درجهنم آتش و مار است و در بهشت چشمه وميوه هاي خوشگوار. آن مردم فكر نمي كردند كه منظور ازچشمهء بهشت وآتش جهنم تشبيه ومثالي است براي اين كه خوشنودي خدا(بهشت) وناخوشنودي او(جهنم) را بفهمند.
قيامت
بهائيان به قيامت اعتقاد دارند، اما معاني آياتي را که در ذکر روز قيامت آمده، با معاني ظاهري آنها متفاوت مي دانند. اگر بديده بصيرت بنگريم، مي بينيم که تحقق اتفاقات روز قيامت امکان پذير نيست واين نشانه ها تمثيلي از واقعيت هستند. مثلا يکي از نشانه هاي قيامت آن است که ستاره ها به زمين مي افتند و يا خورشيد تاريک مي گردد. بروز هريک از اين نشانه ها سبب مي شود نه تنها افراد کره زمين، بلکه خود کره زمين نيز نابود گردد و بنابراين تحقق بقيه آيات قيامت از جمله تکفير گروهي بر گروه ديگر و برقراري عدالت امکان پذير نيست. آياتي که در مورد قيامت در هر دور نازل شده اند مطابق فهم و درک مردمان همان دور است و بيانگر حادثه عظيمي است که در عالم وجود رخ مي دهد و با عقل مردم دور بعد مطابق نيست. مردم امروز مي دانند که هر ستاره چندين هزار برابر زمين است و فرو ريختن آنها در زمين، جسمي هزاران برابر کوچکتر، ممکن نيست، اما در ادوار قبل، اين موضوع براي بشر قابل فهم و بررسي نبوده، لذا پيامبران الهي براي بيان کردن هيمنه روز قيامت به اين مثال ها روي آورده اند. براي اثبات اين مطلب به آيات مبارکه زير توجه کنيد:
در قرآن آمده است که « اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ وَإِن يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُّسْتَمِرٌّ »[i] يعني نزديك شد قيامت و از هم شكافت ماه و هر گاه نشانهاي ببينند روي بگردانند و گويند سحري دايم است). و همچنين مي فرمايد: « هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ»[ii] يعني آيا جز [اين] انتظار ميبرند كه رستاخيز در حالي كه متوجه نمي شوند، ناگهان بر آنان در رسد. و در سوره ديگرمي فرمايد « ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُم بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُم بَعْضًا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن نَّاصِرِينَ»[iii] يعني آنگاه روز قيامت بعضي از شما بعضي ديگر را انكار و برخي از شما برخي ديگر را لعنت ميكنند و جايتان در آتش است و براي شما ياوراني نخواهد بود. حال اگر مقصود از قيامت آن باشد که زمين مانند مس گداخته شود و حرارت چنان احاطه کند که کسي را ياراي نفس کشيدن نباشد در چنين واقعه اي چگونه کسي را ياراي آن باشد که آن را انکار کند، يا به کسي لعنت کند يا کسي را تکفير نمايد و آمدن قيامت به طور ناگهاني و بي خبري و نفهميدن مردم از آمدن آن چگونه خواهد بود؟
گذشته از اين، اگر معاني قيامت را ظاهري در نظر بگيريم به تناقض مي رسيم مثلا در جايي فرموده شده، آسمان مانند سرب گداخته مي شود و در جاي ديگر فرموده که آسمان مانند لوله اي به هم پيچيده مي شود. حال چگونه سرب گداخته لوله مي شود؟ و ديگر آنکه سنگ چگونه مي تواند مانند پشم زده شود؟ و اگر قرار بود روزي دنيا به پايان برسد براي چه خدا آن را آفريد؛ آيا اين کاري عبث نبوده؟ اگر روزي خلقت به پايان برسد، نعوذ بالله نسبت خالقيت از خداوند سلب مي شود زيرا صفات ذات الهي لم يزل بوده و لا يزال خواهد بود. پس بايد دانست که از شمس و قمر و کوه و … منظور چيزي غير از معاني ظاهري است.
طبق اعتقادات بهاييان، قيامت به معناي قيام مظهر ظهور است و در ظهور هر پيامبري، قيامت دين قبل اتفاق مي افتد. بدين ترتيب هر کلمه در وصف قيامت، معني جديدي پيدا مي کند؛ مثلا منظور از در گذر بودن کوهها به معناي در گذر بودن علما است، چرا که اگر چه بسيار قدرتمند هستند، اما طبق اراده الهي براي رشد دين جديد، به تدريج کنار مي روند و منظور از سقوط شمس و قمر نيز نسخ احکام دين قبل ظهور جديد است و اگر به ديده حقيقت بنگريم اين واقعه عظيم تر از قيامت ظاهري است، زيرا در آن روز بندگان خداوند مورد امتحان سخت الهي قرار مي گيرند و چه بسا علما و زاهداني که در اين روز از پيامبر جديد روي برگردانده به خدا و آياتش کافر گشته اند و چه بسا افراد فاسقي که در اين روز حقيقت را يافتند و تا ابد پاينده گشتند؛ اين است قيامت واقعي! بنابراين قيامت دين حضرت مسيح با ظهور حضرت محمد به وقوع پيوست. خداوند در قرآن فرمود: « إِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسَى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ فِيمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ»[iv] يعني هنگامى را كه خدا گفت اي عيسي من تو را برگرفته و به سوي خويش بالا ميبرم و تو را از [آلايش] كساني كه كفر ورزيدهاند پاك ميگردانم و تا روز رستاخيز كساني را كه از تو پيروي كردهاند فوق كساني كه كافر شدهاند قرار خواهم داد آنگاه فرجام شما به سوي من است پس در آنچه بر سر آن اختلاف ميكرديد ميان شما داوري خواهم كرد. توجه نماييد که فرموده اند تا روز قيامت ايشان را برتري خواهند داد، حال آنکه پس از ظهور حضرت محمد، نه تنها آنها از نظر علمي بر مسلمانان برتري نداشتند بلکه در جنگهاي صليبي نيز شکست هاي سختي از مسلمانان متحمل شدند. همچنين در حديث است از حضرت رسول اکرم که فرمود «من با قيامت توأم آمده ايم». خداوند در انجيل مي فرمايد:« عيسي بدو گفت من قيامت و حيات هستم، هر که به من ايمان آورد اگر مرده باشد زنده گردد و هرکه زنده بود و به من ايمان آورد تا ابد نخواهد مرد».»[v]مولوي با توجه به همين مفهوم ابيات زير را سروده است:
پس محمد صد قيامت بود نقد زآنك حل شد در فناي حل و عقد
زاده ثانيست احمد در جهان صد قيامت بود او اندر عيان
زو قيامت را همي پرسيدهاند اي قيامت تا قيامت راه چند
با زبان حال ميگفتي که زمحشر حشر را پرسد كسي
معاد جسماني و حشر و نشر
منظور از معاد، بازگشت پيامبران ومؤمنين وكفار زمان هاي گذشته است به شكل پيامبرجديد ومؤمنين جديد و كفارجديد. زيرا صفات واخلاق خوب پيامبر جديد ومؤمنينش مثل پيامبر قبلي ومؤمنين او مي باشد وصفات بد كفار سابق مثل صفات كفارجديد است. مثل اين كه بگوييم گل وخاري كه پارسال در بهار در باغ شكفت ودر زمستان از بين رفت وخاك شد، دوباره در بهار جديد به شكلي تازه از همان باغ مي رويد. اين گل و خار عيناً گل وخار پارسال نيست، ولي شبيه به آن است و ازهمان دانه و بوته روئيده است و همان رنگ و بو را دارد.
در مورد زنده شدن مردگان بايد گفت که به عقيده اهل بهاء، بعث اموات به معناي زنده شدن و بر انگيخته شدن مردگان از قبور غفلت و اوهام است. همان طور که پيش تر گفته شد حضرت عيسي مرگ و حيات را زندگي و مرگ ايماني توصيف کرده است. جسم در اين دنيا تنها وسيله است براي روح تا در اين جهان پيشرفت کند. هر عملي که انسان انجام مي دهد ناشي از اراده اوست و اراده از روح نشأت مي گيرد، اين تفاوت اصلي انسان و حيوان است بنابر اين عادلانه آن است که پاداش يا مجازات نيز به روح تعلق گيرد نه جسم. از اين رو حضرت بهاءالله هم فرمودند اين روح آدم هاست كه دردنياي بعد زنده است وهمان جا پاداش وجزاي معنوي كارهاي خوب و بد خود را مي بيند.
از ائمه اطهار در تفسير قيامت و بعث اموات و حشر و نشر و صراط و ميزان در کتب اخبار و تفاسير معتبره روايات بسيار نقل شده است. از جمله در تفسير صافي در ذيل آيه مبارکه « والسماء رفعها و وضع الميزان» در حديث القمي از حضرت رضا روايت مي کند « الي ان قال السماء رسول الله رفع الله اليه و الميزان امير المومنين نصبه لخلقه». در اين حديث، منظور از ميزان امير المومنين علي (ع) بيان شده است که او را خدا نصب فرموده براي خلق خود و نيز حضرت صادق (ع) فرموده که «ان الصراط اميرالمومنين». قرآن مي فرمايد:« اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»[vi] يعني بدانيد كه خدا زمين را پس از مرگش زنده مىگرداند، به راستى آيات [خود] را براى شما روشن گردانيدهايم باشد كه بينديشيد. در تفسير صافي از حضرت باقر (ع) روايت شده که فرمود: « يحيها الله تعالي با القائم بعد موتها يعني کفر اهلها و الکافر ميت» يعني خداوند زمين را زنده مي گرداند بعد از مردن آن يعني کافر شدن آن و کافر مرده است. در تفسير آيه « وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاء وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ »[vii](و زمين به نور پروردگارش روشن گردد و كارنامه [اعمال در ميان] نهاده شود و پيامبران و شاهدان را بياورند و ميانشان به حق داوري گردد و مورد ستم قرار نگيرند) حضرت صادق فرمود: « اذا قام القائم اشرقت الارض بنور ربها» يعني زماني که قائم قيام نمود زمين روشن مي شود به نور پروردگارش و همچنين فرموده اند: « اذا قام القائم قامت قيامة» يعني زماني که قائم قيام فرمود قيامت قيام خواهد کرد. همچنين در موضوع و معناي احياء و بعث اموات در قرآن مي فرمايد: « أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ»[viii] يعني آيا كسي كه مرده[دل] بود و زندهاش گردانيديم و براي او نوري پديد آورديم تا در پرتو آن در ميان مردم راه برود و اين آيه مبارکه راجع به حمزه عم حضرت رسول است که ايمان آورد و قبل از ايمان کافر و مرده بود و به روح ايماني زنده گرديد.
اما استدلالات عقلاني را که مي توان براي اثبات روحاني بودن معاد آورد، آن است که بدن انسان در طول حياتش حدود چهل بار به طور کامل عوض مي شود، يعني سلول هاي زنده به تدريج جاي سلول هاي مرده را مي گيرند و اين فرآيند در طول زندگي به اندازه چهل برابر بدن انسان انجام مي گيرد؛ به نظر شما عذاب يا پاداش اخروي به کدام سلول ها اختصاص مي يابد؟ تنها روح است که در تمام اين سالها ثابت مانده و هويت اصلي انسان را نشان مي دهد وگرنه جسم بارها عوض مي شود، پس مجازات و مکافات نيز بايد به هويت ثابت او تعلق گيرد. و ديگر آنکه جسم انسان زماني که از بين مي رود به خاک تبديل مي شود، اين خاک توسط گياهان جذب مي شود و اين گياه ممکن است توسط حيوانات خورده شود و انسانها نيز غذايي جز گياهان و حيوانات ندارند، پس آن قسمت از بدن فردي که مرده بود به صورت غذا جذب بدن ما شده و الآن جزيي از بدن ماست! پس اگر زماني قرار باشد که همه با هم زنده شوند، آن عضو هاي مشترک به چه کسي تعلق مي گيرد و تکليف بقيه چه مي شود؟
گذشته از موارد ذکر شده، عذاب روحي بسيار شديد تر از عذاب جسمي است، چنانکه مي بيند برخي از افرادي که از نظر مادي داراي رفاه و ثروت بسياري هستند به علت اينکه روح آنها ارضاء نشده دست به خودکشي مي زنند. خدا هم مثل خود انسان ها براي توضيح برخي مسائل معنوي ازتشبيه ومثال استفاده مي كند. مثلاً شما براي اين كه بگوييد خيلي خوشحاليد يا خيلي غمگين هستيد، مي گوييد » دلم بازشد» يا » دلم گرفت» درصورتي كه دل شما ازنظر جسماني درهر دو حال به يك شكل است و نه » باز شده» و نه » گرفته». بيان عذاب جسماني در کتب آسماني، تنها تمثيلي بوده است براي درک بهتر مفهوم معاد براي کساني که از حقيقت روح خود غافل بوده اند.
بقاي روح و عالم بعد و مجازات و مکافات اخروي
حضرت بهاءالله در يکي از الواح مقدسه چنين فرموده اند: «هر نفسي که از کلمة الله معرض شد در نار و از اهل نفي و سجين و در ظل مشرکين محشور … لکن نفوسي که موقن شده اند در دار اخري فائز خواهند شد … همچه تصور مکن که آنچه در کتاب الله ذکر شده لغو بوده فتعالي عن ذلک قسم به آفتاب افق معاني که از براي حق جنت هاي لا عدل لها بوده و خواهد بود»[ix] و نيز مي فرمايند: «و اما ارواح کفار لعمري حين الاحتضار يعرفون مافات عنهم و ينوحون و يتضرعون و کذلک بعد خروج ارواحهم من ابدانهم . اين بسي معلوم و واضح است که کل بعد از موت مطلع به اعمال خود خواهند شد، قسم به آفتاب افق اقتدار که اهل حق را در آن حين فرحي دست دهد که ذکر آن ممکن نه و همچنين اهل ضلال را خوف و وحشتي رو نمايد که فوق آن متصور نه نيکوست حال آن نفسي که رحيق لطيف ايمان را از يد عنايت مالک اديان گرفت و آشاميد»[x]
طبق اين بيانات، بهائيان به بهشت و جهنم و پاداش و مجازات اخروي معتقدند ولي معني باطني آن را در نظر دارند، يعني بهشت را قرب و رضاي الهي و جهنم را بعد و نا رضايتي او مي دانند. چنانچه حضرت عبدالبهاء مي فرمايد: « مجازات اخروي يعني عذاب اخروي و محروميت از عنايات خاصه الهيه و مواهب لاريبيه و سقوط در اسفل درکات وجوديه است»[xi].
[i]. سوره قمر – آيات 1 و2
[ii]. سوره زخرف – آيه 66
[iii]. سوره عنکبوت – آيه 25
[iv]. سوره آل عمران – آيه 55
[v]. انجيل يوحنا باب 11 – آيه 25
[vi]. سوره حديد – آيه 17
[vii]. سوره زمر – آيه 69
[viii]. سوره انعام – آيه 122
[ix]. مائده اسماني جلد ٨- صفحه ۱۴، آيات الهي جلد 2- صفحه 248
[x]. امر و خلق جلد 1 – صفحه ۲۷۸
[xi]. مفاوضات- صفحه ۱۵۸