نادر سعیدی
بخش اول
پیامبر جوان ایرانی سید علی محمد شیرازی ( 1819 – 1850 )، معروف به باب، علاوه بر زندگی حماسی خود در نوشته های بی شماری در زمینه مفاهیم عرفانی، دینی، فلسفی، اخلاقی و اجتماعی دست به نوآوری و خلاقیت حیرت انگیزی زده است و ایرانیان و دیگر مردم جهان را به فرهنگ تازه ای فراخوانده است در عین حال همه آن مفاهیم و احکام و تعالیم را صرفاً وسیله ای برای آماده ساختن بابیان برای پذیرش ظهور موعود بعد یعنی من یظهره الله یا بهاءالله معرفی می نماید. مهمترین نوشته او کتاب بیان فارسی است. اینکه بیان فارسی بعنوان مهمترین کتاب آسمانی آئین باب به زبان فارسی نوشته شده است گویای این واقعیت است که این آئین ( و نیز آئین بهائی که بدنبالش می آید) در عین احترام به اسلام بر آئین و آرمانهای ایرانی تأکید بسیار دارد و به شکل های گوناگون بسیاری از سنت های ایرانی را تجلیل می کند. بعنوان نمونه بر خلاف بسیاری از فقهای اولیه اسلام که به هرشکل کوشیدند که نوروز را بعنوان بت پرستی و آتش پرستی گبران ایرانی معرفی نمایند، بیان فارسی نه تنها تقویم بابی را خورشیدی می کند بلکه روز اول سال نو را نوروز دانسته و آن را مقدس ترین روز سال معرفی می کند. (بیان فارسی 5:3 ) به همین ترتیب پیامبر بعنوان “شمس حقیقت” تعریف می گردد و آتش، بعنوان آتش طور، نماد بالاترین حقیقت روحانی می گردد، و اصولاً همانند آئین زرتشت، طبیعت و
عناصر آن تقدیس می یابند (بیان فارسی 8:5 ، بیان عربی 9:11 )، و حتی هفته ای یکبار ذکر جمله ای کوتاه در مقابل خورشید را در تجلیل آفتاب بعنوان نمادی از تجلی خدا بر هستی واجب می سازد.(بیان فارسی 7:17 ) نباید فراموش کرد که تأکید باب بر آزادی انسان نیز کاملاً در انطباق با سنت ایرانی است. (1) در عین حال بیان فارسی با اعلان ظهور قائم و پیامبری نوین مبنای مشروعیت قدرت سیاسی علمای شیعه را نیز از بنیاد مورد سؤال قرار می دهد. بدین ترتیب ظهور باب یک باز سازی همه جانبه اندیشه مذهبی و عرفانی را به ارمغان می آورد. این مقاله جوانب گوناگونی از آئین بابی و رابطه آن با آئین بهائی را بررسی می کند. در آغاز
جهان بینی باب در باره خدا و دین و انسان و اخلاق تحقیق می شود و باور باب در باره اسلام نیز تشریح می گردد. آنگاه در بخش دوم به آثار باب توجه می گردد و مسائلی مانند جانشین باب، حق تفسیر آثار او، بازسازی مفهوم انتظار، موعود بیان یعنی من یظهره الله و تفاوت میان بهائیان و بابیان بررسی می گردد.این بحث با اشاره کوتاهی در بخش سوم به دعوی باب و درستی یا جعلی بودن توبه نامه منسوب به باب به پایان می رسد.
بخش دوم
بخش اول: جهان بینی باب: بازسازی مفهوم خدا، پیامبر، دین، تاریخ و رستاخیز
آثار باب از جمله بیان فارسی همه مفاهیم سنتی مذهبی را بازسازی می کند و اندیشه ای که در آن عرفان با زمانمندی تمدن (هشیاری تاریخی) و آزادی انسان پیوند می یابد را ارائه می کند.
مفهوم خدا: مفهوم خدا در اندیشه باب کاملاً استعلائی است یعنی خدا منزه و مقدس از هر تعریف و وصف است. این اندیشه درست نقطه مقابل تعریف خدای انسان گونه است که در آن خدا همان صفات انسان را دارد منتها بنحو بی نهایت. مثلاً انسان دارای علم و قدرت است و به همین ترتیب خدا هم می شود عالم و قادر منتهی در حد نهایت. اندیشه سنتی مذهبی در باره انسان بیشتر خدائی انسان گونه بوده است. اما همانگونه که فوئرباخ و مارکس در غرب نشان دادند خدای انسان گونه محصول خود بیگانگی انسان است یعنی آدمی صفات و طبیعت خود را از خود بیگانه ساخته و آن را به ابرها فرافکنی نموده و خدا را خلق کرده است. (2) از نظر باب خداوند را نمی توان شناخت چه که او برتر از مفاهیم زبانی است. این مفاهیم مخلوق آدمی است که خود او هم مخلوق خداست. پس چگونه می تواند خدا به توسط مخلوق مخلوقش محدود و شناخته شود. ذات و صفات خدا یکی است و بنابراین وقتی می گوئیم خدا عالم است مفهوم علم خدا را مطلقاً نمی دانیم چیست چرا که این علم با قدرت و کرم و زیبائی و نور یکی می باشد و البته ما از چنین نوع علمی هیچگونه تصوری نداشته و نداریم. بعنوان مثال در صحیفه عدلیه باب می نویسد:
” و ذات معروف نزد احدی نیست زیرا که معرفت فرع وجود و اقتران است و ماسوای آن وجودی در رتبه آن ندارند چه حد آنکه به اقتران محتاج شوند و احدی نشناخته است خداوند را غیر از ذات مقدس او و احدی توحید نکرده خداوند را غیر از ذات مقدس او. و هر کس ادعای معرفت او را نماید کافر است به شهادت نفس خودش که ممکن و حادث است. (صحیفه عدلیه ص 15 )
کتاب بیان فارسی نیز با تأکید بر همین تنزیه خدا آغاز می شود:
تسبیح و تقدیس بساط قدس عز مجد سلطانی را لائق که…متعالی از ادراک کلشیئ بوده وهست. خلق نفرموده آیه عرفان خود را در هیچ شیئ الا بعحز کلشیئ از عرفان او و تجلی نفرموده بشیئ الا بنفس او اذ لم یزل متعالی بوده از اقتران بشیئ. (بیان فارسی 1:1 )
اما از طرف دیگر بالاترین هدف و غایت خلقت شناسائی و عشق به خداست. از آنجا که خدا را در حقیقت او نمی توان شناخت در نتیجه باب می گوید که خدا محض فضلش خود را برای خلق توصیف می کند تا آنکه آدمیان بر اساس توصیف خدا از خودش او را بشناسند و توصیف نمایند. اما این توصیف خدا از خود دیگر توصیف ذات خدا نیست بلکه این توصیف، حقیقتی است مخلوق خدا که عبارت از تجلی خدا در جهان است و در نتیجه صفات خدا که با آن خدا را توصیف می کنیم توصیف خدا در سطح خدا نیست بلکه محصول تجلی خدا در ظرفیت محدود جهان است چنانکه در گفته بالا باب می گوید که تجلی خدا به هر چیز “بنفس” آن چیز است. مثلاً تصویر آفتاب در آینه اگر چه از آفتاب حکایت می کند اما این تصویر در چارچوب ویژگیهای آینه ظاهر می شود و هرگز با خود خورشید یکی نیست.
باب در تفسیر حدیث حقیقت می گوید که این وصف خدا از خود، که نه خود خدا بلکه مخلوق خداست، در وهله اول حقیقت پیامبران و در وهله دوم حقیقت هر چیز است و بنابراین شناسائی حقیقت خود و شناسائی پیامبر عبارت از شناسائی خدا در رتبه انسان می گردد:
“فاعلم ان الحق قدیم و الممكن حادث و الحق اجل من ان ینزل الی الامكان و الامكان ممتنع فیه الصعود الی الازل. فوجب فی الحكمة علی الحق القدیم ان یصف نفسه للخلق حتی یعرف الخلق بارئهم و یبلغ الممكن غایته من فیضه القدیم. و هذا الوصف مخلوق لا یشبه بوصف و هو آیة لیس كمثله شیئ. و هذا الوصف حقیقة العبد من عرفه عرف ربّه… و ذلك الوصف المعبر فی بعض المقامات بالفؤاد, و هذا الوصف الربوبیة التی هی كنه العبودیة, و الایة التی اراها الله فی الافاق و الانفس حتی یتبیّن للخلق انه الحق .” (تفسیر حدیث حقیقت)
بخش سوم
مفهوم پیامبر:
بنابراین شناسائی خداوند از طریق شناسائی تجلی خدا در این دنیا و خصوصاً به شکل تجلی خدا به یک پیامبر صورت می پذیرد که در هر زمان او را برای تکامل بشر بر گزیده است. اما مفهوم پیامبر و دین در کتاب بیان فارسی دستخوش یک نوآوری همه جانبه می گردد و در واقع نظریه باب در باره حقیقت و هویت پیامبران، هم از اندیشه مسیحی و هم از اندیشه اسلامی فراتر می رود در عین حال که آن دو مفهوم متناقض را با یکدیگر آشتی می دهد. کلید درک این نظریه نوین باب در تعبیر او از پیامبران به عنوان نقطه و تشریح وی از مقام نقطه آشکار می گردد. در بیان فارسی چنین آمده است:
“فی انّ للنقطة مقامین مقام ینطق عن اللهّ و مقام ینطق عمّا دون اللهّ ذلك مقام عبودیته لذلك المقام الذی به یعبد اللهّ باللیل و النهار و یسبح له بالغدو و الاصال. ملخص این باب انكه خداوند از برای شمس حقیقت دو مقام خلق فرموده یكی مقام غیب ذات او كه مظهر الوهیت است كه آنچه آیات نازل میفرماید از قبل او میكند…و دون این آیت كه در او است خلق او است” (بیان فارسی 4:1 )
پس نقطه دارای دو رتبه است رتبه الوهیت و رتبه عبودیت. یعنی هر پیامبر مانند آینه پاکی است که از دو رتبه تشکیل می شود یکی جنبه عبودیت و ماهیت آن است یعنی ویژگیهای شیشه آن آینه. پیامبران از لحاظ جنبه عبودیتشان با هم فرق دارند یعنی جنبه های بدنی و انسانی و تاریخی آنان با یکدیگر تفاوت دارند. اما حقیقت آینه نه شیشه آن بلکه تصویری است که از خورشید یعنی از خدا در صفحه آن شیشه نقش می بندد. این تصویر، خود خدا نیست اما از خدا حکایت می کند یعنی در این آینه جز خورشید را نمی توان دید و این همان بالاترین توصیف خدا از خود برای دنیاست. این تجلی خدا در وجود پیامبر عبارت از الوهیت پیامبر است. از این لحاظ همه پیامبران با یکدیگر یکی هستند و این رتبه مشتر ک، یعنی الوهیت نقطه، حقیقت راستین پیامبر است.
نظریه باب مفهومی نوین از پیامبر شناسی را بدست می دهد. نظریه یهود که در اسلام نیز تأکید می گردد پیامبر را صرفاً دارای جنبه عبودیت می داند. در آیه شهادت هر مسلمانی بر اینکه محمد رسول و عبد خداست اقرار می کند. در این نظریه پیامبر انسانی است که با الوهیت از طریق فرشته خدا که در خواب یا بیداری بر او ظاهر می شود تماس می یابد و تنها آن پیامی را که جبرئیل به او یاد می دهد به مردم می رساند و معنای رسول بودن هم همین رساندن پیامی است که او از خدا دریافت می کند. اما انجیل یوحنا و نوشته های پولس قدیس، مسیح را بعنوان “کلمه” خدا که مخلوق نیست و بر هستی سبقت و قدمت دارد و در واقع خود خداست معرفی نمود و در نتیجه مسیح را نه بعنوان عبودیت بلکه بعنوان الوهیت معرفی نمود. از این رو مسیحیان مقام مسیح را برتر از هر پیامبری می شمارند چرا که در نظر آنان همه پیامبران بر خلاف مسیح صرفاً جنبه عبودیت دارند. با آنکه قران این نظریه مسیحی را نقد می نماید ولی بسیاری از مسلمانان در عین آنکه بر عبودیت پیامبر اسلام تأکید می نمایند برای او قدمت بر جهان (مقام لولاک) قائل شده و در داستان معراج او را فراتر از هر پیامبری توصیف می کنند. اما نظریه باب بر آنست که اولاً همه پیامبران دارای دوجنبه عبودیت و الوهیت هستند. دوم آنکه این جنبه الوهیت عبارت از تجلی خدا در دل آنان است و نه خود خدا. بنابراین وحی و فرشته و کلام خدا امری خارجی نیست بلکه حقیقت وجود همه پیامبران یعنی جنبه الوهیت آنان است. سوم آنکه همه پیامبران یکی هستند و هیچیک بر دیگری برتری ندارند. چهارم آنکه اگر چه حقیقت پیامبران نسبت به دنیای مادی قدمت و سبقت دارد اما آن حقیقت نیز مخلوق خداست و به نسبت به ذات خدا نیستی محض است. پنجم آنکه حقیقت پیامبر عبارت از کلمه یا کتاب ناطق است در حالیکه آیاتی که وحی الهی است و از قلم و زبان او جاری می شود کلمه و کتاب صامت است. پیامبر نه تنها کلام خدا را به مردم می آورد بلکه خود او حقیقت همان کلام است. اما این امر منحصر به یک پیامبر نیست بلکه همه پیامبران چنینند. ششم آنکه بزرگترین دلیل و حجت یک پیامبر اول خود پیامبر و آنگاه کلمات و کتاب اوست.
بخش چهارم
مفهوم دین و تاریخ:
منطق پیامبر شناسی در آثار باب ضرورتاً مفهوم دین را دستخوش انقلابی بنیادی می کند. بدین ترتیب که دین پدیداری پویا و زمانمند و تاریخی می گردد و بدین ترتیب هیچ دین و هیچ پیامبری آخرین دین و آخرین پیامبر نمی شود. دیدیم که حقیقت پیامبران که جنبه الوهیت آنان است یکی است و آنان تنها در جنبه ظاهری و تاریخی خویش با هم تفاوت دارند. بیان فارسی به همین علت همه پیامبران را رجعت یکدیگر می شمارد یعنی صفات مشترک روحانی آنان یکی است و در نتیجه آن حقیقت مشترک در زمانه و فرهنگهای متفاوت و بر حسب اقتضاء و نیاز بشر در هر مرحله از تکامل خویش به شکل پیامبر جدیدی ظاهر می شود که در واقع همان پیامبر گذشته است اما پیام و کلامش با زمان انطباق یافته است. نوزده باب واحد اول بیان فارسی در واقع بیان این اصل می شود که باب بعنوان نقطه بیان رجعت محمد بعنوان نقطه فرقان است و همینگونه هجده حروف حی نیز رجعت صفات هجده نفس مقدس در باور شیعه دوازده امامی هستند (چهارده معصوم و ابواب اربعه). همه پیامبران اولین و آخرین پیامبرند چرا که همه یکی هستند اما هریک به اقتضاء زمان و تکامل بشر بصورت نوینی ظاهر می گردند. اما این تکامل روحانی بشر پایان و نهایتی ندارد و در نتیجه برای بزرگترین فیض خدا یعنی نبوت و رسالت الهی انقطاع و پایانی در کار نیست. پس بر طبق باب هم یهودیان و هم مسیحیان و هم مسلمانان درست می گویند که پیامبرشان آخرین پیامبر است منتهی نه فقط یکی از آنان بلکه همه شان درست می گویند چرا که همه پیامبران هم اولین پیامبرند و هم آخرین پیامبر اما برای تجدید دین و پیامبری هرگز پایانی نیست. پیام بیان فارسی آشتی همه ادیان است چرا که اعلان می نماید که حقیقت همه ادیان یکی است.
بیان فارسی مفهوم دین را بکلی عوض می کند. در این نظریه دین نه آنستکه سنت پرستان مذهبی می گویند و نه آنکه جامعه شناسی ماده گرا می گوید. در مفهم اول دین صرفاً اراده خداست که مطلق است و ربطی به تاریخ ندارد و برای همین ایستا است یعنی مجموعه ای از احکام است که تا روز قیامت تغییر ناپذیرند. به باور بابی و بهائی چنین تصوری از دین باعث می شود که احکام دینی از بزرگترین موانع در راه تکامل بشر و تمدن بشمار آیند. اما جامعه شناسی مادی گرا نیز اگرچه تحول ادیان و دگر گونی آنرا می پذیرد ولی دین را اساساً پدیداری اجتماعی شمرده و از منشاء روحانی و الهی آن غفلت می کند و در نتیجه ادیان در تضاد با یکدیگر قرار گرفته و تنها بازتابی از ساختار و فرهنگ جامعه خویش می شوند. اما بیان فارسی بر آنستکه همه ادیان هم یکی هستند و هم متفاوت چرا که همه آنها از خدا می آیند و حقیقت همه ادیان یکی است چنانکه حقیقت همه پیامبران یکی است. اما دین صرفاً اراده الهی که بر بشر و جامعه تحمیل شود نیست. بر عکس دین محصول تعامل اراده الهی و درجه خاص تکامل انسان و تاریخ است.
در نتیجه اگر چه دین حاصل وحی الهی است اما این وحی بر طبق نیاز بشر، تکامل انسان و جامعه است که شکل می گیرد. به عبارت دیگر دین هم امری است الهی و هم امری است تاریخی/اجتماعی. به زبان دیگر دین محصول ارتباط متقابل اراده الهی با نیازها و تکامل انسان و جامعه است. یعنی انسان و خدا هر دو در تحقق دین به نوعی مشارکت دارند. از این روست که کتاب بیان فارسی آغاز دین بابی را نه زمان بعثت باب بلکه زمان آماده شدن اولین مؤمن به باب برای پذیرش پیام الهی تعریف می نماید. بیان فارسی سر آغاز آئین بابی را در مکالمه میان باب و ملا حسین بشرویه اعلان می کند و زمان دقیق آنرا بدست می دهد. “دوساعت و یازده دقیقه از شب پنجم جمادی الاولی سنه هزار و دویست و شصت” (بیان فارسی 2:7 )
بخش پنجم
مفهوم رستاخیز:
آثار باب از جمله بیان فارسی مفهوم قیامت را کاملاً تعبیری نوین می کند. برداشت متداول دنیای اسلام از روز قیامت و دوزخ و بهشت بر اساس ظاهر آیات قران قرار دارد. اما این مفهوم جامعه و تاریخ را ایستا و غیر تاریخی می بیند، با مقتضیات خرد در ستیز است و با عدالت خدا که یک آدم را که مدت کوتاهی خطا نموده تا به ابدیت در دوزخ مورد شکنجه قرار می دهد تضاد می یابد. این مفهوم عدالت سرمشق آدمیان هم می گردد و به همین دلیل سلطه فقهاء بر دولت معمولاً با اصول حقوق بشر منافات می یابد. همینطور بهشت اساساً بعنوان پدیداری مادی و جنسی و بعنوان فرافکنی آرزوهای جسمانی و انحطاط به ورطه مادی تصویر می گردد. بدین جهت باب بیان می کند که “مشاهده نمی شود که احدی از شیعه یوم قیامت را فهمیده باشد بلکه موهوماً امری را توهم نموده”. (بیان فارسی 2:7 ) از این روست که باب تعبیر نوینی از این مفاهیم بدست می دهد.
اولین مطلب این است که از نظر باب دوزخ و بهشت تنها متعلق به انسان نیست. به عبارت دیگر همه چیز در هستی دارای دوزخ و بهشت خود می باشد. بهشت عبارت است از شکوفائی کمالات بالقوه هر چیز. دوزخ عبارت است از محرومیت هر چیز از رسیدن به کمال خود. بیان فارسی بر این باور است که نه تنها آدمی بلکه طبیعت نیز مقدس است و دارای حق می باشد و وظیفه آدمی است که تا آنجا که در توان اوست بکوشد تا اشیاء به بهشت خود نائل شوند. به عبارت دیگر باب همه هستی را مظاهر خدا می بیند و انسان را موظف به حفظ محیط زیست می بیند. بعنوان مثال دو گفته بیان فارسی نقل می شود:
بلكه از برای هر شیئ حكم فرموده كه مقتدرین بر هر شیئ آن شیئ را به عل و كمال برسانند كه از جنّت خود ممنوع نگردد… و موآخذه از آن نفس خواهد شد كه با وجود قدرت چرا منع فیض نمودی. (بیان فارسی 4:11 )
و نهی شده كه كسی شیئ را با نقص ظاهر فرماید با آنكه اقتدار بر كمال اون داشته باشد. مثلأ اگر كسی بنای عمارتی گذارد و آنرا بكمال آنچه در آن ممكن است نرساند هیچ آنی بر آن شیئ نمیگذرد مگر انكه ملائكه طلب نقمت میكنند بر خداوند بر او بلكه ذرّات آن بنا هم طلب میكنند. زیرا كه هر شیئ در حدّ خود وصول الی ما ینتهی در حدّ خود را تمنّا دارد و همینقدر كه كسی مقتدر شد و در حقّ اون ظاهر نكرد از او سؤال میشود. (بیان فارسی 6:3 )
دومین نکته در این است که در مورد آدمی و تکامل اجتماعی نیز همین مفهوم صدق می کند. بهشت راستین شکوفائی کمالات نهفته انسان است و چون حقیقت انسان جوهر روحانی اوست بنابراین بهشت و دوزخ نیز امری تاریخی می گردند چراکه تکامل معنوی و روحانی انسان نامحدود و وقفه ناپذیر است. روز قیامت نه پایان تاریخ بلکه زمان ظهور یک پیامبر جدید با فرهنگ و ارزشهای روحانی نوین است. هر کس که این ارزشهای نوین را بپذیرد و دل خود را به تجلی خدا تلطیف کند در واقع از گورستان غفلت و نادانی برخاسته و زندگی روحانی جدیدی می یابد و این عرفان و تکامل روحانی او همان رسیدن او به بهشت است. آنان که در مقابل خدا و پیامبر او می ایستند و با سنت پرستی خود مانع تکامل فرهنگ و تاریخ می گردند خود را از شکوفائی کمالات روحانی ممنوع ساخته اند و این محرومیت همان دوزخ است. بیان فارسی می نویسد:
مراد از یوم قیامت یوم ظهور شجره حقیقت است…مثلاً از یوم بعثت عیسی تا یوم عروج آن، قیامت موسی بود که ظهور الله آن زمان ظاهر بود…و بعد، از یوم بعثت رسول الله تا یوم عروج آن قیامت عیسی بود که شجره حقیقت ظاهر شده در هیکل محمدیه…و از حین ظهور شجره بیان الی ما یغرب قیامت رسول الله (ص ) است که در قران خداوند وعده فرموده. (بیان فارسی 2:7 )
بنابراین مفهوم قیامت بجای آنکه بیانگر پایان تاریخ باشد بر عکس بیانگر این نکته است که تکامل جوامع بشری پایان ناپذیر است و هر مرحله جدیدی از این تکامل عبارت از رستاخیز مدنیت گذشته است و تکرار این رستاخیز را نیز پایانی نیست چرا که هیچ دین و پیامبری آخرین دین، آخرین پیامبر، و آخرین مرحله تکامل انسان نیست.
بخش ششم
اصل وحدت و یگانگی:
همانگونه که در کتاب باب الفؤاد خاطر نشان کرده ام نوشته های باب را می توان به سه دسته تفسیم کرد.( Saiedi, Nader, pp. 29-36.) دسته اول بیشتر به تفسیر آیات گذشته خصوصاً قران می پردازد. دسته دوم بیشتر فلسفه و مابعد الطبیعه را مورد بحث قرار می دهد. اما دسته سوم که با بیان فارسی و عربی آغاز می شود به قوانین و احکام آئین بابی بعنوان هم یک دین مستقل و هم وسیله ای برای آماده سازی مردم به ظهور موعود بیان یعنی من یظهره الله اقدام می کند. اما در هر سه مرحله و هر سه نوع نوشته های خویش باب بر اصل یگانگی هستی تأکید می نماید. منطق تفسیر باب بصورتی است که در تفسیر هر چیزی به حقیقت آن چیز نگاه می کند و چون حقیقت هر چیز تجلی خدا است پس در همه چیز جوهر روحانی آن یعنی جلوه حقیقت مشترک پیامبران را می بیند. در مباحث فلسفی نیز باب همه هستی را مخلوق مراتب هفتگانه خلقت می بیند و در همه چیز اسماء و صفات و تجلی حق را می بیند. اینست که احکام بیان فارسی هم نمادی از جوهر عرفانی انسان است و هدفش حصر توجه آدمیان به حقیقت خویش می باشد. در نتیجه بیان فارسی مفهوم نوینی از هویت را بدست می دهد.
در تعریف سنتی انسان، آدمیان بر اساس ویژگیهای گوناگونی که ایشان را از یکدیگر متمایز می کند معرفی می شوند. علوم اجتماعی و فلسفۀ معاصر از جمله فلسفۀ پسا مدرن نیز اصولا مفهومی بعنوان انسان را نپذیرفته و بالعکس هویت آدمها را بر اساس قومیت، زبان، وطن، جنسیت، نژاد، مذهب و طبقه اجتماعی تعریف می نماید. نتیجه این طرز فکر آن است که آدمیان از طریق تفاوت و تضادشان با دیگر آدمیان شناسایی گردیده و در نتیجه امکان یگانگی و وداد در جهان بشری از میان می رود. اما باب تعریف نوینی از انسان بدست می دهند. در این تعریف، آدمی که جلوه ای از مقام نقطه یا مشیت است ( که آنهم جلوه ای از خداست( همانند پیامبر دارای دو جنبه یا دو مقام است یکی جنبۀ الوهیت و دیگر جنبۀ عبودیت. آدمی در بیان فارسی همانند یک آینه است که این آینه از دو قسمت تشکیل شده است یکی شیشۀ آینه است که این شیشه ها با یکدیگر تفاوت دارند، و دیگر تصویری است که از خورشید در این آینه ترسیم می گردد. این خورشید چیزی جز صفات و اسماء خدا نیست. به عبارت دیگرحقیقت آدمی آیه ونشان خداست که درشیشۀ ماهیت او متجلی و آشکار می گردد. به عبارت دیگر آدمی از دو جنبه تشکیل شده است یکی وجودش که فیض تجلی الهی و صفات الهی است و دیگری ماهیتش که ویژگیهای خاص آن آدم است که او را از دیگرموجودات جدا می سازد. فرهنگ بشر تاکنون اساساً انسان را بعنوان خصوصیت های شیشه یا ماهیت این آینه تعریف نموده است در حالیکه باب بشریت را دعوت می کند که به حقیقت و هویت راستین آدمیان یعنی صورت و مثال خدا که در آینۀ انسان تصویر شده است توجه کنند. بدین ترتیب هویت راستین آدمیان همان تجلی خداست و از این جهت است که حقیقت آدمیان وحدت و یگانگی و عشق و وداد است. بیان فارسی چنین می گوید:
“خداوند از برای شمس حقیقت دو مقام خلق فرموده یکی مقام غیب ذات او که مظهر الوهیت است که آنچه آیات نازل می کند از قبل او می کند… و دون این آیت که در اوست خلق اوست… و در کینونت هر شیئی آیتی عن الله بوده و هست که به او توحید او را تواند کرد… و همین قسم هر شیئ به آیت خلقیت عبادت می کند محبوب خود را ولی نرسیده و نمی رسد الا به آیتی که عن الله در اوست که مدلّ بر اوست. (بیان فارسی 4:1 )
نتیجه این مفهوم هویت اینست که همگان مقدس و عزیز می گردند.
بخش هفتم
از جمله بازتابهای این اندیشه بحث باب در کتاب الاسماء در مورد نام خداوند بعنوان “زارع” است. در کتاب الاسماء باب درباره 361 اسم خدا بحث می نماید. یکی از این اسم های خدا اسم زارع یا کشاورز است. معمولاً زارع در رده بندی اجتماعی مقامی بسیار پائین داشته است. اما باب زارع را بعنوان یک اسم خدا معرفی می کند و توضیح می دهد که خداوند بهترین زارع است چرا که دانه های آیات خودرا در دل و جان آدمیان می کارد و این دانه ها درزمین های پاک بلافاصله رشد کرده ومیوه می بخشند. ازاینجاست که این کشاورز الهی مردم را به تطهیر دل فرا می خواند.
درسرآغاز بحث خود باب بزبان آیات و از زبان خدا می گوید که نه مردم بلکه خدا کشاورز راستین است و از اینجا نتیجه می گیرد که بنابراین چون کشاورزان جلوۀ اسم خدا هستند باید همانگونه با آنان رفتار شود که با شاهان و امراء رفتارمی شود چرا که هر دو یکی هستند و هر دو مظاهر خدا و هر دو قائم به امر الهی هستند. یعنی تعریف روحانی انسان به شکل دعوت به برابری حقوق همگان در جامعه جلوه می یابد:
قل انّ الله لیزرعنّ فی الارض کیف یشاء بامره افلا تنظرون. اتحسبون انکم تزرعون قل سبحان الله انا کنا زارعین. قل فلا تنظرنّ الی احد الا بمثل ما انتم تنظرون الی اعلی علوکم فان ما نقلت فی الذینهم اولی الامر منکم و الذینهم اولی الزرع امر واحد کل بامرالله قائمون.
ساختار بیان فارسی و عربی خود سمبلی از همین اصل یگانگی است. تنظیم ساختار بیان بر اساس واحد و باب و کلشیئ بیانگر فلسفه روحانی باب است. باید دانست که در حروف ابجد کلشیئ مساوی 361 است. بنابراین کتاب بیان هم در حقیقت کلشیئ است چرا که مدنیت نوین توسط کلمه الهی خلق می شود و در نتیجه بیان سرچشمه همه چیز می گردد و مانند قرآن دارای هر تر و خشکی است یعنی که مدنیت روحانی نوین از طریق آن بظهور می رسد. اینست که کلشیئ سمبل پنج مفهوم می گردد: کلشیئ گاهی بمعنای همه هستی است و گاهی بمعنای جامعه بشر است و گاهی بمعنای مدنیت و جامعه بابی است و گاهی بمعنای کتاب بیان است و گاهی بمعنای تمامیت یک سال ( 19 ماه که هر ماه 19 روز دارد) است. نکته اصلی این است که همه این معانی کلشیئ بهم ارتباط یافته و در واقع وحدت و یگانگی راستین همه چیز و همه کس بعنوان بازتاب اسماء و صفات خدا تأکید می گردد. باب مکرراً توضیح می دهد که کلشیئ یا 361 از 19 سرچشمه می گیرد ( 19 × 19 = 361 ). اما این نوزده اشاره به باب و هجده حروف حی او دارد. به همین دلیل باب واژه واحد را به دو معنی می گیرد. واحد هم یک است و هم نوزده. یک است چون واحد بمعنای یک می باشد. اما مجموع عددی کلمه واحد معادل نوزده است یعنی واو 6 است و الف 1 است و ح 8 است و دال 4 است که در مجموع می شود نوزده. پس باب و 18 حروف حی می شوند واحد اول ولی این نوزده نفر از حقیقت باب سرچشمه می گیرند که واحدی است بلا عدد یعنی یکی که سرچشمه اعداد است ولی خودش فراتر از تعدّد است. اکنون می توان مفهوم فلسفی این ساختار را دریافت: همه چیز در حقیقت خود بازتابی از وحدت اصلیه یعنی حقیقت پیامبران و تجلی صفات خداست. پس در هر چیز و هر کس تنها باید تجلی خدا را دید و هر کس و هر چیز را مقدس و زیبا شمرد.
بخش هشتم
انسان:
آدمی در نوشته های باب دارای مقامی بزرگ است چرا که حقیقت انسان تجلی اسماء و صفات الهی است. باب مکرراً دعای پیامبر اسلام را که از خدا می خواست که حقائق اشیاء را به او بنماید ( الّلهم ارنی حقائق الاشیاء) ذکر کرده و نوشته های خود را تحقق این دعا می شمارد ( مثلاً در کتاب پنج شأن، فصل نام خدا اقرب). یعنی باید به حقیقت روحانی وجود و جهت وحدت هستی توجه نمود و این نوع نگرش را ورود به مشعر فؤاد می نامد و بر آنست که مردم را بگونه ای تربیت کند که در دل آنان چنین فرهنگی جایگزین گردد.
از مهمترین اصول اندیشه باب در باره انسان تأکید بر آزادی اوست. برخلاف پندار متداول در مسیحیت و اسلام که در اکثر موارد آزادی انسان را نفی کرده و به جبر الهی باور دارند (مسیحیت توسط نظریه گناه اولیه و اشاعره واهل سنت با جبر گرایی) باب، همانند زرتشت، بر آزادی و اختیار آدمی تاکید می نماید. آزادی انسان جزئی ناگسستنی از تمامی الهیات وعرفان بابی است. چنانکه دیدیم آدمی از دو جنبه الوهیت و عبودیت تشکیل می گردد. این دو جنبه یکی اشاره به فیض و تجلی خدا یعنی “وجود” دارد و دیگری به “ماهیت” و اختیار و پذیرش آدمی تاکید می نماید. بدین ترتیب همه چیز به عبارتی بیان این واقعیت است که آدمی از طرفی مختار و آزاد است و از طرف دیگر نیز بدون فیض و ارادۀ الهی هیچ چیز وجودی نخواهد داشت. این مفهوم به شکل مراتب هفتگانۀ خلقت هم مورد بحث قرار می گیرد. نام باب یعنی علی محمد هم نشانه ای از این مراتب سبعه می شود که از 3 حرف و آنگاه 4 حرف تشکیل شده است. بر طبق آثار باب شرط تحقق و هستی هرچیز 3 عامل است و ظهور آن حقیقت در دنیای مادی و عینی بشکل تنزل آن سه مرحله درچهار مرحلۀ بعد صورت می گیرد. در نتیجه مهمترین پیش فرض هستی هرشیئی 3 عامل یا سه مرحله است که از آن به مشیت، اراده و قدر تعبیر شده است. مشیت فیض وجود است که از خداست. اراده عبارت از اختیار و آزادی و قبول وجود توسط ماهیت است. قدر عبارت از پیوند مشیت و اراده یعنی جمع وجود و اختیار است. هیچ چیز محقق نمی شود مگر آنکه وجود و ماهیتی خاص با هم پیوند یابند والا وجود محض یا ماهیت محض کافی نیست. در آثار باب حتی واژۀ باب نیز نشانه ای از همین اصل می شود یعنی باء اول به وجود یا مشیت یا الوهیت و باء دوم به ماهیت یا اراده یا عبودیت اشاره می کند و الف واسطه عبارت از پیوند و جمع و وحدت آن دو می شود.
در اینجا لازم است که به تفسیر خارق العادۀ باب از حدیثی اسلامی که بسیار مشهور و متداول و پرنفوذ بوده و ظاهراً اثبات اندیشه جبر و عدم آزادی است اشاره ای شود. این حدیث بیان می کند که آدم ظالم در شکم مادرش هم ظالم است و آدم نیک در شکم مادر نیک می باشد ( الشقی شقی فی بطن امه والسعید سعید فی بطن امه). اما باب این حدیث را بگونه ای تفسیر می نماید که بر عکس، حدیث مزبور به اثبات آزادی انسان دلالت می کند. به تفسیر باب، مشیت یا وجود عبارت از پدر است و اراده یا ماهیت مادر و در نتیجه فعل خلقت مانند پیوند پدر و مادر است که این پیوند بشکل ظهور کودک در شکم مادر یعنی باردار شدن مادر صورت می پذیرد. بنابراین “بطن ام” عبارت از مرحله قدر است که پیوند مشیت و اراده یعنی جمع میان فیض الهی و آزادی و اختیار آدمی است. پس تفکیک میان ستمکار و نیکو کار اول بار در مرحله قدر یعنی پس از تحقق انتخاب و اختیار صورت می گیرد. بعنوان مثال باب می نویسد:
و ان فی ذلک المقام [ قدر] تظهر الکثرات و تمیز السبحات عن الشبحیات و الذوات عن الصفات و یشقی من یشقی فی هذه الرتبة بقبول اختیارها و یسعد من یسعد فی هذه الرتبة بما فضّل الله علیها من جهة اختیارها و هی بطن الامکان و عمق الاکبر الذی اشار الامام (ع ) بان الشقی شقی فی بطن امه و السعید سعید فی بطن امّه. لانّ جهة قبول الخیر و الشر هی جهة الثالثة التی تظهر بعد اقتران الامرین. ( تفسیر حدیث علّمنی اخی رسول الله علم ماکان)
بخش نهم
آدمی بر طبق نوشته های باب نباید خوار و ذلیل شود. از جمله جلوه های مقام انسان تأکید بر لزوم ریشه کن ساختن فقر، حرام کردن گدائی، و وجوب اشتغال به کار و کسب می باشد. کتاب بیان عربی در گفته زیر وظیفۀ جامعه و دولت و ثروتمندان را درکمک به فقرا تصریح می کند و نیز گدائی یعنی کار نکردن و از مردم طلب کردن را حرام می نماید چه که گدایی عزت آدمی را به پستی و خواری تنزل می دهد و در عین حال همه باید کار کنند و اگر کسی توانایی جسمانی یا ذهنی برای کار کردن نداشته باشد باید جامعه به او کمک کند:
ان یا اولی الغناء انتم وکلاء من عندالله فلتنظرنّ فی ملک الله ثمّ المساکین من ربهم لتغنون و لا یحلّ السؤال فی الاسواق و من سئل حرّم علیه العطاء و انّ علی کلّ ان یکسب بامر و من لا یقدر انتم یا مظاهرالغناء منی الیهم لتبلغون. ) بیان عربی 8:17)
بخش دهم
یکی از دیگر جلوه های مقام انسان در اندیشه باب تأکید وی بر لزوم بازسازی روحانی عرصۀ اقتصاد و صنعت است. در آثار گوناگون، ازجمله بیان فارسی و کتاب الاسماء، تأکید می شود که آدمی باید در حیطۀ کار و صنعت کارش را در کاملترین شکل ممکن درسطح خود عملی نماید. معمولاً از واژۀ اتقان (کمال جوئی) در این بحث استفاده می گردد و آدمی همانند خدا باید صنع و ساخته اش درنهایت کمال و اتقان باشد. به گفته باب وقتی که آدمی در فعالیت اقتصادی و صنعتی خود بر اساس این اصل رفتار نماید آنگاه بعنوان صورت و مثال خدا عمل کرده است و در نتیجه در چنین زمانی مثل آنست که کار او در واقع کاری است که توسط خدا انجام شده است. بدین ترتیب این تقدس انسان باید در سطح فعالیت مادی و اقتصادی نیز آشکار گردد و بنابراین عرصه اقتصاد یعنی مادّی ترین عرصه زندگی اجتماعی عرصه ای روحانی و معنوی و اخلاقی می شود. بحث درباره اتقان نتیجۀ منطقی مفهوم نوین بهشت در آثارباب است. بدین ترتیب که بهشت نه فقط برای انسان بلکه برای هر شیئی مطرح می شود. گفته زیر نمونه ای از این تأکید بر اتقان در کار و صنعت و عمران و توسعه جامعه است:
لم تزل كان یا الهی صنعك تامّا كاملا متقنا محكما ولا تزال لتكون صنعك متقنا محكما تامّا كاملا … وامرت عبادك من اول الذی لا اول له الی اخر الذی لا اخر له ان یتقنون صنع الذی یظهر با یدیهم علی علوّ ما یمكن ان یظهر من الكمال فانّ هذا من اتقان صنعك یا ذا الجلال … فلتربینّ الّلهم خلق البیان ان لا یوجد فیهم من شیئ مصنوع الا وقد ظهر فیه صفه الصنع علی منتهی الكمال … فانك قد احببت بذلك ان تعمرنّ الارض بصنایعك البهیه من ایدی عبادك وصنعك العل یه من ایدی خلقك. (کتاب الاسماء، محفظه ملی بهائی ایران 29:626)
بخش یازدهم
یکی دیگر از چشمگیرترین احکام بیان فارسی نفی دستگاه آخوند و کشیش و تأکید بر برابری افراد است. ناگفته نماند که باب خود را نه تنها ظهور قائم موعود بلکه ظهور پیامبری جدید می شمارد و بدین ترتیب ادعای علمای شیعه در مورد اقتدار روحانی و یا سیاسی ایشان بعنوان نمایندگان قائم در زمان غیبت امام دوازدهم را باطل می سازد چرا که اکنون قائم و علم راستین ظاهر شده است. به همین ترتیب باب بالا رفتن بر منبر را حرام می سازد (بیان فارسی 7:11 ) چرا که تفکیک میان فقیه دانا و مردم نادان را توهین به مقام انسان می شمارد. به همین ترتیب بیان فارسی نماز دسته جمعی را تحریم می کند چرا که جز خدا هیچکس نمی داند که ایمان چه کسی بر تر از دیگران است تا آنکه رهبر نماز باشد. (بیان فارسی 9:9 )
برای رعایت اختصار از تفصیل این بحث خود داری می شود و فقط به ذکر فهرست وار برخی دیگر از تعالیم باب که عزت و حرمت انسان را ارج می نهد اکتفاء می شود: دستور به امراء و حاکمان و همینطور همه مردم که آنچه را که بر خود نمی پسندند بر احدی نپسندند، وظیفه امراء در عمران شهرها و خیابان ها و در توسعه پست و در تشویق علم و صنعت و نظافت و زیبایی، تحریم اندوهگین ساختن هر انسان و حتی تعیین مجازات برای آن، حرام ساختن توبه از گناهان نزد هر انسانی، تحریم حمل اسلحه، تحریم پرخاشگری حتی بالا بردن صدا و خروج از حد ادب و وقار، لزوم بنای حمام در همه جا و استحمام بدن هر چهار روز یکبار، حرام ساختن استهزاء دیگران چه به زبان و چه به اشاره، حرام ساختن تنبیه بدنی ، کتک و ضرب ، کشتن انسان یا قطع کردن اعضاء بدن، و تحریم خوار و ذلیل ساختن یک انسان.
بخش دوازدهم
فلسفه اخلاق:
آثار باب از جمله بیان فارسی آکنده از مباحث و احکام در باره فلسفه اخلاق است. بطورکلی فعل آدمی باید سلوکی روحانی باشد و این سلوک باید به شکل نوع ویژه ای از رفتار خود را در زندگی فردی و اجتماعی ظاهر کند. باب دو اثر بنام “فی السّلوک” دارد که در آن سلوک بمعنای سفر روحانی در جهت حقیقت هستی با سلوک بمعنی نحوه رفتار یکی می گردد و یکی بدون دیگری کامل نیست. 5 بنابراین عرفان و فلسفه اخلاق از یکدیگر ناگسستنی می شوند. در اینجا به ذکر مهمترین اصول اخلاق در بیان فارسی اکتفاء می گردد:
لله: کمتر واژه ای مانند لله در بیان فارسی تأکید می گردد. آدمی باید همه کارهایش لله باشد یعنی بخاطر خدا و رضای او باشد. به عبارت دیگر فعل آدمی نباید ابزاری برای دنبال کردن منافع خصوصی و خودخواهانه باشد. به همین دلیل بیان فارسی حکم می کند که هر کس هرگاه که می خواهد کاری انجام دهد باید یا به زبان و یا دردلش بگوید که او این کار را لله انجام می دهد. بگفته باب “هیچ عملی عمل نمی گردد الّا آنکه لله واقع شود.” (بیان فارسی 7:2) یعنی بیان فارسی می خواهد که انگیزه اخلاقی فعل همواره در مد نظر آدمی باشد. به همین دلیل است که بسیاری از احکام باب به عدد 95 مرتبط می گردد مثل ذکر اسمهای خدا هر روز 95 مرتبه و یا عدم تجاوز مهریه از 95 مثقال طلا. سبب این مطلب را بیان فارسی خود توضیح می دهد (بیان فارسی 6:7) که چون همه کار باید لله انجام شود و چون در حروف ابجد لله برابر 95 می باشد در نتیجه این نوع احکام در واقع فرد را یادآور می شود که کارش در زمانی درست است که با انگیزه اخلاقی همراه باشد.
بخش سیزدهم
اتقان:
چنانکه قبلاً ذکر شد، آدمی باید در هر کاری از فعل خدا سرمشق بگیرد. فعل خدا نه تنها به منظور غرض خودخواهانه و بخاطر رفع یک نیاز نفسانی انجام نمی شود بلکه بعلاوه صنع و خلقت خدا در نهایت اتقان و کمال است. بنابراین آدمی باید در کار و صنعت خود نیز کار خود را در اوج اتقان که در توانائی اوست انجام دهد. این اصل حتی از مفهوم “اخلاق کار” مسیحی فراتر رفته و مفهومی کاملاً عرفانی/اجتماعی می گردد یعنی آنکه در چنین فعلی مثل آنستکه این خداست که از طریق آدمی دست به فعل می زند.
در بیان فارسی آمده است:
و نهی شده كه كسی شیئ را با نقص ظاهر فرماید با آنكه اقتدار بر كمال اون داشته باشد. مثلأ اگر كسی بنای عمارتی گذارد و آنرا بكمال آنچه در آن ممكن است نرساند هیچ آنی بر آن شیئ نمیگذرد مگر آنكه ملائكه طلب نقمت می كنند بر خداوند بر او بلكه ذرّات آن بنا هم طلب می كنند. زیرا كه هر شیئ در حدّ خود وصول الی ما ینتهی در حدّ خود را تمنّا دارد و همینقدر كه كسی مقتدر شد و در حقّ اون ظاهر نكرد از او سؤال میشود. (بیان فارسی 6:3 )
لطافت و زیبائی:
از مهمترین احکام بیان فارسی ضرورت رعایت لطافت و زیبا سازی زندگی و جامعه است و هماگونه که در بیان آمده است کمتر امری بقدر لطافت در آن تأکید شده است: ” زیرا كه در آن بقدری كه امر شده در تلطیف در اوامر دیگر نشده.” ( بیان فارسی 6:3) این لطافت از مفهوم نظافت ظاهری گرفته تا لطافت قلب، زیبا سازی هستی، و هنر را در بر می گیرد. در واقع توسط لطافت، دنیای مادی جلوه گر ملکوت خدا می شود. در بسیاری از موارد دو حکم اتقان و لطافت با یکدیگر یکی می شوند.
کانال سفینه عرفان(@safineherfan)