نگارش: سردبیر(14.03.93) (04.06.2014)
یکی دیگر از اکاذیبی که بعضی سعی می کنند از طریق آن، افکار عمومی را برعلیه جامعه ی بهایی تحریک کنند آن است که بهاییان با محارم خود ازدواج می کنند! دلیلی که برای این مدعای ساختگی ارائه می شود آن است که در کتاب اقدس این عمل نهی نشده است به جز در مورد زن پدر. واضح است که ادعای ازدواج بهاییان با محارم خود دروغی زشت و نفرت انگیز است و هر کسی که کوچک ترین شناختی از بهاییان داشته باشد به بطلان این مطالب دور از واقع آگاه است.
اما برای پاسخ به این که چرا حکم ازدواج با محارم در کتاب اقدس- به جز در مورد زن پدر- ذکر نشده اجازه بدهید ابتدا قرآن کریم و روش آن را ملاک قرار دهیم:
در سایت “اندیشه قم” که پایگاه پاسخ گویی به شبهات اسلام است در مورد احکامی که در قرآن نیامده است می خوانیم: “قرآن، كليات و اصول احكام را بيان نموده است، و آنچه مشهور است تعداد آيات قرآن كه مربوط به احكام ميشوند حدود پانصد آيه ميباشد و حال آن كه تنها مسائلي كه مربوط به فروعات نماز مي باشند حدود ٢٠٠٠ مسئله ميباشد، از اينجا نتيجه ميگيريم كه تمام جزئيات احكام و فروعات آن در قرآن وارد نشده است (سایت مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات”اندیشه قم”) و در پاسخ به این سؤال که چرا نام ائمه در قرآن نیامده پاسخ گویی چنین آغاز می شود: “خيلي از مسائل ريز احكام و اخلاق و بعضي مسائل اصول در قرآن بيان نشده است مثل ركعات نماز، جزئيات زکات”. در پاسخ به این که چرا نام امام علی در قرآن نیامده نیز دلایلی ذکر می شود. دلیل دوّم بدین قرار است: باید توجه داشت كه مسأله ولادت و خلافت علی ـ علیه السّلام ـ معیار شناخته شده مؤمنان واقعی از دیگران بوده است. منظور این است که بخاطر امتحان مسلمانان این قضیه دقیقا ذکر نشده تا به این وسیله مومن حقیقی از غیر حقیقی مشخص شود.
باید دید که چگونه مسلمانان عدم ذکر نام جانشین حضرت محمد را (که چنین اهمیت والایی دارد) به دلیل امتحان بندگان می دانند- که نتیجه اش تفرقه ای بزرگ در عالم اسلام است و هنوز هم پس از ١۴٠٠ سال گریبان گیر این امت است- امّا نوبت به دیانت بهایی که می شود این گونه موارد را نمی توان حمل بر امتحان کرد. تعداد رکعات نماز که ستون دین است در قرآن نمی آید، همچنین آیات آن و تعداد دفعاتی که باید در روز خوانده شود و… (با این که نماز اسلامی مسبوق به سابقه نبوده و به دلیل بدیع بودن قاعدتاً باید کامل ذکر می شد) این مسئله از نظر مسلمین بلا مانع است امّا حکم حرمت ازدواج با محارم که مسبوق به سابقه بوده، قبلا در قرآن نهی شده و در دین بهایی به علت نهی شدن آن در کتب آسمانی پیشین، بدیهی بودن حکم و معمول نبودن آن در جامعه، مجدداً وضع نگردد- برای بعضی این نتیجه را می دهد که پس بهاییان چنین می کنند.
شاید عده ای بگویند مطالبی مانند ولایت، جزو احکام و به اهمیت آن نیستند و در مورد احکام هم فقط جزییات است که ذکر نشده. در پاسخ باید گفت احکامی نیز وجود دارد که اصولاً در قرآن نیامده مثل حجاب و فقها برای استنتاج آن ها از منابع دیگر استفاده کرده اند. همچنین احکام زنای محصنه، زنای با محارم،ارتداد، حکم حرام بودن استفاده از مشروبات الکلی و مواد مخدر، لواط، مساحقه (که در این مورد حتی آیه ای دال بر ذم آن هم وجود ندارد چه برسد به حد آن)، قیادت، سِحر، سن تکلیف، موسیقی و… نمونه هایی هستند از احکامی که در قرآن وجود ندارند. اساسا نفس وجود داشتن قوه ی مقننه در کشورهای اسلامی به این معنی است که قوانین و احکام زیادی هستند که در قرآن وجود ندارند ولی می توان آن ها را نتیجه گرفت. حکم اختلاس یا کلاه برداری در قرآن وجود ندارد پس باید نتیجه بگیریم که همه ی مسلمانان اختلاس می کنند یا کلاه بردارند؟ آیا نباید عواملی مانند معمول نبودن این اعمال را در زمان نزول قرآن مد نظر داشت؟ اگر استفاده از مواد مخدر در قرآن منع نشده یعنی همه ی مسلمانان معتادند یا حد اقل مجاز به استفاده از مواد مخدر؟ چنین احکامی را سیستم حقوقی هر مملکت تعیین و منع می کند. همچنین است جزئیات مربوط به ازدواج. در مورد ازدواج با محارم واضح است که به علت وجود حکم در اسلام و بدیهی بودن آن و از طرف دیگر معمول نبودن آن در زمان ظهورحضرت بهاءالله دلیلی برای ذکر آن وجود نداشته.
اما اهل اسلام عقیده دارند در مواردی که حکم صریح در قرآن وجود ندارد با استفاده از چهار منبع می توان به استنباط احکام پرداخت: قرآن، سنت، اجماع و عقل. بگذارید ببینیم اگر با همین ملاک ها در دین بهایی بخواهیم به استنتاج این حکم بپردازیم چه نتیجه ای عایدمان می شود؟ به جای قرآن باید کتاب اقدس (کتاب آسمانی بهاییان) را جایگزین کنیم. با توجه به آیاتی که درمورد اهمیت عفت و عصمت در این کتاب آمده پرواضح است که ازدواج با محارم با رعایت عفت و عصمت و دیگر احکام کتاب اقدس سازگاری ندارد. سنت: اگر چنین روش زشتی مجاز می بود باید حداقل یک مورد از آن در بین بهاییان در این ١٧٠ سال مشاهده می شد که چنین چیزی وجود ندارد. از طرف دیگر حضرت عبدالبها که جانشین شارع دین بهایی هستند و می توان مقام ایشان را تقریبا معادل با مقام ائمه در اسلام دانست (همانطور که مسلمین در مواردی که حکمی در قرآن وجود ندارد به احادیث رجوع می کنند بهاییان هم به نصوص حضرت عبدالبها مراجعه می کنند) جواب این سؤال را مشخص کرده اند:
“در خصوص حرمت نکاح پسر به زوجات پدر مرقوم نموده بوديد صراحت اين حکم دليل بر اباحت ديگران نه مثلاً در قرآن مي فرمايد “حرّمت عليکم الميتة و الدم و لحم الخنزير” اين دليل بر آن نيست که خمر حرام نه و در الواح سائره بصريح عبارت مرقوم که در ازدواج حکمت الهيّه چنان اقتضا مینمايد که از جنس بعيد باشد يعنی بين زوجين هر چند بُعد بيشتر سلاله قويتر و خوش سيماتر و صحّت و عافيت بهتر گردد و اين در فن طب نيز مسلّم و محقّق است و احکام طبّيه مشروع و عمل بموجب آن منصوص و فرض لهذا تاتواند انسان بايد خويشی به جنس بعيد نمايد” (مکاتیب عبدالبهاء، جلد ٣، صفحۀ ٣٧٠)
پس وقتی مبیّن نصوص دیانت بهایی در مکاتیب خود که به دلیل مکتوب و مستند بودن جای هیچ گونه چون و چرایی ندارد حرمت این مسئله را مشخص می کند دیگر جایی برای بحث نمی ماند. در این بیان اشاره ای ضمنی می فرمایند به این که چون مراجعه به طبیب حاذق از احکام کتاب اقدس است و اطبا ازدواج فامیلی نزدیک را رد می کنند پس آیات کتاب اقدس به طور غیر مستقیم این عمل را رد می کنند.
اجماع:این امر در دیانت بهایی وجود ندارد ولی شاید بتوان بیت العدل را تا حدی معادل یا شبیه آن دانست. یعنی در موارد غیر منصوصه اعضاء بیت العدل با مشورت هم به وضع احکام لازمه می پردازند. احتمالا با توجه به نص فوق، یکی از بهاییان در مورد حدّ اقارب (نزدیکان) از بیت العدل سؤال می کند.از قرائن چنین بر می آید که بیت العدل نیز با فرض این که براساس بیان حضرت عبدالبهاء حرمت این امر واضح است در مورد اقارب (طبقات دور تر از نامادری) در پیام 15 ژانویه ١٩٨١ اظهار می دارند که: “… معهد اعلی، هنوز موقعیت را برای صدور قوانین تکمیلی راجع به ازدواج با اقارب، مقتضی نمیداند…” دقت فرمایید که نفرموده اند محارم (زیرا حرمت آن واضح است). فرموده اند اقارب یعنی فامیل های نزدیک مثل پسر خاله، دختر خاله و…
عقل: و بالاخره عقل. وقتی حرمت ازدواج با زن پدر ذکر شده طبعا طبقات ماقبل آن نیز از این حرمت برخوردارند. هم عقل این طور حکم می کند هم ادیان پیشین. اصولا ادیان به دنبال هم می آیند و یکدیگر را کامل می کنند. همانطور که هر چه در کتاب کلاس اوّل دبستان آمده دیگر لزومی ندارد که در کتاب دوم هم قید شود (چون فرض بر این است که دانش آموزان آن را فرا گرفته اند) به همین ترتیب کل تورات در قرآن و کل قرآن در اقدس باز نویسی نمی شود. اگر می شد آن وقت ایراد می گرفتند که چرا تکراری است؟ کما این که مخالفین اسلام فقط به خاطر شباهت بعضی احکام قرآن و تورات، قرآن کریم را مأخوذ از تورات دانسته اند و تهمت های ناروایی به رسول اکرم زده اند. بنا براین منطقی است که فقط احکامی که نسبت به دین قبل تغییر کرده اند بار دیگر به صورتی تغییر یافته ذکر گردند.
امید است خوانندگان این سطور نیز که از بلوغ و آگاهی برخوردارند با انصافی که در وجودشان هست این مطلب را در یابند که اگر کسی بخواهد با اسلام هم همان طور که بعضی مسلمین با دیانت بهایی معامله می کنند مواجه شود، یعنی این روش را از آن ها یادگرفته علیه اسلام به کار برد، راه را برای توهین به این دیانت نازنین هموار کرده است.
ویستا نیک زاد
منبع: وبسایت نقطه نظر