Among them is the tradition, “And when the Standard of Truth is made manifest, the people of both the East and the West curse it.” The wine of renunciation must needs be quaffed, the lofty heights of detachment must needs be attained,
and the meditation referred to in the words “One hour’s reflection is preferable to seventy years of pious worship” must needs be observed, so that the secret of the wretched behavior of the people might be discovered, those people who, despite the love and yearning for truth which they profess, curse the followers of Truth when once He hath been made manifest. To this truth the above-mentioned tradition beareth witness. It is evident that the reason for such behavior is none other than the annulment of those rules, customs, habits, and ceremonials to which they have been subjected. Otherwise, were the Beauty of the Merciful to comply with those same rules and customs which are current amongst the people, and were He to sanction their observances, such conflict and mischief would in no wise be made manifest in the world. This exalted tradition is attested and substantiated by these words which He hath revealed: “The day when the Summoner shall summon to a stern business.”180
“از جمله احاديث اين است که می فرمايد: “إذا ظَهَرَتْ رايَةُ الحَقِّ لَعَنَها اَهلُ الشَّرقِ وَالْغَربِ.” حال بايد قدری از صهبای انقطاع نوشيد و بر رفرف امتناع مقرّ گزيد و “تَفَکُّرُ ساعَةٍ خَيرٌ مِنْ عِبادَةِ سَبْعينَ سَنَةً.” را منظور داشت که آخر سبب اين امر شنيع چه می شود که جميع مردم با اظهار حبّ و طلب حقّ، بعد از ظهور، اهل حقّ را لعن نمايند، چنانچه مستفاد از حديث می شود. و اين واضح است که سبب، نسخ قواعد و رسوم و عادات و آداب است که همه ناس به آن محدود گشتهاند. و إلّا اگر جمال رحمان بر همان رسوم و آداب حرکت نمايد و تصديق کند مردم را در آنچه به آن مشغولند، ديگر چرا اين همه اختلاف و فساد در ملک ظاهر می شود. و مصدّق و مثبت اين حديث شريف، قوله تعالی: “يَوْمَ يَدْعُ الدّاعِ إلی شَيْءٍ نُکُرٍ.””
“إذا ظَهَرَتْ رايَةُ الحَقِّ لَعَنَها اَهلُ الشَّرقِ وَالْغَربِ.”
چنانچه پرچم حق آشکار شود مردم شرق و غرب جهان آن را لعنت کنند و با او معرضه و مخالفت بر میخیزند.
حدیث از امام صادق علیه السلام است که در بحال الانوار جلد پنجاه و دوم صفحه سیصد و شصت و سوم به این شکل آمده است: “علي بن أحمد ، عن عبيدالله بن موسى العلوي ، عن محمد بن الحسين ، عن محمد بن سنان ، عن قتيبة الاعشى ، عن أبان بن تغلب قال : سمعت أبا عبدالله عليه السلام يقول : إذا ظهرت راية الحق لعنها أهل الشرق والغرب ، أتدري لم ذلك ؟ قلت : لا ، قال : للذي يلقى الناس من أهل بيته قبل خروجه.” جناب اشراق خاوری سند این حدیث را در همان بحار جلد سیزدهم باب سیرت و اخلاق قائم زده اند و تغییر مجلدات به علت تفاوت در نسخ است.
پ.ن: در بعضی از متون فقهی و حدیث لقب أبا عبدالله را علاوه بر امام حسین به امام صادق نیز داده اند.
“تَفَکُّرُ ساعَةٍ خَيرٌ مِنْ عِبادَةِ سَبْعينَ سَنَةً.”
یک ساعت فکر کردن بهتر از هفتاد سال عبادت کردن است.
حدیث منسوب به حضرت رسول اکرم است که در بحارالانوار، جلد شصت و هشتم، صفحه ۳۲۷آمده است.
“يَوْمَ يَدْعُ الدّاعِ إلی شَيْءٍ نُکُرٍ.”
سوره قمر آیه ششم: روزی که دعوت کننده بر امری دهشتناک دعوت میکند.
کل آیه به این شکل است” فَتَوَلَّ عَنْهُمْ يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلَى شَيْءٍ نُكُرٍ”
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در خصوص این آیه مینویسد:”انكار، ضد عرفان است، و براى اظهار اين كه من فلانى را نمى شناسم، هـم گـفـتـه مـى شـود: (انـكـرت فـلانـا)، و هـم گـفـتـه مـى شود: (نكرت فلانا)، و اصـل مـعـنـاى ايـن كـلمـه ايـن است كه چيزى وارد بر قلب شود كه قلب تصورش را نكرده بـاشـد، و ايـن خـود نـوعـى جـهـل اسـت، و در قـرآن كـريـم آمـده : (فـلمـا راى ايـديـهـم لا تـصل اليه نكرهم – وقتى ديد دستشان به غذا نمى رسد ناشناس تشخيصشان داد). و نيز مى گويد: كلمه (نكر) هم به معناى زيركى است و هم به معناى امرى دشوار است، كه اذهان آن را نمى شناسد. گـفـتـار در بـيـان حـال مكذبين در برابر حكمت بالغه اى كه به ايشان القاء مى شود، و مـواعـظـى كـه بـه عـنـوان انـذار گـوشـزدشـان مـى گـردد در جـمـله (فـتـول عنهم ) تمام مى شود، و از جمله (يوم يدع الداع ) مجددا به قسمتى ديگر از آن مـواعـظـى كـه قـبـلا داشـت پـرداخـتـه حـال و وضـع مـكـذبـيـن در قـيـامـت و حال و روز امت هاى مكذب گذشته را در لحن عتاب و توبيخ شديد ذكر مى كند، در لحنى كه دل هـا را بـراى تـنـبـه تكان مى دهد، و ديگر عذرى براى اعراض اعراض كنندگان باقى نمى گذارد. پـس بـنـابـر ايـن جـمـله (يـوم يـدع الداع…) كـلامـى اسـت جـداى از مـا قبل خود، كلامى است كه مى خواهد دوباره آن مواعظى را كه قبلا ذكر كرده بود در مقام جواب از سـوالى تـقـديـرى از سـر گـيـرد، گـويـا بـعـد از آنـكـه فـرمـود: (فـتـول عـنـهـم ) شـخـصـى پـرسـيـده : خـوب وقـتـى پـيـامـبر از ايشان روى بگردانيد مـال كـار آنـان چـه بـود؟ فـرمـود: (يـوم يـدع…)، يـعـنـى حـال عـاقـبـت دنـيـايـشـان را كـه گـفـتـيـم كـه هـمـان حـال امـثـال آنـان از قـوم نوح و عاد و ثمود و ديگران بود، چون اينها بهتر از آنها نيستند، و اما حال آخرتشان در روزى كه دعوت كننده دعوت مى كند… و بـنـابر اين ظرف در جمله (يوم يدع ) متعلق است به جمله اى كه به زودى مى آيد، و مـى فرمايد: (يخرجون ) و معنايش اين است كه : روزى كه دعوت كننده به چيزى نديده و نـشـنـاخـته دعوت مى كند، همه از قبرها خارج مى شوند… و ممكن هم هست متعلق به جمله اى تـقـديـرى بـاشـد، و تـقـدير كلام (اذكر يوم يدع الداعى – بياد آر روزى را كه دعوت كـنـنـده دعـوت مـى كـنـد) و حـاصـل كـلام ايـن بـاشـد كـه بـيـاد آر آن روز را و حال ايشان را در آن داد. و ايـن آيـه در مـعـنـاى آيـه شـريـفه (هل ينظرون الا الساعه ان تاتيهم ) و آيه شريفه (فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ ) مى باشد.”