Furthermore, the sign of truth and falsehood is designated and appointed in the Book. By this divinely appointed touchstone, the claims and pretensions of all men must needs be assayed, so that the truthful may be known and distinguished from the imposter.
This touchstone is no other than this verse: “Wish for death, if ye are men of truth.” Consider these martyrs of unquestionable sincerity, to whose truthfulness testifieth the explicit text of the Book, and all of whom, as thou hast witnessed, have sacrificed their life, their substance, their wives, their children, their all, and ascended unto the loftiest chambers of Paradise. Is it fair to reject the testimony of these detached and exalted beings to the truth of this preeminent and glorious Revelation and to regard as acceptable the denunciations which have been uttered against this resplendent Light by this faithless people, who for gold have forsaken their faith, and who for the sake of leadership have repudiated Him Who is the First Leader of all mankind? This, although their character is now revealed unto all people who have recognized them as those who will in no wise relinquish one jot or one tittle of their temporal authority for the sake of God’s holy Faith, how much less their life, their substance, and the like.
“و از همه گذشته، علامت صدق و کذب در کتاب معلوم و مقرّر شده. بايد ادّعا و دعاوی کلّ عباد به اين
محک الهی زده شود تا صادق را از کاذب تميز دهد. اين است که می فرمايد: “فَتَمَنَّوُا المَوْتَ إنْ کُنتُمْ صَادِقينَ.”حال ملاحظه فرمائيد با اين شهدای صادق که نصّ کتاب شاهد بر صدق قول ايشان است، چنانچه ديده ايد که همه جان و مال و زن و فرزند و کلّ ما يملک را انفاق نمودهاند و به اعلی غرف رضوان عروج فرمودند، شهادت اين طلعات عاليه و انفس منقطعه بر تصديق اين امر عالی متعالی مقبول نيست و شهادت اين گروه که برای ذهب از مذهب گذشتهاند و برای جلوس بر صدر از اوّل ما صدر احتراز جستهاند بر بطلان اين نور لائح جائز و مقبول است؟ با اينکه جميع مردم ايشان را شناختهاند و اين قدر ادراک نمودهاند که از ذرهّ ای از اعتبار ظاهری ملکی در سبيل دين الهی نمی گذرند تا چه رسد به جان
و مال و غيره.”
و کلّ ما يملک: همه ی آنچه مالک آن بودند/ اعلی غرفه: بلند ترین غرفه، برترین حجره های فوقانی خانه/ ماصدر: آنچه که صادر شد/ لائح: واضح، آشکار
“فَتَمَنَّوُا المَوْتَ إنْ کُنتُمْ صَادِقينَ.”
سوره بقره آیه ۹۴: پس اگر راست میگوئید تمنای مرگ کنید.
کل آیه به این شکل است که میفرماید: “قُلْ إِنْ كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ” یعنی: بگو اگر در نزد خدا سرای آخرت تماماً به شما اختصاص دارد نه دیگر مردم پس اگر راست میگوئید تمنای مرگ کنید.
در تفسیر این آیه ی مبارکه علامه طباطبایی نوشته است: ” بيان (قل ان كانت لكم ) الخ ، از آنجا كه قول يهود: (لن تمسنا النار، الا اياما معدودة )، (جز چند روزى آتش با ما تماس نمى گيرد) و نيز در پاسخ اينكه (آمنوا بما انزل اللّه 🙂 (ايمان بياوريد به آنچه خدا نازل كرده ) گفته بودند: (نؤ من بما انزل علينا،) (به آنچه بر خود ما نازل شده ايمان مى آوريم ) و اين دو جمله بالتزام دلالت ميكرد بر اينكه يهوديان مدعى نجات در آخرتند، و ديگرانرا اهل نجات و سعادت نميدانند، و نجات و سعادت خود را هم مشوب به هلاكت و شقاوت نميدانند، چون بخيال خود جز ايامى چند معذب نميشوند، و آن ايام هم عبارتست از آن چند صباحى كه گوساله پرستيدند. لذا خدايتعالى با خطابى با ايشان مقابله كرد، كه دروغگوئى آنان را در دعويشان ظاهر سازد، خطابيكه خود يهود بدون هيچ ترديدى آن را قبول دارد و آن اين استكه برسول گراميش دستور ميدهد بايشان بگويد: (قل ان كانت لكم الدار الاخرة ) يعنى اگر خانه آخرت از آن شما است ، و مراد از خانه آخرت سعادت در آخرت است براى اينكه وقتى كسى مالك خانه اى شد، به هر نحو كه خوشش آيد و دوست بدارد در آن تصرف مى كند، و به بهترين وجه دلخواه و سعادت مندانه ترين وجه وارد آن ميشود، (عند اللّه )، يعنى مستقر در نزد خدا و يا بگو بحكم خدا يا باذن او در حقيقت اين جمله نظير جمله : (ان الدين عنداللّه الاسلام ) (دين نزد خدا اسلام است ) ميباشد. (خالصة ) يعنى اگر خانه آخرت در نزد خدا خالص از آن شما است ، و مراد از خالص اين استكه مشوب بچيزى كه مكروه شما باشد نيست ، خلاصه عذاب و ذلتى مخلوط با آن نيست ، چون شما معتقديد كه در آن عالم عذاب نميشويد مگر چند روزى . (من دون الناس )، برخلاف مردم ، چون شما تمامى اديان به جز دين خود را باطل مى دانيد (فتمنوا الموت ان كنتم صادقين )، پس آرزوى مرگ و رفتن بدان سراى را بكنيد، اگر راست ميگوئيد، و اين خطاب نظير خطاب (قل يا ايها الذين هادوا ان زعمتم انكم اولياء لله من دون الناس فتمنوا الموت ان كنتم صادقين ) (بگو اى كسانيكه يهودى گرى را شعار خود كرده ايد، اگر ميپنداريد كه تنها شما اولياء خدائيد نه مردم ، پس آرزوى مرگ كنيد، اگر راست مى گوئيد) ميباشد.”
از آیه و تفسیر آن بر میاید که یهودیان مدعی چنین مقامی بودند و خداوند به این طریق پاسخ ایشان را داده است. حدیث است از حضرت رسول اکرم که فرمود: “افترقت الیهود علی احدی و سبعین فرقه الخ ” یعنی: یهود بر ۷۱ فرقه و نصاری به هفتاد فرقه و امت من بر هفتاد و سه فرقه تقسیم می شود.
همچنین اهل سنت از عبدالله بن عمر از رسول خدا (ص) نقل میکنند که فرمودند: “لیأتین علی امتی ما اتی علی بنی اسرائیل تفرق بنو اسرائیل الخ ” یعنی بر پیروان من همان رود که بر بنی اسرائیل رفت و بدانسان که اینان هفتاد و دو گروه گردیدهاند، امت من نیز یک گروه بیشتر و به هفتاد و سه گروه شوند و همه آنها در دوزخ باشند مگر یک دسته که رستگار گردند، چون از وی پرسیدند که ای پیامبر خدا، آن دسته کیانند؟ فرمود: ” ما انا علیه و اصحابی ” یعنی آن دسته که من و یارانم بر آنیم. (ترجمه الفرق بین القرق بغدادی، ص ۴)
در احادیث شیعه نیز نقل است: “عن علی ابن ابی طالب، قال سمعت رسول الله : بقول ان امت موسی افترقت بعده علی احدی و سبعین فرقة فرقة منها ناجیة الخ.” علی علیه السلام میفرماید: از رسول خدا شنیدم که فرمودند: به درستی که امت موسی بعد از موسی هفتاد و یک فرقه گردیدند که از آنها یک فرقه اهل نجاتند و هفتاد فرقه دیگر در دوزخند و امت حضرت عیسی بعد از عیسی به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند که یک فرقه آنها اهل نجات و هفتاد و یک فرقه آن در دوزخند و بدرستی که امت من بعد از من زود باشد که بر هفتاد و سه فرقه تقسیم شوند که یک فرقه از آنها نجات یافته و هفتاد و دو فرقه آنها در دوزخند. و در بعض روایات دیگر نقل شده از آن حضرت (ع) در آخر روایت میفرماید: فقلت یا رسول آله و ما الناجیه فقال «ص» التمسک بما انت و اصحابک، پس گفتم: آن فرقه نجات یافته کیانند، رسول اکرم «ص» فرمودند: آنها که چنگ بدامان تو زنند و اصحاب تو باشند اهل نجاتند. (سفینة البحار، ج 2، ص ۳۶۰)
این حدیث از نظر سند و نقل در کتب اهل سنت و جماعت و در کتب شیعه، تواتر اجمالی دارد. تواتر یعنی آنقدر به طرق و روایات گونانون نقل شده که احتمال کذب و دروغ بودن آن داده نمیشود و معمولا روایاتی که تواتر داشته باشند فی الجمله مورد قبول است. و منظور از بیان آن در این قسمت آن بود که معلوم شود که آنچه که در کلام الله مجید در مورد قوم یهود ذکر شده است، صرف بیان حال ایشان نیست بلکه روایاتی است که فی الواقع امت اسلام از آنها مشق گیرند و متنبه شوند و حق چنان است که به مسلمانان نیز امروز بگوئیم که اگر خیال میکنید که در میان تمام فرقی که خود را به دیانت اسلام و حقیقت محمدی نسبت میدهند همان یک حزبی هستید که بر حق و حقیقت هستید و چون خود را به حضرت رسول و ائمه ی اطهار نسبت میدهید همین بس که لایق بهشت باشید، بنابراین آرزوی مرگ کنید تا سریعتر به آن بهشتی که میگوئید سزاورش هستید راجع شوید. حال آنکه چنین نمیکنید و به اموال فانیه دل بسته اید.