In like manner, thou observest in this day with what vile imputations they have assailed that Gem of Immortality, and what unspeakable transgressions they have heaped upon Him Who is the Source of purity.
Although God hath throughout His Book and in His holy and immortal Tablet warned them that deny and repudiate the revealed verses, and hath announced His grace unto them that accept them, yet behold the unnumbered cavils they raised against those verses which have been sent down from the new heaven of God’s eternal holiness! This, notwithstanding the fact that no eye hath beheld so great an outpouring of bounty, nor hath any ear heard of such a revelation of loving-kindness. Such bounty and revelation have been made manifest, that the revealed verses seemed as vernal showers raining from the clouds of the mercy of the All-Bountiful. The Prophets “endowed with constancy,” whose loftiness and glory shine as the sun, were each honored with a Book which all have seen, and the verses of which have been duly ascertained. Whereas the verses which have rained from this Cloud of divine mercy have been so abundant that none hath yet been able to estimate their number. A score of volumes are now available. How many still remain beyond our reach! How many have been plundered and have fallen into the hands of the enemy, the fate of which none knoweth.
“چنانچه اليوم مشاهده می کنيد چه سخن های لغو که به آن جوهر بقا گفتهاند و چه نسبت ها و خطاها که به آن منبع و معدن عصمت دادهاند. با اينکه در کتاب الهی و لوح قدس صمدانی در جميع اوراق و کلمات، انذار فرموده مکذّبين و معرضين آيات منزله را و بشارت فرموده مقبلين آن را، با وجود اين چقدر اعتراضات که بر آيات منزله از سماوات قدسيّه بدعيّه نمودهاند. و حال آنکه چشم امکان چنين فضلی نديده و قوّه سمع اکوان چنين عنايتی نشنيده که آيات به مثابه غيث نيسانی از غمام رحمت رحمانی جاری و نازل شود. چه که انبيای اولوالعزم که عظمت قدر و رفعت مقامشان چون شمس واضح و لائح است مفتخر شدند هر کدام به کتابی که در دست هست و مشاهده شده وآيات آن احصا گشته و از اين غمام رحمت رحمانی اين قدر نازل شده که هنوز احدی احصا ننموده. چنانچه بيست مجلّد الآن به دست می آيد و چه مقدار که هنوز به دست نيامده و چه مقدار هم که تاراج شده و به دست مشرکين افتاده و معلوم نيست چه کردهاند.”
چه سخن های لغو که به آن جوهر بقا گفتهاند و چه نسبت ها و خطاها که به آن منبع و معدن عصمت دادهاند.
سخنان لغو و بی اساس به حضرت اعلی روحی له الفدا بسیار نسبت داده اند که در اینجا تنها بخشی از آنرا آورده و به آنها پاسخ داده میشود.
یکی از تهمتهایی که به حضرت باب نسبت میدهند نسبت دیوانگی است، مغرضین میگویند که حضرت باب به این علت که بنا به گفته برخی از مورخین در زمانی که در بوشهر بوده است در پشت بام منزل دعا میکردند به ایشان نسبت جنون داده بودند. به راستی که به سید باب نیز همان تهمت هایی زده شد که در زمانهای گذشته به دیگر پیامبران جهلای ارض روا داشتند. چنانکه نمونه های بارزی از آن در قران مبارک موجود است که در ذیل چندی از این آیات آورده میشود.
سوره ی الشعراء آیه ی بیست و هفت: قَالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ. یعنی: {فرعون} گفت واقعاً این پیامبری که به سوی شما فرستاده شده سخت دیوانه است.
سوره ی الصافات آیه ی سی و شش: وَیَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِکُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ. یعنی: و میگفتند آیا ما برای شاعری دیوانه دست از خدایانمان برداریم.
سوره ی الحجر آیه ی ششم: وَقَالُواْ یَا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ یعنی: و گفتند ای کسی که قران بر او نازل شده است به یقین تو دیوانه ای.
و یا در سوره ی الدخان آیه ی چهارده میفرماید: ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَّجْنُونٌ. یعنی: پس از او روی برتافتند و گفتند تعلیم یافته های دیوانه است.
و خود قران مبارک به همه ی این سخنان پاسخ میدهد و در سوره ی القلم آیه ی دو و سه میفرماید: مَا أَنتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ. وَإِنَّ لَکَ لَأَجْرًا غَیْرَ مَمْنُونٍ. یعنی: تو به لطف پروردگارت دیوانه نیستی و بی گمان تو را پاداشی بی منت خواهد بود.
یکی دیگر از ایراداتی که به حضرت اعلی میگیرند این است که چرا ایشان امی نبودند. و حال در اینجا ما به این سوال پاسخ میدهیم که آیا سید باب امی بودند یا خیر، و اساساً چرا باید امی بود.
طبق گواهی تاریخ و آنچه که تاریخ نگاران ولو مغرض نگاشته اند، چنان است که سید علی محمد شیرازی در کودکی بنا به خواست جناب خال (حاجی میرزا سید علی) بر سر کلاس های شیخ عابد چند جلسه ای حاضر شده است ولی از آنجا که نام برده اهل تحصیل علوم نبوده پس از چند جلسه مکتب خانه را رها کرده است و همچنین در سنین جوانی نیز به مدت دو سال به کربلا رفته و در سر کلاسهای سید کاظم رشتی حاضر میشده است. که این مسئله را هیچ یک از محققین و مالفین اعم از بابی و بهایی و غیره انکار نکرده و نمیکنند. ( فاضل مازندرانی در اسرار الاآثار و رهبران و رهروان، آیتی در کواکب الدریه، نبیل زرندی در تاریخ نبیل، محمد علی فیضی در کتاب حضرت نقطه ی اولی، ابوالقاسم افنان در کتاب عهد اعلی، نصرت الله محمد حسینی در کتاب حضرت باب و …) اما مسئله چنان است که حضرات ردیه نویس بعضاً در کتب خود به کتاب مفاوضات حضرت عبدالبهاء (عباس افندی) جمله ای را جسته و میاورند که در آن ذکر شده است که “در میان طائفه ی شیعیان عموماً مسلم است که ابدا حضرت در هیچ مدرسه ای تحصیل نفرموده و نزد کسی اکتساب علوم نکردند” که منظور ایشان در این مختصر شرح حال که درباره ی حضرت باب نگاشته اند نه تاکید و نه فضلی را در خصوص امی بودن دیده میشود، بلکه تنها منظور چنان است که سید باب تحصیل علوم را بر طبق روال معمول که از مقدمات آغاز و به درجات عالیات رسد را نکرده اند و بر هر شخص نیز واضح و مبرهن است که در چند جلسه حضور در مکتب خانه و یک سال و اندی در محضر کلاسهای شیخیه حاضر شدن، سوادی چنان نمیاورد که بتوان آن فرد را تحصیل کرده و یا از آن طرف امی نامید. کما اینکه در خود مجلس ولیعهد در تبریز نیز، هنگامی که از سید باب سوالاتی در خصوص صرف و نحو ( که از مقدمات است) نیز علماء پرسیدند، سید در پاسخ گفت که در کودکی چیزهایی آموخته بودم و فی الحال فراموش کرده ام. مدعی گویا فرض را بر آن گرفته اند که در مفاوضات که حاصل گفتگو در زمان ناهار است، حضرت عبدالبهاء قصد آن داشته است که کتاب تاریخی ای با دقت و نظر مورخین نگاشته شود. فی الحال که چنین نیست.
مدعی ، با بیان این سخن که حضرت رسول اکرم (ص) امی بودند، امی بودن را فضل شمرده و بر این باورند که گویی دلیل حقانیت حضرتشان امی بودن است! فی الحال که چنین نیست، چرا که اگر دلیل حقانیت امی بودن باشد، حضرت محمد، هیچگاه کتابت آیات قرانی را نمیکردند و خودشان کاتب وحی نبودند، بلکه بنا به شهادت تاریخ و تمام مورخین دور اسلام، این کاتبین و حافظین بودند که متن قران را نوشته و یا حفظ میکردند، و بر کس پوشیده نیست، که سخن گفتن نیازی به رفتن بر سر هیچ کلاسی ندارد، کما اینکه کودکان نیز، قبل از اینکه بر سر کلاسی بروند، سخن گفتن را از والدین و اطرافیان میاموزند. و اساساً به همین دلیل بود که قران از آنجا که حافظین و کاتبین قران بسیار بودند و از طرفی عمر آنان نیز رو به پایان بود و عده ای نیز در غزوات به شهادت رسیده بودند، عثمان مصلحت اندیشی کرد و حافظین و متون به جای مانده از کاتبین را جمع کرده و قران واحد را پدید آورد.
مدعی در ادامه نیز سخن از تاثیرات کلاس سید کاظم رشتی که در آن آرای شیخیه نیز تعلیم داده میشده است بر ذهن سیدعلیمحمد باب را مطرح کرده و می پندارد که از تاثیر افکار و آراء شیخیه است که سید باب مطالبی در کتب خود نگاشته است. فارغ از اینکه اگر سخنی صحت داشته و مطابق با حقیقت باشد، بیان و تکرار آن بدون ایراد است؛ گویا مدعیان که این مسئله را مطرح کرده اند فراموش کرده اند که بخش اعظم کتاب قران مبارک نیز در خصوص داستانهایی در شرح و حال رسولین و انبیای سابق است که به طور تمام و کمال در کتاب عهد عتیق، پیش از نزول آیات قران، موجود بوده است و به تحقیق میتوان گفت که داستانهای مشابهی که در قران آمده است به دقت و توضیح و تفسیری که عهد عتیق نیست و لابد اگر نگارنده بخواهد چون حضرات ردیه نویس بپندارد و با بغض و عناد سخن راند استغفرالله باید بگوید که قران مجید کپی ناقص از کتب آسمانی گذشتگان است.
در انتها نیز لازم میاید که منظور صحیح و معنای “امی بودن” مظاهر ظهور الهیه را بیان داریم. حضرت بهالله در کتاب اقدس میفرمایند: يا قلم الاعلی تحرّک علی اللّوح باذن ربّک فاطر السّمآء ثمّ اذکر اذ اراد مطلع التّوحيد مکتب التّجريد لعلّ الاحرار يطّلعنّ علی قدر سمّ الابرة بما هو خلف الاستار من اسرار ربّک العزيز العلّام * قل انّا دخلنا مکتب المعانی و التّبيان حين غفلة من فی الامکان و شاهدنا ما انزله الرّحمن و قبلنا ما اهداه لی من ايات اللّه المهيمن القيّوم * و سمعنا ما شهد به فی اللّوح انّا کنّا شاهدين * و اجبناه بامر من عندنا انّا کنّا امرين * يا ملأ البيان انّا دخلنا مکتب اللّه اذ انتم راقدون * و لاحظنا اللّوح اذ انتم نآئمون * تاللّه الحقّ قد قرئناه قبل نزوله و انتم غافلون * قد احطنا الکتاب اذ کنتم فی الاصلاب هذا ذکری علی قدرکم لا علی قدر اللّه يشهد بذلک ما فی علم اللّه لو انتم تعرفون * و يشهد بذلک لسان اللّه لو انتم تفقهون * تاللّه لو نکشف الحجاب انتم تنصعقون *
مضمون بیان مبارک چنین است: ای قلم اعلی که حرکت میکنی در این لوح که با اجازه ی پروردگارت که ایجاد کننده ی آسمان است، ذکر کن زمانی را که مظهر امر اراده کرد که وارد شود در مکتب تجرید. شاید آزادگان به اندازه سر سوزنی مطلع شوند به آنچه که در پشت پرده ها است از اسرار پروردگارت که عزیز و علام است. بگو ما داخل شدیم در مکتب معانی و تبیان، در زمانی که اهل امکان در غفلت به سر میبردند و مشاهده کردیم نازل کرده بود خداوند رحمن در آن مکتب و قبول کردیم آنچه را که هدیه کرده بود (حضرت اعلی) به من از آیات خداوند مهیمن و بی نیاز. و شنیدیم آنچه را که شهادت داده بود به آن در لوح و ما بودیم مشاهده کننده. و جواب دادیم به امری از طرف خود و مائیم امر کننده.
ای اهل بیان، ما داخل شدیم به مکتب خداوند، وقتی شما در خواب بودید. و به آن نظر کردیم وقتی شما خفته بودید. قسم به خدا ما آنرا خواندیم قبل از آنکه آنها نازل شود و شما غافل بودید. ما احاطه داشتیم به آن کتاب زمانی که شما در پشت پدرهایتان بودید. این ذکر در حد و قدر فهم شماست و نه فهم خداوند، شهادت میدهد به آن آنچه در علم خداست، اگر شما به آن عرفان پیدا کنید. و شهادت میدهد به آن زبان خداوند، اگر شما بفهمید. قسم به خدا اگر کشف حجاب کنیم، شما بیهوش میشوید. “مكتب التّجريد”
در اين آيه و آيه بعد از آن حضرت بهاءاللّه يکی از ايراداتی را که بعضی از بابيان در انکار موعود بيان به آن تمسّک جستند رد فرمودهاند. اعراض آن گروه متّکی به لوحی از حضرت اعلی بود که در رأس آن مرقوم فرموده بودند: در مکتب خانه من يظهره اللّه منوّر فرمايند. به نظر اين نفوس چون سنّ مبارک حضرت بهاءاللّه دو سال از حضرت اعلی بيشتر بوده وصول لوح در “مکتب خانه” ممکن نبوده است.
بنا به بيان حضرت بهاءاللّه مطلب مزبور اشاره به وقايعی است که در عوالم روحانی که ما فوق عالم وجود است به ظهور رسيده.
“و قبلنا ما اهداه لى من ايات الله”
حضرت اعلی در لوح مبارک خطاب به “من يظهره اللّه” میفرمايند”: انّ البيان … هدية منّی اليک”
از دیگر ایراداتی که به آن جوهر وجود میگیرند آن است که حضرت باب از ادعای خود که پیامبری باشد دست کشیده است و در مجلس ولیعهد توبه کرده است. ما در اینجا گزارشهایی که حاضرین در آن جمع خود نوشته اند را میاوریم تا بر اهل تحقیق و جویندگان حقیقت معلوم شود که این ادعا نیز دروغی بیش نیست.
گزارش هشترودی
نزدیک غروب آفتاب بود در حالی که باب از حمام بیرون آمده بود تنها وارد منزل ولیعهد که علماء در آنجا حضور یافته بودند شد و چند علماء قبلاً وارد شده بودند و در صدر مجلس در یمین و یسار ولیعهد نشسته و محل جلوس برای اجلاس باقی نبود ایشان وارد مجلس شده سلام کرد و ایستاد و کسی جواب سلامش را نداد جالی جلوس نشان نداد. لمحه ای سید باب سر پا ایستاد مثل کسی که منتظر جواب و محل جلوس ارائه کردن صاحب بیت یا میزبان است. کسی اعتناء نکرد ولیکن از سیما و وجنات مجلس علائم و آثار حقد و حسد و کینه و ضغینه و عناد و لجاج هویدا و آشکار بود. پس ایشان در گوشه ای با آن حالت ادب و وقار که همیشه داشت نشست و دو دست را از آستین عبا بیرون آورد با هیکل توحید جالس شد.
علماء مقداری به مذاکرات خصوص پرداختند و از ولیعهد سلامت مزاج قبله ی عالم یعنی پادشاه و از وضع نقرس پای شاه سوال کردند و جواب شنیدند و از خلوص تملق به شاه دعاها کردند و آمین گفتند. آنگاه به باب متوجه شده پرسیدند آقا سید مطلب شما چیست و حقیقت مسئله ی ادعای شما بچه سان است باب در کمال متانت و وقار بدون هیچ گونه تغییر حال گفت ” انی انا القائم الذی کنتم به تنظرون” به محض استماع این کلمه مانند اینکه بغتتاً زلزله حادث شود و محلی را به وحشت و اضطراب اندازد همهمه ی عجیبی در حضار مجلس هویدا گردید یکی گفت استغفرالله ربی اتوب الیه این چه جسارتی بود که کردی؟ دیگری گفت لااله الا الله آن یکی گفت معاذالله چهارمین گفت لاحول و لاقوه ی الا بالله العلی العظیم چرا زمین و آسمان خسف و ساقط نمیشوند.
در این وقت شروع به سوالات علمیه کردند نخست ولیعهد گوی نقره ای که دوائر و خطور افلاک و بروج مطابق هیات بطلمیوس بر آن رسم شده بود و به اصطلاح علمای هیات و نجوم آن را کره گویند دست داشت به جانب او غلطانید و مسئله ای از علوم و هیات سوال نمود باب جواب داد من هیات نخوانده ام و از تحصیل علوم بی بهره ام علماء گفتند پس دلیل بر حقیقت و برهان صدق و ادعای شما چیست؟ باب جواب داد آیات و وحی الهی چنانکه بر جدم خاتم انبیاء و احادیث مخبر از این مطلب است که فرموده یظهر باثار مثل القران بر لسان و قلم من جاری میگردد و حجت باقیه آیات الهی است . گفتند مثلاً چطور؟ باب بلا تامل شروع کرد به تلاوت، قدری که خواند علماء بر او غلط نحوی گرفتند و گفتند این عبارات با قواعد صرف و نحو موافقت ندارد و غلط است. سپس باب گفت من امی هستم و تحصیل علوم نکرده ام این آیات بالفطره بر لسان من جاری میشود همان طور که بر لسان جدم نازل میشد و در قران سیصد مورد است که بر خلاف قواعد در دست شما است ولی وحی الهی و کلام الهی است.
بعد حاجی ملا محمود نظام العلماء گفت آیاتی مناسب حال این مجلس اظهار نمائید در این وقت غروب آفتاب و چراغ و شمعدانی ها را روشن کرده بودند باب شروع کرد به خواندن ایاتی شبیه به آیات سوره ی نور که در قران نازل شده است و نظام العلماء آنها را مینوشت در این بین ولیعهد چای طلبید، چای و قلیان آوردند بعد از صرف چای و قلیان نظام العلماء گفت آنچه خواندید تکرار کنید و بعد مجدداً آنها را نوشت با آنچه که باب در اول گفته بود اختلاف داشت، نظام العلماء ایراد گرفت ه آنچه از اول گفتید با آنچه بعد گفتید مغایرت دارد.
بعد از این مذاکرات حاجی میرزا علی پسر میرزا مسعود وزیر خارجه که آدمی تحصیل کرده و با سواد بود و برای تمییز حق از باطل از او نیز دعوت شده بود که در مجلس حاضر باشد، پرسید قوله چه صیغه ای است باب جوابی نداده و از مجلس برخاست و بیرون رفت.
گزارش شیخ حسن زنوزی
شیخ حسن زنوزی که در روز انعقاد جلسه ی علماء در تبریز حضور داشت و در راهروی اطاقی که علماء، ولیعهد و حضرت باب جالس بوده اند ایستاده بود، آنچه را که گذشته دیده و شنیده و سپس برای ملامحمد نبیل به صورت زیر نقل کرده است.
آن روز در آن مجلس حاضر بودم و در خارج محل نزدیک در ایستاده بودم و هر چه در مجلس میگذشت میشنیدم .ملامحمد در دست چپ ولیعهد نشسته بود، حضرت باب میان ملا محمد و ولیعهد جالس بودند وقتی که حضرت باب خود را قائم موعود معرفی فرمود همه حضار را ترس و خوف احاطه کرد سرها را پائین انداختند . سیمای همه تغییر کرد رنگ همه زرد شد. ملامحمد ممقانی با وقاحت تمام گفت: ای جوان بدبخت شیرازی، عراق را خراب کردی حال آمدی آذربایجان را خراب کنی؟
حضرت باب فرمودند: جناب شیخ من به میل خود اینجا نیامده ام شما ها مرا احضار کرده اید و به این مجلس دعوت نموده اید. ملامحمد برآشفت و گفت ای پست ترین پیروان شیطان ساکت باش. حضرت باب فرمودند یا شیخ آنچه از قبل گفتم باز میگویم. نظام العلماء مصلحت چنان دید که از راه دیگر داخل مذاکره شود و به اصل ادعا ایراد نماد پس به حضرت باب رو کرد و گفت شما مدعی مقام بزرگی هستید باید دلیل قاطعی بر صدق ادعای خود اقامه نمائید. حضرت باب فرمودند اقوی دلیل و برهان مهم بر صحت دعوت حضرت رسول الله آیات الهی بود چنانچه در قران فرموده است: ” او لم یکفهم انا انزلنا علیک الکتاب” خداوند این دلیل محکم و برهان متقن را برای اثبات صحت ادعای خود به من عنایت فرموده است چنانچه در مدت دو روز و دو شب به اندازه ی قران مجید آیات الهی از لسان و قلم من جاری میشود. نظام العلماء گفت خوب است در وصف این مجلس مانند آیات قران، آیاتی بفرمائید تا حضرت ولیعهد و سایر علماء شاهد این برهان باشند. حضرت باب مسئول او را اجابت کرد و فرمودند بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الذی خلق السموات و الارض. ملا محمد ممقانی فریاد برآورد که اعراب کلمه را خطا گفتی تو که از قواعد نحو بی خبری چگونه قائم موعود هستی؟ حضرت باب فرمودند در آیات قران نیز رعایت قواعد نحویه نشده زیرا کلام الهی به مقیاس قواعد خلق سنجیده نمیشود نازل و مذکور است ولی چون کلام الهی است هیچکس جرات اعتراض ندارد و همه ی مسلمین قبول دارند. بعد از این بیان ثانیاً به نزول آیات شروع فرمودند و همان جمله قبل را به طرز سابق بیان فرمودند. ملا محمد اعتراض را تجدید کرد. یک نفر دیگر از یک گوشه ای به حضرت باب گفت کلمه ی اشترتن چه صیغه ای است؟ حضرت باب در جواب این سوال این آیات قران را تلاوت نمودند: ” سبحان ربک رب العزه عما یصفون وسلام علی المرسلین و الحمد الله رب العالمین. بعد برخاست و از مجلس بیرون تشریف بردند. نظام العلماء از طرز معامله ی ملامحمد و سایرین در آن مجلس با حضرت باب برآشفت و گفت وای بر مردم تبریز این شخص مدعی چه مقامی است و این مردم از او چه سوالاتی میکنند. این گونه سوالها چه ربطی به ادعای این مقام عظیم دارد… ملا محمد برآشفت و با کمال خشم گفت به شما میگویم بر حذر باشید اگر حلو این جوان را نگیرید طولی نمیکنشد که همه ی مردم پیروی او را میکنند.
ملاها با توجه به شایعاتی که از اقبال مردم ارومیه پخش شده بود و اشتهادی که بنا به تقریر و تحریر ملامحمد تقی در تبریز وجود داشت، به این نتیجه رسیدند که چون محمد شاه با قتل حضرت باب موافقت ندارد امکان صدور چنین فتوایی میسر نیست و اگر هم از طرف آخوند ها و ولیعهد عکس العملی نیاید ممکن است جمعی از مردم اقبال به دیانت باب کنند.
ملاها به بهانه اینکه باب بدون توجه به کسی یا کسب اجازه از هیچ یک از حاضرین از جمله ولیعهد، آن جلسه را ترک کردند صلاح به این دیدند که حضرت باب را چوب بزنند. وقتی این دستور به فراش باشی و فراش های دربار ولیعهد ابلاغ شد همه از آن عمل منکر و سرباز زدند. ناچار سید علی اصغر شیخ الاسلام مبادرت به اینکار نمود و در منزل خودش مرتکب آن عمل شنیع شد.
گزارش میرزا مهدی زعیم الدوله
میرزا مهدی در کتابی که به زبان عربی در رد دیانت بهایی تالیف نموده است با اشاره به حضور پدرش و پدر بزرگش در جلسه ی مباحثه ی علما مینویسد:… نظام العلماء بعد از مباحثات مختلفه اظهار داشت که دعاوی باب همه خالی از حقیقت و باطل می باشد. باب به گفته ی وی اعتراض نموده گفت: ای نظام العلماء این چه حرفی است؟ من همان کسی هستم که هزار سال است منتظر او هستید. نظام العلماء در جواب پرسید تو مهدی منتظر و قائم موعود هستی؟ باب جواب داد بلی، من همان مهدی منتظرم. نظام العلماء مجدداً پرسید آیا تو مهدی نوعی هستی یا مهدی شخصی؟ باب گفت: من شخص مهدی و نفس قائمم. سپس نظام العلماء از اسم و هویت باب سوال نمود. باب گفت: اسمم علیمحمد و مادرم خدیجه و پدرم میرا رضا بزاز و موطنم شیراز است و سنین عمرم در حدود سی و پنج سال است. نظام العلماء گفت: ما منتظر آن مهدی هستیم که اسمش محمد و پدرش حسن و مادرش نرجس و مستقط الراسش سامره است. هویت تو با او چگونه انطباق حاصل میکند؟ باب گفت : بر حسب همین مطالبی که اظهار کردی حجت بر تو تمام شد و صدق ادعای من محقق گردید.
پاسخ به مسئله ی توبه نامه ی باب
ادوارد برون تاریخ نگار انگلیسی اولین بار آن توبه نامه ای که گویا در حال حاضر در کتابخانه ی مجلس شورای ملی (بهارستان) است به چاپ رسانیده است.
۱- چیزی که مورد تردید همگان حتی احمد کسروی که از دشمنان آئین بهایی است، این سوال را طرح کرده است که چرا پایان این به اصطلاح توبه نامه مهر و امضا یا انگشت نخورده است. این سوال، از جمله سوالاتی است که همه ی دشمنان این آئین در خصوصش سکوت کرده اند.
۲- دلیل دیگر عدم واقعیت توبه نامه، از یکی دیگر از مخالفین باب است.از دیگر مخالفان باب حاجی محمد کریم خان کرمانی صاحب (ارشاد العوام) است. حاجی در ایام عمر خود چند ردیه بر دیانت بابی نوشت و همه به چاپ رسیده و در آن ردیه ها هر چه توانسته بر دین بابی تهمت زده و افترا گفته و بالاخره در ارشاد العوام از شنیدن قتل سید باب اظهار سرور و نشان کرده و نوشته است که باب توبه از گفته های خود نکرد و او را کشتند. او در صفحه ی ۱۰۷ ارشاد العوام چاپ بمبئی مینویسد: “بشارتی به جهت مومنان در این ایام بهجت انجام رسید. به طور قطع و یقین و نوشتجات متواتره از تبریز و طهران و سایر بلاد رسید که آن خبیث را به تبریز برده بعد از امر به توبه ی از کفر خود و قبول نکردن او، او را با یکی از اتباعش که برغی خود باقی مانده در بیست و هفتم ماه شعبان امسال که سنه ی هزار و دویست و شصت و شش هجری است در میدان سرباز خانه برده به دیوار بستند و فوجی از سربازان امر کرده او را نشانه ی گلوله ساختند…”
۳- عده ای معتقدند اگر باب قصد توبه داشت الواح قهریه و تند خطاب به وزیر محمد شاه صادر نمیکرد. به طور مثال باب خطاب گوید “فاعلم یا ایها الکافر بالله و المشرک بایاته و المعرض عن جنابه و المستکبر عن بابه ان الله عز و به حاجی میرزا آغاسی جل لایعزب عن علمه شیء و لایعجز فی قدرته شیء و انا ماامهلک فی مقامک و لااغفل عن حکمت فی اعمالک…” کسی که میخواهد توبه کند از در اعتذار در می آید نه ظهور صفت قهار در امر رب مختار.
۴- یکی دیگر از موارد قابل ذکر آن که بعد از مجلس ولیعهد برای وادار کردن باب به توبه و انابه، حکم به تعزیر و چوب زدن او نمودند. فراش ها به احترام سیادت باب امتناع کردند اما میرزا علی اصغر شیخ الاسلام که خود را خود خلیفه ی رسول خدا و نایب امام میدانست برای این که شاید باب توبه کند و از عقاید خود برگردد ایشان را به دست خود ضرب و تعزیر و اذیت فراوان نمود و ملاحظه کرد که این بلایا در مقابل آن روح عظیم و استقامت فخیم اثر و ثمری نبخشید تا بالاخره فتوای قتل داد.
۵- دلیل دیگر اینکه اگر کسی داعیه ای داشته باشد و سپس دست از داعیه ی خود بردارد،باید که تمام پیروانش از راه رفته برگردند و توبه و انابه سرور و مولای خود را بپذیرند؛ در حالی که بعد از کشته شدن باب انقلاب و نهضت او شدت پیدا کرد و بهائیان، اعمال بهائی ستیزان از قبیل تخریب قبرستان ها و اعدام ها و ممنوعیت های تحصیلی بهائیان در ایران و … دلیل این ادعا می دانند و آن را مصداق ضرب المثل ” کس نزند بر درخت بی بر سنگ” می دانند.
۶- اگر مدعی مهدویت و قائمیت اعلام توبه کرده بطلان ادعای خود را بیان کند دیگر نباید اثری از او باقی بماند و کلامش را نفوذی باشد پس چگونه گروه پیروان باب و مومنین به او، محدود به ایران نماند و سراسر جهان را در بر گرفت و اینک بیش از هفت میلیون نفر در سراسر جهان به حقانیت او و مقام بشارت دهنده بودنش برای بهالله ایمان دارند.
و یا آنکه حضرت باب را دروغگو و کذاب میدانند چرا که دعوی خود را در نزد مردم به تدریج بیان کرده است و نه به یکباره.
البته حضرت باب خود پاسخ ایشان را داده است چنانچه میفرماید: ” نظر کن در فضل حضرت منتظر که چقدر رحمت خود را در حق مسلمین واسع فرمود تا آنکه آنها را نجات دهد، مقامی که اول خلق است و مظهر ظهور انی انا الله، چگونه خود را به اسم بابیت قائم آل محمد ظاهر فرمود و به احکام قران در کتاب اول، حکم فرمود تا آنکه مردم مضطرب نشوند از کتاب جدید و امر جدید” (منتخبات آیات از آثار حضرت نقطه ی اولی صفحه ی ۸۴ و ۸۵)
و دقیقاً هم چنین است که حضرت باب به علت اینکه سبب اضطراب نفوس نشوند بود که به تدریج مقام خود را نزد عموم مردم بیان کردند والا در همان آثار اولیه ی خود مقام خود را بیان فرمودند.
در تفسیر سوره ی یوسف قیوم الاسماء در ذیل “الر. تلک آیات الکتاب المبین” میفرمایند ….” ما به تو وحی میکنیم آنچه را الله به ما وحی کرده . تو در ام الکتاب از نزد خداوند، علی هستی.”
همچنین در همانجا در سوره الایمان میفرمایند:… تو در نزد رب بر باب نقطه از باء پنهان ایستاده ای (باء اشاره به بهاءالله. حضرت اعلی دری برای شناسایی آن نقطه ای هستند که در باء پنهان وجود دارد.) و ما به تو از خبر های آینده وحی کرده ایم. و ما ناپاکی ها را بر تو حرام کردیم و طیبات و پاکی ها را حلال کردیم.
همچنین در همانجا در سوره مدینه میفرمایند:… آن را خبرهای غیب است که به تو (حضرت اعلی) وحی میکنیم و تو در حول نار، محمود بوده ای در یوم قیامت همه میفهمند آنچه را که الان جزء خبرهای غیب است.
همچنین در سوره سیناء میفرمایند: … ای عباد رحمن بدانید که اگر در مرود این باب تقی باشید، خدا به امر ما شما را بر همه عالمیان برتری میدهد. پس پیروی کنید از آنچه به بنده مان (حضرت اعلی) در این کتاب از احکام عالمین وحی میکنیم.
همچنین در همانجا در سوره حوریه میفرمایند: “… ای اهل ارض، به حبل الله یعنی ذکر ما، این جوان عربی معتصم شوید. او در نقطه ثلج بر دریاهای نار پنهان است. و در حضور او بعد از کسب اجازه، نَعماء الهی بر خود را یادآور شوید و حق را در محضرش پنهان نکنید. ای مومنان خدا بر شما واجب کرد داخل در محضر عبد ما نشوید مگر بعد از اجازه اش و بعد از طهارت و پاک شدن شما (حِطة) و ایستادنتان در درگاه باب در حالی که 110 بار تکبیر میگویید… بگو خدا به من وحی کرد در این ارض مقدس: من خدای واحد هستم. مرا عبادت کنید، بر سبیل این خط حمراء متحرک (حضرت اعلی) در ابداع امر…
حضرت باب میفرمایند: “اَنِ اعلَم یا ایها الملک اِننس فَتیً عَجَمیٌ من طائفةِ عدل التجار امیٌ علی شأن لم یحط بعلمه اَحَدٌ قد اختار نی الحق لحکمه و انه لا اله الا هوالقویٌ عزیز….. ” توقیع مبارک حضرت باب خطاب به محمد شاه؛ این نامه پس از سفر حج و ورود به بوشهر نگاشته شده است و پر واضح است که کسی که مدعی علم لدنی هست خود را صاحب رسالت میداند.
همچنین اگر نفوس با تاریخ این امر آشنا باشند خواهند دید که جناب ملاعلی بسطامی که اولین شهید دیانت بابی است، در مجلس محاکمه ی خود فتاوی ای که علمای سنی و شیعه میدهند مبنی بر تکفیر ایشان و حضرت باب این است که حضرت باب در کتاب قیوم الاسماء که اولین اثر ایشان است ادعای نزول وحی کرده است و اعتقاد جناب بسطامی بحقانیت ظهور حضرت باب سبب شهادت ایشان گردید. حضرت باب خطاب به علمایی که فتوای قتل جناب بسطامی را دادند میفرمایند: ” انا بعثنا علیا من مرقده و ارسلناه الیک. لو عرفته لسجدتت بین یدیه” (فاضل مازندرانی، ظهور الحق، جلد سوم، صفحه ۱۰۷)
بنا به آنچه ذکرش رفت معلوم میشود که حضرت باب نه تنها از ترس جان مقام خود را پنهان نکرده است بلکه در همان اثر اولیه ی خود آن را واضح و مشخص و معلوم بیان داشته است و خواص و علماء و حتی شاه ایران را نیز از این مقام خود آگاه کرده است. اما در مورد عوام مردم معرفی خود را تدریجی صورت داده اند چنانچه میفرمایند: ” نظر کن در فضل حضرت منتظر که چقدر رحمت خود را در حق مسلمین واسع فرمود تا آنکه آنها را نجات دهد، مقامی که اول خلق است و مظهر ظهور انی انا الله، چگونه خود را به اسم بابیت قائم آل محمد ظاهر فرمود و به احکام قران در کتاب اول، حکم فرمود تا آنکه مردم مضطرب نشوند از کتاب جدید و امر جدید” (منتخبات آیات از آثار حضرت نقطه ی اولی صفحه ی ۸۴ و ۸۵)
حضرت بهاءالله مراحل دعوت حضرت باب را اعلام مقام بابیت علم الهی، قائمیت، رسالت و مظهریّت الهیّه بیان می فرمایند: ” فاذکروا یا قوم حین الذی جائکم منزل البیان بآیات قدس بدیع و قال انا باب العلم و من یعتقد فی حقّی فوق ذلک فقد افتری علیّ و اکتسب فی نفسه اثما عظیما. ثمّ قال انّی انا القائم الحقّ الّذی انتم بظهوره وعدتم فی صحائف عزّ کریم. ثمّ قال عزّ ذکره بانّی انا نقطه الاوّلیّه و انّها لمحمّد رسول الله کما سمعتم و شهدتم فی الواح الله الملک الحکیم …”، مضمون بیان: پس بیاد آورید ای قوم، زمانی را که منزّل بیان آیات تازه ای را از جانب خدا برای شما آورد و گفت من باب علمم و کسی که فوق این مقام برای من قائل شود گناه بزرگی را مرتکب شده؛ سپس فرمود من همان قائمی هستم که شما در کتاب هایتان به ظهورش وعده داده شده اید. پس از آن فرمود من نقطه اولیّه یعنی همان حقیقت محمّدیه هستم که شما در الواح خویش ملاحظه نموده اید.
و اما معنای بابیت نیز به معنای باب امام زمان بودن نیست، چرا که حضرت باب خودش ادعایش در ابتدا که در کتاب قیوم الاسماءکه اولین کتاب ایشان است قائمیت بود. و همچنین پس از آنکه حضرت باب ادعای نبوتش را نیز مطرح کرد و حتی پس از آن نزد بهائیان نیز، همچنان لقب “باب” برای ایشان موجود بوده و هست و خواهد بود. چرا که منظور از بابیت سید علی محمد، نه باب امام غایب، بلکه باب “من یظهر الله” است. و از همین روی است که اولین مومنین به “من یظهر الله” –حضرت بهالله- همان بابیان بودند, چرا که آثار حضرت باب به منزله ی دری بود از برای ورود به شهر من یظهر الله.
حضرت بهاءالله مراحل دعوت حضرت باب را اعلام مقام بابیت علم الهی، قائمیت، رسالت و مظهریّت الهیّه بیان می فرمایند: ” فاذکروا یا قوم حین الذی جائکم منزل البیان بآیات قدس بدیع و قال انا باب العلم و من یعتقد فی حقّی فوق ذلک فقد افتری علیّ و اکتسب فی نفسه اثما عظیما. ثمّ قال انّی انا القائم الحقّ الّذی انتم بظهوره وعدتم فی صحائف عزّ کریم. ثمّ قال عزّ ذکره بانّی انا نقطه الاوّلیّه و انّها لمحمّد رسول الله کما سمعتم و شهدتم فی الواح الله الملک الحکیم” مضمون بیان: پس بیاد آورید ای قوم، زمانی را که منزّل بیان آیات تازه ای را از جانب خدا برای شما آورد و گفت من باب علمم و کسی که فوق این مقام برای من قائل شود گناه بزرگی را مرتکب شده؛ سپس فرمود من همان قائمی هستم که شما در کتاب هایتان به ظهورش وعده داده شده اید. پس از آن فرمود من نقطه اولیّه یعنی همان حقیقت محمّدیه هستم که شما در الواح خویش ملاحظه نموده اید.
با وجود اینکه مطلب واضح شد ما دلایلی له از ادیان سلف نیز میاوریم. مدعیان مغرض فراموش کرده اند که در ادیان سالفه نیز وجود دعاوی مختلفه نیز موجود بوده است چنانچه حضرت ابراهیم نیز از جمله پیامبرانی بوده که مقامات متفاوتی در خصوص ایشان ذکر گردیده است؛ از امام صادق (ع) در خصوص مقامات متفاوت حضرت ابراهیم روایت ذیل نقل شده است” إنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى اتَّخَذَ إِبْرَاهِیمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ نَبِیّاً وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ نَبِیّاً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ خَلِیلًا وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ خَلِیلًا قَبْلَ أَنْ یَجْعَلَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ الْأَشْیَاءَ قَالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً” مضمون بیان: خداى تبارک و تعالى ابراهیم را بنده خود گرفت پیش از آن که او را نبی نماید و او را نبی خود برگزید پیش از آن که رسولش کند و رسول خود ساخت پیش از آن که خلیلش گرداند و خلیلش گرفت پیش از آن که امامش قرار دهد، پس چون همه این مقامات را برایش گرد آورد فرمود: همانا من ترا امام مردم قرار دادم. و یا گویا مدعیان فراموش کرده اند که حضرت مسیح نیز از جمله پیامبرانی بودند که در ابتدای ظهور مقامشان را من باب مصلحت نزد همگان فاش نکردند و حواریینشان را صراحتاً از فاش کردن مقام حضرتشان به عنوان مسیح موعود منع نمودند تا بدانجا که مردم برای آن حضرت مقامات متفاوتی قائل بودند؛ چنانچه در انجیل لوقا، باب ۹، آیه ۱۸ به بعد آمده است: ” یک روز عیسی به تنهایی در حضور شاگردانش دعا می کرد از آنان پرسید: ((مردم مرا که می دانند؟)) جواب دادند: ((بعضی ها می گویند تو یحیی تعمید دهنده ای، عده ای می گویند تو الیاسهستی و عده ای هم می گویند که یکی از انبیای پیشین زنده شده است)). عیسی فرمود: ((شما مرا که می دانید؟)) پطرس جواب داد: مسیح خدا. بعد به آنان دستور اکید داد که این موضوع را به هیچ کس نگویند“. مطلب دیگر آنکه، حضرت عیسی چه در حضور شورا (مشایخ قوم، سران کاهنان و علمای یهود) و چه در حضور پیلاطس زمانی که از مقام آن حضرت سؤال شد صراحتاً مقام خود را به زبان نیاورده و مقام حقیقی خود را نزد آنان فاش نکرد؛ چنانچه در انجیل لوقا، باب ۲۲، آیه ۶۶ به بعد آمده است: ” و عیسی را به حضور شورا آوردند و گفتند: (( به ما بگو آیا تو مسیح هستی؟)) عیسی جواب داد: (( اگر به شما بگویم، گفته مرا باور نخواهید کرد و اگر سؤال بکنم، جواب نمی دهید. امّا از این به بعد پسر انسان به دست راست خدای قادر خواهد نشست)) همگی گفتند: ((پس پسر خدا هستی؟)) عیسی جواب داد: ((خودتان می گویید که هستم))”. حضرت عیسی حتی در بیانات خویش خطاب به یهودیان صراحتاً از نسخ دیانت یهود صحبت نمی کردند تا افرادی که تحمل درک حقایق جدید را نداشته محتجب نگردند؛ چرا که یهودیان منتظر موعودی بودند که ترویج شریعتشان را بنماید، نه ابطال آن را! لذا، آن حضرت تدریجاً امر الهی را آشکار ساخته و رسالت خویش را تکمیل نمودند. از حضرت عیسی در انجیل متی، باب ۵، آیه ۱۷ به بعد آمده است: ” فکر نکنید که من آمده ام تا تورات و نوشته های انبیا را منسوخ نمایم. نیامده ام تا منسوخ کنم، بلکه تا به کمال برسانم. یقین بدانید که تا آسمان و زمین بر جای هستند، هیچ حرف و نقطه ای از تورات از بین نخواهد رفت تا همه آن به انجام برسد. پس هرگاه کسی حتّی کوچکترین احکام شریعت را بشکند و به دیگران چنین تعلیم دهد در پادشاهی آسمان پست ترین فرد محسوب خواهد شد“.