کتاب ایقان مخزن حقائق اسرار الهی

بند پنجم

In like manner, those words that have streamed forth from the source of power and descended from the heaven of glory are innumerable and beyond the ordinary comprehension of man. To them that are possessed of true understanding and insight the Súrah of Húd surely sufficeth. Ponder a while those holy words in your heart, and, with utter detachment, strive to grasp their meaning.

Examine the wondrous behavior of the Prophets, and recall the defamations and denials uttered by the children of negation and falsehood, perchance you may cause the bird of the human heart to wing its flight away from the abodes of heedlessness and doubt unto the nest of faith and certainty, and drink deep from the pure waters of ancient wisdom, and partake of the fruit of the tree of divine knowledge. Such is the share of the pure in heart of the bread that hath descended from the realms of eternity and holiness.


“و همچنين کلمات منزله که از غمام قدرت صمدانيّه و سماء عزّت ربّانيّه نازل شده زياده از حدّ احصاء و احاطه عباد است و اولوا الأفئده و صاحبان بصر را سوره هود کفايت می کند. قدری در آن سوره مبارکه تأمّل فرمائيد و به فطرت اصليّه تدبّر نمائيد تا قدری بر بدائع امور انبياء و ردّ و تکذيب کلمات نفی اطّلاع يابيد، شايد ناس را از موطن غفلت نفسانيّه به آشيان وحدت و معرفت الهيّه پرواز دهيد و از زلال حکمت لايزال و اثمار شجره علم ذی الجلال بياشاميد و مرزوق گرديد. اين است نصيب انفس مجرّده از مائده منزله قدسيّه باقيه. ”
احصاء: شمردن / حکمت لایزال: معرفت همه جانبه و پایدار / کلمات نفی: منکرین، معرضین / مائده ی منزله: نعمت نازل شده، آیات الهی/ حکمت لايزال: معرفت همه جانبه و پایدار.

اولوا الأفئده:
صاحبان دلها. افئده جمع فواد است بمعنی قلب و برخی باطن قلب و دسته ای پرده ٔ آن و گروهی بمعنی عقل گفته اند. (از اقرب الموارد).بمعنی دلها و این جمع فؤاد است که بمعنی دل باشد. (غیاث اللغات ). حضرت اعلی در کتاب بیان فارسی چهار رتبه ایمانی برای مومنان به ظهور خود بیان میفرمایند: پائین ترین رتبه کسانی اند که آن حضرت را باب قائم و واسطه ی بین امام و خلق میدانند و این عقیده آنها پذیرفته شده و جزء مومنین هستند. این گروه لقب اولوالاجساد گرفتند. عده ی دیگر از لحاظ ایمان به رتبه ی بالاتری صعود کرده، آن حضرت را امام دوازدهم و قائم دانستند. عقیده آنها هم مورد قبول است و لقب اولو الانفس (صاحبان نفس ها) گرفته اند. و اشخاص مخلصی که مراتب ایمانی قوی تری داشتند، آن حضرت را رسول الهی میدانستند به آنها لقب اولو الارواح (صاحبان روح ها) دادند. به افراد برجسته که آن حضرت را مشیت اولیه و به عنوان ظهورالله میدانستند و ایمان کامل نیز همین است لقب اولوالافئده دادند و فرموده اند برای این رتبه حد و حدودی نیست ( به نقل از ص ۱۶۱جزوه مطالعه آثار ۸معارف عالی درباره ی باب ۱۰واحد ۳بیان فارسی)

سوره هود، یازدهمین سوره قران است که از سوره های مکیه است. در خصوص این سوره حضرت رسول اکرم میفرماید ” شیبتنی هود” و در روایات آمده است ” شیبتنی الایتین” یعنی هود مرا پیر کرد، و این آیات مرا پیر کرد.
در این سوره هود داستان بعضی از انبیاء و رسل و مصائب هر یک را ذکر فرموده اند از قبیل حضرت نوح و حضرت هود که مبعوث به قوم عاد شد و حضرت صالح که مامور به دعوت قوم ثمود گردید و داستان حضرت ابراهیم و لوط و حضرت شعیب که در مدین مبعوث شد و داستان حضرت موسی که در این سوره ذکر شده است….

فطرت اصليّه: فطرت از ریشه «فطر» در لغت به معنای شكافتن،[تاج العروس، ج۱۳، ص۳۲۵] اختراع بدون الگو و نمونه قبلی،[صحاح جوهری، ج۲، ص۷۸۱] و صفات و ویژگیهای مادرزاد[ قاموس اللغه، ذیل واژه فطر؛ اقرب الموارد ذیل واژه الفطره] آمده است. فطرت بر وزن فعله برای بیان حالت فعل و به معنی سرشت، طبیعت و خلقت‌ خاص است.] فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ص۴۷۶، دارالهجره، قم، چاپ نخست، ۱۴۰۵.[ سرشت و طبیعت بنیادی انسان، عقل سلیم. فطرت اصلیه یکی است و در افراد مختلف مغایرتی ندارد.
فطرت را دو نوع دانسته‌اند:
فطرت ادراکی: بخشی از دانسته‌های ذاتی بشر است که مربوط به فکر و عقل بوده و بدون آموختن برای انسان معلوم بوده است. این معلومات یکی از دو نوع بدیهیات منطقی هستند: «بدیهیات اولی» یا «فطریات». علم به خدا و یگانگی او در این حوزه قرار دارند.
فطریات احساسی یا گرایشی: احساساتی که در همه انسانها از هنگام تولد وجود دارد، مانند میل به کمال، میل به خدا و میل به زیبایی.
در اینجا لازم است میان فطری احساسی و فطری ادراکی فرق نهاد. منطق شناسان، فطری مورد نظر ما را «وجدانیّات» می‌خوانند. این وجدانیات، از گذر حس باطن درک می‌شوند امور فطری همگانی‌اند و پیرو شرایط تاریخی و جغرافیایی نیستند و از نهان آدمی شنیده می‌شوند و نیازمند آموزگار بیرونی نیستند و چون با نهاد انسان عجین‌اند، از میان نمی‌روند.

بدائع امور انبياء: بدایع جمع بدیعه به معنی شگفتی. کارها و گفتار انبیا، بدیع و شگفت است. مثلا یکی از وجوه اعجاز بیانی قرآن «اعجاز بدایع قرآن» است که از آن به «اعجاز صنایع ادبی قرآن» هم تعبیر می‌شود. در این روش، صنایع بدیع به گونه‌ای به کار گرفته شده که بشر از آوردن مثل آن و مراعات همه جوانب ادبی آن در کلام خود عاجز است؛ مانند: به کارگیری مجاز ؛ استعاره ؛ تشبیه ؛ کنایه ؛ ارداف ؛ تمثیل ؛ ایجاز ؛ اتساع ؛ اشاره ؛ مساوات ؛ بسط ؛ ایغال ؛ تتمیم ؛ تکمیل ؛ احتراس ؛ استقصا ؛ تذییل ؛ تردید ؛ تکرار ؛ تفسیر ؛ ایضاح ؛ مذهب کلامی ؛ مناقضه ؛ تمکین ؛ توشیح ؛ تسهیم ؛ تصدیر ؛ توریه ؛ استخدام ؛ التفات ؛ اطراد ؛ انسجام ؛ ادماج ؛ افتنان ؛ اقتدار ؛ استدراک ؛ استثنا ؛ تفویف ؛ تقسیم ؛ تدبیج ؛ تنکیت ؛ تضمین ؛ جناس ؛ حسن النسق ؛ عکس ؛ عنوان ؛ فرائد ؛ مبالغه ؛ مطابقه ؛ مقابله ؛ مراجعه ؛ نزاهت ؛ ابداع ؛ حسن ابتدا ؛ حسن ختام ؛ حسن تخلص ؛ استطراد ….

مجرد، مجرده: منقطع از ماده (مثل روح و عقل…) خالی از زوائد. مفهوم مجرد در فلسفه در برابر ماده قرار میگیرد. ماده در اصطلاح فلسفه عبارت است از جوهری که زمینه پیدایش موجود دیگری باشد مانند خاک که ماده گیاهان و جانوران است . ماده دو اصطلاح منطقی دارد یکی ماده قضایا وجوب امکان امتناع و دیگری ماده قیاس یعنی مقدمات آن صرفنظر از شکل و هیئت ترکیبی آنها و اصطلاح فیزیکی آن عبارت است از موجودی که دارای صفاتی از قبیل جرم و جذب و دفع باشد .ارسطو موجودات را به جوهر وعرض، يعني موجوداتي كه قائم بذات و غير متكي به موضوع هستند، وموجوداتي كه وابسته و متكي به موضوع هستند، تقسيم مي كند؛ و تفسير ارسطو از جوهر و اعراض در حدي است كه خدا را نيز در سلك ديگر مجردات، از سنخ جوهر مي داند.(ارسطو، متافزيك، همان، ص ۱۶۸) ابن سينا آنها را به واجب و ممكن تقسيم مي كند و لكن در تحليل ممكن به دو جزء ماهوي و وجودي، دوقسم جوهر و اعراض را از اقسام جزء ماهوي مي داند. به عبارت ديگر، ابن سينا موجودات را به دو دسته تقسيم ميكند، يكي موجوداتي كه مركب از ماهيت و وجودند، كه بلحاظ اتصاف ماهيت به امكان، احتياج به غير در ذات آنها نهفته است؛ و دوم، موجوداتي كه ذاتش چيزي جز وجود نيست و فاقد هرگونه جزء ماهوي و وصف امكاني است، و اوست كه مفيض و معطي وجود به موجودات امكاني است و آن را واجب الوجود ناميد. وآنگاه جزء ماهوي موجود ممكن را مقسم براي جوهر واعراض قرار داد. (ابن سينا، التعليقات، ص ۱۸۶و الالهيات من كتاب الشفاء، مقاله ۸، فصل ۴، ص ۳۷۳)

در اصطلاح اصولیان، حکمت عبارت است از مصلحت یا مفسده موجود در فعل که باعث تشریع حکم از سوی شارع گردیده است. از منظر فقهای امامی احکام تابع مصالح و مفاسد واقعی‌اند؛ بنابر این، هر حکمی بر اساس مصلحت یا مفسده واقعی موجود در آن تشریع شده است.
مفهوم حکمت در تصوف بیشتر به مواعظ و نکات پندآموز و یا باطن علم اشاره دارد و از دیدگاه ابن عربی، به عنوان مقام، حاکی از علمی محکم و متقن نسبت به معلومی خاص است. شهرت برخی از صوفیان به واسطه وعظ و پندهای حکیمانه و یا نوشته هایشان درباره چیستی حکمت، به عنوان حکیم، با توجه به دعوت قرآن کریم برای ارشاد خلق به سوی خدا با حکمت و موعظه حسنه است.
در اصطلاح اهل فلسفه، حکمت، به اطلاق، علمی است که در آن از حقایق اعیان بحث می‌شود. صدرالدین شیرازی، حکمت را معادل فلسفه می‌گیرد و فلسفه را در معنای کلی آن استکمال نفس انسانی از طریق معرفت حقایق موجودات به یاری برهان به قدر وسع بشری می‌داند. منظور وی از معرفت حقایق موجودات شناخت «نظم عالم به عنوان نظم عقلی بر حسب طاقت بشری» است تا انسان به مقام تشبه به خداوند نایل آید. حکمت در معنای اصطلاحی آن، نخست به عنوان معادلی برای «فلسفه» -معرب فیلوسوفیای یونانی- و نیز به عنوان معادلی برای اصطلاح یونانی سوفیا (در نزد ابویعقوب کندی) و گاهی فرونسیس (به معنای فطنت) به کار رفته است.(طباطبائی، جواد، حکمت، در دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۲۱، ص۱۹۵.)
در نزد بهائیان حکمت عبارت است از علم بحقائق اشياء – عدل – علّت – ضبط نفس و قبض طبع در موقع غضب – کلام موافق حق – بردباري – نُبُوَّت – به قرآن و انجيل نيز اطلاق شده است. (جمع: حِکَم) . همچنین منظور از حکمت در بعضي الواح و آثار که بايد مراعات گردد ، حزم و احتياط و ملاحظهء مصالح وقت و مقتضيات اجتماع و مردم است بدون ادني انحراف از حق و حقيقت و راستي و صداقت.