مسئله ديگر اين است که با توجه تعليم «وحدت جامعه جهاني»، بهائيان در دعوا و مناقشه ميان اسرائيل و فلسطين، حق را به کدام يک مي دهند و از کدام دفاع مي کنند و چرا جامعه بهاييت با توجه به اين اهميتي که به صلح مي دهد، هيچ کاري براي برقراري صلح ميان اسرائيل و فلسطين، و رسيدن فلسطينيان به حق مسلّم خود نمي کنند.
در مورد اينکه حق با کدام طرف است، بايد گفت که حق اين است که همه انسانها، بايد صرف نظر از نژاد و مذهب وجنس و رنگ، بتوانند در کنار يکديگر زندگي مسالمت آميز داشته باشند و به سعادت و تعالي يکديگر کمک کنند و هر تفکري که مانع تحقق چنين شرايطي باشد، ناحق است . راهکار ديانت بهائي براي پايان دادن جنگ و تجاوز، تأثير در افکار و عقول و ترويج فرهنگ مدارا و احترام به حقوق و آزادي هاي ديگران و سوق دادن افکار عمومي و جلب توجه رهبران جهان به اين حقايق است.
و اما چرا بهاييان کاري نمي کنند؟ جامعه بهائي يک قدرت سياسي نيست که بتواند همه ابزارهاي معمول در اين عرصه را بکار گيرد و وارد شدن به چنين حوزه عملکردي، ديانت بهائي را از يک اعتقاد جهان شمول، به يک حزب سياسي با منافع محدود گروهي تنزل خواهد داد و ماهيت خود را نقض خواهد کرد. بنابراين جز کمکهاي انسان دوستانه و حمايت و سعي در کاهش نفرت و تعصب، کار بيشتري از دست جامعه بهائي، براي برقراري صلح و آشتي ساخته نيست.