معرفی دیانت بهائی

تحوّلی در فرهنگ

اثر موژان مؤمن
سپتامبر ٢٠٠٣

پيامهای اخير بيت العدل اعظم به عالم بهائی نشان داد که جامعهء بهائی در معرض تحوّلی در فرهنگ قرار دارد . در این صورت، معنای تحوّلی در فرهنگ چيست و چه جریاناتی طائف حول این تحوّل است؟


بخش اول:

پيامهای اخير بيت العدل اعظم به عالم بهائی نشان داد که جامعهء بهائی در معرض تحوّلی در فرهنگ قرار دارد . معهد اعلی در پيام رضوان ٢٠٠٠ به ” تفاوت در کيفيت ” در جامعهء بهائی ” که امری مهمتر و خطيرتر” ميباشد اشاره کردند و فرمودند که “در فرهنگ جامعهء بهائی تحوّلی روی داده است . ” در همان پيام،
معهد اعلی اظهار داشتند که در طیّ نقشهء چهارساله “اعضای جامعهء بهائی بتدریج دریافتند که چگونه مراعات نظم و ترتيب و منتظم ساختن خدمات مایهء تسهيل جریان رشد و توسعه می گردد . ” بعد، اظهار داشتند که این “توجّه به این امر قدم بزرگی بسوی …دگرگونی فرهنگ حاکم بر جامعه بود.”

در این صورت، معنای تحوّلی در فرهنگ چيست و چه جریاناتی طائف حول این تحوّل است؟ جامعه شناسان فرهنگ یک جامعه را ” عبارت از نحوهء زند گی کلّ جامعه ” تعریف می کنند، که شا مل زبان، هنجارهای رفتاری و نظامهای اعتقادی می شود. افراد بشر جهانی را می سازند که در آن زندگی می کنند. آنها
در جوامعی زندگی می کنند و در مورد معنا و اهمّيتی که برای موجودات و جوهرهای دنيای خود قائل خواهند شد به موافقتی جمعی دست می یابند. این موجودات و جوهرها ممکن است در جهان طبيعی (آنها به این توافق برسند که سنگی یا کوهی مقدّس است ) ، یا فعاليتهای معيّنی ( آنها ممکن است مراسم خاصّی را برای تشييع جنازه تعيين کنند ) یا افراد معلومی باشند ( آنها ممکن است شخصی را به عنوان حاکم خود برگزینند و شخص دیگری را پيشوای روحانی خود قرار دهند و دیگری را مطرود بدانند). حتّی امری اساسی مانند خود زبان مخلوق فرهنگ بشری است. به این طریق، افراد بشر دنيایی را خلق می کنند که در آن زندگی می کنند، آنها واقعيت خود را به وجود می آورند. سپس، این واقعيت از نسلی به نسل دیگر منتقل می گردد؛ یعنی به کودکان آموزش داده ميشود
که جهان اینگونه است و آنها برای این که جزئی از این جهان باشند چگونه باید زندگی کنند.

از توصيفی که در بالا برای فرهنگ ذکر شد معلوم می شود که فرهنگ عبارت از امری است که افراد بشر ميزان زیادی نيرو و وقت را در آن سرمایه گذاری می کنند. ضمناً مشاهده می شود که هر فرهنگی خود را تداوم می بخشد و در مقابل تحوّل و دگرگونی مقاومت می کند. البتّه در طول زمان به تدریج متحوّل می گردد؛ فرهنگ انگليسی که در سدهء هفتم برده داری را جزئی از دنيای خود می دانست، تا اواخر سدهء نوزدهم به آنجا رسيد که چنين کاری را امری غيراخلاقی و غيرانسانی تلقّی کرد . فرهنگ بشری، تحت نفوذ و تأثير وقایع مصيبت بار مانند بلای عمدهء طبيعی یا فتح و ظفر، ممکن است حتی تحوّلی سریع را تجربه کند . امّا، به طورکلّی، فرهنگ بشری در مقابل تحوّل مقاومتی ذاتی دارد . از آنجا که واقعيت، یعنی چگونگی جهان، را به وجود می آورد، خودش معمولاً مشاهده و ملحوظ نمی گردد، و به این ترتيب مورد نقد یا در معرض فشار برای دگرگونی واقع نمی شود. یکی از ویژگی های سدهء نوزدهم و بيستم این بود که جوامع بشری انعکاسی تر شدند، بهتر توانستند فرهنگ خود را مورد بررسی و نقد قرار دهند و از این رو بيشتر توانستند تحوّلی را در آن فرهنگ بنياد نهند . معهذا، حتّی این توانایی در تأمّل و تفکّر در مورد فرهنگِ خود ، از مقاومت فرهنگها در مقابل تحوّل نمی کاهد. فی المثل، تقریباً یک قرن است که در جوامع غربی این نکته درک شده است که زنان و مردان برابر هستند و بنابراین زنان باید نقشی برابر در جامعه ایفا کنند؛ با این حال تحوّل در این جهت به نحو دردناکی کُند بوده و تقریباً در جميع سطوح زندگی هنوز سقف شيشه ای برای زنان وجود دارد.


بخش دوم:

به این ترتيب می توان مشاهده نمود که ایجاد تحوّل در فرهنگ وظيفه ای سخت شاقّ و دشوار است. در حال حاضر، جامعهء بهائی در بحبوحهء تحوّلی در فرهنگ است که بيت العدل اعظم آن را شروع کرده اند .
بنابراین، با وجود درختان مشاهدهء جنگل مشکل است، به این معنی که وقتی کسی در ميانهء دگرگونی واقع شده باشد، ویژ گی های کلّی تحوّلی را که در جریان است به دشواری می تواند درک کند . شاید برای یافتن درکی بهتر از فرایندی که در حال وقوع می باشد، بهتر باشد نگاهی به مثالی تاریخی از چنين تحوّلی بيندازیم.
حضرت ولی امراللّه در اوایل دوران ولایت خود، تحوّلی را در فرهنگ بهائی شروع کردند . اکنون، با بازاندیشی به تاریخ می توانيم ویژگی های اصلی تحوّل مزبور را دریابيم . در طیّ دوران قيادت حضرت عبدالبهاء، جامعهء بهائی مانند خانواده ای بزرگ اداره می شد که حضرت عبدالبهاء در رأس آن قرار داشتند. اکثر امور بر مبنای ارتباط شخص با شخص صو رت می گرفت . فی المثل، وقتی حضرت عبدالبهاء اجرای ابتکاری را خواستار می شدند، از فردی می خواستند که آن را عملی سازد. نمونه های چنين ابتکاراتی شامل هدایات حضرت عبدالبهاء به اَگنس پارسونز برای سازماندهی کنفرانسهای دوستی و تفاهم بين نژادها ؛ تشویق کورین ترو توسّط مرکز ميثاق برای هدایت کار مشرق الاذکار آمریکا ؛ و راهنمایی جان اسلمنت توسّط طلعت ميثاق برای شروع مجدّد شورای بهائی در انگلستان می شود.

حضرت ولی امراللّه متوجّه بودند که برای رشد امر بهائی، اجرای رئوس کلّی چارچوب نظم اداری که در آثار مبارکهء حضرت بهاءاللّه و حضرت عبدالبهاء، بویژه الواح مبارکهء وصایای حضرت مولی الوری ذکر شده، لازم و ضروری است . در آن زمان فقط عناصر بسيار ابتدایی این نظم موجود بود . برای ایجاد تحوّلی که ایشان در نظر داشتند، ضرورت داشت که حضرت ولی امراللّه تحوّلی در فرهنگ پدید آورند . ایشان باید قوای جامعهء بهائی را در مجرایی جدید هدایت می فرمودند . لذا، از اوایل دوران ولایت امر، مکاتبات حضرت شوقی افندی با عالم بهائی بر این هدف، یعنی تأسيس نظم اداری بهائی، متمرکز بود . این موضوع تقریباً در جميع تواقيع عمدهء ایشان در آن دوران مطرح بود . بهائيانی که در این دوره بيش از همه برای حضرت ولی امراللّه سودمند واقع می شدند، نفوسی بودند که بيشتر تمایل داشتند که خود را در اختيار بگذارند تا منطبق با فرهنگ جدید شکل بگيرند . داستانی در مورد خانم اميليا کالينز گفته ميشود . او در سال ١٩٢٣ به حيفا ر فت تا به حضور حضرت ولی امراللّه مشرّف شود و می خواست در مورد نحوهء روحانی تر شدن از ایشان سؤال کند، امّا در عوض، هدایات تفصيلی در مورد شيوهء انتخابات و مشورت بهائی از ایشان دریافت کرد.


بخش سوم:

یکی از نتایج این ابتکار حضرت ولی امراللّه این بود که مدّت یک دهه، رشد و توسعهء امراللّه به تدریج متوقّف شد . در این سالها، امر مبارک، از لحاظ آمار و ارقام سير نزولی را نيز پيمود . وقتی که شرط تسجيل رسمی به عنوان یک بهائی جهت شرکت در انتخابات بهائی در ایران به مرحلهء اجرا در آمد، بسياری از افرادی که تا آن زمان بهائی به حساب می آمدند، از تسجيل خود ابا نمودند و در سالهای بعد از آن از جامعه کنار رفتند. آمار ایالات متّحده در سال ١٩١۶ تعداد بهائيان را ٢٨٨۴ نفر نشان می دهد، در حالی که آمار ١٩٢۶ این تعداد را ١٢۴٧ نفر عنوان می کند که گویای بيش از پنجاه در صد تنزّل است (گو این که بخشی از این تنزّل در اثر تعریف دقيق تر فرد بهائی بود، امّا با این حال واضح است که رشدی در جامعه صورت نگرفته بود ).
ناظرین خارج از جامعه حتّی افول و اضمحلال امر بهائی را قریب الوقوع دانستند . یکی از مبلّغين مسيحی بریتانيا موسوم به ریچاردز در سال ١٩٣٢ امر بهائی را چنين توصيف کرد که در غرب در حال محو تدریجی است (“زمانش گذشته است”) و در انگلستان “عملاً دیگر وجود ندارد.”
تعجّبی ندارد که بعضی از بهائيان از تحوّلاتی که حضرت ولی امراللّه در دست اقدام داشتند عميقاً ابراز نارضایتی می کردند . آنها به طریقی که جامعه ی بهائی در دو دههء اوّل سدهء بيستم قرار داشت، وابسته بودند. آنها نمی توانستند مزایای کنار گذاشتن فرهنگ مزبور را به خاطر آنچه که سازمان اداری و دیوانی پرت و بعيدی به نظر می رسيد، بویژه وقتی که تنها نتایج جریان مزبور به صورت سير نزولی امر مبارک ظاهر شد، مشاهده نمایند . آنها با نگاهی به پيرامون خویش، بهائيانی بی علاقه و دلسرد را مشاهده می کردند و در وجود خویشتن احساس یأس و سرخوردگی می نمودند.
بعضی از بهائيان با کناره گيری از امر مبارک نسبت به این وضعيت عکس العمل نشان دادند. مثلاً در بریتانيا، چند نفر از کسانی که در دوران قيادت حضرت عبدالبهاء در زمرهء نفوس برجسته در جامعه بودند، مانند ولسلی تيودور پُل و یوحنّا داوود، بلاتردید در طیّ این سالها نتوانستند با فرهنگ جدید جامعهء بهائی کنار بيایند و لذا از جامعه کناره گيری کردند. برخی از نفوس حتّی در مخالفتی صریح با حرکت حضرت ولی امراللّه به سوی تأسيس نظم اداری ظاهر شدند . در ایالات متّحدهء آمریکا، یکی از بهائيان صاحب نام و ثروتمند زمان حضرت عبدالبهاء به نام روت وایت تصميم گرفت با حضرت ولی امراللّه مخالفت کند . مبنای کار خود را گزارشی قرار داد که در آن از حضرت عبدالبهاء نقل قول شده بود که امر بهائی را نمی توان سازماندهی کرد. او مذبوحانه تلاش کرد این نکته را به ثبوت برساند که الواح وصایای حضرت عبدالبهاء، که مرجعيت حضرت شوقی افندی بر آن مبتنی است و بسياری از هدایات مربوط به ایجاد نظم اداری در آن ذکر گردیده ، سندی جعلی است. حضرت ولی امراللّه با این کلام به مساعی او اشاره فرمودند: “درمانده ام که چگونه ذهنيت غریبی را توضيح دهم که مایل است آنچه را که یقيناً فقط ترجمه ای مبهم و غيرموثّق از یکی از بيانات شفاهی حضرت عبدالبهاء است، تنها معيار و ميزان حقيقت تعاليم بهائی قرار دهد و به متون جميع آثار مبارکهء آن حضرت که موجود و وثوق آن در نظر عموم مورد تأیيد است ادنی اعتنا و توجّهی ننماید.”


بخش چهارم:

مخالفتی حتی شدیدتر با فرهنگ جدیدی که حضرت ولی امراللّه سعی در ایجاد آن داشتند، از طرف احمد سهراب و جولی شانلر صورت گرفت . آنها انجمن تاریخ جدید را به عنوان راهی جهت معرفی تدریجی امر بهائی به مردم بنيان نهادند. احمد سهراب، با پشتيبانی کریمانهء مالی خانم شانلر توانسته بود جلسات بزرگی را با فهرست تکان دهنده ای از سخنرانان در اماکن معتبر نيویورک ترتيب دهد . امّا وقتی این نکته مطرح شد که فعاليتهای سهراب و شانلر باید تحت نظارت محفل روحانی محلّی مناسب قرار گيرد، آنها متغيّر و خشمگين شدند (به عبارت دیگر آنها می بایست خود را در فرهنگ جدیدی که حضرت ولی امراللّه سعی داشتند ایجاد کنند ادغام نمایند). نهایتاً، مواجهه ای با محفل روحانی ملّی ایالات متّحده، به اخراج آنان از امر مبارک منجر شد. آنها خود را مدافعين آزادی و حقوق فردی در امر بهائی اعلام نمودند و علناً و با شدّت و حدّت اعتراض نمودند که نظم اداری بهائی وسيله ای برای کنترل مستبدّانه و نظام خودکامه شده و با نگرش آزاد
منشانه ای که حضرت عبدالبهاء مروّج آن بودند بسيار فاصله گرفته است.
سهراب و شانلر مدّعی شدند که در ميان عامّهء بهائيان طرفداران قابل توجّهی دارند امّا ظلم و استبداد محفل روحانی ملّی آنها را ساکت کرده است. آنها محقّقاً از پشتيبانی زیادی در ميان بهائيان برخوردار نبودند امّا کاملاً امکان دارد که بسياری از بهائيان نسبت به فرهنگ جدیدی که حضرت ولی امراللّه جامعهء بهائی را بدان سمت هدایت می فرمودند، با سوء ظنّ و دودلی نگاه می کردند . واقعيت این است که تحوّلی در فرهنگ برای افراد بشر که به فرهنگ کهن عادت کرده اند، ناراحت کننده است . آنها در فرهنگ کهن احساس راحتی و آرامش کرده اند و این فرهنگ برای آنها واقعيت بود . بسياری از بهائيان این دوران در فرهنگ کهن بار آمده بودند و لذا فرهنگ مزبور برای آنها مظهر حقيقت امر بهائی بود. به این ترتيب، وقتی نفوسی امثال روت وایت و احمد سهراب مدّعی شدند که این فرهنگ جدید در واقع امر بهائی نيست بلکه صورت تحریف شده ای است که به آنها تحميل شده است، برخی از بهائيان ایالات متّحده احتمالاً آثار و شائبه هایی از شکّ و بدگمانی را داشته اند.
امّا آنچه که اهمّيت دارد این است که در مورد این وقایع چشم اندازی متعادل داشته باشيم و بيش از حدّ به اهمّيت نفوسی مانند سهراب و شانلر تأکيد نکنيم . این مخالفت و اختلاف عقيده در واقع به تفکّرات اکثریت عظيمی از بهائيان آن زمان وارد نشد . مسلّماً اکثر نفوس از آن تأثير نپذیرفتند . برخی از بهائيان نيو یورک و معدودی از روشنفکران بهائی در این خصوص وارد بحث شدند امّا تقریباً تمام آنها موضع سهراب و شانلر را مردود شمردند. این ناراضيان در ميان صاحبان نفوذ آزادی خواه خارج از جامعهء بهائی بيش از خود جامعهء بهائی طرفدار پيدا کردند . اکثریت عظيمی از بهائيان، هر گونه سوء ظنّی هم که داشتند، خود را در کاری که حضرت ولی امراللّه در پيش پای آنها قرار دادند مستغرق نمودند و اندک اندک موفق شدند نظم اداری را به وجود آورند.
امّا وقتی که با عقل و خرد به بازاندیشی بپردازیم، تردید نخواهيم کرد که جهتی که حضرت ولی امراللّه جامعهء بهائی را هدایت می فرمودند، برای شکوفایی و توسعهء آتی جامعه جهتی صحيح بود . از نقطه نظر جامعه شناختی، برای توسعه و پيشبرد امر بهائی و ورود به مرحلهء بعدی گسترش آن، موهبت و فيض اعطایی حضرت بهاءاللّه و حضرت عبدالبهاء می بایست تحت نظم و نسق در می آمد. اگر مقدّر بود امر بهائی توسعه یابد، دیگر ميسّر نبود مانند خانواده ای بزرگ اداره شود . حضرت عبدالبهاء در این خصوص که اصول متعالی، نظریه های عالی و برنامه های کاملاً بررسی شده کافی نيست بياناتی ایراد فرمودند و در ادامه ميفرمایند، ” ما برای فتح و ظفر در عالم روحانی به یک لشکر نياز داریم . ” تشکيلات جدیدی که توسّط حضرت ولی امراللّه به وجود آمد، یعنی محافل روحانی ملّی و محافل روحانی محلّی، در دهه های آیند ه به عنوان فرماندهان و افسران لشکر مزبور فعاليت خواهند کرد و امر بهائی را به نحوی موفّقيت آميز در جميع نقاط عالم منتشر خواهند ساخت.
{ منظور نبرد روحانی و معنوی است که در آن لشکریان نور بتوانند بر قوای ظلمت و تاریکی از لحاظ روحانی ظفر یابند}


بخش پنجم:

حال، به وضعيت فعلی عالم بهائی باز می گردیم و مشاهده می کنيم که وضعيتی مشابه آنچه که حضرت ولی امراللّه در بدایت جلوس بر مسند ولایت با آن مواجه شدند وجود دارد و دیگربار تحوّلی در فرهنگ مورد نياز است. تا آنجایی که می توان وضعيت را در حال حاضر تجسّم بخشيد و تفکّر بيت العدل اعظم را در ایجاد
تحوّل مورد ارزیابی قرار داد، به نظر می رسد که وجوه اصلی و ویژگی های آن به صورت زیر باشد . در نيمهء دوم سدهء بيستم شاهد گسترش امر بهائی و تأسيس نظم اداری در جميع نقاط ارض بودیم . نقطهء تمرکز اکثر نقشه ها، که از جهاد کبير اکبر روحانی دهسالهء حضرت ولی امراللّه شروع شد و با نقشهء نُه سالهء
بيت العدل اعظم و نقشه های بعد از آن ادامه یافت، اهداف کمّی نظم اداری بهائی بود. آخرین مرحلهء این فرایند با سقوط پردهء آهنين و استقرار نظم اداری بهائی در کشورهای سابق کمونيستی در دههء ١٩٩٠ تکميل شد.

در طیّ این دهه ها، تعداد فزاینده ای از بهائيان در می یافتند که جامعه فاقد عمق روحانی است. گسترش امر بهائی به افزایش گسترده در تعداد جوامع بهائی منجر شد، امّا بسياری از این جوامع جدید درک زیادی از امر بهائی نداشتند و برداشتها و استنباطهای آنها از تعاليم بهائی نيز عمق نداشت . در بعضی از کشورهای جهان سوم که آمار تسجيل نفوس بالا بوده امّا در تبدیل مصدّقين جدید به اعضاء بامعلومات و عميق جامعهء بهائی توفيقی حاصل نشده ، مسأله به مراتب حادّتر بوده است . بدیهی است مکانيزمهایی که قبلاً برای تحکيم ایمان مصدّقين جدید و تبدیل آنها به اعضاء فعّال جامعهء بهائی وجود داشت برای وضعيت جدید ابداً کافی نبود. بعد از مدّتی، وقتی جامعهء بهائی سعی کرد با مشکل دست و پنجه نرم کند، خود این تسجيل های گسترده نيز رو به کاهش نهاد. تعداد مصدّقين به سطح بسيار پایينی تنزّل کرده و حتّی نفوسی که گاهی تصدیق می کنند در جامعه باقی نمی مانند. جامعهء بهائی در حال حاضر به نظر نمی رسد به اندازهء کافی جذّاب باشد که نفوسی را که بهائی می شوند حفظ نماید. گسترهء مسأله در گزارش اخير لجنهء ملّی تبليغ ایالات متّحده به طور برجسته نشان داده شده است . { این وضعیت مربوط به سالهای پیش از 2003 میلادی است. } در این گزارش آمده است که درصد مصدّقين در مقایسه با سایر نهضت های مذهبی ایالات متّحده در وضعيت مطلوبی قرار دارد، امّا درصد مصدّقين جدید که در جامعه باقی می مانند، از بسياری از آنها پایين تر است. راه حلهای مختلفی آزموده شد که ميزان توفيق هر کدام متفاوت بود، امّا بلاتردید این نکته واقعيت دارد که در فرهنگ قدیم هيچ راه حلّ رضایت بخشی وجود نداشته است.

بيت العدل اعظم در بدایت با نقشه های اوّليه امّا به طور اخصّ و بارز با نقشه ء چهار سالهء ٢٠٠٠ – ١٩٩۶و نقشهء دوازده ماههء ٢٠٠١ – ٢٠٠٠ و نقشهء پنجسالهء فعلی، بهائيان را در مسير جدیدی قرار داده اند که به طرف حلّ مسأله ای که با آن مواجهند در حرکت است . اهداف این نقشه ها کمّی نيست بلکه کيفی است .

هدف آنها ایجاد تحوّل در حيات جامعهء بهائی است . ذیلاً تلاش می شود تحوّل در فرهنگ را که بيت العدل اعظم طالب ایجاد آن هستند مورد تحليل قرار گيرد . فرهنگ کهن که بيت العدل اعظم اظهار داشته اند طالب رهایی جامعهء بهائی از آن هستند، فرهنگی است که تحت سُلطهء “نوعی از فعاليت دینی” است که “جامعه ای عمومی را توصيف می کند که در آن، هر فرد عبارت از عضوی از جماعت مؤ منين می باشد و رهبری و هدایت از سوی فرد یا افرادی صورت می گيرد که فرض بر این است برای هدف مورد نظر واجد شرایط لازم می باشند، و مشارکت فردی در قالب برنامه ای قرار ميگيرد که تحت تأثير علائقی با ماهيتی کاملاً متفاوت
است.” روشن است که بيت العدل اعظم ملاحظه می کنند هنوز بعضی خصيصه هایی جامعهء بهائی را خدشه دار ميسازد که به نظر بيت العدل اعظم نباید بخشی از امر بهائی باشد و همين خصيصه ها است که مانع پيشرفت امراللّه می شود. کوتاه سخن آن که، اینها خصيصه هایی هستند که در جوامع مذهبی فعلی وجود دارند و بهائيان آن را وارد جامعهء بهائی کرده اند.


بخش ششم:

این خصيصه های ناخواسته شامل حالت انفعالی می شوند که از عبارت ” عضوی از جماعت مؤمنين ” مستفاد می گردد. اعضاء جماعتی از مؤمنين نقشی پذیرنده ایفا می کنند، یعنی از فرد روحانی، موعظه، شعائر مذهبی، نصایح و توصيه ها را دریافت می کنند. به آنها گفته می شود که معنای آثار مقدّسه چيست و چگونه باید آنها را در زندگی روزمرّهء خود به کار ببندند. در بعضی از جماعات مؤمنين، حتّی در حيّز قوّهء کشيش ميدانند که به استماع اعترافات بپردازد و گناهان را مورد عفو قرار دهد . بهائيان، در فرهنگ جدید، دیگر نميتوانند چنين نقش انفعالی را ایفا کنند . آنها باید فعالانه در جوامع خود مشارکت داشته باشند، به مطالعه و
تشریح آثار مبارکه برای خود بپردازند، و برای رستگاری خویش فعاليت کنند . هر فرد بهائی باید کشيش خود باشد.

قسمت دوم در عبارت فوق به این نکته اشاره دارد که رهبری و تصميم گيری در فرهنگ جدید دیگر نباید حقّ انحصاری افراد جاه طلب یا دانشمند باشد . ما در جوامعی زندگی می کنيم که پدر سالار و مردسالار هستند، و رهبری به عهدهء تعداد معدودی از افراد و عمدتاً مردها است . چنين جوامعی دارای سلسله مراتب
هستند، زیرا مردان ذاتاً پرخاشگر، ستيزه جو و رقابت طلب هستند؛ آنها تمایل دارند که در اعلی مرتبهء این سلسله قرار گيرند. و بهائيان ناآگاهانه این تمایلات را در بسياری از زمينه ها وارد جوامع بهائی کرده اند که در نتيجه در نقاط مزبور تعداد انگشت شماری از افراد، معمولاً مردان، جامعه را اداره می کنند. امّا بدیهی است که
جامعهء بهائی باید جامعه ای باشد که در آن از لحاظ قدرت سلسله مراتبی وجود نداشته باشد، فقط از لحاظ فرصتهای خدمتی می توان مراتب و مدارجی را ملحوظ داشت . هر وضعيت مربوط به قدرت یا سلسله مراتب که در جامعه وجود داشته باشد که ساختار آن ذاتاً و ماهيتاً به نفع مردانی باشد که رقابت طلب و پرخاشگر
هستند، باید موقوف شود . تصميم گيری باید با فرایندهای مشورتی و رهبری جمعی صورت گيرد، یعنی ساختاری از جامعه که منجر به ایفای نقشی فعّال توسّط زنان و اقلّيتها در جامعه می شود.

عنصر سوم در بيان بيت العدل اعظم نشان می دهد که در فرهنگ جدید، دیگر کافی نيست که بهائيان فعاليت های امری خود را با زوایا و مواضيع قدیمی زندگی خود منطبق سازند . مشارکت آنها در جامعه باید ویژگی اصلی زندگی شخصی و خانوادگی آنها شود . اجرای مورد سوم برای بهائيان در غرب ممکن است از
همه مشکلتر باشد، چه که مقتضيات و ضروریات مادّی که زندگی نوین بر افراد تحميل می کند بس عظيم و بی نهایت است.

فرهنگ جدید که بيت العدل اعظم راه را به سوی آن نشان می دهند، فرهنگی است که در آن “گروههای پيروان حضرت بهاءاللّه مجتمعاً به بررسی حقایق در تعاليم مبارکه می پردازند، آزادانه حلقه های مطالعاتی، جلسات دعا و مناجات، و کلاسهای اطفال خود را به روی دوستان و همسایگان می گشایند، و در کمال اطمينان
مساعی خود را در نقشه های عملی که در سطح مجموعهء همجوار طرّاحی شده و به رشد و توسعهء هدفی قابل اداره و هدایت منجر می شود، به کار می برند.”

فرهنگ جدید جامعهء بهائی فرهنگی است که در آن، فرد وخانواده نقشی بغایت مهم تر به عهده دارند . اگرچه مسئوليت تأسيس و بر قراری جریان به عهدهء
تشکيلات امر بهائی است، بدون مشارکت عموم بهائيان اهداف تعيين شده توسّط بيت العدل اعظم قابل حصول نيست. این فرهنگ جدید با ماهيتی که دارد، قابل إعمال از بالا به پایين نيست . مسئوليت هر فرد بهائی است که اجتماعی از گروههای بهائيان را با هدف تشکيل حلقه های مطالعاتی، برقراری جلسات دعا و مناجات یا تأسيس کلاسهای اطفال در جامعهء خود شروع کند یا در اجتماع آتی چنين گروهی شرکت نماید. این فرایند باعث ميشود که احبّاء با آثار مبارکه بيشتر مأنوس گردند و به این ترتيب معارف و برداشتهای جامعه را تزاید بخشند و در نتيجه تبليغ امر بهائی را به مراتب مؤثرتر سازند؛ سبب می شود که بهائيان به حالت دعا و مناجات گرد هم آیند و به این ترتيب عمق روحانی جامعه را افزایش دهند؛ تضمين می نماید که کودکان جامعه کاملاً در تعاليمش و در فرهنگ جدید مستغرق شوند و در نتيجه هر یک از افراد نسل آیندهء بهائيان قادر به تداوم بخشيدن به این جریان باشد. تمام این فعاليت باید بر مبنا و شالوده ای سيستماتيک قرار گيرد تا بخشی خودکار از زندگی هر فرد بهائی و زندگی خانوادگی او گردد.


بخش هفتم:

مضافاً، این فرهنگ جدید باید ” فرهنگ یادگيری ” باشد . این بدان معنی است که بهائيان باید نه تنها مطالبی را از آثار مبارکهء خود و از حکمت جمعی گروه در فرایند تزیيد معلومات مشورتی که در حلقه های مطالعاتی حاصل می شود بياموزند، بلکه از تجربيات خود نيز بتوانند یاد بگيرند . ابداً مقصود چنين نبوده که تعاليم بهائی در سراسر جهان به طور یکنواخت و یکسان به کار برود، بلکه باید به طریقی که مختصّ اوضاع و آداب محلّی باشد به کار گرفته شود. لهذا بهائيان باید آماده باشند که تعاليم بهائی را در جوامع خود مورد استفاده قرار دهند و از آنچه که رخ می دهد به عنوان نتيجهء این فرایند درس بگيرند – به این ترتيب یک دور یادگيری، عمل، و تفکّر و تأمّل را بنياد نهند که به تکاملی تدریجی در درک این نکته منجر گردد که چگونه تعاليم بهائی را می توان به کار برد و در هر وضعيت مورد نظر به چه مفهومی هستند.

فرهنگ جدید باید “فرهنگ رشد” نيز باشد. بيت العدل اعظم فرموده اند که در فرهنگ جدید:

١- بهائيان “به وظيفهء تبليغی خویش چون نتيجه ای طبيعی از ایمان به حضرت بهاءاللّه ” می نگرند و با نقل بيان حضرت عبدالبهاء ” اوقات را صرف نشر نفحات اللّه و اَزمان را وقف اعلاء کلمةاللّه ” مينمایند. در چنين شرایطی “دلهایشان چنان به نار محبّت اللّه بر می افروزد که هر کس با نزدیک شدن به آنها حرارت آن را احساس خواهد کرد.” به این ترتيب تبليغ امر الهی ” شور و هيجان حاکم بر حيات” آنها خواهد شد.

٢- ” ترس را در آن راهی نيست . پشتيبانی متقابل، تعهّد به یادگيری، ارزش گذاشتن بر انواع گوناگون فعاليتهای تبليغی، معيار حاکم بر آن جوّ هستند . ” به عبارت دیگر پشتيبانی منبعث ازاین جوامع تحوّل یافته هر گونه ترسی را که افراد ممکن است داشته باشند کاهش می دهد و هر گونه مساعی تبليغی مبذول شده فرصتی برای یادگيری خواهد شد و به این ترتيب، حتّی اگر منجر به موفّقيت نشود، به منزلهء هدر دادن مساعی و تلاشها نخواهد بود . مساعی بسيار متنوّعی باید در سطح محلّی آغاز شود و بعد با اخذ نتيجه از این مساعی و ابتکارات، باید دروسی آموخت و به تجدید نظر و اصلاح ابتکارات موجود یا به تدبير و تدوین ابتکارات جدید پرداخت.

ویژگی دیگر فرهنگ جدید این است که فعاليت هایی که در هر جامعه ء محلّی شروع می شود باید سيستماتيک، مداوم و بی وقفه باشد . اگرچه یادگيری از آزمون و خطا اهمّيت دارد، و در طول زمان طریقهء دقيق اجرای این فعاليتها ممکن است از بنياد تغيير یابد، با این همه، کلّ جریان توسعهء حلقه های مطالعاتی، برنامه های دعا و مناجات ، کلاسهای اطفال، فعاليت های تبليغی، فعاليت های خدماتی و غيره باید به طور سيستماتيک اجرا گردد و استمرار یابد . مضافاً مسئوليت اجرای آن به همان ميزان که به عهدهء افراد است، در عهدهء محافل و مجموعه ها نيز می باشد.


بخش هشتم:

ميزان تحوّل فرهنگی که در اینجا صورت می گيرد نباید دست کم گرفته شود . تحوّلی که حضرت ولی امراللّه در بدایت جلوس بر مسند ولایت شروع کردند، بسيار وسيع و پردامنه بود، امّا حدّاقل به راحتی قابل درک بود . کلّ مفهوم تأسيس نظامی اداری به راحتی درک می شد و در جامعهء خارج نيز نمونه های وجود داشت که بهائيان می توانستند به آن توجّه کنند، گو این که البتّه بسياری از ویژگی های نظم اداری بهائی منحصر به فرد است و در جای دیگر مشاهده نمی شود (می توان گفت که حتّی تا زمان حاضر، برخی از وجوه این تحوّل مانند فرایند مشورت و انتخابات بهائی، به طور کامل درک نشده و جام عهء بهائی آن را به نحو اکمل اجرا نکرده است ) . امّا، درک تحوّل در فرهنگ که بيت العدل اعظم شروع کردند، مشکل تر است زیرا هيچ سابقه ای از جامعه ای از این دست که معهد اعلی در صدد ایجادش هستند، وجود ندارد . قدمی به درون ناشناخته ها است که در آنجا هيچ الگو یی وجود ندارد که بتوان استفاده کرد، یعنی عمدةً به صورت آزمایش و خطا اجرا ميشود.
بدیهی است ممکن است این امر در نظر بعضی نفوس عجيب و غریب جلوه کند و بگویند این تحوّل فرهنگ عبارت از تحوّلی است که طالب ایجاد جوامعی می باشد که در آنها افراد بهائی فعاليتها را شر وع ميکنند و تصميمات در سطح ” تودهء مردم” اتّخاذ می شود، و در عين حال بگویند که این تحوّل عبارت از فرایندی است که توسّط بيت العدل اعظم شروع می شود و لذا از بالا به پایين هدایت می گردد. امّا، باید این سؤال را در نظر داشت : در جامعه ای که به دریافت هدایات از بالا عادت دارد و با توجّه به مفهوم عهد وميثاق، از عصيان و طغيان در سطح تودهء ناس جهت ایجاد چنين تحوّلی ممنوع می باشد، به چه ترتيب دیگری چنين تحوّلی می تواند رخ دهد؟ بعلاوه، مشهود است که بيت العدل اعظم نيز خود را شرکت کننده ای در ” فرهنگ یادگيری ” محسوب می فرمایند و به ابتکاراتی که در نقطه ای از عالم مؤثّر واقع شده توجّه می کنند و اطّلاعات مربوط به آن را با سایر نقاط جهان که ممکن است بتوانند از آن استفاده ببرند منتقل می نمایند. و تردیدی نيست که در آتيهء ایّام، وقتی که هدایت فعلی جذب و پذیرفته شده باشد، بيت العدل اعظم نسبت به نوع فرهنگی که پيش بينی می نمایند، هدایات دیگری را عنایت خواهند کرد.
تحوّل فرهنگی که بيت العدل اعظم در نظر دارند به وجود بياورند، تا حدّ زیادی، تحوّلی در هویت نيز هست. بهائيان باید خود را به نحوی متفاوت مشاهده نمایند – یعنی دیدگاهی تاز ه بيابند که بهائی یعنی چه . این دیدگاه جدید مستلزم آن است که بهائيان نوع جدیدی از جامعه را در نظر مجسّم نمایند که خود آنها فعالانه در آن مشارکت دارند، نوع جدیدی از جامعه که به روی جامعهء بيرون گشوده است، نوع جدیدی از زندگی که امر بهائی را در قلب زندگی آنها قرار می دهد. امّا نيازی نيست که این دیدگاه جدید یک فرایند ذهنی باشد، و مسلّماً نباید هم باشد . دقيقاً با مشارکت در فرایندهایی که بيت العدل ا عظم به جریان انداخته اند ( یعنی حلقه های مطالعاتی، برنامه های دعا و مناجات و کلاسهای اطفال ) است که این دیدگاه جدید را می توان در ذهن هر فرد بهائی شکل داد . به این ترتيب، در اثر تحوّلی در رفتار است که بهائيان می توانند دیدگاه خود و بالتّبَع هویت خود را متحوّل سازند.


بخش نهم:

بلاتردید درست همانطور که تحوّل فرهنگی ایجاد شده توسّط حضرت ولی امراللّه برای توسعهء امر بهائی از جایگاهی که در اوایل دههء ١٩٢٠ داشت، لازم بود، تحوّل فرهنگی که بيت العدل اعظم مایلند ایجاد نمایند، اگر جامعهء بهائی بخواهد هم اکنون توسعه یابد، به همان ميزان ضرورت دارد . دهها سال است اکثر فعاليتهای امری در بيشتر کشورها بر شانهء تعداد قليلی از افراد بوده است . اگر تعداد کثيری از نفوس به امر مبارک اقبال کنند و وارد جامعه شوند، این حالت فعلی قابل دوام نيست . جامعهء بهائی دارای طبقهء روحانيت حقوق بگير نيست و در صورت اقبال نفوس کثير به امر مبارک، تنها راهی که می توان فعاليتهای جامعه را استمرار بخشيد عبارت از ترک الگوی قدیم است که مجموعه مؤمنينی در حالت انفعالی توسّط معدودی از افراد هدایت می شوند و به جای آن باید از فرهنگ جدید مشارکت فعّال و همه جانبهء تمام بهائيان در جامعه سود جست و نيز مفهوم گروههایی از جوامع ، مجموعه های همجوار که به یکدیگر مساعدت می نمایند و با هم تعامل دارند، باید جایگزین الگوی قدیم گردد.
نوع جامعه ای که بيت العدل اعظم در نظر دارند پدید آورند عبارت از جامعه ای است که جامع خصایصی می باشد که غالباً متضاد و متناقض به نظر می رسند و یکدیگر را ردّ می کنند . لذا فی المثل این جوامع باید دموکراتيک و غيرمتمرکز باشند و در عين حال در نهایت، تحت هدایت و مرجعيت نظم اداری بهائی قرار داشته باشند؛ باید آزادی فردی و ابتکار فردی وجود داشته باشد، امّا از افراد انتظار می رود که خردمندانه و با انضباط نفس عمل کنند؛ جامعه باید متّحد و در عين حال مفتوح به روی همه باشد. در گذشته، جوامع عمدةً در مقابل تهدیدی که از سوی “دیگران” وجود داشت، متّحد بود؛ حال باید بدون ادنی تهدیدی از خارج از جامعه،
به همان سطح از وحدت و حتّی بالاتر از آن نائل گردید و جامعه ای به وجود آورد که هم متّحد و هم مفتوح به روی دیگران باشد.
حال، بلاتردید بهائيان در جميع این جریان دچار تردید و دودلی هستند . آنها در این فرهنگ جدید احساس ناراحتی می کنند و با اشتياق به گذشته و به فرهنگ کهن می نگرند، یعنی امر بهائی که می شناختند و به آن عشق می ورزیدند. برخی از بهائيان، مانند ایّام اوّليهء قيادت حضرت ولی امر اللّه، از امر کناره گرفته اند، زیرا در فرهنگ جدید احساس آرامش ندارند . سایرین حتّی با فرهنگ جدید به مخالفت پرداختند و مدّعی شدند یک مرتبهء دیگر آزادی آنها و حقوق فردی آنها مورد تجاوز و تخطّی قرار گرفته است . آنها حتّی از همان بياناتی که احمد سهراب نقل قول می کرد برای دفاع ازموضع خود استفاده می کنند . مانند قبل، تعداد آنها در اقلّيت است و اکثریت بهائيان کاملاً بدون پذیرفتن ادنی تأثيری از آنان باقی مانده اند . امّا چنين افرادی در اینترنت بسيار صریح و علنی نظرات خود را مطرح می کنند که آنها را قادر ساخته از ندایی به مراتب رساتر از آنچه که متناسب با تعداد یا اهمّيت آنها باشد، برخوردار باشند . آنها مانند احمد سهراب در صاحبان نفوذ آزادیخواه تریبونی برای خود یافتند . نفوس دیگری هستند که تحوّل در فرهنگی را که ضرورت یافته است مشاهده یا درک نمی کنند و به وسائلی (جلسات دعا و مناجات، حلقه های مطالعاتی، و کلاسهای اطفال ) که برای حصول آن ایجاد شده از نقطه نظر فرهنگ قدیم نگاه می کنند و لذا آنچه را که به طور بالقوّه جهت تحوّل در آن مکنون است نمی بينند.


بخش دهم:

بنا به مکاتيب بيت العدل اعظم در رابطه با تحوّل در فرهنگ، تا کنون ” سطح عکس العمل و جواب هنوز کمتر از آن است که عمومی و جهانی باشد . ” همهء بهائيان ندای بيت العدل اعظم برای ایجاد تحوّل در فرهنگ را لبّيک نگفته اند. بيت العدل اعظم همچنان می گویند : ” جایی که جوامع بهائی قادر نباشند خود را از جهت گيری به سوی آن حيات بهائی که عليرغم ارزشی که زمانی داشته دیگر دورانش منسوخ شده، رهایی بخشند، امر تبليغ فاقد خصوصيت سيستماتيکی خواهد بود که نياز دارد، و نيز از روحی که باید تمامی خدمت مؤثّر به امر الهی را حياتی جدید بخشد، بی بهره می باشد.”
البتّه، هنوز در ایّام اوّليه هستيم، تثبيت تحوّلی در فرهنگ که حضرت ولی امراللّه برقرار کردند، بيش از یک دهه طول کشيد . امّا، اوضاع در حال تغيير است . بهائيان، تحت هدایت مشاورین و محافل روحانی ملّی، در بدایت تبعيت از هدایات بيت العدل اعظم هستند – و به نحوی فزاینده نفوسی از بهائيان که قبلاً نقش انفعالی “عضو مجموعه مؤمنين” را ایفا می کردند، کسانی که در جامعه در زمرهء رهبران نبودند، یعنی زنان و جوانان، به دعوت بيت العدل اعظم برای شروع فعاليتهای مورد نظر آن معهد اعلی لبّيک می گویند . اگرچه ممکن است آنها هنوز نتوانند مجسّم کنند که جامعهء بهائی در تجلّی و بروز فرهنگی جدید خود چگونه به نظر خواهد رسيد و ممکن است هنوز در نظام جدید هيچ مزیّتی مشاهده نکنند، با این حال همراه با این فرایند به پيش می روند . جهتی که بيت العدل اعظم بهائيان را هدایت می کنند به وضوح قدم منطقی بعدی در گسترش و پيشرفت جامعهء بهائی است و با اجابت دعوت به تغيير در فرهنگ توسّط جوامع بهائی، می توان انتظار داشت که ویژگی های فرهنگ جدید تدریجاً روشن تر و واضح تر شود.


کانال سفینه عرفان