حقیقت اُلُوهيّت (خداوند)
تعالیم بهایی با علم و فلسفه توافق دارند که حقیقت ذات خداوند غیر قابل شناسایی است. انسان با عقل و فکرش موفق به اختراعات بزرگی شده و به فضای بی پایان سرزده و از اسرار بسیاری پرده برداشته، با این وجود مخلوق است و خداوند خالق. هرگز مخلوق نمی تواند پی به حقیقت خالق ببرد، چنان که ساعت دقیق و کامپیوتر مجهّز، هرگز نمی تواند بفهمد انسان و عقل انسانی چیست. انسان نیز به ذات الهی پی نخواهد برد. حتی عقل انسانی به حقیقت ذات ذره ای از ذرات این عالم پی نمی برد. آنچه تا به حال درباره جوهر ذات خداوند گفته شده، افکار و خیالات باطل بوده و بس. هرگز، هرگز، هرگز، ما قادر به شناخت حق نبوده و نخواهیم بود.
شناسایی خداوند
اگر شناخت ذات الهی غیر ممکن است، ولی فضل و عنایت او همه جا به چشم می خورد. اگر حق، آن وجود غیب بلندمرتبه ای است که هرگز نمی توان او را درک نمود و او را وصف کرد، اما آثارش نمایان است.
حضرت داوود فرمود:
“آسمان، جلال خدا را بیان می کند و فلک از عمل دستهایش خبر میدهد. روز سخن می راند تا روز و شب معرفت را اعلان می کند تا شب.”
مظاهر الهیه
اگرچه هرچه در این عالم هست، از موهبت خداوند حکایت می کند، اما هر کدام به حد و اندازه خود. مثلا هر چه در مقابل آفتاب قرار گیرد نور آن را به درجه و اندازه گوناگون منعکس می کند. زغال کمی از نور را و سنگ بیشتر و گچ بیشتر از سنگ، نور را منعکس می کنند. اما در هیچ یک از این انعكاس ها، شکل و رنگ خورشید جهانتاب بتمامه، آشکار نیست. اما اگر یک آینه صافی در مقابل خورشید قرار گیرد، نور خورشید و رنگ آن را همانطور که هست، نمایان می سازد. وقتی به آینه نگاه می کنیم مثل این است که خود خورشید را دیده ایم. موجودات عالم نیز به همین گونه، از خداوند برای ما حکایت می کنند. سنگ بخشی از ویژگیهای خدا را نقل می کند و گل بیشتر. حیوان با احساسات و خلقت خود و غریزه و نیروی حرکت، بیشتر از گیاه، از قدرت و احاطه خداوند می گوید و بشر، هر چند پست و فرومایه باشد، باز حاکی از خداوند است. این قوای شگفت انگیزی که حکایت از پروردگار می نماید در وجود شعرا و مقدّسین و نابغه ها و دانش پژوهان بیش از همه نمایان است. اما مظاهر الهی و پیامبران آسمانی، آینه تمام نمای خداوند هستند که انوار حکمت و دین و علم محبت الهی را بتمامه به نوع انسان منعکس می سازند. هیچ آینه ای به شفّافیّت مظاهر مقدّسه نیست. آینه وجود دیگر انسانها کم و بیش از غبار هوی و خودپسندی و تعصب، کدر و تیره گشته، ولی آینه پیغمبران صاف و شفاف و بدون غبار، متوجه اراده خداوند است و به این جهت، آنان بزرگترین مربی عالم انسانی هستند. تعالیم الهیّه و قوه روح القدس که از این مظاهر الهی ساطع است، همیشه سبب پیشرفت و ترقّی عالم انسانی بوده است.
یک قانون کلی در زمینه ترقّی و رشد وجود دارد. هر کس در كمالات، در مقام بالاتر است، وسیله کمک به کسانی است که در رتبه پایین تری از كمال قرار دارند. آنان که در بالاترین مقام كمال قرار دارند، مددکار همه نوع بشرند. مثل اینست که همه انسان ها به وسیله رشته هایی از کش به هم پیوسته اند. هرگاه یکی از سطح عمومی بالاتر رود، رشته ها کشیده میشود و رفقای قدیمی اش سعی می کنند او را به جای خود برگردانند، ولی او هم با نیروی بیشتر، آنها را به بالا می کشد. هرچه او بیشتر بالا رود، سنگینی بیشتری حس می کند. آنها او را با قدرت بیشتری به سوی پایین می کشند و او با قدرت و عنایت الهی که از افراد بالاتر از خود، دریافت می کند، همچنان خود را به بالا می کشد. بالاترین مقام در کمالات و رشد را پیامبران یعنی مظاهر مقدّسه الهی دارا هستند. زیرا آنها در زمان زندگی خود بی نظیر بوده اند و تنها با تأیید و یاری خداوند، سنگینی تمام مردم عالم را تحمّل کرده اند و آنها را به سوی بالا کشیده اند. هریک از آنها برای مردم عالم، “صراط مستقیم و مسیر زندگانی بوده و هستند. مواهب و بخشش خداوند از طریق آنها به قلبهای مشتاق و مستعد، رسیده و می رسد. هریک از آن مظاهر مقدسه، سهم خود را در طرح عظیم ملکوتی برای خوشبختی و سعادت عالم بر عهده داشته و به آن سهم عمل کرده اند.
خِلقت
حضرت بهاءالله به ما می آموزند که عالم هستی آغاز زمانی ندارد یعنی هیچ زمانی برای آغاز آن قابل تصور نیست. زیرا که خداوند، همیشه خالق بوده و همیشه خواهد بود. یعنی زمانی نبوده که خداوند باشد و خلق نباشد. پس خالق همیشه خلق داشته و خواهد داشت.
حضرت بهاءالله، نظر دانشمندان و پژوهشگرانی که تاریخ خلقت زمین را میلیونها و میلیاردها سال پیش می دانند، تأیید می فرمایند. شکی نیست که عالم هستی بسیار بسیار قدیمی تر از آن است که در کتب مقدسه ذکر شده است. چنان که پیشتر نیز گفته شد، آنچه در کتابهای آسمانی آمده، اشاره و رمزی است از معانی اصلی و روحانی. داستان خلقت در کتاب مقدس و قرآن کریم یک جلوه اعجاب انگیز است. مثل آنکه نقاشی ماهر با چند حرکت قلم مو، حالاتی را روی صفحه ترسیم کند که شخص عادی، هر قدر دقّت کند و زحمت بکشد، از عهده کشیدن آن برنیاید. اگر قرار است ما در این روزگار این داستان ها را بخوانیم و از معنی آنها آگاه نشویم، بهتر است از آنها چشم بپوشیم. اما اگر به معانی اصلی و حقایق کلیه موضوع پی ببریم، آگاهی و اطّلاع ما بر جزئیات خلقت باعث بینش و بصیرت و نورانیّت ذهن و افکار ما خواهد شد. آنگاه به جای یک طرح کلی، یک تصویر عالی و روشن خواهیم داشت
حضرت عبدالبهاء به ما می آموزند که از مسائل پیچیده الهی این است که عالم وجود، یعنی هستی بی پایان، آغازی ندارد. خالق بی مخلوق تصور نشود. پادشاه بی رعیت مفهومی ندارد. آموزگار بی وجود دانش آموز ممکن نیست. هر اسمی باید معنی داشته باشد. اگر ما بتوانیم زمانی را تصور کنیم که هیچ موجودی ابداً در عالم نبوده، مثل آنست که خدایی خداوند را انکار کنیم. چون خداوند همیشگی است، مخلوقات او و عالم وجود نیز همیشگی است. ممکن است که بخشی از عالم، مثلاٌ کره ای از کرات عالي، تازه پدید آید یا از بین برود، اما سایر کرات بیشمار موجود است. هر کره ای آغازی دارد، شکی نیست که نهایتی هم دارد. زیرا هر ترکیبی، چه کلی و چه جزئی، زمانی باید تحلیل رود. البته بعضی از ترکیبات خیلی زود تحلیل می رود و بعضی دیرتر. اما ممکن نیست که ترکیبی، تحلیل نرود.
نشو و ترقی انسان
دانشمندان معتقدند که میلیونها سال پیش، موجودات زنده بر روی زمین پدید آمده اند و در طول زمان تغییرات فراوانی در آنها به وجود آمده است. اولین زندگی تک سلولی به میلیونها میلیون زندگی پیچیده ترکیبی تبدیل شده است. جسم انسان نیز در آغاز شکلی ساده و ابتدایی داشته که در گذر زمان و نسل های بیشمار، مرحله به مرحله رشد کرده و انسجام یافته و بر ظرافت اندامش افزوده تا به صورت انسان امروزی در آمده است. ما شاهد همین تغییرات از ابتدای شکل گیری نطفه تا تولد او و همچنین رشد و تکامل جسمی تا بلوغ هستیم. وقتی یک لخته خون بعد از نه ماه به هیکلی زیبا و در حد خود، کامل تبدیل می شود، طبیعی است که در عالم هستی نیز این تکامل ممکن است. چنین انسان، زمانی باله های شناور دارد و شبیه ماهی است، اما این دلیل نمی شود که ماهی است. همینطور ممکن است که انسان در دوران مختلف تاریخ، به صورت ظاهر شبیه حیواناتی همچون میمون بوده باشد، اما این دلیل نمی شود که حیوان بوده، بلکه همیشه انسان بوده است. انسان از ابتدای خلقت به هر شکل و صورتی بوده است، دارای قوه پنهان رشد و ترقّی به صورت امروزی بوده و در آینده نیز، البته به درجات بالاتری خواهد رسید.
حضرت عبدالبهاء به ما تعلیم می فرمایند که این کره زمین با اینهمه زیبایی و جمال و ترقّی و کمال، ناگهان پدید نیامده، بلکه پس از طی دوران های مختلف به این مرحله رسیده است. همینطور، انسان در ابتدای وجود، همانطور که در شکم مادر از حالت نطفه، به تدریج نشو و نما نموده و از صورتی به صورتی منتقل شده تا به این جمال و کمال و توانایی و قابلیت جلوه نموده، در روی کره زمین هم به تدریج نشو و نما کرده و از صورتی و حالتی به صورت و حالت دیگر تغییر شکل داده تا به این مرحله از کمال امروزی رسیده است. شکی نیست که با اینهمه تغییرات از نطفه تا تولد و بلوغ یا از میلیون ها سال قبل تا امروز، در همه حال انسان، انسان بوده است و از ابتدا، نوع ممتاز. حتی اگر دانشمندان در هیکل انسان نشانه هایی بیابند که زمانی دم داشته، باز هم دلیل بر حیوان بودن او نیست. بلکه نشانه تغییرات و تکامل جسمانی اوست.
درباره داستان آدم و حوا، حضرت عبدالبهاء می فرمایند که اگر این حکایت را به معنی ظاهری آن بگیریم، بسیار عجیب و بعید است و عقل نمی تواند آن را قبول کند، زیرا این نحوه سخن گفتن و حکایت کردن، از شخصی هوشمند و عاقل نیز بعید است تا چه رسد به حضرت باری تعالی. پس این حکایت آدم و حوا و خوردن میوه درخت ممنوعه و اخراج از بهشت، همگی رمز و اشاره ای است از اسرار الهی و معانی کلی که تفسیر و تأویل دارد که در آثار بهایی تفسیر صحیح آنها بیان گردیده است.
وحدت نوع بشر
هرچه علم پیشرفت می کنند، ارتباط میان حقایق همه موجودات و وحدت بین آنها بیش از پیش آشکار می شود. علم ستاره شناسی با فیزیک و فیزیک با شیمی و شیمی با زیست شناسی و زیست شناسی با روانشناسی بطور جدایی ناپذیر ارتباط دارند. اگر در یک زمینه کشف جدیدی واقع شود، نور آن به همه جوانب دیگر و میدان های دیگر روشنی می بخشد. برای مثال در علم فیزیک ها به این نکته واقف می شویم که هر ذره این جهان بر روی هر ذره دیگر مؤثر است. هر قدر این ذرات کوچک یا بزرگ و یا دور یا نزدیک باشند، بر یکدیگر تأثیر دارند. همچنین در علم روانشناسی ثابت شده که هر فردی در این جهان بر افراد دیگر مؤثر است. حتی در میان حیوانات پست، برای ادامه حیات، کمک دو جانبه ضرورت دارد. به همین نسبت در مورد انسان نیز وقتی، تمدن پیشرفت کند و نوع انسان به درجات عالی برسد که دشمنی متقابل به دوستی و همیاری دو جانبه تبدیل شود.
حضرت بهاءالله می فرمایند
“ای اهل عالم سراپرده یگانگی بلند شد به چشم بیگانگان یکدیگر را مبینید، همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار”
حضرت عبدالبهاء در توضیح این بیان می فرمایند که در همه ظهورات سابقه دو درخت بود، درخت ایمان و درخت اعراض، درخت دوستی و درخت دشمنی، درخت مومنین و درخت مخالفين. حضرت بهاءالله این دو درخت را برداشتند و یک درخت به جای آن نشاندند. همه چه مؤمن چه غیر مؤمن، برگهای این درخت هستند. همان طور که برگهای درخت، همدیگر را نگهداری می نمایند و یاری می رسانند و به یکدیگر جان می بخشند، اهل عالم هم باید نسبت به هم، چنین باشند بیگانگی را فراموش کنند و به یگانگی بیندیشند. اگر چنین شود عالم بهشت برین گردد.
عصر اتحاد
تمام نشانه ها حاکی از آن است که ما در بحبوحه عصر جدیدی از تاریخ بشریت قرار داریم.
تا به امروز، شاهباز جوان عالم انسانی در آشیانه کهن خود بر صخره سخت خودخواهی و مادہ پرستی نشسته بود و می ترسید که بال بگشاید و به فضای دلگشای عالم بالا پرواز کند. آرزو داشت اما احساس می کرد که زنجیرهای تقدیر و تعصب، پایش را بر صخره بسته و او را از پرواز باز داشته است. امروز حضرت بهاءالله به این شهباز، پرواز آموخته و بال ایمان و عقل و فهم حقیقی بخشیده است. وقت پرواز است و صعود به آسمان های محبت روحانی. این پرنده عظیم دیگر اسیر خاک نخواهد بود و به میل خود در فضای پاک با آزادی جان و وجدان پرواز خواهد نمود.
اما زمانی این پرواز مطمئن خواهد بود و این شاهباز تا اوج بلند پر خواهد کشید که هر دو بالش قوی و نیرومند و با هم هماهنگ و متوازن باشد.
به یک بال پرواز ممکن نیست. اگر فقط با بال دین پرواز نماید در خارزار تقاليد و هوی افتد و اگر تنها با بال علم، قصد آسمانها کند، در بیابان خشک و شوره زار غفلت سقوط کند و هلاک شود. دین و علم باید توافق کامل داشته باشند تا کودکان جهان در کنار دانش و فن و علم و صنعت که می آموزند، به محبت و عشق به همنوع پرورش یابند و آزادی و آزادگی را در اطاعت عاشقانه از اراده الهی دانند. اراده ای که در تعالیم و دستورات مظاهر مقدسه آشکار است. در این صورت ملکوت خداوند بر روی زمین مستقر شود و اراده او چنان که در آسمان است جاری گردد و صلح اعظم مواهب و برکات خود را به عالمیان مبذول دارد.
کانال تلگرام معرفی دیانت بهائی (https://t.me/MoarefiBahaiFaith)