یکصد سال قبل، در روز ۲۸ نوامبر سال ۱۹۲۱ حیفا، شهری در فلسطین، شاهد صحنهی کمنظیری بود. دههزار نفر از زن و مرد، پیر و جوان، از عرب و ترک و اروپایی، مسلمان، مسیحی و یهودی، از گروهها و اقشاری که شاید اغلب خود را با یکدیگر بیگانه میپنداشتند، در خیابانهای شهر برای تشییع پیکر یک ایرانی گرد هم آمده بودند؛ ایرانیای که تنها چند دهه قبل بهعنوان یک تبعیدی و زندانی به میانشان قدم گذاشته بود.
نوشتن از عبدالبهاء دشوار است. بعضی او را رهبر یک جامعهی دینی، مفسر رسمی آثار بهائی، معمار ساختار اداری جامعهی بهائی و تجسم آموزهها و آرمانهای این دین میدانند. برخی او را اندیشمند و نظریهپرداز دینی، کنشگر و مصلح اجتماعی و مدافع حقوق بشر میخوانند و دیگرانی هم از او بهعنوان یک مربی معنوی، انسانی نیکوکار و پدر فقرا و یتیمان یاد میکنند. او همهی اینها هست و هیچکدام از اینها نیست و همین چندساحتیبودن شخصیت و زندگیاش است که نوشتن از او را دشوار میسازد. از میان تمام پنجرههایی که میشد از آنها به زندگی و شخصیت عبدالبهاء نگاه کرد، انتخاب ما برای این کتاب، تمرکز بر اندیشهها و دیدگاههای اجتماعی عبدالبهاء و کوششهای عملی او برای تحول جهان اطرافش بوده است؛ اندیشهها و اقداماتی که هرچند در بسترهای گوناگون زمانی، جغرافیایی و فرهنگی جلوههایی متنوع داشتند اما اساسشان همواره باوری قاطع و خللناپذیر به یگانگی نوع انسان بود.
در آخرین مقالهی کتاب، محمود صباحی عبدالبهاء را شهروند و کنشگری جهانی معرفی میکند که تصویر «قدیس انزواطلب و گوشهنشین» را شکسته: «من عبدالبهاء را چونان سرمشقی نوین برای کنشگری فرهنگی و اجتماعی درمییابم؛ کسی که تلاش میکرد جهان را متوجه اوضاعِ اسفبارش کند و برای این کار خود را به هیچ روش یا زمینهی فرهنگیِ خاصی محدود نمیکرد و از همهی سرمایههای عقلی، علمی و دینی بهره میگرفت و بیش از همه با هر جامعهای به زبانِ فرهنگیِ خودش گفتوگو میکرد.»
آسو (https://t.me/NashrAasoo)