اصول اعتقادی دیانت بهائی

آغاز تصوف و سیر آن

نام صوفی و جماعت صوفیه از قرن دوم هـ . ق در کشورهای اسلامی پیدا شد.۲۹ نخستین کسی که صوفی نامیده شد ابوهاشم صوفی (متوفی ۱۵۰ هـ . ق) می باشد. تصوف در قرن دوم بسیار ساده و بی تکلف و زاهد وار بوده و تعیّنات خاصی نداشته و به روش و سنت رسول اکرم و صحابه پیش می رفته است. ۳۰

نکتۀ جالب توجّه در مورد این عرفا آنست که بسیاری از آنها علاوه بر بی اعتنا بودن به امور دنیوی دارای مریدانی بوده و بعضی خود مؤسّس یک سلسله بودند مثل معروفیه که منسوب به معروف کرفی است.

صوفیۀ قرن دوم فوق العاده با ورع و تقوی بوده و سخت به امور دنیا بی اعتنا بودند.

در قرن سوم تصوف بسیار گسترش یافته و بلند آوازه شد و در حقیقت به کمال رسید و کم کم از سادگی و زهد و بی اعتنائی صرف به دنیا بیرون آمد و بعضی مانند جُنید در تصوف به اعتدال رسیدند. ۳۱

در قرن سوم بسیاری از صوفیه و عرفا، تصوف را به صورت علمی در آورده و تدریس می کردند.

در قرن چهارم توسعۀ تصوف روزافزون شد و شاعران بدنبال عارفان بیشتر به حقیقت و معرفت و عشق حقیقی روی آوردند. ۳۲

از قرن پنجم به بعد شعر عرفانی آغاز شد و در دوره های بعد به کمال رسید و شاهکارهائی چون حدیقة الحقیقۀ سنائی و قصاید و غزلیات عارفانۀ او و آثار گرانقدر عطّار و اشعار سعدی و حافظ و مثنوی مولانا به وجود آمد. در این قرن کتب و رسالات صوفیه شهرت یافته و در دسترس افراد قرار گرفت و از آنها در معاهد علمی نام برده شد. ۳۳

از قرن پنجم اختلافات مذهبی فرقه ها و مذاهب مختلف زیاد شد و حتّی صوفیه هم که دعوی آزاد اندیشی و بی تعصّبی داشتند از این اختلافات و معارضه ها دور نماندند و در مذهب خود تعصّب ورزیدند. از خصوصیات دیگر تصوف و عرفان قرن پنجم، توسعه و گسترش خانقاه ها و حصول نظم و ترتیب و برقرار شدن آداب و رسوم آنها، همچنین تعلیم و تربیت و ارشاد صوفیه در آنها بوده است. ۳۴

در قرن ششم چند تحول و تغییر در تصوّف و عرفان راه یافت. یکی تدوین و توجیه حکمت اشراق بوسیلۀ شیخ شهاب الدین سهروردی بود. از خصوصیات تصوف قرن ششم، تعصّب و دور بودن از آزادی اندیشه و اظهار رأی و آزادی بیان است. همچنین دورشدن از مذهب و اصول آن را ناروا مــــــــــــــــــــی دانستند و اجازه نمی دادند. ۳۵

در قرن ششم با آنکه صوفیه با فلسفه و استدلال و چون و چرای فلسفی مخالف بودند، بر اثر جدالها و مناظرات علمی و نزاعهای فرقه ها، اندک اندک به فکر استدلالی کردن آراء و نظریات خود برآمدند تا اینکه این تغییر و تحول در قرن هفتم بوسیلۀ ابن عربی کامل شد. در قرن ششم اختلافات بین فرقه ها و مذاهب مختلف بالا گرفت و از آن جمله اختلافات میان شیعۀ اثنی عشری و بعضی از اهل سنت است که به جدال و نزاع کشید تا جائی که در رد یکدیگر کتاب و رساله نوشته و در مجالس می خوانده اند. نکتۀ دیگر در بارۀ تصوف قرن ششم آنست که بعضی از فقهای کرامّی و شیعه و دیگر متشرعان بطور کلّی صوفیه را انکار می کردند و با تصوّف نیز مخالف بودند مخالفتی که از قرن پنجم آغاز شده و در این قرن جدّی تر شد. ۳۶

ابوالفرج ابن الجوزی در کتابی بنام “تلبیس ابلیس” که به اعتراض به صوفیه نوشته اینطور می گوید: “اسم صوفی اندکی قبل از سال ۲۰۰ هـ .ق پیدا شد و صوفیه در ابتدا به زهد و اخلاص و صبر و ریاضت نفس و مجاهده و ترک صفات بد و آراسته شدن به صفات خوب توجّه داشتند بعد ابلیس آنان را فریفت و از علم باز داشت و جاهل شدند و گفتند: مقصود از شرع فقط عمل است، پس دستۀ دیگری آمدند و تغییرات خاصی در تصوف دادند و آن را با صفات خاصی از سایر فِرَق متمایز ساختند، از قبیل اختصاص به مرقعه و سماع و وجد و رقص و کف زدن و توجّه زیاد به حد افراط در نظافت و طهارت، به تدریج این طریقه نمو کرد و هرکس چیزی به آن افزود تا آنکه ادعای رؤیت خدا کردند و رؤیت خود را وافیترین علوم شمردند، حتّی علم خود را علم باطن گفتند در حالی که علم شریعت را علم ظاهر نامیدند…” ۳۷

بزرگترین تحولی که در تصوف عرفای قرن هفتم روی داد آن بود که ابن عربی (متوفی ۶۳۸ هـ .ق) عرفان و حکمت اشراق را با هم تلفیق کرد و به صورت علمی درآورد و به تصوف و عرفان، جنبۀ علمی و استدلالی داد.۳۸

خانقاهها هم در این قرن رونق و رواج بیشتری یافت. در دورۀ حملۀ مغول صوفیگری و درویشی منفی، یعنی انزوا و گوشه گیری و انقطاع کلی از دنیا در بعضی از صوفیه از همین دوره پیدا شد. ولی مسافرتهای بزرگان علم و عرفان در این دوره به نقاط مختلف جهان اسلام، علم و عرفان را در نقاط دیگر پراکنده ساخت از جمله مسافرت جلال الدین مولوی از خوارزم به قونیه، مسافرتهای سعدی به شام و حجاز و نقاط دیگر و مسافرت فخرالدین عراقی به هندوستان و روم و دمشق و بغداد و مصر.۳۹

در قرن هشتم، تصوف علمی مدوّن و مرتب، مورد آموزش قرار گرفت و در کتبی مانند نفایس الفنون شمس الدین محمّد بن محمود آملی، علم تصوف در عداد سایر علوم درآمد. ۴۰

از تغییرات مهمّ تصوف در قرن هشتم نزدیکی تشیع و تصوف است. مخصوصاً شیعۀ اثنی عشری که زمام تربیت و تعلیم صوفیانه را در دست گرفت و رفتارو کردار و سخنان علی بن ابیطالب و فرزندان او را مورد توجه قرار داد. از این جهت، صوفیان شیعی در آداب و رسوم با روش صوفیان اهل سنــــــــــــــــــــت فرق پیدا کرده اند. ۴۱

در قرن هشتم، عرفان ذوقی و شاعرانه با وجود شاعر عارف بزرگ و غزلسرای نامی حافظ به حد کمال رسید و غزلهای او که نمودار عالی غزل عرفانی با عشق و شور و مستی به شمار می آید، دل و جان عارفان را به وجد آورد و ذوق و حال بخشید. در این قرن خانقاهها زیاد شد و امیران و وزیران همراه با ساختن مدارس، خانقاه هم ساختند. ۴۲

در قرن نهم، به علت توجّه تیموریان به صوفیه تعداد صوفیان و فرقه های آنان زیاد شد، امّا از کیفیت و عمق و حقیقت جوئی تصوف و عرفان کاست. در این قرن تشیع بیشتر به تصوف نزدیک می شود، از طرف دیگر، علمای دین و متشرعان و فقها هم نسبت به صوفیه و عرفا نظر موافق پیدا می کنند در این قرن شریعت و طریقت به هم نزدیک شد و در هم آمیخت: به این جهت مشایخ بزرگ صوفیه، متصدیان امور شیعه نیز بودند. تحولات اجتماعی و حملات مغول و بعد تیموریان نیز سبب شد که مردم از دنیای برون بجهان درون پناه برند و هرچه بیشتر به صوفیه و عرفا تمایل پیدا کنند و به خانقاهها روی آورند و از اینجا تعداد دراویش و صوفیه زیاد شد امّا حقیقت و عمق تصوف و عرفان کاهش یافت. ۴۳

از قرن دهم به بعد به سبب رفتار قزلباشان صوفی نما و دوری بعضی از درویشان از آداب و رسوم تصوف و بی اعتنائی به احکام شرع، اعتماد مردم به صوفیه کمتر شد و تمایلشان نسبت به علمای دین افزایش یافت.

در قرن یازدهم مخالفت علمای دین با صوفیه بیشتر شد تا جائی که به فتوای علما، عدّه ای از صوفیه به قتل رسیدند، از جمله، دار اشکوه، پسر شاه جهان از سران قادریه که کتبی در تصوف و عرفان داشت. ۴۴

در قرن دوازهم، تصوف ایرانی به خارج از ایران رفت و شروح زیادی بر مثنوی نوشته شد و کتب و رسالات متعددی در بارۀ تصوف و عرفان نوشتند. اما از قرون دوازدهم و سیزدهم به بعد با افزایش سلسله های تصوف، اختلافات بیشتر شد و فرقه ها تلاش می کردند که مریدانی جلب کنند که سود رسان باشند و اغلب موافق حکومتها بودند و در کارهای دیوانی مشارکت داشتند و در برابر نابکاریها و فسادها سکوت می کردند و از هدف اصلی تصوف و عرفان دور شدند. ۴۵

با سیری در تاریخ تصوف و عرفان مشاهده نمودیم که قرون اوّلیۀ عرفان در حد کمال تأثیر و نفوذ بود و به خلوص نزدیکتر و با گذشت زمان و با ایجاد اختلاف در بین فِرَق مختلفۀ صوفیه و اختلاف با فقها و ایجاد فساد در آنها و بی توجّهی به آداب و رسوم صوفیه و حتّی به احکام شرع، موجبات تضعیف آن فراهم آمد.

عرفان در جامعۀ عثمانی (اسلامی) مقارن نزول کتاب ایقان

الف – تاریخچۀ مختصری از ارتباط حضرت بهاءالله با صوفیان و دراویش دو فرقۀ مهمّ صوفیان که حضرت بهاءالله در زمان توقفشان در بغداد و کوههای سلیمانیه با آنها در ارتباط بودند قابل یادآوری است از جمله فرقۀ نقشبندیه و قادریه و جمال مبارک اغلب با رهبران آنها و با اعضای این دو فرقه ارتباط نزدیک داشته و یا به افتخار آنان الواح یا آثاری را نازل فرموده اند. از جمله توسط رهبر فرقۀ خالدیه (نقشبندیه) در شهر کُردی سلیمانیه دعوت شدند که در تکیۀ آنان خلوت گزینند در آنجا بود که در شرح بزرگترین متن عرفانی ابن عربی یعنی فتوحات مکیه سخن گفتند و قصیده ای به نام عزّ ورقائیه سرودند که به سبک تائیۀ معروف صوفی بزرگ ابن فرید می باشد. ایشان همچنین با فرقۀ قادریه در ارتباط بودند. بطوری که کتاب چهاروادی را برای یک رهبر صوفی کُرد بنام شیخ عبدالرحمن طالبانی کرکوکی که رئیس فرقۀ طالبانی بود نوشتند. نامبرده از یک خانوادۀ مهمّ و برجستۀ کُردی و رهبر فرقۀ قادری در کردستان بود. همچنین حضرت بهاءالله کتاب هفت وادی را به افتخار شیخ محیی الدین، یکی از صوفیان فرقۀ قادری نگاشتند. حضرت بهاءالله در طی اسفارشان مرتباً با شیوخ و تازه مؤمنین صوفیه در تماس بودند از جمله حاجی میرزا رضاقلی صفا که از فرقۀ نعمت اللهی بود: که ایشان را در استانبول ملاقات کرد حاجی محمّد علی پیرزادۀ صوفی مشهور در سفر کشتی حضرت بهاءالله را در عکا زیارت کرد. از جمله مأمورین عثمانی که متمایل به صوفیگری بودندو احترام زیادی برای حضرت بهاءالله قائل بودند سلیمان پاشا از فرقۀ قادریه و حاکم ادرنه بود. ۴۶

یکی از صوفیانی که در زمان حضرت بهاءالله بهائی شدند خطاط معروف میرزامحمّد حسین مشکین قلم بود که از فرقۀ نعمت اللهی بود. دیگر سلیمانخان که بعدها بنام جمال افندی معروف شد و احمد یزدی که لوح احمد عربی به افتخار او نازل شد. نفوس دیگری هم بودند که در اسفار همراه حضرت بهاءالله بودند از جمله: ملاّمحمّد زرندی (نبیل اعظم) ملامحمّد قائنی (نبیل اکبر). گروهی دیگر از مؤمنین جدید که بعنوان دراویش سرگردان بودند از جمله حاجی قلندر همدانی که پس از بهائی شدن براه افتاد و زندگی دراویش خانه بدوش را انتخاب کرد و سبب ایمان دراویش دیگر شد. وی چندین بار به زیارت عکا رفت از جمله یکبار به همراه درویش بهائی بنام صادق علی قزوینی بود از جمله کسانی که در اثر ملاقات با حاجی قلندر مؤمن شد حاجی عبدالکریم قزوینی مردی ۲۰ ساله از یک خانوادۀ ثروتمند بود که با پشت پا زدن به همۀ دارائیهایش نام عارف علی بخود گرفته و شروع به سفر نمود. بعد از مدتی یک نفر اسمعیل نام بعنوان مرید به او پیوست. این دو در طول قلمرو عثمانی سفر نموده بالاخره به عکا رسیدند آنجا حضرت بهاءالله به حاجی عبدالکریم لقب حاجی مونس دادند. بدین طریق دیانت بهائی بتدریج در میان دراویش منتشر شد: بطوری که در یک زمان یک گروه شش تائی از دراویش بهائی برای زیارت حضرت بهاءالله به عکا رفتند.

از دورۀ عکا یک فعالیت متشکل و جهت دار برای انتشار امر بهائی در میان سنی های عرب، ترک و ایرانی از طریق عرفان بهائی آغاز شد مبلّغان از طریق این سرزمین ها در لباس درویش با مردم صحبــــــــت می کردند وسعی می نمودند آنها را به دین بهائی هدایت کنند. از جمله نفوسی که دستور خاص از جانب حضرت بهاءالله داشتند حاجی قلندر بود که در سرتاسر سوریه، عراق و آنتالیا سفر نمود. جمال افندی هم دستور یافت که در لباس درویش صوفی در سراسر قلمرو عثمانی سفر نموده و بدین طریق دیانت بهائی را تبلیغ کند. دیگر حاجی الیاده بود که در سرتاسر هند و جنوب شرقی و مرکز آسیا رفت و نیز سیدهاشم کاشانی، کسی که هفت سال در سراسر بغداد، سوریه، شبه جزیرة عرب در لباس دراویش متحرک بود. هیچکدام از آنها جز جمال افندی در هند و برمه موفقیت چندانی نداشتند. بعدها بواسطۀ اقدامات میرزا ابوالفضائل گلپایگانی در دانشگاه الازهر این نقشۀ اعزام دراویش عملاً متوقف شد.

آشنائی با فرقۀ نقشبندیه و قادریه و آراء ابن عربی

جهت درک بهتر مسائل عرفانی در کتاب ایقان مبارک، که در دوران بغداد نازل گردیده است، لازم به نظر می رسد که افکار عرفانی زمان نزول این اثر مورد کنکاش و بررسی قرار گیرد، لذا مختصراً به بررسی تاریخچه و آراء نقشبندیه و قادریه و آراء ابن عربی می پردازیم و از عرفانی که هیکل مبارک از اشعار و یا آراء آنها بنحوی در آثارشان یاد کرده اند سخن می گوئیم.

فرقۀ نقشبندیه
تاریخچه

مؤسّس طریقۀ نقشبندیه شیخ محمّد نقشبندی بن محمّد بهاء الدین بخارائی می باشد. وی در علم الهی مقامی شامخ و پایگاهی بلند داشت و نیز رئیس دینی و پیشوای روحانی به شمار می رفته است. به گفتۀ بعضی روش و مراسم او در تصوف شبیه مراسم و آداب “اویس قرنی” می باشد. شیخ محمّد نقشبندی در سال ۷۱۷ هـ . ق در قریه ای واقع در یک فرسخی بخارا متولد شد. ۴۷

مؤلّف کتاب “قدسیه” هرچند نقشبندی را طریقتی منسوب به خواجه بهاءالدین محمّد نقشبند بخارائی (۷۱۷ – ۷۹۱) می داند ولی معتقد است که او را بنیان گذار و مؤسّس نمی توان شمرد طریقۀ او را به حقیقت دنبالۀ طریقۀ خواجگان می داند: طریقه و سلوکی که خواجه یوسف همدانی (۴۴۰ – ۵۳۵) و خواجه عبدالخالق غجدوانی (متوفی ۵۷۵) بنیان نهاده بودند. ۴۸

مروج و عامل انتشار طریقت نقشبندی در کردستان، “مولانا خالد” می باشد که طریقت مزبور را در عراق و ایران و ترکیه و سوریه رواج داد. ۴۹

انتشار طریقۀ نقشبندیه در سلیمانیه با مخالفت “شیخ معروف نودهی” و ملاّمحمّد بالک روبرو شد آنها در مخالفت خود با مولانا چنین استدلال می کردند: “کردها جماعتی مؤمن و ساده هستند به همین سبب عطایائی به نقشبندی ها تقدیم می نمایند. آنها از این راه ثروتمند می شوند و قضایای روحانی در تنگنا و موقعیت بحرانی قرار می گیرد. فرزندان نقشبندی ها بواسطۀ ثروت پدران در ناز و نعمت قرار گرفته و در نتیجه از خود راضی شده به خوش گذرانی و بلند پردازی می پردازند و از مبادی زندگی ساده آباء و اجدادی خود روگردان می شوند و به شئون دین باز نمی گردند… ۵۰

مولانا خالد در برابر مخالفان تاب مقاومت نیاورده در سال ۱۲۲۸ متوجّه بغداد شد و در مدرسۀ “الاحسائیه” که داور پاشا برایش تعمیر نموده و آن را (تکیة الخالدیه) نامید به ارشاد پرداخت و موفق شدکه بسیاری از علما و مردان برجسته را به طریقتش متمایل سازد.

تعریف نقشبند

کلمۀ نقشبند صفت مرکب فاعلی است از مصدر نقش بستن به معنی تصویر کردن، نقاشی کردن، صورتگری و نگارگری و نقشبند به معنی نقاش و مصور و صورتگر است، که در اغلب متون نظم و نثر فارسی بکار رفته است. گذشته از معنی لغوی، نقشبندی اصطلاح هنری است. از استعمال این کلمه در متن های قرن۸ – ۱۰ چنین بر می آید که نقشبندی هنر تصویر گری بر پارچه بوده است… ظاهراً نقشهائی چون گل و بوته و گیاه و شکارگاه… بر پارچه می کشیده اند و آن را گاه زر دوزی و گلدوزی می کرده اند و گاه رنگ آمیزی. ۵۱

عقاید نقشبندیه

تصوف نقشبندی سنتی و معتدل و میانه روست. پیروی از سنت و حفظ آداب شریعت و دوری از بدعت اساس این طریقت است. در آن نه خلوت است و نه عزلت و نه ذکر جهر و نه سماع و آنچه در تعالیم نقشبندی بیش از همه تکرار شده است یکی اتباع سنت است و حفظ شریعت و دیگر توجّه به حقّ است و نفی خواطر. مکتب نقشبندی چله نشینی و خلوت گزینی و پرسه و سیر و تکدی را با شعار “خلوت در انجمن، سفر در باطن” طرد کرد. صوفی نقشبندی باید به ظاهر با خلق باشد و به باطن با حقّ، با مردم در آمیزد و از بیکارگی و یاوگی بپرهیزد. سخن عبدالخالق غجدوانی است که “دَرِ خلوت را دربند و دَرِ صحبت را گشای” و از خواجۀ نقشبند پرسیدند: “در طریقۀ شما ذکر جهد و خلوت و سماع می باشد؟ فرمودند که نمی باشد. پس گفتند که بنای طریقت شما بر چیست؟ فرمودند: “خلوت در انجمن، به ظاهر با خلق هستند و به باطن با حق،. “و نیز هم او گفته است که “طریقۀ ما صحبت است و در خلوت شهرت است و در شهرت آفت. خیریت در جمعیت است و جمعیت در صحبت بشرط نفی بودن در یکدیگر.”

همین آسانی و سادگی و اعتدال سلوک نقشبندی یکی از علل رواج آن شد … میانه روی نقشبندیان و التزام آنان به شریعت، نیز سبب شد که بسیاری از عالمان دین بدین طریقه بگرایند و فاصله ای در میان طریقت و شریعت نبینند.۵۲

در قرن نهم گاهی نقشبندیه را “بهائیه” نیز می نامیده اند. در نسبت به بهاء الدین نقشبند. بهاءالدین “سلسله نامه” و “کرسی نامه” را بی ثمر می شمرد و می گفت: “از سلسله کسی به جائی نرسد.” در حقیقت بهاءالدین” اویسی” بود از آن صوفیان تن به “سلسله” در نداده و طریقۀ او در طریقۀ جذبه است. کسی از ایشان سؤال کرد که درویشی شما را موروث است یا مکتسب؟ ایشان فرمودند: “بحکم جذبه من جذبات الحق توازی عمل الثقلین به این سعادت مشرف گشتم” در این طریق جذبه برعکس طریق سلوک (که ارواح مقدسه وسایطند در وصول فیض ربانی) هیچ واسطه در میان نیست. ۵۳

در میان نقشبندیان گذشته از تربیت مریدی و مرادی که در طرائق دیگر نیز متداول است، تربیتی دیگر نیز هست که آن را تربیت روحانی نامند. بدین گونه که سالک به روحانیت شیخی از مشایــــخ سلف توجّه می نماید و در او مستغرق می شود و همین توجّه و “نسبت روحانی” خود سبب پیوند و ارتباطی می شود در میانۀ سالک با آن شیخ، بی هیچ همزمانی و خلاصه در این طریقه دو اصطلاح هست: “تربیت جسمانی” و “تربیت روحانی” تربیت جسمانی اصطلاح است از مراتب تربیت سالک در نزد یکی از مشایخ زمان خود، در مقابل “تربیت روحانی” که مراد توجّه به روحی مخصوص از اولیاست و نقشبندیان کسانی را که از روحانیت مشایخ تربیت می یابند “اویس” می نامند و خواجه بهاءالدین اگر چه تلقین ذکر از سید امیر کلال (متوفی ۷۷۱) یافته بود، ولیکن به حقیقت اویس بود و از روحانیت خواجه عبدالخالق غجدوانی (متوفی ۵۷۵) بهره مند بود. ۵۴

برای آگاهی از اصول یازده گانۀ نقشبندیه به یادداشتها مراجعه شود. ۵۵ در بررسی عقاید نقشبندیه مواردی مشابه با عرفان امر بهائی دیده می شود که عبارتند از: نفی چله نشینی و خلوت گزینی و پرسه و سیر و تکدی، دیگر حفظ شریعت و آمیختن با خلق اوست. در واقع اعتدال و سادگی سلوک آنها نسبت به سایر فرقه ها محسوس است.

فرقۀ قادریه

پایه گذار طریقت قادریه، شیخ عبدالقادر گیلانی، کنیه اش (محیی الدین ابو محمّد) پسر “ابی صالح زنگی دوست” و در بعضی روایات “جنگی دوست” می باشد … عبدالقادر در سال ۴۷۰ و به قول دیگری ۴۷۱ هـ . ق تولد یافته است … عبدالقادر دارای لقبهای دیگری است مانند “غوث الثقلین”، و “شیخ مشرق” ولی در کردستان او را “غوث گیلانی” می نامند. ۵۶

عبدالقادر گیلانی در سال ۵۶۱ هـ. ق در بغداد وفات یافت و آرامگاهش در باب الشیخ مزار صاحبدلان است. ۵۷

در کرکوک شیخ محمّد علی فرزند شیخ علی طالبانی، طریقۀ قادریه را رهبری می کرد و همچنین خاندان سید عبدالرحمن، که حدود چهل – پنجاه سال از قرن نوزدهم، یکی از شخصیت های نیرومند دینی در کردستان بود و قریب پنجاه هزار مرید داشت، دارای طریقت قادری بودند. ۵۸

آداب درویشی قادریه

کسی که می خواهد در سلک درویشان (پیروان طریقۀ قادریه) قرار گیرد، دو زانو در مقابل شیخ یا حکیه (نمایندۀ شیخ) می نشیند. سپس باید دست راست خود را در دست راست مرشد گذاشته، توبه کند و از تمام گناهان صغیره و کبیره ای که مرتکب شده اظهار ندامت نموده، متعهد شود که دیگر مرتکب گناه نشود. مرشد هم پس از بر زبان راندن نام خدا و پیغمبر (ص) و سلسله مشایخ طریقت، به درویش توصیه می کند که همۀ آنها را شاهد گرفته تا دیگر از راه راست خداپرستی و انجام وظیفۀ مذهبی و طریقت عدول ننماید. پس از ارشاد و راهنمائی، وظایفی به شرح زیر بعهدۀ مرید گذاشته می شود که باید آنها را انجام دهد:

۱ – رد مظالم (جذب رضایت کسانی که نسبت به آنها ستم روا داشته). ۲ – رعایت انصاف با مردم و خدمت پیران و سکوت در برابر نادانان. ۳ – قضای نماز و روزۀ فوت شده و پرداخت زکات معوقه. ۴ – به محض بیعت، گفتن ۸ هزار “لااله الاّالله” در سه روز با گرفتن روزه. ۵ – بعد از هر نماز، گفتن صدبار “استغفرالله” ۶ – روز جمعه صدهزار و سایر روزها در صورت امکان ۳۰۰ بار “استعفرالله” ۷ – در مسجد، تکیه خانه و یا فضای آزاد هر شهر و ده چنانکه عدۀ درویشان به ده نفر برسد، شبهای سه شنبه و جمعه بعد از نماز عشاء بذکر قیام بپردازد. ۸ – هرگاه نماز و روزه بدهکار نباشد، نماز و روزۀ مسحیت هم به او توصیه می شود بعد از بیعت اگر مرید بخواهد مجاز است بکارهای خارق عادت از قبیل آتش خواری و تیغ بازی و غیره بپردازد. چنانکه بی علاقگی و لاقیدی درویش به امور دنیوی کم شود، به او لقب “دیوانه” اعطا می شود. در طریقت هر مریدی که کوشا بوده و برای تبلیغ و ارشاد، لیاقتی از خود نشان دهد، توسط شیخ (مراد) به مقام خلافت نائل می شود و می تواند در محل خود نیابت شیخ را برای بسط طریقت داشته باشد و احیاناً مسافرتهایی هم برای پیشرفت طریقت بنماید. ۵۹

در بررسی فرقۀ قادریه مشاهده می شود که بسیار با عرفان امر بهائی متفاوت می باشد از جمله: توبه نمودن در مقابل مراد، وجود سلسله مراتب مرید و مرشدی، انجام امور فوق طاقت مثل گفتن ۸ هزار بار لا اله الاّالله در سه روز با گرفتن روزه یا انجام کارهای خارق عادت مثل آتش خواری و تیغ بازی و غیره که صراحتاً توسط حضرت بهاءالله منع گردیده است.

ابن عربی

شیخ محیی الدین عربی، محمّد ابن احمد بن عبدالله الشیخ محیی الدین ابوبکر الطائی الحاتمی الاندلی، معروف به ابن عربی صاحب مصنفات در تصوّف، در ماه رمضان سال ۵۶۰ هـ . ق در مُرسیه بدنیا آمد. او همه جا کنیۀ خود را ابو عبدالله ذکر کرده است. در جوانی خوابی دید که زندگی او را متغیر کرد. او بسیاری از بزرگان مشایخ را دیده و از آنان بهره برده است. محیی الدین “شیخ اکبر” لقـــــــــــــــــــــــــب گرفته است. در سال ۵۹۸ هـ . ق از راه قاهره و بیت المقدس به زیارت حج رفت و از دیدن کعبه که برای او نقطۀ تماس بین غیب و شهود بود، به هیجان آمد و دوسال در مکه ماند و چند کتاب نوشت و اثر معروف خود فتوحات مکّیه را آغاز کرد. در نتیجۀ خوابی که در سال ۶۲۷ هـ . ق دید بزرگترین اثر خود، یعنی فصوص الحکم را تألیف کرد. سرانجام در ۲۸ ربیع الثانی سال ۶۳۸ در خانۀ قاضی محیی الدین بن زکی در گذشت.

آثار او را تا چهارصد کتاب و رساله نوشته اند که معروفترین آنها در تصوف و عرفان عبارتند از: “فتوحات مکیه فی اسرار المالکیه و المُلکیه” که شش فصل دارد و به ۵۶۰ باب تقسیم شده است. ۶۰

دیگر فصوص الحکم که دارای ۲۷ فصل است. بر فصوص الحکم حدود ۳۵ شرح نوشته اند. فتوحات مکّیۀ او غیر از اخلاق و معرفت متضمن دعاوی بسیار غریب است و مورد نقد و خرده گیری متشرعان قرار گرفته است و آن را صدا و انعکاس احیاء العلوم غزالی دانسته اند. ۶۱

زرین کوب در کتاب “دنبالۀ جستجو در تصوف ایران” در مورد ابن عربی چنین می گوید: “در بین آثار او، مخصوصاً کتاب فصوص الحکم تأثیر قابل ملاحظه ای در تصوف ایران یافته است. فتوحات مکیه مخصوصاً از جهت اشتمال بر بعضی مبادی شیعه قابل ملاحظه است. ۶۲

رسالۀ اسفار او شامل شرح و اشارت به سفرهای سه گانۀ سالک است: سفر الی الله، سفر فی الله و سفـــــــــــــر من الله است تأثیر و انعکاس در حکمت و ادب صوفیه و حکما باقی گذاشته است… با آنکه خود شیخ و حتّی شاگردان بلافصل وی ظاهراً سلسلۀ خاصی به نام او بوجود نیاوردند مکتب ابن عربی و تعلیم او در مسائل مربوط به وحدت وجود، فیض اقدس، فیض مقدس، مسئلۀ ولایت، مسئلۀ انسان کامل، مسئلۀ وحدت جوهری ادیان و نظایر آنها مخصوصاً بوسیلۀ شاگرد دست پرورده اش صدرالدین قونوی در بین صوفیه تدریجاً انتشار قابل ملاحظه ای یافت… تدریجاً در مدت یک قرن مکتب ابن عربی بطور بارزی بر تفکر صوفیان غلبه یافت. ۶۳

حضرت بهاءالله زمانیکه در تکیۀ خالدیه خلوت گزیده بودند شرحی بر فتوحات مکیّۀ ابن عربی بنام قصیدۀ عزّ ورقائیه می نویسند که به سبک تائیه کبری ابن فارض است که اصل آن ۲۰۰۰ بیت بوده که جمالقدم منتها اجازۀ نشر فقط ۱۲۷ بیت آن را داده و مابقی آن را دستور می فرمایند که در رود بریزند.

لیکن اگرچه جمالقدم اثر معروف ابن عربی را با قصیدۀ عزّ ورقائیۀ خود جاودانه ساختند ولی در عین حال ایرادهائی به بعضی نقطه نظرات اعتقادی او از جانب طلعات مقدّسۀ بهائی وارد شد. فی المثل حضرت بهاءالله در یکی از الواح مبارکه که بنام سورة الشمس است تأویلات ابن عربی از بعضی آیات قرآنی را رد می فرمایند. ۶۴

و یا جنبه هائی از نظر ابن عربی در باب قَدَر مستقیماً در آثار شیخ احمد احسائی، حضرت باب، حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء مورد انتقاد قرار گرفته است. ۶۵

همچنین حضرت بهاءالله صراحتاً مفهوم ابن عربی از وحدت وجود را ردّ نموده و می فرمایند هیچ اصل عرفانی نمی تواند از حدود و مقام انسان فراتر رود. ۶۶ حضرت ربّ اعلی هم بعضی از آراء و دعاوی ابن عربی را مورد انتقاد قرار داده اند. مهمّترین این موارد کلماتی از ابن عربی است که دلالت بر اعتقاد او به وحدت وجود می کند و از آثار او چنین بر می آید که ذات الهی را متجلی در مراتب وجود دانسته و تفاوت ذاتی بین خالق و مخلوق را که از اهم اعتقادات حضرت ربّ اعلی بل بسیاری از اهل معرفــــــــــــــــــت سلیم می باشد ندیده انگاشته است. اعتقاد ابن عربی به وحدت وجود به معنی خالق و مخلوق، نه تنها در آثار حضرت رب اعلی بلکه در آثار بسیاری از عرفا و متکلمین اسلامی مردود شناخته شده. حضرت ربّ اعلی در تفسیر والعصر صریحاً اشاره می فرمایند که اگر کسی به “حسن ظنّ” در آراء ابن عربی نظر کند و آنها را به حلّیه تأویل بیاراید ایرادی در آنها نخواهد یافت. امّا اگر در کلمات او بر حسب ظاهر نظر شود و بدست تأویل باطنی سپرده نشود ظاهر کلام او کفر محض و خطای صِرف است.

حضرت اعلی در اواخر رسالۀ ذهبیه در ردّ بعضی آراء فلاسفه و متکلمین از جمله قضیۀ وحدت وجود ابن عربی مطلب بیان فرموده اند. در کتاب محبوب عالم آراء و افکار ابن عربی که در آثار مبارکۀ بهائی انعکاس یافته با ذکر مثالها و توضیحات در حول پنج مطلب ذکر شده است. ۱ – مقام احدیت و واحدیت حضرت الوهیت. ۲ – وجود اعیان ثابته در ذات الهی ۳ – حرف باء ۴ – اراضی مقدّسه ۵ – علائم ظهور قائم. ۶۷

از موارد قابل توجّه در بررسیهای این بخش می توانیم بگوئیم که حضرت بهاءالله در واقع در کسوت درویشی آثاری که به زبان عرفا نازل فرمودند سبب هدایت مسلمانان سنی شد و یا شاید بُعد دیگر نزول آثار مبارکه به سبک صوفیان، این مطلب باشد که انبیای الهی بسیاری از اصطلاحات و مفاهیم صوفیان دورۀ خود را بکار برده و بعضی را تصحیح و تبدیل فرمودند و به برخی آداب و مناسک آنها ابداً توجّه ننموده و از آنها کناره گیری می فرمایند.

در مورد هفت وادی مبارک می دانیم که آن حضرت از قالب عرفانی شیخ عطار یعنی منطق الطیر استفاده نمودند و با تعدیل هائی با آمیختن بدایعی در آن مراحل سفر روحانی را توصیف نموده اند که به خواهش یکی از اقطاب صوفیۀ قادریه نازل گردید و همچنین رسالۀ چهاروادی هم که به افتخار شیخ عبدالرحمن کرکوکی رهبر فرقۀ قادری کردستان نوشته شد و یا شرح حدیث کنت کنز که به خواهش صوفیان نقشبندیه به امر حضرت بهاءالله توسط حضرت عبدالبهاء صادر گردید و همچنین استفاده از اشعار مولوی در آثار بکرات دیده شده است و بسیاری آثار عرفانی دیگر که ذکر آنها سبب تطویل کلام می گردد. ۶۸