اصول اعتقادی دیانت بهائی

عرفان در اعتقاد جامعۀ بابی، مقارن نزول کتاب ایقان

بررسی عرفان نظری در آثار حضرت ربّ اعلی

هرچند بررسی عرفان در آثار حضرت اعلی کاری است بزرگ و گسترده ولی بدلیل اهمیت دیدگاه حضرت اعلی و بابیان آن زمان مختصراً با دیدگاه بابی آشنا می شویم. از جمله مباحثی که در طی قرون و اعصار همواره زمینۀ اختلافات در مکتب عرفان و فلسفه بوده، کیفیت ارتباط بین خالق و خلق است که مباحثی از قبیل وحدت وجود و اعیان ثابته، عقل اوّل و کیفیت ظهور تعینات و تکثرات و ماهیات در عالم، متفرع بر آنست. حضرت نقطۀ اولی مخصوصاً در کتاب مستطاب بیان به نحو مشروحی در اکثر ابواب بدین موضوعات بالاخص مشیت اوّلیه اشاره فرموده و آیات کتاب را در اعلی علوّ خود در این مباحث ایراد فرمودند و بطور خلاصه آنچه از عقائد عرفا و فلاسفه در این مسائل موافق واقع بوده توسط آن حضرت تأیید گشته و باقی مردود دانسته شده است.

در مورد مشیت اوّلیۀ حضرت باب در صحیفۀ تفسیر هاء چنین می فرمایند: “و انّ الله خلق المشیة لا من شیء بنفسها ثمِ خَلَقَ بها کل ما وَقَعَ علیه اسم شیء و انّ العلّة لوجودها هی نفسها لاسواها و انّ الذی ذهب انّ الذّات هو کان علّة الابداع اَشرَکَ بریّةِ من حیث لا یعلمُ لانّه کما هو علیه ان یقترن بشیء و لا وجودَ شیء معَهُ…” ۶۹

و در بیان دیگر حضرت ربّ اعلی می فرمایند: “الهی کیف ادعوک و انّ اعلی ذکر الممکنات لا یتجاوز عن حدّ الامکان فکیف یرتقی الی سماء و کیف لا ادعوکَ و انّ فؤادی لم یستقرّ الاّ بذکرک و حبّک “٧٠در خصوص مقام مظهر امر الهی در ارتباط با ذکر ربوبیت و الوهیت حضرت نقطۀ اولی در کتاب مستطاب بیان حقیقت حال را مشروحاً در طی ابواب متعدد بیان فرموده اند و اسماء و القابی که در آثار و الواح در حقّ مظهر امر ذکر شده توجیه و تشریح فرموده اند. قوله تعالی: ما و امروز که روز ظهور من است بنفسه که بنفسه ظاهر شده این ذکر بنفسه مانند ذکر کعبه است که بیت خود خوانده، و الاّ از برای ذات من نه اوّلی است و نه آخری نه ظهوری است و نه بطونی، بلکه آنچه راجع به این نفس که از قِبَلِ من آیات مرا تلاوت می نماید راجع به من می شود و آنچه راجع به او نمی شود راجع به من نمی شود، اینست ظهور من بنفسه و بطون من بذاته، زیرا غیر از این ممکن در امکان نیست و اعلای این متصور در بیان نه.” ۷۱

و در تفسیر دو آیه از هیکل هم در مقام مظهر ظهور مطالبی می فرمایند که مضمون بیان مبارک چنین است: بعضی اوصاف و القاب که در حقّ مظهر ظهور ذکر می شود از قبیل ذات الله و وجه الله همۀ این صفات نسبت تعزیزیّه و صفات شرفی است که خداوند به جهت عزّت و شرف مظهر امر آنچه به او راجع است به خود منسوب نموده و ذات او را ذات خود و نفس او را نفس خود و وجه او را وجه خود خوانــــــــــــده و الاّ از برای او نه ذاتی است و نه نفسی و نه کینونتی و نه اوّلی و نه آخری و نه ظهوری و نه بطونی بل کل ذلک یرجع الی ما قد جعله الله مظهر نفسه و کینونة ذاته. ۷۲

و نیز در نامۀ ولیعهد از حضرت نقظۀ اولی نقل شده: ولکن این کلمات را من نگفته ام آنکه گفته است گفته است. پرسیدند گوینده کیست؟ جواب داد آنکه بکوه طور تجلّی کرد روا باشد اناالحقّ از درختی چرا نبود روا از نیک بختی منی در میان نیست اینها را خدا گفته است. بنده بمنزلۀ شجرۀ طور هستم آنوقت در او خلق می شد الآن در من خلق می شود به خدا قسم کسی که از صــــــدر اسلام تا کنون انتظار او را می کشیدند منم.۷۳

حضرت اعلی در صحیفۀ عدلیه توضیح می فرمایند که خداوند مشیت را بی هیچگونه ارادۀ خارجی با علیّت خود مشیّت از عدم آفرید و تمام موجودات دیگر را به سبب مشیت و از طریق هفت مرحلۀ ممکن آفرید: مشیت، اراده، قَدَر، قضا، اذن، اجل ، کتاب… نیروی فعالی که تمام مراحل گوناگون خلقت را تأیید می کند کلام الهی است. تمام هفت مرحله، در شکل فعال خود، جنبه های گوناگون یا فعالیتهای مختلف مشیت اوّلیه را نشان می دهند در حالی که عنصر اصلی همان مشیت اوّلیه است که در مراحل گوناگون در شکلهای مختلف ظاهر می شود. جنبۀ پذیرای حقیقت درونی حاصل از فعالیتهای مشیت اوّلیه را نشان می دهد. ۷۴

موارد ذکرشدۀ فوق در باب عرفان نظری بوده ولی در باب عرفان عملی یا سلوک می توانیم اشاره به رسائل سلوک از حضرت باب نمائیم که تقریباً در حوالی سالهای ۱۲۶۳ – ۱۲۵۹ هـ . ق نوشته شده و استقامت معرفی و حقیقت انقطاع از دنیا تشریح شده است. ۷۵

رسائل سلوک که نسخ خطّی آن موجود است با این جمله شروع می شود “فی السلوک الی الله تعالی، امّا الجواب استقم یا سائل التقی فی مقام التوحید قال الله تعالی” الّذین قالو ربناالله ثم استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة الاّ تخافوا و لا تحزنوا و تبشروا بالجنّة التی کنتم توعدون” واعلم ان الطّرق الی الله بعدد انفاس الخلائق و ما لنَفس الاّ واحدة و ما الدّین الاّ دین واحد…” ۷۶

از جمله آداب صوفیان که حضرت اعلی آن را تأیید می فرمایند که البته نه فقط در سنت عرفانی بلکه در دین هم آن را حلال می دانند مسئلۀ غناء است که در رسالۀ غناء اثر حضرت اعلی که در اصفهان حدود سالهای ۱۲۶۳ – ۱۲۶۲ هـ . ق نازل شده است آن حضرت به بحث در بارۀ سماع یا موسیقی یا غنــــــاء می پردازند. سماع یا موسیقی اگرچه از نظر برخی از مذاهب اسلامی حرام بود ولی عارفان به آن عنایت خاص داشتند و با این رساله حضرت اعلی آن را حلال اعلام فرمودند. ۷۷

عرفان در ایقان

قبل از ورود به بحث عرفان در ایقان لازم به ذکر است که کتاب ایقان کتابی صرفاً عرفانی نیست و درک مسائل عرفانی آن مستلزم یافتن ارتباط آن با دیگر آثار عرفانی امر مبارک است. در حقیقت مسائل عرفانی امر گذشته از آنکه در بعضی کتب بطور خاص مطرح گردیده در سایر آثار بهائی بطور پراکنده و آمیخیته با سایر احکام و تعالیم بهائی نمود پیدا می کند. فی المثل یک فرد بهائی بدون در نظر گرفتن بُعد عرفانی امر مبارک از هدف وحدت و اتحاد این دیانت دور می ماند و فردی صرفاً قشری می شود یعنی آنچه که امر مبارک خواهان آن نیست.

از طرفی چون مباحث عرفان در کتاب ایقان بسیار وسیع می شود و پرداختن به آن در ارتباط با دیگر آثار بهائی (از جمله جواهرالاسرار، هفت وادی، چهار وادی و غیره…) مستلزم بررسی بسیار عمیق و وسیع در حجمی معادل چند جلد کتاب می باشد، لذا در این بخش از مقاله تنها به بیان شرایط سلوک و هدف آن در ایقان مبارک می پردازیم و وجوه تمایز آن را با ادیان گذشته مطرح می کنیم و در انتها بطور اختصار تفاوتهای کلّی عرفان در امر مبارک با عرفان صوفیّه را بیان می کنیم.

در بررسی کتاب ایقان ملاحظه شد که هم مباحث عرفان نظری و هم عرفان عملی در آن ذکر گردیده است که موارد عرفان نظری آن در باب الوهیت و مظهریت و بیان تنزیه و تقدیس ذات الهی و عدم امکان درک آن، و مظاهر مقدّسه بعنوان مرایای الهی که حکایت از ذات او دارند دیده می شود. ۷۸

همچنین بخشی از آن در مورد لقاءالله است که حضرت بهاءالله تعبیر و تعریفی جدید از لقاءالله می فرمایند و آن را لقاء یا شناسائی مظهر امر معنی می کنند که در قیامت با ایمان به مظهر امر جدید حاصل می شود. ۷۹

و از سوی دیگر در مورد عرفان عملی هدف از سلوک را رسیدن به مدینۀ الهی می دانند. ۸۰ “که در رأس هزار سنه او ازید او اقل تجدید شود و تزئین یابد “که به عبارتی هدف از عرفان و سلوک را شناسائی مظهر امر جدید می دانند و در ادامه می فرمایند “آن مدینه کتب الهیه است در هر عهدی” ۸۱

لذا توجّه به کتب و تعالیم ادیان در ظهور جدید که توسط مظهر امر بیان گردیده، هدف و مقصد سلوک می شود.

از ابتدای کتاب ایقان شرط نخستین سلوک را انقطاع می دانند بطوری که پاراگراف اوّل این کتاب که جوهر کلّ این باب است در مورد انقطاع می باشد.

سپس جمال مبارک شرایط سلوک را مطرح می فرمایند که نکتۀ قابل توجّه در مورد آن شرایط آنست که همۀ آنها در تعامل با دیگران و جامعه می باشد و رائحۀ انزوا و دوری از دیگران از آن متضوع نمی شود.

آنوقت تک تک خصوصیات سالک را بیان می فرمایند. از جمله آنکه گوش و قلب و روح و چشم چگونه باشد. وقتی می فرمایند گوش را از استماع اقوال یا چشم را از ملاحظۀ کلمات فانیه پاک و مقدس نماید، تکلیف فرد را مشخص می نمایند که ملاحظات او نباید بر مبنای ملاحظات دیگری باشد چون در ادامه می فرمایند “زیرا که اگر عبد بخواهد اقوال و اعمال و افعال عباد را از عالِم و جاهل میزان معرفت حق و اولیای او قرار دهد هرگز برضوان معرفت ربّ العزّه داخل نشود و بعیون علم و حکمت سلطان احدیت فائز نگردد و هرگز به سرمنزل بقا نرسد.” ۸۲

لذا می بینیم که فرد کاملاً در قبال معرفت خود مسئول می شود و ارتباط او با خداوند بدون واسطۀ فرد عالم یا شیخ است.

و در تکمیل این دیدگاه در جای دیگری از ایقان، این رسم توجّه به علماء و تقلید از آنها را بر می اندازند و صراحتاً می فرمایند: “اگر این عباد در ظهور هریک از مظاهر شمس حقیقت چشم و گوش و قلب را از آنچه دیده و شنیده و ادراک نموده پاک و مقدس می نمودند البته از جمال الهی محروم نمی ماندند و از حرم قرب و وصال مطالع قدسیه ممنوع نمی گشتند… و در همۀ اوقات سبب سدّ عباد و منع ایشان از شاطی بحر احدیه علمای عصر بوده اند که زمام آن مردم در کف کفایت ایشان بود و ایشان هم بعضی نظر به حب ریاست و بعضی از عدم علم و معرفت ناس را منع می نمودند.” ٨٣

لذا اوّلین تفاوتی که در شرایط سالک می توانیم ببینیم همان عدم وجود مرشد و مراد یا شیخ و عالم و مرید در امر بهائی است و هر فردی خود مسئول مستقیم ایمان و معرفت خود است.

نکتۀ قابل توجّه دیگر آنست که طی این مراحل سلوک محدودیت زمانی ندارد و بسته به نفوس مختلف فردی می تواند این مراحل را در آنی طی کند. می فرمایند: ای برادر من قدم روح بردار تا بادیه های بعیدۀ بُعد و هجر را به آنی طی نمائی.” ۸۴

در بخش دیگری از ایقان جمال مبارک شرایط شخص مجاهدی را که اراده نموده قدم طلب و سلوک در سبیل معرفت بردارد بیان می دارند که آنها را یک به یک بررسی می کنیم.

اوّلین مطلبی که ذکر می فرمایند در مورد قلب است و پاکی آن از غبار علوم اکتسابی و اشارات مظاهر شیطانی. ۸۵ که به دلیل اهمیت پاکی و تنزیه قلب هم در کتاب ایقان و هم در آثار دیگر حضرت بهاءالله بکرّات در مورد مقام قلب و صدر و دل و اهمیت تنزیه آن جهت معرفت بیان گردیده است، که در کلمات مکنونه چندین عبارت به این مطلب تخصص یافته است. ۸۶

در کتاب ایقان می فرمایند: “قلب را از ظنونات متعلقه به سبحات جلال پاک نمایند” ۸۷

یا در جای دیگر از تبدیل قلوب به ارض معرفت و حکمت در زمان ظهور جدید صحبت می دارند. ۸۸ و در جائی شرایط قلب و صدر و دل را بیان نموده و علت آن را هم ذکر می فرمایند: ” شخص مجاهد که اراده نمود قدم طلب و سلوک در سبیل معرفت سلطان قِدم گذارد باید در بدایت امر قلب را که محل ظهور و بروز تجلّی اسرار غیبی الهی است از جمیع غبارات تیرۀ علوم اکتسابی و اشارات مظاهر شیطانی پاک و منزه فرماید و صدر را که سریر ورود و جلوس محبّت محبوب ازلی است لطیف و نظیف نماید و همچنین دل را از علاقۀ آب و گِل یعنی از جمیع نقوش و صُوَر ظلّیه مقدس گرداند بقسمی که آثار حب و بغض در قلب نماند که مبادا آن حب او را به جهتی بی دلیل میل دهد و یا بغض او را از جهتی منع نماید.” ۸۹

در جائی دیگر از کتاب ایقان فهم کلمات الهیه را منوط به علم ظاهری نمی دانند بلکه به صفای قلب و تزکیۀ نفوس و فراغت روح می دانند و کلمات حاجی کریم خان کرمانی را مورد سرزنش قرار می دهند که چگونه او برای درک حقیقت معراج ۲۰ علم یا بیشتر را شرط راه قرار داده در صورتیکه می فرمایند: ” هرکس بخواهد سرّ معراج را ادراک نماید و یا قطره ای از عرفان این بحر بنوشد اگر هم این علوم نزد او باشد یعنی مرآت قلب او از نقوش این علوم غبار گرفته باشد البته باید پاک و منزه نماید تا سرّ این امر در مرآت قلب او تجلی نماید.” ۹۰

از دیگر شرایط سالک توکّل او به حقّ و اعراض او از خلق است یعنی آنکه امیــــــدش به خلق نباشد. می فرمایند نفس خود را بر احدی ترجیح ندهد و افتخار و استکبار را از لوح قلب بشوید. در واقع شخص سالک را پس از انجام اموری که فردی و درونی بود دوباره در تعامل با افراد دیگر و اجتمــــــاع قرار می دهند. یعنی آنکه حال بدلیل صفای قلب و انقطاعی که برای او حاصل شده است خود را برتر از دیگران تلقی نکند و تواضع را فراموش ننماید. این حکم و شرط سبب می شود که فرد سالک بدنبال رتبه و مقام دنیوی نباشد یعنی آنچه که در فِرَق تصوف موجود بود و افراد بدلیل رسیدن به مرتبه ای از سلوک خود را لایق ورود به رتبه و مقام برتر می دانستند. صبر داشتن در مراحل سلوک حائز اهمیت است و دیگر صُمت و سکوت و احتراز از تکلم بی فائده و در ادامۀ آن غیبت راضلالت می شمرند که مجدداً شرط غیبت نکردن فرد را در تعامل با دیگران قرار می دهد و آن را علت خاموشی سراج قلب می شمرند.

دیگر از قناعت به قلیل صحبت می دارند و مصاحبت با ابرار و عزلت از نفوس متمسکین و متکبرین را توصیه می فرمایند. اشتغال به ذکر در اسحار و طلب نمودن نگار و گذشتن از ماسوی الله را دیگر بار ذکر می فرمایند. مسئلۀ بخشش نمودن به محرومان و اعانت به آنها را بیان می دارند و علاوه بر توجّه به هیاکل انسانی به دیگر عناصر طبیعت یعنی حیوانات هم توجّه نموده و ترحم و رعایت آنان را شرط سلــــــــــــــــوک می دانند. آمادۀ فدا بودن و احتراز نجستن از حقّ بواسطۀ شماتت خلق را شرط راه قرار می دهند.

می فرمایند سالک آنچه بر خود نمی پسندد برای دیگری نپسندد و آنچه را که نمی تواند وفا کند نگوید و از خطاکاران در حالی که در کمال استیلا است درگذرد و برای آنان طلب بخشش کند و گناهکاران را ببخشاید و به دیدۀ حقارت در آنها نگاه نکند. و بعد می فرمایند که مقصود از همۀ این بیانات آنستکه سالک جز خدا را فنا داند و می فرمایند بعد از تحقق این مقامات برای سالک فارغ و طالب صادق لفظ مجاهد صادق است و به بشارت لنهدینهم سبلنا مستبشر می شود. و چون سراج طلب روشن شود و نسیم محبّت از شطر الهیه بوزد ظلمت ضلالت شکّ و ریب زائل می شود و انوار علم و یقین همۀ ارکان او را احاطه کند. می فرمایند در آن وقت بشیر معنوی از مدینۀ الهی طالع می شود و قلب و نفس و روح را بصور معرفت از نوم غفلت بیدار می نماید و به چشم خداوندی بدیع در هر ذرّه ای برای وصول به مراتب عین الیقین و حقّ الیقین و نور الیقین بابی جدید مفتوح می بیند. که حالا اگر به این مراتب واصل شود رائحۀ حقّ را از فرسنگهای بعیده استنشاق می کند و هر شیء او را به محبوب دلالت می کند. و از اثر آن رائحه به مصر ایقان وارد شود و جمیع علوم مکنونه را از اطوار ورقۀ شجرۀ آن مدینه استماع نماید و بالاخــــــــــــــره می فرمایند “این مدینه در رأس هزار سنه او ازید او اقل تجدید شود…” ۹۱ که آن مدینه را کتب الهیه در هر عهدی می دانند.

از بررسی سلوک در ایقان این وجوه ممیزه را می توانیم ذکر کنیم.
  1. – هدف عرفان شناسائی مظهر امر است نه ذات حقّ بر خلاف فرق صوفیه و بعضی عرفای مسیحی که ذکر شد.
  2. هرچه فرد خالص تر و پاک تر می شود باید متواضع تر باشد، بر عکس رتبه هائی که صوفیه و یا مسیحیان به جهت ترقّیات روحانی بخود منسوب می کردند.
  3. فرد هیچگاه دعوت به انزوا نمی شود بلکه در تعامل با دیگران رشد روحانی می یابد برخلاف روش بعضی صوفیان و عرفای مسیحی.
  4. نیازی به علوم ظاهری برای طی این مراحل نیست منتها صفای قلب و انقطاع کارساز است.
  5. مکان خاصی جهت طی این مراحل تعیین نشده، همانطور که دیده شد این سیر و سلوک در طول زندگی فرد در هرکجا که هست می تواند صدق داشته باشد و نیازی به دیر و خانقاه و صومعه نیست.
  6. پیروی از مرشد و مرید و تقلید از علما در سلوک بهائی جایگاهی ندارد و هر فردی خود مستقیماً مسئول معرفت است که این موضوع در تصوف و عرفان مسیحی دیده شد.
  7. حتّی ترحم و رعایت حیوانات هم می تواند در مسیر سلوک به فرد کمک باشد که به نظر روشی بدیع در سلوک می باشد.

اگر چه مواردی از طریقۀ سلوک و هدف آن در ایقان ذکر گردید و مواردی از تطبیق صورت گرفت لیکن بسنده نمودن به این حد ادانکردن حقّ کلام است و مطالعات و تحقیقات بیشتری را در همۀ آثار عرفانی امر بهائی می طلبد تا بدرستی عرفان در ایقان شناخته و درک شود.