12/23/2019
نگارنده: آرام
بهائیان از سیاست به معنای امروزیش دوری می کنند که شرکت در آن لازمه اش منفعت طلبی حزبی یا ملی و یا گروهی است و نیز این منفعت از هر طریقی میخواهد حاصل بشود یعنی گاهی با روش دروغ و خدعه و گاهی حتی به روش درست ولی بدون در نظر گرفتن منفعت دیگران. و البته در بسیاری از موارد از طریق درست (با تعاریف و عرف موجود) که حتی با خسارت زدن به دیگران است ولی در دنیای ما عادی شده است.
اما مدیریت با سیاست (به معنای امروزیش) متفاوت است. مخصوصا اگر مدیریت با تعاریف و بینشها و استانداردهای اخلاقی بهائی همراه باشد.
در آینده کشورها مدیریت می شوند همانگونه که امروز می شود. بدون مدیریت، ادارهٔ کشور امکان پذیر نیست. اما روش و استاندارد و شکل و کیفیت و اخلاق مدیریت عوض می شود و البته این مدیریت حتما نباید اسمش هم بهائی باشد. دیانت بهائی قرار نیست قوانینش را به مردم مملکت تحمیل کند.
اگر حتی صحبت از جهانگیر شدن امر الهی می کنیم، هدف ما جهانگیر شدن افکار و بینشها و استانداردهای اخلاقی و فکری و فرهنگی بهائی است نه دین بهائی. اگر فقط افرادی که اسم دینشان بهائی است حاکم بشوند ولی فرهنگشان بهائی نباشد این اسمش جهانگیر شدن امر بهائی نیست. امر بهائی وقتی جهانگیر می شود که مردم فرهنگشان فرهنگ بهائی باشد نه لزوما دینشان.
قوانین دیانت بهائی برای پیروان دیانت بهائی اجرا می شود اما حکومت بهائی، حکومت اجرای عدالت است نه قوانین بهائی. یعنی اسمش مهم نیست. ممکن است در حکومت افرادی پیرو آئین بهائی باشند عده ای هم نباشند اما دیانت بهائی استانداردهایی برای حکومت تعریف می کند که آن ها اگر در هر حکومتی اجرا گردد و لحاظ شود آن حکومت، حکومت امر الهی است.
مثلا یکی از آنها تحت پوشش قرار دادن کلیهٔ اطفال عالم در تحت نظام آموزش و پرورش است بدین معنی که به هیچ پدر و مادری چه بهائی چه غیر بهائی اجازه نخواهد داد که فرزند خودش را از تحصیل محروم کند و از حقوق همهٔ مردم چه بهائی و چه غیر بهائی به یک اندازه و بدون هیچگونه تفاوتی دفاع می کند. و یا آزادی بیان و اندیشه را به یک اندازه به همگان خواهد داد و اگر فردی بخواهد از این آزادی بر علیه دیگران و یا تخریب دیگران استفاده کند او را منع می کند چه بهائی باشد و چه غیر بهائی.
در زمان شاه هم حکومت و سیاست هیچگاه در دست بهائیان نبوده. برخی در مناصب کشوری رتبه های بالایی داشته اند اما مناصب غیر سیاسی و غیر حزبی بوده و اگر کسی منصب و پستی قبول می کرد که مستلزم ورود به جریانات سیاسی میشده این کار از نظر دیانت بهائی خلاف اعتقادات ما بوده است که در مواردی حتی میتوانست منجر به مجازات فرد بشود. اما مدیریت غیر سیاسی با سیاست بازی و عضویت در احزاب سیاسی و فعالیت کردن در جهت اهداف آنها دو مقوله متفاوت است.
به طور کلی هر واژه ای در افکار و فرهنگهای مختلف، دارای معنای یکسانی نیست و فقط تشابه لفظی است. وقتی ما می گوییم در سیاست مداخله نمی کنیم سیاست با تعریف و مشخصات و کاربرد و معنای فعلی متداولش در بین سیاستمداران جهان امروز است نه سیاست به معنای مدیریت آن هم مدیریتی با فرهنگ و بینش بهائی.
مثلا در آثار مبارکه از سیاست الهیه سخن گفته شده است و یا از حزب الهی. این سیاست و حزب معنا و مشخصاتش با مشخصات و روش رایج سیاستها و احزاب متداول امروز در جهان کاملا متفاوت است. سیاستی است که ملاکهای الهی و اخلاق انسانی بر آن حاکم است که عدالت را مد نظر دارد نه منافع شخصی و گروهی را. این عدالت گاهی مستلزم این است که به نفع دیگری رای بدهی و یا بهتر گفته شود بر اساس عدل و انصاف رفتار کنی چه این عمل علی الظاهر مخالف منافع شخصی باشد چه نباشد.
منظور از عدم مداخله در امور سیاسی، اولا وضعیت فعلی و روشهای فعلی در حکومت داری است و ثانیا مقصود نداشتن سیستم حکومت در آینده نیست و ثالثا حکومت در آینده، حکومت دینی نیست.
دین تنها بر قلوب افراد حکم می کند و قرار نیست که یک دین و نامش بر مردم حکومت کند بدین معنی که همهٔ مردم در واقع متابعت از حکومت دینی بهائی بکنند، بلکه دیانت بهائی آرزو و هدفش این است که امر الهی و فرهنگ و بینشش بر قلوب جهانیان حاکم گردد. این فرهنگ مطلب و امر بسیار دوری از فرهنگی که سایر ادیان الهیه ترویج نموده اند نیست مانند عدالت و اخلاق و رعایت حقوق انسانی و غیره.
منتهی برخی اهداف و حکمتهایی که در ادیان گذشته به دلائل مختلف در آن ادیان موجود بوده در دیانت بهائی تغییر، تعدیل و مناسب جهان امروز گشته است. مانند عدم تفاوت و تبعیض بین افراد بهائی و غیر بهائی در مقابل قانون.
حکومتهای آینده حکومت افراد بهائی نیستند. بلکه حکومت فرهنگ و استانداردها و نگرشها و بینشهای فکری و اخلاقی بهائی است. و اگر چنین است تفاوتی ندارد که افراد بهائی هم در مناصبی باشند یا نباشند.
مسلما افراد پیرو آئین بهائی هم دارای سِمَتهایی هستند اما در هر سمتی که باشند باید اخلاق و فرهنگ بهائی بر قلب و روحشان حاکم باشد. اخلاقی که آنها را وا می دارد تا در همه حال به وحدت عالم انسانی ناظر باشند، مصلحت کل نوع بشر را بنگرند نه فقط مصلحت خود و یا کشور و یا گروه خود را، از حقوق هر فردی محافظت کنند اعم از دیندار یا بی دین، هم وطن یا غیر هموطن، بهائی یا مسلمان یا یهودی یا مسیحی، ….. در همه حال هدفش خدمت به کل اهل عالم و اصلاح و بهبود شرایط جهان باشد و …. این است روش حکومت در جهانی که امر الهی حاکم بر ارواح و نفوس مردمانش باشد.
مسلما تا چنین شرایط فرهنگی بر جهان و جهانیان حاکم نگشته، بهائیان به جای شرکت در احزاب سیاسی فعلی که همین روشهای فعلی را تداوم می بخشد و آنها را درگیر مخاصمات و کشمکشهای سیاسی می کند (که تنها به همین دلیل حضرت عبدالبهاء از زمانی جامعه بهائی را کلا از مشارکت در امور سیاسی کشورهای خود منع فرمودند) در عوض بهائیان سیاست الله را دنبال می کنند و آن ترویج و تبلیغ فرهنگ و افکار و آمال دیانت بهائی است که آن را بهترین مصلحت و سعادت نوع بشر می دانند. پیش گرفتن چنین اهداف بلند و آمال ارجمندی خود بزرگترین سیاست به معنای هدفمندی و اتخاذ روشی انسانی و مقصدی الهی است.
بنابراین واضح است که مقصود از عدم مداخله در امور سیاسیه در دیانت بهائی کاملا تعریف شده و مشخص است، دلائلش را همه ی اهل بهاء می دانند، تفاوتش با مدیریت و کشور داری را می دانند و حتی در شرایط فعلی جهان، تفاوت عمل سیاسی با غیر سیاسی را با تعریفی که برای مفهوم “عدم مداخله در امور سیاسی” دارند، می دانند و در اصلاح جهان از طریق همین سازمانهای کنونی عالم نیز می کوشند و امیدوارند که روزی صلح و دوستی و اخلاق و وحدت عالم انسانی به معنای وسیع کلمه بر روابط عالمیان حاکم گردد.