شعر ، ادب ، هنر در دیانت بهائی

شهر ایقان

در دوردست پهنۀ تاریخ روزگار
آنجا که روز روزبهان را غروب نیست

وندر نگاه گرم جهان بین مردمان
نقشی ز شرق و غرب و شمال و جنوب نیست

آنجا که در ترنم نجوای برگ و باد
ذکر سرود انا الحق شنیدنی است

از برکت سخاوت باران و آفتاب
در متن خاک جلوۀ افلاک دیدنی است

آنجا که بی دریغ ز سرچشمۀ بهشت
در جویبار عشق روان شیر و شکّر است

در هر گلی که بشکفد از خاک آن دیار
چون بنگری نشان های از حسن دلبر است

شهریست پرکرشمه که سنگ بنای آن
بر صخره های محکم ایمان نهاده اند

با خطّ نور بر سر دروازه، نام شهر
اهل بلد، مدینۀ ایقان، نهاده اند

در حسرتم که همسفر کاروان شوق
روزی به آن دیار محبّت سفر کنم

جویندگان قبله گه اهل راز را
ز آن شهر آرزوی دل و جان خبر کنم

فیروز براقی

نشریه پیام بهائی شماره 494 ص