حضرت بهاءالله شارع دیانت بهائی, کلمات مبارکهٔ مکنونهٔ حضرت بهاءالله

فرازهائی از کلمات مبارکهء مکنونه

(بنام گوینده توانا)

ای صاحبان هوش و گوش اوّل سروش دوست اینست:
(ای بلبل معنوی)
جز در گلبن معانی جای مگزین و ای هدهد سلیمان عشق جز در سبای جانان وطن مگیر و ای عنقای بقا جز در قاف وفا محلّ مپذیر. این است مکان تو؛ اگر بلامکان به پَر جان برپری و آهنگ مقام خود رایگان نمائی.


(ای پسر روح)
هر طیری را نظر بر آشیان است، و هر بلبلی را مقصود، جمالِ گُل. مگر طیور افئدهء عباد که به ترابِ فانی قانع شده، از آشیان باقی دور مانده‌اند و به گِلهای بُعد توجّه نموده، از گُلهای قرب محروم گشته‌اند. زهی حیرت و حسرت و افسوس و دریغ که به ابریقی از امواج بحر رفیق اعلی گذشته‌اند و از افق ابهی دور مانده‌اند.


(ای دوست)
در روضه قلب جز گُل عشق مکار و از ذیل بلبل حبّ و شوق، دست مدار. مصاحبتِ ابرار را غنیمت دان و از مرافقت اشرار دست و دل هر دو بردار.


(ای پسر انصاف)
کدام عاشق جز در وطن معشوق محلّ گیرد؟ و کدام طالب که بی مطلوب
راحت جوید؟ عاشق صادق را حیات در وصال است و موت در فراق. صدرشان از صبر خالی و قلوبشان از اصطبار مقدّس. از صد هزار جان درگذرند و به کوی جانان شتابند.


(ای پسر خاک)
به راستی می گویم، غافلترین عباد کسی است که در قول مجادله نماید و بر برادر خود تفوّق جوید. بگو ای برادران به اعمال خود را بیارائید نه به اقوال.


(ای پسران ارض)
به راستی بدانید، قلبی که در آن شائبهء حسد باقی باشد، البتّه به جبروت باقی ِ من در نیاید و از ملکوت تقدیس ِ من روائح قدس نشنود.


(ای پسر حبّ)
از تو تا رفرف امتناع قرب و سدره ارتفاع عشق قدمی فاصله؛ قدم اوّل بردار و قدم دیگر بر عالم قدم گذار و در سرادق خلد وارد شو. پس بشنو آنچه از قلم عزّ نزول یافت.


(ای پسر عزّ)
در سبیل قدس چالاک شو و بر افلاک اُنس قدم گذار؛ قلب را به صیقل ِ روح پاک کن و آهنگِ ساحتِ لولاک نما.


(ای سایه نابود)
از مدارج ذلّ وهم بگذر و به معارج ِ عزّ یقین اندرا. چشم حق بگشا تا جمال مبین بینی و تبارک اللّه أحسن الخالقین گوئی.


(ای پسر هوی)
به راستی بشنو، چشم فانی جمال باقی نشناسد و دل مرده جز به گُل پژمرده مشغول نشود، زیرا که هر قرینی قرین ِ خود را جوید و به جنس ِ خود اُنس گیرد.


(ای دوستان)
به جمالِ فانی از جمالِ باقی مگذرید و به خاکدان ترابی دل مبندید.


(ای صاحب دو چشم)
چشمی بربند و چشمی برگشا. بربند یعنی از عالم و عالمیان، برگشا یعنی به جمال قدس جانان.


(ای دوست لسانی من)
قدری تأمّل اختیار کن. هرگز شنیده ای که یار و اغیار در قلبی بگنجد؟ پس اغیار را بران تا جانان به منزل خود در آید.


(ای پسر روح)
قفس بشکن و چون همای عشق به هوای قدس پرواز کن و از نَفْس بگذر و با نَفَس ِ رحمانی در فضای قدس ِ ربّانی بیارام.


(ای ساذج هوی)
حرص را باید گذاشت و به قناعت قانع شد. زیرا که لازال حریص محروم بوده و قانع محبوب و مقبول.


(ای پسر کنیز من)
اگر فیض روح القدس طلبی با احرار مصاحب شو. زیرا که ابرار جام باقی از
کفِ ساقی خلد نوشیده‌اند و قلب مردگان را چون صبح ِ صادق، زنده و منیر و روشن نمایند.


(ای ظالمان ارض)
از ظلم، دست خود را کوتاه نمائید که قسم یاد نموده‌ام از ظلم احدی نگذرم و این عهدی است که در لوح محفوظ محتوم داشتم و به خاتم عزّ مختوم.


(ای پسران آدم)
کلمه طیبه و اعمال طاهره مقدّسه به سمآء عزّ احدیه صعود نماید. جهد کنید تا اَعمال از غبار ریا و کدورت نفس و هوی پاک شود و به ساحت عزّ قبول درآید. چه که عنقریب صرّافان وجود در پیشگاه حضور معبود جز تقوای خالص نپذیرند و غیر عمل پاک قبول ننمایند. اینست آفتاب حکمت و معانی که از افق فمّ مشیت ربّانی اشراق فرمود، طوبی للمقبلین.


(ای بندگان من)
شما اشجار رضوان منید باید به اثمار بدیعه منیعه ظاهر شوید تا خود و دیگران از شما منتفع شوند. لذا بر کلّ لازم که به صنایع و اکتساب مشغول گردند. اینست اسباب غنا یا اولی الألباب وَ اِنّ الأمُورَ مُعلّقَةٌ بِاَسبابِها وَ فَضلُ اللّهِ یُغنیکُم بِها. و اشجار بی ثمار لایق نار بوده و خواهد بود.


ارسال شده توسط ‘آوای دوست’ در ۵/۲۰/۱۳۸۷