حضرت بهاءالله شارع دیانت بهائی

هفت وادی: وادی حیرت (وادی ششم)

و سالک بعد از سیر مراتب استغنای بحت در وادی حیرت واصل می شود و در بحرهای عظمت غوطه می خورد و در هر آن بر حیرتش می افزاید. گاهی هیکل غنا را نفس فقر می بیند و جوهر استغنا را صِرف عجز؛ گاهی محو جمال ذوالجلال می شود و گاهی از وجود خود بیزار. این صرصر حیرت چه درختهای معانی را که از پا انداخت و چه نفوسها را که از نفس بر انداخت زیرا که این وادی سالک را در انقلاب آورد. و لیکن این ظهورات در نظر واصل بسیار محبوب و مرغوب است و در هر آن عالم بدیعی و خلق جدیدی مشاهده کند و حیرت بر حیرت افزاید. محو صنع جدید سلطان احدیه شود.

بلی ای برادر اگر در هر خَلقی تفکّر نمائیم صد هزار حکمت بالغه بینیم و صد هزار علوم بدیعه بیآموزیم. از جملهء مخلوقات، نوم است ملاحظه کن چقدر اسرار در او ودیعه گذاشته شده است و چه حکمتها در او مخزون گشته است و چه عوالم در او مستور مانده. ملاحظه فرمائید که شما در بیتی می خوابید و درهای آن بیت بسته است، یک مرتبه خود را در شهر بعیدی مشاهده می کنید؛ بی حرکتِ رجل و تعبِ جسد به آن شهر داخل می شوید و بی زحمتِ چشم مشاهده می کنید و بی محنتِ گوش می شنوید و بی لسان تکلّم می نمائید و گاهست که آنچه امشب دیده اید ده سال بعد در عالم زمان به حسب ظاهر بعینه آنچه در خواب دیده‌اید می بینید.

حال چند حکمت است که در این نوم مشهود است و غیر اهل این وادی بر کَما هِی ادراک نمی کنند. اوّل آنکه آن چه عالم است که بی چشم و گوش و دست و لسان، حُکم همه اینها در او معمول می شود و ثانی آنکه در عالم ظهور اثر خواب را امروز مشاهده می کنی و لیکن این سیر را در عالم نوم در ده سال قبل دیده ای.

حال تفکّر نما فرق این دو عالم و اسرار مودعهء آن را تا به تأییدات و مکاشفات سبحانی فائز شوی و پی به عالم قدس بری. و این آیات را حضرت باری در خلق گذاشته تا محقّقین انکار اسرار معاد نکنند و به آنچه وعده داده شده اند سهل نشمرند. مثل اینکه بعضی تمسّک به عقل جسته و آنچه به عقل نیاید انکار نمایند و حال آنکه هرگز عقول ضعیفه، همین مراتب مذکوره را ادراک نکند مگر عقل کلّی ربّانی.

” عقل جزئی کی تواند گشت بر قرآن محیط
عنکبوتی کی تواند کرد سیمرغی شکار “

و این عوالم کلّ در وادی حیرت دست دهد و مشاهده گردد و سالک در هر آن، زیادتی طلب نماید و کسل نشود این است که سید اوّلین و آخرین در مراتب فکرت و اظهار حیرت ” رَبّ زِدنی فیک تَحَیرا ” فرموده و همچنین تفکّر در تمامیت خلق انسان کن که این همه عوالم و این همه مراتب در او مُنطَوی و مستور شده.

” أ تحسب انّک جرمٌ صَغیر
و فیک انطوی العالم الاکبر “؟

پس جهدی باید که رتبه حیوانی معدوم کنیم تا معنی انسانی ظاهر شود. همچنین لقمان که از چشمهء حکمت نوشیده و از بحر رحمت چشیده، به پسرش ناتان به جهت اثبات مقامات حشر و موت همین خواب را دلیل آورده و مثل زده درین مقام ذکر می نمائیم تا ذکری از آن جوان مصطبه توحید و پیر مراتب تعلیم و تجرید ازین بندهء فانی باقی بماند:

فرمود ای پسر، اگر قادر باشی که نخوابی پس قادری بر آنکه نمیری و اگر بتوانی بعد از خواب بیدار نشوی می توانی که بعد از مرگ محشور نگردی.

ای دوست دل که محلّ اسرار باقیه است محلّ افکار فانیه مکن و سرمایهء عمر گرانمایه را به اشتغال دنیای فانیه از دست مده از عالم قدسی به تراب دل مبند و اهل بساط اُنسی، وطن خاکی مپسند. باری ذکر این مراتب را انتهائی نه و این بنده را از صدمه اهل روزگار احوالی نه.

” این سخن ناقص بماند و بی قرار
دل ندارم بی دلم معذور دار “

قلم ناله می کند و مداد می گرید و جیحون دل خون موج می زند ” لن یصیبنا الّا ما کتب اللّه لنا ” و السّلام علی من اتّبع الهدی.


مأخذ: آثار قلم اعلی، جلد3، ص 124

ارسال شده توسط ‘آوای دوست’ در ۵/۲۰/۱۳۸۷