اصول اعتقادی دیانت بهائی

وجوه ممیّزه عرفان بهائی

در انتها مختصراً موارد تمایزات عرفان امر با توجّه به ایقان مبارک و همچنین استنباط از دیگر آثار امری بیان می کنیم.

۱ – یکی از آدابی که فِرق صوفیه و بعضی عرفای مسیحی معتقدند با انجام آن به حقّ می رسند زجرها و آزاری است که بر جسم خود روا می دارند که در امر بهائی منع گردیده و حتّی حضرت بهاءالله اعمال بعضی صوفیه را مورد انتقاد قرار می دهند. می فرمایند: “بعضی از ناس که ادعای شوق و جذب و شعف و انجذاب و امثال آن نموده و می نمایند کاش به دارالسلام می رفتند و در تکیّۀ قادریـــــــــــه ملاحظه می نمودند و متنبه می شدند. ای علی جمعی در آن محل موجود و مجتمع و نفس الحقّ که مشاهده نشد، نفسی از آن نفوس زیاده از ربع ساعت مقعد خود را به حجر و مدر و جدار می زند که بیم هلاک بود بعد منصعقاً بر ارض می افتاد و مقدار دو ساعت ابداً شعور نداشت و این امور را از کرامــــــــات می شمرند. انّ الله برئُ منه… و همچنین جمعی هستند به افاعی معروفند و آن نفوس به قول خود در آتش می روند و در احیان جذبه سیف بر یکدیگر می زنند به شأنی که ناظر گمان می نماید که اعضای خود را قطع نمودند. کل ذلک حیّل مکرّ و خدع من عنه انفسهم الا انّهم من الاخسرین” ۹۲

۲ – در امر مبارک به وحدت شریعت، طریقت و حقیقت قائل هستیم در حالیکه بعضی از صوفیه و عرفا در مقابل سایرین خود را اهل باطن شمرند و رهروان طریقت نامند و دیگران را اهل ظاهر و قشری بحساب آورده و به طریقت تمسّک نموده و از شریعت دور مانده اند بطوری که پس از حصول مراتب روحانی برای خود، دیگر رعایت احکام شریعت را لازم ندانستند و معتقد بودند که شریعت وسیله ای برای رسیدن به حقیقت است، زمانیکه حقیقت حاصل شد دیگر نیازی به شریعت نیست در حالیکه امر مبارک عکس آن را معتقد است جمالمبارک در هفت وادی می فرمایند:

“سالک باید در جمیع این اسفار بقدر شعری از شریعت که فی الحقیقه سرّ طریقت و ثمرۀ شجرۀ حقیقت است انحراف نورزد و در همۀ مراتب به ذیل اطاعت اوامر متشبث باشد و به حبل اعراض از مناهی متمسّک تا از کأس شریعت مرزوق شود و بر اسرار حقیقت واقف گردد…” ۹۳

۳ – انتهای سفر روحانی یا هدف سلوک، در آثار بهائی قوس صعود یا سفر روحانی به اتحاد با ذات الهی ختم نمی شود بلکه به اتحاد با مشیت الهی می رسد. اعتقاد بهائی در مورد عوالم سه گانه (خلق، امر، حقّ) این مشکل را حل می کند.

۴ – تمامی منابع عرفان بهائی توسط خود طلعات مقدّسۀ این ظهور نازل شده است که یا بصورتی مکتوب و مجزا بوده و یا با دیگر احکام و تعالیم بهائی آمیخته می باشد. لذا می توانیم بگوئیم عرفان بهائی در متن دین است و دیگر مجالی برای تغییر و انحراف برای آن باقی نمی ماند.

۵ – عدم وجود شیخ و مراد و مرید در امر مبارک که در کتاب ایقان هم در مورد عدم تقلید از علما مفصلاً صحبت شده است.

۶ – نهی از انزوا و عزلت در آثار مبارکه فراوان دیده می شود از جمله جمال قدم در کتاب اقدس و در کلمات فردوسیه ریاضات و اعمال شاقۀ اهل انزوا را به عزّ قبول فائز نمی دانند و می فرمایند “ولکن الیوم باید از انزوا قصد فضا نمایند و بما ینفعهم و ینتفع به العباد مشغول گردند و کلّ را اذن تزویج عنایت فرمودیم…” ۹۴ در کتاب اقدس می فرمایند: “کم من عبد اعتزل فی جزائر الهند و منع عن نفسه مـــــا احله الله له و حمل الریاضات و المشقات و لم یُذکر عندالله مُنزل الآیات” ۹۵

دیگر از رسوم و عادات اهل تصوف و دراویش استمرار در ذکر الهی چه در کوچه و بازار و چه در مجامع و محافل و خانقاه ها بوده. اگرچه در این امر مبارک ذکر الهی در کوچه و بازار و در ملاء عام ممنوع گشته و اعمال و حرکات افراطی دراویش و حالات غیرعادی آنان و استمرار و انغماسشان در قرائت اوراد و اذکار نفی گردیده و ممنوع گشته ولی ذکر اسم اعظم در هر روز ۹۵ بار جزو احکام الهیه گشته و مناجاتهای بسیاری برای تلاوت نازل شده است. البته این تلاوت تا حدی که ایجاد کسالت ننماید. ۹۶

۸ – عدم جواز بیکاری و بطالت، یکی دیگر از عادات و رسوم بعضی از دراویش آنستکه معنی فقر و درویشی و انقطاع و توکّل را در بیکاری و عدم سعی و جهد برای کسب معاش می دانند و سربار دیگران شده از دسترنج آنها امرار معاش می کنند. در امر مبارک اشتغال به کسب و کار و تحصیل صنایع و اقتراف جزء وظائف حتمیۀ نفوس و جزو قوانین و احکام است حتّی کار به نیت خدمت عبادت محســـــوب می شود. در کلمات مبارکۀ مکنونه حضرت بهاءالله می فرمایند: “ای بندۀ من پست ترین ناس نفوسی هستند که بی ثمر در ارض ظاهرند…”

۹ – اعتقاد به محدودیت رتبه در امر مبارک، بسیاری از رؤساء و مشاهیر عرفا مدّعی مقامات روحانیۀ عالیه شده و خود را از اولیاء شمرده و حتّی خود را از مقام انبیاء بالاتر دانسته و ادعای اناالحقّ نموده اند. در امر بهائی به صراحت آمده است که مراتب محدود ولی کمالات نامحدود است: یعنی انسان هرچه در معارج عزّ روحانی و درجات عالیۀ رحمانی صاحب کمالات بی انتها گردد هرگز از مرتبۀ انسان تجاوز نمی کند. حضرت بهاءالله می فرمایند: “… ای سلمان آنچه عرفا ذکر نموده اند جمیع در رتبۀ خلق بوده و خواهد بود چه که نفوس عالیه و افئدۀ مجرده هرقدر در سماء علم و عرفان طیران نمایند از رتبۀ ممکن و ماخلق فی انفسهم تجاوز نتوانند نمود. کلّ العرفان من کلّ عارف و کلّ الاذکار من کلّ ذاکرٍ و کلّ الاوصاف من کّل واصف ینتهی الی ما خلق فی نفسه من تجلّی ربّه و هر نفسی فی الجمله تفکّر نماید، خود تصدیــــــــــــــــــــــق می نماید باین که از برای خلق تجاوز از حدّ خود ممکن نه و کلّ امثله و عرفان از اوّل لا اوّل به خلق او که از مشیت امکانیه به نفسه لنفسه لا من شیء خلق شده راجع…” ۹۷

یکی از آراء مهمّه نزد اهل تصوف اعتقاد اکثر آنان به وحدت وجود است. به این معنی که حقّ و خلق را یکی دانسته و جمیع موجودات را مظهر تجلی حقّ فرض و تصور نموده اند که در امر مبارک اعتقاد به سه عالم خلق و امر و حقّ آمده و حد شناسائی خلق که تنها شناخت مظهر امر است، امر را از آنها متمایـــــز می سازد.

۱۱ – مباحث عرفانی نباید سبب تفرقه شود. مضمون بیان مبارک در مورد این آنست که اگر دین سبب اختلاف شود نبودِ آن بهتر است. در مورد مباحث عرفانی هم متأسّفانه تاریخ تصوف و عرفان مسیحی شاهد و گواه اختلافات و گروه بندی ها و انشعابات بوده است که در امر مبارک ابداً پسندیده نیست. امر بهائی معتقد است که به تعداد افراد درک عرفانی وجود دارد و تا زمانی که باعث اختلاف نشده است موردی نیست ولی اگر مباحث و درک های متفاوت سبب اختلاف گردد همۀ طرفیـــــــــــــــن اختلاف باطل می شوند.

۱۲ – در امر بهائی هیچ نوع تمرین خاصی مثل ذکر بودائی ها برای مقاصد عرفانی وجود ندارد.

۱۳ – هیچ نوع دانش خاصی برای درک عرفانی لازم و ضروری نیست تنها قلب پاک لازم است

۱۴ – سلوک برای همه است و منحصر به افراد یا گروههای خاصی نیست، حضـــــــرت عبــــــــدالبهاء می فرمایند: “… هفت وادی به جهت سیر و سلوک نازل شده و سیر و سلوک بسیار محبوب…” ۹۸

نتیجه گیری

در این مقاله به بررسی عرفان در اسلام و مسیحیت جهت مقایسۀ آن با عرفان در امر مبارک (بطور اخص در ایقان مبارک) پرداخته شد. همچنین دیدگاهی عرفانی در آثار بابی مقارن نزول کتاب ایقان مورد بررسی قرار گرفت و کلیاتی در مورد تفاوت سلوک عرفان بهائی و اسلام و مسیحیت ذکر گردید. آنچه که بطور کلّی در مورد خصوصیت عرفان بهائی می توان ذکر نمود آنستکه سفر روحانی در عرفان امر برای همه و همیشگی است یعنی زمانی پایانی برای آن متصّور نیست به عبارتی معرفت پروردگار، لقای او و انعکاس حقیقت متعالی در مرآت قلوب مؤمنان، همیشه یک جریان تاریخی خاص است که از طریق ظهور متداوم و متتابع خداوند در سراسر تاریخ انسان به شکل ظهورات متعالیه یعنی انبیاء و رسول الهی ظاهر می گردد. در واقع این سفر روحانی هیچگاه پایان نمی پذیرد و پس از مرگ روح انسان رها از حدود زمان و مکان همچنان طی مراحل نموده بی منتها پیش می رود تا در محضر حقّ حاضر شود.

به فرمودۀ حضرت عبدالبهاء عموم اهل بهاء مأمور به سیر و سلوک می باشند و باید نظیر هر عارفی به سفر الی الله قیام کنند، از مراحل هفت وادی بگذرند و به اوصاف رحمانی حقّ متصف گردند در واقع این سلوک در طول زندگی افراد جاری است و مفهوم تحرّی حقیقت هم همین است. در واقع تلاوت و قرائت کلمات مکنونه لیلاً و نهاراً و عمل به موجب آنها این جاری بودن را نشان می دهد.

از طرفی می دانیم که هدف از آفرینش معرفت حقّ بوده که هرکس به بصر و قلب و فطرت خود مأمور به درک آنست و همچنین می دانیم که در دور حضرت بهاءالله که امر الهی به اشدّ قوی ظاهر گشته اشراق و تجلی این شمس در مرایای قلوب صافیه نیز به نهایت درجۀ علوّ خود رسیده است.

کثرت آثار عرفانیۀ جمال مبارک و الواح جذبیه و عشقیه و اشعار و غزلیات لطیفه و مثنوی و مناجاتهای عارفانه و عاشقانۀ حضرت بهاءالله کلّ دلیل بر آنست که اهل بهاء در گذشته و حال و مستقبل ایام چقدر به درک اسرار روحانی و تلطیف قلب و تزکیۀ نفس و ترقّی مقامات روحانی که جمیعاً تحت کلمه و اصطلاح حیات بهائی خلاصه می شود مأمور و مکلفند. به عبارتی اکثریت آثار دلیل بر احتیاج شدید عالم بشریت و تک تک افراد انسانی به این مسائل و مطلب است.

حضرت ولی عزیز امرالله در دستخطّی مورخ ۸ دسامبر ۱۹۳۵ می فرمایند:

“دیانت بهائی مثل جمیع ادیان الهی اساسش عرفانی است. هدف اساسی آن تکامل افراد و اجتماع از طریق تحصیل قوی و کمالات روحانی است. اوّل باید روح انسان تغذیه شود و ادعیه و مناجات بهترین تغذیۀ روحانی است قوانین و تأسیساتی که حضرت بهاءالله پیش بینی نموده اند فقط وقتی توسعه و جلوه می نماید که حیات روحانی باطنی ما تغییر و تکامل یابد و الاّ دیانت صرفاً تشکیلاتی شود و به قالبی مرده تبدیل گردد.”


یادداشتها

۱ – جزوۀ درسی معارف عالی، آثار عرفانی امر، ص ۷۸. حضرت ولیّ امرالله می فرمایند: “… دیانت بهائی مثل جمیع ادیان الهی اساسش عرفانی است. هدف اساسی آن تکامل افراد و اجتماع از طریق تحصیل قوی و کمالات روحانی است…”

۲ – همان، ص ۵

۳ – انجیل یوحنا، باب ۳، آیۀ ۳۶ – ۳۵: “… پدر پسر را محبّت می نماید و همه چیز را بدســــــــــــــت او سپرده است، آنکه به پسر ایمان آورده باشد حیات جاودانی دارد و آنکه به پسر ایمان نیاورد حیات را نخواهد دید بلکه غضب خدا بر او می ماند.” ۴۷ – ۴۵:: ۶: ” در انبیاء مکتوب است که همه از خدا تعلیم خواهند یافت پس هرکه از پسر شنید و تعلیم یافت نزد من می آید، نه اینکه کسی پدر را دیده باشد جز آن کسی که از جانب خداست او پدر را دیده است، آمین آمین بشما می گویم هرکه بمن ایمان آرد حیات جاودانی دارد…” ۳۵ – ۲۶: ۸: “من چیزهای بسیار دارم که در بارۀ شما بگویم و حکم کنم لکن آنکه مرا فرستاد حقّ است و من آنچه از او شنیده ام بجهان می گویم. ایشان نفهمیدند که بدیشان در بارۀ پدر سخن می گوید. عیسی بدیشان گفت وقتیکه پسر انسان را بلند کردید آنوقت خواهید دانست که من هستم و از خود کاری نمی کنم بلکه آنچه پدرم مرا تعلیم داد تکلّم می کنم، و او که مرا فرستاد با من است و پدر مرا تنها نگذارده است زیرا که من همیشه کارهای پسندیدۀ او را بجا می آورم. “۱۱ – ۸: ۱۴: “فیلپس بوی گفت ای آقا پدر را بما نشان ده که ما را کافیست. عیسی بدو گفت ای فیلیپس در این مدت با شما بوده ام آیا مرا نشناختند آن کسیکه مرا دید پدر را دیده است پس جگونه تو می گوئی پدر را بما نشان ده، آیا باور نمی کنی که من در پدر هستم و پدر در منست. سخنهائیکه من به شما می گویم از خود نمی گویم لکن پدریکه در من ساکن است او این اعمال را می کند. مرا تصدیق کنید که من در پدر هستم و پدر در من است…” ۲ – ۱: ۱: “در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود، همان در ابتدا نزد خدا بود.”

۴ – انجیل لوقا، ۲۱ – ۲۰: ۱۷

۵ – انجیل مرقس، ۱۷ – ۱۴: ۱: “چون عیسی اینرا بدید خشم نموده بدیشان گفت بگذارید بچّه های کوچکتر نزد من آیند … زیرا ملکوت خدا از امثال اینهاست…”

۶ – همان، ۲۶ – ۲۳: ۱۰ “… چه دشوار است که توانگران داخل ملکوت خدا شوند … چه دشوار است دخول آنانیکه بمال و اموال توکّل دارند در ملکوت خدا، سهل تر است که شتر بسوراخ سوزن درآید از اینکه شخص دولتمند بملکوت خدا داخل شود.”

۷ – متّی ۳۴ – ۳۱ : ۶: “پس اندیشه مکنید و مگوئید چه بخوریم و یا چه بنوشیم یا چه بپوشیم، زیرا که در طلب جمیع این چیزها امّتها می باشند اما پدر آسمانی شما می داند که بدین همه چیز احتیاج دارید لیکن اوّل ملکوت خدا و عدالت او را بطلبید که اینهمه برای شما مزید خواهد شد.”. متی ۸ – ۵ : ۱۰: “این دوازده را عیسی فرستاده بدیشان وصیت کرده گفت از راه امّتها مروید و در بلدی از سامریان داخل مشوید. بلکه نزد گوسفندان گم شدۀ اسرائیل بروید و چون می روید موعظه کرده گوئید که ملکوت آسمان نزدیک است. “متی ۵۰ – ۴۴: ۱۳: “و ملکوت آسمانی گنجی را ماند مخفی شده در زمین که شخصی آنرا یافته پنهان نمود و از خوشی آن رفته آنچه داشت فروخت و آن زمین را خرید، باز ملکوت آسمان تاجریرا می ماند که جویای مرواریدهای خوب باشد، و چون یک مروارید گرانبها یافت و مایملک خود را فروخته آنرا خرید، ایضاً ملکوت آسمان مثل دامیست که بدریا افکنده شود و از هر جنسی به آن درآید، و چون پر شود بکناره اش کشند و نشسته خوبها را در ظروف جمع کنند و بدها را دور اندازند. بدینطور در آخر اینعالم خواهد شد. (آخر عالم را اگر قیامت بدانیم به تعبیر بهائی ظهور جدید و ایمان به مظهر امر جدید است). متّی ۵ – ۱ : ۱۸: “…چه کس در ملکوت آسمان بزرگتر است، آن گاه عیسی طفلی طلب نموده در میان ایشان برپا داشت، و گفت هر آینه به شما می گویم تا بازگشت نکنید و مثل طفل کوچک نشوید هرگز داخل ملکوت آسمان نخواهید شد، پس هرکه مثل این بچّه کوچک خود را فروتن سازد همان در ملکوت آسمان بزرگتر است…”. مرقس ۳۴ – ۲۹ : ۴: “و گفت به چه چیز ملکوت خدا را تشبیه کنیم و برای آن چه مَثَل بزنیم، مثل دانه خردیست که وقتیکه آنرا بر زمین کارند کوچکترین تخمهای زمینی باشد، لیکن چون کاشته شد می روید و بزرگتر از جمیع بقول می گردد و شاخه های بزرگ می آورد چنانکه مرغان هوا زیر سایه اش می توانند آشیانه گیرند، و به مَثلهای بسیار مانند اینها بقدریکه استطاعت شنیدن داشتند کلام را بدیشان بیان می فرمود…”یوحنا ۳ – ۷: ۳: “… بتو می گویم اگر کسی از سرِ نو مولود نشود ملکوت خدا را نمی تواند دید… عیسی در جواب گفت… اگر کسی از آب و روح مولود نگردد ممکن نیست که داخل ملکوت خدا شود، آنچه از جسم مولود شد جسم است و آنچه از روح مولود گشت روح است. “مرقس ۱۷ – ۱۴ : ۱۰: “هرآینه بشما می گویم که هرکه خدا را مثل بچّۀ کوچک قبول نکند داخل آن نشود.”

۸ – استیون فانینگ، عارفان مسیحی، ترجمۀ فریدالدین رادمهر، چاپ اوّل، پائیز ۱۳۸۴، ص ۴۸

۹ – همان، ص ۴۸ – ۴۹

۱۰ – همان، ص ۵۰ – ۵۱

۱۱ – همان، ص ۵۳

۱۲ – همان، ص ۵۳

۱۳ – همان، ص ۵۹

۱۴ – همان، ص ۶۱

۱۵ – همان، ص ۶۴

۱۶ – همان، ص ۸۱ – ۸۲

۱۷ – همان، ص ۹۲ – ۹۱

۱۸ – استیون فانینگ، عارفان مسیحی، ترجمۀ فریدالدین رادمهر، چاپ اوّل، پائیز ۱۳۸۴، ص، ۱۰۷

۱۹ – همان، ص ۱۱۷ – ۱۱۸

۲۰ – همان، ص ۱۵۴ – ۱۵۳

۲۱ – همان، ص ۲۵۰

۲۲ – همان، ص ۱۵۶ – ۱۵۷

۲۳ – همان، ص ۲۰۸ – ۲۰۷

۲۴ – همان، ص ۴۱۳ – ۴۱۱

۲۵ – موارد نگاشته شده در مورد مشیت اوّلیه نقل از مقالۀ “اصول مشترک ادیان الهی، مشیت اوّلیه” نوشتۀ نغمۀ ذبیحیان می باشد.

۲۶ – خواجه محمّد نصیرالدین طوسی، اوصاف الاشراف ، نشر فرهنگ داودی، ص ۹

۲۷ – همان، صفحات: ۱۱، ۲۱، ۲۵، ۵۰، ۶۲، ۷۲

۲۸ – سجادی، سیدضیاءالدین مقبدمه ای بر مبانی عرفان و تصوف، ص ۹

۲۹ – همان، ص ۴

۳۰ – همان، ص ۴۹

۳۱ – همان، ص ۵۶

۳۲ – همان، ص ۷۳

۳۳ – همان، ص ۷۳ – ۷۴

۳۴ – همان، ص ۸۳ – ۸۲

۳۵ – همان، ص ۱۰۳

۳۶ – همان، ص ۱۰۴

۳۷ – همان، ص ۱۰۵ – ۱۰۴

۳۸ – سجادی، سید ضیاءالدین، مقدمه ای بر مبانی عرفان و تصوف، ص ۱۰۶

۳۹ – همان، ص ۱۰۷ – ۱۰۶

۴۰ – همان، ص ۱۵۹

۴۱ – همان، ص ۱۶۰

۴۲ – همان، ص ۱۶۱

۴۳ – همان، ص ۱۶۳ – ۱۶۲

۴۴ – همان، ص ۱۶۴

۴۵ – همان، ص ۱۶۶ – ۱۶۵

۴۶ – نقل از مقالۀ (عرفان و جامعۀ بهائی) صفحات اوّل آن، “Mysticism & Baha’i Community”

۴۷ – توکلی، محمّد رئوف، تاریخ تصوف در کردستان و جغرافیا و تاریخ باند، ص ۱۰۲

۴۸ – پارسائی بخارائی، خواجه محمّد بن محمّد، قدسیه، کلمات بهاءالدین نقش بند، ص مقدمه

۴۹ – توکلی، محمّد رئوف، تاریخ تصوف در کردستان و جغرافیا و تاریخ باند، ص ۱۰۴

۵۰ – همان، ص ۱۰۶

۵۱ – پارسائی بخارائی، خواجه محمّد بن محمّد، قدسیه، کلمات بهاءالدین نقش بند، ص ۴۷

۵۲ – همان، ص ۱۰

۵۳ – همان، ص ۲۹

۵۴ – همان، ص ۳۰

۵۵ – اصول یازده گانۀ نقشبندیه:

۱ – (هوش دردم) یعنی هر نفسی که از درون برآید، باید که سر حضور و آگاهی باشد و غفلت بدان راه نیابد.

۲ – (نظر بر قدم) نظر بر قدم یعنی که سالک در رفتن و آمدن نظر او بر پشت پای او می باید تا نظر او پراکنده نشود و به جائی که نمی باید نیفتد.

۳ – (سفر در وطن) سالک در طبیعت بشری سفر کند یعنی از صفات بشری به صفات ملکی و از صفات ذمیمه به صفات حمیده، انتقال فرماید: نقش بندیان به سیر آفاقی که راه دور و دراز است نمی پردازند. بل که در ضمن سیر انفسی آن را قطع می نمایند.

۴ – (حکومت در انجمن) حکومت بر دو نوع است یکی خلوت ظاهری که سالک دور از مــــــــــــــــردم در زاویه ای خلوت بتنهائی می نشیند تا او را اطلاع بر عالم ملکوت حاصل شود… نوع دوم خلوت باطنی، یعنی آنکه باطن سالک در مشاهدۀ اسرار حقّ باشد و خود به ظاهر با خلق باشد و خلوت در انجمن یا خلوت در جلوت همین نوع دوم از خلوت است.

۵ – (یادکرد) یادکرد به معنی ذکر است و ذکر در طرائق مختلف تصوف مهمّترین اعمال است و غرض از آن حصول ملکۀ حجبیت است. در طریقۀ نقشبندی ذکر جهر نیست ذکر قلبی است.

۶ – (بازگشت) یعنی اینکه سالک پس از هر ذکر این عبارت را بر زبان آرد یا بر دل گذراند که “خداوندا مقصود من توئی و رضای تو”.

۷ – (نگاه داشت) “… و نگاه داشت را فقط حفظ قلب از دخول خواطر دانسته اند… سالک باید یک ساعت و دو ساعت و زیاده از دو ساعت، آن مقدار که میسر شود، خاطر خود را نگاه دارد که غیری به خاطر وی نگذزد .”

۸ – (یادداشت) عبارت از دوام آگاهی به حقّ بر سبیل ذوق

۹ – (وقوف زمانی) یعنی آنکه سالک همه وقت بر احوال خود وقوف و آگاهی داشته باشد.

۱۰ – (وقوف عددی) رعایت عدد فرد در ذکر.

۱۱ – (وقوف قلبی) یعنی آنکه دل ذاکر در عین ذکر واقف و آگاه باشد به حقّ دیگر آنکه از دل واقف باشند.

قدسیه، ص ۱۰

۵۶ – توکلی، محمّد رئوف، تاریخ تصوف در کردستان، ص ۱۴۱

۵۷ – همان، ص ۱۵۳

۵۸ – همان، ص ۱۹۲

۵۹ – همان، ص ۱۹۷

۶۰ – سجادی، سید ضیاءالدین، مقدمه ای بر مبانی عرفان و تصوف، ص ۱۳۵ – ۱۳۴

۶۱ – همان، ص ۱۳۶.

۶۲ – زرین کوب، عبدالحسین، “دنبالۀ جستجو در تصوف ایران” ص ۱۱۹

۶۳ – زرین کوب، عبدالحسین، “دنبالۀ جستجو در تصوف ایران” ، ص ۱۱۹

۶۴ – سعیدی، نادر، کلمة الله و تمدن، ص ۱۹ و ۱۸

۶۵ – همان، ص ۶۳ – ۶۴

۶۶ – همان، ص ۷۱

۶۷ – از انتشارات مجلۀ عندلیب، محبوب عالم ، نشریۀ محفل مقدس روحانی ملّی بهائیان کانادا، ص ۱۴۰ – ۱۴۱

۶۸– رادمهر، فریدالدین، مقالۀ عرفان در امر بهائی، مجموعۀ شمارۀ ۶ معارف عالی، ص ۳۶ – ۳۰

۶۹ – جزوۀ درسی معارف عالی، آثار عرفانی امر، ص ۵۷

۷۰ – همان، ص ۵۹

۷۱ – همان، ص ۶۱، نقل از بیان فارسی، ص ۳۵

۷۲ – همان، ص ۶۱

۷۳ – همان، ص ۶۲، نقل از بابیگری، ص ۳۱

۷۴ – همان، ص ۴۳

۷۵ – رادمهر، فریدالدین، مقالۀ عرفان در امر بهائی، درج در مجلّۀ شمارۀ ۶ عالی، ص ۳۰

۷۶ – همان، ص ۵۹

۷۷ – همان، ص ۳۴

۷۸ – حضرت بهاءالله، ایقان ص ۷۰ – ۸۰

۷۹ – همان، ص ۱۱۱ – ۱۰۷

۸۰ همان، ص ۱۵۳

۸۱ – همان، ص ۱۵۴

۸۲ – همان، ص ۲ و ۳

۸۳ – حضرت بهاءالله، ایقان، ص ۱۲

۸۴ – همان، ص ۱۳

۸۵ – همان، ص ۱۴۹

۸۶ – حضرت بهاءالله، کلمات مکنونۀ عربی: “فی اوّل القول املک قلباً جیداً حسناً لتملک ملکاً دائماً باقیاً قدیماً” “فؤادک منزلی قدسه لنزولی و …”

۸۷ – حضرت بهاءالله، ایقان، ص ۲

۸۸ – همان، ص ۳۵

۸۹ – همان، ص ۱۴۹ – ۱۴۸

۹۰ – همان، ص ۹۰

۹۱ – همان، ص ۱۵۳ – ۱۵۲ – ۱۵۱

۹۲ – سعیدی، نادر، کلمة الله و تمدن، ص ۳۱

۹۳ – حضرت بهاءالله، آثار قلم اعلی، جلد سوم، ص ۱۳۳

۹۴ – حضرت بهاءالله، امر و خلق، جلد سوم، ص ۴۴۴

۹۵ – حضرت بهاءالله، کتاب مستطاب اقدس، درج در جزوۀ معارف عالی، عرفان امر، ص ۳۹ – ۳۸

۹۶ – جزوۀ درسی معارف عالی، آثار عرفانی امر، ص ۳۹

۹۷ – همان، ص ۴۵

۹۸ – همان، ص ۴۶

پژوهشنامه
شمارۀ ۱۵