شهدای دیانت بابی و بهائی

جناب محمّد موّحد

جناب محمّد موّحد از جمله علمای دینی بودند که به امر حضرت بهاء الله ایمان آورده به دلیل شرایط خاص به مدت هشت سال ایمان خود را مخفی نگاه می داشتند ولی به اجرای احکام دیانت بهائی بسیار پایبند بودند.
اظهار ایمانشان سبب گردید مدت نود و پنج روز در تیمارستان شهر شیراز بستری گردند.
جناب موحد همواره به خدمت و تبلیغ امر و رسیدگی به مشکلات عموم مردم درحد توان خود مشغول بودند.


اجرا: جناب نادر عطوفی


جناب محمّد موحّد درسال ۱۳۱۶ هجری شمسی مطابق با ۱۹۳۷ میلادی در شیراز متولد گردید. پدرش محمد علی شیخ، مدرّس مدرسهٔ مذهبی بوده طلبهٔ بسیار داشت و مادرش مسمّی به زکیه بلادی بود.

وی به مطالعه و کسب علم و دانش و معرفت بسیار علاقه مند بود و درسن بیست سالگی زمانی که در کتابخانه مشغول مطالعه بود توانست با آثار دیانت بهائی آشنا شده قلباً ایمان آورد. به دلیل شرایط خاص خانوادگی و این که خود نیز ملبس به لباس روحانی بود به مدت هشت سال ایمان خود را مخفی نمود. البته درچند مورد ایشان خواستند با بهائیان مرتبط شوند که آنها نتوانستند اعتماد نمایند لذا جناب موحد در حد درک و فهم خود اجرای احکام دیانت بهائی را در کنار احکام دیانت اسلام شروع نمودند.

بالاخره در جمعه اول مهرماه ۱۳۴۴ هجری شمسی پس از هشت سال موضوع ایمان خود را به برادران و شاگردان خود اظهار نمودند که باعث شد همان شب روحانیون و شاگردان متعصب قصد قتل ایشان را بنمایند.

به منظور حفظ و حراست و امکان برگشتنش به دیانت اسلام وی را به مدت نود و پنج روز در تیمارستان شهر شیراز بستری نمودند و البته پزشکان به سلامت کامل ایشان گواهی دادند. این امر فرصتی شد تا جناب موحد در آنجا هم به تبلیغ و انتشار دیانت بهائی در بین کادر پزشکی بپردازند.

ایشان درسال ۱۳۵۴ هجری شمسی پس از هفت سال توانستند رضایت مادر خود را برای ازدواج با خانم نوری انصاری کسب کرده ازدواج نمایند طفل اولشان شمیم متولد گردید و پویا فرزند دیگرشان دو ماه پس از دستگیری پدر چشم به جهان گشود.

جناب موحد همواره به خدمت و تبلیغ امر و رسیدگی به مشکلات عموم مردم در حد توان خود مشغول بودند .

نهایتا در سوم خرداد ۱۳۵۸ به دست افرادی ناشناس ربوده شده بنا به دست خط بیت العدل اعظم الهی جزء شهدا محسوب گردیدند .


برگرفته از کتاب پروازها و یادگارها صفحهٔ ۱۰


شهید راه امر
جناب محمد موحد
تاریخ شهادت خرداد ماه 1358

معنای عشق

در آسمان غوغا شده، روی زمین بلوا شده
گویند در عشاق حق، دیوانه ای پیدا شده

دیوانه و شیدا شدن ها، کی بود مانند هم
معنای عشق و عاشقی با نام او فحوا شده

با پای خویشتن می رود، در مسلخ بیدادها
عرش الهی بهر او چون غایت القصوی شده

راه خدا چون پیشه کرد ،گویند بی تقوا شده
او شد عزیز نور حق، هر جاهلی رسوا شده

هر جا کلام نافذش، در زیر لب نجوا شده
خاری بچشم جاهل و هر صاحب فتوا شده

شد سینه اش لبریز خون از تیغ تیز دشمنان
این عاشق شوریده دل کی در پی شکوا شده

با لطف شمس کبریا، آن مظهر مهر و وفا
درب بهشت جاودان، عمری برویش وا شده

با نغمه های دلکشش مهری به دلها آفرید
حنظل چو آمد بر لبش شیرینی و حلوا شده

گُلبانگ زیبای موحد، می رسد از آسمان
نوری ببین در عرش حق او صاحب مأوا شده


‍ بسم الله الهادی و الموفّق

« خطاب به همشهریان و شیرازی های مهربان و پاکدل، دوباره مأمور شد بنده ای از بندگان خدا تا بدون درخواست اجر و مزد و توجّهی به زخارف دنیویّه « انّما نُطمعکم لوجه الله و لانرید منکم جزاء و لاشکوراً » گوید و شما را بشارت و انذار نماید که ای برادران عزیز و ای مسلمانان و پیروان گرامی اسلام و ائمّه ی طاهرین سلام الله علیهم اجمعین، از این خواب گران برخیزید و نصایح آن بزرگواران را به یاد آرید و به امر خدا توجّه نمایید، باز هم قدری بدون تعصّب و غرض ورزی تفکّر کنید تا پروردگار منّان هم به وعده ی خود وفا نموده و راه حق را به شما نشان دهد. به خدا قسم امتحانات خداوند همیشه بوده و هست. در این اوقات همان امتحاناتی که در اوّل ظهور اسلام و طلعت محمّدی برای تابعین اوّلیّه بوده، پیش آمده… به حرف ها و تهمت ها و افتراهای این بی انصافان و مغرضان گوش ندهید. اقلّاً به خود اجازه دهید که چند روزی با من تماس بگیرید و مرا بشناسید. شاید من آنطور که اینها گفتند نباشم و شاید راستی مطلبی باشد که خداوند متعال بر این ضعیف منّت گذارده و حقیقتی را واضح فرموده باشد که دیگران به واسطه ی اشتغال به متاع قلیل دنیا و فروختن دین و واقعیّت به ثمن قلیل این دار فانی، از آن غافل مانده اند. بیایید برگردیم به سوی خدا و بشناسیم حجّت او را، بلکه آن محبوب و مقصود واقعی لطفی فرماید و ما را از این ابتلائات و مشکلاتی که اطراف ما را احاطه نموده رهایی بخشد. غضب الهی را بیش از این بر خود نپسندید و بر خود و فرزندانتان رحم کنید. در اوّل ظهور این امر الهی در همین شیراز به واسطه ی اعراض و ادبار این خلق و نقض عهد الهی، خداوند قهّار وبای شدیدی بر اهل این شهر نازل فرمود و از آن وقت تا به حال بلاهای الهی همینطور که مشاهده می کنید یکی پس از دیگری برای تنبیه عباد نازل شده و ما همه در خواب غفلت فرو رفته و بعضی از کسانی که دین خدا را ملعبه و مأکله قرار داده اند، نگذاردند این خلق بیدار شوند و به امر الهی پی برند.»

میرزا محمّد موحّد

دوستان همدل و همراهان باوفا

سوم خرداد ١٣۵۸ یاد آور بزرگ مردی است که پدرش از علمای بنام‌شیراز و خاندانش مفتخر به لباس روحانیت بود جناب محمد شیخ موحد چون پدر در لباس روحانیت بود که دردهه ۵۰ در اثر تحقیقات بدیانت مقدس بهائی ایمان میاورد واز همان زمان سیل بلایا اورا با خود غوطه ور مشکلات نمود ودر فراز ونشیب های امتحانات سربلند بیرون میامد خانواده معمم ومتعصب او بمخالفتش قیام‌نمودتد تا حدی که اورا دیوانه نامیدند و مدت ۹۵ روز در تیمارستان در شیراز نگهداری کردند ودرایام تیمارستان نماز و فرائص امری را مجرای میداشت که مسئولین تیمارستان گواهی بصحت وسلامت عقل ایشان دادند جناب موحد در ایمان خود بدرجه ای از ایقان رسیده بودند که در هر لحظه آماده فدا شدن در ره عقیده راسخه خود بود در سال ۵۴ با سرکار خانم‌ نوری انصاری که از خانواده روحانیت بودند عقد اقتران بست وبرای این وصلت بجهت کسب رضایت والده مکرمه شان هفت سال انتظار کشیدند وحاصل این اقتران فرخنده دو فرزند پسر بنام شمیم و پویا که فرزند آخر دوماه پس از دستگیری پدر بدنیا آمد جناب موحد پس از اذیت وآزار در شیراز بطهران توجه نمود و کلاس های تبلیغی دایر کرد ودائما مورد تهدید قرار میگرفت تا اینکه در سوم خرداد ۵۸ او را مخفیانه ربودند و هیچگاه خبری از ایشان نشد معاندین امر توان بحث و مجاب جناب موحد را نداشتند زیرا ایشان با ادله و براهین قرآنی که تسلط داشت اثبات ایمان خود وحقانیت دیانت بهائی را ابراز میداشت تا اینکه مغرضین و متعصبین عاری از دین خاموش نمودن شمع وجودش را در دستور کار ترورهایشان قرار دادند همچون اعضای محترم محفل مقدس روحانی ملی که مصادف با همین ربودن وترور ها بود قرین جلیل جناب موحد نوری خانم موحد ( انصاری ) فرزندان برومندش را چون اب بزرگوارشان پرورش وتربیت نمود وآنها فرزندان غیور چون والد گرامیشان در دریای محن وبلا غوطه ور گشتند واسیر سجن وزندان ، راه پدر پیش گرفتند ودر ظل امر بخدمت یزدان قائمند

یادش گرامی و جاوید
کورش مؤمن زاده – ١٣٩٨/٣/٣

با اداي احترام بروح پاک جناب موحد بجهت علومقامش در عوالم ملکوتیه بدرگاه حضرت ذی الجلال دعا و مناجات مینمائیم

یاد وخاطره اش جاوید وزنده و راهش پر رهرو


محمد موحد؛ آخوندی که بهائی شد

سید علی‌محمد شیرازی مشهور به باب، شارع آئین بابیه یا آیین بیان بود. پس از تیرباران‌شدن او پیروان او که خود را بابیه می‌نامیدند بر اساس گفته‌های باب به جست‌وجوی «مَن یُظهِرُهُ الله ( کسی که خدا او را ظاهر خواهد کرد)» برآمدند و به «حسین‌علی نوری»، ملقب به بهاءالله رسیدند و به او و آیین او ایمان آوردند.

سیدعلی‌محمد شیرازی بارها توسط علمای شیعه تکفیر شد و مورد حبس و شکنجه قرار گرفت تا از ادعای خود برگردد اما او چنین نکرد. او در شیراز و اصفهان و آذربایجان مورد شکنجه قرار گرفت اما در سال ۱۸۴۷ میلادی ادعا کرد که امام غایب شیعیان است و به عنوان مهدی و قائم، قوانین اسلام را ملغی اعلام می کند.

سید محمدعلی باب، شش سال پس از آغاز جنبش بابی و در سن ۳۱ سالگی به فرمان امیرکبیر، صدراعظم ناصرالدین‌شاه، در تبریز تیرباران شد. از همان زمان تا کنون پیروان باب و پس از آن بهائیت همواره مورد آزار و اذیت قرار گرفتند؛ کشته شدند و اموالشان مصادره شد. در دوران پهلوی‌ها وضعیت بهائیان از نظر عدم آزار حکومتی مطلوب بود هرچند که پیروان این دین از جانب روحانیان شیعه و مردم آزار فراوان دیدند.

پیروان این آیین جدید با اتهام بدعت در دین، تکفیر شدند و سزای خروج از دین و بدعت نیز نزد بسیاری از علمای شیعه سرنوشتی جز مرگ در پی نداشت.

بسیاری از روحانیان و افراد معتقد مذهبی که بهائیان را «نجس» و «کافر» می‌دانستند و از بسط این آیین جدید نگران بودند تلاش کردند که با این آیین جدید آشنا بشوند و در مورد آن با مردم صحبت کنند و به زعم خود ایرادات این دین را نشان بدهند و اثبات کنند که این دین – برخلاف اسلام و تشیع- دینی الهی نیست.

یکی از این روحانیان «محمد موحد» بود. او به قصد آشنایی با آیین بهائیت و پاسخ به شبهات به مطالعه این دین پرداخت اما در نهایت خود نیز بهائی شد.

محمد موحد، فرزند محمدعلی شیخ موحد از علمای طراز اول شهر شیراز بود. مادرش، زکیه بلادی نیز زنی مومن بود. موحد در سال ۱۳۱۶ در شهر شیراز به دینا آمد. پدرش معلم مدرسه‌ مذهبی «آقا بابا خان» در شهر شیراز بود. او پنج فرزند پسر داشت و آرزو داشت همه آن‌ها به کسوت روحانیت درآیند.

محمد موحد می‌گوید که از کودکی علاقه بسیاری به روحانیت داشته و همیشه فکر می‌کرده که روحانیان افرادی هستند خیلی صالح و این تصور تا ان اندازه بود که گمان می‌کرده که روحانیان نه تنها گناه نمی کنند بلکه حتی تصور گناه هم برای‌شان پیش نمی‌آید. علاقه‌ محمد به دروس روحانیت به حدی بود که در همان کلاس‌های ابتدایی و در تابستان‌ها عربی می‌خواند و به مطالعه برخی دروس حوزه می‌پرداخت. او پس از پایان دبستان به حوزه رفت و ابتدا به مدت شش سال «دوره سطح» را از خواندن کتاب «جامع‌المقدمات» آغاز و با کتاب «کفایه‌الاصول» پایان برد. محمد موحد می‌گوید که در این مدت تحصیل در علوم دینی بر او مشخص شد آن‌گونه که فکر می‌کرده روحانیان موجودات مزکی و باتقوایی هستند نیز نیست.

موحد در باورهای مذهبی‌اش شک و سوال ایجاد می‌شود و برای برطرف‌کردن این سوالات به روحانیان و علمای دیگر رجوع می‌کرد. یکی از این عالمان دین پدرش بود. او اما هرچه بیش‌تر پرسش می‌کرد پاسخ‌های قانع‌کننده کم‌تری به دست می‌آورد. او سعی کرد شیوه‌های تحقیقی دیگری را در کنار مجاهدت‌های معنوی در چارچوب اسلام بیازماید. شش سال دیگر به تحقیق خود در حوزه اسلام و تشیع ادامه داد. موحد در تحقیقات مذهبی‌اش به ان‌جا می‌رسد که خاتمیت محمد نمی‌تواند به این معنا باشد که پس از محمد پیامبر دیگری نخواهد آمد و باب پیام‌بری بسته خواهد شد.

در سال دوازدهم تحقیقات، موحد در حوزه علمیه در دست یکی از شاگردان کتابی می‌بیند با نام «مدعیان مهدویت» نوشته احمد سروش. این امر موجب می‌شود که موحد به تحقیق در مورد بهائیت بپردازد. او سری به کتاب‌خانه‌ ملی فارس در شیراز می‌زند و کتاب‌های «ایقان» و «بیان» را به مطالعه می‌گیرد. کتاب «اقدس» و «صحیفه عدلیه» نیز از دیگر کتاب‌هایی است که مورد تحقیق محمد موحد قرار می‌گیرد. کتاب «رساله سیاسیه حضرت عبدالبها» نیز کتاب تاثیرگذاری بر موحد بود. او همچنین ردیه‌هایی بر آیین بهائیت که در کتابخانه وجود داشت را مورد مطالعه قرار می‌دهد.

تاثیرات این آیین نویافته بر موحد تا آن‌جا پیش می رود که او تصمیم می‌گیرد که با اعمال دینی این آیین آشنا بشود و در کنار انجام فرایض دینی اسلام «احتیاطا» اعمال دین بهائیت را نیز انجام بدهد. محمد موحد پس از خواندن کتاب «ایقان» زیر تاثیر این کتاب قرار می گیرد و با خود می گوید اگر قرآن و تورات و انجیل و اوستا کتابی الهی است، این کتاب ایقان «الهی‌تر» از آن‌ها بل‌که حلال مشکلات همه‌ی آن کتاب‌ها است.

محمد موحد به آیین بهائیت می‌گرود. او قصد می‌کند که گرویدن به این آیین را یا در کتاب‌خانه و یا در مدرسه و حوزه اعلام عمومی کند اما ملاحظه‌ شرایط پدرش مانع از این امر می‌شود. دو سال و نیم پس از این اتفاق همچنان محمد موحد از اعلام این خبر که به بهائیت گرویده است خودداری می‌کند. در همین زمان هم موحد در حوزه‌های علمیه مختلف تدریس می‌کند. موحد می‌گوید که روز چهارم شهریور سال ۱۳۴۵ و بر اساس حالات درونی تصمیم می‌گیرد که همان لحظه گرویدن خود به آیین بهائیت را اعلام کند.

روز جمعه، موحد طلبه‌ها را در مدرسه‌ علمیه در تهران جمع می‌کند و موضوع را اعلام می‌کند. برخی از روحانیون که با موحد آشنایی و حتی دوستی داشتند به دادستانی وقت نامه‌ای می‌نویسند که فردی روحانی به نام محمد موحد بهائی شده است و از آن‌جا که آدم خوبی است و شک نداریم که روزی از بهائیت برخواهد گشت اما نگران اوییم که مبادا به دست مردم کشته بشود و این به سود بهائیت تمام بشود؛ از این رو پیشنهاد می‌کنیم که او را به تیمارستان ببرند و بستری کنند.

موحد را به تیمارستان سلامی شیراز می‌برند و بستری می‌کنند. بهائی‌شدن یک روحانی آن‌قدر برای اطرافیان و دوستان عجیب بود که پذیرفتن دیوانه‌شدن و روانه تیمارستان‌شدن موحد قابل پذیرش یود. پس از مرخصی از تیمارستان از او خواستند که به تهران برود و همان‌جا بماند.

پس از انقلاب اسلامی، محمد موحد را به اتهام بهائی‌شدن به کمیته احضار کردند. این احضارها و بازجویی‌های سخت چندین بار ادامه یافت. آخرین بار او را در ۲۴ اردیبهشت‌ماه احضار و مورد بازجویی قرار دادند. تا این‌که سرانجام او را در سوم خردادماه سال ۱۳۵۸ در خیابان ربودند و دیگر هیچ‌گاه از سرنوشت او خبری نشد.

هر چه همسر حامله‌ محمد موحد،نوری انصاری، به نهادهای مربوطه رجوع کرد تا خبری از همسرش بیابد، اطلاعی به دست نیاورد. حاصل ازدواج محمد و نوری، دو پسر بود که یکی از آن‌ها دو ماه پس از مفقود شدن پدر به دنیا آمد.

مادر محمد پس از مفقود شدن فرزندش گفته بود: «ای کاش بدن من قطعه‌قطعه می‌شد و فرزند عزیزم را از دست نمی‌دادم. صفت عالی و بارز محمد، گره‌گشائی از مشکلات عموم مردم بود.» ( پروازها و یادگارها، ماه مهر گلستانه، چاپ شرکت سوپریم، ۱۳۷۱)

محمد موحد از اولین بهائیانی بود که پس از انقلاب اسلامی ربوده و کشته شد. پس از این اتفاق، سرکوب و اعدام و قتل بهائیان آغاز شد.



https://tavaana.org/fa/Mohammad_Ali_Movahed