شهدای دیانت بابی و بهائی

شرح حال مختصری از زندگی جناب بدیع

‍ شرح حال مختصری از زندگی جناب بدیع به همراه فایل صوتی از نحوه ی ارسال لوح سلطان توسط جناب بدیع ،سروده شهید هوشنگ محمودی.

حامل لوح سلطان ایران (جناب بدیع )جوانی هفده ساله از اهل نیشابور خراسان بود که در سال ١۲٨٦ ه. ق. در عکّا به حضور مبارک [حضرت بَهاءُالله] مشرّف شد و مورد عنایات لاتُحصی گردید و لوح سلطان را به او مرحمت فرمودند تا به ناصرالدّین شاه بدهد این جوان مأموریّت خود را به خوبی انجام داد و در همان حال در شکارگاه شاه به امر او به شهادت کُبری رسید.

حضرت ولی اَمرُاللّه در گاد پاسزبای صفحۀ ١٩٩ به این مضمون بیانی فرموده اند:

“از جمله شهیدان معروف امر مبارک آقا بزرگ خراسانی است که جَمالِ قِدَم او را به لقب بدیع و فَخرُالشُّهداء سرافراز فرموده اند. نبیل زرندی این جوان را تبلیغ کرد وی در سال دوّم سجن (١۲٨٦ ه. ق.) در سن هفده در قشلۀ عسکریه به حضور جَمال قِدَم مشرّف شد بنا به آنچه در الواح مبارکه جَمالِ مبارک [حضرت بَهاءُالله] نازل شده هیکل مبارک در بدیع روح قدرت و اطمینان دمیدند و خلق جدید یافت بدیع با کمال انقطاع حامل لوح سلطان شد و پیاده و تنها به طهران شتافت چهار ماه در راه بود و سه روز در حال صیام و توجّه گذرانید تا شاه را در شکارگاه از دور دید و عاقبت به حضور سلطان رسید و او را به خطاب “یا سُلطانُ قَدْ جِئْتُکَ مِنْ سَبَأ بِنَبأٍ عَظیمٍ” مخاطب ساخت شاه فرمان داد لوح را از او گرفتند و به علمای طهران دادند تا جوابی به آن بنویسند علماء در جواب تعلّل کردند و بدیع را محکوم به قتل ساختند حسب الامر شاه عَوانان بدیع را سه شبانه روز شکنجه و آزار کردند و داغ و درفش نمودند و عاقبت با ضربۀ قنداق تفنگ که بر سرش زدند او را به شهادت رسانیدند و بدنش را در گودالی افکنده به سنگ و خاک انباشتند شاه لوح مبارک را نزد سفیر خود به اسلامبول فرستاد تا آن را برای وزیران خلیفۀ عثمانی بفرستد و به این وسیله وسائل جدیدی برای تشدید و گرفتاری و حبس جَمالِ قِدَم فراهم آورد. تا سه سال بعد از شهادت بدیع ذکر انقطاع و فداکاری او از قلم مبارک جَمالِ مبارک در الواح مقدّسه نازل می شد و هیکل مبارک فرموده اند که ذکر جانبازی و فداکاری بدیع نمک الواح است. انتهی”
حضرت بهاءاللّه در لوح ابا بدیع در باره بدیع می فرمایندکه مضمون آن بفارسی چنین است:
” هنگامی که خواستیم ” بدیع ” را بیافرینیم او را به تنهایی فراخواندیم و با او سخن گفتیم . در این وقت بنیان وجودش بلرزه درآمد و نزدیک بود به بیهوشی گراید . با قدرت خود او را حفظ نمودیم و به آفریدن او آغاز کردیم. تا او را آفریدیم و روح قدرت و توانایی در او دمیدیم . پس از آنکه آفرینش او از کلمه پروردگار به انجام رسید و خوی او از نسیم وحی آفریدگار برخوردار گردید ، تبسّم نمود و با اقتدار بسوی قربانگاه شتافت . شادمانی چنان او را فراگرفت که با بالهای انقطاع برای یاری پروردگار به پرواز درآمد . بدو چشم نصر روشن شد و هیکل امر آراسته گشت . آیا او را مرده می پنداری ؟ نه، سوگند به مُنزل آیات . آیا او را چون یکی از مردمان می شمری ؟ نه، قسم به دارای جهان . بواسطه او در ارکان قبایل لرزه افتاد و بنیاد ظلم را واهمه فراگرفت . بدینگونه سماء بیان را با آفتاب استقامت نام بدیع خود آراستیم و آسمان توانایی را با آن اختر تابنده مزیّن ساختیم . ” باری، بدیع لوح سلطان را از عکا به طهران آورد و سه شبانه روز برفراز سنگی نزدیک به خیمه و خرگاه سلطانی در انتظار دیدار ناصرالدّین شاه بسر برد . هنگامی که شاه او را بار داد واز مقصود پرسش نمود ، بدیع در پاسخ گفت : ” یا سلطان قد جئتک من سبأِ بنبأٍ عظیمٍ .” و سپس لوح را به او عرضه داشت و تنها پاسخی که دریافت کرد شکنجه و عذاب و سرانجام جانفشانی در سبیل حبّ بهاء بود .

مکان شهادت و محل دفن جناب بدیع در روستای گلندوک واقع در شمال شرق طهران می‌باشد.


مآخذ :
آثار قلم اعلی جلد اول صفحه ۱۹۰
بهاءالله موعود کتاب های آسمانی صفحه ۱۹۰