طریق اهل بها دانی چیست ؟
بنده بنده بها بودن
خیرخواه جهانیان گشتن
خادم خلق بی ریا بودن
خویش را وقف دوستی کردن
از غم دشمنی جدا بودن
از مخالف ، هزار تیر جفا
خوردن و بر سر وفا بودن
دست هر اوفتاده بگرفتن
هم نوا بخش بینوا بودن
قانع رزق خویش گشتن
از قیود طمع رها بودن
دیده عیب بین فرو بستن
خلق را ساتر خطا بودن
پیش شمس جمال ذات بها
کمتر از ذره در هوا بودن
غصن ممتاز گر کند تائید
می توان بنده بها بودن
ویدیوی همراه تصاویری بسیار زیبا از طبیعت را نمایش می دهد با زیارت یکی از فقرات کلمات مکنونه.
شعری از خیاط جمال مبارک
با صدایی بسیار دلنشین از جناب «پیام شایگان»
سوزنی دارم کز آن ثوب بهاء می دوختم
جامۀ محبوب و تن پوش خدا می دوختم
می بریدم اطلس افلاک را، بر قامتش
چون تأمل رفت، دیدم نارسا می دوختم
از گل باغ جنان، وز تار زلف قدسیان
جامه بر اندام غیب لایری می دوختم
پرتو خورشید خاور را به جای خط زر
بر ردای انور مولی الوری می دوختم
کهکشان آسمان جذب را، زنجیر وار
بر میان آن ملیک، ذوالعطاء می دوختم
جوهر جان زلیخای بقا را، از وفا
بر قمیص یوسف مصر لقا می دوختم
یاد ایامی که مژگان غلامان بهشت
بهر اغصان بهاء ، بر حلّه ها می دوختم
یاد ایامی که بس با رشتۀ گیسوی حور
ثوب آن خلّاق فردوس علاء می دوختم
یاد ایامی که بس پیوسته با خیط نگاه
چشم را بر طاق ابروی بهاء می دوختم
یاد ایامی که من با سوزن مجذوب جان
دست و پا بر دامن آن دلربا می دوختم
قرص ماه و مشتری را همچو مروارید و لعل
بر گریبان، شهنشاه بقا می دوختم
گر نمی آوردم آن ذیل مقدس را به دست
من نمی دانم دل خود بر کجا می دوختم.
شعرای قرن اول بهایی جلد ۴
صوم درسجن عجب شوری و حالی دارد
به یاد مسجونین عزیز
در این لحظات روحانی افطار به یاد مسجونین عزیزی که بی گناه و مظلوم به دور از خانواده های خود در حبس و زندان هستند شعری از جناب «حشمت الله صادق زاده» را که حال صائم در سجن را به شیوایی هر چه تمام سروده اند تقدیم به این عزیزان می کنیم.
به امید آزادی تمامی مسجونین بی گناه
صوم درسجن عجب شوری و حالی دارد
شوق طیری است که بر اوج مجالی دارد
صائم از لعل لب دوست چه شهدی نوشد
مثل پروانه که با غنچه وصالی دارد
در سحرگاه مناجات درآن دخمهء تنگ
فسحت باطنی و اوج کمالی دارد
قوت افطار همان جیرهء وامانده ز ظهر
به پگاه آرزوی آب زلالی دارد
جسم فرتوت ولی روح، عقابی پرّان
که از اجلال رخ دوست جلالی دارد
عاشق این دوره به معشوق بسی نزدیک است
گاه و بیگاه به او قال و مقالی دارد
گاه از زلف سیاهش گله بسیار کند
از ستمکاری ایّام ملالی دارد
گه به شکرانه، زبان باز کند چون هر دم
در دل از عشق رخش تازه نهالی دارد
دوست لبخند به لب جام بلایش در دست
تا ببینند چه عشّاق جمالی دارد
صبحدم دل ز طواف حرمش دم میزد
عقل می گفت چه امّید محالی دارد
یا بهاء این سنه را عزّ احبّایت ساز
طیر امیّد هنوزم پر و بالی دارد
https://t.me/joinchat/AAAAAFDnZ9SZrV2lzMCjBw
عبیر
کاری دیگر از خواننده خوش صدا آقای «بهنام روحانی فرد»
با شعری از جناب «عنایت الله فتاحی»
یا بهاء جامی ز عرفانت به من سرشار ده
زان شراب معنوی مستی بی مقدار ده
جرعه نوشانی چو من را اعتباری چند نیست
مستی هنگامه داری چون دو چشم یار ده
برفروز از عشق خود یک شعله ایی بر جان من
بر تن و جانم چراغی از دل بیدار ده
سدره سینا فروزان گشته زان گفتار تو
در ره اعلای امرت قدرت گفتار ده
اعتباری نیست بر گفتار بی کردار من
از کرم بر من بیا کردار بی گفتار ده
………………..
چون «عبیر» بیمار و درمانده شده در کوی تو
جامی از بحر شفایت بر من بیمار ده
برگرفته از کانال ⬇️
طلوع کرمل(https://t.me/Tolo_E_Carmel)