به مناسبت صدمین سالگرد انتشار کتاب
دکتر بهروز ثابت
مسالهٔ جرم
یکی از مسائل اجتماعی که در کتاب مفاوضات به طور خلاصه مورد بحث قرار گرفته مسأله جرم و مجازات از دیدگاه دیانت بهائی است . حضرت عبدالبهاء در پاسخ سئوال خانم بارنی که آیا مجرم مستحق عقوبت است و یا عفو و اغماض این مطلب را تشریح فرموده اند .
حضرت عبدالبهاء مجازات را به دو قسم تعریف می فرمایند: یکی آنکه از سائقه انتقام بر می خیزد و هدفش تشفی خاطر است و میخواهد مقابله به مثل کند و دیگری مجازاتی است که هدف آن مدافعه از حقوق بشر است و لازمه نظم و بقای جامعه . ایشان نوع اول، یعنی انتقام را جایز ندانسته ولی نوع دوم را که هدف آن انتظام جامعه است لازم و ضروری میشمارند . میفرمایند : ” اما بشر حق انتقام ندارد ولی هیأت اجتماعیه حق قصاص را از مجرم دارند … و این قصاص مدافعه از حقوق بشر است… اگر مجرمین بکلی معاف باشند نظم عالم به هم خورد … اگر نفسی به نفسی ظلمی کند ستمی کند تعدی کند و آن شخص مقابله بالمثل نماید این انتقام است و این مذموم است … بلکه باید بالعکس مقابله کند عفو کند بلکه اگر ممکن شود اعانتی به متعدی نماید . این نوع سزاوار انسان است به جهت اینکه از برای او از انتقام چه ثمری حاصل . هر دو عمل یکیست. اگر مذموم است هر دو مذموم است. نهایت اینستکه این مقدم بود و آن مؤخر . اما هیأت اجتماعیه حق محافظه و حق مدافعه دارد زیرا هیأت اجتماعیه بغضی ندارد عداوتی به قاتل ندارد اما مجرد به جهت حفظ دیگران قاتل را حبس کند یا قصاص نماید که دیگران محفوظ مانند … هیأت اجتماعیه باید محافظه حقوق بشریه نماید . “۱
در این بحث حضرت عبدالبهاء امحاء جرم رااز دو طریق پیشنهاد میفرمایند : اوّل از طریق اکتساب کمالات روحانی واخلاقی و دوم از طریق عدالت اجتماعی که ایجاب می کند مجرم به مجازات عمل خود برسد تا دیگران و هیأت اجتماع محفوظ مانند . روش اوّل بر تربیت نفوس تأکید می کند و روش دوم سیستم قضا و قوانین اجتماعی را مورد نظر دارد . حضرت عبدالبهاء چاره اصلی و نهائی مسأله جرم را در تربیت می دانند امّا در عین حال دیدگاه واقع گرای ایشان براین نکته نیز واقف است که استراتژی تربیتی جریانی است مستمر و دراز مدت و تا آمال و آرمان های کمالی نوع انسان به ثمر رسد در دوره انتقال نیاز به اسباب و مقرراتی است که نظم جامعه را حفظ کند و تا حد امکان حقوق بشر را محافظه کند . از اینروست که نظام قضائی و هیات اجرایی لازم می آید . اما نقش کیفر و مجازات بایستی حمایت از تربیت و اصلاحات باشد نه آنکه هدف نظام اجتماعی گردد.
حضرت عبدالبهاء به بیان حضرت مسیح “که اگر کسی طرف راست تو را بزند طرف چپت را بیاور” اشاره فرموده و توضیح می دهند که هدف از این بیان تربیت روحانی مردم بوده که اگر میان دو نفس اختلافی پیش آید و یکی به دیگری تعدی کند مطلوب و پسندیده آنستکه طرف دیگر عفو کند و جفا را با وفا پاسخ دهد. ایشان اضافه می فرمایند که مراد حضرت مسیح از این بیان نه آن بوده که عفو شخصی جایگزین دو رکن عدالت اجتماعی یعنی مجازات و مکافات گردد. با توجه به پیشینه مسیحی خانم کلیفورد بارنی حضرت عبدالبهاء سعی کرده اند سوء تفاهماتی را که در پیرامون این بیان ایجاد شده رفع فرمایند .
می دانیم که اروپائیان به استعمار کشورهای دیگر پرداختند و جنبش های انقلابی که در واکنش به سیاست های استعماری پا گرفتند به این بیان حضرت مسیح با دیده انتقاد نگریستند. آن را به ابزاری سیاسی تعبیر کردند که نوعی از عدم مقاومت و بردباری را تجویز می کند که در مقابله نابرابر قوی و ضعیف بالمآل به بهره کشی از ضعفا منجر می گردد. حتی در ادبیات انقلابی، فعالیت های مبلغین مسیحی و ترویج مسیحیت نیز بخشی از سیاست های استعماری به حساب آمد که هدفش ترویج این دیدگاه و اشاعه روحیه تسلیم در کشورهای استعمارزده بود. حضرت عبدالبهاء مقصد از این بیان حضرت مسیح را تربیت انسانها دانستند نه مجوزی برای ظلم . میفرمایند : ” همچنانکه عفو از صفت رحمانیت است عدل نیز از صفت ربوبیت است . خیمه وجود برستون عدل قائم نه عفو. وبقای بشر بر عدل است نه عفو . مثلاً الآن اگر در عموم ممالک عالم قانون عفو مجری شود در اندک زمانی جهان بر هم خورد و بنیان حیات انسانی برافتد.. . پس حضرت مسیح را مقصد از عفو و سماح نه اینست که اگر ملل سائره بر شما هجوم کنند خانمان شما را بسوزانند اموال را غارت کنند بر اهل و عیال و اولاد تعدی نمایند و هتک ناموس کنند شما در مقابل آن لشکر ستمگر تسلیم شوید… بلکه مراد حضرت مسیح معامله خصوصی در میان دو شخص است.. . مثلاً اگر کسی بر نفس من تعدی کند و ظلم و جفا روا دارد و زخم بر جگرگاه زند ابداً تعرض ننمایم بلکه عفو نمایم ولی اگر کسی بخواهد به این سیّد منشادی تعدی کند البته ردع و منع نمایم . ” ۲
با نظری اجمالی به دیدگاه حضرت عبدالبهاء به خوبی روش میشود که از نظر ایشان برخورد با مسأله جرم نیازمند یک روش جامع و کلی تربیتی است. روشی که تمامیت ابعاد جسمانی و روحانی انسان را در بر گیرد و تحول رفتار فردی و جمعی را در روابط ضروریه و متقابل آنها جستجو کند. متأسفانه هنوز متخصصین ما برآن هستند که مسأله جرم را از دیدگاه خاص و محدود تخصصی خود ارزیابی کنند. بیولوژیست ها سعی می کنند عوامل جسمانی و ارثی و ونقائص ژنتیک و فعل و انفعالات شیمیایی را مقصر بشمارند. روانشناسان به آشفتگی های روانی و فقدان محبت و تجربیات دردناک روحی در دوران کودکی اشاره کرده آنها را مسبب ناهنجاری های رفتاری و جرم گرائی می دانند . اقتصاد دانان فقر و بیکاری را عامل تشویق جرم محسوب میدارند و سنت گرایان مذهبی ضعف اخلاق و بیدینی را دلیل اصلی جرم و جنایت دانسته و راه حل را در بازگشت به گذشته و تجدید حیات ارزش های محافظه کارانه ای میدانند که به گمان خود جامعه و خانواده را دچار ثبات و استحکام خواهد ساخت.
واقعیت این است که هریک از این روش ها تا حدودی علل و دلایل جرم را توضیح میدهد ولی هیچ یک به تنهائی قادر نیست تمامیت آن را با تمام ابعاد مادی، روانی و اخلاقیش توضیح دهد. روش های تحقیق جسته گریخته که اتفاقاً در مطالعات جامعه شناسی غرب نیز رایج است به بررسی های سطحی و محدود در باره جرم اکتفا می کند واز هر گونه تفسیر و تبیینی که تمامیت ناسازگاری های سیستم و نظام را مورد سئوال قرار دهد پرهیز می نماید. مثلاً عوامل مادی و جسمانی از قبیل بیماری و فعل و انفعالات شیمیایی و تحریکات عصبی در ایجاد برخی جرائم مؤثرند چنانچه اگر شخص مبتلا به جنون مرتکب بزه کاری شود سیستم قضائی اکثر جوامع او را چندان مسئول اعمالش نمی داند. اما دایره جرم به عوامل مادی خلاصه نمی شود. آزادی و اختیار و نقش اراده معطوف به کمال از جمله مواردی هستند که در گفتمان های جامعه شناختی معاصر کمتر مورد توجه قرار گرفته اند. تأکید جوامع مدرن در پیدا کردن انگیزه جرم یا در محیط اجتماعی و یا در عوامل فیزیکی –که در هر دو صورت وقوع جرم را خارج از کنترل شخص قرار می دهد – تا بدانجا پیش رفته که از فرد سلب مسئولیت کرده و نقش اراده و اختیار را در مطالعه شخصیت و رفتار به حداقل رسانده است . میدانیم تجربیات دشوار کودکی، محیط نابسامان خانواده، رنج و عذاب زبانی و جسمی عواملی هستند که بالقوه می توانند فرد را دچار نابسامانی شخصیت سازند و به سمت جرم و رفتار ناهنجار سوق دهند. اما مسأله این است که ریشه یک جرم را نمی توان با جرم دیگری توجیه کرد.
دیانت بهائی نوعی شناخت جامع و فراگیر را که تمام ابعاد فکری، احساسی و عملی فرهنگ را شامل شود شرط اولیه هرگونه آسیب شناسی اجتماعی می داند. به علاوه حضرت عبدالبهاء با دیدگاهی فراگیر به مقتضیات تحول انسان و جریان تربیتی او می نگرند. بر اساس این دیدگاه، تربیت حقیقی آنستکه شخصیت فرد را از درون و محیط فرهنگی او را از بیرون دچار تحول زیربنائی سازد. به همان سان که فرهنگ مجموعه ای وابسته از عوامل جسمانی، روانی، اجتماعی، اخلاقی و روحانی است شخصیت نیز جزئی از این عوامل را در بردارد. یعنی شخصیت و فرهنگ هر دو دارای ابعاد مادی، روانی، اجتماعی و اخلاقی هستند و بریکدیگر تأثیر می گذارند . شخصیت انعکاسی از فرهنگ و فرهنگ انعکاسی از شخصیت است و ساختار هر دو از ابعاد و عوامل مشترکی تشکیل شده است . واضح است که در این حال علل هر جرمی را بایستی در مجموعه پیچیده ای از انگیزه های مادی و روانی فرد و نیز نفوذ و تاثیرات محیط اجتماعی جستجو کرد. همچنین در آسیب شناسی جرم لازم است به عامل تربیت اشاره کرد و مشخص ساخت تا چه حد انگیزه های درونی فرد و محیط اجتماعی او با ارزشهای روحانی و اخلاقی آمیخته شده اند و تا چه میزان جریان تنویر فکر و تقویت اراده خردمند به سوی مدارج کمال پیش رفته است. یعنی هم کشش های طبیعی و هم شئون اجتماعی بایستی به قول دکتر محمد باقر هوشیار در حول محور “پرورش به سوی ادراک ارزش” در گردش باشند ۳. حضرت عبدالبهاء در بحث تربیت تایید می فرمایند که بعضی اطفال از بدو طفولیت انگیزه حرص در ایشان شدیدتر است . یعنی کشش های طبیعی ایشان به سمتی متمایل است که اگر زمینه مناسب پیدا کند میتواند به کج روی اجتماعی بیانجامد . اما حضرت عبدالبهاء بلافاصله اضافه می فرمایند که اگر این طفل تربیت شود این تمایل ذاتی میتواند جهت و هدفی دیگر پیدا کند. میتواند به سمت تمایل شدید به کسب دانش و یا خدمت به نوع بشر معطوف شود.
در روابط علت و معلولی می توان به صورت خطی به عقب رفت و جرمی را به عامل مشخصی پیوند زد. اما در نتیجه گیری نهائی شناخت هر جرم نیازمند تجزیه وتحلیل دقیق مکانیسم های مادی، روانی، اجتماعی، و اخلاقی آن در زمینه کلی تحول فرهنگ جامعه است.
هرگاه تحول فرهنگ و نوآوری اجتماعی از حرکت باز ایستد آثار آن در تمام شئون جامعه ظاهر می شود. تحجر و تعصب مدار تفکر می شود و نظام ارزشها به قهقرا می گراید و حیات اخلاقی جامعه تنزل می کند. در این حال زمینه برای وقوع جرم افزایش می یابد هر چند که به نحوی فزاینده از زندان و اعدام برای مقابله با جرم استفاده شود. سنت گرایان مذهبی که فریادشان از بیدینی بر آسمان است نمی توانند چاره جرم و جنایت را در ساختار های قشری کهن بجویند. واپسگرائی فرهنگی خود مانع سازگاری اجتماعی میشود و به جرم و انحراف اجتماعی تمایل دارد . مثلاً مردسالاری که در سنت های گذشته تصویب وتصدیق شده در عصر حاضر می تواند به عنوان مجوز جرم و جنایت بر علیه زنان استفاده شود . به زبان دیگر نمیتوان در گذشته ها زیست و با روح تحول و تغییرات الزامی تمدن مخالفت کرد و انتظار داشت ریشه جرم از جامعه کنده شود. ایست گرایی فرهنگی و اجتماعی و مقاومت و مخالفت با مقتضیات درنگ ناپذیر تمدن در نفس خود زمینه را برای تولید جرم چه درسطح فردی و چه در نهادی گردانیدن آن در موسسات اجتماعی فراهم می آورد.
نکته دیگری که بایستی به آن اشاره کرد آنستکه جوامع انسانی به سبب گستردگی روابط و ارتباطات اجتماعی ، بسط دامنه تجارت، و انقلاب فنی با سرعت به سمت جهانی شدن در حرکتند . لذا وقتی صحبت از روابط فرد و فرهنگ و یا شخصیت و فرهنگ می کنیم منظورمان فرهنگ و جامعه جهانی است . با نگاهی گذرا به جرم وجنایت در سطح جهان به خوبی میتوان دید که چگونه ابعاد جرم از حوزه مرزهای ملی خارج شده و حالت بین المللی به خود گرفته است. مقابله با مسائلی مثل تولید و توزیع مواد مخدر، بردگی و فروش دختران جوان، نقض حقوق بشر، پاکسازی قومی و تروریسم که جوامع انسانی را دچار رعب و سوءظن ساخته نیازمند همکاری و اتحاد ملل عالم در تحت قوانین و سازمان های یک نظام بین المللی می باشد .
خلاصه
جرم و کجروی اجتماعی از ماهیتی کلی و عمومی برخوردار است که در روابط متقابل و متحول شخصیت و فرهنگ با ابعاد و جلوه های مادی، روانی، اجتماعی و اخلاقی ظاهر میشود و چاره اصلی ونهائی آن بنا به فرموده حضرت عبدالبهاء تربیت در معنای وسیع کلمه است. تربیتی که هر سه جنبه جسمانی ، انسانی و روحانی فرد و محیط فرهنگی پیرامون او را شامل گردد . حضرت عبدالبهاء میفرمایند : ” هیأت اجتماعیه همواره شب و روز به ترتیب قوانین مجازات و تهیه و تدارک آلات و ادوات قصاص پردازند . زندان مهیا کنند و کند و زنجیر تدارک نمایند و محل نفی و سرگون و زجر و مشقت گوناگون ترتیب دهند تا به این وسائط اصحاب جرم را تربیت نمایند و حال آنکه این وسائط سبب تضییع اخلاق گردد و تبدیل احوال بلکه هیأت اجتماعیه باید شب و روز بکوشد ومنتهای همت را بگمارد که نفوس تربیت شوند و روز به روز ترقی کنند… و از درندگی اجتناب نمایند . ” ۴ در ادامه این بیانات ایشان نتیجه می گیرند که اگر تربیت عمومی تحقق یابد و دامنه معارف و علوم گسترش پیدا کند و تمدن و مدنیت صحیح که هم ترقی مادی و هم کمال روحانی را در بر دارد استوار شود جرم واقع نشود و یا کمتر وقوع یابد و نیاز به قوانین مجازات کاهش یابد .
تحقق وحدت و یگانگی ذاتی نوع بشر ، عدالت اجتماعی ، روش های صلح آمیز و مشورت جویانه برای رفع اختلافات، و ایجاد محکمه کبری بین المللی مختصات مدنیتی هستند که از دیدگاه بهائی برای مقابله همه جانبه با مسأله جرم ضروری می باشند .
این سلسله مقالات با یک بحث دیگر در زمینه موازین ادراک خاتمه خواهد یافت.
۱مفاوضات. ص. ۲.۱-۲.۵
۲مفاوضات. ص. ۲.۳-۲.۴
۳.اصول آموزش و پرورش. ص. ۱۱۸. انتشارات دانشگاه طهران. ۱۳۳۵
۴.مفاوضات. ص. ۲.۴