حضرت عبدالبهاء مثل اعلای دیانت بهائی

سفر پر فروغ حضرت عبدالبهاء

عزیمت حضرت عبدالبهاء در 29 اوت 1910 از حیفا به پورت سعید در مصر نویدبخش آغاز فصل جدیدی در تاریخ آئین بهائی بود.

سفر پر فروغ حضرت عبدالبهاء-قسمت یک
سفر پر فروغ حضرت عبدالبهاء-قسمت دو
سفر پر فروغ حضرت عبدالبهاء-قسمت سه
سفر پر فروغ حضرت عبدالبهاء-قسمت چهار

بعد از بیش از نیم قرن ظلم و مبارزه با این آئین، برای اولین بار بود که مرکز و مرجع بهائیان به دور از محدودیت‌های زندان و تبعید، آزادی‌عمل یافته بود تا به ترویج و انتشار این آئین پردازد. بر اساس همۀ معیارهای دنیوی، دور از ذهن به نظر می‌رسید که حضرت عبدالبهاء توان و آمادگی چنین سفری را داشته باشند. ایشان از کودکی در تبعید به سر برده بودند، هرگز به مدرسه‌ای وارد نشده و تحصیلات رسمی نداشتند، با آداب و زبان‌های غربی کاملاً ناآشنا بودند، مدت 40 سال از عمر 66 ساله‌شان در زندان و اسارت گذشته بود و از نظر جسمی ضعیف و سالخورده بودند؛ با این وجود، بی‌اعتنا به راحت و آسایش خود و بی‌توجه به سختی‌های موجود، سفری را آغاز کردند که مدت 3 سال به طول انجامید و ایشان را به 9 کشور در 3 قاره جهان رسانید.

پیام حضرت عبدالبهاء در طی سفرهایشان اعلان فرارسیدن عصر یگانگی و وحدت نوع بشر بود. برای اولین بار یک ایرانی و یک شرقی، نه به عنوان مصرف‌کنندۀ فرهنگِ غرب، بلکه به عنوان پیام‌آور فرهنگِ صلح، یگانگی و آزادی به این سرزمین‌ها قدم می‌گذاشت. اهمیت این سفرها را با در نظر گرفتن بستر تاریخی و فرهنگی اوایل قرن بیستم، بیشتر می‌توان در نظر آورد. در زمانی که پیشرفت سریع فن‌آوری، اقتصاد و قدرت نظامی در اروپا باعث شده بود غرب به عنوان مرکز آزادی و شرق مرکز جاهلیت و سنت‌پرستی تصور گردد، حضرت عبدالبهاء به عنوان سفیر صلح و همبستگی جهانی به غرب سفر نمودند تا با دفاع از شرافت انسان، حقوق بشر و عدالت اجتماعی، شرق و غرب را هر دو به بازسازی ارزش‌ها و باورهای‌شان دعوت کنند.

حضرت عبدالبهاء پس از تَرک حیفا به مقصد مصر، یک سال در این کشور اقامت نمودند. فضای به نسبت آزاد و جهان‌بینی‌ای که آن وقت در قاهره و اسکندریه حاکم بود اجازه می‌داد که روحانیون بلند‌پایۀ مسلمان سُنی، وکلای پارلمان، صاحب منصبان اداری و اشراف با حضرت عبدالبهاء به بحث و گفتگو بپردازند. همچنین روزنامه‌نگاران سرشناس مطبوعات عربی فرصت یافتند که دریافتشان از آئین بهائی را از غبار تعصباتی که از ایران و استانبول سرچشمه می‌گرفت پاک کنند و به طور مستقل و آزادانه دربارۀ آئین بهائی تحقیق نمایند.

در اواخر تابستان 1290 ه.ش. (1911 میلادی)، حضرت عبدالبهاء از طریق دریا راهی اروپا شدند. در 10 سپتامبر 1911 از تریبون کلیسای معبد شهر در لندن بود که ایشان برای اولین بار در زندگی‌شان سخنرانی عمومی ایراد نمودند: «روز وحدت عالم بشر است و اتحاد جمیع ملل. تعصبات، مورث (نتیجه) جهالت بود و اساس ضِدیتِ بشر. خداوند این روزِ فیروز را محقق فرمود. عَنقریب (به زودی) وحدت عالم انسانی در قُطب آفاق موج زند. جدال و نزاع نماند. صبحِ صلحِ اکبر بدرخشد. جهان، جهان تازه شود و جمیع بشر برادران گردند.»

اقامت یک ماهۀ ایشان در لندن سراسر به فعالیت و برنامه‌هایی برای ترویج تعالیم حضرت بهاءالله و کاربرد آنها در مسائل و مشکلات معاصر از طریق سخنرانی‌های عمومی، ملاقات‌هایی با رسانه‌ها و مطبوعات و مصاحبه‌های فردی اختصاص یافت. در بهار 1291 ه.ش. (1912 میلادی)، برای سفری 9 ماهه عازم ایالات متحده آمریکا و کانادا شدند، از شرق تا غرب این قاره را پیمودند و در بیش از 40 شهر و گاهی بیش از دو بار در هر شهر برای مخاطبانی از هر قشر و گروه به ایراد سخنرانی پرداختند. در اواخر پاییز آن سال، به انگلستان برگشته و در اوایل زمستان 1291 ه.ش. (1913میلادی) عازم فرانسه شدند و پس از سفر به آلمان، لهستان و اتریش، در اردیبهشت ماه (ماه مه) به مصر بازگشته و در نهایت در 14 آذر 1292 ه.ش. (5 دسامبر 1913 میلادی) وارد حیفا شدند.

سفرهای حضرت عبدالبهاء در غرب، تأثیر به سِزایی در انتشار تعالیم حضرت بهاءالله و استحکام جوامع بهائی در اروپا و آمریکای شمالی بر جای گذاشت. در تمامی کشورها، حضرت عبدالبهاء با استقبال گرم و پرشور مخاطبان برجسته‌ای مواجه شدند که دغدغۀ شرایط اجتماع مدرن و مسائلی همچون صلح، حقوق زنان، برابری نژادی، اصلاح اجتماعی و رشد اخلاقی را در سر می‌پروراندند. پیام حضرت عبدالبهاء دربارۀ مفاهیم حقیقت انسانی و جامعه به همگان تعلق داشت. دامنۀ وسیع گروه‌هایی که به ملاقات می‌پذیرفتند اَعم از ثروتمند و مستمند، سیاه و سفید، بومی و مهاجر و تنوع سخنرانی‌هایشان در دانشگاه‌ها، گروه‌های صلح، کلیساها، کنیسه‌ها، مجامع علمی و سازمان‌های بشر دوستانه، انعکاسی از اصل یگانگی بشر بود که ایشان در این سفرها ترویج می‌کردند.



۵ آذر یوم عهد و میثاق حضرت عبدالبهاء‌
.
سفر حضرت عبدالبهاء به غرب:
.
بعد از بیش از نیم قرن ظلم و مبارزه با این آئین، برای اولین بار بود که مرکز و مرجع بهائیان به دور از محدودیت‌های زندان و تبعید، آزادی‌عمل یافته بود تا به ترویج و انتشار این آئین پردازد. ایشان از کودکی در تبعید به سر برده بودند، مدت 40 سال از عمر 66 ساله‌شان در زندان و اسارت گذشته بود و از نظر جسمی ضعیف و سالخورده بودند؛ با این وجود سفر به ۹ کشور در ۳ قاره را برای نشر تعالیم دیانت جدید آغاز نمودند
.
برای اولین بار یک ایرانی و یک شرقی، نه به عنوان مصرف‌کنندۀ فرهنگِ غرب، بلکه به عنوان پیام‌آور فرهنگِ صلح، یگانگی و آزادی به این سرزمین‌ها قدم می‌گذاشت. در زمانی که پیشرفت سریع فن‌آوری، اقتصاد و قدرت نظامی در اروپا باعث شده بود غرب به عنوان مرکز آزادی و شرق مرکز جاهلیت و سنت‌پرستی تصور گردد، حضرت عبدالبهاء به عنوان سفیر صلح و همبستگی جهانی به غرب سفر نمودند تا با دفاع از شرافت انسان، حقوق بشر و عدالت اجتماعی، شرق و غرب را هر دو به بازسازی ارزش‌ها و باورهای‌شان دعوت کنند.
.
حضرت عبدالبهاء ابتدا به مصر سفر کرده یک سال در این کشور اقامت نمودند. فضای به نسبت آزاد و جهان‌بینی‌ای که آن وقت در قاهره و اسکندریه حاکم بود اجازه می‌داد که روحانیون بلند‌پایۀ مسلمان و صاحب منصبان کشور با حضرت عبدالبهاء به بحث و گفتگو بپردازند. سپس از طریق دریا راهی اروپا شدند. در 10 سپتامبر 1911 از تریبون کلیسای معبد شهر در لندن بود که ایشان برای اولین بار در زندگی‌شان سخنرانی عمومی ایراد نمودند: “روز وحدت عالم بشر است و اتحاد جمیع ملل. تعصبات، مورث (نتیجه) جهالت بود و اساس ضِدیتِ بشر. خداوند این روزِ فیروز را محقق فرمود. عَنقریب (به زودی) وحدت عالم انسانی در قُطب آفاق موج زند. جدال و نزاع نماند. صبحِ صلحِ اکبر بدرخشد. جهان، جهان تازه شود و جمیع بشر برادران گردند”
.
سفرهای حضرت عبدالبهاء به غرب نه تنها باعث استحکام جامعه بهائی شد بلکه انعکاس تعالیم بهائی در روزنامه های غربی باعث تسریع نشر دیانت بهائی شد. در تمام کشورها، ایشان با استقبال پرشور مخاطبینی از دانشمندان مشاهیر، رهبران ادیان و عموم‌مردم مواجه میشدند.
.
در این سفرها در حالیکه ازدواج سفید و سیاه غیرقانونی بود ولی در دین بهائی مجاز، تابوی نژاد پرستی را با «ازدواج بین یک عروس و داماد سیاه پوست #بهائی که عاشق یکدیگر بودند از بین بردند». سالها بعد مارتین لوتر و ملکوم ایکس بر مبنای همان تابوشکنی ها به مبارزه با نژادپرستی پرداختند.



«چشم هایی که به نظر محبت و رأفت به عالم انسانی چه
دوست و چه دشمن نظر می فرمود بسته شد. دست هایی که
همیشه برای احسان به فقرا و محتاجین به سوی ناتوانان و عجزه و کوران و بیوه زنان دراز بود بی حرکت ماند. پاهایی که با عزمی راسخ در خدمت دائمی به ربّ حَنون منزل ها طی کرده بود حال سکون اختیار نمود. لبهایی که با آن فصاحت و بلاغت در راه خدمت ابناء ماتم زده بشر تکلم می نمود خاموش گشت. قلبی که به آن قوت و شدت محبت برای نوع انسان میزد از کار ایستاد. روح پر جلالش از عالم ترابی صعود فرمود و از ظلم و ستم دشمنانِ حقیقت و زحماتِ متوالی هشتاد سالِ پر طوفانِ پر مشقت که برای خیر عموم تحمل فرموده بود رهائی یافت. باری شهادت طولانی حضرتش منتهی شد» حضرت ولی امرالله
.
«دو ماه قبل از عروج حمامهء وفا بعالم بقا نيّر پيمان خوابی ديدند که برای عائلهء مبارکه تعريف نمودند و فرمودند “ديدم که در محراب جامع عظيمی رو بقبله در محلّ شخص امام ايستاده ام در اين اثنا ملتفت شدم که عدّهء کثيری از ناس دسته دسته داخل مسجد ميشوند دائماً برعدد نفوس می افزود تا آنکه جمّ غفيری شدند و همه در عقب من صف بستند. همانطور که ايستاده بودم با صدای رسا صدای اذان را بلند نمودم بغتةً‌ بفکرم رسيد که از مسجد خارج شوم در خارج متذکّر شدم که چرا قبل از انجام نماز بيرون آمدم ولی بخود ميگفتم اهمّيّتی ندارد چون من ندای اذان را بلند نموده‌ام‌ اين جمّ غفير بخودی خودشان نماز خواهند نمود» قرن بدیع
.
تشييع جنازه که صبح روز سه شنبه بيست و نهم نوامبر انجام گرديد تشييعی بود که فلسطين نظير آنرا هرگز مشاهده ننموده بود. قريب ده هزار نفس از اجناس و اوطان و فرق و مذاهب مختلفه حضور داشتند. «مندوب سامی فلسطین، سِر هربرت ساموئل، حاکم فینیقیه، حاکم اورشلیم و…حتی رهبران مذهبی٬ کشیشان٬ کاتولیکهای رومی در کنار زعمای جامعه مسلمانان و رهبران یهودی گام بر میداشتند.نفوس از جبل کرمل به آهستگی بالا می رفتند و تابوت حامل رمس حضرت مولی الوری را از دست های گشوده به دیگری تحویل می دادند. در بالای کوه نُه نفر از جمله نماینگان جامعه مسیحی،یهودی و مسلمان به سخنرانی در مدح و تکریم ایشان پرداختند.سپس تابوت با احتیاط به روی شانه های خادمِ مقام اعلی قرار گرفت. وی آهسته به درون مرقدی قدم گذاشت که تنها یک مرد قادر بود تابوت را پائین ببرد.در این حین خادم سوالی که روز قبل حضرت عبدالبهاء از وی پرسیدند را بیاد آورد:«خادم
تو مرد نیرومندی هستی٬ نمی توانی مرا به جایی حمل کنی که بتوانم بیاسایم؟ از این جهان خسته شده ام» عشق و بندگی ص61


Hosham.nikbakht(https://t.me/bahai19)